معمولاً هر سال دوم بهمن ماه، در سالروز آغاز فعالیت متمم، مطلب کوتاهی مینویسم و در حد چند جمله، گزارشی از آنچه گذشته و آنچه خواهد شد ارائه میدهم.
شاید مهمترین کاری که متمم در سال گذشته انجام داد، فاصله گرفتن از تنشهای سیاسی و اقتصادی بود. تنشهای سیاسی که گفتن ندارد و تنشهای اقتصادی را هم، همگی شاهد بودهایم. با این حال، متمم به سنت خود که تعدیل دوسالانهی هزینهی اشتراک است (=آغاز سال ۹۹) وفادار ماند و ترجیح دادیم در طول دو سالی که گذشت، تنشها و فشارهای جدی ایجاد شده را به متممیها منتقل نکنیم.
بخشی از تلاش ما در سال ۹۸، درست مانند سال پیش از آن، به تکمیل درسهای گذشتهی متمم اختصاص پیدا کرد. در این مسیر، هم درسهای تازهای ارائه شد و هم درسهای گذشته با استاندارد جدید متمم ویرایش و بازآفرینی شدند.
تحول در کیفیت درسها در حدی است که به باور من، با وجودی که درسها تاریخ انتشار ندارند، با یک نگاه ساده و سرسری، میتوانید درسهای دارای استانداردِ جدید را از درسهای قدیمی تشخیص دهید.
در سال ۹۷ همچنین برای «بیشتر دیده شدن متممیها» و نیز «دیده شدن بهتر دیدگاهها و تمرینها» تلاش کردیم که تغییرات ستون جانبی در نسخهی دسکتاپ، در همین راستا بوده است.
اما هنوز فرصتها و پتانسیلهای بیشتری برای بهتر دیده شدن تمرینها و دیدگاهها وجود دارد و به همین علت، ما سال ۹۹ را در متمم، «سال کامنتها» نامیدهایم.
بنابراین در طول سال آتی، ویرایشگر بهتری برای ثبت دیدگاهها خواهید داشت و دیدگاههای دوستانتان را هم بیشتر و بهتر خواهید دید (از جمله اینکه زیر هر درس، خواهید توانست دیدگاهها را بر اساس پارامترهای مختلف مرتب کنید).
البته تغییرات و بهبود در این زمینه بیشتر از اینها خواهد بود که به تدریج آنها را در متمم مشاهده خواهید کرد.
استراتژی متمم در طول دو سال گذشته این بود که ساختار و یکپارچگی درسها بهتر شده و تا حد امکان، موضوع جدیدی معرفی نشود. اما سال ۹۹ با معرفی موضوعات جدید همراه خواهد بود و از نخستین روزهای سال، درسهای تازهی متمم را نیز خواهید دید.
قاعدتاً وضعیت امروز متمم، مدیون تک تک متممیهاست که با مطالعهی درسها، مشارکت در بحثها و گفتگوها، طرح ایدههای مختلف و حمایت مالی، به رشد متمم کمک کردهاند.
اما به طور خاص و به نمایندگی از همهی متممیها، چنانکه سنت سالهای قبل بوده، از دو گروه، بیشتر تشکر میکنم.
گروه اول، چند نفر از دوستانمان که حمایت مالی بیشتری از متمم انجام دادهاند (و هر کدام تا سالها و بعضاً دههها بعد، عضویت ویژهی متمم را خریداری کردهاند):
آکو
بهمن محمدی
شهرزاد
سیما
الیاس
ارسلان
فرزین قانع
حسن طاری
طاهره خباری
گروه دوم هم کسانی هستند که بر اساس محاسبات ما، وقت بیشتری برای متمم گذاشتهاند.
معیار ما در این محاسبه، مدت زمان صرفشده برای مطالعهی درسها، انجام تمرین و مشارکت در بحثها و نیز مطالعهی دیدگاههای دوستان و امتیاز دادن به دیدگاههای دیگران بوده است:
۴۱ –در پایان باید بگویم در نگاه من، متمم هنوز با آنچه که باید باشد و میتواند باشد فاصلهی بسیار زیادی دارد و بدون تعارف، در نخستین گام حرکت قرار دارد.
به همین علت، از صبر و حوصلهای که همواره در تحمل ضعفها و کاستیهای متمم به خرج دادهاید و خواهید داد، صادقانه و صمیمانه تشکر میکنم.
محمدرضای عزیز سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه.
این روزها بعد از تموم شدن امتحان ها و پروژه های دانشگاه به درس های متمم برگشتهام و این سوال برام پیش اومده که نمیدونستم کجا بپرسم، گفتم زیر پست متمم مطرحش کنم.
سوالم اینه که «توصیهات در مورد بررسی نظرات درس هایی که به طور مشخص دیدگاه های زیادی دارند چیه؟»
چون از یک طرف علاوه بر توصیه متمم، خودم هم وسواسی دارم که دیدگاه هارو هم بخونم و نوت بردارم اما از اون طرف دیگه برای بعضی درس های دوره MBA(مثلا این روز ها مشغول مدل ذهنی هستم و تا به جواب های خوبی برای تمرین ها برسم هنوز کامنتی نذاشتم) به بیش از ۴۰۰ نظر و ۲۰ صفحه نظر میرسیم که طبق مشاهدات من، کامنت های جدیدتر در برابر کامنت های قدیمی تر اون عمق چندان رو ندارند و مثلا گهگاه میرم از صفحه یک شروع میکنم.
گهگاه از بچه های دیگه هم شنیده بودم چنین نظراتی رو گفتم اینجا بنویسم تا اگر صلاح بدونی کمی راهنمایی مون کنی.
ممنون از تو.
بهنام جان.
واقعیتش اینه که منم راهحلی ندارم. خودم وقتهایی که میخوام بخونم و امتیاز بدم، از جدیدترین کامنت به سمت قدیمیها میرم. اما راستش به این حس نرسیدهام که الزاماً قدیمیها بهتر هستن.
این چالش یه راهحل دیگه هم داره که ما الان مدتیه در اجراش مردد هستیم. اونم اینه که کامنتها رو بر اساس امتیاز Sort کنیم (نه اینکه همیشه اینطوری باشه. بلکه با چیزی شبیه دکمه).
اما ایراد این روش اینه که ممکنه گرفتار آرکتایپ Success for the successful بشیم. یعنی مثلاً کامنتی که یکی دو امتیاز بیشتر داره، میاد بالاتر و باز امتیاز بیشتر میگیره و کامنتی که اولین امتیازها رو نگرفته کامل به ته فهرست رانده میشه.
خلاصه تا وقتی که یک راهحل سیستماتیک پیدا نکنیم، به نظرم این دردسر هست و حل نمیشه.
فقط میتونم بگم من رو هم در غم خودت شریک بدون. چون منم تقریباً هر روز توی خوندن و امتیاز دادن به کامنتها به همین مشکل بر میخورم.
دیروز که این پست رو خوندم، ناخودآگاه به یاد زندگی خودم افتادم. گذشته ای که خاطراتشو دارم و آینده ای که گاهی تصاویری ازش از جلوی سرم رد میشه.
نتونستم همون دیروز در موردش چیزی بنویسم ولی امشب که داشتم توی هاردم چرخ میزدم، چند تا از فیلم هایی رو دیدم که منو یاد یه حس آشنا، جالب و در عین حال دردناک از گذشته انداخت.
اول لازمه توضیح بدم که، بخش زیادی از بخش زیادی از عمر من (که چندان هم نیست) به دیدن فیلم و توی دنیای داخل مانیتور کامپیوتر گذشته و وقتی در مورد گذشته ام فکر می کنم، میبینم که خیلی از لحظات خوبی که داشتم مربوط به همین نوع تجربه است. نمی دونم این موضوع روی شخصیتی که الان دارم چه تاثیری گذاشته اما می دونم که خیلی از فیلم هایی که دیدم به من دنیای جدیدی رو نشون دادن. گاهی اوقات حتی شهر هایی که این فیلم ها داخلشون فیلم برداری شدن رو با شخصیت ها و اتفاقات فیلم تصور می کنم.(البته که منظورم فیلم های هالیوودی هست. فیلم های ایرانی کمی رو میشناسم که در حد چنین تاثیر گذاری ای باشن!) این موضوع فوق العاده عجیب و شاید ترسناکه. ترکیب واقعیتی که اکثرا پر از تلخی و تعلیق هست با زندگی جذابی که از پشت مانیتور، آرام و بی مزاحمت تجربه میشه.
دلیل اصلی ای که دیروز نتونستم خودم رو قانع کنم که در مورد این موضوع بنویسم، پیچیدگی این موضوع بود و اینکه اصلا از حرف زدن در موردش خجالت می کشیدم. چون با اینکه این تجربه برام بسیار لذت بخشه، اما احساس می کنم که دارم عمر رو تلف می کنم و فرصت تجربه های واقعی رو دارم از خودم می گیرم.
اما امروز، چشمم به فایل مجموعه فیلم هری پاتر افتاد. خاطرات هفت یا هشت سالگی ام زنده شد برام.
یکی از خاطرات موندگارم وقتی بود که جلوی ویترین سی دی فروشی ای برای اولین بار این فیلم رو دیدم. روی جلد فیلم عکس پسری عینکی بود که روی جارویی معلق در آسمان نشسته بود! اون روز اون سی دی رو خریدم و یکی از بهترین تجربه های زندگی ام برام رغم خورد.برای خودم هم جالبه که چطور این چیزا می تونن انقدر روی آدم تاثیر بزارن. حتی شب ها که می خواستم بخوابم، خودم رو توی اون دنیای جادویی گم می کردم. و شب های زیادی هم توی خواب ادامه ی تصوراتم رو میدیدم.
وقتی امشب فیلم رو پخش کردم، احساس عجیبی داشتم. دنیای اون موقع رو حس کردم. از آهنگ متن، از فضا و از شخصیت ها.
اما این ها همه و همه خاطرات اند و به نظر خطرناک یا ترسناک نمیان. چه تجربه ی مستقیم من باشن، چه تجربه ی ذهنی ام.
چیزی که من رو به وحشت می اندازه ، احساس غربتی هست که وقتی این خاطرات رو مرور میکنم، به من دست میده.
اینکه تغییر رفتارم رو در گذر زمان احساس می کنم. اینکه دارم به یک سبک زندگی ماشینی نزدیک میشم. اینکه امروز خیلی از تلاش هایی که می کنم، زمان هایی که برای یادگیری های مختلف میگذارم ، زمانی که برای درس خواندن صرف می کنم ، بسیاری از خویشتنداری ها و سختی های خلاف میلم که به خودم می دهم تا مثلا پیشرفت کنم، نکند باعث دوری ام از واقعیت و زندگی و جای واقعی ام در دنیا شود! حتی گاهی از کتاب خوندن هم میترسم. می ترسم که شاید وقتی دارم کتاب می خوانم، از زمان محدودم برای گم گشته مرموزم که حتی نزدیک هم نیست و نمی دانم اصلا چیست، کم شود.
واقعا از قوانین این دنیایی که ما آدم ها برای خودمان ساخته ایم، خسته شدم.
دنیایی که در آن کسی که عاشق سفر کردن است، کار می کند تا بتواند سفر کند، چون بدون پول که نمی شود جهانگرد شد! تعلیق های زمانی بی معنی!
مرز ها و توقعات دنیای امروز و انسان های امروز در حال دور کردن ما از خود واقعی مون هستن و واقعا نمی دونم، هنوز هم کاری هست که بتونیم در موردش انجام بدیم یا نه!
ببخشید که متنم طولانی شد. حرف زیاد داشتم و حوصله کم! اینجوری شد که همش یه جا اومد بیرون!
شش سالگی متمم رو هم تبریک میگم. بابت این دو سال و خورده ای هم که عضو متمم هستم و تونستم یاد بگیرم و خودم رو ابراز کنم، ممنونم.
درود بیکران بر محمدرضای عزیز
وقت همگی شما دوستان جان بخیر؛
من ۱۷۳۸ روزه که همراه متمم هستم.
با محمدرضای عزیز و همچنین مطالبشون قبل از راه اندازی متمم تا حدودی آشنا بودم. از رادیو مذاکره.
هرچند امسال خیلی نتونستم وقت خوبی برای متمم بذارم، واقعا فرصت نشد! در حالی که من برای متمم شاید خیلی نتونم تنبلی کنم چون اینقدر جذاب و عالی هست که نمیشه ازش در هر بازدید چیزی یاد نگرفت و به کسی معرفیش نکرد.
من ابتدا از محمدرضای عزیز که همیشه دیدن عکس هاش و شنیدن صداش دنیارو برام قشنگ تر و زیبا تر میکنه تشکر میکنم. و از تیم حرفه ای متمم. خیلی نیاز به تعارف و اضافه گویی هایی من ندارید عزیزان من اما حتما باید در نهایت احترام و عشق یک خسته نباشید جانانه بهتون بگم.
امیدوارم چیزی که متمم کاشت در چند دهه آینده برای آبادی و آبادانی جهانی زیباتر برداشت های عالی برای همه ما بوجود بیاورد. درود بر شما متممی های بر جان نشسته.
سلام من پیشنهاد میکنم چند گروه تخصصی تشکیل بشه و حتی هر چند ماه یکبار همو ببینیم.
من دوست دارم دراین مورد یکم بحث کنم
اول اینکه من فکر میکنم خود حضور آدمها درکنار هم میتونه انرژی مثبتی باشه برای رشد.
دوم اینکه تو جمعی بودم که بحث متمم پیش اومد یه عده میگفتن که متممی ها درونگرا هستن و خود فضای متمم هم دامن میزنه به این موضوع. بحث خوب و بد بودن درونگرایی نیست ولی بحث این است که این فضا از نظر من میتونه پویا تر و چند جانبه تر باشه.
سوم اینکه من دوست دارم یه زمانهایی ما هم بتونیم همو ببینیم مثلا جایی مثل کافه متمم.
دوست عزیز متممی، آقای عباس.
من از محمدرضای عزیز اجازه میخوام که به عنوان یکی از دوستان متممیِ قدیمی شما، در پاسخ به دغدغهای که دارید، کوتاه چند خطی بنویسم.
متمم از ۶ سال پیش تاکنون، با برگزاری چند سمینار و گردهمایی ارزشمند که براستی در خور و شایستهی متمم و دوستان متممی بوده، دوستان متممی رو گردِ هم جمع کرده؛
و دوستان، این شانس رو داشتند تا به همت متمم عزیز، در فضای دیگری نیز دور هم جمع بشن و حتی بواسطهی این گردهماییها در طول این چند سال، دوستیها و آشناییها و همکاریهای نزدیکتری نیز بین برخی از دوستان شکل گرفته.
و اینکه آیا باز هم این اتفاق بیفته، یا حتی شاهد اتفاقات متفاوتتر یا جدیدتری در این راستا باشیم، چیزی هست که بستگی کامل به تصمیم و صلاحدید محمدرضای عزیز به عنوان سرپرست و مدیر متمم، و گروه متمم در آینده داره.
اینکه فرمودید:
“خودِ حضور آدمها درکنار هم میتونه انرژی مثبتی باشه برای رشد.”
خوب به نظر من، همین الان هم داره این اتفاق میفته.
متمم، محلی است برای توسعه دانش و مهارتهای ما؛
که آموزشهاش در دنیای دیجیتال شروع میشه و اثراتش در همین دنیای دیجیتال و همچنین دنیای فیزیکی ما، نمود و ادامه پیدا میکنه.
و جالب اینجاست که توی دنیای امروز، ما دیگه داریم بخش اعظمی از وقت و عمر و زندگی و کارمون رو در همین فضای دیجیتال میگذرونیم و پیش میبریم، و خوب به نظرم این موضوع هم مستثنی نیست.
و اینکه فرمودید:
“دوست دارم یه زمانهایی ما هم بتونیم همو ببینیم مثلا جایی مثل کافه متمم.”
به نظر من این جمله بیشتر به یک فانتزی شبیه هست، تا واقعیت.
چون در حال حاضر، تعداد دوستان متممی اونقدر زیاد شده و به مرور هم زیادتر میشه که چنین خواستهای که هر چند وقت یکبار دوستان متممی بتونن در جایی مثل یه کافه دور هم جمع بشن، به نظرم نمیتونه خیلی واقعبینانه باشه.
ضمن اینکه هر یک از دوستان متممی، در نقطهای از کشورمون و حتی در نقطهای از جهان زندگی میکنند، و در همین فضای دیجیتال و بی مرز متمم هست که میتونن هر روز و هر لحظه به راحتی در کنار هم قرار بگیرن، از متمم و از همدیگر بیاموزند و به رشد هم کمک کنند.
اما در هر صورت، اگر علاقمند به قرار گرفتن در کنار دوستان هر چندوقت یکبار به طور فیزیکی هستید، من دیدم که بعضی دوستان متممیِ همفکرتر و همراهتر که معمولاً ساکن یک شهر هستند، گاهی دورهمیهایی میذارن. که به نظرم میتونید این دوستان و وبلاگها و شبکههای اجتماعیشون رو دنبال کنید تا بتونید در صورت امکان و از این طریق، در دورهمیهاشون شرکت کنید.
ممنونم که این کامنت رو خوندید،
و از محمدرضای عزیزم هم عذر میخوام که به جای او، به این کامنت پاسخ دادم.
سلام خانم شهرزاد ممنونم از بحث و توجه و نظر شما
پیشنهاد من رو اینطوری ببینین:
خود من نظرم اینه که ما دنبال فضای رشد ویادگیری هستيم
حالا اگه متمم خودش رو محدود به فضای مجازی کرده بحث ونظر شما ارجح هست اما:
مایک مثالی داریم
آمازون : راه اندازی فروشگاههای فیزیکی کتاب
پس پیشنهاد من خیلی هم بیراه نیست.
اما درموردپیشنهاد مربوط به چیزی شبیه کافه :
خوب ما محدودیتهایی درشرکت کنندگان خواهیم داشت :
۱- محدودیت جغرافیايي.
۲- محدودیت موضوع مورد بحث
۳- محدودیت های زمانی وهزینههاو ترجیحات افراد
۴-محدودیت هايي که میتونيم اعمال کنيم مثلا افرادی که درحدی تونسته باشن درمباحث شرکت کرده باشن و… که خودش میتونه مشوق هم باشه درمواردی برای افراد.
۶-امکان رزرو براساس محدودیت ها
۵-اين پیشنهاد هم برگرفته از مثالی مثل کافه ايونت بود، یعنی درکشور خودمون هم نمونه هايي داریم.
سلام
این اولین کامن من در روز نوشته هاست.
در متمم جمعا ۸۵ دیدگاه داشتم و ۱۹۲۲ روز است که همراه متمم هستم. از طریق تجربه من در یادگیری زبان انگلیسی با متمم آشنا شدم و علی رغم اینکه در ایام ماههایی هم بوده که اصلا به متمم سر نزدم اما در سرم روزی نبوده که به متمم و نوشته های محمد رضا عزیز فکر نکرده باشم.
مثلا در درس تحلیل رفتار متقابل با رسیدن به درس معرفی کتابهای مفید در این حوزه ، آن کتابها را خریدم و چند ماهی مشغول خواندن کتاب ها بودم.
چند سالی است که منبع ام برای مطالعه کتاب متمم است. با تمام خوبی های متمم ، اما باید صادقانه بگویم انچه بیشتر در ذهنم نشسته است روزنوشته های محمد رضا عزیز است.
روزنوشته ها مباحث و موضاعات متفاوتی داشته اند اما طرز نگاه به این موضوعات یکسان بودند من محمدرضا را در روزنوشته ها بیشتر می دیدم. الزاما با همه دیدگاه ها موافق نبودم ولی در همه آنها یک نفر را می دیدم یک نفر که خود را خوب می شناخت…
با وجود روزنوشته ها و متمم ، تحمل زیستن در شهری با امکانات محدود برایم آسان تر شده است.
از زحمات شما استاد گرامی سپاسگزارم
سلام سلام.
از تفریحهای کوچک لحظهای من اینه که توضیحات فارسی ایموجیها رو میخونم تو ویندوز. هر از گاهی، به سراغ یکی دو تا ایموجی جدید میرم. بعضیهاش واقعا بامزهست.
یکی از توضیحات مورد علاقهام، توضیح ایموجیای بود که حالت فعلیام هست. الان باید بگم که «مرد با کف دست به پیشانی میزند» چون با این همه تأخیر داره اینجا کامنت مینویسه.
من امسال، تصمیم گرفتم برای متمم زمان بیشتری بذارم و خوشبختانه این انجام شد. بابتش خوشحالم و راضی. خیلی. نتیجهاش رو هم در زندگی روزانهام دارم میبینم.
هر چی بیشتر در متمم زمان میگذرونم، هر چقدر که درسهای بیشتری رو میخونم و با متمم بیشتر آشنا میشم، میفهمم که با این سطح از کیفیتِ محتوا و وجودِ تلاش پیوسته برای بهبودش و زیرساختی که متمم داره، حتما افرادی هستن که زمان و توجه و انرژی زیادی رو میذارن. دلم میخواد از همهی این افراد تشکر بکنم بابت زحمتشون. ممنونم واقعا.
محمدرضا. نمیدونی فکر کردن به این سطح از استانداردی که وجود داره و رویاپردازی دربارهی چشماندازی که قراره سالهای آینده ببینیم، چقدر خوشحالم میکنه.
و محمدرضا. برای تمام تشویقهایی که میکنی، ازت ممنونم. این حمایتها، به شدت دلگرمکننده هست. بسیار زیاد.
دلم میخواد در روزنوشتهها هم بیشتر فعال باشم. البته اگه فکر کنم حرف مفیدی داشته باشم که بگم. گاهی حرفی بلد نیستم بزنم راجع به نوشتهای خاص. اگه چیزی بنویسم، شاید نامربوط بشه. نمیدونم به عنوان میزبان این خونه، تا چه حد برات قابل قبول هست بیربطگوییهای مهمانهایت.
امیدوارم حالت خوب باشه. مواظب خودت باش لطفا محمدرضا.
تا بهزودی.
سلام
چقدر خوشحالم که امسال میتونم تو روزنوشتهها کامنت بذارم و از تو و متمم تشکر کنم.
محمدرضای عزیز،
ممنونم بابت ساختن جایی برای خوندن و فکر کردن.
و ممنونم از حضورت، نوشتههات و انتقال تجربیات و مدل ذهنیات.
متمم دوست داشتنی،
ممنونم که تو حساسترین مقطع زندگیم متولد شدی و باعث شدی هرچند کم و نامنظم بهت سر بزنم، ایده بگیرم و رشد کنم.
تولدت مبارکِ همه ما.
منم پس از مدت مدیدی امتیاز لازم برای کامنت گذاری را بدست آوردم و فرصت خوبیه که در پیام های سالگرد متمم چیزی بگم. امسال سعی کردم کمی نظم شخصی ام رو بالا ببرم و روزانه یک صفحه متمم بخونم. تقریبا موفق بودم و ازین بابت حس خوبی دارم. استادی داشتیم که میگفت معلم خوب معلمی که شاگرداش رو به «یادگیری بیشتر سوق بده.» به نظر من محمدرضا شعبانعلی و تیم متمم برای خیلی از متممی ها یک « معلم خوب» به حساب میان. ازتون ممنونم.
حامد جان.
جدا از اینکه خوندنت منظمتر بود، در نوشتن (مشارکت در بحثها و کامنتگذاری و طرح دیدگاهها) هم فعالتر بودی و واقعاً هم بسیاری از حرفهایی که مطرح میکنی حداقل برای من جذابه و تازگی داره. چون از برداشتها و تجربهها و خواندهها و شنیدههای شخصی خودت مینویسی.
امیدوارم در سال پیش رو هم این روند ادامه پیدا کنه.
من هم مثل تو فکر میکنم که یکی از مهمترین ویژگیهای مشترک بین ما متممیها (در کنار همهی تفاوتهامون) میل به یادگیریه. اونهم یادگیری دائمی.
همونطور که قبلاً هم گفتهام، شاید «دائمالتحصیل بودن» توصیف خوبی برای این ویژگی باشه، اون هم در جامعهای که عشق به «فارغالتحصیل شدن» به طرز بیمارگونهای در بسیاری از لایههاش رسوخ و نفوذ کرده.
محمدرضای عزیز
من همین جوریش هم در کامنت گذاری وسواس دارم. واقعا فکر نمیکردم اینقدر با دقت و باتوجه دیدگاه های منو خونده باشی. باعث افتخار که برخی حرفای من برات تازگی داشته باشه.احتمالا ازین ببعد وسواسم بیشتر میشه? سالی که گذشت من بنا بر توصیه خودت تونستم کتاب Stumbling on happiness هم بخونم و سعی خواهم کرد خلاصه ای از نکات مفیدش را برای دوستان متمی به اشتراک بزارم. واقعا کتابی که برخی نکاتش در زندگی بکار میاد و از خوندش خیلی خوشحالم.ازین بابت هم ازت ممنونم.
سلام.
خوشحالم که متمم تو شرایطِ بدی که در حال تجربه کردنش هستیم، همیشه فارغ از هر حاشیه ای پیام آورِ رشد، بلوغ فکری و تشخیص صحیح نسبت به شرایط برای هر فرد به اندازه ای که ازش برمیداره شده.
شاید نتونستم توی یکسال گذشته به خوبی از این منبع استفاده کنم اما میتونم از چیزای که ازش یاد گرفته بودم حسابی استفاده کردم. خیلی وقتا هست که حس و حال خوبی ندارم (دقیقا به همون ۲دلیل اقتصادی و سیاسی) اما فکر به نظام فکری ایی که توی متمم و تیمش هست و البته خود شخص ِ شما، باعث میشه آروم تر بشم و دوباره ادامه بدم.
سال های قبل خودم رو ملامت میکردم، اگر برای متمم خوب وقت نمیزاشتم اما امسال اگر نتونستم اونطوری که باید وقت میزاشتم، رسیدگی نکردم، خودم رو از نظر رشد شخصیتی با نگاهِ متمم بررسی میکردم و میدیدم که استانداردهای خوبی توی رفتار و عملکردم بوجود اومده.
ممنونم از شما و تیم خوبتون که مسیر متفاوت و درچه ی جدیدی رو توی این شرایط و سال های گذشته برامون بوجود آوردید.