شعیب ابوالحسنی، از دوستان خوب من است. اگر به من بگویند نمونهای از یک «انسان»، از همانها که «باید با چراغ به گرد شهر همی گشت و آرزویشان کرد…» سراغ داری؟ بدون لحظهای تردید، او را به خاطر میآورم. زمانی هم، تحت عنوان «هر کس داستانی دارد…» از او نوشته بودم. دیروز دیدم در صفحهی فیس بوک مطلبی را منتشر کرده، که متن آن را همینجا میآورم…
درد و دل
واقعا دیگه نمیدونم میشه کاری کرد یا نه ؟! یکی از بزرگترین مشکلاتی که همیشه در کار باهاش درگیر هستم عدم نوشتن قرارداد رسمی است. سال گذشته یکی از دوستانم به من سفارش طراحی یک نشانه برای وبسایت http://www.5040.ir را داد من هم نشانه را طراحی کردم و تحویل سفارشدهنده اصلی شد که ظاهرا گفته بودن ما نشانه را نمیپسندیم و نمیخواهیم، داستان گذشت … تا این که من دوماه پیش نشانهای را که طراحی کرده بود دیدم که در حال بهربرداری توسط وبسایت مذکور است بعد از دوماه تماس و رفته و آمد هیچ نتیجهای نگرفتم و حال احساس میکنم عزت نفسم خراب شده و به انسانیتم توهین شده واقعا نمیدانم باید چه بکنم…
اگر چه شعیب برای من، آنقدر مهم است که حاضرم دهها و صدها مطلب در مورد او و هنرش – که مانند او در ایران انگشتشمار هستند – بنویسم، اما ترجیح میدهم این دلگیری او از فروشگاه اینترنتی ۵۰۴۰ بهانهای کنم برای بحث در مورد مشکل بزرگتری که ما این روزها عمیقاً گرفتار آن هستیم: کپی رایت و نقض مالکیت معنوی.
اصولاً جامعهی ما یک نگرش «فیزیکی» دارد. هر چه را که بیشتر و بهتر دیده شود، مهمتر میبیند.
اگر کسی یک خودرو را بدزدد، ماجرای دزدی او را مانند یک «جنایت» تعریف میکنیم.
اگر کسی پول فرد یا سازمانی را اختلاس کند، این رویداد را مانند یک «ماجرای جالب!» میگوییم و تعریف میکنیم.
و اگر کسی داراییهای معنوی دیگران را به نفع خود مصادره کرد، در بهترین حالت «سر خود را به نشانهی تاسف تکان میدهیم» و … همین!
جالب اینجاست که اساساً مفهوم «مالکیت معنوی» و «کپی رایت» برای بسیاری از ما قابل درک نیست!
من کسانی را که مالکیت معنوی را رعایت نمیکنند، دزد نمیدانم. بلکه اکثر آنها را کسانی میدانم که اساساً نگرش آنها از مالکیت، هنوز توسعه پیدا نکرده و از «مالکیت گاو و گوسفند و شتر» به مالکیت «فکر و ایده و هنر» نرسیدهاند. بارها شده که در کلاسها وقتی در مورد کتابهایم حرف میشود، میپرسند: «استاد! پی دی اف اینها را ندارید؟». توضیح میدهم که من «نویسندهی کتاب» هستم و «مالک کتاب»، ناشری است که آن را از من خریداری کرده. پس من نمیتوانم پی دی اف کتاب را مورد استفاده قرار دهم. بسیاری با تعجب نگاه میکنند و میگویند: «خوب به هر حال کتاب شماست. به ناشر چه ربطی دارد؟!»
به یکی از سایتهایی که به «سرایی برای موسیقی بی کلام» تبدیل شده سر زدم و میبینم با خشونت تمام، در بخشهای مختلف سایت نوشته شده: «کپی برداری، نقل مطالب، استفاده از نوشتهها و فایلها و … غیر قانونی است وشدیداً برخورد میشود و طبق فصل سوم قانون جرايم رایانهای…». اشتباه نکنید! مالکان سایت، در این سایت موسیقیهای تولیدی خود را به فروش نمیگذارند! بلکه موسیقیهای تولیدی توسط بزرگان موسیقی جهان را بدون پرداخت هرگونه هزینه به آنان به فروش میرسانند. در واقع ما صدها هزار ساعت اثر هنری بزرگان جهان را به همراه صد ساعت زحمت طراحی سایت میبینیم که مالکان سایت، ظاهراً اهمیت این صد ساعت را بیشتر درک میکردهاند!
من آنقدر خوش بین و سادهلوح نیستم که بگویم چرا به مالک اصلی آثار هنری، هزینه پرداخت نمیکنید، چون فضای امروز را میدانم. اما میگویم خیلی باید «پر رو» باشم که «خودرو فرد دیگری را بدزدم و با آن مسافرکشی کنم و روی داشبورد بنویسم که تمام مالکیت این خودرو متعلق به من است و هر کس کرایه نداد طبق بخش سه ماده جرائم مسافرکشی…». لااقل هیچ چیز ننویس که دیگران یادشان نیفتد که ماشین متعلق به تو نیست! اگر چه عدد کپی رایت هم در حد ۳ تا ۵ درصد از فروش در کشور مقصد است که بسیار ناچیز است و تجربهی من تا کنون نشان داده هر وقت برای ناشری نامه فرستادهام تا هزینهی کپی رایت را پرداخت کنم، توضیح داده که این پولهای شما برای ما پول کمی است و ما نمیخواهیم و همین که نوشتهاید کافی است! میخواهم بگویم ماجرا خیلی پیچیده نیست…
سخت نیست که من، کد طراحی یک سایت را ویرایش کنم و نام طراح را حذف کنم.
سخت نیست که من جملهای را روی فیس بوک یا در سایتهای دیگر، ببینم و بدون نقل گویندهی آن، همان جمله را بازنویسی کنم.
سخت نیست که من لوگوتایپ طراحی شده توسط فرد دیگری را بردارم و استفاده کنم و به او بگویم حالا برو هر کاری می خواهی بکن!
سخت نیست که من تصویر زیبایی را از یک سایت بردارم و در فتوشاپ، آدرس آن سایت را حذف کنم و باز نشر کنم.
سخت نیست که من پی دی اف یک کتاب را دانلود کنم و به زیرکی خودم و به حماقت ناشر بخندم.
سخت نیست که من به جای پرداخت چند هزار تومان هزینه یک سی دی موسیقی، دنبال محلی برای دانلود رایگان بگردم و گله کنم که هزینهی ترافیک زیاد است و هنوز آنقدر که باید نتوانستهام موسیقی را مجانی به دست بیاورم!
اینها هیچ کدام سخت نیست.
اما آن طراح سایت و آن طراح لوگو و آن نویسنده و آن موسیقی دان و آن ناشر هم، تولیدکنندهاند. آنها هم باید زندگی کنند. آنها هم حق دارند هزینههای زندگی خود را کسب کنند و حتی اگر تولید ارزشمندی داشتند و جامعه پسندید، از درآمد آن ثروتمند شوند و بهترین خانهها و ماشینها را سوار شوند. به شرطی که ما، حاضر باشیم برای «مغز»، بیرون از «بشقاب کلهپاچه» و «هنگامی که در سر یک انسان کار میکند»، پول پرداخت کنیم!
آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا وقتی یک ماشین کلاس اس در خیابان میبینیم یا یک خودرو کلاس ۷. هرگز یک لحظه فکر نمیکنیم که مالک آن ممکن است یک هنرمند قوی یا نویسندهای قوی یا موسیقیدانی بزرگ یا … باشد؟ چرا ما «تولید فکر» و «فقر مادی» را «همسر» و «همخانه» میدانیم؟ دلیلش این است که خود خوب میدانیم که کالای صاحب فکر را زیاد دزدیدهایم اما دزدی کالای صاحب کارخانه ساده نیست. پس در جامعهی ما، بعید است صاحب فکر، دارایی انباشتهای داشته باشد!
در بلند مدت، موسیقی دان و طراح و گرافیست و برنامهنویس و نویسنده و هنرمند و ناشر، ميآموزند که کار فکری را رها کنند یا کار تقلیدی را توسعه دهند و چنین است که جامعهای که به یک برد کوچک چند هزار تومانی دلخوش بود، هزاران میلیارد تومان از شعور و فهم و هنر و فرهنگ خود را در نبرد بزرگتری میبازد.
فراموش نکنید که نویسندهی این متن کیست. این متن را محمدرضا شعبانعلی نوشته است. همان کسی که کنار روزنوشتههایش تاکید کرده که لطفاً مطالب من را بدون ذکر نام من استفاده کنید و در زیر سایت انگلیسیاش نوشته که No Rights Reserved و فایلهای صوتی کلاسهایش به رایگان در اختیار همه است و فروشگاه اینترنتیاش، تراست زون است که همیشه میتوان فایلها را گرفت و هزینهای نداد.
من به منافع خودم یا دوستانم فکر نمیکنم. به جامعهای فکر میکنم که به خاطر «بردهای کوچک»، هزینهی یک «باخت بزرگ» را تحمل میکند. باختی چنان بزرگ که حتی نمیتواند ریشهاش را که – خودخواهی و خودپرستی ماست – درک کند و آن را به دین، تاریخ، جبر محیطی، اقتصاد، غرب، استعمار، آمریکا، اسراییل و … ربط میدهد!
و آخرین حرفم برای شعیب عزیز که درد و دلش، بهانهای شد برای بازگویی آنچه قبلاً نیز به صورت پراکنده گفته بودم. شعیب عزیز بگذار از طرحی استفاده کنم که روی لباسی که برای شب یلدا به من هدیه دادی، کار کردهای:
این روزهای سخت میگذرد. من و تو تاریخ خواندهایم. به تو قول میدهم که این کشور صد سال دیگر چنین فرهنگی را شاهد نخواهد بود. تمام تاریخ نشان داده که ملتی که در آن همه از یکدیگر بدزدند و آن را زیرکی بنامند، یا اصلاح میشود و یا منقرض. اگر چه من «این روزها»، گزینهی دوم را محتمل تر میدانم…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
۵۰۴۰ تحریم میشود پس!!!
آقای شعبانعلی
خوبه که دردها رومی گی…
من خودمم تا حالا رعایت نکردم احتمالا بدلیل اینکه دزدی رو درست برام تعریف نکردند.
واز شما بدلیل ایجاد trust zone تشکرمی کنم.
تنها کاری که ازم برمیومد این بود که برم توسایت ۵۰۴۰ و اعتراض کنم. این کار را کردم. به بقیه دوستان هم پیشنهاد میکنم اینکارو بکنن. کمتر از ۶۰ ثانیه زمان میخواد. حداقل میفهمن که ما فهمیدیم!
سلام استاد منم نمیدونستم این قانون کپی رایت ممنون که به ما راه درست زندگی کردن را نشان میدید.من همین الان رفتم و یک کامنت از نوع شکایت براشون نوشتم.
آقای شعبانعلی عزیز فرهنگ سازی در مورد کپی رایت در ایران شاید کمی بیشتر از صد سال طول بکشه
یه شرکتی هست به اسم پروشات پارس مهر
این شرکت دو تا محصول داره لرد ویندوز و لرد اندروید که مجموعه ای از کپی نرم افزارهای خارجی است
غرفه این شرکت در نمایشگاه الکامپ، جدا از غرفه سازی پر زرق ، برقش یک ویترین داشت با انواع جایزه ها و لوح هایی شرکت که توی چند سال گذشته گرفته
خوب بالاخره یک شرکتی امده و از بی کپی رایتی بهره برده، کلی فکر کرده!!! یک بسته که قیمتش باید ۱۰۰ میلیون باشه رو درست کرده و قیمت زده ۵۰ تومن بعد هم خوب میفروشه. خوب این فروش که نیازی به استعداد و بازاریابی و بازارسازی نداره. این یه فرصته که بی قانونی بهش داده و سرمایه ای صرفا مادی که برای تهیه بسته ها صرف شده
حالا لیست جوایز رو ببنید
http://parsnew.com/Pages/About.aspx
برخی از افتخارات کسب شده توسط شرکت پروشات پارس مهر:
– دریافت جایزه Prestige & Quality از کشور اسپانیا در سال ۲۰۱۲
– دریافت گواهینامه کیفیت و اعتبار اروپا در سال ۲۰۱۲
– دریافت جایزه عقاب طلایی اروپا در سال ۲۰۱۲
– دریافت لوح تقدیر از دانشگاه صنعتی شریف
– دریافت لوح و تندیس از کنفرانس بین المللی مدیریت
– دریافت تندیس پیشتازان کیفیت در تولید ملی
– دریافت لوح و تندیس به عنوان کارآفرین برتر
– دریافت لوح و تندیس به دلیل رعایت حقوق مشتریان و مصرف کنندگان
– دریافت مدال جهادگر اقتصادی بدلیل فعالیتهای چشمگیر در حوزه های مختلف صنعت و از جمله حوزه فن آوری
– دریافت لوح و تندیس به عنوان شرکت برتر مهندسی در کنگره ملی بزرگان مهندسی ایران
– دریافت لوح و تندیس بدلیل مدیریت فعال و موثر در حوزه فن آوری اطلاعات
– دریافت تندیس ویژه از همایش مدیران برتر بدلیل سوابق حرفه ای در حوزه فن آوری کشور
– دریافت تندیس فرهیختگان کشور
– دریافت لوح و تندیس به عنوان شرکت برتر در حوزه فن آوری های نوین
– دریافت لوح و تندیس به عنوان برترین شرکت ایران در زمینه تولید بسته های نرم افزاری
– دریافت جایزه تعالی نخبگان از ITEC 2012
– دریافت نشان ویژه صنعتی سازان کشور
– دریافت تندیس ویژه پیشتازان کیفیت در تولید ملی
– دریافت تقدیرنامه از کمیسیون ICT و فن آوری های نوین
– دریافت تندیس ویژه از کنگره نوآوران فناوری، IT و انفورماتیک کشور بدلیل تولید مجموعه لرد
– مورد تایید و تقدیر تنی چند از بزرگان مدیریت جهان
من که بعد از ۱۵ سال کار شرکتی در ایران می فهمم که همه این جوایز با پول به دست اماده،
حالا کاری نداریم که اسم شرافتمندانه کار طرف کپی کاریه و تو اروپا شرکت های نرم افزاری اگر پیداش کنند، کم کم باید سی سال زندان بره ولی از اسپانیا جایزه گرفته. من می خواهم از اون با وجدانی! که به این بنده خدا نشان عالی کیفیت در تولید ملی داده بپرسم که اخه این تولید ملی ماست؟ کپی کردن فتوشاپ شرکت ادوبی و ویندوز مایکروسافت تولید ملی ماست؟ بعد ما میگیم ما می خواهیم صنعت اول بشیم؟ ما می خواهم اخلاقیات رو در دنیا زنده کنیم؟
یعنی میشه به اندازه چند میلیون خرج کرد و شرافت یک مملکت رو به گند کشید؟
یعنی کسی هست که به خاطر برگزاری یک جشنواره و کنفرانس و جذب اسپانسر شرکت برتر حوزه فن اوری کشور رو یک کپی کار معرفی کنه؟
شاید بهتربن مثالش همانی باشه که شما در مورد ماشین دزدی و نوشته روی داشبورد گفتید. دوستان اقلا در هنگام دزدی هوار نکشید!!!
محمدرضای عزیز. واقعاً درد داره دیدن این اتفاقات. من هنوز معتقدم «انجام یک کار» و «قبیح بودن آن» دو اتفاق مستقل است (که تو هم در جملهی آخر با آن ارجاعی که دادی احساس میکنم در حوزهی کپی رایت در ایران هم عقیدهی من هستی).
من هرگز آرزو نکردهام که تن فروشان را از داخل خیابانها جمعآوری کنند یا حتی به آنها توهین کنند. چه آنکه این شغل را بخشی اجتناب ناپذیر از یک نظام اجتماعی میدانم.
اما به قول تو اگر به تنفروشان لوح و مدال بدهیم، ماجرا سخت میشود…
الان این اتفاق در حال افتادن است…
نه تنها کار اشتباه فراگیر شده، بلکه قبح آن به فراموشی سپرده شده…
اول از همه که خسته نباشید آقای شعبانعلی عزیز.
دوم هم متشکرم از انتشار نظر، به هر حال شاید چون اسم شرکت هست و عناوین جایزهها، شاید تصمیم گیری در مورد انتشارش کمی سخت بوده، اما اگر می خواهیم چیزی تغییر کند، باید به سختیها تن دهیم.
کاملا با شما موافقم، شاید در شرایط کنونی عدم رعایت کپی رایت خارجی برای ما اجتناب ناپذیر باشد، هرچند که در نهایت منافع آن از مضرات آن بیشتر است و فکر می کنم اگر کپی رایت (چه خارجی و چه داخلی) در ایران درست اجرا میشد خیلی از معضلات فرهنگی و حتی کارافرینی چه در حوزه حکومتی و چه در حوزه مردمی حل میشد. ولی چیزی که الان اتفاق می افته اینه که نه تنها قبح قضیه شکسته شده، بلکه بهش مدال افتخار هم میدهند و تبدیل به ارزش شده است.
محمدرضا جان. برای بهبود اوضاع، روشی جز حرف زدن وجود نداره. هنوز به نظرم خشونت کلامی بهتر از اینکه که در کلام آرام باشیم و خشونت اقتصادی ایجاد کنیم.
من خودم هم انتقادها رو میخونم و انتقادهای دیگران از خودم رو تایید میکنم و گاهی عصبانی میشم و نق میزنم و …
اما این دعواها رو به آرامش تایید بیهوده و سرسری ترجیح میدم. مطمئنم مدیران خوب این سرزمین میدونند که انتقادهای من و تو و دیگران، برای نابود کردن بنای نیمهکارهی موجود نیست. بلکه برای تکمیلش هست…
حرف حرفه حقه .
چقر این جملتون همچین اسای بدلم نشست” شرطی که ما، حاضر باشیم برای «مغز»، بیرون از «بشقاب کلهپاچه» و «هنگامی که در سر یک انسان کار میکند»، پول پرداخت کنیم!”
مخصوصا واسه هنرمندها وکسانی که پای اثرشون وقت م ذارن ذوق می ذارن… هرکسی اصلن. پزشکا.. و…..نقاشا! مترجما! این ترجمه خیلی زور داره. چون من خودم توش هستم می گمااآ
سلام جناب مهندس
این سایت به یکی از دوستهای خوب من تبدیل شده گاه و بیگاه به اون سر میزنم وقت و بی وقت راحت میشه بهش سر زد
نه میخواد لباس رسمی بپوشی نه ادا و کلاس و اینها … نه منتی رو سرت میزاره کاش همه دوستا اینجوری بودن…دلم برا یه دوست خوب یه همکار خوب که با تو مثل کاسب رفتار نکنه لک زده… همچنان دوست خوب من بمان و به خاطر بودنت ممنون
من آدرس ایمیلی پیدا نکردم. ولی براشون کامنت گذاشتم. به دوستتون بگید خیالشون راحت باشه. فردا پس فردا خودشون تماس می گیرند (با اون کامنتی که گذاشتم) 🙂 البته میدونم هدف شما چیز دیگه ای بود.
من کتاب پی دی اف زیاد دانلود کردم. بعضی سایتها میگفتن که از ناشر اجازه دارند . ولی الان با خوندن مطلبتون دیگه مطمئن نیستم. عذاب وجدان گرفتم استاد.
راستی من هنوز لیسانس هم نگرفتم!
سلام آقای شعبان علی
چند وقت پیش داشتم دنبال یکی از سخنرانی های علی شریعتی میگشتم . که به دلیل این که خانم تاجدینی Search engine optimization خوب بهینه کرده بود با وجود بی ربط ای به موضوع یکی از یکی از نتایج نخست اوده بود .
شما رو با آقای شعبانی نمانده مجلس کرمانشاه اشتباه گرفتم. با خودم گفتم چه غلط ها برم ببینم Content Management System چی ؟ یه مدت down کنم . بکنم اش سوژه استاداری
داشتم مطالب رو به قصد پیدا کردن سوژه می گشتم که در نوشته های شما غرق شدم . هر چه بیشتر میخواندم بیشتر مجذوب شدم . بیشتر غرق شدم . والد درون ام ازم میخواست میگفت : اشکان تو هم باید این طوری بشی ، کودک درونم ، چگ ام میگرفت . بهانه میگرفت . من می خواستم مثل شما بشم . من میخواستم مثل شما بنویسم . مثل شما حرف بزنم ….
اما نتوانستم …
من نتوانستم مثل شما باشم ،من درونی ام شکست “من ” رو ازم گرفت . و مثل شما شدم . یه کپی از شما
و حالا هر روز منتظر ام که یه مطلب بگذاری و کپی اش کنم
سایت ام دیگه تمدید نکردم . فیسبوک ام تمام ان کپی شده . سیستم عامل backtrack پاک کردم ویندوز xp نصب کردم . کتاب CEH (Certified Ethical Hacker( که داشتم ترجمعه میکردم هنوز صفحه ۱۳۴ ه
داشتم استاندارد ISO/IEC 27000 بهینه سازی میکردم که با سازمان های ایرانی هم خوانی بیشتری داشته باشه
این قدر این پروژ ISMS برام مهم بود که شماره تلفن ام ۹۱۸۲۷۰۰۰XX گرفتم .
خلاصه بگم محمد رضا تو با این ادبیات ات شیر رو از تو جنگل رام میکنی میاری . میگذاری پای رادیو مذاکره ات
اما به شیر کمک نمیکنی ، شیر قرار نیست حرف بزنه
واسه من شخصا گوش دادن به رادیو مذاکره در محیط کارم عالی بوده ، اما هدف های من عوض کردی ، من کلی دوره شبکه امنیت دیدم . اماحالا میخوام مذاکره کننده بشم .
بايد چه بكنم ؟
اشکان.
همهی مطلب رو خوندم. چند بار.
دارم به جملهی آخرت فکر میکنم. به من مهلت کوتاهی بده ببینم چجوری میشه به چنین سوال کلی اما مهمی، یک راه حل ساختار یافته داد…
درود بر آقا اشکان
این سخنی بود که مدتی بود واژه ای برای بیانش نمی یافتم
به امید بهترین و زیباترین پاسخ از آقای شعبانعلی گرامی
ممنون از آگاهی بخشیتون. همین طور از آقای دامن افشان به خاطر لینکهای مفیدشون.
منم شعر میگم ،ولی هیچ جا ثبتشون نکردم. و اولین واخرین باری که شعر هامو به اصرار معلم ادبیاتم در ، جشنواره مسابقات فرهنگی وهنری سراسر کشور که اون سال یعنی سال ۸۸ در شهر همدان برگزار شد ،شرکت کردم ،تو کشور نفر اول شدم. اما چند تا از شعر هامو به عنوان یادبود از خودم، در دفتر خاطرات نزدیک ترین دوستم ، نوشتم ،که البته خودشم شاعر بود ، بعد ها کتابی رو برای خودش چاپ کرد و چند تا از شعر های منم به اسم خودش ،بدون اجازه از من ، نوشته بود. اقای دکتر شعبان علی ، برنامه تون دیدم در شبکه اموزش و کلی از شما برای خانوادم تعریف کردم ،واما اقای سیاری هی میگفتن ،دکتر شعبان علی ، پیش خودم گفتم الانه که اقای شعبان علی بگه : من دکتر نیستم. من چقدر خوشحالم که این خونه ی مجازی شما هست وما این افتخار رو داریم که اینجا هم با شما باشیم. البته با اجازه شما صاحبخونه ی عزیز.
برنامه ایی که با ۳۰ دقیقه تاخیر شروع شد…!
من بجای محمدرضا چندین بار با عصبانیت فریاد کشیدم توو دلم که آقااااا ! ایشون “دکتر” نیستنتتتد.
ولی واقعا سهم محمدرضا و استاد بزرگوارشون جناب آقای حیـــدری از “رسانه ملی” تنها ۴۵ دقیقه ست؟؟!!!
سلام استاد
مدت هاست که تیوی نمیبینم الان یهو شمارو بعد مدت ها در شبکه آموزش دیدم تعجب کردم.دیگه آخرای برنامه بود انگاری داشتین درباره همایش کسب و کارو… حرف میزدین.ب شما گفتن آقای دکتر؟!!!!! نکنه بالاخره دانشجو دکترا شدین؟ البته مدرک دکترا هم نداشته باشین این عنوان برازنده شماس.امیدوارم همیشه شاد باشید آقای محمدرضا.
نه اون بنده خدا اشتباه گفت. به مجری گفته بودم که بگه مهندس…
من هنوز فکر میکنم تصمیمم در مورد دکترا نخوندن درسته…
اگر چه مطمئن نیستم همیشه ایدهی من این باشه…
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار
بنده دانشجوی کارشناسی مهندسی صنایع هستم و به امور تجاری سازی و همچنین بحثهای تجاری و قراردادهای تجاری بین المللی شدیدا علاقه مند هستم.
میخواستم ازتون خواهش کنم منو برای نقطه شروع سیر مطالعاتی و همچنین کارهای عملی دراین زمینه ها راهنمایی کنید .
خیلی خیلی متشکرم
ارادتمند شما محمد نوری
محمد جان. به من فرصت بده تا در این مورد بیشتر بنویسم…
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار
ضمن عرض ادب
از شما خیلی خیلی ممنونم و صمیمانه قدردانی میکنم
و بابت قضاوتهای عجولانه (در رابطه با تایید نکردن دیدگاههای بنده) در باره شما طلب حلالیت میکنم و امیدوارم مرا بخشیده باشید.
بدانید که منتظر راهنمایی شما هستم .
موفق باشید.
محمدرضا
سلام
قسمت اول:
در آیه ۲۸۲ سوره بقره، خداوند به اهمیت نوشتن قرارداد و گرفتن مدرک و سند در معاملات سفارش کرده است.
یکی از نکاتی که در این آیه، داره به ما گوشزد میکنه، این هست:
وقتی شما معامله میکنید و قرارداد نمیبندید،
عده ای از همین افراد( طرف معامله شما) به طور قطع و یقین و صددرصد حق شما را می خورند.
این یک قانون است. ( وجود داره )
این یک حقیقت است.
خداوند خالق انسانها میباشد و انسانها را بهتر از هر کسی میشناسد.
این نوع کلاهبرداری در گذشته بوده، الان هست و در آینده خواهد بود.
پس ما دو راه انتخاب داریم:
۱- در معاملات قرارداد ببندیم و مسایل حقوقی را در نظر بگیریم.
که نتیجه اش اینه : میتونیم حقمون رو از طرف مقابل بگیریم.
۲- در معاملات به طور شفاهی معامله کنیم.
که نتیجه اش اینه: حقمون رو بخورن و کاری نتونیم بکنیم.
( تذکر: البته گاهی اوقات، راه هایی برای گرفتن حقمون وجود داره)
قسمت دوم:
محمد رضا، امیدوارم با مشورت با دوستان حقوقدانی که داری بتونی حق دوستمون رو
(شعیب ابوالحسنی) رو بگیری.
قسمت سوم:
امیدوارم همه ما به این آیه قرآن ایمان بیاریم و بهش عمل کنیم.
پاراگراف آخر متن من رو به یاد یه متن از نمایشنامه باغ آلبالو از چخوف انداخت. البته اگه سرنوشت “اصلاح” رو واسه جامعه در نظر بگیریم.
“زمستان که می آید گرسنه ام، مریضم، دلهره دارم، فقیرم. مثل یک گدای سر کوچه ام و هر جا تقدیر براندم، می روم و جایی نیست که پا نگذاشته باشم. اما روح من همیشه، در هر لحظه از شب و روز، از امید آینده سرشار است. من روزهای خوشبختی و مسرت را پیش بینی می کنم، من آن را کاملا درک می کنم، … خوشبختی آنجا است. روز سعادت نزدیک و نزدیکتر می شود. من حتی صدای پایش را می شنوم. و آیا نباید آن روز را با چشم دید؟ آیا نباید آن را شناخت؟ چه اهمیتی دارد اگر هم ما بدان روز نرسیم. دیگران که از آن برخوردار خواهند شد …”