همیشه بر این باور بوده ام که برای شناختن انسانها، نباید در داراییها و پیروزی ها و سکه ها و مدالها و خانه ها و ماشینها و مدارک تحصیلی و مدارج علمی و … غرق شویم. برای شناختن انسانها و نزدیک شدن به آنها باید زخمهایشان را شناخت.
انسانها زخمهایشان را فریاد میزنند: در حرفهایشان، در رفتارشان، در انتقاداتی که از شما میکنند، در پیشنهادهایی که برای شما دارند، در رویاهایشان و حتی در شکل نگاهشان.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
همیشه اینجوری و به این راحتی نیست …
من جایی نگفتم که راحته.
یک آدم ممکنه یک عمر زندگی کنه و ندونه که داره کدوم قسمت از گذشته و تجربیاتش رو روی اطرافیان Vomit میکنه…
ممنونم از نوشته کوتاه اما پر عمقت ;
خوبی آذر جان. یک مدت اونقدر شلوغ بودم که فقط کامنتها رو می خوندم اما فرصت نمیشد جواب بدم. حالا دوباره دارم به روند عادی زندگی آنلاین برمیگردم!
واااااای استادجونم ممنونم.مرسی از محبت و توجه تون
خدارو شکر که دوباره برگشتید!
از این بابت بی نهااااااایت خوشحالم
باور کنید با این یک خط نوشته تون من کلی انرژی گرفتم و ذوق کردم
از ۳۰ آذر ماه تا به امروز من کلی منتظر یه جواب از شما بودم دیگه داشتم ناامید می شدم 🙂 اما دوباره جون گرفتم
انشاالله همیشه شاد و سلامت باشید
ای جااااااااان … 🙂 عزییزم … چقدر این خوشحالی تو ، قشنگ بود و به دلم نشست، آذر جان.
و ممنون از محمدرضای عزیز ، بابت اون همه فضای قشنگی که چه با مطالب و چه با پاسخ هاش برای اهالی این قبیله بوجود میاره…:)
سلاااااااام بر شهرزاد عزیزم
مرسییییییی 🙂 🙂
من همیشه نوشته هاتو سفارشی می خونم و کلی هم لذت می برم…
خیلیییی خوشحال شدم که الان من و دیدی و از حست نوشتی….
باید یه تشکر ویژه کنم از صاحبخونه (جناب آقای مهندس محمدرضا شعبانعلی!) که باعث شده من با افرادی مثل شما آشنا بشم
عزییییز دلم … ممنون از لطفت.
منم از این بابت و از اینکه دوستان نازنین و مهربونی مثل تو رو میشه همیشه توی این خونه حس کرد، خیلی خوشحالم. و باز هم ممنون از محمدرضا جان، این صاحبخونه ی مهربونمون …:)
خب. خداروشکر : )
سلام ای آفتاب ذهن تارم
محمدرضا جان
ممنونم که افکار متعالی خود را با ما در میان می گذاری.
من فکر می کنم بهتر است هر دو طرف را مد نظر داشت. هم مدارج و وضعیت بیرونی و هم زخمها.
اما چیزی که از فرمایشات حضرتعالی متوجه نشدم اینست که زخم داشتن بار منفی دارد یا مثبت؟
آیامعنای زخمها ، کاستیهای موجود ، دغدغه ها و رنجشهاست؟
ظاهراً معنای آن ( توجه به آنچه که باید باشد و نیست ، نارضایتی از وضعیت موجود و دیدن آنچه دیگران نسبت به آن بی توجه هستند) باشد.
زندگی با وجود آدمهایی چون تو قابل تحمل و حتی زیباست. دوست دارم
قاسم جان. ممنونم از لطفت.
راستش من زخم رو با بار معنایی مثبت و منفی نمیفهمم. «زخم» رو اگر فیزیکی نباشه، یکی از شاخصهای اصلی میدونم که انسان رو از سایر حیوانات موجود روی این کرهی خاکی جدا میکنه.
یکی از «دوران کودکیش» زخمهایی رو با خودش حمل میکنه و میشه معلم و میبینی بدترین رفتارها رو با بچهها میکنه.
فرد دیگری همون زخم رو با خودش داره و باعث میشه به یک معلم مهربون تبدیل بشه.
یکی «بی سوادی و نادانی جامعه» میشه زخمی روی روحش و جهتی برای زندگیش که تلاش کنه دنیای بهتری بسازه.
یکی همین زخم رو بهانه میکنه که به موجود پست تری تبدیل بشه.
به هر حال هر زخمی یا ناشی از فاصله بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوبه یا حاصل از شکستن تصویری در ذهن که قبلاً فکر میکردیم یک واقعیت بدیهیه و امروز میدونیم که یک رویای شیرین بیشتر نبوده
سلام استاد محمد رضای عزیزم
حرفاتون همیشه به من آرامش میده. استاد من همیشه فکر میکنم من چه کار خوبی تو این دنیا کردم که خدا شما رو تو مسیر زندگی من قرار دادش، شاید باورتون نشه جز بهترین حس های دنیاست وقتی که میبینیم که به کامنت های ما پاسخ میدید.
استاد وقتی تو سایت متمم تو قسمت تغییر زندگی من ثبت نام میکنیم پیغام میده که رمز ورود به ایمیلتون ارسال میشه ولی من چند بار میلم چک کردم برای من نمیادش.شما میدونید مشکل از کجاست؟مرسی بابت تمام خوبی های بی دریغتون.
زخمها خیلی مهمند و خیلی سازنده…اگه آدمو نکشند.. (:
درد داشتن و دونستن رنجهای بشر سازنده است.
بهترین دستاوردها پس از مشکلات هست که در روح و جان متبلور میشن.
یک مثل قدیمی هست (سازنده ش خودم هستم !) که میگه: توی این دنیا باید پوستت مثل خرچنگ سخت باشه.
این سخت پوست شدن برای یک آدم بعد از تجربه مشکلات میتونه فراهم بشه.
این گروه از سخت پوستان توان اون رو دارند که برای دیگران نقش تکیه گاه رو پیدا کنن.
بنظر میاد توجه به این نکته ضروریه که اینها سخت پوست هستند نه سخت روح…
اما بعضیها که در فرایند مشکلات تاب نیارن و زخمها از پا درشون بیاره احتمال هست دچار سخت روحی بشن که یعنی دردسر برای دیگران.
شما آدم بسیار باهوشی هستید.
من خوشحالم با آدمی مثل شما میتونم صحبت کنم.
با سلام به محمدرضاي عزيز
خيلي خيلي زيبا و پرمعني
سلام محمد رضا
اگه ممکنه چند تا کتاب خوب معرفی کن در رابطه با مدیریت
با تشکر
سلام
آنچه واسطه آشنایی من با شما و وبلاگ شماست، برنامه ماه عسل بود..دوست عزیز بسیار خرسندم از این آشنایی
و اما
جایی این نوشته رو خوندم که:
قدر هر انسانی به عمق زخمهای اوست . پس زخمهایت را گرامی بدار ! زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است . تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ….
سپاس از شما
در ادامه فرمایش شما خانم زهرا ،
صرفا به دلیل ارادتم به سرکار خانم نظر آهاری اضافه می کنم که :
این متن از مجموعه ی ” من هشتمین آن هفت نفرم” از خانم نظر آهاری ست به نام ” میراث پدر علیه السلام”. درست میگم ؟
شاد باشید
خدا قوت محمدرضا عزیز.
دقیقا همین طوره که شما فرمودید.گاهی برای شناخت آدم ها نباید از مدل ماشین و محل سکونت و…استفاده کرد.برای شناخت آدم ها باید چشم سر رو ببندیم و چشم دل رو باز کنیم.قبول دارم کار سختیه ولی غیرممکن نیست.
یاد جمله ای از دکتر شیری افتادم که بهم گفت من با زخم انسان ها مشکلی ندارم.زخم آدم رو بزرگ میکنه.
کسی که درونش زخم داره روح متعالی و بزرگی در درونش داره کسانی ککه از امتحان های بزرگ خداوند قد خم نکردند و می دونستند که در هر زمستان تپشی از بهار هست احترام بیشتری را می طلبند.
در نظرات خوندم که آیا واقعا شناخت دیگران لازمه؟؟به نظر من تکامل در جمه صورت میگیره ما انسان ها موجودات تک بعدی نیستیم.باید انسان های دیگر رو هم بشناسیم.
کلیشه ای اگه مثل همه و مثل همیشه بگم عالی بود.
پس میگم عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود.
دو بیگانه ی هم درد، از خویش بی درد، با هم خویشاوند ترند…
“دکتر شریعتی”
بنظرم کار راحتی نیست…
سلام تا حالا اینجوری به این قضیه نگاه نکرده بودم. مثل همیشه عالی بود.
از زمانیکه شما رو توی ماه عسل دیدم حدث زدم چنین نگرشی ممکنه داشته باشید
عالیه…ولی ای کاش افراد بفهمند راه شناختن دیگران را!
ممنون
سلام بر دارنده ی زخم های طلایی
و چقدر خوب که ما روز به روز به محمدرضا نزدیک می شوییم و چه خوب تر که محمدرضا هم با شناخت درد های ما بهتر در درمان ما می کوشد .
یا شاید مارا شبیه خود کند .
به امید عالی شدن دردِ دلهایمان . که ارزش واقعی ما به آن هاست .
چقدر شما به واژه “و”علاقه دارید!یا شاید ماراشبیه خودکند؟ عمرا!×!
ما برای وصل کردن آمدیم/ نی برای فصل کردن آمدیم
گاه با خود اندیشیده ام واقعا نیاز به شناخت آدم های دیگر دارم؟درشناخت خویش مانده ام دم از دیگران میزنی؟