دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

همچنان ساده اندیشیم…

امروز صبح ۳۰ کامیون پر از سکه های ۵ سنتی به دفتر اصلی شرکت اپل در کالیفرنیا ارسال شده است. در نگاه اول کارمندان بخش حفاظت اپل فکر کردند اشتباهی روی داده است ولی چند دقیقه بعد تیم کوک مدیرعامل اپل طی تماسی از مدیرعامل شرکت سامسونگ متوجه میشود که این شرکت کره ای، جریمه را طبق سلیقه خود پرداخت کرده است.

بخش خنده دار موضوع این است که در سند امضاء شده، روش پرداخت مشخص نشده و شرکت سامسونگ میتواند به هر نحوی که دوست داشته باشد، جریمه را به سازنده اپل پرداخت کند. حالا شرکت اپل روزها نیازخواهد داشت تا این پولها را شمارش کند، ضمن اینکه ممکن است هیچ بانکی این حجم سکه را از آنها نپذیرد.

مدیرعامل سامسونگ اعلام کرده کارکنان اپل میتوانند با این سکه ها، تنقلات بخرند! حالا باید دید عکس العمل اپل چیست؟

زمانی که این خبر در فیس بوک روی صفحه من آمد، در ۱۳۵۱ مورد لایک خورده و در ۴۷۹ مورد به اشتراک گذاشته شده بود.

در کل خبر فوق، فقط یک جمله درست است: نام مدیر عامل اپل، تیم کوک است! به چند نکته زیر دقت کنید:

اول اینکه هنوز مبلغ و زمان پرداخت خسارت مشخص نشده. تا این لحظه تنها پولی که شرکت سامسونگ پرداخت کرده، پول وکیل ها بوده است!

دوم اینکه یک سکه ۵ سنت،  ۵ گرم وزن دارد و مجموعاً تعداد ۲۷۷۵ کامیون لازم خواهد بود. نه ۳۰ دستگاه!

سوم اینکه یک میلیارد دلار یعنی ۲۰ میلیارد سکه. بر اساس آمار بانک مرکزی آمریکا، تعداد کل سکه های ۵ سنتی در گردش ۲۰ میلیارد است.

اگر خوب تحقیق کنید، خواهید دید که منبع خبر یک سایت مکزیکی است و بیشترین تعداد لایک و Share نیز در آمریکای جنوبی و ایران و هند بوده است.

من قسمتی از مشکل را در فیس بوک و نگرش کاربران فیس بوکی در کشورهای کمتر توسعه یافته میدانم. شاید سن بسیاری از کاربران جوانتر فیس بوک اجازه ندهد، اما من به خوبی به یاد دارم که داستان اورکات نیز شبیه فیس بوک بود. در کشورهایی که شبکه های اجتماعی واقعی به درستی شکل نمیگیرند و شبکه های خبری نیز در کنترل دولتها هستند، عملاً نرم افزارهای شبکه های اجتماعی، کارکرد خود را – که اطلاع رسانی در خصوص زندگی شخصی کاربران است – از دست میدهند و به خبرگزاری تبدیل میشوند. خبرگزاری با خبرگزارانی که هیچ نوع مهارتی در تحلیل اخبار ندارند و دانش آنها در بسیاری از حوزه ها در حد صفر است.

این چنین میشود که معیار انتخاب خبر جذاب بودن آن است نه صحت آن. و خبرگزاران کاربران تنبل فیس بوک هستند که بیش از یک کلیک Like یا share کوچکترین زحمتی به خود نمیدهند. کاربرانی که وقتی یک نفر زندان میرود یا زلزله ای بخشی از کشور را میلرزاند، تنها کاری که انجام میدهند، تغییر عکس پروفایلشان است. کاربران ساده دلی که تصویر یک کودک سرطانی را share میکنند و مینویسند: با هر لایک، ۵ دلار به حساب این کودک ریخته میشود! کاربرانی که می نویسند: «علی دایی پورش پانامرای خود را فروخت و خرج زلزله کرد» و زیرش مینویسند: «بزن لایک خوشگله رو به افتخار این مرد». علی دایی برای زلزله کم زحمت نکشید اما به هر حال ماشینی نفروخت. کاربرانی که عکسهای بم را به جای اهر و ورزقان به اشتراک میگذارند و پای آن آه و ناله میکنند در حالی که اهر و ورزقان، مناظر اندوهناک کم نداشته است.

اشتباه از طراحان فیس بوک نیست. دکمه لایک برای تأیید و تکذیب اخبار گذاشته نشده، برای ابراز محبت به گفته یک دوست، یا تأیید زیبایی تصویر یک فامیل طراحی شده است. اما ما از آن برای نشان دادن سطح ساده اندیشی و ساده لوحی خود استفاده میکنیم.

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


68 نظر بر روی پست “همچنان ساده اندیشیم…

  • پگاه گفت:

    خب واقعا این بحث شبکه های اجتماعی الان جز داغترین بحثای روزه.من هفته پیش استانبول کنفرانسی بودم با همین عنوان شبکه های اجتماعی و اکثرا بچه های کامپیوتری اونجا بودن و جالبته بیشترشون هم روی شبکه های اجتماعی مجازی کار کرده بودن…کارای خیلی خیلی جالبی که انجام داده بودن الکوریتمهای مختلف و داده کاوی اکثرا هم روی فیسبوگ …تو ییتر …اورکات و این جور شبکه ها کار کرده بودن مثلا تشخیص شخصیت یک فرد از فعالیتی که در توییتر داره….شناختن دوستان واقعی در بلاگها و خیلی خیلی چیزای دیگه…خیلی دید جدیدی به من داد در مورد این جور شبکه ها…امیدوارم وقت کنم کامل در موردش بنویسم …و یه نکتهای که با یه خانوم از آمریکا صحبت میکردیم ازش پرسیدم من روی فرهنگ تو جامعه واقعی دارم کار میکنم به نظرت فرهنگ جوامع مجازی مثل فیسبوک چیه اون عقیده داشت فرهنگ غالب فرهنگ آمریکاس بقیش یه شاخه ای از اون فرهنگه …نمی دونم این قضیه چقدر درسته اگر بخوایم فرهنگو به عنوان روشی بزاریم که مردم بر اساس اون رفتار میکنن…ولی در کل که بحث شبکه های اجتماعی و یا سوشال نتورک خیلی خیلی بحث داغیه …نمیدونم چقدر این قضیه می تونه رو فرهنگ واقیه ما تاثیر داشته باشه.

  • سلام؛ ممنون

    این نوشته ام را دوست دارم به این بهانه خواهش کنم بخوانید.

    تجلی شعور نسل فیسبوک‏،‏ در حادثه ی فوتبال مصر
    http://baadie.blogfa.com/post-61.aspx

  • الف گفت:

    سلام
    من فکر می کنم بعضی وقت ها تشخیص مرز بین احساسات و منطق سخت می شه.
    ممکنه کسی احساس خودشو با منطق تحلیل کنه و متوجه احساسی بودنش به سبک معمول نشه .
    لطف می کنید در مورد جریان آب که خیلی ها در موردش صحبت می کنند توضیح بدبد ؟ اصلا جریان آب کدام طرفه و جهتو کی مشخص می کنه؟

  • مسعود گفت:

    کاملا با شما موافقم…./استفاده درست از شبکه اجتماعی‌ام آرزوســت…

    +

    ” «علی دایی پورش پانارامای خود را فروخت و خرج زلزله کرد»”

    پورشه پانامرا درستش هست البته.

  • اطهر گفت:

    حرفهاتون خیلی جالب وقابل تامله.مهندس این متنو بخونیدشایددیدتون لااقل نسبت به من تغییرکنه وبدونیدکه بازم منتظرجواب ایمیلم هستم……
    انیشتین می‌گفت : آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند.
    استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید: اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید .
    او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: «آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و … و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»
    استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه می‌دهد که:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و….
    اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
    « حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است

  • محمد کشاورزیان گفت:

    کاملا تایید می کنم این نظرات شما را.ولی واقعا این احساسی بودن همیشه بد نیست چون شاید خودم هم احساسیم این حرفو میزنم ولی به هرحال باید این احساسات به جهت درست هدایت بشه که یا باید یه ناظر و رهبر واقعی داشته باشیم و یا خودمون بتونیم بهترین تحلیل و سپس رفتار صحیح رو داشته باشیم…فکر کنم شما با تغییر عکس پروفایل مخالفتی نداری ولی دنبال یه چیزی فراتر از این موارد هستی تا بتونیم از شبکه های اجتماعی به بهترین شکل استفاده کنیم و شاید هم باعث پیشرفت گردد..اگه غیر از اینه بیان کنین!

    • shabanali گفت:

      دقیقا همینه که تو گفتی. در یکی از کامنتها نوشتم که خودم هم عکس پروفایل عوض میکنم. اما معتقدم این کافی نیست و باید دست به عمل هم زد

      • محمد کشاورزیان گفت:

        ولی چون خبرگزاری مردمی یه جورایی نداریم فکر می کنم با روش صحیح استفاده از فیسبوک می توانیم به همدیگه اطلاع رسانی کنیم ولی باید به قول شما با تجزیه و تحلیل اخبار آن را ارسال کنیم و یا حداقل اخبارهای مهم رو انتقال دهیم و از کاربرد موارد غیر ضروری خودداری کنیم…در مورد زلزله تبریز فکر می کنم فرهنگ خوبی ایجاد شد در بین تعدادی از مردم که اگه گسترش پیدا کنه می تونیم امیدوار باشیم

  • محمود گفت:

    من هم خیلی سعی کردم خلاف مسیر اب شنا کنم ولی زورم نرسیده و تنها چیزی که فهمیدم این بوده که دارم مسیر اب رو عقب عقب و خیلی کند تر از بقیه میرم ولی شنای تو واقعا دیدنی وقابل تحسینه و با اینکه من فکر میکنم در مسیر اب مقصدی برای رسیدن نیست ولی هیچ بعید نیست با این انر‍‍ژی تو مسیر عکسش تو به یک مقصد خوب برسی ولی چیزی که حرکت تو رو دیدنی تر میکنه اینه که تو مسیرت تا جایی که میتونی به اونهایی که از روبرو میان تنه میزنی که بعضیها بی تفاوت راهشون میرن که اصلا اینجا نیستن بعضیها فحشت میدن و ادامه مسیر میدن بعضیها تواناییش دارن برمیگردن تو مسیری که تو میری بعضیها هم مثل من دوست دارن بیان ولی تواناییش ندارن وترجیح میدن نطاره گر این شنای تماشایی باشن تا جایی که دوباره بیفتن تو اب
    نمیدونم چرا این نوشتم ولی بعضی موقعها میترسم از اینکه این تنه زدنها انرژی و سرعتت بگیره چون تو ماهی هایی که از روبرو میان بعضیهاشون خیلی بزرگن و حتی کوسه هم توشون پیدا میشه که ممکنه بهت اسیب بزنن وبی جهت انرژیت هدر بره
    شاید خوشت نیاد از متنی که نوشتم ولی از دلم بود برای استادی که خاطرش برام خیلی عزیزه
    سالم و شاد و موفق باشی

    • shabanali گفت:

      کاملاً میفهممت متاسفانه!!

    • محمد کشاورزیان گفت:

      من یه دوستی دارم که همسه آشغال توی خیابون می ریزه و میگه چرا همه میریزن من نریزم و اگه غیر از این انجام بده مسخرش میکنن و اگه همه همینجوری فکر کنیم شهر آشغال دونی میشه… با اینکه همه می دونیم که نباید هم مسیر جهت آب بشیم ولی چرا نمی تونیم این کارو انجام بدیم و باز هم در روزمرگی غرق میشیم و رفتار صحیحی که باید انجام بدیم رو پیاده نمی کنیم خوب اگه هر کدوم از ما خودش رو تغییر بده ناخواسته جهت آب به سمت درست بر می گرده

  • اسلامی گفت:

    باسلام استاد عزیز
    به مطلب ظریف و رایجی اشاره کردید، کاملاً با شما موافق هستم.
    با تشکر از تمام نوشته های زیباتون

  • محمد گفت:

    من کاملا موافقم، بعضی وقت ها چنان جو لایک و کامنت این پست ها سنگین میشه که اگه باهاش مخالفت کنی، تبدیل به میشی به متحجر، بی درد و امثالهم. و جالب اینجاست وقتی به صورت متقن از دیدگاهت در مقابل این پست ها دفاع کنی، اصلا مورد توجه قرار نمی گیره و همون کسایی که به شدت به نظر تو در حال اعتراض بوده اند حالا دارند پست های فلان خواننده یا فلان خوراکی را لایک و شیر می کنند.

    • بهنام گفت:

      استاد این ایرانی جمعیت بخدا عجیبن.فقط دوس دارن پاهای آدمو بگیرن بجای این که دستشو بگیرن.میخوان همدیگه رو نابود کنن.هیشکی پیشرفت کسی رو نمیخاد.آگه یکمی هم آزاد باشن آبروی هم رو هم میبرن.
      واقعیت جامعه رو میگم.ماها هنوز خیلی با اون سطح فرهنگی که تو تی وی خودمون الکی نشون میده فاصله داریم.هر کس میتونه دور و بر خودشو ببینه و حرف منو یا تایید کنه یا رد!!
      فیس بوک و شبکه های اجتماعی هم مثه اوناس.حال میده واسه ایرانی جماعت که لایک ها رو همینطوری ببره بالا

  • حامد فردوس آرا گفت:

    اینم دلم نیومد نفرستم کلی گشتم تا پیداش کردم…

    کوتاه ولی عمیق

    در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام نيايش راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان نيايش می رسد یک نفرگربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیداکرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد .
    سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام نيايش او را به درخت ببندند تا اصول نيايش را درست به جای آورده باشند
    و سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه به درخت هنگام نيايش….

  • حامد فردوس آرا گفت:

    استاد عزیز
    خیلی خوب نوشتید منم ی دغدغه ام اینه دلیلشم میدونم مردم کشورم …
    با ۲۰ تا قرص می خوان وزن کم کنند…!
    پپسی و تبلیغات روی ماه!
    کمک کمتر از ۶ ساعته خاندان پهلوی در زلزله طبس!
    من ی پیشنهاد دارم: اگر تونستید ی سمینار در مورد تحقیق و پژوهش و نقش در موفقیت بذارید…

  • Neda.sh گفت:

    سلام استاد گل گفتی آی گل گفتی:)
    فکر میکنم بیشتر ما چشم سرمون کاملا بیناست ولی چشم عقل و دلمون نابینا و متاسفانه این نابینایی مادرزاده و معجزه لازم داره که بینا بشه شاید معجزه هم به دست خودمون یا افرادی شبیه شما اتفاق بیفته ولی کی……؟! من خودم یکی از اون آدمهام که بعضی مواقع حرفی رو که میشنوم بر پایه احساسم اون رو تجزیه و تحلیل میکنم و لی بعدا که میفهم اینطور نبوده از خودم بدم میاد وجالب اینکه با شنیدن حرف بعدی یا رویارویی با موضوع جدید روز از نو روزی از نو… واقعا خودم هم از این موضوع رنج میبرم:( ولی راه مقابله با اون رو بلد نیستیم
    آیا کتابهایی هست که آدم با خوندنش بتونه واقع بین بشه و بعد منطق انسان رو تقویت کنه؟

  • صفورا گفت:

    متاسفانه خیلی ها عضو فیس بوکن بدون اینکه بفهمن چرا ؟ لایک میزنن بدون اینکه بدونن چرا ؟
    خیلی راحت خبرو منتشر میکنن نقل قول میکنن و…

  • علی گفت:

    خبر و تحلیل هر دو عالی بود ممنوووون محمدرضا جان

  • حمیده گفت:

    راستی شما فکر نمیکنی مردم ما دچار یه نوع ترس از آگاهی شدند؟و تکیه برباورهای قبلی براشون خوشایندتره؟

    • shabanali گفت:

      راستش من حس عمومیم هنوز «احساسی» بودن مردمه. به هر حال باید بپذیریم که مهمترین هدیه ما به بشریت هم ادبیات ما بوده. در علم چند انسان بسیار بزرگ داشته ایم اما در ادبیات محصولات ما خارج از شمار بوده است. احساسی بودن حاد از نوع مزمن، رنجی است که می بریم…

  • نیلوفر گفت:

    آقای منهدس زیاد خودتونو ناراحت نکنید.. آدمها می تونن عوض بشن… حتی خیلی زودتر از زمانی که فکرشو نمی کنید..!!

  • حمیده گفت:

    سلام مهندس
    واقعا یه حقیقت تلخه که همه ما دوست داریم بی استناد در موضع روشنفکری و اگاهی بایستیم.
    تازه فیس بوک یه نمونه بزرگه و احتمالا افرادی پیدا میشن که خبرهای کذب و زردو معرفی کنن.
    من که در بسیاری سایتهای مشاوره میرم که راهی برای نظردهی هم بازه و کسی هم کنترل نمیکنه،مبنای راهنمایی افراد بر اساس تجربه های روزانه و تعصبهای دینی و احتمالا ایده الهای تقلیدی هست.چیزی که تحقیق و استنادو کاملا نادیده میگیره.
    چندروز پیش هم البته سایت یک پزشک مقاله ای با نام دروغهای دوست داشتنی منتشر کرد که نامربوط به پست شمانیست.
    http://1pezeshk.com/archives/2012/08/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86%DB%8C.html#axzz252yolcTL

  • پیام گفت:

    من هنوز نفهمیدم تعداد لایک بالا برای یک پست در فیس بوک چه سودی برای ارسال کننده داره که به این کلکها متوسل میشن؟ میشه یکی به من توضیح بده؟

    • shabanali گفت:

      پیام جان. من هم نفهمیدم. اما حدس من اینه که آشفته کردن فضای خبری لذت خاصی داره.
      خبری رو از خودت در بیاری و ببینی که همه راجع بهش حرف میزنن.
      بعضی وقتها هم میتونه آدمها رو بالا ببره یا پایین.
      همین چند وقت پیش، دیدی «ابی» بدبخت، چقدر بالا و پایین پرید تا ثابت کنه زندگیش ساده است و هواپیمای شخصی نداره! یک عکس داشت نابودش میکرد.
      بعضی ها هم با همین پست ها بالا می رن.
      ما خیلی سریع تحریک میشیم. در پروژه قهوه تلخ اگر یادت باشه، به خاطر اینکه فکر میکردیم صدا و سیما مهران مدیری رو تحریم کرده، فیلم رو می خریدیم و می انداختیم دور فقط به خاطر حمایت معنوی.
      بعد گفتن به احمدی نژاد یک سری کاملش رو هدیه داده، همه تحریمش کردیم!
      حاضر نیستیم بپذیریم که قصه ها خیلی ساده تر از اینها هستند. یک پروژه بزرگ که Prospect و آینده خوبی داشته، موجب اختلاف نظر صدا و سیما و مهران مدیری شده. همین و بس.
      نه سیاستی در بین است و نه احمدی نژاد تأثیری دارد. اما چه میشود کرد که اکثر ما از پیچیده کردن ماجرا لذت می بریم…

  • علي گفت:

    دقيقاً موافقم ، به نظرم فيس بوك ما كاربران تنبل رو حتي تنبل تر هم كرده و روز بع روز اوضاع بدتر هم ميشه ، در كنار خيلي موارد خوبي كه داره اين از بدي هاي فيس بوكه …

  • ندا گفت:

    به نظرم فایل صوتی دوم یا سوم بود داشتم گوش میدادم که گفتین همه آدما منطقو احساساتو سنتو تو رفتارشون دارن ولی تو هر آدمی یکی از این سه تا نسبت به بقیه بیشتره ما یه ملت احساسی هستیم تا منطقی به نظرم شما یکی از اون آدمایی هستین که بهتر از هرکسی این مساله رو فهمیدین با توجه به ریکشن مردم به حضورتون در برنامه ماه عسل و چند وقت بعدش ریکشنا نسبت به نوشته های سایتتون که دو تا طیف نظر متفاوت بود . اینا یعنی انتظارات سوپرمنی از یه نفر یا آمار بالای لایک روی یه خبر مهیج ولی غیر واقعی یا حتی تو خبرگزاری های داخلی بزرگ نمایی بیش از حد یه خبر عادی برای جلب توجه مردم همه نشون میده ما یه ملت احساسی هستیم که فکر نمیکنیم ودنبال واقعیت نیستیم فقط دنبال هیجانات (خوب یا بد) هستیم. واقعیت برامون یعنی مهیج بودن هرچی مهیج تر واقعی تر.

    • shabanali گفت:

      خیلی با تو موافقم ندا جان.
      اگر میشد تو وبلاگ لایک کرد، الان لایک میکردم :))

      • عباس حسنی گفت:

        کاش فقط احساسی بودیم ، علاوه بر جو گیری در جیک ثانیه ! بیشتر کارهامون هم دیمیه ، عباس کیارستمی تعبیر جالبی داره ؛ میگه : کارهای ما ایرانیها دیمیه چون نونی که می خوریم به روش دیم بدست می آید !!!

  • maryam گفت:

    من در این مورد با شما مخالفم. به نظر من اطلاع رسانی در خصوص زندگی شخصی کاربران یکی از چندین کارکرد اصلی فیس بوک است و تنها کارکرد آن نیست. فیس بوک و شبکه های اجتماعی نظیر اون برای تعاملات اجتماعی مجازی شکل گرفته که این تعاملات می توانند در کنار شخصی بودن٬ سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی باشند. قضاوت درباره محتوای فعالیت ها کاملا به عهده و با مسٔولیت خود شخص است.

    • shabanali گفت:

      مریم جان. من هم قبول دارم. به هر حال شبکه های اجتماعی مجازی بخش انکار ناپذیری از واقعیت وجودی امروز شده به حدی که موتورهای جستجو هم که قبلاً به کلمات کلیدی سایتها و … حساس بودند امروز به Like و Share های فیس بوک حساسند.
      من تنها حرفم اینه که فیس بوک در غیاب بسیاری از نهادها و ساختارهای درست اجتماعی و خبری، در کشورهای کمتر توسعه یافته، نقشی رو به عهده گرفته که زیرساختهاش مناسب اون نیست. مقایسه کن با ویکی پدیا. ویکی پدیا هم یک مجموعه دانش بنیان خبری – تحلیلی حساب میشه اما هر کسی نمیتونه توش هر مزخرفی که خواست بنویسه و اگر چند بار مطالب مختلف بنویسی و حذف بشه دیگه عملاً شانسی نداری با اون پروفایل در ویکی بمونی. فیس بوک این ساختار رو نداره.
      من اگر دوستی داشته باشم که بدونم منبع خبریش فیس بوکه، ترجیح میدم در حضورش، بیشتر آب میوه و چای بخورم تا بحث خبری.
      حس همیشگی من اینه که یک ایرانی آگاه در دنیای امروز، باید فیدهای خبری حداقل ۷ یا ۸ خبرگزاری داخلی و ۱۰ تا ۲۰ خبرگزاری خارجی رو بخونه و حتی رو مالکیت شبکه ها هم اطلاعات داشته باشه. چون اگر ندونه ممکنه از چهار سایت خبری یک مطلب رو بخونه و نفهمه که هر چهار سایت به صورت مستقیم و غیرمستقیم مثلاً به Murdoch میرسن.
      اگر کسی حوصله این کارها رو نداره به نظر من وارد حوزه خبر و خبرشناسی نباید بشه. این حوزه به تعبیر آخوندها، «علم الرجال» لازم داره

      • maryam گفت:

        من با این حرف شما موافقم که ویژگی های دموگرافیکی کاربران فیس بوک مثل سن باعث شده کیفیت مطالب خبری افت کنه ولی من شخصا معتقدم شبکه هایی مثل فیس بوک اونقدر قابلیت بزرگی از نظر ایجاد تحولات اجتماعی یا سیاسی رو حتی برای همین کاربران فعلی ایرانی که به قول شما زیرساخت لازم برای خبرگزاری یا خبررسانی درست را ندارند رو در زمان درستش داره که رسانه های غیر تعاملی مثل روزنامه یا تلویزیون اصلا باهاش قابل مقایسه نیستند. من در مورد ویکی پدیا هم که فرمودید حرف برای گفتن زیاد دارم ولی متاسفانه کیبورد فارسی ندارم و این خیلی زمان می بره.

        • shabanali گفت:

          به نظر می آد که ما اختلاف نظر نداریم. من هم از این ایده های کودکانه ندارم که بیاییم فیس بوک را تحریم کنیم!
          منظورم این است که بکوشیم از این زیرساخت رایگانی که فعلاً نصفه نیمه و با سانسور در اختیار ماست بهترین استفاده را بکنیم.
          کسی میتواند انتقاد جدی بکند که زیرساخت بهتری فراهم کند و من فعلاً در غیاب رسانه های دموکراتیک، راه حل بهتری از فیس بوک نمیشناسم.
          در مورد ویکی پدیا کاملاً حق با شماست. آن هم باگ های زیادی دارد اما هنوز به نظر زیرساخت امنیت اعتبار خبری در ویکی بهتر از فیس است.

  • مهدی رجبی گفت:

    اگر دردم یکی دوتا بودی چه بودی

  • سلام استاد، ایمیل من به دستتون رسید؟ در مورد پایان نامه ازتون کمک خواسته بودم

  • سعید گفت:

    سلام کاملا موافقم. در تکمیا مطلب شما به نظرم حتی دوستان زحمت نمی دهند خود خبر را کامل بخوانند. فقط تیتر. بعدشم لایک قشنگه و امثالهم.
    همین موج زدگی ها در سایر شئون جامعه است که باعث خسارت های زیادی برای خیلی ها و ماهی گیری از این آب گل آلود برای فرصت طلب ها میشه.

  • شاگرد شما گفت:

    “کاربرانی که وقتی یک نفر زندان میرود یا زلزله ای بخشی از کشور را میلرزاند، تنها کاری که انجام میدهند، تغییر عکس پروفایلشان است.” زشت ترين حرف ممكن بود…
    لازم به ذكر است كه طبق تحقيقات انجام شده ۵۸% اطلاعات اينترنت كه به ما مي دهند اطلاعات غلط است.ربطي به جهان ندارد و زياد خودتون رو ناراحت نكنيد. همونطور شما سر كلاس ها اطلاعات زيادي نمي دهيد

    • shabanali گفت:

      دوست عزیزم.
      من سر کلاس یاد میدهم که حتی اگر طرف مقابل دروغ گفت و توهین کرد، ما توهین نکنیم و منطقی برخورد کنیم. متأسفم که کسی از کلاس من فارغ التحصیل شده و به طرف مقابل – که تصادفاً معلم همان کلاس هم بوده – چنان توهین میکند که من مجبور به سانسور کامنتش میشوم.

      قطعاً حرف من توهین به کسانی نیست که عکس پروفایل عوض میکنند، من خودم هم این کار را در مقاطعی کرده ام، حرف من این است که نباید به اینها اکتفا کرد. اگر تو از جمله کسانی هستی که گامی بیشتر پیش نهاده ای، که چه خوشبختم من که دوستی مثل تو دارم و اگر از آن گروه نیستی – که بعید می دانم – نوشته من دعوتی است برای اقدام به عمل…

  • سپهر گفت:

    پانامرا است مهندس نه پانوراما! تحقیق کنید

  • فرامرز گفت:

    سلام
    یه روز تو تاکسی بودم مثل همیشه یه ماشین پیچید جلوی تاکسی ما و فحش های راننده ردیف شد اما تو این بین یه جمله گفت فیلسوفانه و گفت : “لعنت به رضا شاه که ماشین رو به این مملکت آورد اما فرهنگش رو نه”
    الان هم …..
    ناخودآگاه یاد اون نوشته استاد افتادم که به اهمیت آموزش تو کشور اشاره داشت .

  • مهین گفت:

    البته به نظر من به این خصلت ما ایرانیا اصطلاح get carried away بیشتر میاد

  • ص.شویکلو گفت:

    جو میگیره؟!
    راستش اقای شبانعلی عزیز.اول های فیس بوک بود که عضوش شدم.بعد که فیلتر شد و…. حالا خیلی وقت است دی اکتیوش کرده ام! خوب هم بود . دسترسی به دوستانی داشتم که پیشم نبودند. انطرف قاره ها!
    بنگاه حقیقت یاب هم جای خوبی باید باشد!

  • مهین گفت:

    آقای مهندس در یک موردی راهنمایی میخوام ازتون , میتونم ایمیل بزنم ؟ اصلا فرصت میکنید بخونید و راهنمایی کنید ؟

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser