سنت هر سالهی ما این بوده که در سالگرد فعال شدن متمم، مطلب کوتاهی در روزنوشته در اینباره منتشر کنیم.
امروز، دوم بهمن ۹۷، دقیقاً پنج سال از آغاز فعالیت متمم میگذرد.
سالهای گذشته، معمولاً به برخی از تغییراتی که در طی آن سال در متمم روی داده بود، اشاره میکردم. اما طی سال اخیر، رابطهی ما و متممیها نزدیکتر از همیشه بوده و مرحله به مرحلهی تغییرات، در خود متمم به اطلاع دوستان متممی رسیده است. بنابراین، من حرف تازهای ندارم که در اینجا مطرح کنم.
به طور خلاصه میتوانم بگویم سه محور زیر، مهمترین محورهای تغییرات سال گذشته در متمم بودهاند:
- فراهم کردن امکان تعامل بهتر میان متممیها و توسعه مکانیزمهای آن
- افزایش یکپارچگی بین درسهای متمم (هم زیرمجموعههای هر موضوع و هم ارتباط میان موضوعات مختلف)
- بازنویسی و بازآفرینی درسهای قدیمیتر (که البته پیش از این هم بوده و پس از این هم ادامه خواهد داشت)
- نزدیکتر شدن تقویم محتوای متمم به سلیقه و انتظارات متممیها
همهی این موارد را کمابیش در متمم دیدهاید و مصداقهای آن را تجربه کردهاید. اما شاید مورد آخر، ملموستر باشد.
کافی است طی این پنج سال، روند محتوای متمم را با آنچه من در روزنوشته مینویسم مقایسه کنید. سال اول، مطالب آنجا و اینجا بسیار به هم نزدیک بود. چون هنوز دادهی کافی از سلیقه و انتظارات متممیها نداشتیم. اما پس از آن فاصلهها، هر روز بیشتر شد و خوشحالم که امروز دو فضای کاملاً مستقل شکل گرفته است. در حدی که روزنوشتهها و متمم، هر یک مخاطبان خود را پیدا کردهاند و به وضوح، مسیر متفاوتی را دنبال میکنند.
این شکل از لحاظ کردن سلیقهی جمعی متممیها در تولید و نشر محتوا، اثرات خود را روی شاخصهای عملکردی درونی و بیرونی هم به خوبی نشان داده است.
شاید امسال، مهمترین کاری که ما توانستیم انجام دهیم، این بود که اجازه ندادیم تلاطمهای سیاسی موجود در جامعه و تبعات اقتصادی آن، در فضای متمم منعکس شود و روند آموزش و یادگیری دوستانمان مثل همیشه، آرام و پیوسته ادامه پیدا کرد.
معمولاً هر سال در مطلب مربوط به سالگرد متمم، دو فهرست منتشر میکنیم. یک فهرست، مربوط به دوستانی است که بیشترین حمایت مالی را در آن سال از متمم کردهاند و فهرست دیگر، فعالترین دوستان متممی را مشخص میکند.
فهرست حمایتهای مالی با آقای عبداله ایپکچی آغاز میشود و با دوستان زیر ادامه پیدا میکند:
۳-شهرزاد
۸-الیاس
۱۰-طاهره خباری
۱۱-مریم رئیسی
۱۲-سامان
اما فهرست دوم، همانگونه که گفتم، نام فعالترین دوستان متممی – در دورهی یکسالهی منتهی به ۲ بهمن – است. شاخص فعالیت با ترکیب مواردی مانند زمانی که صرف مطالعهی درسها میشود، تعداد دفعات سر زدن به متمم، مطالعه دیدگاههای دیگران، حل تمرین درسها، امتیازهای کسب شده در درسها و امتیاز دادن منصفانه به سایر دوستان استخراج و محاسبه میشود.
بر این اساس، فهرست فعالترین دوستان متممی طی یک سال اخیر به شرح زیر است:
۱- جواد عزیزان
۲- احمد عباسی
۳- شهرزاد
۵- مهدی جلالی
۹- طاهره
۱۰- اشکان خاوند
۱۱- حمیدرضا نوروزی
۱۲- سعید شریفی
۱۳- ناهید عبدی
۱۴- مریم رئیسی
۱۵- محمد محسن حائری
۱۷-حسین قربانی
۱۸-آیدا گلنسایی
۲۰-مختار راد
۲۱- معصومه شیخ مرادی
۲۵-سارا حق بین
۲۶-سهیل رحمانی
۲۷-مهدی بابایی
۲۹-نیلوفر
۳۲-سامان
۳۳-امیر
۳۴-حسین اخروی
۳۶-سعید میربرون
۳۸-فرید
۴۰-شهرام
۴۱-علی بیات پور
۴۳-مهشید محمدی
۴۵-زینب منصوری
۴۶-ماجد قاضی
۴۷-مریم آزاد
۴۹-حسن کشاورز
۵۰-محمد حجی
۵۳- الف انديشمند
۵۵-حمید طهماسبی
۵۶-مژگان پیوندی
۵۷-شکوفه
۵۸-حمید مرادی
۵۹-زهره
۶۰-متین
۶۱-وحید حقانی
۶۲-بهنام فلاح
۶۳-بهمن محمدی
۶۵-نیکا
۶۶-امیر جافری
۶۸-مهدی عابدینی
۶۹-میثم شیخی
اجازه بدهید در پایان این مطلب، دو نمونه از کارهای دوست خوبمان ابراهیم صیادی را قرار دهم. ایشان هر از چند گاهی، لابهلای گزارش اشتباهات تایپی و دیکتهای که برایمان میفرستند، از این نوع طرحها هم میزنند و ارسال میکنند. ما دو نمونهی آنها را برای امروز نگه داشتیم (البته حیف است از غلط دیکتهای بگوییم از آقای محمدجواد تقوی نام نبریم که ایشان هم پیوسته خطاهای نگارشی را به ما یادآوری میکنند).
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
در انتهای کامنت پارسال خودم زیر پست چهارسالگی متمم این پی نوشت را نوشته بودم.
پی نوشت: سال آینده برای ۵ سالگی متمم یک خبر خیلی خیلی خوب دارم. که زیر پست ۵ سالگی حتما راجع به آن خبر خواهم نوشت. (از الان در سالنامه سال ۹۷ یادداشت کردم)
به نظرم تبریک گفتن و اینکه چقدر متمم در زندگی من و اطرافیانم و کسب و کار ما تاثیر گذاشته دیگر یک واقعیت بدیهی و حرف تکراری است.
پس مستقیم به همان وعده پارسالم که قول داده بودم خبر خوبی را اعلام کنم، اشاره می کنم.
به لطف وجود متمم و آموزش هایی که ما در این ۵ سال از این سایت و معلم عزیزمان محمدرضا شعبانعلی دیدیم. امروز کسب و کاری مناسب و خوب داریم.
در حال حاضر حدود ۵۰ نفر جوان (در ۴ دفتر، حدود ۱۳ ساعت در روز) در کسب و کارمان فعالیت می کنند. در سخت ترین روزها که خیلی شرکت ها تعطیل می شدند یا نیرو تعدیل می کردند ما هفته ای میانگین ۱ الی ۲ نفر استخدام داشتیم و داریم. دلار به مرز ۲۰ هزارتومان رسید، اما خللی در کار ما ایجاد نشد.
امروز بسیار خوشحالم که وب سایت شرکت ما بدون هیچ گونه هزینه به شرکت های تبلیغاتی، جزو ۵ سایت پربازدید ایران در حوزه خدمات است.
البته که من بزرگی کسب و کار و موفقیت آن را نه به متراژ شرکت، نه به تعداد افراد و نه به رتبه اکسا می دانم. اما این ها می توانند شاخص هایی باشند که از بیرون سلامت یک کسب و کار را بتوان با آن ها رصد کرد. (شاخص های درونی مانند درآمد و جذب سرمایه که جزو اطلاعات محرمانه شرکت هستند هم از هر زمانی حالشان بهتر است)
این ها را نگفتم که بگویم کسب و کار ما جایگاهش کجاست و چقدر خوب است. این ها را گفتم تا همگی یادمان باشد (و برایمان یادآوری شود) که این کسب و کار به کدام پشتوانه توانسته از هیچ به همین جایی که هست (که البته خیلی خیلی هنوز جای پیشرفت دارد) برسد.
متمم به ما برای ساختن خودمان و کسب و کارمان بسیار کمک کرده. همانطور که از اسم متمم (محل توسعه مهارت های من)پیداست، از روز اول دغدغه این را داشته که افراد بتوانند به کمک این سایت دستاورد و خروجی ای داشته باشند که بتوان آن را دید. من فکر می کنم خبر دادن از یک دستاورد برای تولد ۵ سالگی آن بهترین تبریک و هدیه است.
می دانم که محمدرضا هرگونه هزینه ای (ریالی، زمانی و …) برای متمم داده. امیدوارم بتوانیم هر کدام از ما با کسب دستاوردهایمان (به هرشکل، چه در زندگی و چه در کسب و کار) به اندازه توانمان او را خوشحال کنیم.
هم خودت و هم متمم هر دو برای ما عزیز هستید.
پی نوشت: از پریروز این کامنت را نوشته بودم، اما مردد بودم که منتشرش بکنم یا نه. با دو تا از دوستان متممی مشورت کردم و هر دو نظرشان به منتشر کردن کامنت بود.
(با عرض معذرت به خاطر نوشتن یک کامنت دیگه در زیر این پست)
میخواستم به حمید طهماسبی عزیز – به خاطر خبر خوشی که به متمم و به محمدرضا و به همهی دوستان متممیاش داد (که البته قبلا کماکان به واسطهی کامنتهایی در روزنوشته ها، در جریانش بودیم) – به عنوان یکی از دوستان متممی بهش بسیار تبریک بگم و برای او و همکاران خوبش آرزوی موفقیتهای بیشتر بکنم؛
ضمن اینکه دلم میخواست کامنت او رو بهانهای بکنم تا به موضوعی که مدتیه به نوعی به دغدغهای در ذهن من تبدیل شده هم اشارهای بکنم. و تاکید میکنم که این نظر، کاملاً شخصیه و فقط موضوعیه که با در نظر گرفتن تمام تجربههای انسانی و واقعیتهای موجود زندگی، دلم میخواست با محمدرضا در میونش بذارم.
توی این ۵ سال، که از عمر همراهیمون با متمم عزیزمون میگذره، یکی از گزارشهای دوست داشتنی متمم در هر سال، معرفی «فعال ترین دوستان متممی طی یک سال اخیر» هست.
نظر بسیار شخصی من اینه که به نظرم میاد که الان دیگه بعد از ۵ سال که از عمر متمم عزیزمون و از عمر همراهی ما (حالا عدهای مدتی کمتر) با متمم میگذره، شاید خوب باشه که از این پس، به عنوان یکی از شاخصهای تعیینِ فعالترین دوستان متممی، «دستاوردها و ارزشهای ملموسی که اونها در اثر و نتیجهی این چند سال مطالعه و تمرین و فعالیتهای مستمرشون در متمم، بهش دست یافتند» هم در نظر گرفته بشه و در کنار مواردِ دیگه، مورد توجه قرار بگیره.
(البته میدونم که اثر بسیاری از درسهای متمم، و بسیاری از این دستاوردها در زندگی شخصی و در رفتارهای ما و در مدل ذهنی ما میتونن وجود داشته باشن و ممکنه به راحتی در دنیای دیجیتال، قابل مشاهده و تشخیص نباشن)
اما حداقل بخشی از این دستاوردها، میتونه قابل مشاهده و قابل تشخیص باشه.
از طرف دیگه، من گاهی به این فکر میکنم که زندگی آدمها میتونه بسیار پیچیدهتر از چیزی باشه که توسط دیگران و از بیرون به چشم میاد.
ضمن اینکه به نظر من، روحیات، انرژی، توان، سبک زندگی و هر موضوع دیگری در رابطه با آدمها میتونه در طول زمان دستخوش تغییراتی بشه و هزار تا عامل میتونه در طول زمان پیش بیاد و باعث بشه که حتی یک فردی هم که همیشه یک متممی فعال بوده، از برههای از زندگیش دیگه نتونه به فعالیتهای گذشتهاش، دقیقاً به همون شکل و به همون فرم و قیاس گذشتهاش ادامه بده.
یا حتی دلایلی برای خودش داشته باشه و دلش بخواد که از زمانی به بعد، به این فعالیتهای متممی اش، شکل و فرم جدیدتر و متفاوتتری ببخشه و سعی کنه که ازشون، ارزش جدیدی خلق بکنه.
(که البته این میتونه برای هر متممی که دلش میخواد در اثر متممی بودنش و در نتیجهی تمام آموزههای نابی که از متمم گرفته، ارزشهای ملموس جدیدی خلق بکنه، به عنوان یک برنامهی بلندمدت بهش نگاه بشه و ممکنه کسی زودتر بهش دست پیدا کنه و کسی دیرتر.)
به نظر من، این موضوع هم میتونه توسط متمم عزیز (البته در صورت صلاحدید) در کنار موارد و شاخصهای دیگه، مورد توجه قرار بگیره.
اینکه دوستانی که از ابتدای عضویت تا کنون، فعالیت قابل قبولی (طبق شاخصها و تعاریف همیشگی یک متممی فعال) در متمم داشتند و دارند؛ از این زمان به بعد (یا هر زمان دیگری که متمم تشخیص میده) با تعریف جامعتر و جدیدتری (که باز هم اون رو خودِ متمم میتونه تعریف بکنه)؛ متممیهای فعال و ارزشآفرین مشخص بشن.
به نظر من، این نگاهِ جدیدتر ومتفاوتتر به فعالیت متممیها، میتونه ارزشای بیش از فقط کامنت گذاشتن و امتیاز گرفتن و در لیست کامنتهای برتر دیده شدن (که البته اینها هم خودشون معیارهای خوب و ارزشمندی هستن)، برای خودِ هر متممی و برای متمم عزیز و برای جامعهای که توی اون زندگی میکنیم، به دنبال داشته باشه و خلق بکنه.
میدونم که این موضوع، میتونه به آسانی پیشنهاد دادنش، به راحتی قابل اجرا نباشه و مطالعه و بررسی و انرژی و وقت بسیاری بطلبه. و فقط دلم میخواست به عنوان یک پیشنهاد برای هر زمانی که متمم احساس میکنه که میتونه قابل اجرا باشه، در اینجا بنویسمش.
در هر صورت امیدوارم اگر این نظر یا پیشنهاد پخته نیست، یا به هیچ طریق قابل قبول یا قابل اجرا نیست، محمدرضای عزیز رو دلگیر نکنه و کلاً نادیدهاش بگیره.
شهرزاد جان.
توضیحی که در ادامه برای تو مینویسم دو بخش داره.
بخش اول از منظرِ مجموعهی متمم و بخش دوم از زاویهی نگاه محمدرضا.
قسمتی که به متمم مربوط میشه:
فکر میکنم در مورد بسیاری از فعالیتها – از جمله کاری که متمم انجام میده – بهتره معیارهای دوگانهای برای «تصمیمگیری» و «تحلیل دستاوردها» داشته باشیم.
معیار ما در تصمیمگیریهای مربوط به متمم – چه در سطح عملیاتی و چه استراتژیک – اینه که به چه شیوهای میشه روی کیفیت و کمیت زندگی متممیها تأثیر مثبت گذاشت؛ نحوهی فکر کردن، تحلیل کردن، انتخاب کردن و اقدام کردنشون.
قاعدتاً اگر معیار ما این نبود، یک سایت با دسترسی باز درست میکردیم، هزینه هم از متممیها نمیگرفتیم، با تبلیغ هم دو طرف سایت و بالا و پایینش رو پر میکردیم. هم درآمد متمم چند برابر میشد و هم ما از بارِ دشوارِ فکر کردن به بچهها شونه خالی میکردیم. فقط کافی بود یه چیزی تولید کنیم که دیده بشه و خونده بشه.
