علیرضا نخجوانی در فیس بوک خودش مطلبی را در خصوص اعتراضهایی که به گروگانگیری سربازان ایرانی و تلاش گسترده و عمیق(!) فعالان مجازی در آزادسازی آنها، نوشته بود که احساس خوبی به من داد و برایم تداعی کنندهی نوشتهای شد که اینجا میخوانید. میدانم به دلیل این نوشته بسیار فحش خواهم شنید اما به شنیدنش میارزد. به دلیل پیچیده بودن بحث و تلاش من برای خلاصه نوشتن ماجرا، آن را زیر چند عنوان مستقل مینویسم:
عنوان صفر – من هم نگرانم
لازم است قبل از نوشتن هر مطلبی، توضیح دهم که من هم مثل بسیاری از مردم کشورمان، نگران عملیات تروریستی که در خاک ما میشود هستم. از جمله سربازان ایرانیمان. و من هم مثل سایر مردم به اینکه چگونه میشود به آزادی اینها کمک کرد یا به «کشته شدن اینها» کمک نکرد، فکر میکنم. در عین حال، از تلاشهایی که سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی ما در این شرایط انجام میدهند خبر دارم و همیشه برای من مهم است که آیا کارهای ما، موجب تسهیل این تلاشها یا موجب ضایع شدن آنها میشود؟
عنوان اول – گروگانگیری در سفارت آمریکا (لانهی جاسوسی) در ایران
چند سال پیش، برنامهی مستندی را دیدم که با کسانی که در ایران در سالهای نخست انقلاب اسلامی گرو گرفته شده بودند و ۴۴۴ روز درگیر ماجرا بودند مصاحبه میکرد. سوالات متعددی از آنها پرسیده میشد که یکی از مهمترین سوالات این بود که: «چه گروهی را بیشتر از همه در این ماجرا مقصر میدانید؟». اکثر آمریکاییها یک حرف جالب زدند: «سخنگوی پنتاگون!». آنها میگفتند: زمانی که در ایران ما را گرو گرفتند، هنوز گروگانگیرها نمیدانستند چه کسانی را گرو گرفتهاند. حتی نمیدانستند ما اشخاص مهمی هستیم یا در حد آشپز و راننده سفارت. به خاطر همین در نخستین ساعتهای گروگانگیری، سکوت عجیبی حاکم بود. تا اینکه سخنگوی پنتاگون اعلام کرد: «ما اجازه نمیدهیم انقلابیون ایرانی، دیپلمات های ارشد ما را به همین سادگی گروگان بگیرند». از همان زمان مردم ایران فهمیدند که ما را درست گرفتهاند! و پروسه ادامه پیدا کرد. دولت آمریکا اگر این چند کلمه حمایت کلامی را از ما نمیکرد زندگی ما متفاوت بود.
عنوان دوم – گروگانگیری با چه هدفی انجام میشود؟
سالهاست در دوره مذاکره حرفه ای، برای دانشجویانم از مفهوم گرو و گروکشی صحبت میکنم. سه انگیزهی کلی در گروگانگیریها و گروکشی ها وجود دارد که سهم آنها در هر عملیات گروگانگیری متفاوت است: (۱) باج گیری مالی (۲) ریشهها و عقدههای روانی (۳) تلاش برای دیده شدن و شنیده شدن.
انگیزهی اول را در نحوهی امتیازخواهی گروگانگیرها میتوان فهمید. انگیزهی دوم را در میزان فجیع بودن و نحوهی طراحی و اجرای عملیات و انگیزهی سوم را در نحوهی اطلاعرسانی و مکانیزم صحبت کردن و برقراری ارتباط.
عنوان سوم – کالبدشکافی سه مثال از گروگانگیری
اجازه بدهید سه مورد گروگانگیری و گروکشی را با هم مقایسه کنیم:
مورد اول مردی که بارها از زنی خواستگاری کرده و جواب رد شنیده و اکنون او را ربوده است و در زیرزمین خانهای پنهان کرده است! هیچ اطلاعی هم از مرد یا زن در دسترس نیست. قسمت عمدهی انگیزه را میتوان در عامل دوم (عقده های روانی) جستجو کرد. شاید بتوان سهم بسیار کمی هم به عامل سوم (دیده شدن و شنیده شدن) داد.
