دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

نقش کمیت در کنار کیفیت؛ درباره شکست استارت آپ ها و ناکامی‌های دیگر

این نوشته، حرف چندان تازه‌ای ندارد. تکرار حرف‌های قدیمی است؛ به بهانه‌ای جدید.

هفته‌ی گذشته، گروهی از دوستانم که سال پیش – تقریباً همین فصل – استارت آپ کوچک خود را راه‌اندازی کردند، دور میز کافی‌شاپ نشستند.

کافی‌شاپی که هفته‌ای یک‌بار در آن‌جا جلسات‌شان را برگزار می‌کردند. اما موضوع این آخرین جلسه‌ کاری، بحث تصفیه و انحلال تیم‌شان بود.

مهم‌ترین چالش جلسه هم، نه بررسی علت ناموفق ماندن آن تلاش‌ها، بلکه شیوه‌ تقسیم و سرشکن‌کردن هزینه‌هایی بود که در این یک‌سال انجام شده بود.

ماه گذشته، دوستی که دو سال بود برای تبدیل شدن به یک مشاور حرفه‌ای تلاش می‌کرد و شبکه های اجتماعی را از عکس و آرزوهای خود پر کرده بود، پس از این‌که نتوانست موفقیت مورد انتظار خود را به‌دست بیاورد، با استناد به رزومه‌ای که در آن هیچ اشاره‌ای به دو سال آخرش نشده بود، شاد و شادمان در یک شرکت استخدام شد و کارمندی در یکی از پایین‌ترین سطح‌های سازمانی را آغاز کرد.

فصل گذشته، یکی از دوستانم که حدود دو سال بود گاه و بیگاه به وبلاگ نویسی می‌‌پرداخت، وبلاگش را برای همیشه رها کرد و اخیراً دیدم دامین خود را هم تمدید نکرده است.

سال گذشته، یک مرکز آموزشی که قرار بود تحولی در آموزش کشور باشد، پیش از آن‌که غیر از موسسان، فرد دیگری نامش را بشنود، تعطیل شد و آن‌چه ماند، هزینه‌ی اجاره‌ی یک‌ساله‌ی مجوز یک آموزشگاه علمی آزاد بود که هرگز به‌کار نیامد.

این‌ها تنها رویدادهای تلخی نبودند که در چند ماه اخیر شاهدشان بودم. اما شاید چون جزئیات تلاش‌هایشان را بیشتر می‌دیدم، طعم تلخش را بیشتر و بهتر تجربه کردم.

شکست‌ها، هر چقدر هم در ظاهر شبیه باشند، در ریشه با یکدیگر تفاوت‌های فراوان دارند و نمی‌شود همه‌ی آن‌ها را به‌سادگی کنار هم قرار داد.

اما گاهی برخی ویژگی‌های مشترک را می‌توانیم میان فعالیت‌های شکست‌خورده بیابیم و این مشترکات، می‌توانند نقش مهمی در شناخت بهتر مسیر موفقیت و شکست داشته باشند.

وقتی که کار، در صدر فهرست فعالیت‌ها نیست

دوستان استارت آپی من که همه‌ی‌شان خالی از تجربه‌ی کار نبودند و دو نفرشان قبلاً کار تمام وقت هم داشتند، هر چهارشنبه دور همان میز گردِ کافی‌شاپ، با هم جلسه می‌گذاشتند و روزهای دیگر، صرفاً با هم از طریق ابزارهای ارتباطی دیجیتال در تماس بودند.

یک‌بار پیشنهاد کردم که هر روز در خانه‌ی یکی از آن‌ها جمع شوند و از ساعت مشخصی (مثلاً ۸ صبح تا ۳) با هم کار کنند. یکی گفت: ابزارهای دیجیتال آمده که این‌ کارها را نکنیم و دیگری گفت: اگر قرار است از ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر، پشت میز و صندلی کنار هم بنشینیم و کار کنیم (و از هفت هم راه بیفتیم تا به‌خانه‌ی دیگری برسیم) دیگر کارآفرینی چه فرقی با کارمندی دارد؟

من هم گفتم فرقش این است که کارمند می‌تواند ۳ یا ۴ به خانه برود و با بچه‌هایش بازی کند یا فیلم ببیند، اما تو وقتی ۳ یا ۴ به خانه برمی‌گردی،‌ باید تا پاسی از شب، هم‌چنان کار کنی و بعد هم سریع بخوابی تا بتوانی صبح زود دوباره سر کار بروی.

همه خندیدیم و حرف جدی من، به شوخی برگزار شد و گذشت.

دوست وبلاگ نویسم، منظم نمی‌نوشت. فقط هر وقت دلش می‌گرفت یا وقتی هیچ‌یک از آدم‌های لیست تماس تلگرامش، جوابش را نمی‌دادند و پیامی فوروارد نمی‌کردند، از سر بیکاری در سایت خود لاگین می‌کرد و نق‌های روشنفکرانه می‌زد.

یک کانال تلگرام هم داشت که از تعداد و فاصله و زمان و نوع پیام‌های ارسالی می‌توانستی بفهمی یا در رختخواب به آن سر می‌زند یا در زمان نشستن‌های طولانی روی توالت فرنگی.

مرکز آموزشی هم، برنامه‌ی دوم و تفریح پاره‌وقت تعدادی از دوستانم بود که به‌گمان خود از خسته‌کنندگیِ کار دولتی به پول‌پاروکنی بخش خصوصی روی آورده بودند. البته فقط نوک پای خود را در استخر کسب و کار فرو می‌کردند و هرگز با تمام وجود در آن فرو نرفتند.

کمیت به اندازه‌ی کیفیت مهم است؛ شاید هم بیشتر

یکی از ویژگی‌های مشترک همه‌ی این فعالیت‌های شکست‌خورده در نگاه من، بی‌توجهی به فاکتورِ کمیت (Quantity) است.

من نمی‌توانم به یک کارشناس دنیای دیجیتال تبدیل شوم، اما به اندازه‌ی یک کارمند تمام وقت، هفته‌ای ۴۴ ساعت برای مطالعه و یادگیری و افزایش سواد دیجیتال خود وقت نگذارم.

من نمی‌توانم یک وبلاگ موفق داشته باشم، اما کمتر از یک کارمند موفق برایش وقت بگذارم.

من نمی‌توانم یک استارت آپ داشته باشم و کارآفرین شوم، اما نه دو برابر کارمند، که حتی به اندازه‌ی کارمند هم زندگی‌ام را صرف آن نکنم و جلسات کاری‌ام را به گپ‌زدن‌های هفته‌ای یک‌بار، در کنار کیک و قهوه محدود کنم.

ممکن است با خود بگویید، هر روز جلسه بگذاریم؟ هر روز کنار هم بنشینیم؟ اصلاً مگر حرفی داریم که بزنیم؟ هر یک از ما کار خودمان را داریم و وظیفه‌ی متفاوتی بر عهده‌مان است.

مدام بنشینیم و وبلاگمان را Refresh کنیم؟ آن‌قدر F5 بزنیم که سرانگشتانمان ساییده شود و اثر انگشت‌مان از بین برود؟

صبح ساعت هشت برویم در ساختمان آموزشگاه بنشینیم، بی‌آنکه دانشجو و شاگرد و معلم و مخاطبی باشد؟

فکر می‌کنم چنین نگاهی ناشی از این مسئله است که ما فکر می‌کنیم می‌شود همه چیز را کاملاً برنامه‌ریزی شده و هدفمند به‌پیش برد.

این در حالی است که ما واقعاً خیلی وقت‌ها نمی‌دانیم چه می‌خواهیم؛ یا چه باید بکنیم؛ یا چگونه باید کاری را انجام دهیم.

همه‌ی لابیرنت موفقیت را نمی‌توان با بو‌کشیدن و فکر کردن رفت و جستجو کرد. گاهی باید بدویم و به‌دیوار بخوریم. بعد برگردیم و مسیر دیگری را برویم.

همه‌ چیز از قبل قابل پیش‌بینی نیست.

امروز سر کار می‌آییم و کنار هم می‌نشینیم و تا عصر سر در لپ‌تاپ فرو می‌بریم و کار می‌کنیم. هیچ حرفی هم پیش‌نمی‌آید.

اشکال ندارد.

فردا هم همین کار را بکنیم. باز هم حرف پیش نیامد. اگر خانه و جدا از یکدیگر هم بودیم هیچ فرقی نمی‌کرد.

اشکال ندارد.

پس فردا هم همین کار را بکنیم.

آن‌قدر ادامه بدهیم تا یک بار وسط کار، وقتی داریم کاغذی را پاره می‌کنیم و زیر لب غر می‌زنیم، دیگری بپرسد که چه شده؟ و شاید در میان توضیحاتی که به او می‌دهیم، اتفاق جدیدی بیفتد و حرف یا ایده‌ی تازه‌ای مطرح شود.

این گفتگوی کوتاهِ هم‌زمان با مچاله‌کردن و در سطل انداختنِ کاغذ، چیزی نیست که بتوانیم از قبل برایش برنامه‌ریزی کنیم و دقیقاً ساعت ۱۱ صبح روز چهارشنبه، دور میز اجتماعیِ فلان کافه در مرکز شهر، انجامش دهیم.

این کمیت است که نشان می‌دهد کاری را جدی گرفته‌ایم، نه کیفیت

هیچ‌کس با سرودن یک شعر، شاعر نمی‌شود. حتی اگر زیباترین شعر زمان خود را گفته باشد.

هم‌چنان‌که هیچ‌کس با نوشتن یک کتاب، نویسنده نمی‌شود.

هم‌چنان که هیچ‌کس با یک بار کلاس رفتن، معلم نمی‌شود.

هم‌چنان که هیچ‌کس با یک‌سال مدیریت یک مجموعه، مدیر نمی‌شود.

این تکرار و کمیت بالاست است که نشان می‌دهد یک فعالیت، به بخشی از هویت ما تبدیل شده یا قرار است بشود.

لازمه‌ی این تکرار، تخصیص وقت قابل توجه است.

اما طبیعی است که تکرار و پیوستگی، به خودی خود نمی‌تواند شاخص پیش‌بینی‌کننده‌ی موفقیت باشد.

تکرار وقتی مهم است که در آن، یادگیری هم وجود داشته باشد.

یادگیری هم در ساده‌ترین شکل، به این معناست که کاری را که یک ماه یا یک سال است انجام می‌دهم، بهتر از گذشته انجام دهم.

اگر سبک برگزاری و مدیریت پنجاهمین جلسه‌ی تیم استارت‌آپی ما، هیچ تفاوتی با جلسه‌ی دهم ندارد، این تکرار، چیزی نیست که بتوان به آن دل‌خوش کرد.

اگر پیوسته در وبلاگم مطلب می‌نویسم، اما مخاطب نمی‌تواند پنج مطلب بدون تاریخ آن را بخواند و ترتیب زمانی‌شان را – با کمی خطا – حدس بزند، احتمالاً تکرار چندان مفید نبوده و در‌ آن یادگیری نداشته‌ام.

اگر در اینستاگرام ۱۰۰۰ پست دارم و پست‌های ۹۹۰ تا ۱۰۰۰ کمابیش شبیه پست‌های ۵۰۰ تا ۵۱۰ هستند، یعنی احتمالاً در این ۵۰۰ پست آخر، خودم و  دیگران را سر کار گذاشته‌ام.

اگر در حال پیش بردن دو کار کارآفرینانه‌ی موازی هستم و مدعی هستم برای هر دو هم انرژی و انگیزه دارم، احتمالاً دارم به یکی از سه طرف دروغ می‌گویم. یا به همکارانم در یکی از پروژه‌ها و یا به خودم. چون فرصت تکرار و یادگیری را از خودم گرفته‌ام یا توانایی‌ام را چنان بالا دیده‌ام که حس کرده‌ام من، بر خلاف دیگران، از تکرار و یادگیری بی‌نیازم. می‌توانم اسمارت کار کنم و به‌جای این اسمارت بودن، کمتر کار کنم یا دست به‌کار دیگری بزنم.

اگر کسی به من بگوید کار یا فعالیت جدیدی را شروع کرده‌ام، ابتدا از او می‌پرسم: هفته‌ای چقدر وقتت را می‌گیرد؟

اگر زمان زیادی را نگفت، به بقیه‌ی حرف‌هایش گوش نمی‌دهم. اما اگر زمان زیادی را گفت به سراغ سوال دوم می‌روم: آیا حس می‌کنی گذر زمان و تکرار فعالیت‌ها بر کیفیت فعالیت‌هایت هم تأثیر داشته است؟

مسیر پیشرفت و موفقیت، مسیر بی‌رحمی است. پاره‌وقت‌ها در آن، هر چقدر هم هوشمند یا نابغه باشند، زیر دست و پای آن‌ها که تمام وقت خود را روی هدف‌شان گذاشته‌اند، تکه تکه می‌شوند و از ادامه‌ی مسیر باز می‌مانند.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


40 نظر بر روی پست “نقش کمیت در کنار کیفیت؛ درباره شکست استارت آپ ها و ناکامی‌های دیگر

  • […] پیشرفت ما می‌شود. کمیت هم به اندازه‌ی کیفیت مهم است. این پست آقای شعبانعلی را خیلی دوست دارم. از آن پست‌هایی است که […]

  • […] ما به فرهنگ سخت‌کوشی محتاجیم. چند نفر را دیده‌اید که مایلند در حوزۀ محتوا فعالیت کنند اما حاضر نیستند برای خودشان یک وب‌سایت شخصی خوب و رزومۀ آنلاین و نمونۀ عملی مناسبی بسازند؟ موضوع فقط محتوانیست، اصولاً ما به نگاه تفننی عادت کرده‌ایم. محمدرضا شعبانعلی در یکی از مطالبی که روی عملکرد من تأثیر بسیاری گذاشته این موضوع را به‌خوبی بیان کرده است: من نمی‌توانم یک وبلاگ موفق داشته باشم، اما کمتر از یک کارمند موفق برایش وقت بگذارم. (+) […]

  • […] من نمی‌توانم یک وبلاگ موفق داشته باشم، اما کمتر از یک کارمند موفق برایش وقت بگذارم. (+) […]

  • […] را بفهمیم و مساله ها را پیش بینی کنیم ، پیشنهاد میکنم متنی که معلم عزیز محمدرضا شعبانعلی همین روز ها منتشر کر… را هم مطالعه کنید. حالا که شکست برامون اینقدر فراوان […]

  • فواد انصاری گفت:

    سلام به همه ی دوستان
    از پست آخر شما به این جا رسیدم و خواستم بگم که کاملا باهاتون موافقم. دقیقا به همین دلیل که نمیتوانم با یک یا دو ساعت وقت گذاشتن و یا انرژی گذاشتن موفق شوم تصمیم گرفته ام تمام زمان کاریم را به شغلم اختصاص دهم و در شغلی که دارم پیشرفت کنم. وقت های آزادم را به مطالعه و یادگیری در راستای شغلم اختصاص میدهم و با این موضوع کنار آمده ام که هر چقدر هم باهوش باشم باز هم با کار پاره وقت و یا رویای کارآفرین شدن به جایی نمی رسم و فقط وقتم رو تلف میکنم. هیچ کاری بدون تمرکز ۱۰۰ درصد به نتیجه نمیرسد.

  • امیر رضا جعفری گفت:

    سلام بر محمد رضای عزیزم،
    تقریباً از خرداد ماه امسال، نقش کمیت در کنار کیفیت را با پوست و گوشت خود در کسب و کار جدیدی که به امید خدا در مراحل پایانی راه اندازی است را درک کرده ام. فکر کنم از عدم حضورم در متمم که بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ام شده است این امر مشهود است. این روزها تنها پیام اختصاصی در متمم را چک می کنم و اگر تمرکز داشته باشم در هنگام رفت و آمد از طریق موبایل سعی می کنم مطالعه مختصری داشته باشم.
    ایمیلی برایت فرستادم که سپاسگزار می شوم هر موقع فرصت کردی (امیدوارم این فرصت زود زود پیش بیاید) پاسخی هر چند مختصر برایم بنویسی.
    با تشکر و امید و آرزوی بهترین ها،

    • امیررضا جان.
      خوشحالم که در حال راه‌اندازی کسب و کار جدید هستی و خصوصاً این‌که در آخرین مراحلش هست.
      و خوشحال‌تر می‌شم که سوالی رو که در ایمیل مطرح کردی، به شکلی که قابل طرح در جمع باشه در همین جا در قالب کامنت مطرح کنی.
      من به خاطر ایمیل‌های زیادی که روزانه از دوستانم دریافت می‌کنم، به نتیجه رسیده‌ام که بهترین راه، چک نکردن ایمیل هست.
      چون فرض کن ۵۰۰ تا ایمیل بگیری و ۱۰ تا رو جواب بدی. به خاطر ۴۹۰ تا احساس گناه می‌کنی. ضمن این‌که این کار مثل جمع‌آوری سیل با چند سطل آب می‌مونه.
      اما وقتی ۵۰۰ تا رو چک نکنی، خیالت راحت هست که با همه یه جور برخورد کردی. ضمن این‌که بحث‌هایی که این‌جا پابلیک مطرح می‌شه، برای افراد بیشتری قابل استفاده است و طبیعتاً موثرتر محسوب می‌شه.
      وقتی این‌جا ۱۰۰۰۰ کلمه می‌نویسم و ۵۰۰۰۰ نفر می‌خونن، می‌شه ۵۰۰ میلیون “کلمه-مخاطب”.
      وقتی توی ایمیل ۱۰۰ کلمه می‌نویسم و فقط یه نفر می‌خونه میشه ۱۰۰ “کلمه – مخاطب”.
      ضمن این‌که ۱۰۰ کلمه واقعاً از توش هیچی در نمیاد. ولی وقتی پابلیک می‌نویسم، با وجدان راحت طولانی‌تر می‌نویسم و احتمال این‌که در لابه‌لای حرف‌های بیهوده و بی‌خاصیت من،‌ “ناخواسته” حرف به درد بخوری هم پیدا بشه بیشتره.

      • حمید طهماسبی گفت:

        محمدرضا این تیکه صحبتت خیلی جالب بود:
        وقتی این‌جا ۱۰۰۰۰ کلمه می‌نویسم و ۵۰۰۰۰ نفر می‌خونن، می‌شه ۵۰۰ میلیون “کلمه-مخاطب”.
        وقتی توی ایمیل ۱۰۰ کلمه می‌نویسم و فقط یه نفر می‌خونه میشه ۱۰۰ “کلمه – مخاطب”.
        دیدگاه کاملا IT ای هست که خیلی هم قبولش دارم.
        پیرو صحبتمون قبل از عید (که قرار بود تابستون امسال یادآوری کنم) فرصت کردی این رو لطفا تو باکس “اون ایمیلت” سرچ کن. dimaht@gmail.com
        خیلی خوبه که کلا هیچی رو چک نمی کنی و فقط اینجا میشه پیدات کرد. اینجا هم که امتیاز بالای ۱۵۰ می خواد از متمم. پس تعداد آدم ها خیلی خیلی کم میشه (فکر کنم کمتر از ۳۰۰ نفر در دنیا)، حالا که من عضوی از این گروه هستم احساس لاکچری بودن بهم دست میده.?

        • متنش رو برام اینجا بذار جواب بدم. که از قانون خودم تخطی نکرده باشم 🙂

          • حمید طهماسبی گفت:

            در وهله اول از اینکه کامنتم رو پاسخ دادی واقعا ممنونم، چون میدونم که چقدر شلوغی
            قرار بود شماره موبایل کسی رو به من بدید. (به فرض که الان هم توضیح بدم طبیعتا شما که نمی تونید شماره موبایل ایشون رو اینجا بنویسید) در این رابطه باز اگر راهنمایی بفرمایید چه کنیم که ممنون میشم
            اما برای اینکه از فضای این کامنت بیشتر استفاده کرده باشم یک تقاضا داشتم.
            تا حالا هیچ گفتگو با دوستانی برای من ننوشتی ?
            دوست دارم نظرت رو راجع به این سوال بپرسم (چون مطالعه در زمینه های مختلف داری و چندین سال مشاور بودی)
            “چه کنیم لیدر بازار شویم؟”
            میدونم سوال کوتاه جواب بلند داره. از عمد کوتاه می پرسم که شما تمام زوایایی که فکر می کنید مهمه رو بررسی کنید، اما اگر بخوام سوالم رو شفاف تر بپرسم. باید بگم که منظورم دقیقا service market place هست. از لحاظ مارکتینگ و استراتژی هم این سوال رو می پرسم، با گوشه نگاهی به تعریف و کمک گرفتن از KPI ها (چه KPI مد نظرم هست رو هم نمی دونم).
            البته من این سوال رو همین جوری سفید پیش شما نیاوردم و در این زمینه از چندین نفر سوال کردم و یکسری تحقیقات هم از بخش R&D شرکت به دستم رسیده. اگر فکر می کنید گفتن این ها به اینکه شما بیشتر از چه زاویه ای بگویید کمک می کند بفرمایید تا من زیر همین کامنت تمام اطلاعاتی که دارم را بنویسم. (اصلا هم زیاده خواه نیستم ? )

            • در مورد نکته‌ی اول این‌که، اون دوستی که مد نظر تو هست – متأسفانه مثل خیلی از آدم‌های دیگه – این روزها اینستاگرام رو زودتر از موبایلش چک می‌کنه. بنابراین دسترسی بهش دشوار نیست.
              اما در کل، یه معیاری در ذهن منه که بر اساسش، بر خلاف باور قبلی‌ام، تقریباً یقین دارم که در شرایط فعلی، approach کردن ایشون، به نفع تو نیست. این رو از سرگشتگی در سیاست‌های کاری می‌فهمم. کلاً کسی که چهار دهه از زندگیش گذشت و می‌بینی هنوز این در اون و در می‌زنه برای فعالیت‌های متنوع و نتونسته حتی فضای کلی مورد علاقه‌اش رو مشخص کنه، به نظرم اوج شراکت قابل اتکایی که می‌تونی باهاش انجام بدی، کباب باد زدن روی منقل هست؛ نه بیشتر.
              بنابراین، طبیعتاً ترجیح می‌دم اگر توصیه‌ی من رو قبول نداری، از کانال دیگه‌ای approach کنی که بعداً وقتی fail کردی، Case مناسب‌تری برای خاطره‌گویی من بشی، حداقل یک پست از توی تو در بیاد :))

              در مورد سوالی که مطرح کردی – با وجودی که نسبتاً کلی هست و خودت هم اشاره کردی – می‌شه در موردش یه مطلبی نوشت. اما همچنان در راستای اون حرف قدیمی لطفاً طولانی‌تر حرف بزن اگر طولانی‌تر بنویسی، به من به ایده‌ی بیشتری برای حرف زدن می‌دی. بقیه‌ی پاسخ‌هایی هم که برای دیگران نوشته‌ام، اغلب در پاسخ به کامنت‌های چندصدکلمه‌ای بوده.

              بنابراین انتخاب رو بر عهده‌ی خودت می‌ذارم:
              دو سه روز صبر می‌کنم. اگر این سوال رو با جزئیات بیشتر نوشتی، من هم در رابطه با اون برات می‌نویسم. طبیعتاً به ذهنیت تو نزدیک‌تر میشه و البته از نیاز عموم مخاطبان دورتر.
              اگر نسخه‌ی کامل‌ترش رو ننوشتی و به خود من واگذار کردی تا هر چی به ذهنم رسید بنویسم، همین کار رو می‌کنم. اما احتمالاً از دغدغه‌ی تو دورتر می‌شه.

              • حمید طهماسبی گفت:

                با شناختی که از شخصیت شما داشتم اتفاقا ایمیل ارسالی ام را اینگونه آغاز کرده بودم.
                “هنوز هم شخصی را که در زمستان پیشنهاد کردید تایید می کنید؟”
                چون از شما یاد گرفتم که هر کس هر نظری که می دهد فقط باور و اطلاعاتش تا همان لحظه است. اخیرا هم که اعلام کردید که “من تنها مسئولیت حرف ها و نوشته های ۳ ماه گذشته را می پذیریم و لطفا به ۳ ماه قبل تر ارجاع ندهید” و این شناخت من از شما را بیشتر شکل داد.
                دلیلی که من شما را همیشه برای مشاوره و مشورت دوست دارم:
                ۱- نگاه جامع نگر (holistic) شما (بابت مطالعه های به ظاهر پراکنده همراه با نخ تسبیح)
                ۲- صراحت شما در بیان و تایید افراد
                است.
                به خاطر همین است که وقتی از ۱۰ به من نوعی ۴ می دهید دیگر خاطرم جمع است که حداقل ۴ هستم و این دیگر تمجید و تعارف نیست.
                پیرو کامنت قبلی شما تا ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه برای شما به تفصیل هر آنچه را که اطلاع دارم همراه با تعدادی سوالات دقیق تر ارسال می کنم.
                امیدوارم لایق این همه وقتی که برای شخص من می گذارید باشم و بتوانم قدرت درک و تحلیل و پیاده سازی آن ها را در مجموعه جوان ۴۰ نفره خودمان داشته باشم.

              • حمید طهماسبی گفت:

                http://s9.picofile.com/file/8343980742/market_leader.docx.html
                این کل چیزی بود که ما تونستیم در تحقیقاتمون استخراج کنیم. سوالات هم در همین فایل هست. چون حدود دوهزار کلمه است احساس کردم اگر اینجا بنویسم خوندنش خیلی سخت میشه.

      • امیر رضا جعفری گفت:

        سلام بر محمد رضای عزیزم،
        خوشحال و ممنونم که پاسخم را اینقدر سریع دادی.
        اول اجازه بده که سه دلیل که ایمیل را شخصی برایت فرستادم را توضیح دهم:
        اولین دلیل: دل نوشته هایم در ایمیل بود که دوست داشتم تنها خودت مطالعه کنی (اگر فرصت داشتی هنوز هم امید دارم که آنرا مطالعه کنی)
        دومین دلیل: نمی خواستم اسمی از کسب و کارم در وب لاگ معتبرت باشد مگر با اجازه قبلی (در متمم هم که اخیراً وب سایت کسب و کارمان را اضافه کردم آنرا در معرض نگاه عموم قرار ندادم)
        سومین دلیل: کمک کاری خواسته بودم و فکر نمی کردم که بتواند برای دیگران آموزنده باشد. اما حالا که فکر می کنم می بینم که شاید سوال من آموزنده نباشد ولی جواب محمد رضای عزیزم، آموزنده است.
        به چشم، الان درخواست خودم را خلاصه در اینجا ذکر می کنم:
        پس از چند سال تحقیق طرحی با نام بورسیه شغلی دانش آموزی زریاد که من نیز چند ماه است در خدمت آن هستم در حال به ثمر رسیدن و رونمایی است.
        در حال حاضر اپلیکیشن مان آماده است و در حال بارگذاری محتوا بر روی آن هستیم. اولین قراردادها با مدارس شاخص تهران در حال نهایی شدن است و به امید خدا تا ۱۵ آذر ماه اولین دانش آموزان خود را به صورت پایلوت جذب می کنیم و اپلیکیشن را در دوره اول آزمایشی زیر بار می بریم. نسخه های به روز رسانی اپلیکیشن طی چند ماه آینده به مرور اضافه می شوند. کلیت طرح را می توانی در وب سایتمان به آدرس http://www.zaryad.ir بررسی کنی.
        دلیل نوشتن این متن و خواهش از شما به عنوان شاگرد متممی ات، راهنمایی و همراهی تیم زریاد جهت هر چه بهتر کردن کیفیت و اصالت محتواهای غنی کارآفرینی و مهارت اندوزی است که توسط بزرگ مردان و زنان این عرصه در حال تولید است. چرا که هر چه محتوا پربارتر، آینده دانش آموزان کشور عزیزمان ایران و خانواده هایشان روشن تر.
        با تشکر و کلی عشق و احترام،
        و با امید و آرزوی بهترین ها،

  • […] تا بیست پنجمین نوشته وبلاگم را با این هدف نوشتم که فاکتور کمیت را در کنار فاکتور کیفیت و حتی بااهمیت‌تر از آن در نظر بگیرم، چراکه  تعهد در […]

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser