یکی از دوستان خوبم به نام حسن، در زیر نوشتهی «خبرهای زرد، تیترهای سیاه» برایم نامه مانندی، نوشته بودند که به دلیل دقیق بودن و طولانی بودن و وقتی که صرف نوشتناش شده بود، وظیفه دارم، پاسخ کاملتری بنویسم.
بدیهی است آنچه مینویسم، نظر شخصی من است و اعتبار بیشتری ندارد. ابتدا حرفهای دوستم را نقل میکنم:
ســـلام دوباره
ممنون از همه نظرات موافق و مخالف
عزیزان منی که اینجا نظر میگذارم نه تنها نماینده خودم بلکه نماینده پدرم ،مادرم،خواهرم،برادرم و حتی شهرم هستم! و هر کار و کنش زشتی شما از من مشاهده کنید نا خود اگاه دید منفی شما به سمت خانواده و تربیت بنده خواهد رفت!
چرا در تبلیغات لباس،شامپو،و…. از شخصیت های معروف استفاده میکنند؟
همانطور که سید سهیل رضایی در رادیو مذاکره گفت برای اینکه بقیه افراد جامعه نیز اون پوشش رو داشته باشند و به قولی پول تو جیب شرکت ها بره
استاد عزیز شما رو همیشه به عنوان یک الگوی مناسب رفتاری شناختم اما ایا افرادی که شامپوی موی فلان بازیکن معروف، یا لباس فلان هنر پیشه را خریداری میکنند (مـــوجود خظر ناکی هستند که با فساد های مختلف میمیرند؟)
شاید سیگاری شدن من دلایل مختلف داشته باشه اما شما قبول کنین که افراد گاهی بی اراده دست به تقلید میزنند
نگاهی به راه رفتن جوانان در خیابان کرده اید؟ همه شان تقلید از مدل های ماهواره ای و مانکن ها!
لباس های پاره و کلیپس های دختران را دیده اید؟ چقدر از موازین اسلام دور هستیم؟
ایا موجود هستند؟ ایا با فساد های مختلف میمیرند و بد نام؟
پس این مبحث راجع به تقلید
مبحث دوم اینکه اقایان و خانمها الگوی های رفتاری جامعه ما که جوانان پوشش و مدل حرف زدنو شیوه زندگیشان را الگو برداری میکنند از صحت رفتاری قابل قبولی برخوردار هستند؟
اگر تقلید نمیکنند چرا قریب صد ها نظر در پی شیوه زندگی استاد شعبانعلی در سایت گذاشته شد که شیوه زندگیتان را در سایت بیاورید، غیر از این است که میخواستند شبیه محمد رضا شعبانعلی زندگی کنند؟
ان کسی که میگفتمناجات دست نویس خودرا برای ما هم بگذارید به احتمال حتم میخواست دعا خواندن شمارا تقلید کند دیگر خودش نرفت سمت اینکه نیایش بنویسد!
میخواست همانند شما شود! پس تقلید امری غیر قابل انکار است! و بعضا غیر ارادی!
در مورد موزیک ویدیو هپی
اشکال اینجاست که خواهران و برادران روشن فکری را در چار چوبی خارج از مرز های اسلام جستجو میکنند و فکر میکنند هر کس به این گونه چیز ها رای مثبت دهد حتما روشن فکر هست
اقای شعبانعلی خبر دارید چند جوان بخاطر تبلیغ اینگونه چیز ها و روابط به سوی رابطه مدل غربی گونه با جنس مخالف رفتند و در اخر با شکستی تلخ دست به خود کشی زدند!
گناهش گردن کیست؟ غیر از من و شما که اینگونه چیز هارا عادی میپنداریم؟غیر از این است جوانی که این موزیک ویدیو را میبیند دوست دارد جای دختر یا پسر درون ان باشد؟ و فردا میخواهد طور دیگری ارضا کند و این ارضا کردن را در پوشیدن لباس های افراد درون ان موزیک ویدیو انجام میدهد!
سبک زندگی غربی روشن فکری نیست دوستان عزیز!
اسلام راه پاسخگویی به همه نیاز های انسان را قرار داده و از چیزی فروگذاری نکرده!
چرا خود ما اسلام هراس راه می اندازیم؟ چرا قبول نمیکنیم باید قوانین دین را قبول کرد و بوسیدن فرد نا محرم مخالف موازین اسلام هست را؟
و در اخر استاد ارجمند احترام خاصی برای شما قائل هستم اما اینکه ندانسته من را به موجود و فساد ربط دادید از شما کمی دلزده شدم
مسئله خوارج مسئله ای نیز خارج از این موضوع میباشد و هر کس به راهی غیر از تقلید میتواند راه حق را از باطل تشخیص دهد
استاد میدانید بوسیدن و دست دادن جوانان هم سن نا محرم چقدر در مجالس ما زیاد شده؟ و زیاد تر خواهد شد و این بوسه این خانم میتواند شروعی باشد بر زیاد شدن اینگونه رفتار ها
چه بسا فردا هزاران هزار سبک غربی دیگر تبدیل شوند به امری عادی!
پس رهبر فرزانه انقلاب برای چه امسال را سال_ (فرهنگ) نامیدند؟
و میدانید چقدر سبک زندگی غربی و موزیک ویدیو هایی مانند هپی سرنوشت چند هزار نفر جوان را تباه کرده؟
پس اندکی بیندیشیم و بنگریم که ما نه مسئول خود بلکه مسئول تمام درو وری هایمان هستیم
اگر امروز به بوسیدن یا رقص و پایکوبی چند بی حجاب بی اعتنا باشیم پس فردا چه میشود؟
در اخر تضمین میکنم به حدیثی که میفرماید (هر که شب بخوابد و در فکر امت اسلامی نباشد مسلمان نیست!)
من و شما مسئول رفتار خودمان و حتی دیگران هستیم دوستان عزیز
اسلام هیچوقت بوسیدن گونه نا محرم، رقص و پایکوبی جوانان بی حجاب _ را مجاز اعلام نکرده!
پس مهم و غیر مهم ندارد _ ممنوع است:) __ تـــ ــمام!
حسن جان سلام.
یک دنیا برای تو حرف دارم و حیف که این فضای تنگ مجازی، مجال حرف زدن را نمیدهد. دلم میخواست به تعبیر زیبای موسی، با رب اشرح لی شروع کنم و «حل عقده از لسان خودم» را از خداوند بخواهم. چه کنم که این هم امکان پذیر نیست. که موسی آن را در برابر فرعون زمان میگفت و من در برابر دوست خود ایستادهام.
اما از خدا میخواهم بتوانم آن چیزی را که در دل دارم برایت بیان کنم.
تا کنون جایی به این صراحت ننوشته بودم. اما این بار لازم است چند نکته را یادآوری کنم. من هم مثل تو مسلمانم. من هم در خانوادهای مذهبی بزرگ شدهام. من هم تمام سالهای جوانی و نوجوانیام را مکبر مسجد بودهام. حاج سید مهدی طباطبایی را شاید تو بشناسی. امام جماعت مسجد موسی بن جعفر در حوالی میدان خراسان. مردمی که سالها پشت او نماز خواندهاند، تکبیرهای مرا خوب به خاطر دارند.
نخستین باری که نماز شب خواندم، نه سالم بود. خواندن مفاتیح را همان سالها آغاز کردم. نهج البلاغه را هرگز از روی میزم کنار نگذاشتم و قرآن را هرگز روی میزم نگذاشتم. چون تمام آن را حفظ بوده و هستم.
با کتابهای مطهری و شریعتی زندگی کردهام. همیشه گفتهام که شاید اگر آن حجم نامهها و کارنامهها و ویزاها و پذیرشها که در کشوهای میز من انبار شده، در دست بسیاری از دوستان دیگر بود، حاضر نمیشدند حتی لحظهای در این خاک بمانند. اما من به امید آبادی وطنم ایستادهام. نه برای مردم. نه برای ثواب. نه برای هیچ چیز دیگر. بلکه به آرزوی تجربهی حال خوبی که شاید سالها بعد، از دیدن حال خوب مردم این سرزمین نصیبم شود.
از اسلام گفتی. از تقلید. از محرمات. از الگو شدن یک بازیگر. از بی توجهی مردم به دین و اخلاق.
چه کسی است که بتواند حرفهای تو را تکذیب یا انکار کند.
اما دوست من…
باید بپذیریم که اسلام، «یک توصیه» نیست. «یک انتخاب» است. تو اگر تقلید میکنی، انتخاب کردهای که تقلید کنی. و اگر مرجع تقلیدی داری، او را انتخاب کردهای. و فردا روز قیامت، اگر مشخص شود که مرجع اصلح را انتخاب نکردهای، تو هم مسئولی. نمیتوانی بگویی نمیفهمیدم. نمیتوانی بگویی گمراهم کردند. نمیتوانی بگویی ناخواسته بود. تقلید، اجبار تو نیست. انتخاب توست.
دین هم چیزی از جنس انتخاب است. نمیتوان دین را به اجبار به مردم تحمیل کرد. اگر چنین کنیم، آنچه میماند پوسته دین است نه اصل دین.
تو به درستی گفتی و من هم قبول دارم که دین و دینداری، انتخاب اول جوان امروز نیست. بگذار بیشتر متاسفت کنم و بگویم بعد از دیدن دهها کشور در جهان، میتوانم بگویم که دین و به طور خاص اسلام، در بسیاری از نقاط جهان، شانس بیشتری برای انتخاب شدن دارد تا در ایران. آیا میشود این واقعیت را انکار کرد؟
آیا دیدهای که عنکبوتها طعمههای خود را چگونه میخورند؟ آنها از درون، شکم مگسها و پروانهها را خالی میکنند و آنچه میماند لاشهی تهی حشره بر روی تور است.
آیا چیزی که از اسلام در میان بسیاری از ما مانده است چیزی بیش از همان لاشهی تهی است؟
اگر جوامع را بر اساس دروغگویی فهرست کنیم، جای ما مسلمانان در کجای جهان است؟
اگر ماشین تو خراب باشد، بین تعمیرکار مسیحی و مسلمان کدام را انتخاب میکنی؟
اینها مثالهای خرد است. من حرف دیگری دارم. دین در میان ما دینداران، از درون تهی شده و به تعدادی رفتار تکراری بیمعنی «نازل» شده است. با گفتن نام «امام حسین» زیارت عاشورا تداعی میشود اما «خطبهی منا» را کمتر کسی خوانده و شنیده است.
از پیامبر، یوم المرحمه را فراموش کرده و شعار یوم الملحمه را پرچم قیام اسلامی خود کردهایم.
گفته بودند که «من لا معاش له، لا معاد له» و امروز میگوییم: معاد را جدی بگیرید تا در آن دنیا، معاشتان تضمین شود.
حسن جان.
اسلام و عبادت و اطاعت، به انتخاب معنا پیدا میکند نه به اجبار.
اگر اطاعت الهی از روی اختیار نبود، چه فرق بود بین من و تو و آن فرشتگانی که عصیان نمیتوانند؟ همان فرشتگانی که بر پای ما سجده کردهاند. ما نباید از انسانها فرشته بسازیم. از همانها که علامه مجلسی در بحارالانوار میگوید بعد از هر غسل جنابت، در هر قطرهاش ۴۰ هزار تا از این فرشتگان به زمین میریزند!
ارزش انسان بودن به انتخاب است. ملائک ما را سجده کردند چون ترکیبی از شیطان و فرشتهایم. چون میتوانیم از خاک تا افلاک مرتبت خود را انتخاب کنیم.
ما میتوانیم کالانعام بل هم اضل باشیم یا لولاک لما خلقت الافلاک.
اما نمیتوانیم همه را به اجبار تا درب بهشت بدرقه کنیم.
اگر جوانی امروز، اصول اسلام را رعایت نمیکند، انتخاب کرده است که چنین کند. ما باید انتخاب او را تغییر دهیم…
اگر من و تو به اجبار او را به اجرای اصول و تعهد به اصول وادار کنیم، ترویج اسلام نکردهایم. بلکه ترویج نفاق و دورویی کردهایم. آیا پیامبر وظیفه من و تو را گسترش منافقین قرار داده بود؟ آیا ما امروز جز تثبیت فرهنگ نفاق کاری انجام میدهیم؟ آیا پیامبر نگفته بود که منافقین از کفار بدتر هستند؟ جز اینکه ما هر کافری را میجوییم و به اجبار به منافق تبدیل میکنیم؟
اسلام از جنس «ذکر» بود. و دستور پیامبر، «مقاومت». خداوند گفته بود که: «وستقم کما امرت». اما امروز ما مسلمانان به اجبار دیگران را وادار به رعایت شعائر میکنیم و استقامت که وظیفهی پیامبران بود، عادت مخالفان ما شده است.
آیا امام علی در شقشقیه نگفت که: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر؟». و تنها پس از آن از پیمان با خداوند گفت؟ آنجا هم که گفت، از «گرسنگی مظوم» گفت و «سیری ظالم».
امر به معروف و نهی از منکر اصل اسلام است. چه کسی میتواند اصل را به فراموشی بسپارد؟ اما جز این است که وقتی فساد اقتصادی جامعه را فرا میگیرد و بیکاری و گرسنگی، دغدغهی مردم میشود و کودکان خیابانی گرسنه میمانند و ۲۵٪ آنها طبق آمار، به بیماریهای مهلک مقاربتی گرفتارند، آیا نهی از منکر در حد رقص و دست و بوسه، اجرای حکم اسلام است؟
من این را بیشتر فریادهای بلندی میدانم که میکوشند صدای رسای پیامبر اسلام را که از آزادی و انتخاب و عدم اکراه در دین میگفت در لا به لای دست و رقص و بوسه گم کنند؟ آیا ما مجریان حرف پیامبریم؟
من هم مثل تو مسلمانم.
اما نمیروم از ایمان دیگران بپرسم.
میکوشم چنان زندگی کنم که دیگران بپرسند؟ ایمانت چیست؟ کدام دین بود که تو را به زندگی سالم و صداقت و پیشرفت و حمایت از انسانها ترغیب کرد؟
آن روز، با افتخار میگویم که مسلمانم و اسلام چنین خواسته بود.
به نظر من، در اقتصادی که ورشکسته است و تورم در آن بیداد میکند و فقر و فساد افزایش یافته است، اگر میخواهی به پیامبر خدمت کنی، اگر از من و تو پرسیدند بر چه دینی هستی؟ شاید شاید شاید بهتر باشد بگوییم تا کنون اسم محمد (ص) را نشنیدهایم و بر کفر هستیم! این چنین آبروی آن بزرگوار بهتر حفظ خواهد شد.
بیا چشممان را به روی دیگران و زندگی شخصی آنها ببندیم. بیا چشممان را چنان به زندگی خود باز کنیم که الگوی دیگران شویم.
و یادمان باشد، چه در انتخاب دین، چه مرجع تقلید و چه الگو، نهایتاً ما مسئول هستیم و نه آنکس که به عنوان الگو انتخاب کردهایم.
حسن جان.
دین برای شکم گرسنه و مرد بیکار و زن بی پول سرپرست خانوار، بیشتر به درد موضوع انشا میخورد تا دستورالعملی برای زندگی.
ضمناً مهمترین فسادها در درون ذهن شکل میگیرد نه در رفتارهای سادهی روزانه.
آنها که رفتارهای سادهی روزانه را در بوق و کرنا میکنند، از آشکار شدن کثافتهای روح خویش هراس دارند…
پی نوشت: آنکس که امروز، رعایت نکردن اصول دین را انتخاب میکند، رفتار من و توی دیندار را دیده است. به ازاء هر بی میلی به اسلام، باید ما مسلمانان را بازخواست و بازجویی و سرزنش کرد… این شروع واقعی نهی از منکر است. به ازاء هر بوسه و رقص، من و تو متهمیم که مفاهیم دین را فراموش کردیم و تصویری نازیبا از اسلام ساختیم. نه آنکس که بوسیده و رقصیده.. آیا من و تو مسئولیت خودمان را در بیمیلی مردم به اسلام میپذیریم؟ گفتی که ما مسئولیم. در قبال خود و دیگران. آیا کاری کردهای که کسی با دیدن تو یا حرف زدن تو یا دوستی با تو، عاشق پیامبر اسلام شود؟
به عنوان یک مسلمان معتقد، در راستای نهی از منکر، اعلام میکنم هر کس در این کشور موازین اسلام را رعایت نکرد، بیایید و در گوش من مسلمان سیلی بزنید که میدانم سهمی از آن رفتار بر عهدهی من است… آیا تو هم حاضری مثل من به عنوان عاشق پیامبر، سیلی بخوری؟ یا بیشتر برای سیلی زدن آماده شدهای؟
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
راجع به دروغگویی مسلمون ها گفتید
تو یکی از برنامه های کوهنوردیم با یه اقای امریکایی-اسپانیایی هم مسیر شدیم میگفت شما مسلمون ها میگید دروغگو دشمن خداست ولی خیلی دروغ میگید ( تو ایران کار میکرد ) !
نکته ی جالب برام این بود وقتی که خداحافظی کردیم دستشو نیاورد جلو که باهم دست بدیم، در صورتی که تو خود ایران در مقابله با همنوردهای مرد ایرانی وقت خداحافظی دستشون رو می یوردن جلو که دست بدن!
سید جمال الدین اسدآبادی: به اروپا رفتم اسلام بود مسلمان نبود ،
به ایران آمدم همه مسلمان بودند ولی اسلام نبود!!!
محمد عبده مصری : رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم.
برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم.
و دکتر شریعتی : مملکت غربی مسلمان ندیدم ولی مسلمانی دیدم ،
در ملل اسلامی مسلمان دیدم ولی مسلمانی نه
سلام. امروز این نوشته شما یاداور و تثبیت کننده درسهایی بود تا به امروز ازشما یاد گرفتم. زمانی شما گام های موفقیت را برای ما معرفی کردین و سومین مورد ان , تقلید کردن راه دیگران و بلافاصله در چهارمین مورد به شیوه ی خود عمل کردن بود.
و یک زمانی در پاسخ به کامنت یکی از مخاطبان سایت نوشتید که , تطبیق پذیری را= باهوش میدانید و عصیان را= شعور
, وتمایز انسان را با سایر حیوانات و موجودات در شعور یا همان عصیان دانستید نه در هوش و تطبیق پذیری.
فکر میکنم , همگی ما ماجرای تغییر قبله ی پیامبر راکه در قران امده رو به خاطر داریم , که پیامبر بایک کنایه قبله خود راتغییر داد اما بر باور و ایمانش پایدار و پابرجا ماند . امروز اکثر ما مسلمان که مسلمانی را «تقلید» کرده ایم , قبله یمان پابرجاست , اما ایمانمان همچون «بیدی » با اندک بادی میلرزد. مرز بین شناخت حق از باطل بسار باریک است , نمیدانم مشکل از با ایمانان هست یا بی ایمانان , من فکر میکنم , مشکل خود منم , یعنی سارا نعمتی. شما چطور فکر میکنید؟
فوق العاده بود.
منم باید سیلی بخورم!
عالی بود میتونم بگم بهترین مطلبی بود که از شما خوندم اشک تو چشام حلقه زد
ممنون از شما بابت این متن قوی
حرفی که از دل بربیاد به دل هم مینشینه. ممکن بود این حرف ها رو هر کس دیگه ای بزنه ولی مطمینا انقدر شیوا و فصیح نبود
یک موردی توی متن دیدم جایی گفته بودین”اگر جوانی امروز، اصول اسلام را رعایت نمیکند، انتخاب کرده است که چنین کند. ما باید انتخاب او را تغییر دهیم…” به نظرم اومد که شاید اشتباه تایپی باشه فک کنم منظورتون این بوده که ما نباید انتخاب اون جوونو تغییر بدیم.
پیروز باشید
سلام فرناز عزیز.اشتباه تایپی در کار نبوده.یعنی اگه ما مسلمان واقعی هستیم باید آنقدر عالی و نمونه باشیم و تصویر عالی از اسلام ارائه بدیم که اون جوون به میل خود رعایت اصول اسلام را “انتخاب” کند نه اینکه مجبور باشد.
ممنون آوای عزیز
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیواره چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ ، آدمیت برنگشت …
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت، ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد، نابجاست
قرن موسی چمبه ها است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
…
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است.
از : «اشکی در گذرگاه تاریخ» _فریدون مشیری
یکی از بهترین پست هات بود محمدرضا جان!
یک سال است که با تو و روزنوشته هایت آشنا شده ام و با این مطلبت بالاخره تو یکی از چند معلم اصلی زندگی من شدی.
و من تو را «انتخاب» کردم
و چه زیباست این کلمه ی « انتخاب »
پ ن : قصد دارم طی روزهای آینده کل آرشیو وبلاگت رو بخونم و جاهای مهمش رو توی یک فایل word ذخیره کنم تا هر چند وقت یک بار مرور کنم تا برایم یادآوری شود
مرسی
سلام
حالا كه مي خواهيد زحمت بكشيدو خلاصه روز نوشته هاروتهيه كنيدبا اجازه صاحب خونه توي همين خونه بگذاريد ممنون ميشويم.
لطفا اگر این کار رو عملی کردید و آقای شعبانعلی موافق بودند فایل رو در اختیار همه ی دوستان بگذارید
سپاس
ولی به نظر من این فولدر کاملا شخصی و فراخور حال هر کسی باید تهیه بشه.شاید جمله ایی که منو زیر و رو کنه برای خیلی ها فقط یه جمله ی ساده باشه.پس دوتای خوبم زحمت تهیه فولدر رو خودتون بکشید به سلیقه ی خودتون
سلام و خدا قوت
فقط می توانم بگویم در دستان شما حلقه ی اتصال بین آدم ها و تمام خصلت های نیکی هست که بزرگان دینمان در آن راه می کوشیدند.
امیدوارم هر یک از ما بتوانیم، سهمی در “پیوند و اتصال” این حلقه داشته باشیم نه، “انفصال” آن.
این جمله فوق العاده بود:
آیا کاری کردهای که کسی با دیدن تو یا حرف زدن تو یا دوستی با تو، عاشق پیامبر اسلام شود؟
در مورد دین اسلام که اساسش براساس تقلیده، لطفا معیار صواب و خطا بودن این تقلید با اون یکی که این دوستمون ذکر کرده رو اعلام کنید.
در ارتباط با انتخاب و اختیار هم آیه داریم که میگه: لا اکراه فی الدین، قد تبیین الرشد من الغی. پس لطفا بزارید که مسیر رشد خود را خودمان انتخاب کنیم که بعدا مسئولیتش رو هم بپذیریم
من به شخصه دلیل بی علاقگیم به اسلام رفتارهای نابجا از کسانی بوده که بسیار بیشتر از بقیه کباده ی اسلام و درست کاری رو می کشیدند.
به قول شاعر: عالمی دگر بباید ساخت و از نو آدمی
دوست عزیز اساس اسلام اگه همون اصول دین باشند در اصول دین تقلید جایز نیست.
پس نمیشه گفت اساسش بر تقلیده.
روایت هست که میگه : از هرجا دین رو بگیری از همون جاهم احتمال رفتنش هست.پس بهتره دین رو ازریشه گرفت نه از میوه های پلاسیده.که بیم زدگی دین وقتی از ریشه بگیریش شایداحتمالش صفر باشه.
خوش به حالتون ….
چه قدرت بیانی دارید .. خیلی سخته تو این مواقع آدم بتونه مدیریت کلام کنه … من که رسما به فوش دادن میوفتم ..
یک جنبه خوب دیگه هم اینه که خودتونم ماشا الله قرآن اینا خوندید و با اسلحه مناسب وارد شدید …
..
واقعا حسودی دارم نسبت به شما … موفقیب .. شهرت .. قدرت … قدرت بیان .. همه چیزای خوب رو شما تو زنگیتون دارید …
خوش به حالتون ….
ماشاالله احسن الخالقین
سلام.
اینکه کامنت بسته نیست یعنی مجازم نظرم را بگویم.
در طول زمان خواندن این نوشته چندبار بغض گلویم را گرفت.دلم می خواست می توانستم و فریاد می زدم.
کودکی و نوجوانی من هم که همان حوالی می زیسته ام ، پر است از صدای کسانی که بارها و بارها گفته اند “خدا خودش راه پیشرفت اسلام را هموار کرده.” ولی یکبار نگفته اند وظیفه ی ما چیست.
از خودم بیزارم که برای گسترش عملی دامنه دینی که دوستش دارم و بارها انتخابش کرده ام ، هیچ اقدامی نکرده ام.هیچ کس با دیدن من نه به یاد مسلمانی می افتد نه حتی به یاد دین و دینداری.
شرم بر من.
خوشحالم که مانده اید.خوشحالم که هستید و می نویسید. دعا می کنم بمانید و بنویسید.
پاینده باشید.
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﻣﻦ ﺍﺳﺖ .
ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺗﺮﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ .
ﺭﻭﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ .
ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯿﺮﻭﺩ … ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ …
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ …
.
.
ﺩﺭ ﺩﻝ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻡ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻤﺎﺯ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ …
ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﭘﯿﻨﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ …
ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺘﯿﻤﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ …
به صندوق صدقه پول نمی اندازم ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻓﺎﻝ ﻓﺮﻭﺵ ﻓﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ …
ﻣﺴﺠﺪ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻦ ﮐﻠﯽ ﺩﻟﺶ ﺷﺎﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ …
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻏﻤﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ …
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﻟﺪ ﻫﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﻮﺳﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺗﺠﻠﯽ ﺍﻭ …
ﻣﺎﺩﺭﻡ؛. ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯾﮑﯿﺴﺖ . ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ …
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ.
“فریدون فرخزاد”
پسرك خامه فروش
نقل قولي كه فوق العاده بود
خيلي ازت ممنونم
خیلی انتخاب زیبایی بود.
خوشحالم که دوباره اینجایید دوست عزیز.
چقدر مطلب خوبی بود
آره مشکل خیلی از ما این است که در حد حرف ادعای مسلمانی داریم ولی جایی که منافعمان با زیرپا گذاشتن و خوردن حق دیگران و ظلم به دیگران تامین شود هم حاضریم!
مطالعه سیره پیامبر و ائمه با آنچه در جامعه شاهدش هستیم واقعاً آدم را دچار تعارض میکند که اگر مسلمانی آن بود ما چطور جرات میکنیم که خود را پیرو و شیعه آن بزرگواران بدانیم
حرف در این باره زیاد است اما جرات گفتناش کم شده است چون گفتن حقیقت در این روزگار هزینههای زیادی دارد
به غير از تلاش و تلاش وتلاش حرف ديگرى ندارم
اشک اجازه نوشتن بهم نمیده. می دونید این قضاوت های آدم ها داره منو دیوونه می کنه. اینکه هر بار باید خودتون رو برای کسانی که به سادگی دست به قضاوت نادرست می زنند اثبات کنید برای من ای که چند مدتی است خواننده این صفحه هستم و مطالب زیادی از شما و بسیاری از مخاطبان خوبتون آموختم آزار دهنده است. این جملتون که چندبار هم تکرار کردید که من مسلمانم، من رو یاد مظلومیت حضرت علی انداخت که باید ثابت می کرد نماز می خونه. کاش فقط فقط یک نکته رو از نوشتتون یاد بگیریم که آن قدر سرگرم زندگی خود باشیم که وقت سرک کشیدن به زندگی دیگران رو نداشته باشیم.