مورد دوم را کسی در نظر بگیرید که فرزند یک تاجر ثروتمند را به گرو میگیرد و پس از تماس با والدین، درخواست چند ده میلیارد تومان وام میکند. طبیعی است که سهم عامل اول (باجگیری مالی) در این رفتار خیلی خیلی زیادتر از عامل دوم و سوم است.
مورد سوم وقتی یک گروهک تروریستی مخالف یک حکومت یا دولت، اقدام عجیبی را انجام میدهد. مثلاً گروه بن لادن با هواپیمایی که به گرو گرفتهاند، به برجهای دوقلو حمله میکنند یا گروه جیش العدل، عزیزان ما را به گرو میگیرند. می توان حدس زد که نقش عامل سوم بسیار پررنگ است. گروه جیش العدل و گروه بن لادن میخواهند نام خودشان را به گوش ما برسانند. به گوش تک تک مردم. به گوش دولتها. به همین دلیل است که گاهی یک انفجار رخ میدهد و سه تا گروه تروریستی مسئولیت آن را به عهده میگیرند. این ناشی از مسئولیتپذیری نیست! بلکه همین انگیزهی تلاش برای دیده شدن و شنیده شدن است.
عنوان چهارم – وقتی که ناخواسته و ناآگاهانه تروریست میشویم.
قبلاً همه فکر میکردند برای تروریست شدن باید جان خودتان را دستتان بگیرید و اسلحه بخرید و بمب به در و دیوار پرت کنید. نه دوستان من! فضای مجازی این امکان را فراهم کرده که با کمترین هزینه و به سرعت، به همکاری برای تیم های تروریستی تبدیل شویم. کافی است یک گروه تروریستی را پیدا کنید و هر روز در مورد آنها حرف بزنید. شما انگیزهی سوم آنها را ارضا کردهاید. این همین کاری است که ایرانیان در فیس بوک و توییتر و … انجام میدهند. در سایتهای مختلف رای میدهند که اینها را آزاد کنید و …
عنوان پنجم – چرا اینقدر غیرمنطقی رفتار میکنیم؟
Dan Ariely نویسندهی کتاب Predictably Irrational از جمله کسانی است که خیلی روی رفتارها و مدل های تصمیم گیری غیر منطقی ما انسانها کار کرده است. یکی از مهمترین این ریشهها، رایگان بودن و ساده بودن برخی تصمیمهاست. فرض کنید از من و شما خواسته میشد که هر کدام ۵۰۰۰ هزار تومان برای حمایت از کمپین آزادی سربازان ایرانی به حساب … واریز کنیم. همه چیز فرق میکرد. در مورد هویت حقوقی کمپین پیگیر میشدیم. تلاش میکردیم افراد اصلی دستاندرکار را جستجو کنیم. میپرسیدیم که اساساً برنامهی اجرایی آنها برای حمایت از سربازان چیست؟ و در نهایت هم احتمالاً کمک نمی کردیم!
اما اینجا ماجرا فقط یک لایک است. یا یک ریتوییت کردن. یک کلیک که رایگان است و سریع. و خیلی از ما فکر میکنیم که یک کلیک کردن به هر حال بهتر از کلیک نکردن است! قبلاً هم در واژههای مقدس و نتایج نامقدس گفته بودم که بعضی کلمات برای ما بار معنایی مثبت و منفی پیدا کرده. یکی از این واژهها، «اطلاع رسانی» است. یک مطلبی مینویسند و آخرش مینویسند: «لطفاً اطلاع رسانی کنید». ملت هم هیجان زده اطلاع رسانی میکنند. چون فکر میکنند به هر حال، اطلاع رسانی کردن بهتر از اطلاع رسانی نکردن است! عزیز من. شما برای یک گروه تروریستی کمپین برندینگ و برندسازی راه انداختهای. چرا دقت نمیکنی؟
عنوان ششم – احتمالاً خواهند گفت…
احتمالاً خواهند گفت: ما میخواهیم روی مسئولان فشار بیاوریم که بیشتر پیگیری کنند! دوست گل من. در این موارد خاص امنیتی، وقتی مسئله را عمومی میکنی، کار را برای مسئولان هم سختتر میکنی. همه حساستر میشوند و کار پیچیده تر میشود. فکر کن اگر میخواهی چک پولی را که دست یک نفر به گرو سپردهای پس بگیری، باید بی صدا تا مرحلهی جستجو و دستگیری بروی یا اینکه در تمام رسانهها اعلام کنی که من پیگیر فلانی هستم؟! کدام کار را دشوارتر میکند؟ میگویند شیپور تسخیر قلعه را وقتی بنوازید که بر پشت بام آن ایستادهاید. برخی احمقها قبل از ورود به قلعه، شیپور میزنند و ساکنین قلعه هم از آن بالا سنگ روی آنها میریزند.
کاش برای لایک کردن در فیس بوک، ۱۰ تومان (۱۰۰ ریال) پول از ما میگرفتند. کاش برای ریتوییت کردن و توییت کردن یک ریال از اعتبار بانکی ما کم میشد. چقدر عاقل میشدیم. نه در سه نسل. در سه ثانیه…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
حرفش واقعا خیلی منطقی بود ولی وقتی یه درخواستی از یک نفر داری که کیلومتر ها باهات فاصله داره چیکار باید بکنی چطور باید حرفت رو بهش بگی ؟
و اما آخرین شیوه تشویش اذهان عمومی:
همین الان در واتس آپ پیغامی به این مضمون دریافت کردم.
“برای ازادی مرزبانان ایرانی توسط سازمان ملل امشب یک اس ام اس به ۲۰۰۰۵۹۰ بفرستید”
حالا سوالم اینه که این شماره متعلق به سازمان ملل یا مرزبانان ایرانی یا مخابرات یا کدام افراد سودجویی است؟؟
تجربه نشون داده که اون چند جمله آخر که قرمز هم نوشته شده منطق و کارایی درستی نداره.
قسمتی از آموزش و پرورش ما پولی شد (با اسم غیر انتفاعی و غیر دولتی) ولی مگه اونایی که بابتش پول میدن چقدر درسخون تر و مسئولیت پذیرترند؟
جریمه های رانندگی بیشتر شد ولی مگه تخلف ها چقدر کمتر شد؟ (اصلاَ شد؟!)
سلااااام بر استاد نازنینم
دیروز عنوان این متن رو در قسمت آخرین نوشته ها دیدم اما فرصت نکردم بخونمش…. که ای کاش میخوندمش و دیشب
برای کمپین حمایت از آزادی سربازان پیام نمیفرستادم… الان عذاب وجدان دارم!
سلام
من متوجه منظور شما نشدم از یک طرف گفتید که اینها دنبال این هستند که معروف شوند، شنیده شوند، پس اگر شنیده و دیده شوند خب شاید اینها را آزاد کنند در حالی که اگر شنیده نشوند ممکن است اینها را بکشند تا شنیده شوند و از طرفی هم می گویید که اینکار ما کار را برای مسئولین و غیره سخت تر می کند، این هم یک طرف قضیه هست حالا منظور شما چیست آیا باید به اشتراک گذاشت یا نه آیا باید در آن صفحه ای که همه حمایت می کنند با رفت و حمایت کرد یا نه ؟
منتظر پاسخ شما هستم.
ممنون
به نظرم به تمامي اينها بايد افزود كه
فشار افكار عمومي كار رو براي گروه تروريست هم سخت ميكنه
چون ابعاد تنفري كه بواسطه ي كشتار سربازان از تروريستها ايجاد ميشه وسيع تر ميشه
و پيامد سنگين تري رو براي اعمالشون ايجاد ميكنه
اینم نظریه دیگه.
از ماست كه بر ماست!
همیشه تو ضمیر ناخودآگاهم هر آنچه که به مسائل سیاسی مربوط باشه چه مثبت چه منفی رو نه لایک میکنم نه سعی میکنم اثری ازم اون دورو بر باشه! این بارهم ناخواسته فکر کنم جزو معدود کسانی هستم که این پیام رو هیچوقت نه لایک کردم نه شیر کردم …. حالا با این تفاسیر ضمیر ناخودآگاهم رو دوست دارم 🙂
نمی دونم چراما همیشه توی همه ی مسائل جاری فقط دنبال مقصر هستیم و نه دنبال دلیل.در مورد همین موضوع هم نمی گیم که چطور شده که چندتا ایرانی حاضرن هم وطنای خودشون رو گروگان بگیرن.اصلا بیایم و کل گروه جیش العدل رو از بین ببریم آیا تضمینی هست که چن وقت دیگه یه گروه دیگه نیان و مشکل ایجاد کنن؟مطمئنن گروه های بیشتر و عملیت تروریستی بیشتر از این دست رو خواهیم دید اگه با همین رویه پیش بریم.
به نظر من راه درست اینه که مردم امضا جمع کنند برای سربازی حرفهایی! بروند با نمایندگانشان در مجلس و هر مسئول و مقامی که میشناسند صحبت کنند و از آنها تقاضا کنند که این کار انجام بشه!
یعنی نیروی کادری آموزش دیده و باتجربه که حقوق کافی هم میگیره و اصلاً برای مبارزه با تروریست و قاچاقچی آموزش دیده باید برود مرزبانی کنه نه سرباز وظیفه که ۲ ماه آموزش دیده که اکثرش آموزش رژه هست!
حالا فرض کنیم این سربازها آزاد شدند به نظرتان چقدر طول میکشه تا این گروه یا یک گروه دیگه چند سرباز دیگه را به گروگان بگیرند؟ چرا کسی ناراحت سربازهایی که کشته شدند و میشوند نیست! قرار نیست چون سربازه برای جانش ارزش قائل نشیم! چون میخواد تو این مملکت کار کنه یا بیمه بشه یا مهاجرت کنه قرار نیست بره با کسانی که به اندازه سناش، سابقه تروریستی دارند بجنگه!
چرا این مشکل را اساسی و ریشهایی حل نکنیم؟
رفتارهای منفعلانه راه حل اصلی و اساسی هیچ مشکلی نیست. اما همیشه دلایلی در این قبیل بحث ها مطرح میشه که ارزش خیلی فکر کردن رو داره مثل همین درخواست نیروهای آموزش دیده جهت مرزبانی.
جای امضا جمع کردن برای بان کی مون و ساخت تابلو تبلیغاتی برای جیش العدل که سریعترین پیشنهاد ممکن بود میشد به پیشنهادهای ردیف دوم هم فکر کرد. مثلا به بهانه ی این گروگان گیری پرسید چرا بیشتر این مرزبان ها و خیلی از سرباز هایی که چند وقت پیش توسط گروه ریگی کشته شدن از شهرهای کوچک و نقاط دورافتاده بودند؟ به این خاطر نیست که اگه این بلا سر یه تهرانی یا … اومده بود تا به حال ساکت ننشسته بود و اینقدر سروصدا به پاکرده بود که گوش فلک کر میشد؟
یا خیلی چیزهای دیگه…
میشه جور دیگه ای هم نگاه کرد.شاید دیده نشدن با یک جنایت کوچک,اونها رو به سمت جنایات بزرگتر سوق بده.
http://nakhjavani.ir/?p=103#comment-8
از چه زاویه جالبی وارد این موضوع شدید . ممنون
۱٫ چقدر عمیق میشه به مسائل(از جمله ماجرای جیش العدل) نگاه کرد
۲٫ کاش دوستانی که از گروگان شدن این ۵ هموطن ناراحت هستند( که به جاست)، اعدام صدها بلوچ از جمله ۱۶بلوچی که به صورت تکانشی ۲-۳ ماه پیش اعدام شدن و یا شاعر بلوچی که دارش زدن، رو هم میدیدند.
ما فقط “بعضی” وقتها “بعضی” چیزهارو میبینیم.
سلام استاد عزیز
ممنونم از اینکه، مسائل رو واضح و با ذکر مثال های ملموس به مخاطبین تون ارائه می دهید تا مجالی باشد برای تامل و تفکر بیشتر.
منم با این مورد سوم “دیده شدن و شنیده شدن” موافقم.
اینجوری سعی می کنند هم نام خودشون رو پر رنگ تر جلوه دهند و هم می خواهند به این وسیله عظمتی برای خود کسب کنند. به قولی شلوغش می کنند و هیاهو راه می اندازند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید و اینطوری به نظر قدرتشون چند برابر می شود که، ببین ما چقدر مهم هستیم که دنیا دارد از ما خواهش می کند و مستاصل شده اند!!
پایدار و برقرار باشید.