اما با وجودی که برای ما این مسئله بسیار مهمه و تمام لایههای متمم – در حد فهم و درک من و همکارانم – بر همین اساس طراحی شده، در تحلیل دستاوردها، ما ترجیح میدیم جایی به شکل مستقیم به دستاوردهای متممیها در بیرون فضای متمم (رشدشون، درآمدشون، کسب و کارشون، کیفیت زندگیشون و مواردی مثل این) نپردازیم.
علتش هم اینه که دستاوردهای زندگی، تابع عوامل بسیاری هستند که پشتکار و کوشش مهمترینش محسوب میشه. تلاش و عرق ریختن برای بیشتر فهمیدن و عمیقتر یادگرفتن هم، عامل دیگهایه که سهم مهمی در دستاوردهای مثبت زندگی داره.
علاوه بر اینها نباید از اهمیت و نقشِ تصادف (accident و نه luck) هم غافل شد. البته همونطور که بارها مستقیم و غیرمستقیم به این نکته اشاره کردهام، باور من بر اینه که تصادف، میتونه موجب تسریع یا تأخیر در دستاوردها بشه و اغلب، نقش عامل یا مانع رو ایفا نمیکنه.
با توجه به این توضیحات، پرداختنِ ما به دستاوردهای متممیها در خارج از فضای متمم، به نوعی «مصادرهی دستاوردهای اونها به نفع متمم» محسوب میشه یا میتونه بشه.
فرض کن رفتی کافیشاپ نشستی با دوستت جلسهی کاری گذاشتی و جلسه هم دستاورد خوبی داشته. بعد میز و صندلی و خدمتکار و باریستا، مدعی بشن که در این دستاورد نقش داشتن.
در میان انبوهِ عواملی که در موفقیت و دستاورد بچههای متممی نقش داره، سهم ما چندان بیشتر از همون میز و صندلی نیست.
به خاطر همین، با وجودی که در سطح تصمیمگیری و سیاستگذاری، تمام دغدغهی من و همکارانم، کمیت و کیفیت زندگی بچههاست، در سطح عملیاتی، خودمون رو به شاخصهایِ «درون متممی» مثلِ کامنتگذاری و حل تمرین، مشارکت در بحثها، وقت گذاشتن برای مطالعهی درسها و دیدگاههای دیگران، امتیازاتی که دوستانمون بهمون میدن و موارد مشابه، محدود میکنیم.
اما مهمه که متممیها به خاطر داشته باشن این کار به علتِ اسیر شدن در چارچوب متمم و ندیدن دنیای بیرون نیست، بلکه به خاطر اجتناب از مصادرهی ناخواستهی دستاوردهای متممیها به نفع متممه.
قسمتی که از زاویهی نگاه خودم هست:
تا حالا پیش نیومده بود که بخوام در اینباره به صورت صریح صحبت کنم. اما کامنت تو چنین فرصت و فضایی رو ایجاد کرد.
من به عنوان یک معلم – این شغلیه که در خلوت، به خودم نسبت میدم – ترجیح میدم خودم رو در اشتباهات و شکستهای بچههام شریک بدونم تا در موفقیتها و دستاوردهاشون.
شبها، تقریباً هر شب، یه زمان مشخصی رو میذارم برای پیگیری کارهای بچهها. از وبلاگ و وبسایتشون تا اینستاگرامشون. یا کامنتهاشون رو به ترتیب کرونولوژیک (از قدیم به جدید) بررسی میکنم. اگر جایی بهبود وجود داشته باشه، در راستای همون توضیحاتی که بالاتر مطرح کردم، ازش عبور میکنم.
اما وقتی جایی – در حد شعور و درکِ محدودِ خودم – حس میکنم کسی حرف اشتباهی زده و نوشته، یا تحلیل غیردقیقی ارائه کرده، شکست خورده، تصمیمی گرفته که میتونه به نفعش نباشه، یا در شیوهی حضورش توی شبکههای اجتماعی و موضعگیریهاش، روشی رو انتخاب کرده که براش میتونه هزینهزا باشه، این رو به عنوان ضعفها و شکستهای خودم یادداشت میکنم (بازم تأکید میکنم که معیارم، درکِ محدود و ناقصِ خودمه وگرنه در این دنیا، هیچ معیار مطلقی برای چنین قضاوتهایی وجود نداره).
اگر از بچههای من، کسی جایی شکست بخوره، به نظرم بخشی از اون هم میتونه تقصیر من باشه و من در شکلگیری اون وضعیت شریکم. شاید میتونستم حرفی بزنم، کاری بکنم یا حرکتی انجام بدم که چنین اتفاقی نیفته و سعی میکنم بر این اساس، مسیر آیندهی خودم رو اصلاح کنم.
محمدرضا. خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و این کامنت رو برام نوشتی.
تو انقدر قشنگ، حرف و دغدغهی آدم رو میفهمی و درکش میکنی، و اونقدر کامل و واضح و دقیق و منطقی به اون دغدغه پاسخ میدی که دیگه هیچ صحبت بیشتری در این زمینه برای آدم باقی نمیذاری.
اما در ادامه (و سعی میکنم خیلی حرفهام رو خلاصه کنم) اجازه بده من هم از این فرصت استفاده کنم و نکتهای رو بگم:
اینکه برای منِ متممی فعالی که چند ساله که لحظه به لحظه همراه متمم هستم، و متمم همه جوره در زندگی من جریان داشته و داره؛ دیگه بعد از ۵ سال، فقط بالا بودن در شاخص های درون متممی، به تنهایی راضی کننده نیست.
شدیداً در وجودم، احساس مسئولیت میکنم که بتونم از این زمان به بعد، در دنیای بیرون از متمم هم – حالا شده با یک کار کوچیک اما ملموس – به خودم و به متمم و به جامعهام نشون بدم که نماینده یا سفیر خوبی برای متمم در ازای این چند سال متممی بودنم – و با اینهمه درسهای نابای که متمم و معلمم، محسوس و نامحسوس در اختیارم گذاشتن – هستم.
میدونم که این احساس مسئولیت، میتونه فشار زیادی هم بهم تحمیل بکنه، و راه پر فراز و نشیبی هم روبرومه؛ اما همین رو منشاء یک خیر بسیار بزرگ میدونم، چون باعث میشه نسبت به آدمی که قبلا بودم و هستم تغییرات مثبت زیادی بکنم و سعی کنم که هر بار به یک پله بالاتر قدم بذارم، و هیچوقت درجا نزنم.
منِ درونگرای کم حرف و خجالتیِ متمایل به تنهایی و کتاب خوندن و وبلاگ نویسی و ایروبیک و اینجور فعالیتها (که به نوبهی خودشون همگی برام ارزشمند و دوست داشتنیان)، اما اصلاً آدمی نبودم که بخوام به این راحتیها از ناحیه ی امنم بیام بیرون و بخوام کاری مثل «مداد رنگی» رو که برای آیندهاش خیلی برنامهها دارم راه بیندازم.
هنوز اول اولِ راهم و هنوز به هیچ موفقیت خاصی در این کار نرسیدم، اما «موفقیتِ بزرگ و عظیم و ارزشمند رو برای خودم» این میدونم که این «جسارت و توانمندی و آگاهی و باور و اشتیاقِ» وصف ناپذیر و غیر قابل کنترل رو در خودم پیدا کردم که بتونم دست به چنین اقدامی بزنم.
همین موفقیت، برای خودم خیلی زیاد و مهمه. و بدون هیچ تعارفی، Credit اش رو صد در صد به متمم میدم، چون خودم با تمام وجودم میدونم و میفهمم و احساس میکنم که با متمم بود و هست که بهشون دست پیدا کردم و درصدد تقویت شون هستم.
من اصلاً هیچوقت به ذهنم خطور نمیکرد که بخوام بشینم توی خونه و – هی تازه هر بار هم با شوق بیشتر – بشینم هی کاردستی درست کنم و بعد روشون قیمت بذارم (به عمرم تصور این کار رو نمیکردم) و بعد اونها رو توی یه فروشگاه آنلاین – اون هم تازه با یه عالمه شوق و ذوق – به معرض نمایش و فروش بذارم. بعدش بخوام بخشی به اسم “هنرمندان خانگی” راه بندازم و بخوام روش کار کنم و بخوام با آدمهای مختلفی در تعامل باشم تا محلی بشه برای دور هم بودن چند هنرمند خانگی و ارزشی بیشتر ایجاد کردن.
بعد اینکه سر و کارم با مفاهیمی مثل مشتری و بازاریابی و مواردی نظایر اینها (که یک عمر باهاشون بیگانه بودم) بیفته که میدونم به مرور، بیشتر هم با این مسائل مواجه خواهم شد.
بعد همینها باعث بشه که باز با شوق و اشتیاق و انگیزهی بیشتری بخوام در این زمینهها بیشتر مطالعه کنم، بیشتر بیاموزم، بیشتر یاد بگیرم، عمیقتر بفهمم، آموزههام رو در عمل پیاده کنم، آزمون و خطا کنم، بکوشم راههای موفقیت رو باز هم از لابلای درسهای متمم پیدا کنم، و مواردی از این قبیل.
محمدرضا. میز و صندلی و خدمتکار و باریستا رو کاملاً درست میگی، اما به نظر من اونها مال همون چند دقیقه یا ساعت محدودن که میشینیم و قهوه ای میخوریم و جلسهای برگزار میکنیم؛
اما من فکر میکنم متمم، قضیهاش تا حد زیادی متفاوته. متمم نه چند دقیقه و چند ساعت و چند روز و حتی چند ماه؛ که چند ساله که توی زندگی ما متممیهایی که باهاش زندگی کردیم و میکنیم (نه اینکه فقط به واسطهی یه عضویت، اسم «متممی بودن» رو همراه خودمون به اینطرف و اونطرف ببریم) لحظه به لحظه جاریه.
ببخش. خیلی وقتت رو گرفتم.
فقط در پایان میخواستم یه جمله (با توجه به اینکه گفتی معلمی شغلیه که توی خلوت خودم به خودم نسبت میدم) بگم و اون اینه که:
اگر تو شایستهی نام معلم (به معنای واقعی کلمهاش) نباشی، پس کی هست؟
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این کامنت رو نزارم اما وقتی دیدم باعث بی خوابی ام شده و انگار یه حسی به من میگه که حرفم رو بزنم جسارت به خرج دادم و ریسک کردم که این کامنت رو بزارم هر چند ممکنه حرفهام کاملا اشتباه باشه، اما خودم بهشون اعتقاد دارم.
کامنت شهرزاد عزیز که میدونم دغدغه اش یادگیری و ایجاد انگیزه برای رشد و پیشرفت هست، سوالی رو توی ذهنم فعال کرد اینکه:
چرا متمم باید اون کاری که شهرزاد پیشنهاد داده بود رو انجام بده و اگه این کار رو بکنه آیا این کار درستیه؟
دو رویکرد رو متصورشدم
یکی اینکه:
اگر اینطور بشه اونوقت ممکنه متمم هم مثل بسیاری از سایتهای تبلیغاتی آموزشی بشه که از بازخوردی که آموزششون داشته و نداشته به زور زمین و زمان استفاده میکنن تا مشتری جذب کنن در بسیاری از مواقع هم کسانی که در آموزشهاشون شرکت کردن چیزی میگن که خودشون بهش اعتقاد ندارن اینو زیاد باهاش مواجه شدم.
رویکرد دوم اینکه:
چطور میشه دستاوردها رو ارزش گذاری کرد؟
شاید نتیجه متمم خوانی برای یک معلم در یک منطقه محروم و دور افتاده که کلاسش مثلا پنج شاگرد داره به کارگیری شیوه صحیح تدریس باشه و پیدا کردن مدل ذهنی مناسبی که همون رو هم به دانش آموزاش انتقال بده نتیجه ملموس کار اون رو شاید ده سال یا بیست سال دیگه بشه دید. کما اینکه همچین چیزی در بین بچه های متمم هست.
شاید تاثیر متمم در تغییر شیوه تربیت فرزند برای یک مادر خونه دار یا یک پدر باشه این دستاورد رو چطور میشه بیانش کردکه قابل لمس باشه و بشه اسمش رو موفقیت گذاشت. این نمونه رو هم در بین دوستان متممی زیاد دیدم و همیشه برای من افتخار آفرین بوده. و شاید اگه از اون مادر دستاورد بخوایم حالش رو بد کنیم.
و یا اینکه برای بعضی متممیها و از جمله خود من تاثیر متمم بهبود عزت نفس بوده باشه به بهترین شکل ممکن، چیزی که تا قبل از این اصلا نمیدونستم چیزی که ندارم اسمش عزت نفسه.
و اینکه البته نوع نگاه ما به دستاوردهامون بسیار مهمه:
به عنوان مثال من امسال بعد از سی و پنج سال زندگی کردن تازه احساس می کنم دارم بزرگ میشم و معنای این کلمه رو با تمام وجود حس میکنم و بزرگ شدن و بزرگی خودم رو میبینم. اون رو با یه دوست در میان گذاشتم و گفتم برام خنده داره که الان احساس بزرگ شدن میکنم، گفت معصومه این پیشرفت بزرگیه تعداد زیادی از افراد تا آخر عمرشون همچین حسی ندارن.
امسال برای اولین بار بعد از انجام دادن مجموعه ای از کارها تازه به معنای اصیل شجاعت و جسارت پی بردم و اون رو به عنوان یه زن در خودم حس کردم برای من این دو تغییر دو دستاورد بسیار مهم و بزرگ بودند که از افزایش درآمدم و چیزهای دیگر بسیار مهم تر بودن اینها ممکنه برای کسی دیگر کاملا بی معنا باشن.
و در تکمیل بعضی از کامنتهای دوستان دیگر
من این روزها به این نتیجه رسیدم که علی رغم اینکه تبلیغات جزو یکی از ضروریات کسب و کارها و حتی فضاهای آموزشی ست، متمم تبلیغ ناپذیره، راستش دیگه دوست ندارم به کسی بگم متمم بخون یا متمم خوبه بزار آدمها خودشون متمم رو پیدا کنن، اونوقت بیشتر قدرش رو میدونن.
وقتی من به دیگران میگفتم این سایت رو بخونین و فلان و بهمان بعضیها فکر میکردن من بیکارم و وقت آزاد زیاد دارم. یا می گفتن تو چقدر پیگیر این سایتی، دیگه یکیشون خیلی زحمت کشید تبدیل به یه متممی شد با صفر کامنت و هر وقت من رو میبینه دوباره آمار شکست هاش رو میگه و اینکه میخواد متمم خوانی رو شروع کنه اما هنوز شروع نکرده.
و نکته دیگه ای که بهش اشاره کنم اینکه من گاهی دچار توهم می شدم و فکر میکردم چون یک متممی هستم حتما بهترین تحلیلها رو دارم بهترین تصمیم گیریها رو و خیلی به نظر و آراء دیگران توجه نمیکردم با آموزه های خود متمم خیلی تلاش کردم و خودم رو از این وضعیت خارج کردم. چون حداقل این تشخیص رو میدادم این تفکر من متممی نیست به نظرم این یه آفت بد هست برای ما که ممکنه دچارش بشیم. الان بیشتر حرف محمدرضا رو در خصوص رصد اشتباه و خطای بچه ها می فهمم چون جامعه بیشتر از اینکه موفقیت های ما رو به متمم نسبت بده خطاها و اشتباهاتمون رو نسبت میده.
خلاصه کلام اینکه در توصیف متمم دوست دارم به یکی از پیام های اختصاصی که ترجمه ای آزاد از لاورنس استرن هست، اشاره کنم.
عاشقی یعنی توجه خاموش
نه آنقدر عیان که هراس دیگری را برانگیزد
و نه آنقدر پنهان که هیچ نوایی از آن برنخیزد
و فکر میکنم تمام این سالها متمم به بهترین شکل عاشقی کرده.
و حرفه ای تر و قشنگتر خواهد بود اگر ما هم این نوع عاشقی رو در قبال متمم داشته باشیم.
امیدوارم محمدرضای عزیز و سایر دوستان به خاطر نوشتن یه کامنت دیگه من رو ببخشن، ولی دلم میخواست از معصومه عزیز به خاطر کامنتش تشکر کنم و با توجه به صحبتهای او، باز کمی صحبتم رو کامل تر کنم.
اولاً خیلی خوشحال شدم بخاطر این اشارهای که معصومه کرد و اینکه واقعا دغدغهی اصلی من از این حرفها، یادگیری بیشتر و ایجاد انگیزه بیشتر برای رشد و پیشرفت همهی ما هست.
چون واقعاً من حرفم اینه که خوبه که خودم به عنوان یک متممی، مراقب باشم که صرفاً با درگیر شدن زیاد در جزئیات، از کل و از هدف اصلی و کلان متمم که کمک به رشد و توسعه ی دانش و مهارتهای من و استفادهی واقعی و کاربردی از این آموزهها در زندگی شخصی و در زندگی حرفهایام هست دور و غافل نشم.
بعد حس کردم معصومه یه جورایی اشارهی من در کامنت اولم رو به اینکه واقعا خیلی از دستاوردها میتونن براحتی قابل مشاهده یا تشخیص نباشن رو کامل کرد. و اینکه دستاوردهای یک فرد واقعاً شاید بعد از مثلا ۲۰ سال مشخص بشه.
و اصلاً موضوع این نیست که متمم هم مثل تمام اونهایی که ما دوستشون نداریم و نمیپسندیمشون – و اصلاً برای همین هم بود که ما فقط متمم رو انتخاب کردیم و اونها رو انتخاب نکردیم – بیاد و مثلاً با ما مصاحبه کنه و ما از دستاوردهامون بگیم.
نه، اصلاً و به هیچ وجه.
منظور من این بود که «اگه امکانش باشه» به طریقی، جایی، به عنوان شاخص کوچکی در کنار سایر شاخص ها، این دستاوردها و تغییرات متممیها هم – که در طول زمان صورت پذیرفته – دیده بشه که انگیزهی جمعی بیشتری برای استفاده از این آموزهها در میدان عمل و بیرون از متمم هم به وجود بیاد و شاید شاهد جامعهای پویاتر و زندهتر و سازندهتر و سالمتری در اطرافمون باشیم. (که البته توضیحات خوب محمدرضا در این زمینه، کاملاً درست و منطقی بود و دیگه حرفی توش نیست)
و در حرفهای من هم اصلا هم مقصود این نیست که خدای نکرده فشاری به دوستان وارد بشه و این حرفها اینطور تلقی بشه که پس بیاییم همگی از امروز یک کار خاصی انجام بدیم که به عنوان دستاوردمون محسوب بشه.
همونطور که قبلا هم گفتم این ها همه میتونن در کنار تغییراتی که همین الان در خودمون احساس میکنیم، به عنوان برنامهها و اهداف بلند مدت ما باشن و چیزی که مهمه اینه که ما اون ستاره قطبی رو توی آسمون زندگیمون داشته باشیم و در مسیر زندگی، نگاهمون بهش باشه، و درست پیش بریم.
حتی، اصلاً (همونطور که محمدرضای عزیز اشاره کرد) همین که بتونیم با یادگیری و تمرین بیشتر، از اشتباهات و نقایص و شکستهامون بکاهیم؛ همین واقعاً خودش میتونه گام بسیار بزرگی برای بهبود زندگیمون و استفاده از درسهایی باشه که آموختیم، و همچنین متمم و محمدرضا رو هم از تمام این درسهایی که در اختیارمون گذاشتن و میذارن، خشنود بکنه.
در هر صورت خوشحال شدم از نوشتههات معصومه عزیز، و برات آرزوی موفقیت های بیشتر دارم. (و باز هم از همگی بسیار عذر میخوام)
شهرزاد جان پیشنهادت و بعد در ادامه ش بحث هایی که شد خیلی هم خوب بود. خواندن صحبتها و نظراتتون که از چند زاویه به یک موضوع بود، برای من خیلی لذت بخش بود.
معصومه جان خیلی خوب نوشتی (خدا رو شکر بیخواب شدی:) ) . من هم باهات موافقم به خصوص در مورد معیار و راه اندازه گیری دستاوردها.
حمید جان
چقدر کار خوبی کردی که اینجا دربارهی موفقیتهات نوشتی و البته از دوستان متممی هم که برای ثبت این کامنت بهت مشورت دادند، ممنونم.
خبر خوب رو باید گفت، خصوصاً در جمع دوستانی که میدونی تکتکشون از شنیدن رشد و موفقیت افرادِ دیگرِ جمعشون خوشحال میشن.
قطعاً اینکه «خدمت از ما» تونسته در مسیری که انتخاب کرده بودی پیش بره و بر اساس شاخصهایی که تعیین کرده بودی، موفق بشه، خبر بسیار خوشحالکنندهایه.
باید هم به تو تبریک گفت و هم به تیمت که در کنارت بودن و تا خدمت از ما رو تا این نقطه رسوندن.
رایجه که میگن افرادِ ناآشنا با فضای کسب و کار، استارتآپها رو با دو سرعت مقایسه میکنن. اما کسانی که توی این فضا میمونن و ادامه میدن، به نتیجه میرسن که با یک ماراتن طولانی روبرو هستند و خوشبختانه شما این ماراتن رو در یکی از سختترین بخشهاش – که آشفتگی اقتصادی کشور بوده – پیش بردین.
با بررسی روند اقتصادی کشور در چند دههی اخیر، من هم این باور رایج رو قبول دارم که بقا و Survival کسب و کارها در سیکلهای منفی اقتصادی، یک شاخص مهم در پیشبینی موفقیت آتی اونها محسوب میشه. این سیکلها – با وجود تمام دشواریهایی که برای جامعه به همراه داره – فرصتی هست تا «فرصتطلبها» و «کسب و کارهایی که ارزشآفرین نیستند» و «کسانی که به اهرمهای قدرت و سیاست تکیه دارند» از اکوسیستم اقتصادی حذف بشن و در روزهای خوبتر، فرصت رشد بیشتری ایجاد بشه (من اکوسیستم بخش خصوصی واقعی رو میگم. با بخشی سرطانی دولتی و خصولتی کاری ندارم. مرده و زندهشون برای خودشون).
خلاصه اینکه موفق شدن کسب و کار تو تا این مرحله و تابآوری اون در دشواریهای اقتصادی جاری، دو خبر خوب هستند که امیدوارم زمینهساز خبرهای خوب بعدی در سالهای پیش رو بشن.
ضمناً خیلی بده که من در پیش بردن بحث خدمت از ما – که فکر میکنم حاشیهها و بحثهاش برای خیلیهامون میتونه مفید باشه – کُند عمل کردم و قول میدم در هفتهی پیش رو، جبران کنم.
دربارهی لطفی که به متمم داشتی و بخشی از این دستاوردها رو به متمم ربط دادی، در کامنت مستقلی که برای شهرزاد مینویسم توضیح میدم و لطفاً اون مطلب رو به نوعی ادامهی همین کامنت در نظر بگیر.
این نیمچه عدم تمایلت به ارسال این کامنت و گفتن از موفقیت رو که دیدم، یاد این بخش از حرفای نسیم طالب افتادم:
Showoff is fine; it is human. As long as the substance exceeds the showoff content, you are fine. Stay human, take as much as you can, under the condition you give more than you take.
https://medium.com/incerto/an-expert-called-lindy-fdb30f146eaf
میخوام بگم جز این که از شنیدن موفقیت و احساس رضایت از پیشرفت و رشدت خوشحال میشیم و حس خوب میده و حتی باعث میشه منی که شاید بدبینی داشته باشم ببینم حمید تونست پس منم میتونم، جز اینا، شوآف کردن و گفتن از موفقیت یه چیز انسانیه.
هی بیا بگو ما رو خوشحال کن(:
من روزهای خوب و طلایی با متمم زیاد داشتم. در مورد متمم رسالتم رو این میدونم که بتونم متمم رو به دوستان اهل علم جامعه معرفی میکنم. اتفاقا” همین چند وقت پیش یه جلسه مهم حقوقی داشتیم. وسط جلسه موقع تنفس، یکی از همکاران پرسید: کیا به غیر از وکالت فعالیت دیگهای هم میکنن؟ هر کی یه چیزی رو گفت؛ ورزش، موسیقی و… ، من اما گفتم عضو مجموعه علمی متمم هستم. متمم رو معرفی کردم و گفتم به صورت حرفهای توش مینویسم.(امیدوارم محمدرضا من رو به خاطر استفاده از قید “حرفهای” سرزنش نکنه?)
تقریبا” هر روز بهش سر میزنم. خوشحالم که برای محمدرضا و تیم محترمش سطح و سواد علمی ما مهمه. خداقوت و دستمریزاد میگم به محمدرضا جان و تیم سختکوش پشت صحنه و همینطور دوستای خوب و فرهیخته متممی خودم. اصلا” مگه داریم فرهیختهتر از ما?
آقای شعبانعلی عزیز، درود بر شما. خیلی ممنونم از توجه و حمایتهاتون و اینکه طرحها رو اینجا منتشر کردید و من رو یاد کردید. انشالله که سایه تون سالیان سال بر سر ما و متمم و جامعه علمی ایران باشه. باز هم ممنونم ازتون.
محمدرضا
چقدر خوبه دوباره دوستان به بهانه دیگری، دارن پیام می دهند و در کنار همدیگه هستند. طوری که از صبح تا حالا کلی کامنت ایجا نوشته شده. خوب، منم گفتم این وسط ها ی جای کوچولویی برای خودم دست و پا کنم. راستش با خودم داشتم فکر میکردم که اگه کسی در لیست های بالا باشه در عوض، چه کاری می تونه انجام بده؟ چگونه می تونه از محمدرضا قدردانی کنه؟ اصلا وظیفه اش در این میان چیه؟ که یاد حرکت جوانمردانه ات در سمینار پارسال و سخنرانی تعدادی از دوستان متممی افتادم. نمی دونم چقدر سختی کشیدی و چقدر فشار تحمل کردی ولی هدف ات (و شاید یکی اش رو) رو می تونم درک کنم. تعالی دوستان.
به هرحال به نظرم یکی از کارکردهای متمم، اصلاح فکرها و ذهن های ماست که در نهایت به اصلاح و باز مهندسی شخصیت امان ختم می شود. کارکردی کلان و بلندمدت. بخاطر این کار بزرگ، به تو و سایر دست اندرکاران و اعضای مجموعه بزرگ متمم تبریک و خداقوت می گم.
در خاتمه، فکر می کنم شاید یکی از دلایل بروز حمایت های مالی بعضی از دوستان، پرداخت ارزش واقعی درس هایی باشه که یادگرفته اند (به ویژه هنگامی که آن را با دوره ها و کلاس های ناکارآمد اطراف خود مقایسه می کنند. کلاس هایی که گردانندگان آن، تنها به منافع شخصی کوتاه مدت خود فکر می کنند و زمانی که شرایط اقتصادی تغییر می کند آنها هم تغییر می کنند). بنابراین حداقل در نگاه من، این کار سهم کوچکی را در حمایت مالی از یک مجموعه بزرگ ایفا می کند.
به امید طولانی تر شدن لیست های آتی با ظهور دوستان جدید و حفظ دوستان فعلی مان.
دوستدار تو.
محمدرضاي عزيز و بزرگوار سلام
در همايش ۲۶ مرداد سال ۹۶ اگر يادت باشه من هم مثل ساير شاگردهاي مشتاقت براي چند دقيقه فرصت كردم در مورد چيزهايي كه طي چند سال گذشته از روز نوشته ها و متمم يادگرفتم و مي تونه كمكم كنه تا شرايط كاري بهتري داشته باشم از شما كمك گرفتم و امروز كه ۵سال و۶۲ روز از همراهي من با متمم گذشته، در كنار تجربه هايي كه در پروژه هاو كسب و كارهاي گردشگري و توريسم دارم ،با اردادت و افتخار اعلام ميكنم كه طي هفته هاي گذشته محيط كاري ام رو عوض كردم و در شرايطي قرار گرفتم كه ارتباطات و مذاكرات تجاري پايه و اساس شغل فعلي منه و بيشتر اين تغيير رو مديون ياد گرفتن مسير “هنر شاگردي كردن” هستم كه شما بهمون ياد دادي .
تمام قد تشكر مي كنم و اميدوارم در كامنتهاي بعدي و حل تمرين هاي متمم بهتر عمل كنم.البته هنوز بايد “قوانين يادگيري” رو بيشتر يادبگيرم .
زنده باد متمم و متممي ها
سلام به محمدرضاي عزيز و همه دوستانم در متمم و روزنوشته ها؛
خيلي خيلي خوشحالم كه از ۹۴ با متمم رشد كردم. همراهي با متمم و متممي ها باعث شد مقداري از عقب ماندگي هايي كه هميشه آزارم مي داد جبران بشه، تونستم بعد از سالها مسيري را كه مدنظرم بود بشناسم و تلاش كنم كه در اون مسير قرار بگيرم.
خيلي از آرزوهاي سالهاي دورم از همنشيني با متمم شكل حقيقت به خودشون گرفتند و بخاطرش مسرور و خشنودم. امروز مي دونم كه خيلي خيلي چيزها هست كه بايد خيلي خيلي براشون تلاش كنم تا بدستشون بيارم اما دلهره روزهاي قبل از بودن با متمم رو ندارم، چون بهم ثابت شد كه بودن با متمم و دوستي با متممي ها قدرت و دانش دستيابي به خواسته هام رو بهم ميده.
با اين همه خوبي و لطفي كه متمم به من روا داشته پس جايز هست كه به قول معروف بگم:
متمم جان، تولدت مبارك. الهي ۱۲۰ ساله بشي : ))
سلام محمدرضا عزیز
تولد پنج سالگی متمم رو به همگی تبریک عرض می کنم.
هر چند امسال نسبت به سال های گذشته فعالیت کمتری در متمم داشتم. با این حال در اکثر لحظاتم سعی کردم فضای آموزنده و لذت بخش یادگیری را دنبال کنم و همچون گذشته نسبت به بکارگیری و استفاده از یادگیری هایم در مسیر پر فراز و نشیب زندگی تلاش کنم.
برای تو و همه ی دوستان متممی و تیم سخت کوش متمم آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون دارم.
و بخاطر همه ی پشتیبانی ها و حمایت ها و زحماتی که طی این پنج سال داشتی کمال تشکر را دارم و ممنونم که همراه مون هستی.
محمدرضا جان سلام.
تولد پنج سالگی متمم رو به تو و همه کساییکه هر کدوم در نوع خودشون با متمم زندگی میکنن، تبریک میگم. تعبیر زندگی کردن فک میکنم مناسب باشه. اینکه کسی صبح که از خواب بلند میشه روزشو با متمم شروع کنه و به طور ثابت بخشی از وقتشو در هر روز به متمم اختصاص بده(اون هم وقتی هیچ اجبار بیرونی برای این کار وجود نداره) چیزی فراتر از یه رابطه ی معمولیه و من اسمشو میذارم زندگی کردن با یک چیز.
چیزی که دیشب بعد از دیدن این نوشته ی تو به فکرم رسید این بود که فارغ از نوع تبریکات و صحبتایی که آدما به مناسبت تولد به زبون میارن، چه تفاوتی بین تولد متمم و تولد محمدرضا شعبانعلی وجود داره؟ چرا محمدرضا روز تولد خودش دوست نداره از این موضوع حرفی بزنه، ولی هر سال سالروز تولد متمم رو بهش اهمیت زیادی میده و راجبش مینویسه؟
ممکنه صرفا این یه موضوع شخصی باشه. ولی اگر به بهانه حرف من چیزی به ذهنت اومد که ممکنه برای بقیه هم مفید باشه، خوشحال میشم برامون بنویسی.
شاید این صحبتا و سوالای من یه جورایی بتونه با اون سوال قشنگی که در یکی از درسای متمم مطرح شده بود( برند خودم یا برند سازمانم؟ و اون نوشته ایفل) مرتبط باشه.
سلام به معلم عزیزم و همه دوستان متممی
من هم تولد پنج سالگی متمم رو به همه متممیها به خصوص محمدرضای عزیز تبریک میگم و امیدوارم که این مسیر که پنج سال پیش شروع شد همچنان ادامه داشته باشه و این فضای بینظیر آموزشی فارسیزبان روز به روز تاثیرگذارتر و پرمخاطبتر بشه که این تاثیرگذاری و پرمخاطبی باعث رشد و توسعه فهم، دانایی و مهارتهای فردی در میان مردمان جامعهمان خواهد بود.
متمم بعد از پنج سال به جایگاهی درخور و شایسته دست یافته و توانسته در بسیاری از کلمات کلیدی مدیریت و توسعه فردی جزو نتایج اول موتور جستجوی گوگل باشه که این اتفاق نشاندهنده محتوای ناب و بینظیر اون هستش.
خیلی خوشحالم از اینکه عضوی از جامعه دوستداشتنی متممیها هستم. این عضویت برای من دستاوردهای زیادی به همراه داشته.
امیدوارم رشد و شکوفایی متمم همچنان ادامه داشته باشه و من هم بتونم در کنار سایر متممیها حداکثر استفاده رو از محتوای عالی این فضای کمنظیر آموزشی ببرم و بیشترین یادگیری واقعی رو از اون داشته باشم.
درسته که ما در جریان بسیاری از اتفاقات خوب متمم هستیم، ولی اینکه حداقل به بهانه سالروز تولد متمم – حدقل بخشیاش رو هم که شده از زبون خودت هم بخونیم و بشنویم، این برای ما لطف خاصی داره، و شیرین و دلچسبه.
میدونی. شاید بتونم بگم، ۵ ساله شدن متمم و همراه بودن با متمم توی این ۵ سال، تا حدودی برای من، معنای متفاوت تری با یکسالگی و دوسالگی و سه سالگی و چهارسالگیاش داشت.
وقتی متمم رو توی این ۵ سال از ابتدا تا الان مرور می کنم میبینم که متمم توی این ۵ سال، خیلی رشد کرده (و البته هنوز هم خیلی جا برای رشد داره)
و همونطور که خودت هم اشاره کردی، متمم حالا دیگه هویت و صدای مستقل خودش رو پیدا کرده؛
که البته مثل صدای روزنوشتهها دوست داشتنیه.
ضمن اینکه به نظر من، امروز بعد از ۵ سال، متمم دیگه جایگاه خاص خودش رو هم بین آدمها و محافل زیادی پیدا کرده.
امروزه دیگه خیلی از آدمها میشناسنش، یا توی خیلی از کلاسها یا سمینارها در موردش صحبت میشه یا به بهانههای مختلفی بهش اشاره میشه؛
و شاید نتونی تصور کنی که مواجهه با این موضوع، چقدر به ما حس غرور و خرسندی میبخشه؛
حتی اگه توی اون مجالس یا سمینارها ندونن و نفهمن که ما هم متممی هستیم، همین حس خوشایندی که با شنیدن اسمش به نیکی از زبون دیگران، تجربه میکنیم، برامون کافیه.
میدونی محمدرضا. به نظر من، توی زندگی ما آدمها، چیزهای اندکی وجود داره که میتونن برامون ارزشهای فوق العادهای داشته باش.
درست مثل پدر و مادرمون یا هر چیز و هر کس دیگه که حس میکنیم جور خاصی برامون ارزشمنده.
و چه خوب میشه که اون چیزهای کمیاب، اما پرارزش زندگیمون (مثل همین متمم) رو تا وقتی که هست و از بودنش لذت می بریم، قدر بدونیم، ازش حرف بزنیم، بهش فکر کنیم، از پیشرفتهاش بگیم و حتی با یک جمله کوتاه هم که شده، بهش اظهار عشق و علاقه کنیم.
و نذاریم که طبق عادت و روزمرگی، رنگ معمولی بودن به خودش بگیره.
محمدرضا. به این فکر میکردم که به نظر من، «باارزش ترین چیزی که متمم به ما بخشیده» – جدا از اینکه بهترین مصاحبی هست که کلامش و درسهاش برامون آشنا، آموزنده و دلنشینه – این هست که:
«ما رو در جریانِ توقف ناپذیرِ و مستمرِ «یادگیری» قرار داده.»
و این به نظر من، اصلاً چیز کمی نیست.
به نظر من همین موضوع، میتونه مهمترین دلیلی باشه که بدونیم چرا متمم برامون باارزشه.
و در کنارش اینکه اگر خودمون هم بخواهیم و قدری بیشتر براش تلاش کنیم، میتونیم با درسهای آموزندها و فراوانش، زندگی پربارتری نسبت به قبلمون، داشته باشیم.
در آخر دلم میخواست بگم:
میدونم که متمم هم از ماجراها و شوکهای سیاسی و اقتصادی به خصوص ماههای اخیر مصون نبوده و نخواهد بود و دلم میخواد جدا از همهی موضوعات دیگه، «به طور خاص» به خاطر اینکه تو خودت – و با همراهی گروه خوبِ متمم – با نظم و روتین آروم و پیوسته و بی سر و صدای همیشگی در تولید و نشر محتوا، اجازه ندادی و نذاشتی – که تحت تاثیر همهی تنش ها و فشارهایی که میتونسته پشت همهی این عوامل وجود داشته باشه – لحظه ای آب توی دل متممیها تکون بخوره، ازت به طور خاص تشکر و سپاسگزاری و قدردانی کنم.
مثل همیشه خوشحالم که تو و متمم، هستید.
امیدوارم که «شوق» رو، همیشه در لابلای کلمات و جملات و نوشتههات حس کنم.
من هم میخوام به نوبهی خودم هم تولد پنجسالگی متمم رو به دوستان عزیزم تبریک بگم و هم از زحمات و تلاشهای محمدرضای عزیز و گروه متمم صمیمانه تشکر کنم.
بودن در چنین جمعدوستانهای باعث افتخار من هست، چون باعث میشه شوق یادگیری و آموختن در وجودم همیشه شعلهور باقی بمونه.
امیدوارم روز به روز متمم در مسیری که براش ترسیم میشه موفقتر و موثرتر گام برداره.
محمدرضای عزیزم.
دلم میخواست میتونستم با ردیف کردن و ترکیب کلمات حسم رو بیان کنم. اما نه اونقدر تسلط کلامیم بالاست, و نه حسم در قالب حتی بهترین کلمات بیان میشه, و نه تو این نوع حرف زدن و تشکر کردن رو میپسندی.
پس هیچی نمیگم و خیالم راحته که خودت میزان سپاسگزاری و شوق و علاقهی من رو از روی رفتار و اعمالم میدونی و میبینی.
اصلا یکی از ویژگیهای دوست خوب همینه. که لازم نیست برای اثبات محبت و علاقه و شور و شوقت بهش دست و پا بزنی, خودش اونقد حواسش بهت هست که متوجه همه چی میشه 🙂
سامان توی وبلاگش از تعبیر همنشین برای متمم استفاده کرده بود که خیلی دوسش داشتم و میخوام چند کلمهای در همین مورد بگم (من اینقدر از مطالب سامان توی کامنتهام استفاده میکنم که آخرش ازم به جرم سرقت محتوا شکایت میکنه:))).
همونطور که سامان هم گفته بود برای همنشینی با همنشین خوبی مثل متمم شرایطی لازمه.
به نظرم یکی از این شروط, همونطور که رسم خود متمم هم هست, داشتن شوق برای رشد تدریجی و پیوسته هست.
و فکر میکنم دیگه این مساله کاملا بین بچههای متمم پذیرفته شده و جا افتادهست که رشد و تغییر یک شبه و ناگهانی به دست نمیاد و نیاز به تلاش دائمی و آهسته و پیوسته داره.
که البته داشتن این شرط برای همراهی و همنشینی با متمم شاید در ظاهر ساده به نظر بیاد اما به نظرم سخت و مشکله.
حفظ انگیزه و داشتن نظم شخصی و ناامید نشدن با دیدن موانع و سختیها از پیش شرطهای لازم و البته مشکل برای بودن و موندن در یک فضای آموزشی و یادگیری هست.
دوستان زیادی رو در این سالها دیدیم که اوایل آشنایی با متمم با یک شروع طوفانی وارد صحنه میشن و پس از مدتی به یک پایان با نسیمی ملایم میرسن و از صحنه خارج میشن.
گاهی این شروع اونقدر طوفانی هست که آدم از میزان سرعتش نگران میشه.؛)
بعضی وقتها با گذاشتن روزی شش کامنت و نصفی! باعث میشدن که انگشت حیرت به دهان ببرم. یعنی دست گذاشتنشون روی کیبورد با خودشون بود, برداشتنش با خدا.:)
دیگه یه جوری شده بود که شبها خوابشون رو میدیدم و در عالم رویا دست در دست این دوستان نازنین در کوچه باغهای متمم قدم میزدیم . 🙂
حالا گذشته از شوخی امیدوارم که این دوستان خوب و خوش باشن و تب تندشون در فضاهای دیگهی یادگیری به این زودی عرق نکنه.
و برای متمم و خودم و دوستان متممی عزیزم رشد آهسته و پیوسته و همیشگی آرزو دارم.
با سلام.
ضمن تایید نوشته های شما و عرض ارادت.
بنده حقیر به عنوان یک متممی و کسی که در همه محافل موافق و مخالف، از متمم و نگاه متممی دفاع کرده ام و همیشه به همکارانم حتی در گروه های فلسفه و الهیات، متمم خوانی را توصیه نموده ام، این رو تاکید می کنم که متمم متعلق به همه است نه یک عده خاص.
نباید این عرصه رو تنگ کنیم. شاید همون دوستانی که منم دقیقا نمی شناسم راستش ولی اینگونه ازشون صحبت شده که یه زمانی کامنت زیاد می گذاشتن و از کلمه تب تند براشون استفاده شده، در همین متمم به ناپختگی و کم سوادی خودشون پی بردن و برای همین کمتر کامنت می نویسن و از کجا معلوم که دورادور سر نمی زنن و دلشون پیش متمم نیست. شاید شب و روز در ترافیک و حین رانندگی رادیو متمم گوش می دهند.
دوستی داشتم که از همه هیئت ها بیرونش کردن و سال ها اجازه خوندن بهش ندادن ولی خوشحالم که از معدود کسانی به شمار میره که هنوز با حسین ع با همون حرارت مونده…
.
متمم پاینده باشه و از گشتن در دست عده ای محدود به دور
سلام دوست عزیز.
خب فکر میکنم در مورد بخشی از صحبتهای من براتون کمی سوءتفاهم ایجاد شده و احتمالا ایراد از منه که نتونستم پیامم رو درست منتقل کنم.
البته این رو نمیدونم که شما چطور از حرفهای من به نتیجه رسیدین که من منظورم این بوده که متمم در دست عدهای خاص باشه, و به نظرم شما بر اساس پیش فرضهای ذهنی خودتون همچین برداشتی کردین که بنابراین به من مربوط نمیشه و در این مورد توضیحی ندارم.
اما در مورد کامنت گذاشتن دوستان.
من متوجه این موضوع هستم که وقتی با یک آدم خاص و یا فضایی مثل متمم آشنا میشیم چقدر هیجان زده میشیم و مدام دلمون میخواد کامنت بذاریم و حرف بزنیم و پراکنده خوانی میکنیم و غیره. که خودمم از این قاعده مستثنی نیستم.
و بعد از مدتی که این هیجان کمتر شد, اونوقت مثلا کمتر کامنت میذاریم و بالاخره پس از مدتی به یک روند مشخص و نرمالی میرسیم که البته برای هر شخصی متفاوته.
شوخی من متوجه دوستانی بود, و البته تعدادشون خیلی زیاد نیست, که هیجانشون پس از مدتی کم نمیشه بلکه کاملا خاموش میشه. یعنی از روزی دهها کامنت دقیقا میرسن به نقطه ی صفر. و مطمئنم که دیگه اصلا سر نمیزنن.
البته به من ربطی نداره و کاری ندارم که کی به متمم سر میزنه و کی نمیزنه, و منظورم الان از این حرفها نقد کسی نیست. فقط یک شوخی کوچولو بود در ادامهی موضوع آهستگی و پیوستگی.
حالا اگه شما به نظرتون شوخی جالبی نبوده, یا به مذاقتون خوش نیومده و یا برداشت دیگه ای ازش داشتین, فقط میتونم بگم متاسفم و کار دیگه ای از دستم برنمیاد . 🙂
سلام.
عرض ادب و احترام.
ممنون از توجه شما و متشکرم که ارزش قائل شدین و حقیر رو قانع کردین، درست می فرمائید.
به نظرم صحبت های بنده هم اندکی اشتباه برداشت شد.
من نگرانیم همیشه از این بوده که کسانی از ترس ضایع شدن و در حد کامنت های متممی های قدیمی تر نبودن، کلا چیزی ننویسن و از متمم اصطلاحا طرد بشن.
دلم می خواد همه مدل سر بزنن، حرفاشون رو بزنن و کم کم جهت بگیرن
نمونش خود من با اون کامنت های ضایع چند سال پیشم و امروز که دقت بیشتری به خرج میدم.
ممنون.
راستی کامنت شما درباره بهمن ماه رو الان تو متمم خوندم یادم رفت امتیاز بدم.
سلام
تولد پنج سالگیت مبارک، متمم.
تبریک دوم به اعضای فعال و موفق متممی و با آرزوهای قشنگ برای همه.
اگه بخوام زندگی خودم رو تقسیم بندی کنم اون رو به قبل از متمم و بعد از متمم تقسیم می کنم تو این پنج سال هم هر سال متفاوت تر از سال قبل بودم و امسال متفاوت تر از همه سال ها.
فکر میکنم همیشه این متمم بوده که به ما هدیه داده چه تولدش بوده باشه چه نه.
مهمترین هدیه ای که از متمم گرفتم امید هست این روزها هیچ چیز را به سرسختی امید در خودم نیافته ام.
مبارک ها باشه.
سلام.
تبریک عرض می کنم.
به همه خسته نباشید می گویم یا بهتره بگم پرتوان باشید.
به امید مطالب متنوع تر و خاص تر در متمم و پرداختن به موضوعاتی جذاب تر از گذشته، همچنین ایجاد تغییرات در تقویم محتوا.
ایجاد ظرفیتی بیشتر برای تحمل نظرات مخالف و حتی کسانی که شاید با متمم مخالف هم باشند اما بتوانند حرف هاشون رو بزنند و فقط چند تا اسم مشخص در کامنت های برتر نباشند که اگه خدایا نکرده به این مسیر بریم عمر متمم دیر یا زود به پایان می رسه.
یک سبک نوشتن مشخص تقلیدی دیده نشه، کلمات مدل ذهنی و نگاه سیستمی رو بارها از دوستان نبینیم.
منتظر بسته نوروزی هستم و لحظه شماری می کنم.
از آشنایی با شاهین کلانتری و کانال فوق العاده تلگرام مدرسه نویسندگی بسیار خوشحالم.
از مطالب بی نظیر روز نوشته ها ممنون.
از تذکرات موثر خانم شهرزاد ممنون.
از محمدرضا برای راه اندازی تمام تشکیلات ممنون.
ضمنا نمی دونستم که دانشجوهام اکانت متمم دارند و به تشویق من عمل کردند و متممی شدند، همین برای من کافیه.
آرزوهای بزرگ برای متمم داشتم و دارم و حرف های نگفته زیادی هم باقی ماند در دلم.