دو خاطره از گذشته های دور در ذهنم مانده و پاک نمیشود:
صحنه اول – انباری برای گندم در حوالی میدان راه آهن بود و موشهایی که هر روز به گندمها دستبرد میزدند. دوستان من به هیچ روشی نتوانسته بودند محل ورود موشها را کشف کنند. دوستم تعریف میکرد که شبی انبار از گندم خالی بوده و گندم ها را روی میزی گذاشته بوده که می بیند، موشها از چراغ بالای میز، آویزان شده اند. هر یک دم دیگری را میگیرد و زنجیری ساخته اند تا سایر موشها بیایند و گندم ها را ببرند…
صحنه دوم – که قبلاً در وبلاگم تعریف کرده بودم – مغازه فروش حیوانات دریایی بود و خرچنگهایی که همه زنده در یک ظرف بودند و هیچکدام فرار نمیکردند، چرا که هر کدام پا بر روی پشت دیگری میگذاشت، دیگر خرچنگ ها او را پایین میکشیدند تا امکان نجات را از او بگیرند و همه سرنوشت یکسانی را تجربه کنند.
جامعه ما – حداقل تا آنجا که من تاریخش را میشناسم – چند دهه ای است گرفتار تفکر خرچنگی است (شاید قدمت آن به قرنها برسد اما من این چند دهه را با اطمینان میگویم). ما همانهایی هستیم که خیامی ها، برایمان بزرگترین خودروسازی خاور میانه را ساختند – که در زمان خود پیشروترین هم بود – و کمک کردند که ما همه رفاه و لذت خودرو سواری را تجربه کنیم، اما چشم نداشتیم که کشتی تفریحی آنها را در شمال کشور ببینیم. با ایروانی و کفش ملی هم چنین کردیم. مثالهای بسیار بهتری هم دارم که اینجا جای نوشتنش نیست.
درد جامعه ما، این است که پیشرفت غریبه را می بینیم اما از پیشرفت یکدیگر لذت نمی بریم. بی دلیل نیست که اگر ویترین کتاب فروشی ها را در جستجوی الگوهای موفق کسب و کار بگردید، قبل از هر چیز، دستتان به کتابهای استیو جابز و بیل گیتس و وارن بافت و … می خورد. من طی سالها کار با مدیران موفق ایرانی، الگوهای بسیار ارزشمندی را در آنها یافته ام، که به دلیل همین فضای فکری، ترجیح میدهند نامشان بر سر زبان ها نیفتد.
یک بار نوشته بودم: ما ترجیح میدهیم مدیرعامل شرکتمان، پیاده برود و ما همه پشت سرش پیاده باشیم، تا اینکه او بنز سوار شود و ما پراید سوار باشیم. ما ترجیح میدهیم که علیرضا شیری و شیری ها، دغدغه نان شب داشته باشند و ما هم با آنها در کلاسها و همایشها همدردی کنیم، تا اینکه آنها را آرام و موفق و شاد ببینیم و از آنها بخواهیم دست ما را هم در مسیر آرامش و رشد و پیشرفت بگیرند. ما از این ترجیح ها کم نداریم…
پیکر جامعه، مانند پیکر انسان است. دست غذا را بر میدارد، دهان طعم آن را می چشد، معده با تحمل ترشی اسید، آن را هضم میکند، خون حمل میکند و مغز هدایت این بازی پیچیده را بر عهده میگیرد.
روزی که دست، بر کار دهان رشک برد،
یا معده در اعتراض به آسانی کار روده، اعتصاب کند،
یا مغز، ترجیح دهد مدتی را از کار بابستد و استراحت کند،
روح، جسم را ترک میکند. پیکری میماند، مرده و بیجان. خوراک کرمها و کفتارها.
چنان که امروز، جامعه ما، با چنین مرگی دست و پنجه نرم میکند، هر چند هنوز گرمیم و نمی فهمیم…
در سال جدید، حداقل آرزو می کنم، خداوند «خرچنگ صفتی» را از ملت ما بگیرد و «روحیه موشها» را در جانمان جایگزین کند.
