از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و دکترا نمیگیری…
پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…
مقدمه اول:
یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.
شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟
هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.
اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.
خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!
لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!
من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.
من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.
به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.
فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.
مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید
دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.
——————————————————————————————————
مقدمه دوم:
اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!
کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.
این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».
——————————————————————————————————-
اما حالا دلایل من:
– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.
شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!
من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!
– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.
در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص
«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»
تز بنویسم!!!!
شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…
– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…
– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.
– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.
خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.
من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…
یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.
یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.
یا شبیه…
——————————————————————————————————-
پیشنهاد میکنم دوستانی که تمایل به گذاشتن کامنت دارند:
۱- کامنتهای قبلی را بخوانند تا حرفهای تکراری دوباره مطرح نشود.
۲- پست «جسور باش» را در اینجا بخوانند…
سلام و درود به محمدرضا
حق با شماست و جدیدا این روحیه ی تشخیص ناکارآمدی سیستم آموزش متعالی داره رواج پیدا میکنه!!
بعد از سالها بیسوادی و جهل که در سالهای قبل تو کشور رایج بوده با هجوم دانش فقط یه روحیه ی مدرک پرستی و احترام و جایگاه به عناوین مد شده …..اینم از روحیات مشدد و غلیظ ماست…..به شخصه از اینکه کسی منو مهندس صدا کنه چمچشم میشه!!
سلام و درود به محمدرضا
حق با شماست و جدیدا این روحیه ی تشخیص ناکارآمدی سیستم آموزش متعالی داره رواج پیدا میکنه!!
بعد از سالها بیسوادی و جهل که در سالهای قبل تو کشور رایج بوده با هجوم دانش فقط یه روحیه ی مدرک پرستی و احترام و جایگاه به عناوین مد شده …..اینم از روحیات مشدد و غلیظ ماست…..به شخصه از اینکه کسی منو مهندس صدا کنه چمچشم میشه!!
اینقده باهات موااااااااافقم که نگو …
یعنی ۲ جای متن برات سوت یلیلی میزدماااااااااا
یکی :
“شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست… ”
و این ۳ مثال آخر متن !!!!
شما کلا کارت درسته!
🙂
اینکه شما تو زندگی راه خودتونو میرین قابل تحسینه
اما تو جامعه ای ک مدرک گرایی رواج داره میشه دنبال مدرک نبود؟ تو دانشگاه مسائل کاربردی تدریس نمیشه, خیلی چیزارو باید تو بازار کار یاد گرفت. خیلیها هستن تو مشاغل مختلف با تجربه کردن تونستن کارشون رو به دیگران بقبولونن وبه جایی برسن. مثلا من مدرک کاردانی گرافیک دارم یه استادی تو دانشگاه داشتم خودشم مدرک کاردانی داشت.
سرکلاس ژست همه چیز دونی میگرفت میگفت برین فلان کتاب از کتابخونه بیارین نگاه کنین فلانی چیکار کرده! ازش چیزی میپرسیدی میگفت منم چیز بیشتر از شما نمیدونم فقط کار کردم و یه چیزایی دستم اومده! حداقل استادای مدرکی ما قاعده قانونشو میگفتن ما خودمون با توجه به اونا خلاقیت به خرج میدادیم . من حقیقتا میگم چندان چیز خاصی ازش یاد نگرفتم چون خودش با تجربه یاد گرفته بود نمیتونست اونو به زبون علمی بگه. شاید الان پیش خودتون بگین چه دانشجوی حاضری خوری اما بالاخره باید الفباشو ک یادمون بده .نمیگم بلد نبود اما فقط برای خودش نه برای انتقال به دیگران .
اما من میگم باید این راه رو رفت و مدرک گرفت تا بالاخره بتونی راهت رو پیدا کنی و به یه نتیجه برسی . مثه خودتون
اشتباه میگم؟!!
نیلماه جان.
بر اساس یک یا دو تجربه نمیتوان گفت.
عکس تجربه تو رو هم من دارم.
در محضر برخی اساتید بوده ام که در دنیا جزو چند نفر اول تخصص خودشون بوده اند و رزومه ای که نمیتونستی بخونی از بس طولانی بود.
اما باز هم حرفی برای گفتن نداشتند.
تا اونجا که من فهمیدم رابطه مدرک و سواد، مثل رابطه وزن و رنگ چشم میمونه! (یعنی هیچی!)
جامعه چیزی جدای از من و تو نیست. جامعه ما هستیم.
نمیتونی بگی من به مدرک اهمیت نمیدم اما جامعه میده!
اتفاقاً در این بمباران مدرک که هر گربه ای، چند تا لیسانس و فوق لیسانس و دکترا داره، مردم دنبال کارایی هستند.
من برای انجام یک کار گرافیک حرفه ای، به مدرک تو نگاه نمیکنم، بلکه نمونه کار تو رو می بینم.
یا برای مشاوره کسب و کار، به وضع مالی مشاورم نگاه میکنم!
به همین دلیل کم نیستند دانشگاهیان ما، که نتونستند جایی رو که لازمه در بخش خصوصی صنعت بگیرند و جیره خوار دولت شده اند.
مرسی محمدرضای عزیز
واقعا از زمانی که با شما آشنا شدم قدمهایم در مسیر زندگی محکمتر شده
ممنون
من هم ارشد مکانیک شریفم
شدیدا موافقم با نظراتت
عالی
سلام
بعد از پادکست نوروزیتون دومین مطلبی هست که از شما میبینم. بسیار خوب بود و حرف دل خیلی از افراد آگاه.
متاسفانه کشور از مدرک اشباع شده، به نظر من دلیل عمدش هم کمبود فرصت شغلیه، کار کمه و افراد خیلیاشون برای وقت کشی میرن تحصیل میکنند!
لذت بردم از حرفات..خیلی دوس دارم از برنامه روزانت بدونم؟…اینکه شبا چقد میخوابی؟برنامه روزانت؟.استراحتاتو چیکار میکنی؟..خیلی دوس دارم بدونم…
برنامه من با توجه به دوره های مختلف سال فرق میکنه. تابستان و پاییز بیشتر آموزش. بهار و زمستان بیشتر کار شرکت. عید بیشتر مطالعه.
اما به هر حال حدود روزی ۲۰ ساعت کار میکنم و متوسط روزی ۵۰ صفحه کتاب میخونم
کمتر از ۴ ساعت خواب!
من مدتی اینطوری بودم داشتم هنگ می کردم.
سلام اعتراف میکنم که این سوال همیشگی من از شما بود و با اینکه پیش از این هم به ان اشاره کرده بودید الان کاملتر بود شخصا معتقدم این موضوع میتواند در زمره موضوعات شخصی زندگی انسان قرار بگیرد و هر انسانی خود میتواند تشخیص دهد که تحصیلات تکمیلی برایش الویت هست یا نه و البته انهم باز به شرایط فردی برمیگردد اما در مورد شرایط کشور خودمان با احترام به نظر و عقیده شما احساس میکنم دلیل اینکه شاید تحصیلات تکمیلی در ایران ارزش محسوب میشود نوع نگاه عموم جامعه ست که فکر میکنیم هرکسی مدرک بالاتری داشته باشه بیشتر دیده و پذیرفته خواهد شد و همان مشکل مدرک گرایی صرف بدون تکیه بر تجربه عملی و تخصص.
من کاملاً حرف تو رو قبول دارم. تنها نکته ای که میمونه اینه که این فضا باید از یک جایی عوض بشه.
من الان فکر میکنم به لطف اتفاقهای سالهای اخیر و اینکه هر کسی از راه رسید یک مدرک دکترا از یک ناکجاآبادی دریافت کرد، حرمت مدرک بیش از هر زمان دیگری داره از بین میره. الان با کمی تلاش کردن میشه فرهنگ رو اصلاح کرد!
تحليلتوو پسنديدم!من راجع به اين موضوع فراوان فكركرده ام،اماالان فكرميكنم كافي نيست،به علاوه عملگرايي بسي مهمترگشت برايم.
ملت ما مشکلشان این است که جستجوی علم را با چیزی به نام مدرک میخواهند به واقعیت تبدیل کنند
علم بدون عمل فقط به درد خاک خوردن میخوره….
خودمم گاهی به خودم میام میبینم این اشتباه را میکنم….
مهم عنوان انسان نیست معیار باید انسانیت و رفتار انسانی باشد…
خودم را میگویم چه ارزشی دارد رفتار سازمانی درس بدهم ولی در عمل فراموش میکنم مشتری من یا دانشجوی من قبل از اینکه مشتری یا دانشجوی من باشد یک انسان است و شخصیت انسانی بدون رتبه ، مقام ، پول و…. قابل احترام است..
سلام خدمت همه دوستان و هموطنان گلم…متاسفانه کشور ما مدرک محوره ولی مدرکی که همه اش تیوری باشه به هیچ دردی نمی خوره.من ۳۱ سال سن دارم و از سوم ابتدایی کار کردم و درس خوندم.یعنی ۲۲ سال زحمت کشیم و خدارو شکر ۸ تا شغل صنعتی رو بطور حرفه ای بلدم.من در کنار کار درس خوندم و مدرک مهندسی مکانیک رو هم گرفتم .زندگی خودمو واستون مثال زدم که بگم جوان های ایران به فکر کارمندی و شغل های اداری نباشید.همیشه سعی کنید کارافرین باشید.اگه به فکر تولید کار و صنعت باشیم می تونیم علم هم تولید کنیم.کسی که مدرک دکترا رو گرفته ولی پوست دستاش مثل بچه ۵ ساله باشه از کجا بفهمه صنعت وکار چیه که بتونه مدیر خوب یا رییس دلسوزی باشه.بیشتر تحصیل کرده های کشورمون فقط بلدن با خودکار کار کنن.کشور ما هیچ وقت پیشرفته نمی کنه تا وقتی اموزش از پایه درست وحسابی اجرا بشه.ضعف کشور ما فقط از اموزش.من به این نتیجه رسیدم تا زحمت نکشی و عرقت در نیاد پیشرفت نمی کنیم.ضمنا هم بگم من چند مورد کار اداری برام پیش اومد ولی نرفتم.دلم می خواد رو پای خودم تکیه کنم.این روش زندگی سخته ولی ارزشش رو داره.بخاطر کار در صنعت و دیدن مشکلات ۳تا اختراع هم ثبت کردم و چندتای دیگشو هم دارم.کار . تلاش .هدف تا ایران رو پیشرفته کنیم.موفق باشید.
خیلی عالی بود متن فوق العاده جذاب و تاثیرگذاری بود و قانع کننده . خوشحالم که هر روز به سایتتون میام و از نوشته های تاثیر گذارتون استفاده میکنم.
مطلب امروزتون اگرچه برایم خنده ای ایجاد کرد اما سزشار از معنی بود .
با سپاس فراوان
از این بهتر نمی شد حق مطلب رو ادا کنی
محمد رضا نگارشتو دوست دارم … اغازی گیرا ….
متنی روشن و بدون ابهام….. و پایانی قوی….
فوق العاده بود،حرف نداری محمدرضا
یادمه ۵ ساله پیش اومدم بهار یه سری بزنم، شک داشتم دکترا بخونم یا نه، خود شما به من گفتی به خاطره لقبشم که شده بخون، تهش اینه که به من میگن مهندس شعبانعلی و به آقای ایکس میگن دکتر. در واقع پشت اون حرف همهٔ این حرفها خوابیده بود، یا شاید هم ۵ سال پیش یه جور دیگه فکر میکردید:)
خیلی پسندیدم، خیلی، خیلی
i agree with u
سلام دوست عزیز،
متاسفانه از قبل با سایت شما آگاهی نداشتم… اما یه حقیقتی رو می خواستم بیان کنم که بیشتر بیان تجربه شخصی خودم هستش. بنده تجربه دکتری مدیریت اون هم از یکی از دانشگاه های خوب رو دارم.
در مورد نوشته مرتبطت با دکتری واقعا بهت حق می دم که نخونی! کار بسیار درستی هم می کنی. چون روحیه خودشو می خواد، ذهنیت آماده خودشو می خواد و در نهایت آدم خاص خودشو می خواد. اینم بگم که هزار ماشالله با وجود اینکه هزار یک مشکل مخصوص به خودمون داریم ما جوون ها تو ایران، مشکل دکتری خوندن فقط مخصوص به ما ها نیست. به شخصه به دلیل شرایط کاریم آدم زیاد دیدم (همه از نوع خارجی و تازه از کشور صنعتی – فرضا آلمان) که با اینکه سال سوم تحصیلشون بود، روزی چند بار به شک می افتادن که ایا هزینه فرصتی که میدن ارزشش رو داره؟ آیا واقعا با انجام تحقیقات می تونن به کسی چیزی اضافه کنن؟ ایا تحت فشار گذشتن خودشون به این حد، اونقدر بازدهی داره؟ و خیلی وقت ها آدم توی رو در واسی با خودش یا با اطرافیانش ادامه میده …
من شخصا خودم زمانی که تحصیلم رو شروع کردم به این قصد این کار رو کردم که سربازی نرم و بتونم تویه یه کشور خوب زندگی کنم ! …. و جالب تر اینکه این دلایل، فقط دلیل من نبود، بلکه بسیاری از افراد دیگه هم شبیه من بودن…
اما بعد از یک سال دقیقا به این نقطه رسیدم که انگار اصلیات رو فدای جزئیات کردم.. و این واقعا حس بدی بود..
اما بعد از یه مدت استراحتی که داشتم به این نتیجه رسیدم که واقعا آدم پرکتیکالی هستم و واقعا هم سرم درد می کنه برای کار هایی که توی عمل به کار بیان …
به همه عزیزانی که دارن با دلایل شبیه من این کاررو می کنن توصیه می کنم که خوب فکر کنن و بعد به دکتری برن .. این نکته رو هم بدونن که با همه سختی هاش.. دکتری تازه اول راهه و باید بعدش ۵ تا ۶ سال دوره تنیور رو بگذرونن که خیلی خیلی مشکل تر از دکتری هستش (برای اینکه بتونن برن سر کار البته)، و تنها کسایی توی این راه موفق هستن که به این کار علاقه داشته باشند.
هیچ کس در صنعت برای تحقیقات مستقل پول نمی دهد. یعنی شما نمی توانی دنبال ایده ات بروی! اصلا فلسفه ی استاد رسمی قطعی چیست؟ مگر نه این است که استاد رسمی قطعی شده تثبیت می شود و هر اتفاقی افتاد، هر اشتباه علمی کرد، هر پولی را حرام کرد، کسی قرار نیست بیاید و بیندازدش بیرون! کاملا مصون است! چرا این گونه است؟ چون که فرد باید بتواند دنبال ایده اش برود به دور از هیاهوی پول و مسئولیت دنبالش کند.
اصلا می خواهم بپرسم این صنعتگران عمل گرا، این عمل خود را بر چه اساسی انجام می دهند؟ مگر نه این که بر اساس تحقیقات دانشگاه است؟ آیا اپل می توانست بدون استفاده از تحقیقات فوریه غیر از آجرپاره چیز دیگری تولید کند؟ آیا اگر تمام دانشی که خود شما به نوعی از طریق مقالات دانشگاهیان کسب کرده اید، را از شما بگیرند می توانید درست مدیریت کنید؟ بالاخره یک کسی باید این مقالات را بنویسد. و این افراد هیچ گاه صنعتگران نبوده اند. صنعتگران فقط این مقالات را مصرف می کنند.
آن لیسانسه هایی که می گویید کارشان از دکتراهای ما هم درست تر است، از مصرف مقالات و کتب تالیف هزاران دانشگاهی به این جا رسیده اند. بدون این افراد، آن لیسانسه ها هم هیچ چیز نبودند.
می گویید که عده ای بدون هیچ ارتباطی با صنعت برای خودشان در دانشگاهها تحقیقات دست و پا می کنند و مقاله می دهند (بی دلیل دست به تولید دانش می زنند). من می گویم کار درستی می کنند. آمپر و فوریه و کوشی و هرمیت و ناویر چه ارتباطی با صنعت داشتند؟ تمام وقتشان در دانشگاهی در فرانسه می گذشت و شاید در هنگام کار کردن نمی دانستند قرار است چه چیزی کشف کنند، چه رسد به کاربردش. حالا یکی از این صنعتگران عملگرا را بیاورید که بدون استفاده از دستاوردهای این افراد بتواند چیزی تولید کند.
حالا شما می گویید که ما احتیاجی به مدرک بالای لیسانس نداریم چون که می توانیم این علوم حاضر را بدون این مدارک مصرف کنیم؟ پس از این رو اشتباه است که عده ای بدون هدف در دانشگاهها روی تز های عجیب و غریب دکتری کار کنند؟ بنده مخالفم.
بنده عرض می کنم که دو قشر صنعتگر عملگرا و دکتر خودمحور (!) هر دو لازمه و مکمل این چرخه هستند. تمایل شما برای این که در هر یک از این دسته ها باشید، بسته به علایق خودتان است اما این به آن معنا نیست که دسته ی دیگر در انتخاب راه خود اشتباه کرده است یا کارایی درستی در این جامعه ندارد.
من با حرفهای شما کاملاً موافقم. کاش فقط به جای آمپر و فوریه و کوشی و هرمیت و ناویر، از ایرانیان نام می بردید.
من فلسفه ادامه تحصیل در کشورهای توسعه یافته را میدانم. آنچه به انتقاد گذاشتم، ادامه تحصیل در کشورهای توسعه نیافته است.
ضمن اینکه همانطور که از فحوای کلام، نحوه استدلال و عنوان مطلب من پیداست، نوشته ام که چرا «من» دکترا نمیخوانم.
سلام متن پست “چرا دکترا نمی خوانی” رو خوندم، بیشتر کامنت ها رو هم همینطور.
شاید توصیف من کامل نباشه اما حسم اینه:
“دیدین و شنیدین که بعضی جاها مسابقه می ذارن برای یه دسته مثلا سگ دوبرمن برا پیدا کردن ماده مخدره یا یه دسته قورباغه برا رسیدن به هدف، یا یه دسته اسب و شرط بندی که کدوم اول می شه یا یه چند تا بچه زیر یه سال که کدوم زودتر به این سر خط می رسه؟”
حکایت ایرانی در دوره آموزشی ۱۲ ساله و شاید ۴+۲+۴+…. دانشگاهی همینه.
جالبه که در همین ایرانی که من بزرگ شدم بعضی وقتها نفر تاپ از اول مشخص می شه:
جالبه که برا من شاگرد اول و دختر مدیر نمره بیست ثبت می شد ورقه شو خودم اصلاح می کردم ۱۶ می شد ۲۰٫ بجای ماها بچه های معلم و مدیر می رفتن برا شکوفا کردن استعدادشون….
کل رزومه ۱۲ ساله به باد فنا می ره و کنکور ۴ ساعته تعیین می کنه که تو می تونی رو اون صندلی ها بشینی یا نه!! یعنی رقابت سر نشستن رو صندلیه ….
بعدترها توی دانشگاه، بازهم با عزیزدردانه ها رقابت داده شدیم و نمره ملاک بود و نه اینکه چقد مطالعه غیر از جزوه های کپی خط خطی داشتم. نمره م هم کمتر از اونا شده بود.
از سر کلاس یکیشون که هیچی بلد نبود و بورسیه دکترا (همون دکترا) به خاطر سوال از یه مبحث ساده اسمز معکوس و اسمز که داشت برعکسش را به خورد بچه ها می داد، چندبار توبیخ گرفتم تنها کاری که کرد، کم کردن نمره من بود بی توجه به اینکه من شاگرد اول بودم و اگه ۱۰ هم می داد معدلم از ۱۸ کمتر نمی شد!
تنها تهدید و فرصت وتشویق در دانشگاه ومدارس نمره هس…
بعد اتمام کارشناسی، دوبار ارشد شرکت کردم و سه جا قبول شدم همه پولی. قبلش در یه اداره دولتی خیلی موقت دوره گذراندم و چیزی که دیدم اسف باربود. ادارات تعطیلن و فقط صبحانه می خورن، وقت نماز و ناهار را باهم یکی کرده و همه را مرخص می کنن؛ وسط کار به هر بهانه ای بیرون می روند و ارباب رجوع را تحویل هم نمی گیرن…. فقط حقوق می گیرن و در اتاق های تاریک شکم پروری و تن پروری می کنن و بعضی وقتها از نت دنبال result جستجوهایشان هستند!!
کار خصوصی هم نشد جور نشد!
باز در دوران رقابتی نمره و جزوه و مقاله افتادیم…. ترم ۲ ارشد هستم و باز نمره به کسی داده می شود که عزیزدردانه یکی از مدیرگروهها هس!! ۱۰ دقیقه قبل امتحان همه سوالات تک و بحرانی امتحان رو مث بلبل می گه و مقاله ترجمه نمی کنه فقط از کتاب می یاره رو پاورپوینت و تشویق و نمره می گیره… جزوه ش مث کتاب اول ابتدایی می مونه ۴ پاراگراف با فونتهای متفاوت دست نویس نوشته!!
کاش روزی همه کسایی که در این دور گردون رقابت آموزشی چرخاننده هستن، بدونن که فقط دور خودشون می چرخن و هیچ چرخی رو بجز چرخ زندگی و مسافرتهاشون و شکمشون نمی چرخونن….
برای ایران خیلی حرفا هس که می شه نوشت؛ وقت همین که پروژه برای دبیرستان high school می شه پایان نامه برای ارشد ما!
بی چشمداشت درس خوندن لذتی داره که در هیچی نیس! و البته در کل بی چشمداشت تشویق و تعریف زندگی کردن.
خیلی ممنون از نویسنده سایت و بازدیدکننده ها که اومدین و تجربیات خودتونو نوشتین.
خیلی جالب بود که گفته بودین شاید یه روزی دکترا بخونم!! مث وقتی که کل کلاس از روی شاگرد اول جوابا رو میزنه و در ثانیه آخر خودش جوابشو عوض می کنه!!
نظر نویسنده وبلاگ تا حدی زیادی قابل تامل است!!!
همچنین علی آقا هم که کمی با نظر نویسنده مخالف هستند تا حدی درست می فرمایند!!!
ولی جناب علی آمپر ، فوریه و سایر دانشمندانی کشما فرمودید کشفهای زیادی داشتند و به دور محیط صنعت بوده و صنعتگر هم نبوده اند!!!!
ولی چه کسی این اکتشافات رو بست و توسعه داده . مثالهای زیادی وجود دارد !!! از کار خودم مثال می زنم!!! آقای تسلا فقط کشف کرد که یک سیم داخل میدان الکتریکی دوران میکند!!! ولی الکترو موتورها کجا توسعه پیدا کردن!!! قوانین مربوط به اونها کجا کامل شد.پ، آیا این امر به غیر محیطهای صنعتی بود!!! در مورد انفورماتیک ، پزشکی و سایر علوم هم این مورد صادق!!!!