دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

غولی به نام مردم و نحوه انتخاب قبیله‌های زندگی

دوستان خوب من که لطف می‌کنند و نوشته‌های طولانی و کم خاصیت من را دنبال می‌کنند به خاطر دارند که ما تا به حال سه بار در مورد این غول شوم صحبت کرده‌ایم.

در نخستین نوشته به مفهوم کامیونیتی اشاره کردم و توضیح دادم که کامیونیتی یا جامعه‌ای که خودمان را به آن متعلق می‌دانیم می‌تواند نقش بسیار موثری در مسیر زندگی شخصی و شغلی ما داشته باشد.

در نوشته دوم به شیوه تلخ مواجهه مردم با کسانی که می‌خواهند مفروضات آنها را به هم بریزند اشاره کردم. تجربه‌ای که شاید در خاطرات بسیاری از ما، مصداق‌های متعددی داشته باشد و هر کسی که به تغییری در زندگی خودش یا در محیط اطراف فکر می‌کند، احتمالاً چنین فضایی را تجربه کرده است.

در نوشته سوم با توجه به سوالات و کامنت‌های دوستان خوبم، توضیحاتی نوشتم و تلاش کردم توضیح دهم که چرا به سمت نگارش این سلسله مطالب تحت عنوان غولی به نام مردم، رو آوردم و قول دادم که پس از آن توضیحات (که شبیه جمله معترضه در داخل یک جمله بزرگتر بود) دوباره به ادامه بحث بازگردم.

امروز می‌خواهم به سراغ همان مفهوم کامیونیتی بازگردم. متاسفانه تا جایی که من می‌دانم برای تفکیک Society و Community در فارسی واژه‌ای نداریم که فهم عموم ما از آن یکسان باشد. به نوشته‌های دیگران که مراجعه کردم دیدم که با استفاده از واژه‌های جامعه و اجتماع و انجمن و گروه‌های هم‌عقیده و … کوشیده‌اند این تفکیک را بیان کنند. اما به هر حال چون اتفاق نظر قطعی وجود ندارد و چون معنایی که من از این واژه مد نظر دارم کمی با معنای مصطلح آن متفاوت است اجازه بدهید که من از واژه قبیله استفاده کنم.

این کار را عمداً انجام می‌دهم تا بخشی از سوابق ذهنی که ما از انجمن و جامعه و اجتماع و تیم و گروه داریم پاک شود و سوگیری‌های ذهنی مرتبط با آنها وارد بحثمان نشود. ضمن اینکه این واژه اخیراً در ادبیات دنیا هم در حال رواج است و احتمالاً اگر مطلبی را که در وبمایندست در مورد کتاب Tribes‌ نوشته‌ام خوانده باشید شما هم یک سابقه ذهنی مثبت نسبت به این کلمه دارید.

ویژگی مهم قبیله در کوچک بودن آن است. قبیله به خاطر کوچک بودن می‌تواند از اعضای خود حمایت کند و همچنین نیازمند مکانیزم‌های خیلی رسمی برای تعامل میان اعضا نیست. اگر تمام اعضای کره زمین را در یک قبیله بزرگ به نام انسانها گرد آوریم، اگر چه کار زیبایی انجام داده‌ایم اما هویت قبیله را از بین برده‌ایم. آنچه باقی می‌ماند صرفاً مردم هستند. همان غولی که از آن ناراضی هستیم و می‌خواهیم در نبرد با آن پیروز باشیم.

اساساً قبیله زمانی شکل می‌گیرد که قبیله‌ها موجود باشند و نه یک قبیله.

در واقع من زمانی می‌توانم شما را بشناسم که ببینم شما خودتان را عضو کدام قبیله‌ها می‌دانید و به واسطه‌ی این عضویت، جزو کدام قبیله‌ها نیستید!

در اینجا برخی از مواردی را که در زمینه این قبیله‌ها به ذهنم می‌رسد برایتان می‌نویسم. تقدم و تاخر این مطالب ارتباطی به اهمیت آنها ندارد و صرفاً به ذهن آشفته من بازمی‌گردد:

باید نام قبیله‌ای را که به آن تعلق داریم به صورت شفاف و مشخص بدانیم. آیا من ایرانی هستم؟ آیا برنامه نویس هستم؟ آیا دانشجو هستم؟ آیا سرباز هستم؟ آیا بازرگان هستم؟ آیا اهل مطالعه هستم؟ آیا سنتی هستم؟ آیا مدرن هستم؟ آیا از علاقمندان فلان برنامه تلویزیونی هستم؟ آیا طرفدار فلان تیم ورزشی هستم؟

طبیعی است که ما به خاطر فرهنگ خاصی که در جامعه‌مان حاکم است فکر می‌کنیم اگر قرار است عضو یک قبیله باشیم، باید خیلی قبیله فاخر و شیک و معناداری باشد. مثلاً قبیله علاقمندان به حفظ محیط زیست یا حمایت از گربه‌های بی‌سرپرست. اما الزاماً چنین نیست.

خوب یادم هست که در مونیخ یک کامیونیتی (یا به قول خودمان قبیله) وجود داشت به نام: علاقمندان به ماگ‌های یک لیتری! همه یک ماگ‌یک‌لیتری داشتند و ویژگی مشخص آنها هم این بود که ماگ یک لیتری را به ماگ نیم لیتری ترجیح می‌دادند. همین! به همین سادگی و مسخرگی!

اما مهم است که بدانیم به کدام قبیله تعلق داریم. احمدرضا در فایل صوتی‌اش جمله‌ای از کورت ونه گات نقل می‌کرد و می‌گفت: مراقب باشید که خودتان را چگونه وانمود می‌کنید. چون شما همان کسی می‌شوید که وانمود می‌کنید هستید. شبیه همین حرف در نهج البلاغه خودمان از حضرت علی هم نقل شده که می‌گویند: فانه قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم (کم پیش می‌‌آید که کسی خود را به قومی شبیه سازد و به تدریج از آنان نشود). از پیامبر هم به شکل دیگری همین مفهوم (در روایت اهل سنت) نقل شده. همین مفهوم به نوعی در ادبیات روانشناسی اجتماعی هم تحت عنوان Peer Pressure مطرح است. Peer‌ یعنی فرد یا افرادی که من آنها را هم سطح و هم‌رده و هم‌گروه و هم‌عقیده و به هر حال مشابه خودم می‌دانم.

اگر من به طور مشخص ندانم که به کدام قبیله تعلق دارم، ناخودآگاه خودم را به بزرگترین جامعه ممکن (یعنی کل انسانها) متعلق خواهم دانست و صفات مشترک آنها در من نهادینه خواهد شد. و همچنانکه قبلاً هم اشاره کرده‌ام اگر چه تک تک انسانها ویژگی‌های خوب زیادی دارند اما جامعه بزرگ انسانی (لااقل در مقطع زمانی کنونی و در این چند ده هزار سال فعلی) چندان ویژگی‌های مثبت خاصی ندارد و در واقع همان غولی است که تلاش می‌کنیم با آن مواجه شویم.

همچنین بدیهی است که دلیلی ندارد که ما فقط عضو یک قبیله باشیم.

یک نفر ممکن است خود را عضو قبیله کتابخوان‌های حرفه‌ای بداند و از سوی دیگر خود را عضو قبیله علاقمندان به روانشناسی  بداند و از سوی دیگر خودش را متعلق به قبیله ایرانیان یا مسلمانان یا تحصیل کردگان یا مردان اهل خانواده  یا زنان علاقمند به خانواده یا زنان مستقل یا تاجران موفق یا کارآفرینان بداند.

پذیرش جدی عضویت در یک قبیله ناخودآگاه باعث می‌شود که عقاید و رفتار و گفتار و منش ما تغییر کند و حتی درک بهتری از قوت‌ها و ضعف‌های خودمان و فرصت‌ها و تهدید‌های محیطی داشته باشیم و در تحمل یا مواجهه با آنها راحت‌تر باشیم.

یکی از دوستانم که چند سال پیش به کشور دیگری مهاجرت کرده بود با من از سختی‌هایش حرف می‌زد. از مشکلات کار و اقامت و چالش‌های مالی و حقوقی. پرسیدم: با این حال تصمیم داری بمانی؟ گفت: بله. جامعه مهاجران در این کشور همیشه چنین وضعیتی را داشته. اکثر آنها در سالهای نخست سختی‌ها و دشواری‌ها و تحقیر‌های زیادی را تحمل کرده‌اند اما بعداً به موقعیت‌های تاثیرگذاری – در حوزه فعالیت خود – دست یافته‌اند.

این دوست من، عملاً خود را متعلق به قبیله مهاجران می‌داند و حالا تحمل و درک و تفسیر شرایط برایش ساده‌تر است. برخوردهای نامطلوبی که می‌بیند برخورد با او نیست. برخورد با جامعه مهاجران است و سرنوشتی که برای خود متصور است هم شوم و تلخ نیست. بلکه سرنوشت نسبتاً رایج در میان جامعه مهاجران است.