که انسان بودن برای بسیاری امثال من، رویایی دور از دسترس است…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
دیشب پست دکتر شیری رو خوندم…باعث شد منی که اهل کامنت بازی نیستم…یه کامنت بذارم و بگم که چقدر هدیه تا حالا ازش گرفتم … چه قدر بهش ارادت دارم..کلامش خیلی جاها نشونه راهم بوده…
بعدش امروز اومدم پست شما رو دیدم…که فوق العاده بود..حق دوستی رو کامل ادا کردید
با ربط ..یا بی ربط کامنت شاگردقدیمی دکتر شیری منو یاد این چند بیت حافظ انداخت :
“ای بیخبر، بكوش كه صاحب خبر شوی
تا راه رو نباشی، كی راهبر شوی
در مكتب حقایق و پیش ادیب عشق
هان ای پسر، بكوش كه روزی پدر شوی…”
ارادتمند و دوستدار همیشگی شما
سمیه
آقای شعبانعلی عزیز اینکه دکتر شیری و افرادی مثل او به خاطر کار معلمیشون پول بگیرن اصلا بد نیست ولی این پول باید متناسب با اون کاری باشه که انجام میدن. شما استرسی که یه جراح واسه هر عمل جراحی میکشه و مسئولیتی که بعد از اون در قبال بیمار رو دوششه رو با کار دکتر شیری مقایسه می کنین که به خاطر گپ وگفت چند ساعتش پول های گزافی می گیره؟ می دونین یه نکته جالب که تو حرف خیلی ها می بینم اینه که واسه ثانیه ثانیه کلاس هاشون یا کارهایی که واسه مردم ایران می کنن کنتور میندازن بعد حرف خدمت به مردم رو می زنن،به نظرم بهتره با هم صادق باشیم و اگه هدفمون داشتن یه زندگی راحت بواسطه دانسته هامونه همون رو دنبال کنیم و حرف خدمت به مردم رو نزنیم چون اگه دغدغه خدمت داشتیم حداقل یه کم هزینه کارهامون رو کمتر می کردیم که افراد بیشتری ازش استفاده کنن. متاسفانه این روزا این مسئله خیلی باب شده اونوقت آدم یاد افرادی مثل دکتر حسابی و … می افته که یک میلیونیم این افراد ادعا نداشتن
بهار جان.
در اقتصاد آزاد میگن ارزش هر کاری به اندازه پولیه که مردم براش میدن.
بنابراین، اگر قیمت کاری زیاد باشه، تقاضا براش کم میشه و بالعکس.
تفکر دوستانی مثل شما، تفکری دولتی و کمونیستیه که در کشور ما ریشه دوانده و ما ارزیابیمون نادرست شده.
کمی تجربه زندگی در دنیای آزاد، یادمون میده که قیمت معلمی و پیتزا فروشی و پزشکی، با مکانیزم عرضه و تقاضا تعدیل میشن.
من امروز داشتم از یکی می شنیدم که «مهران مدیری» این همه پول حقش نیست!
مگه دزدی کرده! کاری رو انجام داده و ما با رضایت در یک بازار آزاد رقابتی براش پول پرداخت کردیم.
اما رشدش به ما فشار آورده.
آموخته ام که مردم به هر حال دلیلی برای ایراد گرفتن پیدا میکنند. من که کلاسهای میلیون تومانی خود را رایگان کردم و با هزینه خودم روی سرور خودم گذاشتم، طی شش ماه گذشته، حدود ۲۰۰ ایمیل تشکر دریافت کردم و حدود ۳۱۰۰ ایمیل که در آن به صدای موتوری که در بک گراند وجود داشته یا دری که بی موقع بسته شده یا انتخاب بی سلیقه موسیقی اعتراض کرده اند!
كار من طراحيه ساختمون و شهرك و چيزايى شبيه به اينه. به تجربه بهم ثابت شده اگه طرحى رو براى كسى مجانى انجام بدى، اصلا طرح رو نمى پسنده و بارها ديدم كه طرح هاى خيلى ضعيف تر رو چون براش دو يا سه برابر قيمت واقعيش پول پرداخت كرده روى چشمانشون مى گذارند. تازه وقتى مشكلات طرحشون رو ميگى ، خيلى با قاطعيت از طرح غلط ( چون براش پول دادن) دفاع ميكنند. حكايت شما هم همينطوره. بايد تصميم بگيرى كه ميخواى براى راضى كردن مردم حرف بزنى يا براى ارضاى دل خودت. ارزش هر كارى رو همه متوجه نميشند. اميدوارم تو و تمام دوستانتون از اين كار خسته نشيد و راهتون رو ادامه بديد.
درضمن من شخصا ترجيح ميدم كه دوستام بيشتر ازم انتقاد كنند تا اينكه فقط تشويق كنند. چون انتقادها باعث پيشرفت و ترقى ميشند. هميشه شاد و سربلند باشيد.
“طی شش ماه گذشته، حدود ۲۰۰ ایمیل تشکر دریافت کردم و حدود ۳۱۰۰ ایمیل که در آن به صدای موتوری که در بک گراند وجود داشته یا دری که بی موقع بسته شده یا انتخاب بی سلیقه موسیقی اعتراض کرده اند!”
این جمله رو که خوندم یادم افتاد که بعد از گوش دادن به هر کدوم از فایل هات چقدر پیش خودم ازت تشکر کردم و چقدر این حرفات رو [با ذکر منبع] برای دوستام نقل کردم و اون ها رو هم به فکر وا داشتم… [ولی به خاطر تنبلی تا حالا بهت ایمیل تشکر نزدم!]
و البته بعضی وقت ها هم مجبور بودم توی تاکسی، هدفون رو توی گوشم تا ته فشار بدم که بتونم به زور صدای ضبط شده رو بشنوم و یا احساس کردم که مثلا می شد از آهنگ یا مجری یه شکل بهتری توی فایل ها استفاده بشه یا این که مثلا سی اس اس های سایتت بهتر بشه، قبل از این که تنبلی مانع از ایمیل زدنم بشه، این که ممکنه مثلا باعث دلسردیت بشه کنسلش کردم!….
اینا رو گفتم که بگم اون حدود ۳۱۰۰ تا ایمیلی که میگی شاید نه برای اعتراض بلکه برای تشکر و پیشنهاد بهبود بهت زده شده بودن…..
حالا به جای همه ی اون وقتایی که احساس تشکر ازت توی قلبم بود، بهت خداقوت می گم و اینو اینجا می گم نه توی ایمیل تا این که احتمالا چندین بار مشاهده بشه. حالا یا اینو به تعداد تقریبی ۲۹۰۱ ای ایمیل تشکر حساب کن یا به همین تعداد برات ایمیل تشکر می زنم!! [این یک تهدید نیست!!!:دی]
باز هم بهت خدا قوت می گم و منتظر جوابت هستم 🙂
مهدی جان.
صادقانه بهت بگم اون ۲۰۰ تا هم تشکر مستقیم نبود. خیلیهاش فیدبک صادقانه بود که ارزشش برای من از تشکر خالی خیلی بیشتر بوده و هست.
خیلی از تغییراتی که به تدریج اتفاق افتاده و خیلی های دیگه که اتفاق خواهد افتاد نتیجه همون فیدبک هاست.
من اون ۳۱۰۰ تا که میگم اونهاییه که از جنس خیر خواهانه نبود.
مثلاً طرف نوشته بود: تو حرف های خوبت رو اینجا نمیگی و حرفهای به درد نخور رو میگی! یا اینکه یکی نوشته بود تو میخوای ۴۰۰ ساعت حرف بزنی که تبلیغ خودت بشه بعد ما ۴۰۰۰ ساعت بیایم سمینارهات! (فکر کن من ۴۴۰۰ ساعت مطلب بلد باشم!!!!!!)
ولی به هر حال.
خیلی خوشحالم کردی با فیدبک دوستانه ات.
به همه قول دادم امسال سال بهتر و منظم تری باشه و کلی اتفاق های خوب توی این سایت بیفته.
تنها چیزی هم که میتونه بهم انگیزه بده، اینه که مخاطب های خاموش من، بیشتر با من حرف بزنن.
گاهی اوقات یک کامنت خالی هم به آدم انرژی و انگیزه میده و می فهمونه که کسانی هستند که در سکوت دارن حرف آدم رو گوش می کنن.
به زودی برنامه های سال جدید رو اعلام میکنم تا فیدبک بچه ها رو بگیرم.
من امروز سایتت رو پیدا کردم با وجود کمبود وقتم اما از خوندن سایتتون سیر نمیشم
موفق باشین
Vaghti ke inja mizarid sara khanoom jozve zendegi nist ostad alie maghalatesh
سلام
استاد من امسال یعنی ایام انتخابات با سایت شما آشنا شدم و از اون موقع مرتب به خونه مون سر میزنم.امسال کلی اتفاق خوب در اینجا افتاده. میخواستم بگم به قولتون عمل کردید. خدا قوت
شاد باشید و سلامت.
ba nazaret moafegham
be bahar bod nazaram
بهار خانم
چرا فكر ميكنيد ارزش كار آقاى دكتر شيرى و همكارانشون كمتر از كار دكتر جراحه.
به نظر شما كدوم طيف كتابهاى بيشترى خونده، مسوليت كدوم طيف بيشتره اونيكه جسم رو درمان ميكنه يا اونيكه روح رو آروم ميكنه، كار كدوم يك با ارزش تره؟ اونيكه سلامتى رو بهت برميگردونه يا اونيكه روش زندگى كردن رو بهت نشون ميده.
قطعاً باهم قابل مقايسه نيستند، اگه هركدوم از اين آدم هاى ارزشمند نباشند چجورى ميشه اين مسير پر پيچ و خم رو به سلامت طى كرد.
چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد
با سلام
حرفاتو واقعا قبول دارم چون حرف دل خیلی از ماهاست
اگر حداقل نگاهی به تاریخ معاصر ایران بی اندازیم میبینیم که سالهاست دست روی دست گذاشتیم و هیچ کاری نکردیم
من به قبل از انقلاب و حکومت های قبلی کاری ندارم ولی همین سی و چند سالی که از عمر این حکومت میگذره نتونستم حتی چیزهای کوچیک رو یاد مردم بدیم و آگاهیشون رو بالا ببریم به نظرم سی سال وقت کمی نبوده که ما به کارهای ضروری که باید نپرداختیم و این عیب این دولت یا دولت قبلی نبوده و سالهاست کل حکومتمون دچار این عارضه هست هیچ کدام از امامان وپیامبر ماهم این قدر وقت نداشتند برای اصلاح جامعه، حتی این قدر از حمایت مردم زمانشون هم برخوردار نبودند
بگذریم از افراد انگشت شماری مثل شما که به سهم خودشون تلاش میکنن برای پیشرفت این کشور
سلام محمدرضا جان
خاکیم سالار.
محمدرضای ساله نویی – از نظر من – شده محمدرضای بعد از ماه عسل .
روزی چن بار ما رو به سمت خودش میکشونه .
و هر بار بی اختیار ما رو دست به قلم میکنه .
هر چند که خودم رو خیلی بی سواد تر از اونی میبینم که اظهار نظری بکنم .
اما حتما از نوشته های استاد و شاگردان پا به رکابش استفاده ها میبرم .
دکتر شیری گران قدر ،محمدرضای عزیز
بهتر از من میدانید آن کس که توان انجام کاری را ندارد تیغ انتقادش به دیگران تیز تر و زهر آگین تر است .چون نه از پس انجام کاری بر می آید برای خود ودیگری ونه لذت آرامش وجدان شما را در قبال خدمتی که میکنید درک کرده .پس بر آنان خرده مگیرد .چنان که میدانم نمیگیرید.
دوست عزیز آقا مهدی گرامی
نقد شما بر آقای شیری رو هم باور ندارم ،چون با آقا امیر موافقم .هم این که میگید میدونید آقای شعبانعلی حرص پول نمیزنن ورادیو مذاکره رو رایگان در اختیار میگذارن ودکتر شیری دانشجویانشون رو ارجاع میدن به کلاس های چند صد هزار تومنی (دکتر نه برای امرا معاش خودش وخانواده ش ،که به خاطر به روز شدن اطلاعات خودش حداقل باید یه اندوخته ای داشته باشن«ارجاع میدم به کامنت محمدرضا که قشنگ تر نوشته » 🙂 ) به نظرمن محمدرضا خود داری میکنه وچنین درد دل هایی رو تووب سایت برای ما نمینویسه وگرنه من یکی کاملا مطمئنم که چنین در دل هایی در دل محمدرضا هم هست وعیان نمیکند. اگه به محمدرضا نمیگن که حرص پول میزنی،به جاش یه داغ دیگه ویه زخم دیگه میزنن به دلش که چندین بار غیر مستقیم ومستقیم برامون نوشته.
الهی
کمک کن در مقابل کسی که کلمه ای به من آموخته،بندگی اگر نمیکنم ،خار در چشم وتیغ بر گلو و داغ بر دل مگذارم.
این یادداشت هم درباره رفتار ما با کارآفرینان و مقایسه اش با رفتار سایر کشورها جالب است:
http://adadpay.com/2011/10/06/11-8/
این روزها همه بخاطر می آورند که استیو جابز می گفت: «عمر کوتاه است، وقت خودتان را تلف نکنید، زندگی دیگران را انتخاب نکنید. آدمی باشید که می خواهید باشید. شجاعتش را داشته باشید وحرف دلتان را گوش کنید که می داند شما واقعا دوست دارید که باشید و چه بشوید». و خیلیها هم بخاطر می آورند وقتی در سالهای آخر از حاج محمد تقی پرسیدند «اگر امروز فعالیت تجاری را شروع می کردی چطور عمل می کردی؟» او گفت: «یک شرکت تاسیس می کردم و آن را شخصا اداره می کردم و در جهت گسترشش هیچ اقدامی نمی کردم». آیا جمله دیگری هست که تفاوت دو جامعه انگیزه آفرین وانگیزه کش را به این خوبی نشان دهد؟
هر چند نوشته شما را دیرهنگام و به لطف معرفی شما خواندم. اما حرفی است که هنوز و هر روز میتوان گفت و باید گفت.
شاید این درد به زودی در جامعه ما درمان نشود اما به هر حال، دیدن دردمندان دیگر چون شما، خود برای ما دواست…
عالی بود!
میتونم یه سوال درباره گوگل بپرسم، شایدم اینجا جاش نیست!اما دلم میخواد شما راهنمایی بفرمایید
راستش من همیشه موتور جست و جوی گوگل رو بهترین جست و جوگر میدونستم،برای ارتباط با اساتیدمون و مطئنا بقیه دوستان به دلایل دیگه ای از سرویس ایمیل استفاده می کردیم،از گوگل ریدر همچنین
اما همیشه این شرکت ایران رو نادیده گرفته!
میتونیم قضیه خلیج فارس رو توی google earth به خاطر بیاریم
الانم که اگر google doodle ویژه نوروز رو دیده باشید،در لوکیشن نامی از ایران نبرده!
https://www.google.com/doodles/persian-new-year-2013
و….
واقعا موضع گیری ما ایرانی ها چه طوری باید باشه؟
باید به فکر جداشدن از گوگل باشیم و سرویس هاشو تحریم کنیم؟
چه جوری؟ شما چه راهکاری دارید؟
سپاس استاد
به قول شما شاید محل این کامنت نباید اینجا باشه. اما به هر حال:
من در این حوزه ها صاحب نظر نیستم، اما یادم می آید زمانی مقاله ای می خوندم تحت عنوان «اقتصاد تحریم» که یکی از محققان خوب آمریکایی نوشته بود. حرف جالبی داشت. میگفت که تحریم یک پدیده دو طرفه است، هر دو طرف در آن ضرر میکنند، اما تحریمی موفق است که «ضرر تحریم کننده» در آن، کمتر از «ضرر تحریم شونده» باشد. در آن مقاله نوشته شده بود که معیار تصمیم گیری دولت آمریکا هم در تحریم همین است.
طبیعی است شرکتهای آمریکایی، باید تابع دولت آمریکا و سیاستهای آن باشند چنانکه ما نیز مخالف یا موافق، در رفتارهای حقوقی و قانونی تابع دولتمان هستیم.
من به سهم خودم، در این موارد، سود و ضرر را در نظر میگیرم. واقعیت این است که هزینه های این تحریم که از سوی گوگل انجام شده، برای گوگل بیشتر از ماست. ما تبلیغات گوگلی زیادی نداریم و از مکانیزهای Adword و Adsense که اصل درآمد گوگل است مستقیماً استفاده نمیکنیم. حجم سایتهای ایرانی که میخوانیم بیشتر از سایتهای خارجی است و بنابراین درآمد کلیکی زیادی هم برای گوگل ایجاد نمیکنیم. در عوض از بهترین موتور جستجوی دنیا، از یکی از بهترین سرویسهای ایمیل دنیا استفاده میکنیم.
من احساس میکنم ایرانیها با ترک کردن فضای خدماتی گوگل، خدمت بزرگتری به این شرکت میکنند تا با ماندن در این فضا.
به امید روزی که فضای سیاسی بر خواست ملت ها و سازمانها و کسب و کارها، سایه نیندازد…
مرسی استاد، لطف فرمودید
بازم به خاطر اینکه سوالمو اینجا مطرح کردم عذر میخوام، راه دسترسی دیگه ای بهتون نداشتم.
استاد به خاطر زحماتتون توی سالی که گذشت، به خاطر هر آنچه که بهمون آموختید ازتون ممنونم، انشاالله همواره سلامت باشید(حقیقتا با تمام وجودم اینو گفتم)
سپاس
البته من نمیدونم چه حرفی در مورد دکتر شیری شنیدی. من توهین رو همیشه رد می کنم. ولی به نظر خیلی از انتقادهایی که به دکتر شیری میشه صحیحه. چرا اینطور انتقادا از تو نمیشه.
مثلا دکتر شیری حتی اسلاید کلاس هاش رو هم در اختیار دانشجوهاش نمیذاره یا جواب سوالی رو که میشه تو یه دقیقه داد رو با ارجاع دادن به یه کلاس چندصدهزار تومنی میده. یا تو همایش های رایگانش به جای ارائه مطلب بیشتر کلاس هاشو تبلیغ می کنه. اینو بذار در مقابل رادیو مذاکره خودت.
به نظرم دکتر یه خورده حرص پول میزنه و این دلیل اصلی انتقاداشه. کلاس های تو هم ارزون تر از کلاس های دکتر نیست. اما به نظرم تو حرص پول نمی زنی (شاید نظر من در مورد ایشون اشتباه باشه).
اصلا ناراحت نمیشم اگه این کامنت رو تایید نکنی. فقط گذاشتم خودت بخونی یا به دکتر شیری منتقل کنی.
مهدی جان. سلام. حرفهای مربوط به دکتر، در سطر اول پست من، هایپرلینک شده بود.
طبیعی است من به دلیل نوع رابطه ام با دکتر شیری، با ایشان تعاملات مالی جدی ندارم تا نظر دقیق در این حوزه بدهم. البته باید بگویم ایشان هر موقع برای من در برنامه ای سخنرانی کرده و به آن برنامه اعتقاد داشته اند و میدانسته که من در آن برنامه سودی ندارم، از من هیچ نوع پولی نگرفته اند. شاید راضی نبوده باشند اینجا بگویم اما چون کامنت را کانفرم کردم وظیفه دارم بنویسم.
یادم می آید یک زمانی در وین، دانشجویان هنر یک همایش داشتند، دانشجویی یک پلاکارد انداخته بود روی سینه اش و نوشته بود: «درست است که من یک هنرمندم، اما مثل شما، شام و ناهار و اجاره خانه دارم. پس لطفاً به خاطر چانه زدن روی قیمت کارهایم، مرا ملامت نکنید!».
من نمیخواهم از کسی دفاع کنم یا توجیه کنم، فقط کارم مقایسه حرفه معلمی با حرفه های دیگر نظیر پزشکی است. ما از اینکه پزشکان یا جراحان پول زیادی می گیرند ناراحت نمیشویم و حتی آن را به عنوان دلیلی بر مهارتشان میدانیم، تنها انتظاری که – به حق – داریم تعهد اخلاقی آنهاست که کسی به دلیل بی پولی از خدمات بی بهره نماند – که در میان ایشان نیز پزشکان متعهدی هستند البته، که میدانیم حساب پولدار و بی پول را جدا می کنند – معلمی هم همین است. به نظرم بالاترین انتظاری که از معلم میتوان داشت این است که کسی به خاطر بی پولی از دانش او بی بهره نماند.
ضمناً بعضی شغل ها هزینه های فرعی زیادی دارد. من به عنوان یکی از کسانی که سالهاست پای حرف اساتید می نشینم، ترجیح میدهم استادم سفرهای بین المللی برود، کتاب های گران خارجی بخرد، هزینه کند و با آدمهای خاص بنشیند تا در نهایت بتواند حرف پخته تری ارائه دهد.
من که از دکتر شیری خیلی چیزها یادگرفتم، شرایطشو نداشتم تا الان توی کلاساشون شرکت کنم اما از طریق وب سایتشون از ایشون بسیار آموختم…
اینکه ایشون اسلایدهای درسی شون رو در اختیار دانشجوهاشون نمیذارن به خاطر پول نیست، دلیل دیگه ای داره؛ همونطور که معتقدن دانشجوی جزوه نویس نباید جزوه شو آخر ترم در اختیار بقیه قرار بده!
به هیچ وجه درست نیست بگید دکتر حرص پول داره! در ضمن اینکه در مقابل زحماتشون، هزینه شو دریافت کنند فکر نمی کنم اشتباه باشه!
برای من که بسیار قابل احترام اند
mehdi ba nazaret kamelan moafegham
معمولا دکتر شیری به اینطور چیزها جواب نمیده ولی مثل اینکه این انتقادات شب عیدی حسابی ناراحتش کرده ( به قول خودش اره شده).
ما کلا ادمهای زخم خورده ای هستیم .هرکدام به نحوی دلمان شکسته ، بعضی اوقات راهی برای بیان هم ، پیدا نمی کنیم چه برسه به تخلیه ! اینجوری میشه که اونجوری میشه !!
پی نوشت: شنیدم ولی ندیدیم ! تو توکیو سالنی های هست که مردم میرن اونجا خودشون رو راحت میکنند ! البته با داد زدن و فحش دادن به هر کسی که دلشون خواست !!
ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل…
امروزه ملا شدن چه مشکل آدم شدن نشد…
به خاطر تجربیاتی که داشتم خیلی حسادت میکنم به دوستای صمیمیم چون احساس میکنم عقب افتادم,چرا کتاباش چاپ شد؟چرا ارشد ندارم؟چرا ازدواج نکردم؟چرا فقط یه کارشناسم؟چرا…..
تا یه جایی که احساس تهی شدن کردم
دیدم آبنده,فردا دور نیست فقط باید بدوم یعنی جبران مافات کنم,اگه بجای داشتن حس منفی یا حسادت یا چکش زدن به این و اون دنبال ساختن زندگی خودمون و دنبال کردن آرزوهامون باشیم,ایده داشته باشیم,همین طوری دنبال حرف و راه الکی همدیگه نمیریم یا سعی میکنیم وارد تیم هایی بشیم که ارزشمند باشن.
من سایت دکتر شیری رو مثل سایت شما هرچند ساعت نگاه میکنم..سایت دکتر رو شخم زدم مطلبی نیست که نخونده باشم..رادیو توانگری شم که برنامه های دکتر هست فوق العادست…الگوی من تو رابطه عاطفی دکتر شیریه و واقعا هم درست نیست کسی به ادمی مثل دکتر شیری توهین کنه که دارن واسه بچه های این مرز وبوم زحمت میکشه..انصافا داره زحمت میکشه هرچیزی هم داشته باشه حقشه..رفتار متقابل خاطرتون هست که تو رادیو مذاکره با دکتر شیری داشتین؟در مورد دوربین دکتر گفت که فروشنده کودک درونتو میزنه و …واسه من این اتفاق تو انقلاب افتاد از فروشنده کتاب جنایت و مکافات داستایوسفکی رو میخواسم برگشت بم گفت تو نمیتونی بخری…ولی من تعادلم از دست ندادم…
من علاوه بر متن زیباتون این حس زیبای دوستی و دفاع از دوست نه به روشی معمول بلکه با روشی که حتی ایجا رو هم مثل کلاسهای درستون پر بار و خاص میکنه تحسین میکنم البته خیلی کوچیکتر تر از اونم که بخوام کار شما رو تحسین کنم ، پس تشکر میکنم
متاسفانه این فرهنگ خرچنگی و ما حتی بین بچه ها تو مدرسه و دانشگاه می بینیم .. فکر می کنم این مشکل خیلی عمیق تر از اون چیزی هست که فکرشو می کنیم .. یه جورایی انگار لایه های شخصیتی ما ایرانی ها گرفتار هست تو این موضوع
انسان بودن بسی دشوار است…
بسیار جالب بود نگاه و تحلیل شما، جناب شعبانعلی عزیز .. همینطور تعبیر بسیار قشنگی بود این “خرچنگ صفتی” و جایی که روحی در کالبد نمی ماند !
با اجازه این پست رو لینک میکنم برای اینکه حداقل خودم این پست رو بارها و بارها بخونم و بجای بی تفاوتی نسبت به این رفتارها، جرقه رو از خودم (و خودمون) شروع کنیم
مرسی از بودنتون محمدرضا