یکی از دوستان خوبم به نام حسن، در زیر نوشتهی «خبرهای زرد، تیترهای سیاه» برایم نامه مانندی، نوشته بودند که به دلیل دقیق بودن و طولانی بودن و وقتی که صرف نوشتناش شده بود، وظیفه دارم، پاسخ کاملتری بنویسم.
بدیهی است آنچه مینویسم، نظر شخصی من است و اعتبار بیشتری ندارد. ابتدا حرفهای دوستم را نقل میکنم:
ســـلام دوباره
ممنون از همه نظرات موافق و مخالف
عزیزان منی که اینجا نظر میگذارم نه تنها نماینده خودم بلکه نماینده پدرم ،مادرم،خواهرم،برادرم و حتی شهرم هستم! و هر کار و کنش زشتی شما از من مشاهده کنید نا خود اگاه دید منفی شما به سمت خانواده و تربیت بنده خواهد رفت!
چرا در تبلیغات لباس،شامپو،و…. از شخصیت های معروف استفاده میکنند؟
همانطور که سید سهیل رضایی در رادیو مذاکره گفت برای اینکه بقیه افراد جامعه نیز اون پوشش رو داشته باشند و به قولی پول تو جیب شرکت ها بره
استاد عزیز شما رو همیشه به عنوان یک الگوی مناسب رفتاری شناختم اما ایا افرادی که شامپوی موی فلان بازیکن معروف، یا لباس فلان هنر پیشه را خریداری میکنند (مـــوجود خظر ناکی هستند که با فساد های مختلف میمیرند؟)
شاید سیگاری شدن من دلایل مختلف داشته باشه اما شما قبول کنین که افراد گاهی بی اراده دست به تقلید میزنند
نگاهی به راه رفتن جوانان در خیابان کرده اید؟ همه شان تقلید از مدل های ماهواره ای و مانکن ها!
لباس های پاره و کلیپس های دختران را دیده اید؟ چقدر از موازین اسلام دور هستیم؟
ایا موجود هستند؟ ایا با فساد های مختلف میمیرند و بد نام؟
پس این مبحث راجع به تقلید
مبحث دوم اینکه اقایان و خانمها الگوی های رفتاری جامعه ما که جوانان پوشش و مدل حرف زدنو شیوه زندگیشان را الگو برداری میکنند از صحت رفتاری قابل قبولی برخوردار هستند؟
اگر تقلید نمیکنند چرا قریب صد ها نظر در پی شیوه زندگی استاد شعبانعلی در سایت گذاشته شد که شیوه زندگیتان را در سایت بیاورید، غیر از این است که میخواستند شبیه محمد رضا شعبانعلی زندگی کنند؟
ان کسی که میگفتمناجات دست نویس خودرا برای ما هم بگذارید به احتمال حتم میخواست دعا خواندن شمارا تقلید کند دیگر خودش نرفت سمت اینکه نیایش بنویسد!
میخواست همانند شما شود! پس تقلید امری غیر قابل انکار است! و بعضا غیر ارادی!
در مورد موزیک ویدیو هپی
اشکال اینجاست که خواهران و برادران روشن فکری را در چار چوبی خارج از مرز های اسلام جستجو میکنند و فکر میکنند هر کس به این گونه چیز ها رای مثبت دهد حتما روشن فکر هست
اقای شعبانعلی خبر دارید چند جوان بخاطر تبلیغ اینگونه چیز ها و روابط به سوی رابطه مدل غربی گونه با جنس مخالف رفتند و در اخر با شکستی تلخ دست به خود کشی زدند!
گناهش گردن کیست؟ غیر از من و شما که اینگونه چیز هارا عادی میپنداریم؟غیر از این است جوانی که این موزیک ویدیو را میبیند دوست دارد جای دختر یا پسر درون ان باشد؟ و فردا میخواهد طور دیگری ارضا کند و این ارضا کردن را در پوشیدن لباس های افراد درون ان موزیک ویدیو انجام میدهد!
سبک زندگی غربی روشن فکری نیست دوستان عزیز!
اسلام راه پاسخگویی به همه نیاز های انسان را قرار داده و از چیزی فروگذاری نکرده!
چرا خود ما اسلام هراس راه می اندازیم؟ چرا قبول نمیکنیم باید قوانین دین را قبول کرد و بوسیدن فرد نا محرم مخالف موازین اسلام هست را؟
و در اخر استاد ارجمند احترام خاصی برای شما قائل هستم اما اینکه ندانسته من را به موجود و فساد ربط دادید از شما کمی دلزده شدم
مسئله خوارج مسئله ای نیز خارج از این موضوع میباشد و هر کس به راهی غیر از تقلید میتواند راه حق را از باطل تشخیص دهد
استاد میدانید بوسیدن و دست دادن جوانان هم سن نا محرم چقدر در مجالس ما زیاد شده؟ و زیاد تر خواهد شد و این بوسه این خانم میتواند شروعی باشد بر زیاد شدن اینگونه رفتار ها
چه بسا فردا هزاران هزار سبک غربی دیگر تبدیل شوند به امری عادی!
پس رهبر فرزانه انقلاب برای چه امسال را سال_ (فرهنگ) نامیدند؟
و میدانید چقدر سبک زندگی غربی و موزیک ویدیو هایی مانند هپی سرنوشت چند هزار نفر جوان را تباه کرده؟
پس اندکی بیندیشیم و بنگریم که ما نه مسئول خود بلکه مسئول تمام درو وری هایمان هستیم
اگر امروز به بوسیدن یا رقص و پایکوبی چند بی حجاب بی اعتنا باشیم پس فردا چه میشود؟
در اخر تضمین میکنم به حدیثی که میفرماید (هر که شب بخوابد و در فکر امت اسلامی نباشد مسلمان نیست!)
من و شما مسئول رفتار خودمان و حتی دیگران هستیم دوستان عزیز
اسلام هیچوقت بوسیدن گونه نا محرم، رقص و پایکوبی جوانان بی حجاب _ را مجاز اعلام نکرده!
پس مهم و غیر مهم ندارد _ ممنوع است:) __ تـــ ــمام!
حسن جان سلام.
یک دنیا برای تو حرف دارم و حیف که این فضای تنگ مجازی، مجال حرف زدن را نمیدهد. دلم میخواست به تعبیر زیبای موسی، با رب اشرح لی شروع کنم و «حل عقده از لسان خودم» را از خداوند بخواهم. چه کنم که این هم امکان پذیر نیست. که موسی آن را در برابر فرعون زمان میگفت و من در برابر دوست خود ایستادهام.
اما از خدا میخواهم بتوانم آن چیزی را که در دل دارم برایت بیان کنم.
تا کنون جایی به این صراحت ننوشته بودم. اما این بار لازم است چند نکته را یادآوری کنم. من هم مثل تو مسلمانم. من هم در خانوادهای مذهبی بزرگ شدهام. من هم تمام سالهای جوانی و نوجوانیام را مکبر مسجد بودهام. حاج سید مهدی طباطبایی را شاید تو بشناسی. امام جماعت مسجد موسی بن جعفر در حوالی میدان خراسان. مردمی که سالها پشت او نماز خواندهاند، تکبیرهای مرا خوب به خاطر دارند.
نخستین باری که نماز شب خواندم، نه سالم بود. خواندن مفاتیح را همان سالها آغاز کردم. نهج البلاغه را هرگز از روی میزم کنار نگذاشتم و قرآن را هرگز روی میزم نگذاشتم. چون تمام آن را حفظ بوده و هستم.
با کتابهای مطهری و شریعتی زندگی کردهام. همیشه گفتهام که شاید اگر آن حجم نامهها و کارنامهها و ویزاها و پذیرشها که در کشوهای میز من انبار شده، در دست بسیاری از دوستان دیگر بود، حاضر نمیشدند حتی لحظهای در این خاک بمانند. اما من به امید آبادی وطنم ایستادهام. نه برای مردم. نه برای ثواب. نه برای هیچ چیز دیگر. بلکه به آرزوی تجربهی حال خوبی که شاید سالها بعد، از دیدن حال خوب مردم این سرزمین نصیبم شود.
از اسلام گفتی. از تقلید. از محرمات. از الگو شدن یک بازیگر. از بی توجهی مردم به دین و اخلاق.
چه کسی است که بتواند حرفهای تو را تکذیب یا انکار کند.
اما دوست من…
باید بپذیریم که اسلام، «یک توصیه» نیست. «یک انتخاب» است. تو اگر تقلید میکنی، انتخاب کردهای که تقلید کنی. و اگر مرجع تقلیدی داری، او را انتخاب کردهای. و فردا روز قیامت، اگر مشخص شود که مرجع اصلح را انتخاب نکردهای، تو هم مسئولی. نمیتوانی بگویی نمیفهمیدم. نمیتوانی بگویی گمراهم کردند. نمیتوانی بگویی ناخواسته بود. تقلید، اجبار تو نیست. انتخاب توست.
دین هم چیزی از جنس انتخاب است. نمیتوان دین را به اجبار به مردم تحمیل کرد. اگر چنین کنیم، آنچه میماند پوسته دین است نه اصل دین.
تو به درستی گفتی و من هم قبول دارم که دین و دینداری، انتخاب اول جوان امروز نیست. بگذار بیشتر متاسفت کنم و بگویم بعد از دیدن دهها کشور در جهان، میتوانم بگویم که دین و به طور خاص اسلام، در بسیاری از نقاط جهان، شانس بیشتری برای انتخاب شدن دارد تا در ایران. آیا میشود این واقعیت را انکار کرد؟
آیا دیدهای که عنکبوتها طعمههای خود را چگونه میخورند؟ آنها از درون، شکم مگسها و پروانهها را خالی میکنند و آنچه میماند لاشهی تهی حشره بر روی تور است.
آیا چیزی که از اسلام در میان بسیاری از ما مانده است چیزی بیش از همان لاشهی تهی است؟
اگر جوامع را بر اساس دروغگویی فهرست کنیم، جای ما مسلمانان در کجای جهان است؟
اگر ماشین تو خراب باشد، بین تعمیرکار مسیحی و مسلمان کدام را انتخاب میکنی؟
اینها مثالهای خرد است. من حرف دیگری دارم. دین در میان ما دینداران، از درون تهی شده و به تعدادی رفتار تکراری بیمعنی «نازل» شده است. با گفتن نام «امام حسین» زیارت عاشورا تداعی میشود اما «خطبهی منا» را کمتر کسی خوانده و شنیده است.
از پیامبر، یوم المرحمه را فراموش کرده و شعار یوم الملحمه را پرچم قیام اسلامی خود کردهایم.
گفته بودند که «من لا معاش له، لا معاد له» و امروز میگوییم: معاد را جدی بگیرید تا در آن دنیا، معاشتان تضمین شود.
حسن جان.
اسلام و عبادت و اطاعت، به انتخاب معنا پیدا میکند نه به اجبار.
اگر اطاعت الهی از روی اختیار نبود، چه فرق بود بین من و تو و آن فرشتگانی که عصیان نمیتوانند؟ همان فرشتگانی که بر پای ما سجده کردهاند. ما نباید از انسانها فرشته بسازیم. از همانها که علامه مجلسی در بحارالانوار میگوید بعد از هر غسل جنابت، در هر قطرهاش ۴۰ هزار تا از این فرشتگان به زمین میریزند!
ارزش انسان بودن به انتخاب است. ملائک ما را سجده کردند چون ترکیبی از شیطان و فرشتهایم. چون میتوانیم از خاک تا افلاک مرتبت خود را انتخاب کنیم.
ما میتوانیم کالانعام بل هم اضل باشیم یا لولاک لما خلقت الافلاک.
اما نمیتوانیم همه را به اجبار تا درب بهشت بدرقه کنیم.
اگر جوانی امروز، اصول اسلام را رعایت نمیکند، انتخاب کرده است که چنین کند. ما باید انتخاب او را تغییر دهیم…
اگر من و تو به اجبار او را به اجرای اصول و تعهد به اصول وادار کنیم، ترویج اسلام نکردهایم. بلکه ترویج نفاق و دورویی کردهایم. آیا پیامبر وظیفه من و تو را گسترش منافقین قرار داده بود؟ آیا ما امروز جز تثبیت فرهنگ نفاق کاری انجام میدهیم؟ آیا پیامبر نگفته بود که منافقین از کفار بدتر هستند؟ جز اینکه ما هر کافری را میجوییم و به اجبار به منافق تبدیل میکنیم؟
اسلام از جنس «ذکر» بود. و دستور پیامبر، «مقاومت». خداوند گفته بود که: «وستقم کما امرت». اما امروز ما مسلمانان به اجبار دیگران را وادار به رعایت شعائر میکنیم و استقامت که وظیفهی پیامبران بود، عادت مخالفان ما شده است.
آیا امام علی در شقشقیه نگفت که: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر؟». و تنها پس از آن از پیمان با خداوند گفت؟ آنجا هم که گفت، از «گرسنگی مظوم» گفت و «سیری ظالم».
امر به معروف و نهی از منکر اصل اسلام است. چه کسی میتواند اصل را به فراموشی بسپارد؟ اما جز این است که وقتی فساد اقتصادی جامعه را فرا میگیرد و بیکاری و گرسنگی، دغدغهی مردم میشود و کودکان خیابانی گرسنه میمانند و ۲۵٪ آنها طبق آمار، به بیماریهای مهلک مقاربتی گرفتارند، آیا نهی از منکر در حد رقص و دست و بوسه، اجرای حکم اسلام است؟
من این را بیشتر فریادهای بلندی میدانم که میکوشند صدای رسای پیامبر اسلام را که از آزادی و انتخاب و عدم اکراه در دین میگفت در لا به لای دست و رقص و بوسه گم کنند؟ آیا ما مجریان حرف پیامبریم؟
من هم مثل تو مسلمانم.
اما نمیروم از ایمان دیگران بپرسم.
میکوشم چنان زندگی کنم که دیگران بپرسند؟ ایمانت چیست؟ کدام دین بود که تو را به زندگی سالم و صداقت و پیشرفت و حمایت از انسانها ترغیب کرد؟
آن روز، با افتخار میگویم که مسلمانم و اسلام چنین خواسته بود.
به نظر من، در اقتصادی که ورشکسته است و تورم در آن بیداد میکند و فقر و فساد افزایش یافته است، اگر میخواهی به پیامبر خدمت کنی، اگر از من و تو پرسیدند بر چه دینی هستی؟ شاید شاید شاید بهتر باشد بگوییم تا کنون اسم محمد (ص) را نشنیدهایم و بر کفر هستیم! این چنین آبروی آن بزرگوار بهتر حفظ خواهد شد.
بیا چشممان را به روی دیگران و زندگی شخصی آنها ببندیم. بیا چشممان را چنان به زندگی خود باز کنیم که الگوی دیگران شویم.
و یادمان باشد، چه در انتخاب دین، چه مرجع تقلید و چه الگو، نهایتاً ما مسئول هستیم و نه آنکس که به عنوان الگو انتخاب کردهایم.
حسن جان.
دین برای شکم گرسنه و مرد بیکار و زن بی پول سرپرست خانوار، بیشتر به درد موضوع انشا میخورد تا دستورالعملی برای زندگی.
ضمناً مهمترین فسادها در درون ذهن شکل میگیرد نه در رفتارهای سادهی روزانه.
آنها که رفتارهای سادهی روزانه را در بوق و کرنا میکنند، از آشکار شدن کثافتهای روح خویش هراس دارند…
پی نوشت: آنکس که امروز، رعایت نکردن اصول دین را انتخاب میکند، رفتار من و توی دیندار را دیده است. به ازاء هر بی میلی به اسلام، باید ما مسلمانان را بازخواست و بازجویی و سرزنش کرد… این شروع واقعی نهی از منکر است. به ازاء هر بوسه و رقص، من و تو متهمیم که مفاهیم دین را فراموش کردیم و تصویری نازیبا از اسلام ساختیم. نه آنکس که بوسیده و رقصیده.. آیا من و تو مسئولیت خودمان را در بیمیلی مردم به اسلام میپذیریم؟ گفتی که ما مسئولیم. در قبال خود و دیگران. آیا کاری کردهای که کسی با دیدن تو یا حرف زدن تو یا دوستی با تو، عاشق پیامبر اسلام شود؟
به عنوان یک مسلمان معتقد، در راستای نهی از منکر، اعلام میکنم هر کس در این کشور موازین اسلام را رعایت نکرد، بیایید و در گوش من مسلمان سیلی بزنید که میدانم سهمی از آن رفتار بر عهدهی من است… آیا تو هم حاضری مثل من به عنوان عاشق پیامبر، سیلی بخوری؟ یا بیشتر برای سیلی زدن آماده شدهای؟
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
امیدوارم حسن این نامه را با نگاه باز ،واقع بینانه و بدون تعصب بخواند
ممنون از جواب زیبای شما
حكايت نهي از منكر به روش غيرمستقيم
يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي رفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاسها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود شوت ميكردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاري بكند.
روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين كه ميبينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را ميكردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بكنيد. من روزي ۱۰۰۰ تومن به هر كدام از شما مي دهم كه بياييد اينجا، و همين كارها را بكنيد.»
بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند. تا آن كه چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نميتونم روزي ۱۰۰ تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشكالي نداره؟»
بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فكر ميكني ما به خاطر روزي فقط ۱۰۰ تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت كنيم، كور خوندي. ما نيستيم.»
و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد.
این زیباترین جواب نامه ای بود که خوانده ام
تمم وجودم لرزید ،ای کاش میشد درخیابان های مرکزی تمام شهرهای ایران به جای تلبلوی تبلیغات بی نوشت زیبای آفای دکتر را حک میکردیم تا همه به خود بیایم و بفهمیمم چه رسالتی در دین و اسلام داریم
میخوام متن این جوابیه رو حداقل واسه دوستام بفرستم
ممنون آقای دکتر
سلام
به امید روزی که همه ما سهم خودمون رو از مشکلات بپذیریم وبه جای زیر میکرسکوپ بردن سهم دیگران نظری بر خود بیندازیم
سلام استادم.خسته نباشید.هر روز بیشتر از شما می آ آموزم.عالی بود.کاش همه یاد میگرفتیم قبل از تحلیل دیگران، اول بررسی کنیم ببینیم خودمون کجای این دنیا ایستادیم و جایگاهمان چیست!!! به شما به خاطر رسالت بزرگی که دارید غ بطه می خورم.پاینده باشید.
سلام استاد.
متن قابل تامل و خواندنی بود…کاش پیش از ان که دیر بشود یاد بگیریم و بفهمیم.
ممنون استاد.
راستش من ۷ خرداد متن رو که باز کردم تا نامه رو خوندم و چند خط اول پاسخ تو رو گفتم این محمد رضا هم که به نظر من همیشه صادقانه مینویسه درگیر شعار شده . احساس کردم ظرفیت خواندن کل مطلبت رو ندارم اگه تو هم مثل بقیه شعار بدی .خلاصه از انجایی که ته قلبم باور داشتمت امروز که ۱۵ خرداد است ظرفیت م را بالا بردم تا بتونم بدون قضاوت متن پاسخت رو تا اخر بخوانم و بسیار خوشحالم از این که در رواج اندیشه صحیح نقش پر رنگی خواهی داشت.حالا حرف هات مثل همیشه برای من بسیار جای فکر گذاشت.ممنون از راهنماییهات
بسیار صریح و روان و شیوا می نویسی.من کاملن باهات موافقم.اگر ان ادم های دیندار درست رفتار کنند همه بدون جبر ترغیب میشوند که به همان مسیر گرایش یابند.ممنون محمد رضای عزیز پاسخ بی نظیری بود.
(: از نوشته و روح بزرگتان لبخندی بر لبانم می نشیند و از عمق فاجعه و نا اگاهی خودم تلخی ای در درونم ……):
چقدر نوشته شما حالم رو خوب کرد، نوشته ای که خرسند شدم از اینکه هستند افرادی که زاویه نگاهشون هنوز از اصل و اهمیت دغدغه های اصلی منحرف نشده.. دوست بزرگوار، دلگیرم از اینکه می بایست در درون درد بکشیم و دردی تلخ و جانفرسا..دلگیرم از اینکه از همه آنچه اصول واقعی و درست بوده است شعاری بیش باقی نمانده است.. دلگیرم از اینکه چشم ها بسته شده و گوش ها ناتوان از شنیدن هستند..دلگیرم از اینهمه اندوه..دلگیرم از اینکه اصولی ترین و ریشه ای ترین اصل ها شکسته شده و هیچ کس احساس خطر نمیکند اما به حاشیه ترین مسائل فریادها سر میدهند..دوست بزرگوار خوشحال شدم از نوشته ات و به قول فرمایش خودت که بهار با رویش نخستین گل شروع میشود، این تحلیل جامع و درست شما را بر پایه همین سخنت میگذارم و در دلم امیدوارم روزی برسد که دین برایمان راهگشا باشد نه گریزگاه.. دین برایمان ارمغان بهشتی باشد که امتداد بهشت همین دنیا باشد نه چیزی دیگر.
خیلی ملت جالبی هستیم خداییش واقعا متمدن ولی نمیدانم چرا وقت رانندگی گردنمونو دراز میکنیم اینطرف اونطرف بمحض اینکه از نبود بزرگترین دشمنمان! پلیس مطمئن شدیم گاز میدیم تو خیابان یکطرفه و عبور ممنوع و …
استاد عالی بود. با اینکه هر روز این متنو می خونم هنوزم واسم تازگی داره. ممنون که درست فکر کردن را بهمون یاد میدید.
یعنی عاااااااشقتم استاد…من الان از خوندنش به وجد اومدم.این روزها کار روزانه ایی که بهم انرژی میده خوندن مطالب شماست.دمت گرم و سرت خوش باد
دوستان توضیحی که قبلاً در رابطه با کامنت گذاری داده شده رو فراموش نکنیم.
توضیح فلسفه لایک در پایین پستها: با توجه به اینکه قرار شده سایت، محل بحث و گفتگو باشد و زیر کامنتها کمتر تعاریف و تحسین عمومی داشته باشیم، امیدوارم علامت لایک در پایین پست ها، باعث شود دوستان، برای ابراز لطف، مجبور به ثبت کامنت نشوند. همان علامت لایک، برای خوشحال شدن من کافی است!
به این شکل، میتوانیم در کامنتها، بحث های کامل تر و بهتری داشته باشیم و کمتر به تعریف و تمجید مشغول شویم.
اصولا جناب محمدرضاخان عادت دارن هرکی باهاشون مخالف بود با نقد خالی ازاخلاق شخصیت طرف…نقدشخصیت.نه دیدگاه…اورابرانند…حسن جان از برچسبها نرنج…
متاسفم براتون آقای ایرانی ..مسلمان شمادلتون ازجای دیگه پره، اینجاکسی به حسن برچسب نزد
ايراني مسلمان
الان اين به قول شما نقد شخصيت براتون پذيرفته نيست هرچند كه مطلب شعبانعلي نقد شخص نيست! حالا فرض كن نقد دين كند كسي! اما به نظر من بايد تا اطلاع ثانوي اعلام برائت از شما مسلمانان كرد!
سلام استاد !
خيلی وقته كه در سكوت می آموزم اما ديگه نتونستم جلوی خودمو بگيرم.
دمت گرم …..! آقای شعبانعلی.
با سلام به عزیز دلم، محمدرضا شعبانعلی و حسن و بقیه دوستان.
حرفهای خوبی بود، از هر دو عزیز.
دوست دارم من هم حرفی بزنم، ولی بیشتر دوست دارم که راجع به این حرفها بیشتر فکر کنم !
به قول خود محمدرضای عزیز، اینها فقط نظر خود شخص هستند و اعتبار بیشتری ندارند، ولی با ارزش و تامل برانگیزاند.
و مهم تر از اون نشون دهنده سطح فکر و دغدغه مندی افراد.
با تشکر و آرزوی موفقیت برای همه
با سلام
من از خواندن این مطلب خوشحال شدم چه خوبه که همه اینطور فکر کنند
تا حدودی نظرم نسبت به شما عوض شد تا قبل از این شما را فردی ریا کار می شناختم اما فکر کنم این نوشته شما از خودنمایی و خود ستایی فاصله داشت و امیدوارم توان تفهیم این موضوع و ایستادگی در برابر انها را داشته باشید
سلام خیلی جالب بودوخواندنی
بااینکه طولانی بود دومرتبه خوندمش این مسائل دغدغه منم هست ازاینکه جواب آقای حسن روبه این خوبی دادین خوشحالم
ولی داشتن این دغدغه روبرای اقای حسن نهی نمیکنم چرا که خود داشتن این فکر شروعی هست برای تغییروپیگیری….
موفق وموید باشین
سلام به محمدرضا و اهالی این خونه
بعد از خوندن این مطلب یاد شعر جنتی عطایی افتادم برای همین شعرش رو اینجا براتون گذاشتم (یه جورایی هرچی می خواستم بگم تو این شعر بود).
آنكه همرنج تو نیست
سیر و شاداب و تنومند ،
با تو همدین است
او همدین با تو، همرنج اما، نیست – همرنج تو، نیست پس :
وضویش را خواهد ساخت
و نمازش را خواهد خواهند
و دعایش را خواهد كرد
و تفنگ همسودش را برخواهد داشت
و تو را ،خواهد كشت آنكه همرنج تو نیست .
آنكه همگنج تو نیست
هر كسی, همرزمی, همخشمی, همرنجی ، دارد .
هر كسی , همبزمی, همدستی, همگنجی ، دارد .
آنكه با تو “همرزم” است ،می خواهد :
با تو پیروز شود بر دشمن ،
آنكه با تو “همخشم” است ،می خواهد :
با تو فریاد كند: “حق با ماست” .
آنكه با تو “همرنج” است ،
می داند چه كسی رنج تو را می خواهد .
آنكه اما ، نیستی همبزمش ،خون فرزند تو را می نوشد .
آنكه اما ،نیستی همگنجش می گوید :
رنج تو گنج من است
تو اگر تن خسته،من آبادم
تو اگر پا بسته،من آزادم .
آنكه “همگنج ” تو باشد
اما می پرسد :
” رنج تو – گنج چه كس باید باشد- جز تو ؟ ”
رنج ما- گنج كه می باید باشد جز ما ؟
و تو سلاحی خواهی ساخت از غرور و كینه
و به همرزمت خواهی گفت :
” رزممان پاینده،خشممان سوزنده،گنجمان آینده .
عاااالی بود. خیلی دوست داشتم من هم بتونم جواب دوستانی مثل حسن رو اینجوری بدم 🙁
من بیشتر با حسن موافقم
خیلی خوبه که یه نفر همچون شما هست که توجیه کردن دوست گرامی آقای حسن و بقیه مردم، براش اهمیت داره و اینقدر زیبا و پر معنی به نوشته طولانی ایشون پاسخی طولانی تر و در واقع بهترین پاسخ رو دادید، واقعا تامل برانگیز بود…
استاد عزیز،بسیار زیبا نوشتید،و آدم رو به سکوت و تعمیق درون می کشونید والبته تغییر.
با سپاس.
سلام
با خواندن مطالب فوق به یاد “پدر و مادر ما متمیم” دکتر شریعتی افتادم
که به زبان مشابه درد امروز و دیروز ما را بیان میکند.
محمد رضا عزیز ما هم از این درد نالانیم و گریان ولی چه افسوس گریه ما را تعبیر دیگریست
و شوق سرکوب شده مان را همچنین.
پاسخ شما یک واقعیت تلخ شرایط فعلی جامعه ما می باشد که بنظر من باید آنرا قبول کرد و برای بهبود این شرایط ، همانطور که شما هم بخوبی به آن اشاره فرمودید
” باید چنان زندگی کنیم که دیگران بپرسند؟ ایمانت چیست؟ کدام دین بود که تو را به زندگی سالم و صداقت و پیشرفت و حمایت از انسانها ترغیب کرد؟
آن روز، با افتخار میگویم که مسلمانم و اسلام چنین خواسته بود. “
خود خدا گفته ” لا اکراه فی الدین” آقایون هز خدا هم سبقت گرفته اند!
الحق که در این موضوع تشخیص درد انجام گرفته ولی درمان بسی مشکل است مشکل
سلام
بدی ماجرا آنجاست
که هم شما درست می گوئید
و هم دوستمان…
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید…
ممنون محمد رضای عزیز
خدا خیر دنیا و آخرت را به شما عنایت بفرماید. بی نهایت سپاس از پاسخ شما
بسیار عالییییی بود اقای حسن جناب شعبانعلی تمام وکمال پاسخ شما رو دادند تمامی پدران و مادران ما در گذشته مسلمان بودند ما هم هستیم حل کردن مشکل ناشی از تورم و فساد و اختلاس های نجومی به گرفتن سریع السیر یک عده جوان به جرم رقص و پایکوبی ارجعیت داره و نمیشه هیچ رقمه توجیحش کرد کاش در رسیدگی به همه این موارد اسلام در نظر گرفته شود .
ه عنوان یک مسلمان معتقد، در راستای نهی از منکر، اعلام میکنم هر کس در این کشور موازین اسلام را رعایت نکرد، بیایید و در گوش من مسلمان سیلی بزنید که میدانم سهمی از آن رفتار بر عهدهی من است… آیا تو هم حاضری مثل من به عنوان عاشق پیامبر، سیلی بخوری؟ یا بیشتر برای سیلی زدن آماده شدهای؟
زبونم قاصر هستش از بیان جمله ای درباره نوشتت فقط وفقط باید خوند و فکر کرد باید فکر کرد
واقعا لذت بردم از نوشته قشنگتان
خيلي ممنونم از اين جوابتون
وقتی دیدم برای استخدام پیمانی آموزش و پرورش، از خانمي كه مشخص بود علاقهٔ چندانی به دین و دینداری نداشت خواستن رساله حفظ کنه و امتحان شفاهی بده و سؤالهای بیربط رو تو مصاحبه پاسخ بده… به مفهوم و منظوری شبیه حرفهای شما رسیدم استاد…. من مسلمان فکر میکنم اسلام گفته به کاردانی و شایستگی فردی که برای عهدهداری امور مسلمین استخدام میکنید فکر کنید نه نمازش… حضرت امام علی (ع) تو نامهها به استاندارهاشون از چه مسایلی میپرسیدند؟ جالب این که خود من هم که دوست دارم مقید باشم به احکام، رساله رو حفظ نیستم به جز مسایل اصلی روزمره و برای باقی چیزها مراجعه میکنم به رساله 🙂
ما راه نيكي رو بستيم… از اصل بازمونديم و به فرع چسبيديم… ديندارنماهاي رانتخوار با دين ما چه كردهان؟
اما اصلاً فكر ميكنم ما تو تصميمسازي نقش كمرنگي داريم و خيلي نميتونيم وضع رو تغيير بديم…
مشتاق ديدار از نزديک استاد…:)
http://www.asriran.com/fa/news/338420/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF
به تجربه دیده ام، عده ای خود را در زمره ی “مومنان حقیقی” جای داده اند و با استناد بر اینکه خودشان مومن حقیقی اند و شمارشان “اندک” است خود را حق می دانند و دیگران را باطل. چه اگر بنشینیم و با این ها، با دلیل و مدرک و مسند سخن بگویم و حرف از آمار و ارقام و استناد های علمی بزنیم، راه به جایی نخواهد برد، چون که از قبل بر ما مهر گمراهی و حرکت در راه پوچی خورده است. اینها همان هایی اند که نه جسمت را بلکه روحت را با سایشی سخت فرسوده می کنند.
نظر منم بااقای شعبانعلی همراهه
اصلا مشکل ما اینه که طرفی که رفتم شیعه شده فکر میکنه که دیگه همه ا شتباه میکنن و فقط خودش درست میگه در حالی که شاید این چنین نباشه
خانه ای که پدر با دستان خالی درباز میکند شیطان هزاردستان است.
سلام
حرفهای حسن ، نقد خیلی از ماها بود و حرف های محمد رضا بیان حرف دل خیلی دیگر از ما . خوب است که این دغدغه ها بدون جنگ و جدل و دوستانه بیان شوند و دغدغه ها و حرفهای مخالف را با منطق باسخگو باشیم .
نوشته محمد رضا قبلا در نوشته ماهاتما گاندی و شریعتی به شکلی دیگر و خلاصه شده خوانده بودم و اینجا تکمیل و تشریح شد . بسیار ممنونم
*من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن می گویند و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود .* ماهاتما گاندی
*آنان که «عشق» را در زندگی «خلق» جانشین «نان» میکنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را «زهد» گذاشتهاند.* شریعتی
چقد زیبا نوشتید… من همیشه نوشته هاتوونو میخوونم و لذت میبرم .
موفق باشید 🙂
استاد بزرگوار متن زیبایتان باز قطره ای در کام تشنه ی من گشت
جامعه ی امروز ما معناهارو فراموش کرده، معنای انسان، معنای همنوع و معنای اینکه همه در این سفر همسفریم. سست و شل از غرورهای گذشته مان می گوییم و می بالیم اما یکبار هم نمیگیم این کشور با این سابقه ی درخشان چرا امروز باید در جهان سوم طبقه بندی بشه؟ چرا آمار و ارقامش در مسائل حیاتی گاه به قدری نگران کننده است که به مثال کبک به زیر برف میریم و به قطره ای از دریای مشکلات می پردازیم که کودک وار و خود فریبانه یادآور بشیم که ریشه ی مشکلات در رفتار فلان خانم یا آقا که یک عنصر بسیار بسیار فرعی با رفتاری فرعی تر هست در حالی که چرخ کشور در بخش های مختلف اقتصادی، فرهنگی، میان برخوردی و آداب و معیشت و خیلی مسائل دیگه اساسا لنگ می زنه… فراموش می کنیم که در درون هر انسانی خدایی هست و بنده ی فرشته خوئی که قربانی ظلم ها و گرسنگی های جسمی و روحی میشه! افتخار می کنیم به زرنگ بازی و سر همنوع خودمون رو کلاه گذاشتن و جاده ی سیاه جهالت و تنگ چشمی خود را طولانی تر کردن و بعد هم در وصف بزرگان داد سخن میدیم. ما اکثرا ملتی هستیم پر غرور و تهی از شادی و سرور واقعی، گمشدگانی طلبکار و پر ادعا که البته انگار برای پوشاندن درون غمگین و ارضا نشده مون لازمه! کاش فقط می فهمیدیم که دینی که دستاویز توبیخ هامون شده برای پرورش همه بعدی انسان ها و آفرنش آرامش و رضایت در کنار همدیگه هست نه باز کردن راه کوته بینی و سلب مسئولیت کردن. فراموش میکنیم وقتی شعور و فهمیدگی و نیازهای قشر جوان و به طور کل مردم رو رو دست کم می گیریم و انواع فشارها و کمبودها رو با اتخاذ تصمیمات کلان نادرست بهشون تحمیل می کنیم سخن گفتن از راه جهنم سخت بیهوده است. چرا که به چشم خود دروزخ را در این دنیا دیده اند! باید به آنها که نچشیده و چشم بسته راه تعیین می کنند گفت شما بهشت را به عینه برای مردم ترسیم کنید خود آنگاه انتخاب خواهند کرد و این معنای اسلام واقعی است، برامده از فطرت و در جهت رستگاری… اما ما یه خصوصیت خوب هم داریم اینکه در هر شرایطی هیچگاه نومید نیستیم و این نقطه ی قوت ماست و امیدوارم روزی بتونیم آزادی واقعی رو در کنار انتخاب درست درک کنیم…
از همه ی نوشته های فکورانه و گرمابخشتون سپاسگزارم استاد
استاد عزيز سلامت و مانا باشيد .
من تا زمانی که بیمارستانی برای پسر بچه ای پا شکسته وجود ندارد نمی توانم به خدا فکر کنم : چگوارا
سلام جناب شعبانعلی عزیز
چند وقته به قول مامان نازنین زهرا خواننده خاموش مطالب سایتتون هستم و از تفکرات و تحلیل هاتون تو زمینه های مختلف لذت می برم. ولی در مورد این مطلبتون دیگه نتونستم چیزی ننویسم. چون موقع خوندنش چشام از اشک پر شد و بغض گلومو گرفت. واقعا عالی گفتید.
دست مریزاد. مو به تن آدم سیخ میشه. آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
در این جوابیه عالی که تاکید اصلی روی انتخاب و مسئولیت فردی آدم ها بود با یه جمله مشکل جدی دارم:
“… آنکس که امروز، رعایت نکردن اصول دین را انتخاب میکند، رفتار من و توی دیندار را دیده است….”
هم من، هم شما آدمهای بسیاری رو(از اطرافیان گرفته تا بزرگان جهان) میشناسیم که معیار انتخابشون (تقریباً)مستقل از رفتار دیندارها بوده است.
فکر کن که چنین جمله ای(که نقلش کردم) رو در مورد نیچه و ولتر و فروید بگیم!.
فکر نمیکنم خودت هم به چنین مسئله ای باور داشته باشی.
احتمالاً به دلیل تاکیدت روی مسئولیت شخصی خودمون و مخاطب خاصت، اون قسمت بحث رو درنظر نگرفتی.
“معما این است که چرا اکثر مردم بسیار بد زندگی می کنند،شریرانه نه،بلکه بسیار پوچ
بی رحمانه نه که بسیار احمقانه
درمیان مردمی که در فرهنگ ما برجسته هستند چیزهای اندکی قابل ستایش و پیروی وجود دارد
ما افراد مشهور داریم اما قدیس نداریم
هنرمندان معروفمان ملتی بی خواب و ملال زده را سرگرم می کنند
مجرمان گمنام،پرخاش محجوبانه پیروان کلیسا را به عمل می گذارند.
ورزش کاران گستاخ و اسد به نمایندگی و برای تماشاگران تن اسا وبی حال بازی می کنند
مردم بی هدف و دل زده خودرا با چیزهای مبتذل و بی ارزش سرگرم می کنند
ماجراهای نیک و پیروی از حقانیت در خبرهای اصلی و مهم جایی ندارند
تام هاروارد می گوید:
انسان امروزی یک امر دلگیر است
ما با سرافکندگی کشف می کنیم که بیانیه استقلال به وسیله افرادی آزاده اعلام نشده است بلکه به دست نژادی نوشته شده است که شعرا و نمایشنامه نویسان آن را به عنوان نژادی خسته آشفته عصبی تلخ وگریان شرح داده اند.
آدم کشان و هواپیماربایان می کوشند جهشی عظیم از گمنامی به سوی شهرت بیابند،ان هم به وسیله کشتن شخصی مشهور یا با به خطر انداختن زندگی مسافران یک هواپیما که اغلب موفق می شوند.رسانه های سخنان و اعمال آنان را گزارش می دهن.نویسنده ها با یکدیگر بر سر تحلیل انگیزه های آنها رقابت می کنند و شرح حالی روانشناسانه از آنها ارائه می دهند.
هیچ فرهنگی این چنین مشتاق پاداش دادن به ابتذال یا شرارت نبوده است….”
صفحه ۷۱ و ۷۲ کتاب ” چرا حال انسان امروزی خوب نیست” به نقل از یوجین پترسن تحلیلگر فرهنگ امریکایی