اگر با حرف‌های من تا اینجا همراه شده باشید، وقت آن است که با هم به مرور توصیه‌هایی در مورد تشخیص و انتخاب قبیله‌های مناسب بپردازیم. طبیعی است که همچنانکه من بارها و بارها گفته‌ام چنین حرف‌‌ها و نظراتی کاملاً شخصی هستند و به تجربه‌های فردی بازمی‌گردند. بنابراین حتی اگر تمام آنها در نگاه شما غیرمنطقی باشد، باز هم دیدگاه شما برای من منطقی است. فقط امیدوارم که این بحث، فرصتی ایجاد کند که شما هم – حتی اگر با این حرف‌ها موافق نیستید – بتوانید وقت بگذاریم و به قوانین و توصیه‌هایی که خودتان باور دارید، فکر کنید.

پیشنهاد اول:  ما در ساده‌ترین معرفی‌هایی که از خودمان ارائه می‌کنیم مشخص می‌کنیم که خودمان را جزو چه قبیله یا قبیله‌هایی می‌دانیم. پس کمی در مورد آن دقیق باشیم و به سادگی وارد هر قبیله‌ای نشویم.

وقتی یک نفر در بالای صفحه پروفایل خود در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسد: یک تیر‌ماهی خالص! کاملاً مشخص است که مهم‌ترین قبیله‌ای که خودش را به آن متعلق می‌داند چیست. به هر حال ایشان چند کلمه بیشتر برای معرفی خود فرصت نداشته‌اند و مهم‌ترین چیزی که به نظرشان آمده این است.

پیام‌های عضویت در این قبیله مشخص است. اول اینکه فردی که با او مواجه هستیم خودش را دارای ویژگی‌هایی می‌داند که به ماه تولدش بازمی‌گردد و طبیعتاً از کنترل و اختیار خود او خارج است. دوم اینکه احتمالاً من و شما را هم بلافاصله به قبیله‌های دیگری (مثلاً در مورد من قبیله متولدین ماه مهر) متعلق می‌داند و برهمان اساس در مورد ما قضاوت‌های مثبت و منفی خواهد داشت. به عبارتی اگر بنده در یک جلسه در یک رستوران مانند بوف یا پدرخوب بنشینم و حرف بزنم، اطلاعاتی که در کف سینی در مورد من نوشته شده است از اطلاعاتی که خودم با رفتار و گفتارم نشان می‌دهم معتبرتر خواهد بود (کف سینی‌ها معمولاً ویژگی‌های متولدین هر ماه را می‌نویسند).

طبیعی است که من نمی‌توانم در این زمینه خاص دیدگاه خودم را به شما تحمیل کنم. حتی نمی‌توانم به صورت مطلق بگویم که تعلق به چنین قبیله‌ای خوب یا بد است. آنچه من می‌گویم: انتخاب آگاهانه‌ قبیله‌هاست.

فرد دیگری هم در صفحه پروفایل خود می‌نویسد: مشاور مدیریت. این هم بهتر یا بدتر از متولد ناب تیرماه نیست. بلکه صرفاً یک داده‌ی مهم و جدید است. اینکه یک فرد خودش را بیش و پیش از هر چیز متعلق به کدام قبیله می‌داند. یا اگر بخواهم کمی دقت علمی را افزایش دهم باید بگویم: دوست دارد در این شبکه اجتماعی مشخص، بیشتر با ویژگی‌ها و صفات کدام قبیله شناخته شود.

پیشنهاد دوم اینکه ترجیحاً مناسب‌تر است که خودمان را صرفاً‌ به یک یا دو قبیله متعلق ندانیم. بر خلاف دنیای کهن که هر کس تنها می‌توانست عضو یک قبیله باشد و همراهی و همدلی با قبیله دیگر حتی ممکن بود به معنای خیانت، تعبیر شود در دنیای امروز به سادگی ممکن است یک نفر به صورت همزمان عضو چند قبیله باشد. ممکن است کسی خودش را عضو قبیله دهه شصتیها بداند و همزمان عضو قبیله پزشکان و همینطور عضو قبیله عاشقان کتاب هم باشد.

اما فراموش نکنیم که با خودمان صادق باشیم و خیال‌پردازی‌های کودکانه نکنیم. در دنیایی که ما زندگی می‌کنیم برداشتن هر چیزی به معنای فروگذاشتن چیزی دیگر است. اولویت‌بندی چیزی نیست که قابل حذف باشد. حتی اگر من عضو پنج قبیله مختلف هم باشم مشخصاً آنها برای من اولویت‌های مختلفی خواهند داشت. در لحظات مختلف زندگی مجبور می‌شوم تصمیم‌هایی بگیرم که در یک قبیله پسندیده است و در قبیله دیگر ناپسند. یا اینکه موقعیت من را در یک قبیله بهبود می‌بخشد و در قبیله دیگر تضعیف می‌کند. پس منطقی است که اگر شما خودتان را عضو شش قبیله می‌دانید، من از شما بخواهم که آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.

پیشنهاد سوم به خاطر داشته باشیم که عضویت در قبیله‌های مختلف، بخشی از زندگی نیست. بلکه تمام زندگی است. قبیله‌‌هایی را برای زندگی انتخاب کنیم که اگر چیزی شبیه کشتی نوح درست شد و همه قبیله‌های دیگر را آب برد و فقط قبیله‌های مرتبط با ما را سوار کشتی کردند، دنیای بهتری برایمان ساخته شود.

پیشنهاد چهارم اینکه به خاطر داشته باشیم که هیچکس جز خود من و شما نمی‌تواند تعیین کند که خودمان را عضو کدام قبیله‌ها بدانیم. اینکه من درس مهندسی خوانده‌ام به خودی خود باعث نمی‌شود که عضو قبیله مهندسان باشم. حتی اگر شما چنین قضاوتی را در مورد من داشته باشید. مهم این است که آیا من خودم را عضو قبیله مهندسان می‌دانم یا نه. اولین نقطه‌ای که مار جامعه نیش‌ خودش را در پوست ما فرو می‌کند همینجاست. اصرار بر اینکه من می‌دانم تو جزو کدام قبیله‌ها هستی و جزو کدام قبیله‌ها نیستی و جزو کدام قبیله‌ها خواهی ماند و عضو کدام قبیله‌ها نخواهی شد.

وقتی چند سال پیش تصمیم گرفتم کسب و کارم را رها کنم و به معلمی بپردازم، برخی دوستانم می‌گفتند: تو یک مهندسی! این حیف است. واقعاً حیف است. تو در کار خودت خبره‌ای. تو باید فعالیت مهندسی کنی. معلمی و معلمان دنیای دیگری دارند.

چند سالی گذشت و بعد که تصمیم گرفتم معلمی – به شکل رسمی آن را – برای همیشه رها کنم و به دنبال فعالیت‌های دیگر بروم و به قبیله‌های دیگری ملحق شوم، باز آمدند و گفتند: تو را زاده‌اند که معلم باشی. هر کار دیگری بکنی خیانت در حق خودت است. اشتباه نکن. تو در این کار هم درآمد خوب داری و هم موقعیت اجتماعی. وقتی چند ماه پیش نوشتن وبلاگ انگلیسی را آغاز کردم عده‌ای دیگر گفتند: در ایران نشسته‌ای و وبلاگ انگلیسی می‌نویسی؟ مریضی! یا برو بیرون ایران و درست و حسابی کار کن یا اینجا بنشین و فارسی بنویس. آنها این بار هم مرا بر اساس قبیله‌هایی که خود می‌شناسند و می‌فهمند طبقه‌بندی می‌کنند. در حالی که مثلاً شاید برای من قبیله علاقمندان به استراتژی محتوا و دنیای دیجیتال، قبیله‌ای جذاب باشد و چون زبان غالب در میان آنها انگلیسی است، چاره‌ای نداشته باشم که حرف زدن با آن زبان را آغاز و تمرین کنم.

پیشنهاد پنجم: وقت خود را بیشتر با کسانی بگذرانیم که حداقل در برخی حوزه‌ها با ما هم‌قبیله هستند. فرصت دنیا محدود است. آنقدر زمان نداریم که پای حرف همه بنشینیم و همه را ببینیم و با همه بگوییم و بخندیم و روابط اجتماعی برقرار کنیم. اگر قرار است مرد یک قبیله باشیم، نباید دختران زیباروی قبیله‌های دیگر دل ما را بربایند. البته بدیهی است که منظورم زن و مرد بودن نیست. منظورم بی‌تعهدی به یک قبیله و جستجوی فرصت‌ها و جذابیت‌های قبیله‌های دیگر است.

چند پیشنهاد دیگر هم دارم که به صورت یک مطلب جداگانه می‌نویسم. تا همین‌جا هم باید از وقت و حوصله‌ای که به خرج داده‌اید تشکر کنم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


لینک دریافت کد فعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser