دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

مطالب نوشته نشده | از عشق به مقیاس تا ایران مال

#مطالب نوشته نشده موضوعات و حرف‌هایی هستند که به علت‌های مختلف، در حد یک پیش‌نویس در دفترچه‌ام مانده‌اند و هرگز به یک نوشته‌ی کامل تبدیل نشده‌اند. این سرخط‌ها را به جای دور ریختن در سطل زباله، در این‌جا بازنویسی و رها می‌کنم. شما هم آن‌ها را در همین حد جدی بگیرید.

خطر رقیق شدن

رقیق‌شدن (Dilution) کلمه‌ای زیبا و دوست‌داشتنی است. پدیده‌ای که در جنبه‌های مختلف زندگی ما به شکل‌های مختلف بروز می‌کند و پدیدار می‌شود. به گمانم اگر چشم‌مان به دیدنش باز شود، تصمیم‌ها و رفتارهایمان پخته‌تر خواهد شد:

  • نوشته‌های رقیق: زمانی که سرعت نوشتن ما از سرعت خواندن‌مان پیشی می‌گیرد و آن‌چه به درون ذهن خود می‌ریزیم، در مقایسه با برون‌ریزی‌های زبان و قلم‌مان، ناچیز می‌شود.
  • رابطه‌های رقیق: وقتی در دامِ شبکه‌بازی و شبکه‌سازی گرفتار می‌شویم و فکر می‌کنیم هر یک آشنای تازه و یک کارت ویزیت بیشتر، به قدرت شبکه‌ی ارتباطی‌مان می‌افزاید.
  • برند رقیق‌شده: وقتی یک برند، در هر جایی برای هر چیزی خرج می‌شود و توان و تمرکز و منابعِ در دسترس‌اش چنان کاهش می‌یابد که «وعده‌ی اصلی برند» و «حداقل انتظارات از آن برند» دیگر برآورده نمی‌شوند.

عشق به مقیاس

همیشه فکر می‌کنم اگر قرار بود چیزی شبیه Big-5 اختصاصاً برای سنجش شخصیت مدیران استخراج شود (مثلاً Big-4 یا Big-8 یا ‌Big-10)، عشق به مقیاس یکی از آن شاخص‌ها می‌شد. فرض کنید از یک مدیر بپرسند کدام را ترجیح می‌دهی:

  • تعداد زیر دستان و تعداد شعب زیرمجموعه‌ات ثابت بماند، اما حقوقت ۱۰ برابر شود
  • درآمدت ثابت بماند، اما تعداد زیردستان و تعداد شعب زیر مجموعه‌ات ۱۰ برابر شود

پاسخ به این سوال، به قضاوت من، زوایای متعددی از ارزش‌ها و نگرش‌های مدیر را افشا خواهد کرد. البته در دنیای واقعی، معمولاً مقیاس مجموعه و دریافتی مدیر، مستقل نیستند؛ اما به هر حال رابطه‌شان خطی هم نیست و فکر می‌کنم این دو قطبیِ ساده‌شده، برای سنجش عشق به مقیاس، مفید‌ و کارآمد باشد.

هر کتاب‌نخوانی یک عکس در ایران‌مال دارد

اگر اهل کتاب‌ خواندن باشید، کتاب‌خانه‌ی ایران‌مال شما را عصبانی و خشمگین می‌کند یا لااقل، از کنارش بی‌تفاوت رد خواهید شد. انبوهی از کتاب‌های تکراری، سنتی، قدیمی، خریدهای اجباری و رانتی ارشاد از ناشران، مجلدهای رها‌شده‌های کتاب‌خانه‌های بزرگ و قدیمی و کتاب‌های دست دوم و دست دهمی که در دست اولین مالک‌شان هم خوانده نشده‌اند، همگی در آن‌جا گرد آمده‌اند.

برای کتاب‌نخوان‌ها، آن‌جا یک کتابخانه‌ی بزرگ است که می‌توان با آن عکس گرفت و استوری ساخت. اما کتاب‌خوان‌ها، بین عکس گرفتن با آن کاغذهای آماده‌ی خمیرشدن و عکس گرفتن در جلوی یک انبار جعبه‌های خالی حمل پیتزا، تفاوتی قائل نمی‌شوند.

این کتاب‌خانه به تنهایی یک پیام مهم دارد: ایران مال، قرار است ظاهر داشته باشد و نه کارکرد.

حتی اگر حکم خود را به تمام ایران‌مال تسری ندهیم، لااقل درباره‌ی کتاب‌خانه‌ی ایران‌مال باید گفت آن بنا، حسد و حسرتی است که در قالب چوب و سنگ و کاغذ، قد برافراشته است. حسادت به کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌هایی به همان بزرگی که در فاصله‌های نه‌چندان دور، با کتاب‌های واقعی و کتاب‌خوان‌های واقعی‌تر پر شده‌اند.

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



41 نظر بر روی پست “مطالب نوشته نشده | از عشق به مقیاس تا ایران مال

  • فاطمه گفت:

    سلام
    چند وقتی بود که دیگه نه به متمم و نه به روزنوشته ها سر می زدم ، چند وقت چیزی حدود ۵ ماهه اگر اشتباه نکنم . اون زمان هنوز اجازه کامنت گذاری در روزنوشته ها رو نداشتم و یادمه که یکی از انگیزه های تلاشم در متمم، رسیدن به این امتیاز بود . کم کم اما انقد که امتیازام بالا نمی رفت دلسرد شدم و بعد هم به دلایل زیادی از جمله تغییر دیدگاهم کلا متمم برام کنار رفت . تا اینکه دیروز خیلی اتفاقی به سرم زد بیام و یک سری به متمم و روزنوشته ها بزنم . یک تعدادی از مطالب رو که خوندم ، یهو دلم خواست کامنت بذارم و این منتهی شد به چک کردن امتیازاتم و ….
    الان که کامنت میذارم ، دیگه دید اون زمان رو ندارم . اونموقع احتمالا از این دست کامنت هایی میذاشتم که بعضا میذارن و جز قربان صدقه های پیچیده در مطالب ظاهرا مهم ، محتوای واقعی خاصی نداره . البته من اصلا شیفته واکنش های بولدوزری نیستم و برام شیرین نیست !
    خلاصه اینکه امتیازاتم رو کسب کردم در زمانیکه بیشترین دید منتقدانه رو نسبت به بعضی از نظراتتون دارم :))))
    و البته با چندین ماه تاخیر ، تولدتون مبارک !

    • راحت باش فاطمه جان.
      من یه پالیسی خیلی مشخص ذهنی در خوندن کامنت‌های روزنوشته دارم.
      تا زمانی که کامنتهای یه نفر (مخالف یا موافقِ نظراتم) برام آزاردهنده نباشه، می‌خونمش.
      اما اولین باری که احساس کردم آزارم می‌ده،‌ برای همیشه اسمش رو Ignore می‌کنم و دیگه نگاه نمی‌کنم ببینم چی نوشته (لذت می‌بری از آستانه‌ی تحمل بالا؟)
      البته تأکید می‌کنم که آزاردهنده بودن کامنت، الزاماً ربطی به مخالف و موافق بودنش نداره. بیشتر به قضاوت خودم برمی‌گرده.
      چنان‌که خیلی از کامنت‌های مثبتِ تعریف و تمجید، حس بد بهم می‌ده و بعضی از کامنت‌های انتقادی هم، حسم رو خوب می‌کنه.
      البته این رو باید بگم که توی متمم، تا جایی که یادمه، معمولاً هر وقت کامنت‌هات رو می‌خونم حسم خوبه و لذت می‌برم و در کل، خوشحالم که آدم درونگرایی مثل تو، همت و حوصله به خرج داده و دست به نوشتن در اینجا زده.

  • […] بشود گفت اینجا تواضع رقیق‌شده را داریم. زمانی که به هر بهانه‌ای و با انجام هر کاری و […]

  • رضوان گفت:

    محمدرضای عزیز، تولدتون مبارک. براتون آرزوی بیشتر و بیشتر شدنِ آرامش، صلح درونی و زندگی در لحظه رو دارم که به نظر من یکی از مهمترین پیش نیازهاییه که آدم رو به سمت وسیع تر شدن دید و شکوفا شدن تمام تواناییهاش و شادی بیشتر میبره. ( و البته که برای خودم و همه همین رو همیشه آرزو میکنم )

    • رضوان جان. با تأخیر زیاد – که به خاطر تراکم بیش از حد کارها پیش اومد – ممنونم.
      دو سه ماه پیش توی یکی از کامنت‌هات در متمم گفته بودی که تصمیم به تغییر شغل داری.
      نمی‌دونم سرنوشت اون تصمیم چی شد و در جای (واردکننده‌ی عطر)‌ موندی یا جابه‌جا شدی.
      به هر حال آرزو می‌کنم گام به گامِ مسیر شغلیت، علاوه بر افزایش دستاوردهای ملموس فیزیکی، با افزایش رضایت و آرامش همراه باشه.

      • رضوان گفت:

        سلام. ممنونم از آرزوی خوبتون 🙂
        بله دو ماهه که جابه جا شدم و الان در یکی از شرکتهای تولیدکننده (کمی هم وارد کننده) داروهای مکمل کار میکنم. با وجود اینکه تصمیم به تغییر شغل داشتم اما این موقعیت خیلی اتفاقی سر راهم قرار گرفت و خدا رو شکر الان خیلی راضی ام. توی کار قبلیم اسمم تحلیلگر بود اما مدیریت واقعا براش تحلیل یا تغییر اهمیتی نداشت بیشتر با مدلهای بازاری خودش کار میکرد و من رو بیشتر برای حفظ و نگهداری اطلاعات و کنترل بقیه میخواست و این ذات معمولی و بی خلاقیت کار ، هم انرژیم رو میگرفت هم به تدریج اعتماد به نفسم رو.
        اما اینجا برای انسجام دادن به کل واحد زنجیره تامین، از برنامه ریزی تولید و خرید مواد تا کنترل انبار و … اومدم و مدیریت هم واقعا از تغییر و علمی پیش رفتن یا سیستمی پیش رفتن استقبال میکنه و برای من شرایطی ایجاد شده که خودم شروع کنم مسائل رو پیدا کنم و دونه دونه حل کنم. به همین خاطر هم خیلی خوشحالم و انرژی دارم و هم به شدت سرم شلوغ شده. ولی دو تا چیز رو مطمئنم یکی اینکه تا چند ماه دیگه که موضوعات ریشه ای رو سر و سامان بدم میزان کارم به تعادل میرسه و اونموقع میتونم نتیجه ی زحماتم رو ببینم و بیشتر لذت ببرم. دومی هم اینکه این مسیر که به تولید مرتبط میشه همون راهیه که میخواستم توش باشم و بهم کلی تجربه و پشتوانه ی عالی میده برای اینکه بعدها بخوام خودم در زمینه تولید کاری رو توسعه بدم.

        در کل حس آدمی رو دارم که توی یه مرداب بود و الان افتاده توی رودخانه خروشانی که پیش بینی میکنه به یه دریای زیبا ختم میشه:)

  • جواد گفت:

    محمدرضا جان.
    در مورد شاخص “عشق به مقیاس” سوال دارم.
    نمی دونم درست دارم میگم یا نه. احتمالا در اولین نگاه، با انتخاب گزینه اول توسط فرد (ثابت ماندن زیر دستان و افزایش ده برابری میزان حقوق) علاقه مدیر به پول و با انتخاب گزینه دوم (ثابت ماندن حقوق و افزایش ده برابری تعداد زیر دستان و شعب) میزان تشنگی وی به قدرت نمایان خواهد شد.

    اگر این طور هست؛ با مشخص شدن این ویژگی ها، آیا سایر ارزش ها و نگرش های فرد نیز افشا خواهد شد؟ چگونه این دو پاسخ ما را به سایر جنبه های شخصیت مدیر رهنمون می سازد؟ آیا باید سوال هایی بیشتری از فرد بپرسیم تا پاسخ های کامل تری دریافت کنیم؟ آیا این ویژگی ها با یکدیگر مرتبط هستند؟

    منظورم این هست آیا می توانیم با انتخاب یکی از گزینه ها توسط فرد، به جزئیات بیشتری برسیم و مثلا بگوییم فردی که تمایل به ده برابر کردن حقوق اش و ثابت ماندن تعداد پرسنلش دارد، علاوه بر داشتن علاقه به پول، به منافع خودش توجه می کند، استثمارگر است و … .

    یا فردی که ده برابر کردن تعداد پرسنل و شعب را با ثابت ماندن میزان حقوق انتخاب کرده است، فردی است دوستدار قدرت. فردی است که منافع دیگران را نسبت به منافع خود ترجیح می دهد و … .

    پی نوشت: با دو قطبی که مطرح کردی نمی دونم چرا (به درستی یا نادرستی) یادجمله نسیم طالب افتادم. آنجا که می گوید: “در هر مرحله بشر می تواند تشنه پول، علم یا عشق باشد هم زمان می تواند تشنه هردو باشد اما هر سه را با هم نه.”
    ایام بکام. ارادتمند.

  • حسین قربانی گفت:

    محمدرضای عزیز،
    سلام،
    تولدتون مبارک،
    موضوعی که یکی از دغدغه‌ها و شاید علامت سؤالهای توی ذهن من باشه، رقیق شدن نوشته‌های وبلاگ هستش. وبلاگ نویسی سبکها و روشهای مختلفی داره و وبلاگ نویسان حرفه‌ای هم هر کدام سبک خاص خودشون را دارن. یکی از مواردی که بین وبلاگ نویسان حرفه‌ای متفاوت هست، بازه زمانی انتشار پستها، حجم اونها و تعداد پستهایی هست که در ماه در وبلاگشون منتشر می‌کنن.
    برای مثال یکی مثل ست گادین هر روز می‌نویسه و خیلی هم رو این موضوع تاکید داره. البته به گفته خودش هر روز ۱۶ ساعت کار می‌کنه که طبیعتا باید بیشترش شامل مطالعه و نوشتن بشه. هر روز هم یه پست منتشر می‌کنه. ولی گاهی پستهاش بلند و عمیق هستن و گاهی وقتها هم تو چند کلمه صرفا یه نکته مشخص رو به شکلی ساده بیان می‌کنه که البته نوشتن همین چند کلمه هم به سبک ست گادین شاید چندان کار راحتی نباشه.
    اما شخصی مثل مارک منسون، آنچنان پایبند انتشار منظم و روزانه پست تو وبلاگش نیست ولی پستهاش خیلی پربارتر و مفصل‌تر از پست‌های فردی مثل ست گادین هستند و به نکات بیشتری تو اونها اشاره می‌شه و معمولا بحثهایی که می‌کنه کامل‌تر و جامع‌تر هستند.
    به نظر می‌رسه یه جورایی بین تعداد پستهایی که تو یه هفته تو وبلاگ منتشر می‌شه و رقیق بودن اونها تناسبی وجود داشته باشه و هر چه تعداد پستهای هفتگی کمتر بشه، عمق مطالب بیشتر بشه. البته این صرفا در مورد کسانی صدق می‌کنه که هر روز برای نوشتن و انتشار مطلب تو وبلاگشون وقت می‌ذارن، مطالعه می‌کنن و می‌نویسن.
    از طرفی این رقیق بودن براساس مخاطب ما می‌تونه متفاوت باشه. یعنی شاید اون نوشته‌ای که برای دوستان متممی سطحی و رقیق هست برای فردی دیگر بسیار کاربردی و مفید باشه. یعنی رقیق بودن هم بر اساس مخاطب تغییر می‌کنه.
    در نهایت سؤالی که من دارم اینه که تو وبلاگ نویسی این نقطه بهینه کجاست؟ یعنی اگه کسی بخواد وبلاگی داشته باشه که براش حداکثر دستاوردها رو از نظر یادگیری و ارتباط با مخاطبان داشته باشه، بهتره بیشتر پایبند کیفیت باشه یا کمیت؟ چون به هر حال باید یکی نسبت به دیگری ارجح‌تر باشه و موقع تصمیم‌گیری برای انتشار پست به صورت منظم، لازم هست که یکی از اینها رو فدای دیگری کنیم. مخصوصا اینکه کیفیت پستهای وبلاگ شاید جای زیادی برای کار و بهبود داشته باشن.

  • شیرین گفت:

    تولدتون مبارک ای معلم، ای ماندگار، ای محمدرضا از نوع شعبانعلی، ای برند، ای استاد مذاکره، ای کتابخونه قشنگ، ای سگ و گربه دوست، ای روح_لطیف، ای گاهی ترسناک، ای جدی، ای شوخ طبع، ای بمونی الهی، ای تکثیر بشی به حق پنجتن D:
    خیلی تبریک رقیقی بود ببخشید. دوستتون دارم و در هر حالی که باشم تو یادم نقش همیشگی بستین.

  • مهران گفت:

    سلام محمدرضای عزیز،
    منم خواستم تولدت رو تبریک بگم.
    با اینکه مدتیه به متمم و اینجا سر نزده‌ام، ولی چراغ چیز‌هایی که ازتون یادگرفتم و می‌گیرم همچنان روشنه و اثراتش در زندگیم مشهوده. کمتر هفته‌ای پیش میاد که به مناسبتی یاد آموخته‌هام از شما نیفتم.
    امیدوارم سرزنده و سلامت باشید.

  • میلاد گفت:

    سلام محمدرضا. با کمی تاخیر تولدت مبارک! دورهمی متممی‌ها دیگر نمیذاری؟ دلمون تنگ شده‌ها.

  • رسول فتح پور گفت:

    محمدرضا جان سلام و ارادت
    تولدت مبارک
    این روزها که رژیم سنگین دوری از شبکه های اجتماعی را رعایت میکنم و نزدیک به صفر در اون فضا هستم ، دارم هرآنچه را که از شما و متممی های نازنین یادگرفتم در شرایط کاملا عملیاتی (مذاکرات بازرگانی متنوع در حوزه خرید انواع خدمات و در سطح یک شرکت با نزدیک به ۴۰٫۰۰۰ نفر پرسنل) تجربه میکنم . تلاش بیشتر از وظیفه ، تفکرسیستمی و مدیریت ابهام نمونه ای از اونهاست . اینجا نوشتم که تعهد داشته باشم تا برای سال آینده و مهرماه ۹۹ بتونم یک گزارش مفید و شایسته اینجا و متمم تهیه کنم و تجربه عملی را خدمت دوستان گزارش کنم .
    زنده باد

  • سینا گفت:

    محمدرضای عزیز
    تو بهترین معلم من هستی
    میدونم احتمالاً ازم گله داری که کم سر میزنم به متمم و روزنوشته ها اما سرباز هستم و کمی هم مجبورم وقتم رو روی کارهای دیگه ای بذارم اما سعی کردم طرز تفکر و سبک زندگی ای که از تو و متمم یاد گرفتم رو فراموش نکنم و دائماً در حال پیشرفت باشم یا لااقل احساس کنم در حال پیشرفتم (که البته امیدوارم مورد دومی، خیلی برام گرون تموم نشه)
    میخواستم تولدت رو دیروز تبریک بگم اما دیروز تازه از تهران برگشتم و خیلی خسته تر از اون بودم که با حوصله و با عشق بیام اینجا و به یکی از مهم ترین و تأثیر گذار ترین آدم های زندگیم تبریک بگم
    پی نوشت: فرید دو ماه پیش یادآوری گذاشته بود تا بهت تبریک بگه و من از اول سال توی تقویمم نوشته بودم. او تأخیر نداشت و من داشتم. امیدوارم بر من ببخشی.
    دوستت دارم
    سینای متمم 🙂

  • محسن لاله گفت:

    محمدرضای عزیز سلام
    پیش نوشت۱: اولا باید اعتراف کنم من اصلا یادم نبود دیروز روز تولدت بود و مثل فرید آقاجانی مهربون از خیلی وقت قبل تر آلارم ست نکرده بودم (بالاخره فرق بین شاگردهای خوب و بد اینجا معلوم میشه دیگه :))
    پیش نوشت ۲: امروز تو وبلاگ صدرا علی آبادی عزیز نوشته ای در مورد فیلم اینتراستلار میخوندم و وقتی به این جمله رسیدم که میگفت: “عشق محصول ابعاد بالا تر است. زمان و مکان بر آن تاثیری ندارد.حتا اگر فاصله بین آدم ها ملیون ها سال نوری و میان کهکشانی باشد.” نا خودآگاه یاد تو افتادم که چقدر دوستت دارم با اینکه فاصله ما بسیار بسیار زیاد است (البته فاصله مکانی منظورم نیست) و در همان حال بودم که یاد عکس تو با شاهین کلانتری افتادم که چند وقت پیش تو وبلاگش منتشر کرده بود و بعدش یاد آن هدیه تو به بچه های “خدمت از ما” و همکاران حمید طهماسبی افتادم که اشتراک متمم به اونها داده بودی. حسابی اعصابم خرد شد که اگر واقعا اینهمه محمدرضا، محمدرضا میگی و گوش فلک و کردی از بس هر جا نشستی از اونو و متمم گفتی باید کاری کنی که اون هم به تو توجه کنه چون با مواردیکه بالا گفتم مطمئنم اگر کسی از بچه های متمم قابل توجه باشه تو توجهتو دریغ نمیکنی. امیدوارم قابل توجه باشم.
    متن اصلی: تولدت مبارک.

  • آرام گفت:

    سلام بر استاد عزیز
    در سالروز تولدتون امید دارم بیش از سالهای پیشین آرامش و رشد و سعادت رو با خود داشته باشید…
    تبریک میگمـ محمدرضا

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser