دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

ادامه تحصیل در مقطع دکترا

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.

——————————————————————————————————

مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».

——————————————————————————————————-

اما حالا دلایل من:

– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.

در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص

«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»

تز بنویسم!!!!

شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…

– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…

– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.

– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.

خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.

من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

یا شبیه…

استراتژی ادامه تحصیل محمدرضا شعبانعلی

——————————————————————————————————-

پیشنهاد میکنم دوستانی که تمایل به گذاشتن کامنت دارند:

۱- کامنتهای قبلی را بخوانند تا حرفهای تکراری دوباره مطرح نشود.

۲- پست «جسور باش» را در اینجا بخوانند…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


665 نظر بر روی پست “دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

  • الهام گفت:

    با سلام…من لیسانس فیزیک از دانشگاه دولتی دارم….۲ سالی هم تدریس گروهی و خصوصی داشتم. من مدرک زبان انگلیسی هم از موسسه دارم…۳ ساله که تدریس زبان می کنم. من ۵ سال هست که فارغ التحصیل شدم. متاهل هستم. من دوست دارم ارشد فیزیک پزشکی شرکت کنم. پارسال قبول نشدم. ولی این رشته رو فقط به امید کار تو بیمارستان دوست دارم که می گن هر کسی نمی تونه وارد بیمارستان بشه. در عین حال چون زبانم خوبه و سابقه دارم. دوست دارم لیسانس زبان بگیرم و کار ترجمه هم انجام بدم. ….ولی دو دل هستم… ۴ ساله من این درگیری و دارم. نمی دونم ۲ تا لیسانس منطقی تره یا ارشد رشته ی خودم. خیلی مشورت کردم ولی فایده نداره. از شما خواهش می کنم که راهنماییم کنید .. با تشکر

  • اسما گفت:

    سلام
    من از بچگی میدونستم مدرک به درد نمیخوره
    ولی چه فایده که در همین مسیر قرار گرفتم
    “ما پی کسب مدرکیم نه درک مطلب”
    این شعار ما بود که روی تخته سیاه نوشته میشد
    همیشه میگفتم این معدل ۱۸ که من گرفتم یعنی چی به چه دردم میخوره
    ولی من مثل شما نابغه نبودم
    دیپلممو بی ارزش میدونستم
    لیسانسمو خیلی بیشتر بی ارزش دونستم
    و دیگه برا فوق شرکت نکردم
    حالا هم که مدرکو کیلویی میدن
    الان من خونه دارم و بچه دار
    زنبیلمو کجا ببرم
    یه کتاب معرفی می کنید که هر بی سوادی بخونه میفهمه؟
    سپاس
    که ما رو یاد دردهامون می اندازید

  • سعیده گفت:

    سلام دوست عزیز
    همه را خواندم.قبول دارم. من هم دانشجوی دکترای مدیریت هستم.راستش خودم هم نمی دانم هدفم چیست و پس از سالها درس خواندن و زحمت بی پایان و رسیدن به انتهای دهه سوم زندگی واقعاً از زندگی چه می خواهم. وضعیت زندگی در مملکت ما متاسفانه آنقدر آشکارا بحران زده است که چیز جدید قابل عرضی باقی نمی ماند. من هم ادامه دادم صرفاً چون عمری به خاطر دیگران زندگی کردم.و حالا من ماندم و جوانی ای که به سرعت برق و باد گذشت.
    اما دوست عزیز… گاهی اوقات چاره ای جز فریفتن خودمان نداریم. شاید همین درگیری درسی، ما را از اندیشیدن به خیلی از حقایقی که در اطرافمان جریان دارد بازدارد. اما کمی هم به سیاست های اشتباه کشورمان بیندیشیم. ما به کجا می رویم؟ ما مقصر نیستیم. شما در پایتخت شاید موقعیت کاری داشته باشی اما ما چطور… هر چقدر هم که با بدبختی و زحمت بالا می رویم دانشگاه آزادی ها و غیر انتفاعی ها و… به راحتی آب خوردن پی ما می آیند. و به اینجا می رسیم که می بینید دکترا هم دیگر ارزشی ندارد. امان از سیاستگذاری های غلط… داریم ادامه می دهیم که فکر نکنیم!!!!!!!

  • مهدی گفت:

    با سلام بنده معلم ششم هستم و سعی کردم هر سال جور دیگری باشم و فناوری های روز و خلاقیت رو تو کلاس استفاده کنم ولی با مخالفت جدی اولیا روبرو میشم چون اون ها به هموم روش های قدیمی عادت دارند ولی من تسلیم نمیشن از برنامه های شما هم توی کلاس استفاده می کنم و فایل های شما هم استفاده می کنم با اجازه و تو فلش هاشون میریزم

  • نازنین گفت:

    سلام
    من همین جوری داشتم سرچ می کردم در حالی که تازه در رشته کارشناسی ارشد مهندسی منابع آب دفاع کردم و کاملا سردرگم و افسرده هستم و نمی دونم چه کار کنم کاری هم پیدا نکردم البته از طریق روزنامه گشتم نمی دونم باید چه کار کنم با خوندن متن شما متوجه شدم که نباید الان دکتری بخونم و اینکه اینقد خستم که فعلا هم نمی خوام بخونم .
    مشکل دیگه اینه که همه می گن کارشناسی ارشدم خوندی بیکاری واقعا این حرف اذیتم می کنه به نظرتون چی کار کنم؟

  • تينا گفت:

    سلام. من ۳۵ سالمه. كارشناسي ام رو سال ۸۱ و ارشدم رو سال ۸۴ از دانشگاه تهارن گرفتم. رشته كتابداري كه الان اسمش عوض شده و شده علم اطلاعات و دانش شناسي!! كه البته من ۱۰۰ در ۱۰۰ با اين اسم مخالفم. من سال ۷۷ كنكور دادم و فقط و فقط به عشق كتابداري و قبولم شدم. ۴ سال بهترين روزها رو داشتم. تمام آرزوم اين بود كه يه كله تا دكتري اش برم. براي همينم بلافاصله ارشد قبول شدم. اما مشكلات مالي بهم اجازه نداد و ناچار شدم همون ترم اول ارشد برم سركار. خستگي كار و درس همزمان باعث شد از خوندن بيشتر از ارشد حالم بهم بخوره و عليرغم اصرار خيلي زياد اساتيدم و معدل خوب بالاي ۱۸ تن به دكتري خوندن ندادم تا يكي دوسال استراحت كنم. اما از بخت بدم با همكلاسي ام ازدواج كردم كه به شدت دوست داشت دكتري بخونه و به منم اصرار مي كرد بخونم. تا ۸۷ مقاومت كردم و نخوندم اما بعد از سه سال استراحت و كار كردن به اين نتيجه رسيدم كه بايد مي خوندم و اون موقع كه امتحان دكتري رشته ما رو هر دو سال يكبار فقط سه دانشگاه توي ايران مي گرفتن و هر كدام دو يا سه نفرم بيشتر نمي گرفتم شركت كردم و دو دانشگاه قبول شدم البته دعوت به مصاحبه. خيلي اميدوار به قبولي بودم. اما از بخت بد يا خوب نمي دونم رتبه سه شدم و دانشگاه مادر اون سال فقط دو نفر پذيرش كرد. ضربه خيلي بدي بود اما شكر خدا همسرم قبول شد. و منم تصميم گرفتم هرگز ديگه بهش فكرم نكنم. الان ۵ سال گذشته. همسرم درسش تموم شده و منم مادر شدم و پسرم داره بزرگ مي شه. الان با ۱۱ سال سابقه كار توي كتابخونه هاي مختلف بازم فيلم ياد هندوستان كرده!!! و براي همينم به اين سايت رسيدم. داشتم سرچ مي كردم ببينم دكتري بخونم يا نخونم؟
    راستش مشكل من اينه كه احساس مي كنم محيط كاري ام برام خيلي كوچيك و محدوده. و عملا دستم براي هر كاري بسته اس. فكر مي كنم داره روزهاي زندگي ام به هدر مي ره. از طرفي بعد از اون جريان قبولي ناكامانه سال ۸۷ همه بهم مي گن نمي خواي ادامه بدي؟؟؟؟ تا حالا مي گفتم بزارين همسرم درسش تموم شه. اما الان خودمم كمي ترغيب شدم كه بخونم. اما رفت و آمدهاي هر هفته اي به تهران يا مشهد يا اهواز كه فقط رشته منو دارن برام سخته اونم با يه بچه ۴ ساله. منتهي از طرفي هم واقعا دوست داشتم تا دكتري بخونم. حالا واقعا موندم كه چه كنم؟

    • تينا گفت:

      ببخشيد اين دو توضيح لازمه:
      ۱- خط اول منظورم دانشگاه تهرانه.
      ۲- سال ۸۷ كنور دكتري هر دانشگاهي جدا بود و البته تشريحي كه قبلشم بايد آزمون تافل زبان مي داديم. علاوه بر اينها دانشگاه تهران آزمون زبان تخصصي خيلي سختي مي گرفت و توي مصاحبه هم دو سوال به انگليسي مي پرسيدن. خلاصه با اين همه سختي قبول شدن اون موقع ها خيلي ارزشمند بود اما حالا با امتحان تستي خيلي خيلي راحت تره.
      بنابراين يكي ديگه از مسايلي كه منو داره ترغيب مي كنه اينه كه براحتي قبول مي شم البته شايدم اشتباه كنم.

  • مريم گفت:

    سلام
    من دانشجوي ترم اخر کارشناسي ارشد مديريت هستم داشتم دنبال يه سايت در مورد ادامه تحصيل در مقطع دکترا ميگشتم که سايت شما رو ديدم واقعا حرفاتون درسته من الان ۲۴ سالمه و هيچ تجربه کاري ندارم هر جا براي کار ميرم اولين سوالشون اينه کجاها کار کردي؟ به نظر من اين درسايي ما تا الان خونديم همش تئوري بوده ما بايد توي کار تجربه کسب کنيم نه با دکترا گرفتن.

  • یک دوست گفت:

    درود…من هم ارشد مکانیک از یکی از دانشگاههای خوب تهران رو دارم..ولی برای دکترا ترجیح دادم کمی مکث کنم و با صنعت آشنا بشم و بعدش توکل بر خدا ادامه بدم…معدل ارشدم بالای ۱۸ هست و با توجه به علاقه ام وارد یکی از ادارات دولتی شدم..بیشتر برای کسب تجربه…در بخش پژوهش پروژه های دانشگاهی رو که تماشا میکنم واقعا متوجه شدم چرا اکثر صنعتی ها دکتراها رو قبول ندارن…متاسفانه در حال حاضر دکترا فقط یک مدرک لوکس هست..از انتخاب خودم خیلی خوشحالم ..فقط امیدوارم دچار روزمرگی نشوم و به اهدافی که در سر دارم برسم.

  • مهدی گفت:

    I agree with you man
    Thanks

  • حسن گفت:

    استاد نظرم مشکلی نداشت که تایید نکردین!

    ممنون از اقای شعبانعلی بخاطر حوابشون
    تفکر اکثر افراد جامعه در مورد رشته انسانی اینه که تنها افراد تنبل و درس نخوان وارد این رشته میشوند ،حتی بسیاری از افراد که تحصیلات عالیه دارند و به نوعی انتظار میرود با یک نگرش دیگر به رشته انسانی نگاه کنند همین نظر را دارند
    شاید تقصیر انان هم نیست ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که مردمش دیوانه میگن به کسی که میره پیش روانشناس!
    حالا میخوام توجه شمارو به چند نکته جلب کنم که مهر سنگین و با اعتباری روی سختی رشته انسانی میزنه
    خوب فرض کنید سال دوم انسانی هستید یک کتاب تاریخ ۲۰۰ صفحه ای روبروی شماست و در حالت خوش بینانه هر صفحه کم کم ۳ سوال داره با دست کم ۴ خط جواب
    تاریخ ۲ ۲۵۰ صفحه داره باز هم در حالت خیلی خوش بینانه هر صفحه ۳ سوال و ۴ خط جواب
    تاریخ شناسی پیش دانشگاهی با همین فرض…
    روی هم رفته ۱۵۰۰ صفحه تاریخ و مسایل تاریخی پیش رو دارید با ۶۰۰۰خط جواب!
    حالا جغرافی ۱ ۲ ۳-جامعه شناسی ۱-۲-۳(با حجم کم ولی در عین حال متنای قلمبه سلمبه)
    تاریخ ادبیات ۱ ۲ که حجمش بیشتر از تاریخ ایران جهانه
    روانشناسی که متناش واقعا حفظش و به کار بردنش سخته
    عربی تخصصی که نیازی به گفتن نداره!
    ادبیات فارسی که در هر درس ۵۰ ۶۰ تا بیت همراه با ارایشو باید بلد باشی!
    فلسفه منطق ….
    خوب با یه حساب سر انگشتی شما باید برای گرفتن دیپلم انسانی نزدیک ۵۰ ۶۰هزار خط حفظ کنی
    حالا عربی که حلیاتی رو میزاریم کنار
    تو ریاضی یه مسئله یاد میگیری ۱۰ تا مثل اون رو حل میکنی
    ولی تو انسانی نه هر سوال جواب بخصوصی داره!
    خوب هر چقد هم ذهنتون اکتیو باشه واسه یه درس تاریخ حد اقل ۲ ساعت وقت میخواد (خوندون و مرور با هم)
    حالا تو یه سال تحصیلی حساب کنین یه دانش اموز انسانی چقد درس میخونه
    شاید باور نکنید ولی اکثر استادای انسانی یه جور حالت غیر عادی رو در گفتار دارن که دلیلش مطالعه زیاده!
    واسه موفقیت باید هر سوالو سه بار بنویسی که یادت بمونه!!! حالا حساب کن من چند خط نوشتم؟
    حالا حساب کن یه دیپلمه انسانی چی کشیده:))
    باز هم عقیدتون اینه که انسانی راحته؟؟؟؟؟؟؟

    • حسین جان دیگه خسته شدم از بس توضیح دادم.

      باور کن بحث تایید و عدم تایید نیست. حجم بسیار بالای کامنت‌هاست و اینکه من با خودم قراری دارم و اون اینکه اگر کامنتی رو نخونم تایید نمی‌کنم. چون تایید که شد بین کامنت‌ها گم می‌شه و هرگز خونده نمی‌شه.

      بهترین روش اینه که همزمان با خوندن تایید کنم.
      بنابراین تایید شدن و نشدن به معنای سانسور شدن و نشدن نیست.
      بلکه تایید شدن یعنی من کامل خوانده‌ام و تایید نشدن یعنی هنوز خوانده نشده. همین 🙂

      • حسن گفت:

        با توجه به مشغلتون حق میدم
        فقط استاد من عادتمه به همه معلما میگم استاد:دی
        یه راهنمایی میخواستم از یه طرف دوس دارم تا ته مدارج علمی رو برم
        ولی از طرف دیگه ای یه حسی بهم میگه برم دانشگاه فرهنگیان و به حقوق معلمی اکتفا کنم!
        یعنی یه جایی پیشرفتمو متوقف کنم دیگه
        مطمین نیستم برم دانشگاه و تا کارشناسی و دکترا برم یا اینکه لیسانسرو بگیرم درسرو بگم بعد کارشناسی بگیرم
        ولی مزایای دانشگاه فرهنگیان مثل حقوق-معافیت-تضمین شغل…خیلی منو به این سمت ترغیب میکنه
        سر دو راهیم…
        البته ببخشید وقتتونو میگیرم ولی از وقتی متنای شمارو خوندم حس انگیزه وصف نا پذیری درون من شکل گرفته به طوری که هیچ وقت از درس خودندن خسته نمیشم و هر وقت خسته میشم صبح ساعت ۴ بیدار شدن شما یادم میاد
        نه اغراق نیست…
        من قبلن مقاله ای با نام طلاق از طلاق نوشتم و تا یه حدی رسید ولی بخاطر نداشتن انگیزه…
        از شما میخوام به عنوان حمایت کننده جوونا مقالات علمی اونارو هم برای حمایت از علوم مورد علاقه خودتون و هم برای حمایت از قلم جوانان توی سایتتون قرار بدید
        باز هم ممنون بخاطر این در جدید که توی زندگی به روی من گشودید….

    • امید گفت:

      اره متاسفانه! اما رشته انسانی یعنی انسان سازی که تو ایران ما فعلا تو کف مدیریت پیچ و مهره هستیم

  • مریم ف گفت:

    تشکر از استاد گرامی….
    علم واقعی توی دانشگاه ها نیست…اما خیلی ها به خاطر بقیه زندگی میکنن که هر لحظه آمارشونو دارن که خب داری چه میکنی!!!؟حالا لیسانس …بعد فوق … بعد دکترا…دریغ از اینکه “که چی” …چقدر فهمیدی کی هستی ؟اصلا وظیفت چیه تو این دنیا…,هزاران حدیث دیگه
    دوستان میشه طوری دیگه موفق شد . از دید همه موفقیت چیزه دیگه تعریف شده گول این تعاریفو نخورید.
    زنده و پاینده باشید.

    • امید گفت:

      دقیقا! من پس از یک ماه کلنجار به این نتیجه رسیدم واسه اینکه دیگران بهم بگن امید ارشد داره درس نخونم و اصلا من دوست ندارم بخونم ولو اینکه دارم الان تو بهترین جا هم میخونم و رفتم انصراف دادم. واسه خودمون باشیم کلی فرصت میاد سراغمون

  • shadi zare گفت:

    سلام
    من دانشجو مدیریت بازرگانی دانشگاه چمران اهواز هستم
    جدیدا کتاب فنون مذاکره شما رو خواندم و لذت بردم
    میشه منو یه نصیحت کنید؟
    این هم وبلاگ گروه علمی دانشکده ما هست ک تازه راه اندازی کردم
    لطفا ب ما سر بزنید http://www.aechamran.blogfa.com

  • علی(لاهیجان) گفت:

    باسلام به مهندس عزیز:
    اینجانب دانجشوی مهندسی مواد گرایش متالورژی صنعتی دانشگاه تهران میخونم وتصمیم دارم کارشناسی ارشدمهندسی متالورژی گرایش ریخته گری بخونم البته دانشگاه علم وصنعت تهران بخونم وبعدگرفتن مدرک فوق لیسانس ازدانشگاه علم وصنعت برم سربازی وبعددست همسرموبگیرم برم اتریش برای زندگی کردن میدونیدبرای چی؟میخوام برم اونجافقط فقط فقط برام ارزش قائل شن که واقعا یک مهندس هستم بنده توایران فقط یک چیزوفهمیدم ایران یعنی دزدی یعنی کلاهبرداری
    اگه ۱هزارم درصدهم نرفتم اتریش میخوام رشته وکالت بخونم تاراه کلاهبرداری روخوب خوب یادبگیرم و بعدش…
    ایرانی که بیش ازچندین هزارسال قدمت داره ولی بایدجونهاهمه ازاین کشوربرن.دانشجویی رتبه اول دانشگاه تهران بایدبرای امرارمعاش زندگیش بره پله ساختمان پاک کنه تاپول کتابشودربیاره واقعا به جایی رسیدم که ازایرانی بودنم متنفرم ایکاش مااروپابه دنیامیومدیم نه توایران… به امیدتمام موفقیت تک تک دانش آموختگان ایرانی درخارج ازکشور…

    • علی جان.
      نمی‌دونم چی بگم. حس بدت رو می‌فهمم.
      البته تو هم شاید حس بد من رو بفهمی یا حدس بزنی که از اتریش بلند شدم اومدم ایران دارم نق می‌شنوم و تهدید و ترور و تهمت و … زندگی می‌کنم.

      از یک طرف انتخاب اتریش برام جالبه. نمی‌دونم به عنوان مرز فرهنگ شرقی و غربی در اروپا بهش نگاه می‌کنی یا مهد صنعت فولاد و اشتایرمارک و فوست آلپاین و …
      به هر حال می‌فهممت. روزگار غریبی است…

      اما یک چیز رو هم بگم. سختی‌ها زیاد طول نمی‌کشند. من هم به عنوان دانشجوی رتبه اول شریف اونقدر گریس در چاله سرویس پاک کردم و سرکارگر سرم داد زد و آچار به دست گرفتنم رو مسخره کرد و همکلاسی‌ها به شوخی و جدی، لکه‌های گریس روی لباس و چرک روغن زیر ناخن رو مسخره کردند تا امروز در شرایط متفاوتی زندگی می‌کنم (اگر چه شرایط بهتری نیست شاید…)

    • سارا گفت:

      سلام واقعا شما رو درک میکنم این شانس بد ما بوده که در این کشور به دنیا اومدیم با تقدیر نمیشه کاری کرد ولی اگه خدا اراده کنه که شانس به آدم رو کنه به امید خدا همه چیز عوض میشه ،در سخت ترین شرایط امید به خدا رو از دست ندید……….

  • رضا گفت:

    سلام دوست عزیز.من اولین باریه این وبت سایتو مشاهده کردم.حال خوبی ندارم.من کارشناسی مکانیک خواجه نصیر خوندم و ارشد پیشرانش علم صنعتو دارم میخونم(ترم اول)تا فوق دکترا هم تواناییشو دارم ادامه بدم اما چه فایده.من علاقه ای ندارم.عشق من فلسفس.دنیام هایدگرو کانتو شریعتیه.اما چه کنم که نمیتونم انصراف بدم و برم فلسفه ی خودمو بخونم.به خاطر پدر و مادرم………….

  • حسن گفت:

    من دانش اموز سال سوم انسانی هستم و از خوندن مطالب و نظرات شما بسیار لذت بردم
    اما مشکل اینجاس چرا اینجا همه گیر دادن به رشته های تجربی؟!
    غیر از اینه که علوم انسانی که علوم تجربی جزیی از اونه و درواقع علوم تجربی محتاج اون هستش رو در کشور فراموش کردیم؟
    من که به تاریخ علاقه دارم و مطمین باشید از یه کتاب صد هزار صفحه ای تاریخ هم ازم امتحان بگیرن ۲۰میشم گناهم چیه؟
    تو کشوری که همه چیز شده مهندسی و ازمایش و علوم عملی ایا حق کسایی مثل من که تخصصشون تحقیق و یاد دادن هستش ضایع نمیشه؟
    من نا امید شدم میدونید چرا؟ چون واسه کسی که کارشناسی مکانیک ا تهران داره شغل نیست
    من که میخوام مثلا کارشناسی تاریخ بگیرم چی هس؟
    اخرش معلم میشم که حقوقش بخور نمیره
    واقعا خدا نبخشه بانی اونکه علوم انسانی رو له کرد تو این مملکت
    این جمله معلممون رو بخاطر میسپارم همیشه
    علوم تجربی مدیون علوم انسانی چون علوم انسانی راه استفاده از علوم تجربی رو نشون میده!اگه فلسفه و منطق ما نبود معلوم نبود اون چیزایی که تجربیا میسازن چه بلایی سر بشریت نمی اورد
    که توجه نکردن به علوم انسانی اورده….

    • حسن عزیز.
      من خودم از علاقمندان علوم انسانی هستم و ادبیات و روانشناسی و به طور خاص رفتار‌شناسی رو هم دوست دارم.
      اگر دو بار مطالعه‌ی کامل ویل دورانت رو هم به عنوان سند علاقه به تاریخ بپذیری، شاید بتونم خودم رو علاقمند به تاریخ هم معرفی کنم.

      با حرفهات موافقم که جامعه‌ی ما داره هزینه‌ی توجه نکردن به علوم انسانی رو می‌ده.
      در حوزه‌ی تاریخ هم که مشخصاً با ندانستن تاریخ و با نداشتن نگاه تحلیلی به تاریخ، هنوز داریم مشکلات هزاره‌های قبلمون رو با هیجان و افتخار تکرار می‌کنیم.

      اگر کسی بتونه روزی این شرایط رو عوض کنه افرادی مثل تو هستند.

      من در شرایط موجود این راه‌کارها به ذهنم می‌رسه (نمی‌خوام بگم این راه حل ها درست هستند. فقط می‌گم روی میز هستند…)

      ۱) برنامه‌ریزی برای ادامه تحصیل و مهاجرت کردن و در کشور دیگری نشستن و تاریخ ایران و جهان رو خواندن و تحلیل کردن
      ۲) تاریخ خوندن و ادامه دادن تا آخرین مرحله و در نهایت کسب کرسی دانشگاه که به قول خودت ممکنه درآمدش کم باشه مگر اینکه به یکی از سه جهار نفر اول کشور در حوزه‌ی تاریخ تبدیل بشی که به نظرم برای تو سخت نیست.
      ۳) یک رشته‌ی دیگر خواندن (مثل من که مهندسی خوندم) و بعداً مثل من دوباره برگشتن و در رشته‌ی انسانی مورد علاقه خودت ادامه دادن (یا به صورت رسمی یا غیر رسمی).

      واقعاً راه حل دیگری برای ادامه دادن تحصیل در علوم انسانی برای جامعه‌ای که علوم انسانی رو متعلق به آدم‌های ضعیف‌تر و کم‌استعداد‌تر می‌دونه و معتقده که علوم انسانی علم نیستند و همه به ذاته در اون متخصص هستند وجود داره؟

      • ناشناس گفت:

        من نمیخوام بگم حرف شما غلطه ولی منم مدرسه ی فرزانگان میرفتم و فقط ریاضی و تجربی داشت. ولی من عاشق تفکر بودم و برای همین رشته های انسانی را دوست داشتم. ولی خانواده نگذاشتند که از اون مدرسه برم و مجبور شدم که ریاضی بخونم. خوب شاگرد اول هم بودم حیف بود!!! بعدشم مهندسی الکترونیک جزء افتخارات بنده شد. اما بعدش خلاصه رفتم دنبال علاقه ی خودم. الان دارم روی بحث تعلیم و تربیت کار میکنم و اتفاقا یکی از مقالاتی که نوشتم، راجع به همین مسئله است که چرا در کشور ما علوم انسانی را حقیر میدانند. من از نگاه مکاتب فلسفی مختلف این موضوع را کاویدم تا نشان دهم که علوم انسانی تا چه حد مهم و مادر رشته های دیگر است. اما هیچ کس به مقاله ی من حتی توجه هم نکرد. هنوز هم دارم کار خودم را میکنم. میخواهم یک معلم شوم. معلمی که خیلی چیزها را خودش تجربه کرده و کاویده و به علوم مختلف، به احترام مینگرد، به علایق و استعدادهای گوناگون احترام میگذارد و هیچ کسی را پست تر یا برتر نمیداند. این هم یک راه حل است. چرا همیشه باید رفت؟ درست است که زندگی من سخت تر خواهد بود اما به خاطر آن کاری که دارم میکنم، لذتی در زندگی ام هست که با رفتن حاصل نمیشود. خوب این هم یک ایده است و البته میدانم که در نزد همه پذیرفته نیست. ولی من دوست دارم فرداها، فرزندانمان به ایرانی بودن افتخار کنند. مسلما برای حصول این مطلب، باید کسانی مثل من و شما سختی بکشند.

    • امیرحسین گفت:

      نه نا امید باش و نه بی انگیزه
      استعداد یک رشته را داشتن صرفا یک موضوع ذاتی ست و عوامل بیرونی تاثیر چندانی در افزایش یا کاهش آن ندارند اما علاقه فاکتوریست که عوامل بیرونی نقش زیادی در ایجاد یا امحای اون دارند
      برای مثال شمایی که استعداد خود را در زمینه ی تاریخ میبینی چه بسا وجود یک معلم بد علاقه ی شما رو به این رشته مخدوش کنه یا حتی دورنمایی که از وضعیت شغلی این رشته در آینده ترسیم میکنی ممکن ه این علاقه رو تحت تاثیر قرار بده یا حتی شما رو منزجر بکنه از این رشته!!
      شاید بشه رشته هایی مثل حقوق،جامعه شناسی و تاریخ که زیر مجموعه گروه علوم انسانی هستند را در یک گروه گنجاند که خط مشی و مباحث این رشته ها تا حدود زیادی موازی و هم راستا هستند و کسی که برای مثال استعداد خوبی تو زمینه ی تاریخ داره تو زمینه حقوق هم میتونه موفق بشه
      کمی علاقتون را به سمت رشته ی حقوق میل بدید قضاوت و وکالت پیشینه ی خوب و آینده ی مالی مناسبی رو در هر شرایطی دارند البته تا قبل از دوره ی آخر الزمان که همه ی انسانها با هم دوست و برادر میشن
      دیگه وکیل و قاضی باید برند سماق بمکند!!
      اصولا رشته هایی مثل قضاوت،وکالت و پزشکی که برای گرفتن مدرک بایستی از شاهراههای خاص مثل آزمون های مختلف عبور کرد و در عین حال با مخاطب عام و عموم مردم سر وکار دارند فارغ از هرگونه شرایط اقتصادی،اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه گلیم خودشون رو راحت از آب میتونن بکشن بیرون!

  • ناهید گفت:

    سلام و احترام
    بیشتر نوشته هایتان دلنشین هستند اما چیزی که در مواجه با نوشته های شما بیشتر به چشم من خورد این است که کمی خود شیفته هستید و زیاد ، تحمل نظرات مخالف را ندارید ؛ این را از پاسخی که به بعضی از کامنت ها داده اید حس کردم..
    امیدوارم اشتباه کرده باشم

    • تحمل نظر مخالف رو ندارم.
      اما این خودشیفتگی نیست.
      اصرار روی مواضعه دوست من.

      اگر به تو بگم باورهای دینی تو غلطه و تو قبول نکنی میتونم بگم خودشیفته هستی؟
      تو داری از باوری که یک عمر طول کشیده تا بهش برسی دفاع می‌کنی.

      آنچه اینجا می‌نویسم مقاله نیست. درد و دل هم نیست. درس هم نیست. هویت من است. چیزی که سالها طول کشیده که به آنها برسم. از شما انتظار ندارم که باورهای من رو بپذیرید اما هرگز انتظار نداشته باشید که من هم با نظر مخاطب (اونهم نظرات سطحی مبهم لحظه ای و واکنشی و نه نظرات ناشی از تحقیق و مطالعه) «هویت» خودم رو تغییر بدم.

      ضمنا من خودشیفته هستم.
      این واقعیت است.
      اما این رو شما که من رو از نزدیک ندیده‌اید منطقا از روی نوشته‌های من یا هر فرد دیگری نمی تونید تشخیص بدید. معمولا روانشناسان هم به چند جلسه بررسی نیاز دارند تا تشخیص بدهند. 🙂
      احتمالا این کامنت من رو هم جزو همون خودشیفتگی‌ها طبقه بندی می‌کنید!

    • امیرحسین گفت:

      خانم ناهید احتمالا رشته مکانیک تحصیل نکردین که این عقیده رو دارین
      راستش اگر بخواهی این رشته رو به نحو عالی به پایان ببری توی همون دوره ی کارشناسی خیلی از
      روحیات و حالات خوشتو از دست میدی
      سنگینی وسعت و در عین حال زخمتی مطالب به حدی ه که اگر موم هم باشی تبدیل به سنگ خارا میشی!!

      • امیر حسین جان. عزیزم. قربونت برم.
        منم مکانیک خوندم.
        خیلی حرفهات درسته اما به خدا الان هنوز از انسان بودن هم یک چیزهای کوچیکی مونده تو روحم!

        • سارا گفت:

          سلام دوره های روانشناسی در مراکز مشاوره ودر کل پیش یک روانشناس رفتن برای افرادی که دروس فرمولی بسیار خشن خوندند خیلی میتونه مفید باشه سعی کنید مرتب پیش روانشناس برید تا کمی روحیه لطیف تری پیدا کنید………

  • وانیا گفت:

    سلام من لیسانس حسابداری هستم والان دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت مالی دانشگاه آزاد هستم واقعیت اینه باتوجه به هزینه های گزاف دانشگاه که من خودم خوشبختانه پرداخت میکنم هرچند باحقوق ناچیزی ک تویک شرکت میگیرم درگیری ذهنی دارم راجع به یه شغل دائم …………..چه میشه کرد کاش میشد ازاین مملکت میرفتم

  • هادی گفت:

    سلام.بنده دانشجوی کارشناسی مهندسی شیمی هستم .نظری که می خوام بدم در مورد خودم نیست در مورد برادرم هست.برادرم لیسانس مکانیک از دانشگاه تبریز داره معدل خوبی هم داره (یعنی ۱۵).خدمتش تموم کرده و الان درست یک سالی هست که دنبال کار می گرده و هنوز بیکاره.چند روز پیش از طریق یکی از آگهی های دعوت به همکاری یه شرکت تولیدی قطعات خودرو پیدا کرده که دنبال ۱۰ نفر(فقط ۱۰ نفر)جوان فعال و تحصیل کرده می گرده.برادرم با شادی و خوشحالی بلند شد و رفت اونجا چون نوشته بودن که باید حضوری مراجعه کنید.رفت و با خوشحالی برگشت(خوشحالیش از این جهت بود که براش فرقی نداشت کارش چی باشه خودش که می گفت هر کاری باشه از الان من بهتره)ازش پرسیدم چی شد.کارش چیه؟گفت هیچی رفتم با مسئولش حرف زدم گفتن از فردا بیا .گفتم چقدر میدن گفت:۴۹۰ هزار تومن که با اضافه کاری و اینا (البته ناگفته نماند که اضافه کاری که نه خر حمالی. از ساعت ۴تا ساعت ۷ شب) حدود ۷۵ هزار تومن میشه .گفتم کارت چیه حالا؟گفت قرار شده فردا برم یه هفته آزمایشی کار کنم گفتن بیا با دستگاه فرز کار کن بغل دست یه نفر تا کار یاد بگیری . بعد یه هفته اگه دیدم کارت خوبه میگیم بیا.بعد یه ماه هم بیمه می کنیم.دلم به حالش سوخت .ولی از یه بابت هم خوشحال بودم که میره سر کار حداقل دستش تو جیب خودشه.صبح که داداشم داشت آماده میشدساعت نگاه کردم ساعت ۵ صبح بود.گفتم داداش ساعت چند باید اونجا باشی؟گفت ۲۰ دیقه مونده به هفت باید جلو کارخونه باشم.گفتم : حداقل سرویس که داره؟گفت سرویس داره ولی از این طرفا رد نمیشه باید خودم برم.همون طور تو حالت خواب بیداری با خودم گفتم :ای بیچاره پولی که سر ماه بهت میدن کفاف کرایه ماشینت هم نمیده.
    داداش رفت سر کار.من هم خوابیدم.ساعت ۱۰ بود که به گوشیش زنگ زدم.برنداشت.ساعت ۲ بعد از ظهر,بازهم بر نداشت.پدرم یه ساعتی بودکه از سر کار برگشته بود ساعت دقیقا ۷ بود.پدرم گفت :از داداشت خبر نداری ؟گفتم: نه چند باری زنگ زدم گوشی رو بر نداشت.پدرم تلفنش در آورد و زنگ زد.برادرم گوشی رو برداشت.گفت الان کارمون تموم شده داریم حاظر میشیم از کارخونه بیایم بیرون.ساعت ۹ شب بود که برادرم رسید خونه.بیچاره از خستگی نای حرف زدن نداشت . دست هاش هم از چند جا بریده بود .گفتم داداشی کارت چطور بود؟گفت:از صبح سر پا وایسادم .قطعه های خام می زاشتم تو دستگاه .دستگاه که تراش میداد می آوردم بیرون.گفتم حالا دستات چرا این جوری بریده؟گفت دستام همش به براده های آهن گیر میکرد و می برید.گفتم: می خواستی دستکش بپوشی گفت: دستکش که نداشتم اگر هم داشتم نمی زاشتن بپوشم.مهندسه می گفت دستکش گیر میکنه به دستگاه دستگاه خراب میشه. گفتم داداشی حالا بی خیالش شو هم راحش دوره هم کارش خطرناکه.گفت چاره ای ندارم از بیکاری بهتره.گفتم:با این مدرک آخه این کار؟گفت :کی به مدرک من کار داره؟کسی که گذاشتن ور دستش کار یاد بگیرم سیکل هم نداره.
    این ماجرای سر کار رفتن داداش من بود.چن روز رفت بعدش بی خیال شد.حالا باز داره دنبال کار می گرده.به نظر شما با این اوضاع فوق دکتری خوندن هم دردی رو دوا می کنه؟؟؟؟؟

    • عليرضا گفت:

      ۱- توي دستگاه هاي فرز و تراش ودريل براي حفظامنيت خود فرد !!! حق پوشيدن هيچگونه دستكشي و لباس استين بلند وجود ندارد . اين رو برادرت كه مهندسي مكانيك داره از مني كه مهندسي الكترونيك دارم بايد بهتر بدونه .
      ۲- خيلي وقته كسي از من نميپرسه چه مدركي دارم چون از روي كارم پيداست !!! حتي من تا به حال فقط به صورت لفظي گفتم ليسانس دارم هيچكي نگفته بيار ببينم !!! لذا داشتن مدرك كمي بيش از ۲ درصد اهميت دارد .
      ۳- برادر بايد كااااااااااااررررررر بلد باشي و كار آمد باشي
      اگر كار بلد باشي و كار آمد باشي توي همين اوضاع مزخرف پارتي بازي و كثافت كاري !!! باز هم اونقدر گيرت مياد كه بتوني يه آينده خوبي رو براي خودت متصور باشي .
      ۴- درستون رو كاربردي نخوندين و اونلي نمره گرفتيد !!! هرگز به اين فكرنكرديد اين كه ميخونم كجا و چرا و چطوري به كار مياد و به پول تبديل ميشه .

    • حامد گفت:

      آقای علیرضا بنده دانشجوی کارشناسی ارشد مکانیک هستم.و بسیاری را مثل برادر ایشان می شناسم که (البته در مقطع دکتری مکانیک)امیدی به بازار کار این رشته ندارند.چون ناگفته پیداست که خود اشتغالی در این رشته به دلیل بالا بودن هزینه های موجود عملا برای کسی که بیشتر عمرش را درس خوانده و درآمدی نداشته ممکن نیست.برادر عزیز چرا اینقدر تند میری؟رشته ی الکترونیک از نظر ماهیت اصلا با مکانیک قابل مقایسه نیست.رشته شما به دلیل نوع ذاتش که در آن زمینه های زیادی برای خود اشتغالی وجود داره و به راه انداختن یک کسب و کار کوچک در آن (به خاطر پایین بودن قیمت لوازم و ابزار آلات آن در مقایسه با رشته مکانیک(دستگاه های فرز و تراش و…) ) اصلا لازم نیست که شما بروید ودر کارخانه یا کارگاهی ور دست یک بی سواد کار کنید.در ضمن بهتر است قبل از این که قیاس مع الفارق نمایید .کمی در مورد رشته ای که می خواهید در موردش صحبت کنید اطلاعات بدست بیارید.این من میگم چون بهترین سال های جوانیم برای کاری گذاشتم که الان شما در موردش به این راحتی نظر میدهید.وهرگز به خودم اجازه نمیدک که در مورد رشته ی شما نظر بدهم.

  • سارا گفت:

    باسلام بنده مدرک لیسانس دارم و چند سال هست که بیکار هستم من همه جوانب رو بررسی کردم و با خودم خیلی کلنجار رفتم ، که از منطق به دوره که کسی که بیکاره بره و ادامه تحصیل بده برای مقاطع بالاتر با توجه به اینکه هزینه های دانشگاه آزاد بسیار بالاست…. وقبول شدن در دانشگاه های دولتی هم به راحتی نیست، هر چند که خیلی علاقه به مطالعه و بالا بردن سطح سواد و دانش هم دارم و به مدرک و القاب و عناوین فکر نمیکنم و همواره دوست دارم انسانی فعال و در جامعه باشم و از یکنواختی و سکون بیزار هستم و پویایی رو در زندگی ترجیح میدم …. نکته ای رو در رابطه با سیاست آموزشی کشور و روند رو به افزون فارغ التحصیلان در رشته های بسیار عالی در کشور میخواستم عرض کنم که دولت برای تحصیلات عالیه ی مردمان یک کشور هزینه های زیادی رو باید تقبل کنه که این باعث کاهش سرمایه دولت و همینطور مردم میشه،در کشورهای توسعه یافته دولت هزینه نمیکنه برای تحصیل مردم چون که کارها و شغل های بسیار زیادی هست که مردم از طریق اون میتونن صاحب پول بشن و نیاز مبرم به درس خواندن نیست بنابراین همه مردم به دانشگاه نمیرند…. و دولت سرمایه رو صرف کارهای دیگه میکنه که براش سود آور باشه….اما کشورهای توسعه یافته برنامه ای رو برای کشورهای جهان سوم از جمله ایران گذاشته اند که خیلی ها متوحه نیستند انها هدف نخبه پروری رو در ایران دارند چون دولت ایرات همه این فارغ التحصیلان رو نمیتونه جذب کنه و کادر ادارات و سازمان ها یک گنجایش ی داره، پس این همه قشر تحصیل کرده که بیکار میمونن زیر فشارهای بیکاری و بی پولی دست به مهاجرت به کشورهای توسعه یافته میزنند و اینجاست که که این کشورها نیروهای ایرانی که بسیار باهوش هستند رو جذب ادارات و سازمان های خودشون میکنند…. بدون اینکه هزینه ای رو صرف تحصیل مردمان خودشون کرده باشند و چون اکثر مردمان اونجا دیپلم یا زیر دیپلم هستند پس این قشر عظیم تحصیل کرده ایرانی واقعا برای اونها مفید وکارآمد هستند…..پس دلیل رواج مدرک و مدرک گرایی در ایران چیزی به غیر از جذب نخبه در کشورهای پیشرفته نمیتونه باشه……اینجاست که به این گفته حضرت محمد میرسیم که فرموده دانش اگر در ثریا یاشد مردمانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت…..البته نمیدونم که حضرت محمد میدونست که این ایرانی های دانشمند مجبور میشند که از کشور خودشون مهاجرت کنند….. امیدوارم از دیدگاه من خوشتون اومده باشه

    • مجید گفت:

      سلام بنده دانشجوی ترم اخر ارشد مدیریت هستم راستش این نظام اموزشی که دانشگا ههای ما داره به هیچ دردی نمیخوره مثلا من که آموزش محور هستم و به جای پایان نامه باید سمینار ارایه بدم استاد میگه یه موضوعی برام ایمیل کن،نه من هر هرکس دیگه هم ؛میاد از اینترنت سرچ میکنه بدون هیچ زحمتی براش ایمیل میکنه حالا من یکبار نه دوره کارشناسی و نه در دوره ارشد یک بار نرفتم نه کنفرانس و نه سمینار ارایه بد حالا چطور بتونم تدریس کنم….

    • asu گفت:

      افرین سارا
      ازین بهتر تحلیل نمیشد کرد . خیلی جالب و زیبا فکر میکنی . امیدوارم همیشه موفق باشی

  • کیمیا امیری گفت:

    سلام آقای شعبانی ، من منتظر جوابتون هستم.. ۳ روز پیش کامنت گذاشتم تایید شده اما بدون جواب! اگه دوباره بخونیدش خیلی لطف کردین ، بازم منتظر راهنماییتون هستم … با تشکر

  • سام گفت:

    سلام من دانشجوی مقطع کارشناسی هستم برخلاف همه دوست دارم اول از خودم شروع کنم خوب همه در کارهایشان نیاز به کمک و مشورت دارند . مثلا خودم با علاقه کامل رشته ی فیزیک (زیباترین و سخترین رشته دنیا )ولی الان که فیزیک مدرن دارم واقا خیلی چیزا هست که اصلا نمی دانم تازه تر از همه اینکه بیشتر منابع به زبان غیر فارسی پس خودتون ببینید چه خبره ولی هیچوقت برای اینکه نمی دانم یا دانسته هایم چه می شوند ناراحت نیستم چون افریده شدم برای اینکه جهان برای من وخودم می سازمش وان را هم می دانم کسی که تاحالا فقط از او خواسته بودم تنها چیه مرا به بالاترین و بهترین مراتب رسانده و انسان کامل خواهم شد.

  • کیمیا امیری گفت:

    با سلامی دوباره ! یه چیزی از قلم افتاد اینکه من به تدریس و مخصوصا تدریس در دانشگاه خیلی علاقه دارم و در دانشگاه ما تمام اساتید کارشناسی ارشد داشتن اما نمی دونم تا وقتی که من ارشد بگیرم بازم میشه با ارشد استاد شد و یا جای دیگری تدریس کرد!!! که از استاد خودمون که پرسیدم گفتن بستگی به دانشگاهی داره که در اونجا ارشد گرفتی و هم چنین رزومه ت ! اینکه ارشد بگیرم و نتونم تدریس کنم دیگه دنبال دکترا نمیرم که شاید تا ۳ سال دیگه با ارشد نشه تدریس کرد و اگر هم بشه واسه همیشه نیست … منتظر راهنماییتون هستم ..

  • کیمیا امیری گفت:

    سلام آقای شعبانی ، من با دیدگاه شما موافقم اما از شما یه راهنمایی میخوام که خیلی خیلی خیلی زیاد به راهنماییتون نیاز دارم چون احساس میکنم شما درکم میکنید من فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی نرم افزار از یک دانشگاه دولتی هستم که البته تا یک سال پیش دانشکده بود !! یعنی میخوام بگم سطح دانشگام اصلا بالا نیست و فرقش با یه دانشگاه غیر انتفائی فقط عنوانشه !! من با معدل ۱۳/۵ فارغالتحصیل شدم معدل پائینم فقط به خاطر اینه که دوسال کارشناسیم به دلیل مشکلاتی که داشتم نتونستم اون طور که باید درس بخونم اما تو کاردانی دانشجوی درس خون و با پشتکاری بودم ،
    برای شرکت در ارشد تردید خیلی زیادی دارم به این خاطر که خیلی دوست دارم سریع تر وارد بازار کار شم و درآمد کسب کنم ولی از طرفی شرکت در کنکور ارشد من رو وسوسه میکنه! با توجه به توانایی خودم میدونم اگه تلاش کنم حتما دانشگاه خیلی خوبی قبول میشم و از طرفی هم چون خیلی به برنامه نویسی علاقه دارم دوست دارم برنامه نویسیم رو قوی کنم حالا نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم یا اینکه هردو رو در کنار هم داشته باشم ! در کل همیشه دوست داشتم و دارم که در رشته خودم بهترین باشم واسه بهترین بودن حتما باید ادامه تحصصیل بدم؟
    یکی از دلایلی که میخوام ارشد بخونم اینه که معدل کارشناسی رو جبران کنم و با یک معدل یالا فراغ التحصیل شم تا روزی که در کارم خیلی موفق بودم به خاطر معدل پایین فارغ التحصیلیم سرخورده نشم و اگه کار دولتی مناسبی پیدا کردم به خاطر معدل رد نشم! البته درس خوندن رو هم خیلی دوست دارم ولی میخوام بین کار و علم یه تصمیم درست بگیرم آخه خیلی ها بهم میگن اگه ادامه ندم بعدا پشیمون میشم و از طرفی ارشد بدون کار یعنی هیچ! البته این رو هم بگم که در برنامه نویسی استعداد خیلی خوبی دارم اما الان برای ورود به بازار آمادگی کامل ندارم و برای وارد شدن به بازار کار باید تمرین و تلاش کنم که چند ماهی باید روش وقت بذارم که البته با لذت و علاقه بالا این کار انجام میدم ، صحبتم اینه که تا چند سال دیگه ارزش لیسانس خیلی پایین میاد و احساس میکنم حداقل ارشد رو باید داشته باشم و ممکنه حتی با تخصص خوب ولی با مدرک لیسانس حرفی برای گفتن نداشته باشم البته در صورت خواندن ارشد تمایلی به تحصیل در دکترا ندارم و فکر میکنم فقط به همون ارشد ختم بشه!
    (بعضی وقتا فکر میکنم اگه معدل کارشناسیم بالا بود یا قطعا دیگه ادامه نمیدادم یا قطعا ادامه می دادم و دیگه هیچ تردیدی نداشتم!!البته احتمال ادامه ندادن بیشتر بود!! )
    چون متاهل هستم و نمیخوام همه زندگیم وقف درس خوندن بشه و میخوام از زندگی لذت ببرم (از درس خوندن هم لذت میبرم اما نه دیگه تا دکترا) ببخشید طولانی شد عاجزانه ازتون میخوام که راهنماییم کنید…

    • کیمیا جان.

      من چند تا نکته به نظرم می‌رسه که اینجا لازمه بگم:

      اول اینکه در رشته‌ی تو (نرم‌افزار) خصوصاً اینطور که گفتی دوست داری Developer باشی و برنامه‌نویسی انجام بدی و … عملاً مدرک هیچ کمکی نمی‌کنه. موفق‌ترین‌ آدمهایی که من در این حوزه هم در ایران و هم در خارج از ایران می‌شناسم یا اساساً مدرک ندارند یا اگر دارند یک مدرک حداقلی، از جایی، موسسه‌ای، دانشگاهی، چیزی دارند. بنابراین مدرک بعیده بتونه به «افزایش درآمد» تو کمک کنه.

      دوم اینکه می‌فهمم که مدرک ارشد می‌تونه پوششی برای مدرک لیسانس باشه که دوستش نداری. من دوست باسواد و فهیمی دارم که مدرک دانشگاه پیام نور داره (که به نظر من خیلی هم خوبه و مشکلی هم نداره) اما مدرکش رو دوست نداره و رفته ارشد داره یک دانشگاه دولتی در تهران می‌خونه. میگه سواد ارشد برام مهم نیست فقط می‌خوام مدرک لیسانسم پوشانده بشه! می‌گم میفهمم این یعنی چی اما راستش خودم رو نمی‌تونم به درست بودن چنین تصمیمی قانع کنم.

      سوم اینکه من و تو یک تفاوتی در نگرش داریم. تو نگرانی که مدرک ممکنه باعث شه یک شغل دولتی رو از دست بدی. من اما همیشه فکر می‌کنم اساساً شغل دولتی باید آخرین گزینه‌ی یک فرد باشه. تو در اونجا چارچوب‌های زیادی خواهی داشت و دیر یا زود می‌فهمی که مهم‌تر از شناخت نرم‌افزار و کدنویسی و تخصص و معدل، اینه که حجابت رو حفظ کنی و نمازت رو به موقع بخونی و پروفایل فیس بوکت رو ببندی و … تا بتونی فرصت رشد داشته باشی. من فکر می کنم اگر تصمیمی وجود داره که بتونه شانس تو رو در استخدام دولتی از بین ببره، لحظه‌ای در انتخابش تردید نکن.

      استخدام در دولت – در نظام بسته‌ی ناکارآمد کشور ما- مثل ازدواج می‌مونه با همه‌ی تبعات و محدودیت‌هاش!

      خلاصه‌ی حرفم اینکه تو میگی تا چند سال دیگه ارزش لیسانس پایین میاد. من میگم الان دکترا هم ارزش نداره و اونقدر آدم مدرک دار ناتوان می‌بینم که برای ماهی ۴۰۰ تا ۷۰۰ تومن میان التماس می‌کنند و اونقدر آدم بی مدرک توانمند (نه رانت خوار. توانمند) می‌بینم که ماهی ده تا بیست میلیون تومان درآمد دارند (که از جنس سرمایه‌گذاری فیزیکی هم نیست و پول فکر کردنشان را می‌گیرند) من فکر می‌کنم بی ارزش شدن و با ارزش شدن مدرک به معنی ۱۰۰ هزار تومان حقوق کمتر یا بیشتر است که اساساً نمی‌تواند مشکلی را حل کند.

      به نظرم روی مهارتت کار کن و اگر می‌تونی توی یک حوزه تخصصی کار کن.
      من اگر مهندس نرم‌افزار بودم و دلم می‌خواست تخصصی داشته باشم مثلاً!
      یا می‌رفتم App نوشتن در اندروید و IOS رو خوب یاد می‌گرفتم که این روزها هزاران مدعی داره و هنوز شرکتها و سازمانها چون آدمهای قوی کمی وجود دارند پروژه های اپ نویسی خودشون را معلق نگه داشتند (همه البته مدعی هستند که ما بلدیم بنویسیم!)
      یا شاد می‌رفتم روانشناسی تعامل انسان و کامپیوتر رو یاد می‌گرفتم برای کمک به طراحی بهتر سایت که فکر می‌کنم در آینده بالاتر از کارهایی مثل SEO قرار بگیره.
      یااینکه مثلا میرفتم Artificial Neural Network رو خوب یاد می‌گرفتم اون هم نه عمومی. بلکه در حوزه‌های خاص مثل مثلاً تشخیص و تحلیل چهره یا تشخیص صدا یا تصمیم‌گیری در بورس یا …
      تو اگر در بالاترین دانشگاه کشور هم مدرک ارشد با معدل ۱۹ بگیری، فردا روزی کسی رو می‌بینی که از همونجا معدل ۱۹/۱ داره و این یعنی شکست تو!
      اونوقت برای پاکسازی این مشکل باید دکترا بگیری!
      من پیشنهادم اینه که با تخصص خودت رو متمایز کنی و اگر کسی بهتر از تو پیدا شد، مدتی شب بیداری و مطالعه و تمرین میتونه دوباره به تو جایگاه مناسب خودت رو بده.

      خواهش می‌کنم به کار کردن برای دولت هم فکر نکن. حیفه.

      • ثمانه گفت:

        اگر لایک به کامنت وجود داشت من این پاسخ رو سوپر لایک می کردم 🙂

        • mina90 گفت:

          منم همین طور.
          این جواب خیلی از شک و دودلی هام رو برطرف کرد. چقدر احمق بودم که به چه چیزای احمقانه ای این روزا فکر میکردم.
          عالی استاد. یک دنیا تشکر.

      • مریم1992 گفت:

        پشت تک تک جملاتت کلی فکر و اندیشه ی قشنگه… گاهی جملاتت اونقد پرمفهومن که یه مسیر روشن رو نشون میده… شاید بهتره به اون حرفات بگم : قطب نمای هدف!

      • الیاس گفت:

        سلام
        خیلی خوب بود این کامنت
        برای من که دانشجوی فناوری اطلاعات هستم عالی بود
        ممنونم ازتون
        لطفا در این مورد اگر امکانش باشه بیشتر بنویسید نیازهای جامعه ما در زمینه آی تی و کامپیوتر
        بیشتر علاقه دارم اون افرادی که به درآمد های خوب تو این زمینه رسیدند بشناسم
        چه کارایی کردند؟ وارد کدوم حوزه این صنعت شدند-
        چه جوری از فکرشون استفاده کردند
        شدیدا دنبال گزینه های بومی می گردم
        سپاسگزارم
        و باز هم ازتون ممنونم

        • الیاس جان.
          مشکل اینجاست که من سواد آی تی ندارم.

          اما چشم.
          از دوستان کارآفرین موفقم که در این حوزه مشغول به کار هستند پرس و جو می‌کنم و یک گزارش تهیه می‌کنم. شاید هم برخی از اونها (که خیلی توانمند‌تر و خوش‌قلم‌تر هستند) قبول زحمت کنند و در این زمینه مطلبی در این سایت بنویسند.

          حتماً پیگیری می‌کنم.

      • کیمیا امیری گفت:

        سلام آقای شعبانعلی عزیز،
        خیلی ممنون چقدر با حوصله و خوب و کامل پاسخ دادید از اینکه دلخور شده بودم عذر می خوام و با این پاسخ تون شرمنده شدم،
        خیلی خوب توضیح دادین زمانی که گذاشتین و پاسخی که دادین برام خیلی ارزشمنده..
        راستش از اونجایی که بقیه دوستام دنبال کار دولتی هستند باعث شده بود ذهنم مشغول شه اما با توضیحات شما فکر میکنم روحیه م اصلا با کار دولتی سازگار نیست و یه تخصص عالی که همیشه باهش آپدیت باشم خیلی بیشتر راضیم میکنه و از برنامه نویسی (در هر زمینه ای) خیلی لذت میبرم.. پیشنهاداتون در زمینه تخصص هم خیلی بهم کمک میکنه باید بررسی کنم ببینم با کدوم بهتر میتونم کار کنم از همین الان دنبال یه تخصص میرم … باز هم ممنون از راهنماییتون..

      • محمد گفت:

        سلام، پاسختون درست و سنجیده بود ولی با بعضی جاهاش موافق نیستم.
        من خودم از یک دانشگاهی که در سال ۱۳۲۶ تاسیس شده در رشته مخابرات فارغ التحصیل شدم. بعد خدمت سربازی دنبال شغل می گشتم ولی تو رشته و تخصص خودم پیدا نکردم ، تنها چیزی که شنیدم این بود که برا کار در زمینه مخابرات باید به تهران برم! پیری والدین و مسائل اقتصادی باعث شد از رفتن به تهران منصرف بشم. تا الان اینور اونور کارکردم کتاب فروشی، سیم کشی، نصب دوربین مدار بسته، کارخانه یخچال سازی، کارخانه تولید کلوچه و …. که هیچکدام از اینها به رشته ای که تحصیل کردم ارتباط نداره(شاید به قول شما در رادیو مذاکره من آدم نفرین شده ای هستم). به نظرم اگه توی شهر بزرگ زندگی می کنی داشتن یک تخصص کافی هستش ولی توی شهر کوچیک باید توی بسیاری از زمینه ها کار بلد باشی. امیدوارم خانم امیری توی شهر بزرگ زندگی کنند.
        مسئله دیگه اینه که، محمدرضا جان آرزوی من این هستش که یه روزی مخابرات استخدامم کنه. حداقلش داشتن یک شغل دولتی بهتر از انجام کاری که دوسش ندارم ولی برای به دست آوردن پول مجبورم انجامش بدم.

      • شهرزاد گفت:

        واای چقدر این جواب زیبا بود. چقدر از خوندن تک تک توصیه ها و جملاتش لذت بردم و البته …چقدر افسوس خوردم که قبلا کسی به این زیبایی به من راهنمایی نکرد… من با تمام وجودم تمام این توصیه ها رو تایید میکنم و بخاطر این دیدگاه روشن ازتون ممنونم و ای کاش تمام آدمهایی که در انتخاب زندگی حرفه ای دنبال یه راهنمایی خوب میگردن بتونن این جواب رو پیدا کنن…

        • شهرزاد گفت:

          و البته دلم میخواد به این فکر کنم که باز هم خیلی خوشبختم که الان این جواب رو پیدا کردم و باز هم میتونم به امید خدا بهترین راه ها رو به لطف این توصیه های راهگشا در کنار راه های قبلی دوباره امتحان کنم. به قول جمله معروف: ” یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت. ” : ) ازتون ممنونم…

  • مجید ابراهیمی گفت:

    سلام دوباره به دوست آینده من محمدرضا
    میخواستم بگم توی زمانهای مرده زندگیت یا اوقات فراغت برو یه دکترا هم بگیر . بعد که بگی من رفتم و داستان از این قراره، دیگه آب اومده و تیمم رو باطل کرده. نمیدونم چرا بعضیها اصلا تو باغ نیستند.

  • فهیمه گفت:

    من ترم اول کارشناسی ارشد مدیریت استراتژیک منابع انسانی روزانه دانشگاه تهران هستم. کارشناسی م مدیریت بازرگانی از دانشگاه پیام نور بود .
    تصمیم دارم تا مقطع دکترا ادامه بدم.
    متاسفانه زبان انگلیسیم خوب نیست . میخواهم همزمان با خوندن درسهام ، خودمو اماده کنم برای دکترا

    الان مثل کلاف سردرگم هستم واقعا نمیدونم از کجا و چطوری شروع کنم

    اگه از دوستان کسی هست که بتونه مشاوره بده ممنون میشم.

    با ارزوی موفقیت برای همه ی شما

  • A گفت:

    سلام
    شاید بتونم بگم که چندین ماه روی این قضیه فکر و تحقیق کردم. باید بگویم که اگر بتوانیم خروجی هایی برای بهبود توانمندی های خودمان از دوره های دکترا ترسیم کنیم بسیار می تواند مفید باشد. با نظر شما موافقم که بعد از هر مقطع بهتر است تا تجربه های کاری هم اندوخته شود. در مورد خود بنده این گونه است. بعد از دوره کارشناسی مدتی فضای بازار رو تجربه کردم. و بعد کارشناسی ارشد رو همزمان با حضورم در بازار تجربه کردم و باید بگویم که من فیلتر ذهنی خاصی دارم که مطالب را دوباره به ذهن خودم ترجمه میکنم. و تصمیم دارم بعد از ۴ سال کار در بازر و مدیریت شرکت خودم که همزمان با شروع ارشد بود دوباره به دانشگاه برگزدم و دکترا بخونم. اما با ترجمان درست و البته با سعی اینکه ارتباطی بین تجربیات کاریم و مطالب اکادمیک پیدا کنم. من همیشه به مطالاعات حوزه آینده علاقمند بودم و این مطالب در محیط بازار هم کاربرد دارد. در نهایت باید بگوییم که اگر بدانیم کجا میرویم و دنبال چی هستیم هر کاری می تواند با ارزش باشد. چه در دانشگاه باشیم چه در بازار کار.
    موفق باشید

  • الهه.د گفت:

    سلام خداقوت
    بنده هیچوقت آدم زیاده خواهی نبودم اما نه به این معنا که حقمو نخوام . ۱۹ سالگی بادیپلم آزمون دادم و کارمندشدم تو سازمان تامین اجتماعی اما واسه پیشرفت مدرک لازم بود ، از یه مسئول اداره (که بعدفهمیدم غیرمسئول بوده) راهنمایی خواستم و دست به انتخاب رشته و اخذمدرک زدم : اقتصادنظری، اما در کمال تعجب فهمیدم که این رشته نسبتا سخت جایگاه محدودی تو رشته های شغلی اداره داره! ۱۰ سال سابقه کار دارم مرتب تعریف و تمجید شدم و میشم اما هیچی مدرک مدیریت نمیشه !!!! به من حق بدین برم ارشد مدیریت بخونم واسه اینکه بعد از سالها تجربه کار کارشناسی ( تو شغلی که دوستش دارم) به بهانه ردیف کارشناسی نداشتن نتونن جلوی اظهارنظر و پیشرفتمو بگیرن . اگه من ادامه ندم به نظرتون امثال اون مسئول غیرمسئول تو جایگاه تصمیم گیری باشه و مسیر زندگی دیگران رو به بیراهه ببره؟؟؟

  • ناشناس گفت:

    با سلام پسرم خیلی به رشته مکانیک علاقه داشت ودر این رشته هم در ترم سه درس میخواند به گفته خودش رشته سخت اما زیباست من خیلی دوست داشتم که در رشته پزشکی درس بخواند اما خودش مکانیک را انتخاب کرده بود ااما الان او هم میگوید همه میگویند مهندسی نه بازار کار خوبی دارد نه درامدی که به این همه زحمت پاسخ دهد و میگوید ای کاش رفته بودم رشته پزشکی ومخواهد انصراف دهد لطفا راهنمایی کنید

    • اميرحسين گفت:

      با سلام شايد تجربه ي من براي تصميم گيري پسرتون مفيد باشه
      من در سن ۲۸ سالگي تصميم انتحاري توي زندگيم گرفتم که زياد با گزاره هاي عقلي جور در نمياد!در حالي که ترم آخر ارشد بودم و تنها پروژه مونده واسه دفاع از دانشگاه انصراف دادم و تو کنکور تجربي شرکت کردم يک عقبگرد ده ساله در زندگي و تصميم براي يک شروع دوباره…
      در زماني که من کنکور کارشناسي در رشته رياضي فيزيک دادم افرادي که در رشته تجربي شرکت ميکردند غالبا کسايي بودند که بنيه ي علمي پايينتري نسبت به بچه هاي رياضي داشتند و کسي که توي رشته رياضي توانايي کسب رتبه ي تا حتي۴۰۰۰ يا ۵۰۰۰ رو داشت در رشته تجربي کسب رتيه زير ۵۰۰ راحت و بي درد سر بود و من در کنکور جزو رتبه هاي زير ۴۰۰شدم با اينحال چون به توانايي و استعداد خودم اشراف نداشتم بر اساس يک عرف رايج که براي رتبه هاي برتر در مورد انتخاب دانشگاه و رشته وجود داره و البته تا حدودي علائق خام خودم وارد رشته مکانيک شدم بعد از هفت سال از ورودم به دانشگاه بود که به طور جدي شروع به مکاشفه ي دروني خودم کردم و به يک تحليل جامع و همه جانبه نسبت به خودم و توانايي روحيات و استعداد و علائفم رسيدم و باعث شد اين تصميم و بگيرم هر چند دير ولي بالاخره لازم بود تا مسيرم رو بر اساس اون چيزي که دريافته بودم از خودم تغيير بدم
      به هر حال يک پايان تلخ بهتر از يک تلخي بي پايان بود!
      داستان چرايي اين تغيير مسير ۱۸۰ درجه اي خود يک مثنوي هفتاد من ه که در اين وجيزه نمي گنجه
      ولي اگر بخوام خيلي خلاصه بگم انسان بايد در رشته اي تحصيل کنه که هم علاقه هم استعدادش رو در گرو تحصيل توي اون رشته بدونه نه علاقه و نه استعداد به تنهايي کفايت نميکنند وجود هر دو پارامتر شرط لازم و کافي ه…
      واقعا اگر صرفا به نيت ه کسب در آمد و موقعيت قراره رشته پزشکي يا هر رشته ي ديگه انتخاب بشه پايان مطلوبي براي فرد نداره…

  • سجاد اسمی خانی گفت:

    درس خواندن اسعتداد درونی انسان را قوی میکند و از آنجا که هوش اکتسابی است بهره هوشی انسان را بالا میبردخودم بعد از گرفتن مهندسی برق قدرت تست هوش مسنا از خودم گرفتم ۱۶۰ شدم که از نیوتون و نابلون و بیلگتس هم بیشتر است.هزاران راه برای میلیاردر شدن دارم اما برای یک میلیارد کاغذ عمرم را هدر نمیدهم…………..

    • مجید ابراهیمی گفت:

      شما که نباید برای کاغذ عمرتون رو تلف کنید. شما باید تولید ارزش کنید توی جامعه. مثل همون بیل گیتس که دنیا رو با کارهاش تکون داد. الان یکی از مهمترین کارهای بیل گیتس واکسیناسیون کودکان افریقایی هست. پس بیل گیتس عمرش رو برای اون کاغذها هدر نداده ، کاغذها خودشون رو برای بیل گیتس به هدر میدهند.
      ضمن اینکه میشه بگید عمرتون رو میخواین تو چه راهی صرف کنید که به هدر نره؟

  • یه دبیر ناامید!!! گفت:

    سلام
    سپاس بابت مطالبی ک نوشتین
    راستش من از سال سوم راهنمایی ارزو داشتم که دکترای ریاضی بخونم
    چون حقیقتا اگر دال بر خودستایی نباشه واقعا استعدادشو داشتم
    بعد کنکور دیدم اصلا به هیچ رشته مهندسی علاقه ندارم دبیری ریاضی رو انتخاب کردم
    اولاش به قدری حس پژوهش داشتم که دلم میخواست از هر نظری تو ریاضی پیشرفت کنم امام متاسفانه وقتی محیط دانشگاه رو دیدم بقدری از درس زده شدم که از ترم دوم دیگه سر کلاسام به زور میرفتم
    هیچی کارشناسی بدون هدف داشت تموم میشد ترم هفت امتحان ارشد دادم قبول شدم بازم فکر میکردم ارشد ممکنه با لیسانس فرقی داشته باشه اما متاسفانه بازم وقتی سطح سواد استادا رو دیدم فهمیدم اینجام هیچ خبری نیست!!!
    الان بطور قطع قید دکترا رو زدم و دیگه هیچوقت سراغش نمیرم
    اعتراف میکنم ارشد چیزی یاد نگرفتم!!!
    الانم هروقت کسی رو میبینم که داره ادامه تحصیل میده خنده ام میگیره که چرا و به چه امیدی داره درس میخونه؟
    تو مملکتی که داره مردمشو با یه رویای سیاه رنگی میکنه واقعا درس خوندن چ سودی داره؟؟؟
    الانم سر کلاس به دانش آموزام میگم اگرکه واقعا هدف ندارن نرن دانشگاه همه چی که درس نیست
    البته نمیدونم کارم درسته یا نه اما نمیخوام چند ده نفر دیگه مثل خودم چند سال از بهترین سالای عمرشون هدر بره !!!

    • ناشناس گفت:

      امام خمینی: درس خواندن واجب عینی و بر همگان واجب و لازم است
      اینقدر از انگیزه های مادی درس خواندن حرف نزنید
      اولاً وظیفه و تکلیف شرعی است
      ثانیاً به دلیل رسالت جهانی اسلام و عقب ماندگی و انحطاط عمیق علمی مسلمین بر آحاد جامعه لازم و واجب است که درس بخوانند
      والسلام علی من اتبع الهدی

      • امام خمینی درس خواندن را گفته اند نه مدرک گرفتن را.

        همیشه برای مظلومیت ایشان غصه می خورم که طرفدارن سطحی نگری چون شما دارند.

        و دعا می کنم که خداوند اسلام را از شر مسلمین حفظ کند.

        • هادی گفت:

          خوشم اومد 😀
          دقیقا درحال حاضر باید اسلام رو از شر مسلمین حفظ کرد

        • احمد گفت:

          سلام دوست عزیز
          درسته “امام خمینی درس خواندن را گفته اند نه مدرک گرفتن را” اما توی یه کشور در حال توسعه با ویژگی در حال توسعه بودن مردمش! واقعا شما انتظار داری کسی بدون رفتن به جامعه درس بخونه

          البته من هم با شما موافقم و هر کسی می خواد ادامه تحصیل بده، نظرش را بر می گردونم ولی این را هم باید قبول کرد که یک قاعده اقتصادی هست می گه اول تولید انبوه و بعد تولید با کیفیت، در واقع یه جور overshooting هست که ابتدا عده ی زیادی میان درس می خونن با کیفیت متفاوت و بعد دوباره جامعه به تعادل خودش بر می گرده ( با کیفیت بالا)

          پس نمیشه حکم داد که درس نخونید (هر چند نمیشه حکم داد همه درس بخونن)
          یاعلی

        • آقائی گفت:

          سلام جناب مهندس
          با تشکر از به نظر شخص “ناشناس” مقصودش همین چیزیه که شما می گید، یعنی باید برای درس خوندن اهمیت قائل شد و راهش هم دیدن استاد هست که تو مثه دانشگاهها باید سراغشون رفت که لازمه اون هم امتحان دادن و مدرک گرفتن هست. خلاصه میخوام بگم امام فرموده که درس واجب عینی ولی هیچ منافاتی با مدرک گرفتن نداره. ضمنا من فکر می کنم که برای اصلاح یک چیز لزوما نباید از اون فرار کرد مثه مدرک گرایی. برای از بین بردن مدرک گرائی باید آگاهانه سراغش رفت؛ یعنی اینکه: ۱٫ مدرک رو گرفت تا نگن که چون عرضه نداره این حرفا رو می زنه ۲٫ در کنار مشغول به واحدهای معمولی بودن، هدفدار کتابها و مقالات علمی خاصی را که در راستای رشته اش باشه مطالعه کنه. نتیجه: باید مدرک گرفت اما آگاهانه یعنی با مطالعه هدفمند هم ابزار صوری و هم ابزار علمی رو داشت. موفق باشید

      • افشین گفت:

        سلام علیکم
        باید توجه داشت که امام خمینی این حرف رو در چه زمانی و برای چه گروهی زدنمخاطب این سخن پدر و مادرهایی بودن که مخالف فرستادن دخترها و پسرهاشون به مدرسه بودن.وگرنه اگر دکتری گرفتن واجب بود خودشون اولین کسی بودن که دکتری می گرفتن.شاید اونوقت انقلاب ایران شکل نمی گرفت و افرادی مثل شما از شاه نقل قول می کردین.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser