متاسفانه شنیدم که مادر لیلا دوست خوب متممی ما، بامداد دوشنبهی هفتهی جاری فوت کردهاند.
اگر حرفها و کامنتهای بچهها را در روزنوشتهها خوانده باشید، قاعدتاً لیلا را میشناسید و تا حدی از چالشهایی که در این مدت با آنها مواجه بوده – خصوصاً بیماری مادرش – مطلع هستید.
قاعدتاً پیامهای تسلیت – که در فرهنگ ما رایج هستند – چندان تسلی نمیدهند. بلکه صرفاً پیامی از سر احترامند که بار ادای یک وظیفه را از دوش گوینده بر میدارند.
بنابراین، ترجیح میدهم به جای پیام تسلیت، چند جملهای برای لیلا بنویسم:
لیلا جان. ظاهراً «از دست دادن» از جمله قواعد پایهای طبیعت و زندگی است و همهی ما کمابیش آن را تجربه کردهایم. برای برخی از ما – مثل تو – از دست دادهها در مسیر زندگی عموماً پشت سرمان قرار دارند و برای برخی دیگر، در راه پیش رو به انتظارمان نشستهاند.
سختیهایی که تا کنون داشتهای و البته کسان دیگری از جمع ما هم – میدانم که – داشتهاند، تا حد زیادی خارج از کنترل و اختیار بوده. اما قاعدتاً از این لحظه، رفتارها و اقدامها و پاسخهای تو به این رویدادهاست که مسیر پیش روی تو را میسازد.
همهی ما کولهباری از تلخیها و سختیها را بر دوش داریم. برای برخی سبکتر و برای برخی دیگر، سنگینتر.
سوال کلیدی اینجاست که این کوله بار را کجا و چگونه بازکنیم و اجازه دهیم چه نقشی در سفر زندگی ایفا کنند.
میتوانیم کولهبارمان را جلوی کسانی باز کنیم که مشکلاتی شبیه ما را تجربه کردهاند. در این صورت، تعدادی همدرد در اطراف خود جمع خواهیم کرد.
میتوانیم کولهبارمان را جلوی کسانی باز کنیم که شنوندهی خوبی برای مشکلاتمان هستند. در این صورت سبد اطرافیانمان با تعدادی همدل پر خواهد شد.
میتوانیم کولهبار خاطرات تلخ گذشتهمان را، هرگز باز نکنیم. ببندیم و بر دوش بگذاریم و وزنش را تحمل کنیم. فقط به مسیر پیش رو فکر کنیم. به انتخابهایی که مقابل ماست. به تصمیمهایی که باید بگیریم. به اقدامهایی که باید انجام دهیم. به منزلگاههایی که باید برسیم.
در این حالت، قاعدتاً اطرافمان با افرادی همراه پر خواهد شد. کسانی که به ما برای حرکت رو به جلو – به رغم همهی بار دشواری که بر شانه داریم – انگیزه میدهند.
شاید رویایی باشد که دوستانمان هر سه نقش همدرد و همدل و همراه را بر عهده بگیرند. اما میدانیم که هر کس، توان و انرژی محدودی دارد و برای اینکه یکی از این نقشها را بهتر ایفا کند، باید وقت و انرژی مربوط به نقشهای دیگر را کاهش دهد.
قاعدتاً تو، امروز و فردا و امسال و سالهای بعد، کولهبار سختیهای گذشته را بر دوش خواهی داشت. اما دشوارترین آزمون زندگی، شاید این باشد که بکوشی به درون آن کولهبار نگاه نکنی و مراقب باشی که دیگران هم، صندوقچهی اتفاقات و خاطراتت را نبینند یا کمتر ببینند.
به این شکل، با تو وارد تعاملِ «شنیدن درد و دل و در مقابل دلسوزی کردن» نخواهند شد. تو آنها را وادار میکنی با تو از درِ «شنیدن اهداف و خواستهها و آرزوها و در مقابل همراهی کردن» وارد شوند.
تردید ندارم که با اینکار، مادرت، پدرت، برادرت و همهی آنها که مسیر زندگی را زودتر از تو ترک کردهاند، به اینکه راه زندگی را محکمتر و مستحکمتر طی کردهای مثل همیشه و بیشتر از همیشه افتخار خواهند کرد.
آخرین دیدگاه