دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

قوانین یادگیری من (۵): یادگیری چریکی در برابر یادگیری منظم

مقدمه: این فایل پنجمین قسمت از سلسله فایل‌های قوانین یادگیری من است. از دوستانی که قسمت های قبلی را مطالعه نکرده‌اند تقاضا می‌کنم قبل از مطالعه این مطلب، آنها را مرور کنند (لینک قسمت اول، لینک قسمت دوم، لینک قسمت سوم، لینک قسمت چهارم).

معنای لغت چریک و تداعی‌های مرتبط با آن، احتمالاً برای کسانی که در حوزه‌های نظامی فعالیت کرده‌اند، با آنچه در ذهن امثال من می‌گذرد تفاوت دارد. برای اینکه دقت کلامی حفظ شده و از سوء برداشت جلوگیری شود، شاید بد نباشد که قبل از ادامه دادن متن، کمی در مورد انگیزه‌ام از به کارگیری این صفت توضیح دهم.

اصطلاح چریک و جنگ چریکی، بیش از دویست سال است که در نوشته‌ها به کار می‌رود. اولین کتابی که در این زمینه منتشر شد عنوانی شبیه این داشت: The Art of making war in detachment. هنر جنگیدن به صورت جداگانه و ناپیوسته. در این کتاب، توضیح داده شد که جنگ چریکی، چند ویژگی مشخص دارد. مهم‌ترینش این است که در جنگ چریکی، سلسله مراتب و ترتیب وجود ندارد. چریک یک عضو از ارتش نیست که سالها تلاش کند تا از مرتبه‌ای به مرتبه‌ی بالاتر ارتقا پیدا کند. چریک خارج از سلسله مراتب رسمی وارد میدان می‌شود.

نامنظم بودن حمله‌ها، ویژگی دوم فعالیت‌های چریکی تعریف شده. در نبردهای چریکی مشخص نیست که چریک از کجا می‌آید و به کجا حمله می‌کند و اگر حمله‌ای شد آیا قرار است ادامه پیدا کند یا مبدا حمله یا مقصد آن تغییر می‌کند. انفرادی بودن هم یکی از ویژگی‌هایی است که در آن کتاب شرح داده می‌شود. تفاوت چریک و کماندو اینگونه توصیف شده که کماندو‌ها افراد آموزش دیده‌ای هستند که به صورت تیمی فعالیت می‌کنند. اما چریک‌ها معمولاً به صورت انفرادی فعالیت می‌کنند.

حدود دویست و پنجاه سال از تالیف آن کتاب گذشته و اگر بخواهم صادقانه بگویم، جدیدترین کتاب نظامی است که من خوانده‌ام! در تمام زندگی دو کتاب جدی نظامی خوانده‌ام. یکی هنر جنگ آوری سان‌ تزو است که هزاران سال قبل نوشته شده و دیگری کتاب هنر جنگیدن در ناپیوستگی که دویست و پنجاه سال قبل نوشته شده! مطمئن هستم که در سالهای اخیر هزاران کتاب در این حوزه‌ها نگارش یافته و تعاریف و معانی تغییر کرده، اما اجازه بدهید من صفت چریک را در یک متن غیرنظامی، به همان معنایی که در آخرین کتاب نظامی خودم خوانده‌ام به کار ببرم:

فعالیت چریکی به معنای فعالیت انفرادی نامنظم غیرسازمان یافته خارج از ساختار و چارچوب رسمی از سوی افراد آموزش یافته یا آموزش نیافته‌ی خودجوش.

با توجه به همین سابقه‌ی واژگان است که از سویی در ادبیات نظامی، واژه‌ی چریک با معنای مثبت به کار می‌رود: به معنای فردی سرسخت و تلاش‌گر که برای تخریب اولیه مواضع دشمن قبل از یک جنگ تمام عیار، وارد میدان می‌شود و از سوی دیگر، همین واژه در ادبیات مدیریت، صفتی مذموم و ناپسند تلقی می‌شود که از نداشتن استراتژی و نظم و فرار از چارچوب حکایت می‌کند.

مروری به ابزارهایی که امروز برای یادگیری به کار می‌روند نشان می‌دهد که امروز یادگیری از شکل منظم و ساختاریافته آن خارج شده و کاملاً به یک نوع یادگیری چریکی (به معنای منفی مدیریتی آن) تبدیل شده است.

ما امروز چگونه یاد می‌گیریم؟

وایبر خود را باز می کنیم و در یک پیام وایبری، از رفتار دکتر مصدق می‌شنویم که در دادگاه لاهه زودتر از دیگران رفت و روی صندلی انگلیسی‌ها نشست و بعد به آنها گفت که شما سالهاست روی منابع ما نشسته‌اید و یادتان رفته‌ است که اینجا جای شما نیست! داستان هیجان انگیز است و ما هم مصدق را دوست داریم و آن را برای دوستان خود ارسال می‌کنیم. به خیال خود بخشی از تاریخ را آموخته‌ایم و اکنون هم با نشر این حکایت عبرت آموز، به یادگیری دیگران کمک می‌کنیم. بعید است حوصله داشته باشیم و متن کامل گزارش دکتر فاطمی دستیار دکتر مصدق را بخوانیم تا ببینیم چنین چیزی گزارش شده یا نه. یا به جستجوی تصاویر منتشر شده از ایشان در ورود به دادگاه لاهه بپردازیم.

کل فعالیت یادگیری ما، به صورت یک عملیات سه دقیقه‌ای در پشت چراغ قرمز صد و هشتاد ثانیه‌ای اتوبان نیایش، انجام می‌شود و پایان می‌یابد. وایبر چک می‌شود. پیام خوانده می‌شود. به عنوان یک مسئولیت آموزشی و فرهنگی، خبر جدید مانند گلوله‌ای در یکی دو میدان دیگر (گروه‌های وایبری همسایه!) شلیک می‌شود و با لبخندی بر لب و احساس رضایت که چراغ قرمز را هم به مدرسه‌ای برای درس و دانشگاهی برای یادگیری تبدیل کرده‌ایم، مسیر خود را ادامه می‌دهیم!

اینستاگرام خود را باز می‌کنیم و جمله‌ای از رافائل می‌خوانیم و مثلاً می‌بینیم که نقل شده: «عشق هرگز پایان ندارد». احساس می‌کنیم که ترویج این فرهنگ نادرست است. خوش بینی نامطلوبی است که می‌تواند جوانان را گمراه کند. خوب به خاطر داریم که سال گذشته عاشق بودیم و امسال نیستیم. نباید بقیه فکر کنند که عشق بی پایان است. همانجا یک کامنت هم می‌گذاریم که: نه! اشتباه نکن دوست من. عشق پایان دارد. عاشقی نکرده‌ای و نمی‌فهمی که چه می‌گویی. تک تیراندازی شده‌ایم در نبرد بزرگ فرهنگی و احساس می‌کنیم که اگر یک نفر هم با خواندن این آموزه‌ی ارزشمند من، هدایت شود، ثواب امروزم را کسب کرده‌ام و همین برایم کافی است!

آنها که فکر می‌کنند کمی علمی‌تر هستند، گوگل را باز می‌کنند و در مورد سوال خود جستجویی می‌کنند. یکی دو لینک را می‌خوانند و خوشحال که یادگیری برای آنها حاصل شده. روز جهانی آگاه سازی درباره خطرات ایدز است و در گوگل «نشانه‌های ایدز» را جستجو می‌کند و می‌بیند که نوشته‌اند چیزی شبیه آنفولانزای شدید و البته چند نشانه‌ی دیگر. فردای آن روز، به هر کسی که سرفه‌ای می‌کند می‌گوید: اخیراً روابط پرخطر نداشته‌ای؟ می‌دانی که یکی از مهم‌ترین نشانه‌های ایدز همین سرفه‌های شدید است؟ چند وقت است خوب نشده‌ای؟ سه هفته؟! دقیقاً همین است. به نظرم برو آزمایش بده!

تلویزیون و روزنامه‌ها، خدایان یادگیری غیرسازمان یافته هستند. نیل پستمن حرف جالبی داشت و می‌گفت: نگران روزی هستم که تلویزیون غیر از پخش شو آواز و رقص و مسخره بازی (که اصلاً برای همین ساخته شده)، تصمیم بگیرد با این جعبه‌ی سرگرمی، وظیفه‌ی تربیت مردم را هم به عهده بگیرد. مطمئن هستم که در میان پرده‌های آموزشی و تبلیغی، هیجان انگیز بودن بر آموزشی بودن پیشی می‌گیرد. آن هم وقتی که مخاطب با اسلحه‌ای به نام ریموت روبروی تو نشسته و هر لحظه اگر احساس کند که خسته‌اش کرده‌ای به تو شلیک می‌کند و کانال تو بسته می‌شود و شبکه‌ای دیگر آغاز می‌شود. می‌گفت نگران روزی هستم که روزنامه،‌ غیر از «روز»نامه و خبررسانی از حوادث سطحی کوچه و خیابان، وظیفه آموزش و تحلیل رویدادها را بر عهده بگیرد. مخاطبان نادانی خواهیم داشت که نادانی خود را در میان کلمات تخصصی و چند جمله تحلیلی که عقبه‌ی آن را نمی‌دانند، گم می‌کنند و توهم دانایی از نادانی بسیار خطرناک‌تر است.

با این توصیفات، یادگیری سازمان یافته چیست؟ اگر بخواهیم یادگیری چریکی نداشته باشیم و تک تیراندازی جنگ‌های نامنظم میدان یادگیری نباشیم، چه نکاتی را باید مد نظر قرار دهیم؟

حداقل چیزهایی که به ذهن من می‌رسد اینهاست:

* استفاده بیشتر از کتاب و عادت کردن به کتابخوانی:  کتاب و کتابخوانی مزیت‌های زیادی دارند. یکی از مهم‌ترین مزیت‌های آنها، پرداختن جامع‌تر و کامل‌تر به یک موضوع است. وقتی من در مورد مذاکره کتاب می‌نویسم، فرضم بر این است که خواننده فقط چند ساعت وقت گذاشته و کتاب را خریده و چند صد ساعت هم وقت در نظر گرفته تا کتاب را بخواند. پس به عنوان نویسنده تلاش می‌کنم همه‌ی جوانب را برای او توضیح دهم. استرس ندارم که خواننده کانال را عوض می‌کند یا کتابم با کلیک کردن روی یک ضربدر، بسته می‌شود.

خود من وقتی همان مطلب را در فضای آنلاین می‌نویسم، دغدغه‌ی جذب مخاطب و نگهداشتن مخاطب برایم افزایش می‌یابد و ساختار مطلب، بیش از آنکه با هدف تفهیم مطلب شکل بگیرد، با هدف جذب مخاطب و نگهداشت مخاطب شکل خواهد گرفت.

ضمن اینکه مطالعه کتاب زمان می‌برد. این خیلی خوب است. ذهن هم مانند یک هواپیما زمان زیادی برای برخاستن و نشستن لازم دارد. برای یک مطالعه عمیق نیم ساعتی، باید حدود یک ربع تا نیم ساعت، در حال مطالعه و فکر کردن روی آن موضوع باشم تا فضای ذهنم برای یادگیری آماده شود و پس از مطالعه عمیق هم یک ربع تا نیم ساعت دیگر، خواندن ادامه پیدا کند تا مطالب قبلی هضم و جذب شوند و در ذهنم با هم واکنش بدهند و محصولات جدید تولید کنند. یک ساعت کتابخوانی، به تجربه‌ی من، فرصتی در حدود ده یا سی دقیقه تفکر عمیق را فراهم می‌کند. چیزی که در فیس بوک و اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی، غیر قابل تصور است. نگاهی به فهرست فالویینگ‌ها در اینستاگرام بیندازید و ببینید بقیه چه چیزهایی را لایک می‌کنند. یک جمله از هایدگر را لایک کرده و بعدش یک لباس زیر زنانه و بلافاصله منظره‌ای در اسکاندیناوی و بعدش یک محل متبرکه و عکس تولد دوستش و قهوه‌ی قهوه خانه‌ی همسایه و در این میانه یکی دو جا هم افاضاتی داشته‌اند تا در این میدان نظامی که هر کس از هر جا گلوله‌ای را بی هدف پرتاب می‌کنند، منفعل باقی نمانده باشد!

 * نکته دیگر که به یادگیری منظم کمک می‌کند، در مطالعات آنلاین، رجوع به منابع متعدد است. اینکه خودمان را مقید کنیم در مورد یک واژه یا مفهوم یا هر چیزی که برایمان جذاب است، بیش از یک مطلب بخوانیم. قطعاً اینجا بحث سلیقه‌ای است. اما من در مطالعات آنلاین خودم، اگر در مورد موضوعی، پنج صفحه‌ی مختلف و مرتبط را نخوانم، آن موضوع را آموخته شده تلقی نمی‌کنم. حتی مراجعه به سایت معتبری مانند ویکی پدیا هم به عنوان تک مرجع کافی نیست. ویکی پدیا الزاماً توسط متخصصین نوشته نمی‌شود. بلکه توسط ویکی نویس‌ها نوشته می‌شود. کسانی که از نوشتن لذت می‌برند. مقالات نادرست و ناقص در این نوع سایت‌ها کم نیستند.

* سومین نکته‌ای که به یادگیری منظم کمک می‌کند، یادداشت برداری و جمع‌بندی است. قبلاً در خصوص یادداشت و یادداشت برداری مطلب نوشته‌ام. هر کس سبک خود را دارد. من هر وقت به موضوع جدیدی بر می‌خورم، دفترچه کوچکی را برای آن کنار می‌گذارم و در موردش می‌نویسم. آن دفترچه همیشه در کیفم هست و هر جا مطلب جدیدی ببینم یا بخوانم به آن اضافه می‌کنم. پس از مدتی، مرور این دفترچه و کنار هم قرار دادن آموخته‌های پراکنده، نظم خوبی در ذهن ایجاد می‌کند. حجم و تعداد مطالبی هم که نوشته‌ام به من نشان می‌دهد که تا چه حد با قطعیت می‌توانم در آن حوزه اظهار نظر کنم.

الان که این مطلب را می‌نویسم، دو دفترچه در کیفم دارم. یکی در مورد استراتژی محتوا که فکر می‌کنم بیش از صد صفحه دستنوشته و یادداشت از حدود پنجاه منبع مختلف است و دیگری دفترچه‌ای در رابطه‌ با برنامه‌های ریفرال و پاداش‌های ارجاع مشتری‌های جدیدی که بیست صفحه مطلب است تنها از دو منبع. این دفترچه به من یادآوری می‌کند که اگر جایی در مورد برنامه‌های ریفرال صحبت شد و به من گفتند که با آن آشنایی داری؟‌ بگویم: نه. بهتر است نظر ندهم تا اینکه نظری بدهم که تنها بر دو منبع متکی باشد. به رغم استفاده از انواع ابزارهای مدرن مانند Onenote و Evernote و سایر ابزارهای مشابه، به نظر می‌آید که هنوز، نوشتن می‌تواند اثربخش‌تر باشد. تحقیقی در این مورد را در متمم منتشر کرده‌ایم.

* حرکت به سمت مطالعه مقاله‌های طولانی می‌تواند استراتژی مناسب دیگری باشد. قطعاً این سلیقه‌ای است. اما من اگر ببینم مقاله‌ای کوتاه است، بدون خواندن، از روی آن عبور می‌کنم. مگر اینکه قطعه شعری یا لطیفه‌ای یا چیزی از این دست باشد. احساسم این است که مطلب کوتاه، چند پیش فرض را در ذهنم ایجاد می‌کند و اگر فرصت نکنم که همان زمان، بیشتر جستجو کنم و بیشتر بخوانم، ممکن است خطرات یک جمله ناقص در ذهنم،‌ از ندانستن آن مفهوم بیشتر باشد.

* علم الرجال هم ماجرای مهم دیگری در یادگیری سازمان یافته است. علم الرجال را اهل حوزه به عنوان دانشی مهم می‌شناسند. اینکه اهل روایت در تاریخ چه کسانی بوده‌اند و هر کدام که ویژگی‌هایی داشته‌اند و حرف‌هایشان تا چه حد سندیت داشته و روایت‌های مجعول در حرف‌های کدام راوی بیشتر است و کدام راوی مستندتر حرف می‌زند و …

باور معروفی وجود دارد که می‌گویند باید به حرف نگاه کرد و نه گوینده حرف. این حرف کاملاً درست است. اما یادمان باشد که جایگاه اصلی این حرف در حوزه سیاست و سیاسی کاری است. می‌گویند سازمان سیاسی سازمانی است که اعضای آن، قبل از گوش دادن حرف، به گوینده نگاه کنند. چون مدیر فلان بخش است هر چه می‌گوید حتماً درست است و چون مدیر این دپارتمان است هر چه می‌گوید غلط است. همیشه مدیران را از ایجاد فضای سیاسی به حذر داشته‌اند و گفته‌اند که کمک کنید که حرف‌ها مستقل از صاحبان آن حرف‌ها شنیده و ارزیابی شوند. این حرف در فضای رسانه هم درست است. واقعیت این است که حتی حتی حتی، کیهان هم ممکن است بالاخره یک روز، شاید، حرف درستی بزند. من نمی‌توانم بگویم چون کیهان است قبل از خواندن، میگویم که غرض ورزی دارد و چون شرق است قبل از خواندن حدس می‌زنم که علمی است.

اما هنگامی که بحث به یادگیری سازمان یافته می‌رسد، ماجرا فرق می‌کند. اگر من در حوزه‌ی مدیریت درس می‌خوانم باید به خاطر داشته باشم که کسی مثل پورتر، در هاروارد فعال است و سابقه‌ی کارش هم تمرکز خاصی بر صنایع عظیم مانند خودرو و صنایع وابسته داشته. همه‌ی اینها نهایتاً او را به سمت نوعی نگاه ثبات نگر در استراتژی می‌برد. قطعاً نگاه پورتر در تحلیل یک سازمان، با استادی که در اسلون وابسته به MIT درس می‌دهد و سر کلاسش دانشجویانی با پس زمینه‌ی مهندسی نشسته‌اند و حل معادلات، یکی از جذابیت‌های کار آنان است تفاوت می‌کند. تفاوت به معنای درستی و نادرستی نیست. بلکه تفاوت‌ها به درک بهتر نظریه پردازان، به طبقه‌بندی ذهنی بهتر حرف‌های آنها و به یادگیری اثربخش‌تر کمک می‌کند.

از یادگیری سازمان یافته بیشتر می‌توان گفت  و از یادگیری چریکی بیشتر می‌توان نالید. اگر این تنها نوشته‌ای است که از من خوانده‌اید و الان آماده نظر دادن و قضاوت هستید، احتمالاً مصداقی از همان چریک‌هایی هستید که من از آنها می‌ترسم. اگر ده‌ها مطلب دیگر را خوانده‌اید و شغل من و سوابق من را جستجو کرده‌اید و دو سه کتاب از من را خوانده و ده بیست ساعت از حرف‌های من را شنیده‌اید، احتمالاً مصداقی از کسانی هستید که به صورت سازمان یافته، به میدان یادگیری می‌روند.

چه کنیم که البته بی حوصلگی امروز، چریک پرور است. چریک‌هایی که جنگیدن عادت آنهاست و پیروزی، چندان دغدغه‌شان نیست. آنها می‌خواهند به عنوان یک چریک بمیرند در میدان جنگ و زیر گلوله. نه در بستر آرامش، حاصل از سالها تلاش و مجاهدت!

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


81 نظر بر روی پست “قوانین یادگیری من (۵): یادگیری چریکی در برابر یادگیری منظم

  • علي حقگو گفت:

    سلام محمدرضاي عزيز،
    يكي از ايرادات ما اين است كه از هر كِرمي توقع پروانه شدن داريم…

    • محمد جواد صفری گفت:

      واقعا درست گفتی ولی فکرشو بکن اگه از هر کرمی میشد یک نوع پروانه زیبا ساخت دنیا پر می شد از پروانه های زیبا و جور واجور رنگارنگ ولی خوب زمین و گیاهان هم نیاز مبرم به کرم خاکی دارن.

  • سهند گفت:

    با سلام.
    باز هم به مصداق مصادیق فراوان از یادگیری از تو ممنونم. خیلی خوشحالم(حداقل اینگونه تصور می کنم) که شاید در نگارش این سلسله مطالب سهیم بودم. بیشتر برای این به نگارش کامنت ترغیب شدم که بگویم مدتی است دارم از نوشته ها و صحبت هایت خلاصه برداری می کنم و لابه لای این خلاصه برداری نظر خودم رو در مورد نحوه تفکراتت نیز می گنجانم. یادم می آید در سمینار تبریزت خیلی در مورد اهمیت سخن پایانی صحبت می کردی که سخنان و مفاهیم رد و بدل شده در اواخر مذاکره و کفتگو از اهمیت بسیار بیشتری در ذهن مخاطب برخوردار است. باز هم یادم می آید که در اواخر سیمنار چگالی و غلظت واژه “شعبانعلی” لابه لای کلماتت زیادتر شده بود. امیدوارم زمانی برسد که حس کنم این کار خلاصه برداری بتواند مثمر ثمر باشد. با تشکر

  • احسان م گفت:

    در دوره مینیمال‌خوانی و نویسی دعوت به کتابخوانی برای بعضیها مثل دعوت به شکنجه شدن میماند!

    در بعضی سایتها که کامنتها را میخوانم بعضی خوانندها اعتراض کرده‌اند که چرا اینقدر مطلب طولانی بود؟ چرا خلاصه‌تر نمینویسی؟

    من کمتر در اطراف خودم کسی را میشناسم که اهل کتابخواندن باشد و جالب اینجاست که اصلاً مطالعه نکردن ناراحت شان نمیکنه و خواندن سایتهای خبری و شبکه‌های اجتماعی را همان آگاه بودن و شدن میدانند!

    حتی وقتی بعضی سازمانها در طول سال یکی دو کتاب رایگان به نیروهای‌شان می‌دهند تا مطالعه کنند تا در کارشان بهتر شود صدای اعتراض اکثر کارمندان درمی‌اید که چرا ما را اجبار کردید کتاب بخوانیم!

  • شهرزاد گفت:

    سلام. این نوشته هم از همون متن های طولانیه که آدم دلش نمیخواد تموم بشه و بازم ادامه داشته باشه…:)
    یکبار همون پریروز خوندمش و یکبار هم الان دوباره … و هر دو بار لذت بردم از خوندنش.
    و چه تشبیه زیبایی… و جالبه که توی جنگهای چریکی، به سرعت هم صحنه نبرد رو باید ترک کرد! کاری که توی یادگیریهای چریکی انجام میشه!
    از دفترچه یادداشت گفتین …
    دفترچه یادداشت عشق منه!;) چقدر جالب بود برام اینی که گفتین.
    باورتون میشه؟ من توی کیفم، همیشه حداقل ۴ نوع دفترچه یادداشت کوچیک و بزرگ دارم. هر کدومش مخصوص یه چیز و یه موضوع. و مرتب توی هر کدوم موضوعات مورد علاقه و با اهمیت خودم رو یادداشت می کنم و واقعا این دفترچه های دوست داشتنی، برام الهام بخش و مفید هستن. وقتی هم برای کاری، جایی میرم که برای مدت زمانی، معطل میشم، به یاریم میان و توی اون مدت زمان، با علاقه، چیزهایی رو که قبلا نوشتم میخونم و مرور میکنم و اون زمان برام به سرعت میگذره.
    توی خونه هم که بازم چندتا دیگه ازشون دارم …!
    اصلا وقتی میرم لوازم التحریر فروشی، عشقم اینه که ایندفعه یه دفترچه یادداشت جدید دوست داشتنی دیگه برای فلان منظور که توی ذهنمه بخرم.:)
    از بحث شیرین دفترچه یادداشت که بگذریم …:)
    محمدرضای عزیز. واقعا ممنون که این موضوع یادگیری رو مثل همیشه اینقدر زیبا شکافتی …
    و ای کاش بتونیم در محاصره ی اینهمه امکانات بیشماری که امروزه دور و برمون رو فرا گفته – برای یادگیری درست و موثر – به سلاح درستِ مجهز بشیم و براش درست بجنگیم. چون ارزشش رو داره …

  • محمد حسن گفت:

    سلام
    خیلی جالب بود ، این مبحث یادگیری عجب دنیایی داره ها
    محمدرضا جان از وقتی که در سایت های فارسی زبان از این شاخه به اون شاخه نپریدم و سایت متمم و شعبانعلی را می خوانم واقعاً ذهنیتم عوض شده
    الان اگر بخواهم غیر این دو سایت مطلب بخوانم سراغ سایت های انگلیسی می روم
    همین وفاداری به سایت شعبانعلی آدمی را پخته تر می کند
    همه جا این وفاداری جواب می دهد مثلاً اگر چند سال در یک شرکت کار کنی بهتر است از اینکه هی کار عوض کنی البته شرایط هم موثر هست اما در کل وفاداری اولین پارامتر باشد بهتر است
    در مورد کتاب ها هم دقیقاً این طوری است مثلاً من در مورد زبان می خواهم مثال بزنم من قبلاً هر چند روز یک بار کتاب زبانی که می خواندم (البته صحبت چند سال پیش است اما تجربۀ گرانی برای من بود)
    چند روز بعد کتاب را عوض می کردم تا اینکه کتاب را ثابت گرفتم تا به نتایج خوبی رسیدم
    لطفاً بیشتر در این مورد بنویسید
    اگر امکان دارد در مورد مقاله ها و بحث علم الرجال و ISI و IF مطلب هم بنویسید خوبه
    با تشکر

  • اشنا گفت:

    البته استاد این مقاله طولانی نبودا ….

    • آشنا{اورجینال} گفت:

      البته این مقاله هم مثل بقیه نوشته هات عالی بود محمدرضا (تشابه اسمی وجود داره مسولین رسیدگی کنن لطفا)

  • محمدجواد علیمحمدی گفت:

    سلام

    برای علمی بودن حرف شما کاملا درست است .تخصص یعنی همین عمیق بودن در موضوعی خاص.ولی انسانهای متخصص هم همه حوزه ها را به عنوان تخصص هدف نمیگیرند.فرضا یک مهندس برق علاقه دارد ببیند چرا قیمت نفت به این روز افتاده.او که نمیتواند و نباید هم چندین کتاب و مقاله در مورد اقتصاد انرژی بخواند.دغدغه او ممکن است با خواند یک تحلیل خوب از یک اقتصاددان حوزه بازار نفت حل شود.ولی میپذیرم که او هم متعاقبا نباید فکر کند حالا که یک مقاله خوانده است ،بنابراین صلاحیت نظردادن در حوزه پیچیده ای مثل نفت را دارد.به نظرم چریکی بودن و منظم و عمیق بودن انسان در حوزه های گوناگون را هدف ما از یادگیری و فعالیت در آن حوزه تعریف میکند.

    خیلی ممنون

  • آنت گفت:

    سلام
    استفاده از منابع متعدد در مطالعه، من رو یاد مفهوم “سیرمطالعاتی” انداخت.. نمی دونم برداشتم چقدر درسته اما این موضوع یکی از نقاط ضعف منه.
    من خیلی موردی و عشقی و پراکنده و ناقص مطالعه می کنم و روند مشخص و منظم و زمانبندی شده برای مطالعه ندارم. گاهی رمان می خونم، گاهی تاریخ،بعضی اوقات فلسفه، زمانی درباره دین و یک وقت راجع به روانشناسی ..
    . مثلا هروقت در جمعی بحثی از یک موضوع تاریخی می شه، یا در تلویزیون یا هرجای دیگه مطلبی روانشناسی می شنوم، یا در خلوت خودم دچار افکار به اصطلاح فلسفی! می شم…، دستم به سمت کتابی توی قفسه دراز میشه یا انگشتام روی کیبورد می لغزه برای سرچ در گوگل! و معمولا هم بعد از مطالعه چند صفحه، خسته و سرگردان تر از قبل کلا بیخیال یادگیری و دونستن می شم!!!
    می دونم به همه اینها علاقه دارم اما شدم اقیانوسی به عمق یک سانتی متر!
    البته الان کمی بهتر شدم. مثلا توی همین متمم خوانی سعی دارم این سیرمطالعاتی رو حفظ کنم و موضوع یا موضوعاتی مشخص رو که الان بیشترین دغدغه ش رو دارم پیگیری می کنم. امیدوارم هرروز بهتر از قبل بشم و به مرحله ای بالاتر از دونستن صرف که عمل کردنه برسم.

  • جواد زارعی گفت:

    سلام برادر؛

    یک. رویکردهای تازه‌تری هم در حوزه یادگیری مطرح شده است که نمی‌دانم دنبال‌شان می‌کنید یا نه. علی‌الخصوص Connectivism که مکتب‌های قبلی اعم از رفتاری و شناختی و ساختارگرایی را اساسی به چالش کشیده و نگاه کامل متفاوتی به مقوله یادگیری دارد.
    دو. گمان می‌کنم اطلاق یادگیری چریکی (پارتیزانی) به این‌گونه یادگیری دقیق و منصفانه نیست. اتفاقا یادگیری پارتیزانی (چریکی) را از بهترین شیوه‌های یادگیری می‌دانم و شاید «یادگیری پراکنده» یا «شبه‌یادگیری» عنوان بهتری برای مطلب‌تان باشند. علی‌ای‌حال، وبلاگ شماست و صاحب اختیارید.

    نگاه‌تان را دوست دارم // جواد زارعی

  • nadereh گفت:

    با عرض سلام و خدا قوت

    معمولا مطالبي كه هر شنبه براي من مي فرستيد اگر موردي باشد كه در حد و حوصله دوستانم در فيس بوك باشه براشون مي فرستم . حالا موندم كه اين حركت چريكي رو انجام بدم يا نه؟ به نظرم به موارد خيلي مهمي در اين متن اشاره كردين !

    با تشكر و احترام فراوان

  • milad گفت:

    سلام اقای شعبانعلی. یه سوال هم بیربط و هم با ربط!
    من مدت زیادی هست که دنبال جواب یه سوال هستم و اونم اینه که اگر یک نفر از مغزش خیلی استفاده کنه ایا اون قپی تر خواهد شد و با سرچ کردن بحایی نرسیدم یعنی نتونستم ادم معتبری پیدا کنم که جواب به این سوال بده. میخواستم بدونم شما در این زمینه مطاله ای نداشتید که به من یه منبعی معرفی کنید؟متشکر

  • شیوا گفت:

    من دیگه کم کم دارم به سکوت کامل میرسم با خوندن مطالب شما. چون فکر میکنم به اینکه چه قدر باید بخونم و وقت برای فکر کردن بذارم تا اگه قراره حرفی از دهنم در بیاد چرت و پرت نباشه. فقط یه سوال این منابع متعدد در فضای آنلاین خیلی سخته چون بیشتر وقت ها منابع رو نمیشناسم که بتونم اعتماد کنم و فقط یه منبع معتبر تو اون زمینه پیدا میشه. یا تو بحث علم الرجال تفاوت نگاه های چهره های مختلف رو شاید شما بتونین لحاظ کنین ولی اگه من اولین باره که یه مطلب ازشون میخونم چی کار باید کنم؟

    • رضا گفت:

      شیوا دقیقا من هم چنین احساسی رو بعد خوندن همین متن تجربه کردم

      و بعدش هم ترسیدم

      ترسیدم از اینکه محمد رضا نوشته بود: “توهمِ دانایی از نادانی بسیار خطرناک‌تر است” یه لحظه فکر کردم مخاطب محمدرضا من هستم!

      هر چند سعی میکنم زیاد بخونم و یادبگیرم ولی همیشه میترسم که مصداق جمله بالا من باشم

      • شیوا گفت:

        این ترسه خوبه به نظرم
        اگر خدای نکرده مصداقش باشیم یا یه رگه هایی از این رفتار رو در خودمون حس کنیم، آگاه میشیم و رفع میکنیم
        اگه خدا رو شکر مصداقش نباشیم، فکر میکنیم به اینکه چه طوری جلوی پیشامدش رو بگیریم
        به نظرم باید خدا رو شکر کنیم که انقدر مغرور کاذب نشدیم که با خوندن این جمله ها بگیم من که کارم درسته، این توصیه ها برای بقیه است
        فقط خدا کنه واقعا یاد بگیریم و بتونیم اصلاح کنیم

  • معصومه گفت:

    سلام استاد عزیز و دوستان همخانه ای خوبم که بی نهایت دوستتان دارم…
    از این ارتباط جالب بین یادگیری و مفهوم چریک بودن واقعا به وجد آمدم مصداقی برای همان آموزشهایی که در متمم دیده ایم.
    من شخصا تنها زمانی در یادگیری موفق بوده ام که به صورت سازمان یافته عمل کرده ام و حتی در نهایت زمان کمتری از من برده است چون یکبار خوانده ام خوب خواتده ام نکته برداری کرده ام و گاهی اوقات نکته ها را با خودم مرور کرده ام اما در چریکی شاید بارها و بارها یک نوشته را بخوانیم اما چیزی به ذهنمان سپرده نشود. احساس می کنم حتی آدمی با ذهن نامنظم بیشتر زمینه مبتلا به آلزایمر دارد. یعنی سازمان یافته بودن یادگیری و آموزش در این زمینه هم موثر است و همچنین در افزایش اعتماد به نفس اینها تجربه ههای شخصی است البته… اما خوب گاهی اوقات به یادگیری های چریکی روی می آوریم مثلا شب امتحان… دیگر خودتان تا آخر بروید…
    نکته ای که به ذهنم می رسد این است که کلا چریک بودن در آموزش و یادگیری و یا حتی کارهای اداری و گروهی و … آخرین گزینه است زمانی که هیچ چاره ای نیست جز اینکه یک تنه به میدان برویم و تک و تنها…

  • علیرضا داداشی گفت:

    سلام.
    می خواهم یادآوری کنم که شما در “متمم” منابع متعددی که برای مطالعات آنلاین تجویز کردید را ارایه می کنید.
    تا مدتها نگران این بودم که با این حجم انبوه منابع چه کنم؟ همان موقع قواعد یادداشت برداری و شیوه صحبح متمم خوانی را آموزش دادید.
    من بسیار از شما ممنونم.
    برقرار باشید.

  • رضا گفت:

    من فکر می کنم همون طور که به خوبی به مقوله چریکی خواندن پرداختید، خوب بود کمی هم در مورد چریکی نوشتن و چریکی جمله سازی می پرداختید. مثلا فیس بوک خود را باز می کنیم و جمله هایی چند کلمه ای با عناوینی آموزشی!! مثل “دوستی” ، “بازنده” ، “فلسفه” ، “تفاوت انسان ها” و … می بینیم. جمله هایی که نویسنده گویا بیش تر از این که دغدغه انتقال یک موضوع یا مفهوم را داشته باشد، دوست دارد با بازی با کلمات، اصطلاحا “جملات ناب” بسازد تا دهان به دهان بچرخند …

  • کیان 2 گفت:

    چقدر قشنگ می نویسی محمدرضا 🙂

    می نویسم برای یاداوری به خودم:
    تو دوره لیسانس یک بار بر اساس ایده ی یکی از اساتیدم در دانشگاه یک مقاله علمی ساده نوشتم و تصمیم گرفتم که دوباره راجع به همون موضوع تحقیق کنم ولی نمی دونستم چطور. رفتم پیش استادم و ازش کمک خواستم. به من گفت که شما باید ایده ی جدید داشته باشی تا بتونی روی این موضوع کار کنی. بهشون گفتم که استاد ایده رو شما بدین، بقیه کارهاش رو ما انجام می دیم :دی این استاد رفت برای من گشت و به من گفت که روی این موضوع خاص الان ۲۰۰۰ تا مقاله منتشر شده تو مجلات معتبر علمی و آدرسشون رو به من داد و گفت که برو همه ی اینارو بخون و هر وقت همشون و همشون رو مطالعه کردی به معنای واقعی کلمه اونوقت که ایده های جدید میاد به ذهنت. اونوقته که تازه می تونی اظهار نظر کنی!
    چقدر خوبن این استادایی که به آدم ماهیگیری رو یاد می دند. فکر می کنم حرفش یه جورایی مصداق حرف شما باشه.

  • مینو گفت:

    بسیار زیبا بود حظ کافی و وافی رو بردیم از مطلبتون
    چه کنیم که چریک خواه شدیم و این عیب بزرگیه

  • رضا گفت:

    من از قوانین شما خیلی آموخته ام خیلی زیاد

    قانون های چهارم و پنجم یادگیری کمی هم پوشانی داشتند ولی هر دو بی نظیر بودند

    یادگیری چریکی، نبودن معادن شمش، رگه های معدن طلا؛ چقدر خوب می نویسی

    محمدرضا کاش بیشتر از قانون هایت بنویسی، از سطر سطرشون می آموزم

  • ناصر جعفری همراز گفت:

    سلام، واقعیت اینه که امروز آفت شبکه های اجتماعی بد جوری داره به پايگاههای اصلی هویت، که فرهنگ و دانش هستش میزنه، ایکاش صاحبان قدرت به جای کشمکش های بیهوده در باره ممنوعیت استفاده یا استفاده ازشون، يه کمی به فکر آموزش استفاده مفيد و به اندازه اونا به جامعه بودند.
    دوستان پرتلاش گروه متمم، آيا حدسم درسته که در جمله “و اگر بخواهم صادقانه بگویم، جدیدترین کتاب نظامی است که من خوانده‌ام! ” (در پاراگراف چهارم)، يه اشتباه تايپی وجود داره و اون هم کلمه “جديدترين” هستش که فکر کنم درستش “جدی ترين “باشه.

  • مجتبی مهاجر گفت:

    باسلام.
    محمدرضاجان با خوندن این پست،فارغ از تلخ و شیرینیش،چند باری لبخند به لبم نشست.
    مقاله ی طولانی یعنی چقدر؟طبقه بندی خواصی داره؟حجم مقالات صفحه ای حساب میشه کلمه ای چطور؟.من چیزی در این رابطه نمیدونم.
    یه مقاله زیر دستم در رابطه با بازاریابی صنعتی هست،میخوام ببینم طولانی نیست بندازمش دور!:)
    این ایده که برای هر موضوع یه دفترچه خیلی خوبه.منم همچین سبکی دارم ولی نه به این اصولی.مال من چریکیه.برای یک سال میشه دو سه تا دفترچه با یه سر رسید،برای ثبت مطالب چریکی:).ازین به بعد حرفه ایش میکنم حرکت مناسبیه.
    یکی از دوستان چند روز پیش از موضوعی که ذهنش رو مشغول کرده بود برام گفت.بهش گفتم خیلی عمیق فکر میکنیا!گفت: مسخره میکنی؟جواب دادم:نه تو این روزا که اکثر چیزا و آدما سطحی هستن تعجب داره دیگه.
    نکات آموزنده ی خوبی بود.خیلی ممنون…

  • الیاد گفت:

    شما که این کاره هستین آخه چرا؟ خیلی دوست داشتم بخونم ولی خیلی طولانی هست.کاش یه چندتا عکس توش میذاشتین

  • سمانه هرسبان گفت:

    من تازگی ها خیلی به صورت چریکی مطالب را میخوانم. نمیدانم چرا اینجوری شدم. حتی حوصله خواندن یک مقاله دو صفحه ای هم ندارم و در وسط مقاله ذهنم مکی پرد به جای دیگر. من کسی بودم که کتاب های طولانی و حتی چند جلدی را میخواندم. یه وقتایی از پرش شدید مغزم دگر احساس سردرد میکنم 🙁

    • آزاده م گفت:

      سلام سمانه جان
      اگه کاربر سایت متمم باشین شاید این لینک رو دیده باشین.
      http://www.motamem.org/?p=3615
      یه قسمتی در مورد مطالعه انفعالی گفته شده که خیلی میتونه به ما در مطالعه منسجم کمک کنه. دوستانمون هم در کامنتهای اونجا از عادتهاشون در مطالعه نوشتن که میتونه به ما ایده بده.:)
      موفق باشی دوست من.

  • hamid گفت:

    واقعاً چه توصیفات عالی و خوبی بود… شخصاً توی این چندسال همین مشکلات رو داشتم که باعث شد تمام مطالب مربوط به یادگیری شما را با ولع هر چه تمام تر دنبال کنم… مطمئنم که طرف یک سال آینده چندبرابر سال گذشته کتاب خواهم خواند و خوب مسلماً باید از فعالیت‌های آنلاین خودم کم کنم که نیاز به همت داره
    یک مشکلی که من دارم اینه که حتی در کتابخونی هم چریکی رفتار میکنم چون موضوعات خیلی مختلفی ذهنم رو مشغول کرده دوست دارم مرتب از این شاخه به اون شاخه بپرم هنوز هم نمیدونم چطور باید با مشکلم روبرو بشم
    در همین زمینه یادگیری هم اخیراً دو منبع پیداکردم که دوست داشتم با دوستان به اشتراک بذارم . یکی دوره جدیدی هست از کورسرا در زمینه یادگیری که همین اخیراً شروع شده امیدوارم هموطنانمون در این سایت خوب فعالتر باشند:
    https://class.coursera.org/learning-003

    و دیگری هم یک کتاب هست به نام کم عمق ها که تازه ترجمه شده که اثرات همین یادگیری اینترنتی چریکی رو بر ری مغز بررسی میکنه.
    خودم که خیلی دوست دارم این دو تا رو مطالعه کنم و یادگیری خودم رو بهینه کنم …

  • قلندری گفت:

    سلام.
    یه زمانی ، برای نوشتن مقالات علمی، افراد مجبور بودند به کتابخونه ها برند، و از بین همون چند تا مجله و مقاله دم دستشون ، یه چیزی در بیارن. حالا دیگه کاری نداریم، که مادرم تعریف میکرد تو شهرمون، تو محله مون یه کتاب پرسش های استخدام داشتند، که هرکس کنکور داشت، یا میخواست استخدام بشه ، همون رو میخوند. اما الان برعکس شده. بنظرم مشکلمون (فکر نمیکنم فقط مختص به ایران باشه) سطحی نگر شدن مونه. و نمیخوایم باورش کنیم. وایبر، فیس بوک، اینستاگرام و … هم همین رو دقیقا ترویج میدن. یه نسل قبل تر، تو دوره وبلاگ نویسی، شما نمیتونستید حرفی نداشته باشید و مطلب بزنید. اما الان تو این فضاهای جدید، لازم نیست شما کار خاصی کنید تا مطلوبیت ایجاد کنید.
    یه زمان ، افراد مثلا ۵تا آلبوم داشتند و روزی یه آلبوم رو ۱۰ بار گوش میدادن، الان همه چند گیگ آهنگ تو هاردامون هست، اما واقعا چه زمانی بیشترین لذت رو از موسیقی بردیم؟

  • افروز گفت:

    سلام این متن یه تلنگر خیلی جدی بود به من که همیشه دنبال خلاصه وترجمه… اینها بودم منم اون مثالی که راجب کیهان زدیم خیلی واسم جالب بود چون من خودم تقریبا هر روز روزنامه میخونم و به شدت باهاتون موافقم البته شاید این کامنت منم یک کامنت چریکی باشه چون از این متن بسیار مفید و مهم این قسمتشو بهتر فهمیدم!!!

  • علی شورابی گفت:

    محمدرضا یه نکته دیگه که من ازت در زمینه کتابخوانی یاد گرفتم و فکر میکنم به بحث کمک کنه زندگی کردن با نوشته های یک نویسنده
    عادتی که قبلا داشتم این بود که مثلا یه تعداد کتاب از نویسنده های مختلف میگرفتم و شروع میکردم به خوندنشون این روش بدی نبود اما فکر میکنم وقتی نوشته های مختلف یک نویسنده را میخونیم به فهم بهتر مطلب خیلی بیشتر کمک میکنه اینطوری چند هفته با چشمهای اون نویسنده به زندگی و ادما نگاه میکنی اما وقتی کتابها با موضوعات مختلف و نویسنده های مختلفا میخونیم شاید نتونیم عمق نگاه نویسنده را بفهمیم
    این تجربه را در شنیدن موسیقی هم دارم مثلا روزها بود با اهنگ های معین زندگی کردم روز دیگه باسیاوش یا چارتار یا رستاک یا شاهین یا همای یا بیژن یا شجریان یا گوران برگوویچ یا جیپسیکینگ و….
    نمیدونم چقدر این کار درسته اما منم باهات موافقم و فکر میکنم لذت دیدن و خوندن وگوش کردن به این روش خیلی بیشتره

  • پیام گفت:

    سلام جناب شعبانعلی
    لطفا درمورد روش شناخت رجال و منابع مقاله ای منتشرکنید با این هدف که بتوانیم دراین انبوه اطلاعات سراغ آبشخورها و مراجع اصلی برویم. ( روش شناسایی افراد,مجلات,وبسایت,دانشگاه ها, شرکتها, موسسات).
    به عنوان نمونه :
    بازاریابی : نظریه پرداز : پورتر
    موسسه : AMA
    مجله : …
    باتشکر

  • فکری گفت:

    جالب برای فهمیدن درک این مسله پیشنهاد میکنم فیلم چه را ببینید . زیاد خوش ساخت نیس ولی معنا ومفهوم خوبی داره درباره شهیدچمران

  • آرام گفت:

    امان از زندگی چریکی …
    ممنون بابت نکات خوبی که اشاره کردید

  • هومن کلبادی گفت:

    سلام به همۀ دوستای عزیزم
    به عنوانِ یک دانش آموزِ کوچک در این خونه ، باید ازتون تشکر کنم که به این زیبایی ، مفاهیم رو برایِ ما ، نهادینه میکنین . کلِ مطلب ، بسیار بسیار آموزنده بود و با خوندنِ این مطالبِ آموزنده و زیبا ، روزِ اولِ هفتۀ من ، بخیر شد . چند تا مطلب برایِ خودِ من ، برجسته تر از بقیه بود :
    * توهمِ دانایی از نادانی بسیار خطرناک‌تر است
    * اشاره به استفاده از کتاب و مطالعۀ کتاب به عنوانِ منبعی بهتر و مناسب تر برای فراگیری
    * به عنوانِ فردی که از ویکی پدیا به عنوان منبع و رفرنس استفاده می کنم ، این جملۀ هشدار دهنده ، بسیار بجا و مفید بود که “ویکی پدیا الزاماً توسط متخصصین نوشته نمی‌شود. بلکه توسط ویکی نویس‌ها نوشته می‌شود. کسانی که از نوشتن لذت می‌برند. مقالات نادرست و ناقص در این نوع سایت‌ها کم نیستند.” . از این به بعد تلاش می کنم که تنها به ویکی پدیا استناد نکنم و همونطور که گفتید ، ” در مورد یک واژه یا مفهوم یا هر چیزی که برایمان جذاب است، بیش از یک مطلب بخوانیم” .
    * در خصوصِ یادداشت برداری هم کاملاً با شما هم عقیده هستم و یادداشت برداری به من در فراگیریِ مطالب ، خیلی کمک می کنه
    * در خصوصِ مثالی که دربارۀ کیهان نوشتید ، مطمئنم با این مثال ، کاملاً مطلب رو در ذهنمون ، ثبت کردید (البته به نظرِ من ، یه جورایی ، فرضِ محال به نظر میرسه و با اینکه میگن ” فرضِ محال که محال نیست ” ، در این یک موردِ خاص ، فکر می کنم بعید به نظر میرسه به وقوع بپیونده) .
    بازم بینهایت ممنونم که تجربیاتِ با ارزشتون رو با ما به اشتراک میذارید محمدرضایِ عزیز و امیدوارم دانش آموزی حرف گوش کن ، برایِ کلاستون باشم ، معلمِ عاشقِ ما .
    ارادتمند – هومن کلبادی

    • محمد تقي اميني گفت:

      هومن جان
      بسيار خلاصه مفيد و جالبي بود مخصوصا اخرين بند نوشته ات

      • هومن کلبادی گفت:

        محمد تقی جانِ عزیز سلام
        ممنون از ابراز لطفتون دوست من . اون یک منفی ، به نوشتۀ شما داده نشده ، به کلمۀ «هومن» داده شده دوستِ من . به خصوص که از من تعریف هم کردید رفیق 🙂 برای این دوست (دوستانِ) عزیزِ مخالفم ، آرزوی صبر و آرامش می کنم و امیدوارم روزی برسه که دلیلِ مخالفتشون رو هم بیان کنن .
        بازم ممنونم محمدتقی جان
        ارادتمند و به امید دیدار ، به زودیِ زود
        هومن کلبادی

        • علی گفت:

          نامه ای از یک “منفی باز” به آقای هومن کلبادی
          جناب آقای کلبادی گرامی ، واقعیت اینکه من یکی از اون کسایی هستم که مدام به شما منفی میدم واین اخیراً هم ، یه جوری شده که فقط وفقط به شما منفی میدم.نمی دونم اینهایی که میخوام بنویسم درسته یانه، یا اصلاً لازمه بنویسم ،حتی اونقدر نمی دونم که آیا همین منفی زدن هم درسته یا نه .

          اول بگم چه جوری با این سایت آشنا شدم .چند ماه پیش واقعاً از وب گردی در دنیای اینترنت (فارسی) و کپی پیس های متعدد اون اونقدرخسته شده بودم که میخواستم دیگه کمتر وارد اینترنت بشم .من سالها پیش گوشت رو از زندگیم حذف کردم ،خیلی وقت هم هست که تلویزیون رو کلاً جمع کردیم، اینترنت دیگه آخرین علاقه مندیم بود میخواستم حضور اینم توی زندگیم خیلی کمرنگ کنم که خیلی اتفاقی با این سایت وآقای شعبانعلی آشنا شدم .مطالب عالی بود واقعاً حذ کردم. باورم نمی شد،اینقدر مطالب متنوع!،اینقدر حرف برای گفتن! واقعاً خیلی لذت بردم . شروع کردم به خوندن مطالبی رو که نخونده بودم .بعضی شبها به قول دختر ۱۰ ساله م ،وقتی مامانش می پرسه باباکجاس ” بدون اینکه منوببینه میگه” توی شعبانعلی ی”!!. فایلهای صوتی رادیو مذاکره هم همه عالی بودند، جالبه بعضی یاشو چندبارم گوش کردم. برای من ماحصل این سایت توی این شلوغیه زندگی وکار، همین که حالم رو خوش میکنه ولذت میبرم ونهایت بتونم یه پدر ویه همسر بهتری باشم برای من کافیه. بعد از خوندن مطالب، نظراتی رو هم که دوستان دادن رو میخونم، بخصوص که بعضی وقتها خود آقای شعبانعلی، اونجا حرفهایی میزنند که خیلی عالیه، سوالها وپرسش ها ونظرات هم همه خیلی خوبه.

          از خوندن کامنت ها بود که من با شما ومطالبتون هم آشنا شدم .الان که فکر میکنم واقعاً اون اوایل با یک حس خوب یا حداقل بی طرف مطالب شما رو هم میخوندم نمی دونم از کجا وچه جوری این حسه عوض شد.این چند روز اخیر، که صحبت “منفی بازها” ودلایل منفی دادنشون شد وشما خواستین که فقط به منفی دادن اکتفاء نشه ، دوباره سری زدم به مطالبتون تا دوباره اونا رو بخونم وببینم واقعاً چرا اینجوری شدم.

          شروع کردم دوباره به خوندن کلی از کامنت ها که شما گذاشتین و واقعاً وقت گذاشتم وحتی اونهایی رو که حسّم رو بد میکرد یادداشت کردم تا بشه یه چیزایی جمع بندی کنم.

          جمع بندی زیر، اون هایی بوده که شاید حسم رو نسبت به مطالب شما تغییر داده،عرض کردم نمی دونم واقعاً این عرایضم درسته یا غلط. نمیدونم شاید نحوه نگارش شما این حس رو ایجاد کرده که ممکنه با خودتون خیلی فاصله داشته باشه.

          _ برای من اینجوری به نظر رسیده که حمایتهای خیلی زیاد شما از همه موضوعات وپست ها وبعضاً نگاه قدیس وار شما به قول خودتون به “صاحب این خونه “باعث شده توی هر نقدی- هر چند کوچیک- ،نقدکننده به داشتن ذهن غلط یاب متهم بشه ،و راه هر گونه نقد وبررسی روی پست ها بسته بشه به شکلی که–غیر مستقیم-اجازه داده نمیشه که خود متن ها رو حتی با هم مقایسه کرد.شاید شما نظرتون این نباشه ولی واقعاًفکر میکنم بعضی وقتها اینجوری تداعی میشه.

          _ بعدی اینکه این کلمات” همخونه “و”صاحب خونه خوبمون” و”هم خونه ایهای عزیزمون” و… توی خیلی از شروع وپایان کامنت ها مدام وبه شکل طولانی تکرار شده وبعد از اون_ با اینکه منتظر یه سوال یا یه نظراز طرف شما هستیم_ فقط یه تشکر مجدداً طولانی بسیار محترمانه بوده ویا نهایت تکرار مجدد بعضی جملات داخل پست .نمی دونم شاید باید همینجوری باشه ولی عرض میکنم اینم یکی از اون مواردی بوده که توی دراز مدت باعث ایجاد این حسه شده.

          _ ببخشید این مواردی مثل :ارادتمند شما “هومن کلبادی “،تکرار “هومن” وسعی واصرارتون به اینکه حتماً وحتی الامکان از بقیه هومن ها جداباشه.حتی فکر میکنم جایی پیشنهاد داده بودین با این مفهوم که ” وجه تمایزی بین هومن ها باشه که متن بد شما از متن خوب یک هومن دیگه تفکیک شده باشه”، میگم شاید عیب از منه ولی وقتی من این متن رو میخونم جای کلمه خوب وبد رو با هم عوض میکنم ویه احساس ناخوشایندی ازاینکه حتماً قراره متمایز به نظر برسین به من منتقل میکنه .

          _ بعضی از کامنتتاتون بصورت خیلی مودبانه آدمهارو به کم فهمی،دیرفهمی ،ساده اندیشی متهم میکنه. مواردی مثل اینکه ” امیدواریم سطحی نگر نباشیم” یا “به معنا ومفهوم جمله نگاه کنیم نه به شکل اون “من وقتی میخونم تمام فعلهاشو به دوم شخص برمیگردونم .شاید من خیلی حساس شده باشم ولی می بینم نه واقعاً مشابه همچین مطلبی در نوشته های آقای شعبانعلی،اصلاً همچین حسی رو به من القاء نمی کنه.البته روی اینم زیاد پافشاری نمی کنم ، شاید اینم ایراد از منه وعیب از شخصیت خودمه .
          راستش ،قبول دارم که شاید رعایت این همه موارد(بالفرض درستیش) از یک کامنت ساده ، خیلی انتظار زیادیه ،شایدم این سایت عالی آقای شعبانعلی باعث شده که ما از کامنت گذارهای همیشگی وحرفه ایش هم انتظاری به مراتب بالاتر از سایت های دیگه داشته باشیم.

          آقای کلبادی عزیز ،فکر نکنین ما منفی بازها هم خیلی منفی نگریم ما هم از اون زحمت عالی ای که برای تولد آقای شعبانعلی کشیده بودین بی نهایت سپاسگذاریم ماهم از اینکه می دونیم آقای کلبادی تحصیلکرده، اینقدر محترمن واینقدر مودبن که توی این همه کامنت حتی یک حرف توهین آمیز به کسی نزدن سپاسگذاریم.ومی دونیم که خیلی ها شمارو دوست دارن که حتماً شایسته ش هستین.

          جناب آقای کلبادی عزیز ، با در نظر گرفتن اینکه شما تهران زندگی میکنین. فکر میکنم حداقل ۱۰۰۰کیلومتر از هم دورباشیم. پس خواهشم اینکه واقعاً این عرایضم رو _نه یک غرض ورزی متعصبانه – بلکه فقط یه اختلاف نظر ساده ودر حد همون یه تیک منفی قرمز ببینین نه بیشتر،واگه اشکال نداشته باشه اجازه بدین ما به همون تیک منفی زدنمون ادامه بدیم.
          با احترام

          • هومن کلبادی گفت:

            علی جانِ عزیز سلام
            اول باید بگم که بی نهایت از خوندنِ پیامتون کیف کردم و جوابِ خیلی از سوالاتی که در ذهنم ایجاد شده بود رو دریافت کردم دوست من . از اینکه با سعۀ صدر و به قول خودتون ، برای اولین و آخرین بار ، به جایِ تیکِ منفی ، دربارۀ دلیلِ منفی دادنتون توضیح دادین ، بی نهایت ممنونم . اجازه میخوام دربارۀ نظراتی که مطرح کردید ، نظرات شخصیم رو بدم :
            ۱- در خصوصِ اینکه گفتید نگاهِ تقدس وار به محمدرضا جان دارم ، باید بگم که قلباً ارادتِ خاصی به ایشون ، مرامِ ایشون و نوعِ نگرشِ ایشون دارم ولی به هیچ وجه با بت پرستی و مقدس سازی ، موافق نیستم و اگه چنین حسی رو با نظراتم ایجاد کردم ، احتمالاً به دلیلِ علاقه و ارادتِ قلبیم نسبت به معلمِ عزیزمون هست ولی قلباً با بت پرستی و تقدس پروری ، مخالفم
            ۲- در موردِ قدردانی از دوستانمون یا تشکر از همخونه ای ها و صاحب خونمون هم حق با شماست و شاید دلیلش این باشه که خواستم ، احساسِ قلبی و درونیم رو نسبت به کامنتی که اون دوستمون داده بودن یا مطلبی که محمدرضا جان گفته بودن ابراز کنم و منظورم ، تملق ، چاپلوسی و مجیز گویی نبوده و نیست دوست من و عمیقاً با این رویکرد ، مشکل دارم
            ۳- درخصوص تکرار کلماتی مثل هومن و ارادتمند هم بهتون حق میدم دوست خوبم و در خصوص تفکیکِ «هومن ها» و به تعبیرِ شما ، هومنِ خوب و بد ، باید عرض کنم که صریحاً اون رو به عنوانِ مثال عرض کردم و نخواستم از اسمِ دوستِ دیگه ای استفاده کنم . من از روزِ اولی که به سایت وارد شدم ، با نامِ کاملِ خودم وارد شدم و مطمئنم که هیچ دوستی با این نام و نامِ خانوادگی ، در سایت وجود نداره و اگر این مطلب رو گفتم ، صرفاً برایِ جلوگیری از تشابهِ اسمی در موردِ دوستایِ دیگم بوده و قصدِ توهین و برچسب زدن به هیچیک از دوستای عزیزم رو نداشته و ندارم . البته وقتی یک نفر مثلِ من ، که معلوماتِ کمی داره و بی سواد هست و زیاد هم حرف میزنه ، ناخودآگاه ، حسی منفی در مخاطب ایجاد می کنه . علی جانِ عزیز ، من بارها هم عرض کردم که من نسبت به منفی که به خودم میدن ، مشکلی ندارم و کلاً میگم چقدر بهتره که برای منفی دادن هامون ، توضیح بدیم .
            ۴-اگر در کامنتها ، از فعل اول شخصِ جمع استفاده می کنم ، هیچ منظوری غیر از اونی که میگم ندارم و به هیچ عنوان خودم رو باسواد ، فهیم و دانا نمیدونم و اگه حرفی میزنم ، صرفاً نظرِ شخصیم رو به صراحت عرض می کنم
            علی عزیز ، بی نهایت ازتون ممنونم که وقت گذاشتید و حسِ درونی و واقعیتون رو ابراز کردید و ممنونم که در پایانِ کامنتهاتون ، به من ابرازِ محبت کردید و نکاتِ مثبتی رو هم گفتید دوست من . اینکه گفتید ۱۰۰۰ کیلومتر از هم دوریم ، باید بگم که اشتباه میکنید دوست من و به لطفِ تکنولوژی ، فاصله ها خیلی کم شده و به چشم نمیاد . بازم ازتون بی نهایت ممنونم و تلاش می کنم نکاتی که گفتید رو رعایت کنم و از ایجادِ حسِ منفی و ناخوشایند در شما و دوستانی که ممکنه با شما هم عقیده باشن ، جلوگیری کنم . ولی قلباً از همۀ دوستایِ عزیزم خواهش می کنم که به جای اینکه فقط تیکِ منفی بزنن و حسِ منفی و درونیشون رو ابراز نکنن ، در چند کلمه ، ابراز کنن که چه چیزی باعثِ ایجادِ این حسِ منفی در اونها شده که فردی که موردِ نقد ، قرار میگیره ، در صورتی که دلیلِ موجهی برای رفعِ ابهامِ منتقد داره ، اعلام کنه و اگر پذیرایِ نقد بود و دلیلِ موجهی برای بیان نداشت ، خودش رو اصلاح بکنه تا حسِ منفی رو از دوستِ خودش بگیره . ما اینجا هستیم که هم از محمدرضا جان و هم از همدیگه ، یاد بگیریم و من قول میدم به احترامِ شما علیِ عزیزم ، طوری رفتار کنم که این حسِ منفی رو در شما دوستِ خوبم ، رفته رفته کمتر و کمتر کنم . لطفاً اگه بازم به من و نوشته هام نقد داری ، برام بنویسید علی عزیز .
            دوستدار شما

            • هومن کلبادی گفت:

              راستی علی جان ، یکی از اون مثبت ها رو هم ، من به کامنتتون دادم دوست من 🙂
              شاد باشید

              • علیرضا داداشی گفت:

                سلام بر علی و هومن عزیز!

                من به نوشته ی هر دوی شما دوستان خوبم مثبت دادم. روش پسندیده، نوشتار دوستانه و البته منطقی هر دو نفرتان حس خوبی به من داد و جای قدردانی دارد. خوشحالم که رفتار مناسب فرهیختگان را از خود نشان دادید.
                حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
                واِن یکاد بخوانید و در فراز کنـید
                سلامت باشید و برقرار

                • شهرزاد گفت:

                  سلام دوستان.
                  لذت بردم …! 🙂
                  من وقتی کامنت زیبای آقای علی رو دیشب از اول تا انتها با دقت خوندم؛ با اینکه هومن جان، یکی از بهترین و باارزش ترین دوستان ما هستن، ولی از هیچکدوم از قسمتهای این کامنت، حس بدی بهم دست نداد و با رسیدن به آخرین کلمه ی این کامنت، نتونستم در برابر نزدن دکمه مثبت مقاومت کنم و به کامنت ایشون رای مثبت دادم.
                  شک هم نداشتم که هومن عزیز با اون روحیه ی کاملا مثبتشون، به این نوشته ها توجه خواهند کرد و جوابی به همین زیبایی و به همین شایستگی در پای این کامنت خواهند نوشت. و وقتی کامنت ایشون رو هم دیدم خیلی خوشحال شدم. کامنت آقای داداشی، دوست همیشه خوبمون هم که زیباتر …:)
                  آقای علی عزیز٫ به نظر من این حسی که در این مدت داشتید و ازش حرف زدید، می تونه خیلی طبیعی باشه و به نظر من نباید بخاطرش ناراحت باشین و همه ی ما از شما ممنونیم که اینقدر صادقانه و زیبا و دوستانه، حستون رو با هومن عزیز و با همه ی ما در میون گذاشتید و منصفانه همه چیز رو در نظر گرفتید و بیان کردید…. و به نظر من این واقعا قابل احترامه.
                  خوشحالم که در این خانه، دوستان به این خوبی دارم.:)

              • سیمین-الف گفت:

                سلام به همگی دوستان عزیزم
                سلام علی گرامی، ممنونم که اومدی و نظرت رو مطرح کردی و این شهامت و احترامت به دوستان این خونه جای قدردانی داره.
                به نظر من، اکثر نظرات شما شخصی و سلیقه ای است و با در نظر گرفتن عقاید و سلایق و احترام به آزادی بیان و ابراز عقیده هر شخص، منافات داره.
                به نظرم، هر کس تا اونجایی که به افراد این خونه بی احترامی نکنه، می تونه نظر خودشو ابراز کنه و این نظر اون شخصه و مختص به خود او و قابل احترام.
                اینکه، نظری همسطح دیدگاه و مطابق با سلیقه و افکار من نباشه، نمی تونه پاسخ قابل قبول و منطقی باشه، برای منفی دادن به اون کامنت.
                به هر روی و با این همه، نظر شما نیز صرفا دیدگاه و عقاید شماست و به عنوان فردی در این خونه قابل احترام است.
                سپاس از وقتی که گذاشتید و نظرتون رو ابراز کردید.
                امیدوارم دیگر دوستان نیز شجاعت شما را داشته باشند و به جای ابراز مخالفت با نشانه منفی ، گفتگو و تعامل را انتخاب کنند.
                شاد باشید و امیدوار.

            • نگاه گفت:

              سلام به دوستان عزیز، گرچه قبل از من دوستان دیگری هم گفته اند که این طرز بیان صادقانه و محترمانه علی و هومن خیلی عالی بود، و من نمیخواستم تکرار مکررات کنم ولی نتونستم جلوی خودموبگیرم و ازتون تشکر نکنم بخاطر این رفتار پسندیده و مثال زدنی. من تا مدتی قبل زیاد کامنتها را نمی خوندم اما اخیرا دیدم که چقدر مطالب جالب تو کامنتها هست و گاهی چقدر کمک میکنه، مثلا برداشت یک نفر که کامنت گذاشته ممکنه به فهم بهتر مطلب برای من کمک کنه و حتی گاهی تکرار جملات محمدرضا برایم تو کامنتها نکته ای را باز کرده، نمی گم همیشه، بقول محمدرضا گاهی باید سالها حرفهای کسی را بشنوی یا مطالب زیادی بخونی تایک جمله داخلش پیدا کنی که برات مفید باشه.( البته ببخشید این دقیقا جملات استاد نبود، مفهومش با بیان خودم بود) بهرحال من تا جایی که کامنتها را خوندم برداشتم از کامنتهای هومن مانند انچه علی اشاره کرده نبوده ولی با اینکه هیچکدوم از این دو را خارج از اینجا نمی شناسم، واقعا برای هردو احترام قایلم چون عملکردتان در این گفتگوی دوستانه تحسین برانگیزبود واز این فرصت استفاده می کنم تا از همه همخونه ایهای ( من این اصطلاح را از هومن قرض گرفتم چون بنظرم زیبا بود) عزیزی که با کامنتهاشون فضای این خونه را پربارتر و صمیمانه تر می کنند تشکر کنم. راستش تا قبل از عادت به خوندن کامنتها گرچه از مطالب استاد عزیزم خیلی استفاده می بردم، حس هم قبیله ای یا ورود به یک خونه گرم یا دلبستگی زیادی نداشتم. دوستان خوبم سپاس از همه تون بخاطر کمک به ایجاد این حسهای قشنگ 🙂

          • محمد معارفی گفت:

            سلام به علی و هومن
            علی جان با وجود اینکه حسمون نسبت به کامنتهای هومن مشترک نیست اما نوع نوشتننت رو دوست داشتم.اینکه فقط از جانب خودت حرف زدی و اصلا نگاه مطلق نداشتی.این نوع حرف زدن فقط از جانب یک فرد فرهیخته و سطح بالا از نظر نوع نگاه به مخاطب بروز پیدا می کنه.
            راستش یکی از انتقاداتت خیلی برام جذاب بود.اینکه گفته بودی تعریف هومن از محمدرضا پرسپشن یا ادراک یا برداشتی که در مخاطب ایجاد میکنه چیزیه که بهش شاید بشه گفت پرستیدن محمدرضا.راستش با شناخت نسبی ای که از هومن دارم باید بگم که برداشت من از کامنتهای ایشون این نیست. یادمه شبی که متممی ها توی پلانتاریوم جمع شده بودند وقتی هومن زحمت کشید و ما رو تا یه جایی رسوند توی ماشین چیزی گفت که من مطمئن شدم که نگاهش به محمدرضا نگاه پرستیدن و قبول صددرصد یه نفر نیست. اینجا سایت من نیست وگرنه تو رو به مطلبی ارجاع میدادم که در مورد محمدرضا و تیم متمم نوشته ام و توضیح داده م که وقتی از کسی در مورد یک موضوع خاص تعریف یا نقل قول می کنیم معنیش نزدیکی دیدگاه ما به دیدگاه صاحب نوشته فقط در اون مورد خاصه نه تمام ابعاد فکری و شخصیتی طرف.
            البته من هم حس تو رو جاهای دیگه دارم.این احساسم بیشتر مربوط به اینستاگرامه.جایی که میزان جدی بودنش نسبت به اینجا خیلی کمتره.جالبه بدونی اونجا کسانی هستن که وقتی یه فالوور از محمدرضا انتقاد میکنه (درست یا غلطش رو کاری ندارم) بعضی از فالوورها از طرف محمدرضا چنان از ایشون دفاع می کنند وعلیه انتقاد کننده جبهه میگیرن که من شاخ درمیارم… متاسفانه ما گاهی در توهم دونستن و روشن فکر بودن فرو میریم…خلاصه ش اینکه این انتقادت به نظر من به هومن وارد نیست اما بین بعضی از ما این قبول داشتن مطلق یه نفر وجود داره.
            همه ی اینا هم همینطوری که در مورد خودت اشاره کرده فقط نظر منه و میتونه درست یا غلط باشه.
            موفق باشی

          • هومن کلبادی گفت:

            علیرضای عزیز ، شهرزاد جان ، محمد جان و سیمین عزیز سلام
            باید از علیِ عزیز قدردانی کنم که با کامنتِ زیبا و حرفه ای که گذاشتن ، باعث شدن چنین تعاملِ زیبایی بین دوستان ایجاد بشه . از شاگردایِ محمدرضایِ عزیز هم غیر از این انتظار نمیرفت . چقدر خوشحالم و خدا رو شاکرم که به لطفِ زحماتِ محمدرضایِ عزیز و تیمِ زحمتکششون ، به من نعمتِ بودن در بینِ شما عزیزان و سایرِ دوستایِ عزیزمون رو عطا کرد . قدر همتون رو میدونم و امیدوارم بتونم از محمدرضای عزیز و شما دوستایِ نازنینم ، هر روز و هر لحظه ، درسی جدید بگیرم
            پی نوشت :
            علی عزیز ، لطفاً در برابرِ قدردانی هایِ من ، کمی صبورتر باش دوستِ خوبم و از دستم نرنج وگرنه هربار که می خوام از یک دوستِ عزیزم تشکر کنم ، یا احساسِ درونیم رو ، با گفتنِ «ارادتمند» نشون بدم ، ناخوداگاهبه یادِ حسِ منفیِ شما میوفتم و حسی منفی در من ایجاد میشه . من هم قول میدم کمتر بنویسم تا حسِ منفیِ کمتری رو بهتون القا کنم دوست من . بازم بی نهایت ازتون ممنونم که با سعۀ صدر و به زیبایی و حرفه ای ، من رو نقد کردید دوستِ خوبم .
            مشتاقِ دیدارتون هستم – شاد باشید

            • محمد تقی امینی گفت:

              با تشکر ار علی به خاطر صداقت ایشان و هومن به خاطر داریت ایشان
              اما با اجازه همه دوستان اولین شگوفه های متمم را با شعر زیر تقدیم محمد رضا ی عزیز می کنیم :
              دستهایم را در باغچه میکارم
              سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم
              و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
              تخم خواهند گذاشت

          • هومن کلبادی گفت:

            سلام به نگاه عزیز ، محمدتقی عزیز و همۀ دوستای عزیزم
            دلم نیومد سکوت کنم . به لطفِ علیِ عزیز و بعد هم علیرضا جان و تک تکِ دوستای عزیزم که زیرِ این کامنتِ علی جان ، نظر خودشون رو ابراز کردن ، واقعاً فضای زیبایی ایجاد شد و تک تکِ دوستای عزیزم با فرهیختگی و نقدهایی منصفانه ، نظراتشون رو اعلام کردن .
            از همتون بی نهایت ممنونم و از محمدرضای عزیز و تیمِ محترمشون هم بی نهایت سپاسگزارم که با ایجادِ فضایی با این صمیمیت و صراحت ، به ما اجازۀ ابرازِ عقیده و نظرمون رو دادند و باعث شدن ، تعاملاتی به این زیبایی ، بینِ ما برقرار بشه و مطمئناً این تعاملات ، میتونه باعثِ پدید اومدنِ نوعی سینرژی یا هم افزایی بشه و فکر می کنم یکی از اهدافِ اصلیِ حضورِ ما در این خونه ، اینه که از محمدرضا جان و دوستایِ عزیزمون ، یاد بگیریم .
            امیدوارم همۀ شما دوستایِ عزیز و نازنینم (شاملِ محمدرضا جان و تیم عزیزشون) در کنار عزیزانتون ، سلامت ، آرام ، شاد و سربلند باشید و بهترین ها در انتظارتون باشه
            (با اجازۀ علی عزیز) ارادتمند – هومن کلبادی

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser