وقتی راجع به گیاه خواری نوشتم، انتظارم این بود که تفکر سیستمی در مرکز توجه مخاطب قرار گیرد. اما واقعیت این است که در ذیل آن نوشته (در سایت و فیس بوک)، همه چیز بحث شد غیر از آنچه من می خواستم. از مقدس اندیشان سطحی که به من یادآوری میکردند انسان اشرف مخلوقات است و هر آنچه در طبیعت است در اختیار اوست و میتواند به هر شکل دلخواهی هر موجود دیگری را مورد استفاده قرار دهد تا گیاهخواران دگم که چنان از حیوانات دفاع میکردند که فکر میکنم اگر چارهای داشتند، گوشت ما را هم تکه تکه میکردند تا خوراک سگهایشان شود.
انسانها در مورد موتور یک ساعت مکانیکی میفهمند که ما قطعهی کوچک و قطعهی بزرگ داریم. اما قطعهی بیشتر مهم و قطعهی کمتر مهم نداریم. مهم نیست کوچک ترین چرخدندهی ساعت خراب شود یا بزرگترین عقربهی آن. به هر حال دیگر ساعتی وجود ندارد. اما نمیدانم چرا در عالم هستی این نگاه را نداریم. چرا فکر نمیکنیم که در اکو سیستم بزرگ هستی، یک موش به همان اندازه میتواند مهم باشد که یک آدم. یک سگ به همان اندازه میتواند ارزشمند باشد که یک سوسک. یک درخت به همان اندازه برای بشریت مفید است که یک مادر.
دانستههای مذهبیام را مرور میکردم. گفتگوی زیبای موسی و خداوند را به یاد آوردم. آن هنگام که خداوند از موسی خواست که پست ترین موجود را نزدش بیاورد. موسی گشت و لاشهی سگی را پیدا کرد. اما در آخرین لحظه پشیمان شد و گفت: شاید این سگ از من شریفتر باشد. و ندا آمد که: اگر آن سگ را میآوردی، رسالتم را از تو میگرفتم!
به یاد آوردم کلام خداوند را (کهف-۲۰) وقتی که در مورد تعداد اصحاب کهف صحبت میکند و در انتهای هر جمله، آن سگ را هم ميشمارد!
به یاد آوردم فیلم معروف National Geographic را که یوزپلنگی را نشان میدهد که میمونی را شکار میکند و پس از شکار میفهمد که میمون نوزادی دارد و بر خلاف خوی حیوانی، مسئولیت پرورش آن نوزاد را میپذیرد و مقایسه میکنم با زنان و مردانی که غیرمسئولانه، صرفاْ برای سرگرمی و تحقق رویاهای محقق نشدهی خود، پای نوزادی را به دنیا باز میکنند و دیگر زمانی، از سر هوس و خیانت، فرزند خود را در جامعه بی سرپرست و بدسرپرست، رها میکنند (لینک دانلود فیلم نشنال جئوگرافیک).
بیایید قضاوتهای ارزشی را کنار بگذاریم. به خاطر بسپاریم که انسان میتواند پستتر از خاک یا برتر از افلاک باشد.
ما همه گرفتار یک سرنوشتیم. در روی این سنگ گردان معلق، چرخدنده های ساعتی هستیم که سالها قبل از ما گردیده و سالها پس از ما نیز خواهد گردید و هرگز نخواهیم فهمید کدامیک، در ساعت هستی، عقربهی کوک و دقیق بودهایم…
چند سال پیش تو کتاب ماجرای عجیب سگی در سگ (که راوی اش یک کودک اوتیستیک است) خوندم که روزی می رسد که انسان ها با جنگ ها و خونریزی ها و تخریب محیط زیست کره زمین رو از بین می برند و از بین تمام موجودات تنها پشه ها باقی می مانند و آنها اشرف مخلوقات خواهند شد!
و در کتاب زندگی پی (که کاش فیلمش هرگز ساخته نمیشد!) خوندم که از بدترین انسان ها آنهایی هستند که خودشون رو جانشین خداوند روی زمین می دانند و موقع دفاع از پروردگار رگ گردنشون بیرون میزنه!
خوشحالم که میانگین سنی که این دو کتاب رو خوندم هجده سالگی بوده. قبل از این که فکر کنم احتمالا رسالتی متل اشرف مخلوقات بودن روی کره زمین دارم!
انسان به لحاظ داشته ها شاید اشرف مخلوقات باشد ولی از جنبه دستاوردها هم اشرف مخلوقات است؟
در علم محیط زیست،قانونی است که میگه(ساده شده) همه چیز در محیط زیست در زنجیره های بهم پیوسته هستی تا زنجیره های پیوسته کوچک در یک اکوسیستم کوچک بر هم اثر دارند و چه خوب و زیبا آن را بامثال یک ساعت بیان کردین.هرچند زیان ناشی از ،ازکار افتادن آنها قابل مقایسه نیست.آری تو می توانی خودت را قهرمان کلمات به نامی
چه نظری نسبت به نظریه داروین دارین؟(به بهانه عکسی که گذاشته اید)
از مواردی که از دانسته های مذهبی تان مرور کرده اید، مورد موسی درباره ی ارزش به اصطلاح معنوی موجودات حرف می زند (چیزی مثل اولئک کالانعام بل هم اضل) و فکر می کنم خیلی به اکو سیستم ارتباطی ندارد. در داستان اصحاب کهف هم، قرآن دارد نقل قول می کند حرف هایی را که قبول ندارد و محمد را نهی می کند از به زبان آوردن چنان حرف هایی، پس نمی تواند مورد قبول قرآن باشد. (من فکر می کنم لحن قرآن نسبت به آن حرف ها تمسخر آمیز هم هست)
فکر می کنم از لحاظ اکو سیستمی، قرآن همان اشرف مخلوقات را قبول دارد. چندبار در آمده که او زمین و آسمان ها را مسخر شما قرار داده است، در سیاقی اکو سیستمی!
این کامنت شما را بعد از کامنت آخرتان خواندم.
هنوز بر این باورم که انسان میتواند از یک حیوان پست تر باشد (یزید را مقایسه کنید با سوسکی که بر دیوار خانهتان همین الان مقابلتان راه میرود). پس «نوع انسان» اشرف مخلوقات نیست. بلکه «میتواند» اشرف مخلوقات باشد.
کاش قضاوتتان به این سرعت نبود و بازی با واژههای عمیق و مقدسی مثل اکوسیستم را به این تکرر انجام نمیدادید تا رغبتی به بحث و گفتگو برای من میماند.
بازی؟؟!! فکر می کنم شما زود قضاوت کرده اید. شاید آنچه شما “بازی” دیده اید ناشی از کم سوادی من باشد.
کم سوادی نیست. چند بار به کار بردن کلمه اکوسیستم به جای نهاد و گزاره و صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه معنی به تمسخر گرفتن دارد.
ضمناً واژههای مقدس فقط واژههای عربی و اسماء متبرکه نیستند. با تکرار این واژهها به شکلی که گفتید نظام هستی را به تمسخر میکشید…
خیلی جالب است که ایراد می گیرید که زود قضاوت کرده ام و خودتان اتهامی را که من رد می کنم، باز هم اصرار دارید به من نسبت دهید -آن هم با این لحن قاطع و جازم- . مهم نیست، خودم که می دانم کارم درست است 🙂
عزت عالی هم مستدام
سلام
من هر وقت مطالب شما را می خوانم فقط به یک نتیجه میرسم (من خیلی بی سوادم!)تصمیم دارم از این به بعد هر وقت گفتند با سوادی یا بی سواد بگویم بی سواد.
سپاس محمدجان
فراوان درود بر محمدرضای عزیز
اگر شما را ببینم دستت را و اندیشه ات را خواهم بوسید. بدان سبب که می اندیشی و همت می کنی اندیشه ات را به اشتراک می گذاری. اینقدر در زندگی ماشینی غرق شده ایم که فرصت اندیشیدن نداریم. در توهم و خیال امور خود را پیش می بریم، و در حقیقت بدون پیش رفتن چیزی، عمر را سپری می کنیم. اما تو می اندیشی …. و می نویسی.
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی (مواوی)
غالبمان در استخوان و ریشه مانده ایم و ثمره اش شده توده ای هیمه در جامعه ی ایران. ایرانی که بس گلشن بوده و گلها رویانده است…
… و موسی برای مناجات هر روزه خود به کوه طور ، از کنار گودال آب گندیده ای که در آن کرم کوچکی می لولید ، می گذشت .
روزی از خداوند پرسید : این کرم چه فایده ای در جهان آفرینش دارد ؟
خداوند گفت : اتفاقاً کرم هم از من سوالی داشت ” خدایا این موجود دو پا که هر روز این مسیر را طی می کند به چه دردی می خورد؟؟!”
محمد رضای عزیز
قلمت و طریقه ی نوشتنت عجیب به دل میشینه وتوی عمق وجود آدم تاثیر میذاره آدم به عینه میبینه که معنی ومفهوم عظیم انسانیت رو با کنار گذاشتن بالغانه ی لذت هات وتلاش سالیانت درک کردی.
حرفات به دل میشینه چون از عمق دلت میاد
محمد رضا بهت حسودیم میشه اما از وقتی به توصیه ات توی فایل های مسیر اصلی کتاب نیمه تارک وجود رو خوندم این بخش وجودم رو هم پذیرفتم و باز براساس عمل به همون فایل ها بهش اعترافم میکنم…
خودمم دارم سعی میکنم که با مطالعه بیشتر وعمل به حرفهات از وقت وانرژی که صادقانه وبی منت صرف میکنی به طریقی ادای دین کرده باشم خوشحالم که هستی و بابت وجودت خدا رو هر روز شاکرم
واقعا نوشته ات عالی بود
ممنون
سلام جناب آقای شعبانعلی
چقدر زیبا و تاثیرگذار نوشتید.هیچ وقت مانند شما به حیوانات نگاه نکرده بودم.خیلی ممنون از اثری که گذاشتید.
گیاه خواری یک کار جاهلانه است
همون از اون ور بوم افتادنه
نه اینور بوم نه اونور بوم، میانه رویی و تعادل بهترین راهه
حکایت ما هم داستان اون آدمیه که میای بهش چیزیو نشون بدی گیر میده به نوک انگشتت…
سلام محمدرضا
یه ایمیل کوتاه دارم اگه میشه بخونش
هم مطلب گياهخواري و هم اين مطلب عالي بودند. خوشحالم كه افرادی هستند كه از زاويه ديد ديگري غير از اكثريت میبینند و تحليل ميكنند و مهمتر از اون، اين تحليل رو در اختيار بقيه ميگذارند؛ اونهم توي جامعهاي كه بخواي اينطوري حرف بزني متهم به ضداجتماعي بودن ميشي و بايد همرنگ جماعت باشي.
متاسفانه اين ديدگاه خودبرتربيني به شدت در جامعه ما و بخصوص جامعه جوان ما رايج هست، اگر در رفتارهاي اجتماعيمون دقت كنيم ميبينيم كه اكثريت جامعه خودشون رو حتي از همنوعانشون برتر ميدونند،ديگه واقعا چه انتظاري ازشون ميشه داشت براي توجه كردن به بقيه گونهها.
مرکز جهان ديدن خودمون همون چيزيه كه باعث شده اوضاع محيط زيست در كشور ما اينقدر اسفناك باشه. ديدم جوانهايي رو كه در انتقاد از روند ويلاسازي، ميگفتن انسان حق داره براي رفاه خودش هركاري بكنه، اشرف مخلوقات هست، حق داره، ميتونه و بايد بكنه. و اين صحبت جوانان تحصيلكرده بود كه اتفاقا درس تفكر سيستمي رو هم گذرانده بودند.
حرف زدن از اينكه انسان نه تنها برتر از ساير مخلوقات نيست، بلكه براي ادامه حيات به شدت به آنها محتاج است، فكر كنم يه چيزي توي مايههاي كفرگويي هست! فكر ميكنم ارجاع دادن به انيميشن WALL-E شايد بتونه آيندهاي كه با ادامه وضعيت فعلي در انتظارمون هست رو براي خيليها، روشنتر كنه.
البته گياهخواران از آن ور بام افتاده، هم فقط در اين ديار نيستند، اتفاقا چندوقت پيش براي كاري گذرم افتاد به يكي ار اين سايتهاي (خارجي) مشخص كردن سبك زندگي، از سبك زندگي فقط گوشتخوار و گياهخوار بودنش رو چسبيده بود و با ارائه فكتهاي مشمئز كننده در هر مرحله ميپرسيد، آيا بازهم گوشت ميخوريد؟
مثلا: اگر بدانيد گاوها در گاوداريها فشرده به هم زندگي ميكنند، باز هم گوشت ميخوريد؟
اگر بدانيد به بدترين شكل ممكن سلاخي ميشوند، باز هم گوشت ميخوريد؟ پس شما چه جور حيوان دوستي هستيد؟ و با استفاده از تكنيكهاي روانشناسي تضاد بين عمل و باور ميخواست شما رو به گياهخواري سوق بده كه واقعا از وجود چنين افكار محدود و تكبعدي تعجب كردم.
استفاده از تکنیکهای روانشناسی تضاد بین عمل و باور چه ايرادي داره من هميشه اين كار و با خودم انجام ميدم ميدوتم يه جاي اين تحليلم ايراد داره ولي متوجه نميشم البته يك دليلش كمال طلبيه.خوشحال ميشم كسي كمكم كنه. از محمد رضا روم نميشه بپرسم وقت نداره.
استفاده از تکنیکهای روانشناسی تضاد بین عمل و باور ايراد نداره به شرط اينكه همه واقعيت در اختيار فرد قرار بگيره. در مورد اينجا مشكل اينه كه اين افراد فقط خشونتهايي كه به دليل گوشتخواري در حق گاو و گوسفندان روا داشته ميشود رو بيان ميكنند و ميگن اين درتضاد با حيواندوستي شماست. در حاليكه واقعيت اون چيزيه كه الان در اين پست آقاي شعبانعلي بيان شده، يعني اگه همه بخوان گياهخوار بشن، اكوسيستم كره زمين بهم ميخوره و صدمات به مراتب جبرانناپذيرتري به حيوانانت وارد ميشه. اين رو نميگن!!! مصداق بارز پروپاگاندا.
خيلي ممنونم از لطفتون ،قلم زيبا و فصيحي داريد .
در پست قبلی اصل مطلب را که شما گفته بودید و من که سوادی ندارم هم سعی کردم از زاویه آدمهایی مثل خودم که واقعا امکان گیاهخواری رو ندارن (و عدم مصرف گوشت قرمز سریعا مشکلاتی براشون ایجاد میکنه ) با بیان مزاح آمیز بحث رو به حاشیه ای ببرم که به اندازه کافی مهم هست و زیاد هم این کار رو میکنم. حاشیه ای که بنظرم از جنس خود متن است و اهمیتش کمتر هم نیست.
یعنی آن تفکر سیستمی که نداریم و به بهانه های اقتصادی همه چیز طبیعت را بهم میریزیم و نهایتا هم بعنوان تولید خوراکیهایی که برای حیاتمان لازم است به مدد مواد شیمیایی درواقع وسایل کشتارجمعی انسانی درست میکنیم. آمار بالای سرطانها و بیماریهای سختی که در زمان کوکب خانم خیلی کمتر مشاهده میشد احتمالا قابل استناد هست. من بحث را توسعه ندادم و نظری دادم که فقط تیترهایی با بیان ناقص بود.
هرکس خود را برتر از جهان هستی و برتر از دیگران و یا بقول شما مرکز عالم میپندارد خیلی طفلکی!! است و نیاز به دلسوزی دارد اما بنظرم این را در مجموعه ای از رفتار و گفتار و منشهای یک آدم در زندگیش میتوان دریافت نه فقط با یک اظهارنظرش و نیز چون آدم مسوولتر از سایر اجزای هستی است اختیارش هم کمی بیشتر است و تکلیفش هم سخت و نمیتواندخود را به هلاکت برساند. یک راه هلاکت از بین بردن طبیعت و از بین بردن طبع موزون آفریده شده خودش است.
نوشته هاتون مثل یه تلنگره تو زندگیه من.. ممنونم ازاین درسهایی که سخاوتمندانه به بچه های این سرزمین میدین..
منم خیلی اهل قضاوتم:( امیدوارم یکبار شما با مثالهای زیباتون به من یاد بدین فرق بین “تخریب” و “انتقاد” رو.
بعضی وقتها خودم پشیمون میشم از حرفهایی که از روی دلسوزی به طرف مقابل میزنم.. انگار بجای “انتقاد کردن”, “تخریبش” میکنم!
سلام
من از روزی که این داستان رو شنیدم(موسی و سگ) همیشه در مقایسه با دیگران همین موقعیت رو تصویر کردم……………کمک میکنه از تمام کاینات چیزی یاد بگیری و دچار غرور هم نشی