چند روز پیش، دلنوشتهای داشتم در مورد خلیج فارس. این متن در سایت و صفحهی فیس بوک من منتشر شد. به لطف برخی دوستان، در گروههای مختلف مدیریتی هم ایمیل شد. با وجود اینکه عمدهی خوانندگان موافق کلیت بحث بودند از طرف برخی خوانندگان به «عربی کردن خلیج فارس» و به «بی اهمیت جلوه دادن تلاشهای سایبری دفاع از میهن» و «تحلیل سطحی و نادرست و جهتدار» متهم شدم. متن زیر پاسخی به آن انتقادهاست.
هرودوت در قدیمیترین کتاب تاریخ جهان، در توصیف کوروش (نقل به مضمون) مینویسد: «شاهان را عموماً شهوت گسترش نامشان به جنگ وادار میکند. اما ایرانیان، میل به گسترش فرهنگ و رفتار خود دارند. چنین است که وقتی کشورگشایی میکنند، مذهبها را تغییر نمیدهند. نام شهرها را حفظ میکنند و در آبادی عبادتگاه دیگران میکوشند. در تمام نبردها، گسترش فرهنگ ایرانی، زمینه ساز گسترش قلمرو جغرافیایی حکومت آنان بوده است».
قاعدتاً برای تحلیل یک بحث، باید «گفته» و «گوینده» را تفکیک و جداگانه تحلیل کرد. اگر چه به تعبیر زیبای امام علی تحلیل «گفته» مهم تر از پیگیری «هویت گوینده» است اما در بحث خلیج فارس، شاید شناخت «هویت گوینده» به قضاوت بهتر در مورد «نیت گوینده» و «تحلیل بدون سوگیری گفته» منجر شود.
«محمدرضا شعبانعلی» نویسندهی متنی که در مورد «خلیج فارس» نوشته شده، «ایرانی» است. دهها هزار «دانشجوی ایرانی» دارد. ده ها «کتاب» برای توسعه دانش و فرهنگ «ایران» نوشته. زندگی و رفاه و مقام بالای اقتصادی و مدیریتی در خارج از «ایران» را تجربه کرده ولی ماندن و زیستن در «ایران» را انتخاب کرده است. او پیوسته در «مذاکرههای بینالمللی ایران» به اندازهی توانمندیاش و تا مرز محدودیتهایش، برای حفظ حقوق مردم ایران از یک دلار گرفته تا یک میلیارد دلار، تلاش کرده و میکند. او «مسلمان» نیز هست و بر خلاف فضای رایج فرهنگی جامعه، خوب به خاطر دارد که «مسلمان» بودن و «عرب» بودن دو واژهاند و از بغض یکی به دیگری حمله نمیکند. او همچنین خوب به خاطر دارد که از شدت تعصب «ایرانی»، به «اعراب» حمله نکند چون در جنوب کشورش در استانهایی نظیر خوزستان، دوستان و عزیزان «عرب» زیادی دارد که «ایرانی» هستند و به ایرانی بودن خود افتخار میکنند.
اساساً آنچه در یک نوشتهی مینیمال در حد چند صد کلمه میخوانیم، قرار نیست «استدلال دقیق و متودولوژیک علمی» باشد که اساساً برای چنان استدلالی، نه ایمیل یک «رسانه» مناسب است و نه «فضای بحث» کافی است و احتمالاً «حوصلهی مخاطب» نیز همراهی کامل نخواهد کرد. متنهای کوتاهی که در فضای مجازی میخوانیم، تلنگری برای اندیشیدن هستند. نه کمتر و نه بیشتر. «کلمات» را نمیتوان جایگزین «مفاهیم» نمود. کلمات بر زبان شکل میگیرند و نقشهی مفاهیم در ذهن مخاطب تشکیل میشود. کسانی که ماه را رها کنند و به انگشت اشارهگر خیره شوند، یا خود فریب میخورند و یا اشاره گر را فریب خورده خواهند دانست.
بیایید لحظهای در ذهنمان تصور کنیم. به دادگاهی میرویم که در آن متهم به جرمی هستیم. قاضی و حاضران نه تنها ما را تبرئه میکنند بلکه از ما دفاع هم کرده و با ما همدلی میکنند. حالا فرض کنید که هنگام خروج از دادگاه، تعدادی از حاضران کوچه و خیابان، فریاد بزنند که: «تو هنوز مجرمی!». چه باید کرد؟ آیا صلاح است که فریاد بزنم و وارد قیل و قال شوم؟ هر چه بیشتر این بحث را ادامه دهم، به «مدعیان مخالف خود» رسمیت بیشتر دادهام و «رای دادگاه» را به فراموشی سپرده و حتی بیاعتبار کردهام.
بحثهای سیاسی حول نام خلیج فارس، مدت هاست تمام شده. اگر چه حساسیتها به شدت در شمال و جنوب خلیج فارس باقی مانده است. سال ۱۹۹۴ در قواعد نگارشی سازمان ملل بخشنامه شد که نام «خلیج فارس» باید کامل بوده و به صورت ناقص «خلیج» به کار برده نشود:
www.shabanali.com/PersianGulf.pdf
سال ۲۰۰۶ کمیتهی مطالعاتی تخصصی سازمان ملل در خصوص نامهای جغرافیایی، گزارش خود را در خصوص نام خلیج فارس ارائه کرد که میتوانید آن را از لینک زیر دانلود کنید:
http://unstats.un.org/unsd/geoinfo/UNGEGN/docs/23-gegn/wp/gegn23wp61.pdf
کلمه به کلمهی این گزارش ارزش خوانده شدن دارند. در این گزارش نکات ارزشمند زیادی را میخوانیم از جمله اینکه: «کسانی که بحث خلیج فارس و خلیج عربی را مطرح میکنند شاید ندانند که این نام در میانهی چالش پارسیان و اعراب، توسط ایرانیان یا اعراب انتخاب نشده. بلکه یونانیها و رومیها، از قرنها قبل، با مشاهدهی تفاوت سطح قدرت و جمعیت و گسترهی جغرافیایی، نام خلیج فارس یا دریای فارس را برای این دریا انتخاب کردهاند. این نامگذاری سیاسی نیست. بلکه یک واقعیت تاریخی است و نامی حداقل ۲۵۰۰ سال است در تاریخ مکتوب دیده میشود و حداقل طی ۲۵۰۰ سال گذشته، هیچ نامی مانند «خلیج فارس» در تاریخ خاورمیانه وجود ندارد که تمام نویسندگان و تاریخنگاران روی آن اتفاقنظر داشته باشند».
بحث خلیج فارس و دادگاه آن تمام شده. حکم هم اعلام شده. اما آنها که در نهادهای رسمی حرفی برای گفتن ندارند، در کوچه و خیابانهای پشت دادگاه فریاد میزنند و متاسفانه مردم احساسی ما هم، چنان در فریاد و آشوب از آنها پیشی گرفتهاند که برگهی «حکم دادگاه» نیز در این میانه به فراموشی سپرده شده.
لطفاً بدون تعصب این چند جمله را بخوانید: «واقعیتهای تاریخی و رویدادهای مهم سیاسی» را باید در «مراجع رسمی» پیگیری کرد. خوشبختانه این پیگیری در مورد خلیج فارس انجام شده و نتایج آن هم سالهاست حل شده. «واقعیت» با «رایگیری» تغییر نمیکند اما «رایگیری» به معنای «پذیرش تردید دربارهی واقعیت» است. جوانی را در نظر بگیرید که متهم شود فرزند مشروع مادرش نیست. دادگاه و پیگیری و آزمایشهای دی ان ای و … همه تایید کنند که او فرزند مشروع است. بعد بشنود که جایی رای گیری میشود که او فرزند مشروع است یا خیر! اگر جوان در این رای گیری شرکت کند و از دیگران بخواهد که در آن رای گیری شرکت کنند و به نفع او و مادرش رای دهند شما چه خواهید گفت؟ جز اینکه به رسمیت شناختن این رای گیری، خود نوعی توهین است؟ مهمترین نهاد بینالمللی رای خود را اعلام کرده و ۲۵۰۰ سال تاریخ پشت ما ایستاده است. اکنون به خاطر یک «شرکت اینترنتی آمریکا» هر روز میرویم و همه جا رای میدهیم که ما فرزند مشروع مادرمان هستیم! جالب اینجا که بعداً میبینیم همان رایگیری هم تقلبی بیش نبوده و ارتباطی با آن شرکت اینترنتی نداشته. بلکه تولیدکنندگان «صندوقهای رای» و «کاغذ»، ما را به این بازی بیهوده فریب دادهاند. در دنیای مجازی که سایتها برای دریافت هر کلیک و بهبود رتبهی خود، پول میدهند، مردم ایران را میتوان با یک بازی پیامکی ساده، به سمت هر خانهی آنلاینی هدایت کرد. یکی از متخصصان تجارت الکترونیک چند سال پیش در سمیناری در انگلیس میگفت: برای بهبود ترافیک سایت خود، یک راه واقعی دارید و یک راه میانبر. راه واقعی آن است که برنامه بنویسید و تلاش کنید و تبلیغ. راه میانبر آن است که رایگیری در مورد نام خلیج فارس بگذارید. اعراب حوصلهی این کارها را ندارند. اما ایرانیها به سایت شما سرازیر میشوند و مشکل ترافیک و رتبهی شما را حل میکنند.
آنچه در متن «خلیج فارس» نوشته شد، به این بهانه، یک درد دل بود. تلنگری برای اندیشیدن و درد و دلی از اینکه چقدر «نگرش احساسی» در فرهنگ ما بر منطق غالب شده است. دعوت به لحظهای اندیشیدن بود که چه کردهایم که پس از ۲۵۰۰ سال تاریخ مکتوب شفاف متفق، حدود ۵۰ سال است که کشورهای جنوبی خلیج فارس به «عربی کردن» این خلیج فکر میکنند. آنها که میگویند ما ۳۰۰۰ سال تمدن در جنوب این «خلیج!» داریم. چگونه است که در ۲۹۵۰ سال قبل به این موضوع فکر نکردهاند؟ یا بهتر بگویم. چه کردهایم که در این ۵۰ سال اخیر، این وسوسه در ذهن آنها ایجاد شده.
اگر قبول داریم که مشکل «خلیج فارس» و «خلیج عربی» یک دعوای جدید ۵۰ ساله است بعد از سه هزار سال حاکمیت ما. باید دلیلش را جستجو کنیم. تمام سوال من همین است. تحلیل دشواریهای موجود، قطعاً ساده نیست. هر چه را به ذهن میرسد باید نوشت و خواند و از میان آن «ایده» گرفت که هر کس به سهم خود چه میتواند بکند. من هم به سهم خود فهرستی از موارد را ارائه کردهام. شاید برخی درست و برخی نادرست باشد. شاید برخی باید حذف و برخی باید افزوده گردند. شاید برخی باید تشدید و برخی باید تعدیل گردند. چیزی از جنس طوفان فکری آنچنان که همه روضهاش را میخوانیم و اما در عمل تحمل اجرایش را نداریم. ایراد گرفتن از دلایل دیگران کار دشواری نیست. هنر افزودن به فهرست دلایل است. کلمهای به مذاقمان خوش نمیآید و آتش روح و جسممان را فرا میگیرد. کجا بگوییم این درد را که ما از مفهوم «طوفان فکری»، «طوفان کردن» را دوستتر داریم تا «فکر کردن» را.
کاش ریشهای تر فکر کنیم. مولوی را «رومی» هم خواندهاند. «بلخی» هم گفتهاند و در حوزهی جغرافیایی ایران امروز هم، به خاک سپرده نشده. اما این انسان بزرگ، چنان به محتوای فکری و فرهنگی ایرانی و فارسی افزوده است که هیچ محقق منصفی را، توان انکار ایرانیت او نیست…
مبادا ما چنان خودخواه و سادهدل و منفعتطلبانه زندگی کنیم که پس از مرگ، بر خلاف مولوی، پیکرمان در این خاک باشد اما آیندگان ما را «ایرانی» ندانند.
در پایان قسمتی از نامهی سان تزو در چند هزار سال پیش برای حاکم کشورش را به شما هدیه میکنم:
هدف اصلی از جنگ، پیروزی در میدان نبرد نیست. بلکه غافل کردن فرماندهان، از وقایع داخل سرزمینشان است. نبرد اگر به اندازهی کافی طولانی و فرساینده باشد، حتی اگر ببازی، فرماندهان پیروز لشگر مقابل، به سرزمینی باز خواهند گشت که در آن جز ویرانی وجود ندارد. برای این بهتر است در زمینی بنجنگی که میدان اصلی نبرد نیست و کاری کنی که دشمنت نداند که باید از چه چیزی دفاع کند و نفهمد که باید به چه چیزی حمله کند.
آخرین دیدگاه