دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

قوانین زندگی من (۴) – فقط یک گام بیشتر!‍

خانم مروتی را خوب یادم هست. اگر چه سیزده سال از آخرین باری که او را دیدم گذشته است. برای تایپ بخش‌هایی از کتاب انسیس (اولین کتاب تالیفی زندگیم) با او آشنا شدم. زرنگار می‌دانست. برای دوستانی که جوان‌تر هستند و زرنگار برای آنها نام آشنایی نیست باید بگویم که زرنگار برنامه ای برای تایپ و صفحه بندی بود که در آن سالها خیلی رایج بود. آن روزها هنوز Quark و Word و InDesign رایج نبودند و صفحه بندی متون فارسی در زرنگار و برنامه‌های مشابه انجام می‌شد.

البته کار صفحه بندی توسط او به دلایلی انجام نشد و نهایتاً به دست ناشر انجام شد. اما آنچه برای من از خانم مروتی ماند، خاطره‌ی یک غروب زمستانی در زیرزمین‌ یکی از پاساژ‌های خیابان انقلاب بود که هنوز هم برایم درس است و می‌کوشم آن را همیشه رعایت کنم.

سرد بود و تاریک و من از راه دانشگاه به خانم مروتی سر می‌زدم که ببینم همه چیز خوب است یا نه. خصوصاً اگر در تایپ فرمول‌ها مشکلی داشت و سوالی داشت، کمکش می‌کردم.

با هم نشستیم و متن‌ها را تطبیق دادیم و کار من تمام شد. خسته بود. آن روز زیاد کار کرده بود. این را می‌شد از چهره‌اش فهمید. کیفش را کنارش گذاشته بود و آماده‌ی رفتن بود. گفتم: شما هم تشریف می‌برید؟ گفت: خسته‌ام. اما یک پاراگراف دیگر تایپ می‌کنم و بعد می‌روم.

به احترام او ایستادم تا وقتی که آن مغازه‌ی کوچک را در آن پاساژ خلوت تعطیل می‌کند، کنارش باشم و لااقل تا پله‌های بالا با او بیایم. وقتی پاراگراف را تایپ کرد به من رو کرد و گفت:

پدر خدابیامرز من قهوه خانه داشت. همیشه شب‌ها که خسته می‌شد و ساعت کار تمام می‌شد و می‌خواست قهوه خانه را ببندد، می‌گفت: به اندازه‌ی یک مشتری دیگر صبر می‌کنم و بعد می‌بندم.

او حریص نبود. ثروتمند هم نبود. پولش را هم راحت برای دیگران خرج می‌کرد. اما می‌گفت: تمام زندگی در آن یک قدم آخری است که بعد از خسته شدن بر می‌داری.

من هم به سبک او، وقتی که خسته می‌شوم و آماده می‌شوم که همه چیز را برای امروز تمام کنم، به یاد پدرم، یک گام دیگر برمی‌دارم. یک پاراگراف بیشتر می‌نویسم و این روزها که مرور می‌کنم، می‌بینم پدرم راست می‌گفت. زندگی در همین یک قدم آخر است.

شاید امروز این حرف برای شما خیلی ساده یا بدیهی یا مسخره بیاید. نمی‌دانم. اما برای من آن روز یک حرف عجیب بود. از این حرف‌هایی که گاهی احساس می‌کنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرد هم آمده‌اند تا تو در لحظه‌ای، حرفی را بشنوی و از غفلت برخیزی.

همان شب با خودم قرار گذاشتم: یک گام بیشتر…

از آن روز هر وقت زبان می‌خواندم و ذهنم خسته می‌شد، می‌گفتم: باشه. فقط یک جمله‌ی بیشتر می‌خوانم.

از آن روز وقتی کتاب می‌خوانم و مطالعه می‌کنم و چشمان خواب آلودم می‌سوزند می‌گویم: فقط یک پاراگراف بیشتر.

از آن روز وقتی پیاده روی می‌کنم و خسته می‌شوم و می‌خواهم برگردم می‌گویم: یک دقیقه‌ بیشتر.

از آن روز وقتی از کسی به خاطر لطفی که به من کرده است تشکر می‌کنم با خودم می‌گویم: یک جمله بیشتر.

امروز دیگر «یک گام بیشتر» قانون زندگی من شده است. وقتی خسته و فرسوده می‌شوم و می‌خواهم دنیا متوقف شود تا استراحت کنم، یک گام بیشتر بر می‌دارم.

خانم مروتی راست می گفت. پدرش زندگی را خوب فهمیده بود. زندگی در همین یک گام بیشتر است. همین گامی که ذهنت به جسمت یادآوری می‌کند که حاکم من هستم. نه تو.

سالها بعد، این راز ارزشمندم را به دوستی که خیلی اهل فکر و تحلیل بود گفتم. لبخندی از سر تمسخر زد و گفت: این بازی پایان ندارد. در آخر گام بعد هم اگر بخواهی قانون خودت را رعایت کنی، باز باید گام بیشتری برداری. تازه بعد از مدتی تنبل می‌شوی و از قبل به اندازه‌ی یک گام کمتر قدم برمی‌داری.

اما من می‌دانم. می‌دانم که قانونم را خوب می‌فهمم. می‌دانم که منظورم از آن یک گام بیشتر چیست. این را مطمئنم. و باور دارم که آن دوست اهل سفسطه، هنوز هم هیچ گامی در مسیر بهبود زندگی خود و اطرافیانش برنداشته است…

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



104 نظر بر روی پست “قوانین زندگی من (۴) – فقط یک گام بیشتر!‍

  • رسول ايرانشناس گفت:

    من فكر مي كنم در دو گروه فعاليت اين قانون ميتونه كمك باشه :
    ۱- فعاليتهاي تجربه شده و نسبتا منظم مثل تايپ كردن ، تمرين آموزش هنر، ورزش و … ، توليد يك محصول و يا يك خدمت كه قبلا در بازار وجود داشته و … كه قانون آقاي مروتي باعث ميشه وظيفه شناسي و مسئوليت پذيري فردي ارتقا پيدا كنه و ديگران(مديران ، كارفرمايان و …) ميتونن روي اون شخص حساب ويژه اي رو بازكنن .
    ۲- فعايتهاي پروژه اي و نياز مند پشتكار و تلاش و خلاقيت مثل كارآفريني ، برنامه ريزي و اجراي پروژه هاي دورن سازمانها و …كه قانون آقاي مروتي باعث ميشه بعد از امتحان راههاي در دسترسي و شكستهاي احتمالي ، اميد به پيدا كردن راهكاري جديد و موثر وجود داشته باشه .
    محمد رضا جان در صورت صلاحديد لطف ميكني نظرت رو بنويسي .

  • سارا گفت:

    حکایتی است از یکی از بزرگان عرفان;
    در مجلس وعظ ایشان جمعیت زیادی بودند و جا نبود. بنده خدایی از انتهای جمعیت فریاد زد خدا رحمت کنه هرکسی رو که هرجا هست یه قدم بره جلو. جمعیت جلو رفت و جا باز شد. شیخ رفت روی منبر و گفت “بسم الله الرحمن الرحیم. خدا رحمت کند هر بنده ای را که هرجا هست، یک قدم برود جلو. والسلام.”

    • roza گفت:

      این حکایت در مورد ابوسعید ابو الخیر نقل شده است. پس از آنکه مردم یک قدم جلو می آیند او از منبر پایین می آید و زمانیکه دلیل انصراف او را از وعظ میپرسند میگوید تمام حرف من هم این بود که هر کس از آنجا که هست قدمی پیش نهد.

  • مجتبی مهاجر گفت:

    سلام.
    کوتاه بود و مختصر.خیلی ساده یادم میمونه و به راحتی میتونم بهش عمل کنم.
    خیلی ممنون.

  • فاطمه صفایی گفت:

    ممنون آقای شعبانعلی که تجربیات ارزشمندتون رو در اختیار ما قرار میدید.
    باشد که بهره‌مند شویم

  • آزاده گفت:

    با سلام و احترام خدمت جناب آقای شعبانعلی
    از لطفی که نسبت به آدمهای اطرافتون دارید، سپاسگزارم. از اینکه حتی تجربه های زندگیتون رو با دیگران به اشتراک میگذارید تا شاید راهگشای دیگران باشه ممنونم. برای شما آرزوی موفقیت روزافزون میکنم و ایمان دارم بارش مهربانی، عشق و توجهی که نسبت به آدمها دارید، به زندگی خودتون سرازیر میشه.

  • جعفر گفت:

    سلام استاد و اقعا جالب بود اینکه من باید زمانی که دیگران دیگه وایستادند یک گام دیگر بردارم و این تفاوت من با اون آدمها است و دیگه اینکه روحم باید حاکم بر جسمم بشه اگه شده به اندازه یک گام بیشتر …. عجب انرژی مثبتی با این حرفهات منتقل میکنی شعبانعلی

  • آزاده م گفت:

    سلام
    مدتی هست که شرایط کاری من به کلی تغییر کرده و این تو روزهای اول خیلی برام خسته کننده است. و حالا بعد مدتی از محل کار جدیدم وارد روزنوشته ها شدم که حالم خوب بشه و خستگیم برطرف بشه که با این پست مواجه شدم.:)
    برم یه گام بیشترم رو بردارم:)
    من همیشه از روزنوشته ها درس یاد میگیرم.
    خدا قوت.

  • الیاس میرزائیان گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    پررویی می کنم من رو ببخش
    ولی چرا اینقدر کم بود؟
    راستش رو بخواین جا خوردم . توقع نداشتم
    به امید متن های طولانی
    شاد باشی معلم عزیزم

    • مهشید م گفت:

      سلام

      +دوست عزیز چقدر جالبه که در آخرین فایل صوتی رادیو متمم دقیقا به همین موضوع اشاره شده…
      http://www.motamem.org/?p=8155

      +سبز باشید و برقرار

      • الیاس میرزائیان گفت:

        سلام مهشید
        ممنون از لینکی که گذاشتی
        آره من فکر می کنم قدرت عجیبی می خواد که بتونی یه جورایی برخلاف روند دنیا حرکت کنی
        البته هوش محمدرضا هم به نظر من نباید دست کم گرفت
        اکانت اینستا ، توییتر و فیس بوک و متن های کوتاه در روزنوشته ها مصداق نظر من هست
        و روزنوشته ها و متمم مسیر محمدرضا هستند برای این که :
        ببینید یک جامعه حدود ۲۰-۳۰ هزارنفری هست{اگر اشتباه نکنم-امیدوارم بیشتر باشه} که برخلاف روند دنیا متن های بلند رو دوست داره
        به نظر من اتفاق خوبیه
        برای محمد رضا و تیم متمم و شما مهشید دوست خوبم که پیگیر سایت خوبی مثل متمم هستی آرزوی موفقیت کنم
        باز هم ممنونم ازت

        • مهشید م گفت:

          سلام

          +شما نظرتون رو گفتید. و به دلیل اینکه با متن طولانی تر چون ذهنتون بیشتر درگیر موضوع میشه، احساس رضایت بیشتری می کنید.

          +امیدوارم از این فایل صوتی هم نهایت استفاده رو برده باشید.

          +ممنون بابت آرزوی خوبتون….

          +سبز باشید و برقرار

    • الیاس جان.
      راستش خودم هم با متن‌های طولانی راحت‌ترم. دلایلش زیاده. شاید مهم‌ترین دلیلش اینکه خودم وادار میشم بیشتر فکر کنم و از جنبه‌های مختلف به یک مسئله نگاه کنم. وقتی متن کوتاه می‌شه یک جنبه خیلی پررنگ می‌شه و جنبه‌های دیگه رنگ می‌بازند یا مجالی برای مطرح شدن پیدا نمی‌کنند.

      ضمن اینکه به نظرم مطالب طولانی نوعی فیلتر کردن مخاطب هم هست. کسانی که حوصله‌ی کمتری دارند، خود به خود خسته می‌شن و به سراغ رسانه‌های دیگه می‌رن. اینجا کسانی می‌مونند که وقت و حوصله‌ی بیشتری دارند.

      اما از طرف دیگه، طولانی نوشتن باید با زیاده گویی مرز مشخصی داشته باشه. من توی این مطلب، واقعاً حتی جمله‌ای نداشتم که احساس کنم اضافه کردنش ارزش افزوده‌ای ایجاد می‌کنه.

      راستی! یکی از اون مثبت‌ها رو من دادم!‌ چون منفی‌ها زیادتر بود، گفتم گم نشم اون وسط!

      • الیاس میرزائیان گفت:

        ممنون محمدرضای عزیز
        آره .من هم یه جورایی فکرم بیشتر درگیر می شه با مطالب طولانی. البته از جنس محمدرضا
        چون می دونم یه چیزی دستگیرم می شه

        بی ادبی می کنم و یه پیشنهاد می دم : از حاشیه ها بیشتر بگو
        خودتون بیشتر واردین من دیگه زیاد حرف نمی زنم

        ممنون ازت
        خوشحالم کردی با جواب دادن به کامنتم

      • نیما گفت:

        سلام جناب مهندس
        یادتون میاد قبلا یه موقع گفتید شرایط موجود در فضای مجازی باعث شده به مرور خواننده و مخاطب حوصله ی خوندن متن های بلند رو از دست میدن ؟
        من د رچند ماه گذشته دقیقا همین حس رو تجربه کردم ، خیلی دردآوره . اخه میدونی که به دونستنش احتیاج داری ولی حوصله نمیزاری واسه خوندنش و خودتم اینو میدونی!!!
        چند هفته ست دارم تمرین میکنم و به مرور وقت میزارم برای خوندن متن های نسبتا بلند و بیشتر اوقات از مطالبی که توو قسمت “این نوشته‌ها را دوست دارم…. ” شروع میکنم و گاهی از یه مطلب به یه مطلب خوب دیگه میرم .
        پروزه ی بعدی م هم ، جایگزین کردن کتابهای کاغذی بجای خوندن پی دی اف هست . خصوصا که بسیاری از کتابهایی که مجلد شو دارم فایل پی دی اف شو هم دارم .

        تغییر حس خیلی خوبی میده . 🙂

    • احسان گفت:

      دوست عزیز شما کیلویی مطلب میخونی ؟

      • الیاس میرزائیان گفت:

        سلام احسان جان
        بیشتر سعی می کنم کلمه کلمه بخونم تا سیراب شم
        پس از این آب گوارا اگر جای دیگه سراغ داری لطفا من رو خبردار کن
        ممنونم از کامنتی که گذاشتی

  • محسن نوری گفت:

    ممنونم محمدرضا. یک گام بیشتر درس بزرگیه. سعی میکنم من هم از این به بعد یک گام بیشتر رو رعایت کنم

  • فرحناز دهقان گفت:

    مثل همیشه درس گرفتم جناب شعبانعلی سپاسگزارم
    امیدوارم لیاقت کسب فیض بیشتر از محضرتونو داشته باشم

  • علی صلاحی نژاد گفت:

    سلام اقای شعبانعلی بسیار عالی و کاربردی بود منهم به خودم قول دادم یک قدم بیشتر
    اما این قضیه مرا یاد داستان افراد دنبال گنج انداخت که اگر این روش را می دانستند و یک کلنگ بیشتر را اجرا میکردند قطعا به گنجشان رسیده بودند
    بازهم از انتشار مطالب قشنگ تون سپاسگزارم

  • نیما گفت:

    # می نویسم تا در نهادم بماند :

    * یک گام بیشتر
    * ذهن عزیزم ؛ من حاکم هستم ،نه تو .
    * گامی در مسیر بهبود زندگی خود و اطرافیان م .

  • hooman گفت:

    سلام..
    قانون قشنگیه..مصداق های زیادی هم میشه براش تو زندگی پیداکرد..
    متشکرم ازتون محمدرضا و تیم محترم و پرتلاشتون

  • محمدحسن بهرامی گفت:

    سلام، محمدرضا چرا حرف هات هیچ وقت کهنه نمی شوند چرا همیشه حرف جدید برای زدن داری، هر روز یک بار سر می زنم که ببینم چی جدید داری!!! محمدرضا خیلی خاطرۀ جالبی بود برای دوستی که گفته چیزهایی که مضر و یا لذت داره نمیشه این قانون رو رعایت کرد به نظر من برای اون هم از این قانون می شود استفاده کرد فقط در جهت منفی ها، منظورم یک گام کمتر ، این قانون دو کلمه ای فکر کنم می تونه امثال من که اختلال کمال گرایی منفی داریم رو حالمو بهتر کنه ضمناً خیلی کاربردیه چون همیشه مسیرها از یک گام یک گام ساخته می شوند (راستش الان فکر می کنم با این قانون می شه آدم خودش مجاب کنه کمی به خود مسیر فکر کنه نه به انتهای مسیر )
    امثال آن پدر (پدر خانم مروتی) را هم خودم دیده ام چون پدربزرگ من هم به شدت کار می کرد و بعد به راحتی هم کار خیر انجام می داد عموی من اون موقع می گفت خوب مجبوری این قدر کار کنی که بعد هم پول زیادی بیاری بدهی به نیازمندها و مدرسه !!!!

  • فرجی گفت:

    خیلی تلنگر حوبی بود ، آرزو می کنم برای خودم که همیشه این الگو رو رعایت کنم
    ممنون

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser