چند هفته پیش، یکی از دوستانم به من گفت که در حال خواندن کتاب انسان خردمند است. نام نویسنده را پرسیدم و دیدم هراری است.
انتظار نداشتم نسخهی فارسی کتاب را ببینم و از این بابت خوشحال شدم.
خواهش کردم که اگر کتاب را خواند و از ترجمه راضی بود (یا لااقل ترجمه را قابل تحمل میدانست) تصویری از کتاب را برایم ارسال کند تا در روزنوشتهها بگذارم.
کسانی که اینستاگرام وبمایندست را دنبال میکنند، احتمالاً تصویر نسخهی اصلی کتاب را که چند ماه قبل در آنجا قرار دادم به خاطر دارند:
کتاب Sapiens را زمستان سال ۹۴ خریدم و چند ماه، همنشین من بود.
چون مطالعهی این بحث، اولویت اولم نبود، کمی طول کشید تا جای خود را در میان سایر کتابهایم – که هر کدام چند ماه در صف انتظار قرار داشتند – باز کند.
تعبیر Brief (مختصر) که در تیتر فرعی کتاب مورد استفاده قرار گرفته، واقعاً شایستهی این کتاب است.
بشر، حدود دو میلیون سال است که بر روی زمین زندگی میکند، اما عمر انسان به شکلی که ما میشناسیم و ویژگیهایی که از او توقع داریم، هنوز به دویست هزار سال نرسیده است.
بگذریم از اینکه کتاب هراری، همین دوره را هم با شتابی شگفتآور مرور میکند و از کنار هر مقطع زمانی به سرعت میگذرد تا در نیمههای کتاب، به امروز انسان برسد و دیدگاههای خود را در مورد آیندهی مسیر انسان تشریح کند.
عنوان برخی از فصلهای کتاب انسان خردمند
یکی از معیارهای من در انتخاب یک کتاب برای خرید و مطالعه، عنوانهای فصلهای مختلف کتاب است.
از آنجا که ممکن است عنوان فصلها، در فهرست معیارهای شما هم باشد، عناوین برخی از فصلهای کتاب را در اینجا میآورم:
- یک حیوان بیاهمیت
- بزرگترین فساد تاریخ
- ساخت اهرام
- در تاریخ، چیزی به نام عدالت وجود ندارد
- رایحهی پول
- کشف جهل و نادانی
- ازدواج علم و امپراطوری
- کیش سرمایه داری
- چرخ صنعت
- پایان انسان خردمند
درباره ترجمه کتاب
با توجه به اینکه هنوز نسخه ترجمه شده کتاب را ندیدهام، قاعدتاً توضیح و معرفی من را به عنوان تایید ترجمه در نظر نگیرید.
اگر چه تا این لحظه که متن را مینویسم، سه نفر از دوستانم، بخشهایی از نسخهی فارسی را خواندهاند و هر سه به اتفاق، کیفیت آن را تایید کردهاند.
البته، فکر میکنم حتی وجود اشکال یا ضعف در چنین ترجمههایی را هم باید پذیرفت و به دیدهی اغماض نگاه کرد.
جنس موضوع، چیزی است که ما در فارسی برای آن واژههای کافی در اختیار نداریم. بنابراین، میتوان انتظار داشت که حتی خبرهترین مترجمان هم، در انتقال پارهای از مفاهیم، با چالشهای جدی مواجه شوند.
به هر حال، به شخصه حتی اگر مترجمان، بخشهای کوچکی از کتاب را هم با جرح و تعدیل یا حذف منتشر کرده باشند، همچنان به زحمتشان احترام میگذارم و شرایطشان را درک میکنم.
هوشمند؟ خردورز؟ اندیشمند؟ عاقل؟
چالش ترجمهی چنین کتابی، حتی قبل از اینکه آن را باز کنید، از روی جلدش آغاز میشود.
اصطلاح Homo Sapiens اصطلاحی لاتین است که در انگلیسی هم رایج شده و در فارسی، بر روی ترجمهی آن اتفاق نظر وجود ندارد.
قبل از اینکه کتاب به فارسی ترجمه شود، در برخی از نقدها و تحلیلها، از آن تحت عنوان انسان هوشمند نام برده بودند.
خوشبختانه مترجمان کتاب، عنوان دقیقتر انسان خردمند را برای آن برگزیدهاند.
Homo با Human که در انگلیسی به کار میرود، همخانواده است و Sapiens و Sapientis کلمهای نسبتاً رایج در نوشتههای لاتین است. فکر میکنم بهترین ترجمهی آن برای ما حکیم باشد. البته اگر بخواهیم از لاتین به فارسی ترجمه کنیم. تا جایی که من دیدهام این اصطلاح را در مورد فیلسوفان و بعضاً سیاستمداران، از سقراط و ارسطو تا آرلیوس و سیسرو به کار میبردهاند.
واژهنامههای انگلیسی، معمولاً Homo Sapiens را به Wise Man ترجمه میکنند و بر این مبنا، شاید انسان خردمند یا انسان خردورز ترجمهی مناسبی باشد. البته فکر میکنم بشر خردورز ترجمهی دقیقتری است.
چون بشر از انسان عامتر است. شاید به همین علت، کسانی که Human Rights را به فارسی ترجمه کردند، ترجیح دادند به جای حقوق انسان از اصطلاح حقوق بشر استفاده کنند.
در نگاه من، خردورز هم، از خردمند دقیقتر است. چرا که خردورزی همواره به خردمندی منتهی نمیشود. خردورزی نوعی توانمندی است و خردمندی میتواند دستاورد این توانمندی باشد.
به هر حال، ما در اینجا با یک واژهی روزمرهی انگلیسی یا لاتین سر و کار نداریم و در مورد یک گونه (Species) حرف میزنیم. چیزی که نویسنده به خوبی در فصل اول کتاب، مورد بحث قرار داده است.
اما این را هم بگویم که اعراب – که به نظرم در ترجمهی بسیاری از واژههای انگلیسی از ما دقیقتر هستند – اصطلاح عاقل را به عنوان ترجمهی Sapiens به کار میبرند و با توضیحاتی که در گذشته دادهام (در اینجا)، شاید انسان اندیشمند یا انسان اندیشه ورز یا بشر اندیشه ورز هم تعبیر مناسبی باشد.
ممکن است برای خوانندهای که این جنس بحثها را نخوانده، این نوع اصرار من به جزئیات، وسواسی زائد (یا شاید حتی بیمارگونه) به نظر برسد. اما جنس این کتاب و کتابهایی از این دست، عملاً حول مفهوم Sapiens میگردند و تفاوتی که در تفسیر این واژه وجود دارد، اردوگاههای متفاوت و گاه متعارضی را میان اهل تحقیق و مطالعه تشکیل داده است.
کتاب Homo Deus
هراری کتاب دیگری هم دارد که بعد از کتاب انسان خردمند نوشته است.
تمام تفاوت در همان یک اصطلاح Sapiens است. این بار صفت خردورز از انسان گرفته شده و نژاد انسان آینده با واژهی Deus توصیف شده است.
وقت و حوصله و فضا، برای بیشتر گفتن و نوشتن از این کتاب هراری نیست.
اما حیفم میآید که نگاهی به طرح روی جلد آن نیاندازیم:
اثر انگشت انسان که محور مفهومی طراحی جلد در کتاب انسان خردمند بود، در کتاب Homo Deus به اثر انگشت دیجیتال تبدیل شده است.
البته اگر انتظار دارید که کتاب، بیشتر به سمت هوش مصنوعی و سایبورگ و سن تور برود، احتمالاً نویسنده شما را ناامید خواهد کرد.
او بیشتر به تحلیلی اجتماعی – اقتصادی – گاهی زیست شناسی، از آینده انسان پرداخته.
نمیدانم مناظره های مربوط به آینده انسان که پینکر و گلدول و ریدلی و دوباتن داشتهاند و در متمم منتشر شده مطالعه کردهاید یا نه. اما اگر مطالعه کرده باشید، میتوانم بگویم که هراری، جایی در میانهی دو طیف خوش بین و بدبین ایستاده.
او نه مانند پینکر و ریدلی خوشبین است و نه مانند گلدول و دوباتن بدبین.
او معتقد است انسان، همواره با چالش دست و پنجره نرم خواهد کرد. اگر چه چالشهایش هم مانند خودش رشد و تکامل و تغییر را تجربه میکنند.
او سهم جنگ را در امروز و فردای انسان کمتر میبیند و تاکید میکند که همین امروز، کوکاکولا بسیار بیشتر از حملات تروریستی، انسانها را کشته است.
اما تاکید میکند که کاهش جنگ، صرفاً به این معناست که شاید خودکشی، سهم بیشتری از مسئولیت مرگ را بر عهده بگیرد.
یا با توجه به روند کاهشی قطحی و گرسنگی که مدتهاست در دنیا وجود دارد، تاکید میکند که مرگ ناشی از چاقی، قربانیانی کمتر از مرگ ناشی از گرسنگی ندارد.
به هر حال، این مطلب، صرفاً بهانهای بود تا بگویم کتاب انسان خرمند یا به قول خودم بشر خردورز در نگاه من ارزش خواندن دارد و ممنون میشوم دوستانی که نسخهی فارسی را خواندهاند، اگر بازخورد، توضیح یا نقدی بر آن دارند در اینجا بنویسند تا من و بقیهی دوستان هم از تجربهی آنها استفاده کنیم.
توضیح – مطلب دیگری هم در نقد و بررسی و معرفی کتاب انسان خداگونه در روزنوشتهها هست که اگر به این موضوع علاقه دارید، بد نیست نگاهی هم به آن بیندازید: از کتاب انسان خداگونه تا کتاب ۲۱ درس
[ مطلب مرتبط: معرفی کتابهای مدیریتی ]
[ مطلب مرتبط: معرفی کتابهای روانشناسی ]
[ مطلب مرتبط: معرفی کتاب کانکتوگرافی (نگاه تازهای به جغرافیای جهان) ]
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
[…] در روز نوشته های محمد رضا شعبانعلی عزیز و در این لینک در مورد انسان خردمند مطالعه […]
محمد رضا، کتاب انسان خداگونه(Homo Deus) رو روزی که شهرزاد خبر انتشارش رو اینجا گفت تهیه کردم و امیدوار بودم به خوبی انسان خردمندش باشه که به نظرم به همون خوبی بود(نه بیشتر!).
از این جهت میگم به همون خوبی بود که به نظرم رسید در کلیات و محور های اصلیِ کتاب، چیز بیشتری نسبت به انسان خردمند گفته نشده بود. در واقع فکر می کنم اگر کسی انسان خردمند رو چند بار بخونه و درگیر فکر کردن به موضوعاتش بشه(و به اندازه کافی کتاب رو شکنجه بده)، احتمالاً به انسان خداگونه هم (بدون خوندنش) میرسه.
به هر حال، این مسائل نتونستن مانع از لذت بردنم از انسان خداگونه بشن و با وجود اینکه تصمیم گرفته بودم که ذره ذره بخونمش بازم نشد:) و در چند روز اخیر دور اولش تموم شد.
فکر می کنم در سطح جزئیات، کتاب، نکات تازه و مفید زیادی نسبت به کتاب انسان خردمند داشت.
و در کل به نظرم این کتاب هم ارزش چندبار خوندن و فکر کردن داره.تحلیل های هراری و شیوه فکر کردنش برای من خیلی آموزنده ست و طوری مینویسه که نمیشه متقاعد نشد(حتی اگه شک داشته باشی!)
میان نوشت شوخی: حدود صد صفحه از کتاب رو که خونده بودم، با خودم گفتم : خدا رحم کنه به خواننده های وبلاگم! .یاد زمانی افتادم که انسان خردمند رو میخوندم و اگه جلو خودمو نمیگرفتم به نظرم حداقل سی تا چهل پست وبلاگی در موردش می نوشتم(خودم مصداقی شده بودم برای تیتری که برای یکی از همین پستها زده بودم(بی جنبه ی درون ما)). در هر صورت تا الان که دور دوم مطالعه این کتاب رو میخوام شروع کنم هنوز بی جنبه ی درونم آروم نشسته:)
البته این کامنتم از خواسته های بی جنبه ی درونم نیست;)
در مورد ترجمه هم، درست مثل ترجمه خوب نیک گرگین، از ترجمه زهرا عالی هم خیلی راضی بودم. قدردان هر دوِ این بزرگواران هستم که خوندن این دو کتاب رو برای من میسر کردن.
ظاهراً مدتهاست که آقای محمد رضا جعفری(مدیر نشر نو) تیم خوب و منسجمی رو برای ترجمه کتاب های مختلف گردِ هم آوردن و به نظرم(به عنوان یک مخاطب) ترجمه های بسیار خوبی رو روانه ی بازار کتاب کردند.خدا ازشون(و تیمشون) راضی باشه.
سلام به محمدرضای عزیز.
محمدرضا،مطالعهی کتاب اخیر هراری(۲۱ درس) را چندروزی است که تمام کردم پس از آنکه تمام شد تلاش کردم بفهمم که با توجه به تمام مطالبی که بیان شد(و به گونهای طرح دوباره نظرات نویسنده،اینبار در قالبی مستقیمتر،بنظر میرسد) وظیفهی من چیست؟
در واقع نمیدانم که واکنش درست برای من در مواجهه با این کتاب چیست؟
اصلا من مخاطب این کتاب هستم؟
من به عنوان یک فرد در یک جامعه(چه در جامعه انسانها،چه در جامعه کوچکتر مثلا کشورم و…)
از نظر شما،تحلیلها این دو کتاب اخیر ایشان از روند تکنولوژی و آینده،را تا چهمقدار باید جدی گرفت؟
و همچنین کنجکاوم بدانم که نظر شخصی شما در مورد ایستگاه پایانی کتاب،”مدیتیشن”،که بهنظر میرسد توصیه نویسنده به مخاطبش است،چیست؟
اگر فرصتی شد سپاسگزار و خوشحال میشوم در مورد این کتاب،از نظر و راهنمایی شما مطلع شوم.
—–
پینوشت: از اینکه چندین سوال در یک کامنت مطرح کردم عذر میخواهم اما از این بابت که همه انها را تا حدی میتوان زیرمجموعهی یک دغدغه (“چطور درست کتاب بخوانم”) در نظر گرفت، امیدوارم من را ببخشید.
درود
بعضی از قسمتهای کتاب هست که تو رومیخکوب میکنه و بعضی از قسمتهای کتاب هست که تور از جات بلند میکنه ومجبورت میکنه چند قدم راه بری ،نمیتونی با همه ی کتاب موافق باشی و نمیتونی باهمه ی کتاب مخالف باشی،خوندن کتاب راحته ،احتمالا به خاطر ترجمه اش.
بعد از خوندن کتاب دوست داری به دنیا واطرافت جور دیگه ای نگاه کنی.امیدوارم بررای خودم این دوست داشتن ادامه دار باشه.
سپاس
امروز خوندن این کتاب رو تموم کردم و آرزو میکردم که کاش هیچوقت تمام نشود . ۶۰۰ صفحه ای که مثل برق و باد پایان یافت. من ترجمه ی این کتاب رو خوندم و واقعا ترجمه ی خوبی بود این کتاب از چرخه دوستان متممی بعد از ۷ یا ۸ دوست متممی به دستم رسید و قراره که من هم برای امین آرامش بفرستم.
بالاخره من هم این کتاب رو خوندم.
فهرست کتابهایی رو که امسال موقع نمایشگاه کتاب پیشنهاد دادید رو برای خودم ثبت کردم و چندتایی رو تهیه کردم. راستش وقتی قوی سیاه رو در لیست دیدم، گفتم عه بازم قوی سیاه.
یجورایی این قوی سیاه برای من شده شاخصی برای سنجش سختی کتابها و الان دارم به کتابهایی که در لیست بر اساس سختی نوشتید و بعد از قوی سیاه هستند فکر میکنم.
-حاشیه نوشت: کتابی داشتم به اسم آمار احتمال جان فروند، نصف اول کتاب رو یک ترم میخوندیم و نصف دیگهاش رو ترم بعد، چقدر برام بخش یک این کتاب سخت بود(بخش دومش رو دوست داشتم و برام راحت بود)، کل دیوار اتاقم شده بود فرمولهای این کتاب، هنوز جلسهی امتحانش رو به یاد دارم، حتی جایی که نشسته بودم با اینکه هشت-نه سال ازش میگذره، وقتی اعلام کردن که چقدر وقت باقی مونده استرس بدی همهی وجودم رو گرفت، دیگه نمیتونستم بنویسم، دستهام یخ زده بود، خیلی بد بود، همسر رئیسدانشگاه متوجه حالم شد، چندلحظه کنارم نشست و دستم رو گرفت تا آروم شم و ادامه بدم، اون زمان معیار سختی کتاب برای من همون کتاب آمار و احتمال بود، البته وقتی ترم آخر به کتاب منطق ریاضی رسیدم، گفتم صد رحمت به همون آمار، البته منطق ریاضی سخت نبود بیشاز حد انتزاعی بود، این خاطره رو گفتم که بگم قوی سیاه فکر کنم آمار و احتمال دوم من هست.-
کتاب انسان خردمند رو که دست گرفتم، اول نوشتهی گوشهی داخلی جلد کتاب رو خوندم” ازهمگیمان با هر ایمان و اعتقادی میخواهم که روایتهای زیربنایی جهان را زیر سوال ببریم، پیشرفتهای گذشته را با دلمشغولیهای کنونی مرتبط کنیم و از نتایج جدلانگیز آن نهراسیم.” خوندن همین پارگراف برای من کافی بود تا به شدت کنجکاو و علاقمند به خوندن این کتاب بشم.
هر چند اگر معیارم فقط بر اساس عکس هراری بود، نمیخوندمش. ; ) عکسش به من حس خوبی نمیده و یاد فیلمهایی میفتم که یک شِبه انسان رو به جای خود واقعیش جا میزنن.
ترجمه و نثر روانی داشت و بسیار راضی بودم از این جهت، مسائلی که به اون پرداخته شده رو اولین بار بود که با چنین زاویه دید و شرحی ازش مواجه میشدم.
خیلی ذهنم درگیر مفاهیمش میشد و گهگاه یاد درسهای متمم میافتادم، اسم درسها رو درست خاطرم نیست، اما اونجا هم ذهنم درگیر این بود که بشر اسیر ساختهها و یافتههای خودش شده و از جمله تکنولوژی که معلوم نیست ما رو به کجا داره میبره.
در مسیر خوندن این کتاب به قدرت نوشتن و زبان که راه انتقال افکار برای بشر بوده، فکر کردم.
به قدرت اسطورهها و قرار دادن انسانهای با یک اسطوره مشترک در یک دسته و در حالِ حاضر قرار دادن بشر در گروههای با دغدغهی یکسان، مثل گیاهخواری، حفظ محیط زیست و موارد دیگر که شاید فقط یک مفهوم باشه ولی باعث نزدیکی هزاران فرد متفاوت به هم و حس قرار گرفتن در یک گروه و جامعه بشه.
راستش داشتم فکر میکردم که ما بچههای متمم هم شاید همچین تفکری داریم و خودمون رو متعلق به یک جامعه میدونیم به اسم متممیها و حس نزدیکی که به یک اسم داریم شاید بیشتر از افرادی هست که در اطراف خودمون میبینیم.
در این کتاب مسیر کمرنگ شدن خانواده و پررنگ شدن فردیت رو دیدم.
از زاویهای دیگری به تحقیقات علمی و دلیل حمایت دولتها از اون نگاه کردم.
گاهی دلم برای گیاهان سوخت گاهی برای حیوانات، گاهی برای بشر گذشته و گاهی از خودمون بدم آمد.
بخش چهارم برام از تلخترین بخشها بود. مثل زمانهایی بود که پردهای از جلوی چشمت کنار میره و چیزهایی رو میبینی که دوست نداری ولی حقیقت محض هست.
بخش ۱۹ از فصل چهارم که به مفهوم خوشبختی پرداخته بود، از دوستداشتنیترین و تامل برانگیزترین بخشها برام بود.
و همزمانی خودن این کتاب و دیدن مستندهایی که طاهره از برایان کاکس معرفی کرده بود که من دو مجموعهی Wonders of life وHuman universe رو دیدم، خیلی خوب بود. (راستی دیدن چهرهی برایان کاکس تاثیر مثبتی برای تصمیم به ادامه دادن دیدن بقیه مستندهاش خواهد داشت، حس میکردم آرامش درونی زیادی دارد شاید هم تاثیر طبیعت بکری بود که دیده میشد. )
و برای من یک خط از این کتاب تبدیل به یک نقطهی پررنگ در ذهنم شد که فکر کنم روزها ذهنم درگیرش باشه، ” نیاز شکل گرفته در حیات وحش کماکان در ذهن احساس خواهد شد”. اینکه چقدر اهدافی که برای خودم تعریف میکنم در تناقض با نیاز شکل گرفته است و بهای دوری از نیارها چه خواهد بود.
در نهایت از معرفی این کتاب ممنونم و خوشحالم که خوندمش، واقعا ارزش خوندن رو داشت و قصد دارم بعدها یکبار دیگه مرورش کنم تا زوایای دید متفاوت یادم نره.
سلام محمدرضا جان.
ميخواستم بگم كتاب جديد «يووال نوح هراري» به نام «انسان خداگونه» – تاريخ مختصر آينده، رو توي كتابفروشي ديدم، و غافلگير و البته خوشحال شدم. و بلافاصله خريدمش، و تصميم دارم به زودي بخونمش.
به احتمال زياد خودت خبر داشتي، اما گفتم با اجازهات اينجا خبرش رو بدم براي دوستاني كه كتاب انسان خردمند رو خوندن و احتمالاً از انتشار اين كتاب خبر نداشتن و علاقمندن كه اين كتاب رو هم – از همین نویسنده – بخونن.
مترجم اين كتاب، «زهرا عالی» هست که یکی از ویراستارانِ کتاب قبلی یعنی «انسان خردمند» با ترجمه «نیک گرگین» بود.
امیدوارم این ترجمه هم مثل ترجمه قبلی، روان و دوستداشتنی باشه.
قسمتي از مقدمهي مترجم در مورد اين كتاب رو اينجا مينويسم:
“كتاب انسان خداگونه، تاريخ مختصر آينده، در واقع ادامه كتاب پيشين همين نويسنده است با نام انسان خردمند، تاريخ مختصر بشر.
نويسنده در اين كتاب نيز كمابيش همان آرايي را پي ميگيرد كه در كتاب پيشين مطرح كرده است.
تاريخ را از منظري كلان مينگرد، دورانهاي تاريخي را ميكاود و سه انقلابِ كلي را در تاريخ بشر مشخص ميكند. […]”
پشتِ كتاب هم، جملهی جالبی نوشته شده:
“انسان خردمند نشان داد كه از كجا آمدهايم.
انسان خداگونه نشان ميدهد كه به كجا ميرويم.”
فكر ميكنم اين كتاب هم – مثل انسان خردمند – ارزش خوندن داشته باشه.
(ببخشيد كه فراموش كردم اين نکته رو توي كامنت قبليام بنويسم)
يووال نوح هراري، اين سه انقلابِ کلی در تاریخ بشر رو (که مترجم در مقدمه بهش اشاره میکنه) در سه بخش با اين عناوين، خلاصه کرده است:
بخش اول: انسان خردمند جهان را تسخير ميكند
بخش دوم: انسان خردمند به جهان معنا ميبخشد
بخش سوم: انسان خردمند سلطهاش را از دست ميدهد
[…] و آن فایل صوتی که محمدرضای عزیز در همان پست رونوشته ها (+) در کامنت اش (+) برای سامان عزیزی گذاشت که – البته […]
محمد رضای عزیزم
به تازگی مطالعه ی کتاب انسان خردمند رو تموم کردم.چون دستور داده بودی که هر وقت خوندیمش اینجا گزارش خودمونو بدیم، منم اومدم گزارش بدم.
اول در مورد ترجمه: ترجمه این کتاب از نظر من خوب بود.یا می تونم بگم که من به مشکل خاصی بر نخوردم که آزار دهنده باشه. راضی بودم و کلی هم آقای نیک گرگین رو دعا کردم که با زحمت ایشون به این کتاب دسترسی پیدا کردم.
اگرچه فکر می کنم در برخی پانویس ها می شد بهتر عمل کرد و توضیحات نویسنده رو شفاف تر کرد.مثلاً در زیر عنوان “خوشبختی شیمیایی” در صفحه۵۲۶ کتاب، هراری از زبان زیست شناسان بیان می کنه که دنیای ذهنی و عاطفی ما تحت حاکمیت ساز و کارهای بیوشیمیایی است و اونجا از سروتونین و دوپامین و اوکسی توسین نام می بره. مترجم در پانویس می تونست به جای توضیح فیزیولوژی صرف، و اینکه چه رگهایی رو تنگ و گشاد می کنه، به اثرات ذهنی و عاطفی و رفتاری این سه اشاره کنه، که فکر می کنم منظور هراری هم از آوردن این سه تا همین بوده. به هر حال اینا خیلی هم مهم نیست چون خواننده می تونه با یه جستجو متوجه نکته بشه.
اما در مورد محتوای کتاب:
راستش انقدر از این کتاب خوشم اومد که مثل این ندیدبدیدها که بلد نیستن با دنده سنگین حرکت کنند! بعد از تموم کردنش بلافاصله رفتم و از اول شروع کردم.
تصمیم داشتم این کتاب رو ذره ذره بخونم که بتونم هضمش کنم ولی یه شب حدود ساعت یک بود که خواستم قسمتی از کتاب رو بخونم و بخوابم ولی وقتی که سرمو از توی کتاب در آوردم صبح شده بود و من فکر می کردم بیشتر از یکی دو ساعت نگذشته.
در مورد بعضی قسمت های کتاب یه چیزهایی توی وبلاگم نوشتم که بیشتر مزخرفاته تا چیز! و اینجا تکرارشون نمی کنم .دلم می خواست بیشتر می نوشتم ولی احتمال دادم برای دوستانم حوصله سربر بشه.ولی یکی از مفاهیمی که خیلی درگیرش شدم بحث” نظم های خیالی بین الاذهانی” بود که در بخش های مختلفی از کتاب، هراری سعی در توضیح و تشریحش داره.
به نظرم موضوعات زیادی در این کتاب هستن که ارزش چند بار خوندن و فکر کردن رو دارن.یکی از بخش ها که برای من خیلی مفید بود بخش “دیوار های زندان” در فصل شش کتاب بود.
اگه بخوام در چند جمله ی کوتاه، این کتاب رو توصیف کنم می تونم اینطور بگم :
همونطور که در توصیف “تصویر برداری تایم لپس” گفته میشه که این کلیپ ها می تونن بخشی از نابینایی ما رو پوشش بدن، اینکه سیستم بینایی ما نمی تونه تغییرات بسیار کند رو تشخیص بده و ببینه و این نوع تصویر برداری تونسته به ما کمک کنه که قسمتی از این نقص رو جبران کنیم،
فکر می کنم کتاب هراری هم می تونه نقش یک تایم لپس رو برای ذهن و مغز ما بازی کنه. به نظر میرسه سرعتی که هراری برای مرور تاریخ انتخاب کرده، تعمدی باشه. شاید با این سرعت بتونیم چیزهایی رو ببینیم که تا به حال نسبت بهشون نابینا بودیم.
در هر صورت، عینکی که هراری داره باهاش به تاریخ نگاه می کنه برای من هم دوست داشتنی بود و هم بسیار آموزنده.
این بود انشای پانصد کلمه ای من!
سامان. تا جایی که دیدهام و میشناسمت، دغدغهی یادگیری زبان و تمرین زبان رو همیشه داری.
شاید یه کار جالب این باشه که الان که کتاب فارسی رو انقدر دوست داشتی، اون رو با متن انگلیسی تطبیق بدی.
و همینطور با فایل صوتی گوش بدی.
برای رعایت کپی رایت، در حد ۴ صفحه از کتاب رو برات PDF کردم (اینجا)
و خروجی Audible روی موبایل رو هم با سیم وصل کردم به رکوردر همون چهار صفحه رو ضبط کردم (اینجا)
به نظرم متن فارسی و متن انگلیسی و فایل صوتی رو همزمان گوش بدی؛ تمرین جالبیه.
محمد رضای عزیزم، تا جایی که دیده ام و می شناسمت، دغدغه رشد و ارتقای شاگردهات رو همیشه داری.
ازت ممنونم که وسط همه ی شلوغی ها و تراکم کارهات،برای این فایلها وقت گذاشتی.
البته لطف تو و توجهت از راه های مختلف همیشه شامل حال من و ما بوده و هست.
در مورد کتاب هم ،چشم حتماً این کار رو می کنم.
پی نوشت: راستی قولمم یادم نرفته. به اندازه ای که وقت میشه،دارم تلاشمو می کنم.تا آخر سال وقت دارم.البته خدا رو شکر، انگار دیگه نمیشه توی وب مایندست کامنت گذاشت 🙂
و امیدوارم حالا حالاها نشه 😉
[…] که آقا معلم کتاب انسان خردمند تاریخ مختصر بشر را معرفی کردند، نسبت به مطالعه این […]
محمدرضای عزیز.
وقتی دیدم کتاب انسان خردمند رو در اینجا معرفی کردید و این کتاب به نظر شما ارزش خوندن داره، خیلی خوشحال شدم، چون همین امروز خوندن این کتاب رو تموم کردم.
قصد داشتم بعد از اتمام این کتاب، نظرم رو در وبلاگم بنویسم ولی از این فرصت و فضایی که شما در اینجا قرار دادید، میخوام استفاده کنم و همینجا نظرم رو راجع به این کتاب بگم.
من اولین بار با دیدن یک ویدئو در TED با آقای هراری و دو کتابش آشنا شدم. حرفهایی که در اونجا میزد برای من خیلی جالب بود. بعدش معرفیهای مختلفی که از کتابهاش در چند جای دیگه خوندم، منو ترغیب کرد که هر دو کتاب رو در فهرست کتابهایی که قراره بخونم بذارم.
چون خوندن به زبان انگلیسی من کند هست، وقتی که باخبر شدم کتاب Sapiens به فارسی ترجمه شده، خوشحال شدم و کتاب رو تهیه کردم و شروع کردم به خوندن.
راستش من از نوع روایت هراری در این کتاب و شروع ماجرای انسان خردمند خیلی خوشم اومد و همین باعث شد که به طور منظم هر روز یه بخشهایی از این کتاب رو بخونم.
اگرچه قبلاً به صورت پراکنده بخشهایی از تاریخ سیر و پیشرفت بشر رو در کتابهای مختلف خونده بودم ولی در کل روندهای تاریخی که هراری مرور میکرد برای من خیلی جالب بود و تا به حال در یک کتاب، تاریخ ۷۰ هزار سالهی بشر رو به این شکل نخونده بودم.
یکی از نکات جالب توجه برای من نوع تحلیلهای آقای هراری بود. اینکه در خیلی از موارد، نظریههای مخالف و موافق رو در کنار هم قرار داده بود و اونها رو بررسی و بعد نتیجهگیری میکرد، اون هم نه به شکل قطعی، بلکه با اما و اگر.
نوع تحلیلی که دربارهی مسائلی مثل امپراتوریها یا استعمارگریها داشت هم جالب بود. اینکه امپراتوریها یا استعمارگریها علاوه بر مصیبتهای زیادی که به بار آوردن، منافع بسیاری هم برای مردم داشتن. به نظرم اومد که هراری میخواست نشون بده که وقایع تاریخی رو نباید تنها با یک نگاه خوشبینانه مطلق یا بدبیانهی مطلق (و یا حتی سادهانگارانه و سادهلوحانه) دید و تفسیر کرد، و بهتره که وقایعی که در گذشته رخ داده رو با ژرفنگری بررسی و تحلیل کرد.
البته این نوع نگاه هراری باعث شد که بارها و بارها یاد حرف گاوین اشمیت هم بیفتم. اینکه نباید به رویدادها، خارج از روندی که اتفاق افتادن، نگاه کرد و درست اینه که یه رویداد رو در بسترش و با توجه به روندهایی که تا بهحال طی کرده، ارزیابی کرد.
از طرفی همونطور که شما هم اشاره کردید، در قسمتی از کتاب که هراری دربارهی خوشبختی و معنای زندگی بحث میکنه، یاد حرفهای موافق و مخالف ریدلی، پینکر، دوباتن و گلدول دربارهی آیندهی بهتر انسان که در متمم بود افتادم. بررسی نظریات مختلف و حرفهای هراری در این زمینه نشون میداد که همونقدر که گذشتهی بشر ابهام آمیزه و نمیشه با قطعیت دربارهی اون اظهار نظر کرد، آینده هم به همین شکل هست و نمیشه با قطعیت حرف زد.
در کل من از خوندن این کتاب راضی بودم و با توضیحاتی که شما دربارهی کتاب دوم هراری یعنی Homo Deus دادید، و حرفهایی که هراری در فصل آخر دربارهی «فرجام انسان خردمند» گفته، ترغیب شدم تا خوندن این کتاب رو هم به زودی شروع کنم و ببینم هراری آینده و مسائل پیشروی انسانها رو چطوری و با چه نوع نگاهی تحلیل کرده.
من هم شخصاً از ترجمهی فارسی این کتاب راضی بودم. البته من نگاه تخصصی به معادلهای بهکار رفته در این کتاب نداشتم، چون راستش نه تخصصش رو دارم و نه سوادش رو. ولی در کل به عنوان یه فرد غیرمتخصص، به نظرم متن ترجمه شده، روان و قابل فهم بود. از طرفی خیلی از توضیحاتی که مترجم کتاب به شکل پاورقی راجع به برخی از اصطلاحات یا وقایع یا داستانهایی که در متن مورد اشاره قرار گرفته بود، برای من مفید بود.
مورد آخر هم اینکه، معادل فارسی «بشر خردورز» که شما برای Homo Sapiens در نظر گرفتید بهنظرم خیلی مناسبتره، چون هراری در فصل آخر کتاب میگه:
«متأسفانه حاکمیت انسان خردمند بر زمین تا کنون چندان حاصلی به بار نیاورده است تا به اعتبار آن برخود ببالیم.»
و این نشون میده که خردورزی، توانمندی بوده که بهنظر هراری دستاورد چندانی برای بشر نداشته و بهرغم تمامی پیشرفتها و طی شدن مسیر ۷۰ هزار ساله، هنوز بشر در یک نوع نارضایتیخاطر به سر میبره.
پینوشت: عذرخواهی میکنم از اینکه کامنت من این همه طولانی شد.
این وظیفه رو توی لیست میذارم که ترجمه رو تهیه کنم و بخونم. هم بخاطر محتوای اصلی و دونستن عقیده نویسنده درباره آنچه بر ما خواهد گذشت و هم نگاه کنجکاوانه به ترجمه. چون خودم خیلی علاقمند ترجمه و نوشتن هستم(که ازش دورم ولی میخام بخشی از برنامه آینده م باشه) میفهمم که در متون سطح بالاتر و عمیقتر چالش زیادی برای ترجمه هست.
یکی اصل محتوا که ممکنه جدید باشه که باعث میشه انتقال بی نقصش حتی به یک خواننده همزبان هم مشکل باشه.
دوم همون نداشتن معادلهای دقیق و تعریف شده در زبان هدف.
محمدرضا بحث کتاب بهانه شد یک دغدغه در مورد کتابخوانی و متممخوانی مطرح کنم.
تو چند بار در کامنتها به “تم یادگیری” یا تم کتابخوانی اشاره کردی.
این روزها ذهنم درگیر انتخاب مسیر مطالعاتی است. اینکه چه کتابها و مطالبی را بخوانم و کدام یک را کنار بگذارم.
معمولاً ما آدمها به تناسب رشته و کار تخصصی خودمون غرق یک سری کتابها و نویسندهها میشیم و کمتر اتفاق میافته که حرفها و نوشتههای متفاوت را ببینیم و بشنویم.
مثلاً مهندس برق که هر چی میخونه در مورد برق است و لاغیر.
البته این محدود شدن به یک زمینه خاص شاید کار خوبی باشه و مصداقی از تم یادگیری قلمداد بشه.
یاد حرف چند وقت پیش یکی از دوستان متممی افتادم که میگفت “تو تم یادگیری نداری، نشستی هر چی متمم پشت سر هم منتشر میکنه میخونی. آدم باید یک تم مشخص داشته باشه”
ولی همیشه یک ترس همرام بوده:
اینکه محدود شدن و اسیر شدن در یک زمینه خاص شاید برای امروز انسان دستاوردهای زیادی داشته باشه ولی در بلند مدت ممکنه هزینههای سنگینی به ما تحمیل کنه.
مثال دم دستیاش همین دوران تحصیل خودمون که تمام فکر و ذکرمون محدود به یک رشته کذایی است ولی یک کلمه در مورد تصمیمگیری و تسلط در کلام و مذاکره و اتیکت نمیخونیم.
شاید افتخار کنیم که تم یادگیری داریم و همه کتابخانه ما پر است از کتابهای تخصصی رشته x.
درسته خیلی تمرکز روی بحث بازاریابی دیجیتال دارم ولی شاید خواندن یک کتاب بیربط (در زمینه نویسندگی) ثمرات زیادی در آینده برای من داشته باشه.
نظر خودم اینه که انسان باید روی یک مرز نوسان کنه. یک سری کتابهای تخصصی و “باربط” بخونه و یک مواقعی ناخنکی به کتابهای “بیربط” بزنه. یعنی یک ترکیب از نظم و بینظمی.
منظورم از کتاب هر چی میتونه باشه از درسهای متمم گرفته تا کانالهای تلگرامی که دنبال میکنم. کلاً هر نوع محتوا.
محمدرضا خود تو چطور این مرز را رعایت میکنی؟ و چطور انواع مختلف محتوا را انتخاب میکنی که هم مسیر مطالعاتیت یک تم کلی داشته باشه و هم بشه گه گداری حرفها و کتابها بیربط را دید و خواند و بیخبر نبود.
و آیا میشه یک فرمول مشخص برای انتخاب کتاب ارائه داد؟
ممنون محمد رضا
این کتاب تو لیست رادیو کتاب بود. راستش مونده بودم چطوری برای معرفی اش مقدمه بنویسم که امروز دیدم تو این کار رو کردی و کار منو راحت تر کردی. خب از این جا به بعد به این صفحه لینک میدم تا شنونده ریویوی تو رو بخونه. 😉
با مهر
یاور
یاور.
حس کردم که ملاحظه کردی و به خاطر رعایت نتیکت، آدرس صفحهی رادیو کتاب رو اینجا نذاشتی. به خاطر همین کامنت گذاشتم که آدرسش رو بذارم.
اگر چه خوانندههای روزنوشته – بر خلاف کاربران متعارف آنلاین فضای کشور – عادت به جستجو دارند. اما شاید لینک گذاشتن، مسیر رو کوتاهتر کنه.
پی نوشت: از بقیهی دوستانم هم خواهش میکنم در مواردی که به کار یا حرفی از خودشون اشاره دارند، لینک بذارند که پیگیری برای سایر خوانندگان عزیز اینجا، سریعتر و راحتتر بشه.
حقیقتش چون لطف کردی و وبلاگ منو در RSS Aggregator وارد کردی و همیشه بیشترین ارجاع به وبلاگم رو از اینجا دارم، یه جورایی روم نشد که بنویسم.
باشه از این به بعد حتما آدرس کارها و حرف های خودم رو می نویسم (البته فراتر از موانع روانشناختی، دانش گذاشتن لینک با کدهای Html رو هنوز ندارم و البته تنبلی هم باعث میشه در حوزه سواد دیجیتال کمتر به خودم وقت آموزش بدم.)
با مهر
یاور