دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

قوانین زندگی من (قسمت سوم)

دلم می‌خواست باز هم از قوانین زندگی خودم بنویسم. در میان نوشته‌های قدیمی‌ام، متنی پیدا کردم که یکی دیگر از قوانین را منعکس می‌کرد. این بود که آن را دوباره اینجا آوردم:

این روزها زیاد می‌شنوم که می گویند با این حجم کار کردن و این همه پروژه و فعالیت و …، چرا برای خودت وقت نمی‌گذاری؟

بعضی هم که من را از نزدیک نمی‌شناسند بعضی وقت‌ها می‌گویند: «این همه پول را برای چه می‌خواهی!!!».

گاهی هم می‌گویند: «واقعاً به آرامش ات فکر نمی‌کنی؟ نهایت زندگیت کجاست؟»

احساس کردم حرفهای زیادی مدتهاست در دلم مونده که میشه اینجا تحت عنوان قوانین زندگی اونها رو مطرح کرد…

قوانین زندگی محمدرضا شعبانعلی درباره آرامش

در روزهای کودکی به ما میگویند که روزی، دنیا را ترک خواهیم کرد و به آرامش ابدی خواهیم رسید.

این حرف، در روزهای سالخوردگی نیز، میتواند مایه آرامش باشد.

اما من نه کودکم، که با چنین استدلالی رام شوم و نه سالخورده که به آن آرام شوم.

من آرامش را در لحظه ها میجویم،

ناپیوسته از انبوه لحظه های گذشته و بی اتصال به دریای لحظه های آینده.

آرامش را در نگاه کردن به همین شعله مصنوعی شومینه خانه ام،

که نه با چوب، که با گاز شعله برکشیده است،

آرامش را در شنیدن صدای دوستانه تو پشت تلفن، وقتی که میگویی من هستم…

بی توجه به اینکه ثانیه بعد، اختلال شبکه تلفن، حتی همین صدا را نیز از من میگیرد…

آرامش را در صدای مادرم، آنهنگام که از اشتباه هایم هم حمایت میکند،

بی فکر کردن به اینکه این صدا را تا کی خواهم شنید،

آرامش را در لبخند پدرم، بی آنکه کلامی بگوید – چه آنکه سالها، لبخند بی کلامش، حامی من بوده است –

بی فکر کردن به اینکه تا کی این لبخند را خواهم دید،

آرامش را در لبخند غریبه ای در کافی شاپ، که میگوید مرا به نام میشناسد و من او را به چهره نیز نمیشناسم،

هر چند ساعتی بعد، هر دو میز – میز من و او – خالی شده،

آرامش را در خواب خوشی که می بینم،

هر چند در همان خواب هم می دانم که خواب است،

آرامش را در اشکهایی که گاه با خودم و برای خودم می ریزم،

بی آنکه بدانم چرا و برای چه،

آرامش را در گوش دادن به صدای رستاک، به نوای شجریان، به فریادهای شاهین نجفی، به خش خش صدای لئونارد کوهن،

بی آنکه ارتباطشان را با هم بدانم و جستجو کنم،

آرامش را در چند دقیقه حرف زدن با یک دوست، که ارزشش برایم شمردنی نیست،

هر چند ایرانسل با بی آبرویی تمام، به محض پایان تماس، ارزشش را بر حسب «ریال» اعلام میکند!

آرامش را در شوخی کردن با دانشجویانم و بلند خندیدن با آنها،

هر چند هم من و هم آنها میدانیم خنده ها از ته دل نیست،

آرامش را در لبخند آن کارگر در پمپ بنزین، که فکر میکرد با حساب و کتاب غلط دو هزار تومان بیشتر گرفته است،

و لبخند آن کارگر دیگر، که دیگر روز، با حساب و کتاب درست، دو هزار تومان انعام از من گرفت،

آرامش را در نگاه سرشار از موفقیت راننده ای که در ازدحام خیابان، خود را یک ماشین جلو انداخت و شاد شد،

و نگاه سرشار از رضایت راننده دیگر، که میتوانست یک ماشین جلوتر بیاید، اما به من راه داد،

آرامش را در همین چیزهای کوچک جستجو میکنم…

از من نپرس که لحظه های شاد چقدر داشته ای و لحظه های ناشاد چقدر،

که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


134 نظر بر روی پست “قوانین زندگی من (قسمت سوم)

  • رسالت گفت:

    مرسی محمد رضا.

  • اسماء گفت:

    می شود متنی طولانی در مورد ازدواج بنویسید
    دوست دارم نظر افراد بزرگی چون شما را در مورد ازدواج بدانم
    کامل
    ممنون
    کسی هستم که شما را در ماه عسل شناختم
    آرامش در نگاه به لبخند فرزند نیز هست
    من مادرم

  • اسماء گفت:

    سلام
    دوست دارم جوابم را بدهید
    آرامش را در ازدواج نیافتید؟!
    من که آرامش را در ازدواج دیدم.

  • fereshteh گفت:

    delneshin bood. sepas

  • anahita.s گفت:

    آرامش را در خودت فقط میتوانی بیابی…. آرامشی در وجود دیگران بهت برسه قطعا زوذگذره و بزودی برات به عدم آرامش تبدیل میشه چون احساس و عاطفه دیگران ثبات نداره و مثل یک موج سینوسی بالا و پایین میشه….

  • علی گفت:

    سلام استاد من سوم ریاضی فیزیک هستم و درسام خیلی بده وقتی فکر میکنم من که اول و دوم دبیرستان رو بخوبی پشت سر گذاشتم حالا بخوام در این مرحله درجا بزنم خیلی ناراحت می شم .از یه ترفم تستم خیلی ضعیفه ولی دلم می خواد تو بهترین دانشگاه برم و وقتی دیگران رو که مثل من بودند رو میبینم که به کجا ها رسیدن اعصابم خرد میشه و حس خود کشی بهم دست می ده که این دنیارو با همه ی خوبی بدی هاش ترک کنم ولی می ترسم. لطفا استاد راهنمایم کنید

  • ش گفت:

    و من آرامش را در بودن انسانهایی با احساس و مهربان و
    آزاده میبینم

    و آرام و دلخوشم به همین بودن های زیبا

    نه به نیست هایی که ایکاش می بودند!!!

  • Setareh گفت:

    آرامش یعنی یه نفس راحت.
    یه نفس راحت بعد از یه روز سخت.
    نفسی که میدونی با همه ی سختی های زندگی که از غم ، شادی یا حتی ترس لبریزه.اما خوشحالی که هنوز هم داریش،چون میدونی که میتونی ازش استفاده کنی.

  • علی گفت:

    سلام. من از زندگی خسته شدم دلم مخواد خود کشی کنم لطفا راهنماییم کنید

    • shabanali گفت:

      همین که اینجا سر زدی و این رو نوشتی، یک خبر خوبه و اون اینکه یک پله با خودکشی فاصله داری.
      اسم این وضعیت رو میشه گذاشت: «دلزدگی از زندگی یا بی انگیزه بودن برای ادامه زندگی»

      من بارها و بارها تجربه اش کردم. بهم کمی فرصت بده فکر کنم ببینم چه میتونم بگم برای دوست خوبم…

  • البرت گفت:

    بیشتر این چیزایی که نوشتی برای من حکم دلخوشی داره محمد رضا ادم بدون دلخوشی هم که انگار نه انگار وجود داره

  • بهنام گفت:

    آرامش یعنی هر شب بیای خونه محمد و بعدش آروم بشی!!!
    جدی میگما استاد

  • ساحل گفت:

    آرامشت ستودنی محمد رضا….
    آرامش همون لحظه هایی که میگذره و تو از خودت راضی هستی….
    از ته دل میخندی هر چند تصنعی….
    آرامش درک کردن این باورهاست….که زندگی همه ما همین لحظه هاست که میگذره….
    خیلی از آدم ها آرامششون رو در کنار کسی که میخوان باهاش زمان و سپری کنن میبینن …
    خیلی ها آرامششون رو با بودن و موندن در کنار کسی که دوستش دارن بدست میارن….
    خیلی ها نهایت آرامش و تو ثبات و تداوم دوست داشتن فرد مورد علاقشون یدست میارن
    اکثریت ما برای آرامش و درک حقیقت آرامش به همراه نیاز داریم

  • عارفه گفت:

    این متنتون خیلی به دل نشست ممنون

  • الهام گفت:

    چقد خوب بود …
    وچقد حستو منتقل کرد ….
    شاید باورت نشه ، ولی این مدت که نوشته هاتو میخوندم همیشه با خودم فک میکردم یه شخصیتی مث تو که همه چیز رو در اوج میخادوتو تمام زمینه هایی که توش کار کرده تو قله ها سیر میکنه ، چقد اینکه چیزهای کوچیک رو هم ببینه و بتونه ازشون لدت ببره رو تو خودش کم داره …
    البته شایدم من نمیتونستم این ویژگیتو ببینم ..
    ولی این متنت باز هم جایگاهت رو برام بالاتر برد مرد!

    امیدوارم این ویژگی همیشه باهات بمونه ، چون منکه فک نمیکنم چیزی آرامشبخش تر ازین وجود داشته باشه ..

    این قسمتش بینظیر یود :
    از من نپرس که لحظه های شاد چقدر داشته ای و لحظه های ناشاد چقدر،

    که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…

  • زیبا گفت:

    سلام دوستان خوبم
    همدیگر رو فراموش نکنیم.
    (التماس دعا)…………….

  • fereshteh.k گفت:

    آرامش يعني داشتن يه دوست خوب مثل شما كه خيلي خوب بهمون ياد ميده،كه آرامش ميتونه تو چيزهاي ساده ي اطرافمون خلاصه شه كه ممكنه خيلي وقتها بهشون توجه نكنيم.
    حتي از درد دلاتون هم آدم ميتونه كلي چيز ياد بگيره،عالي بود ممنون

  • سمانه گفت:

    سلام
    تيتر دلنوشته منو ياد كتاب “آرامش وخوشبختي يا در جست وجوي خوشبختي” از لرد اوبري انداخت وباعث شد لابه لاي كتابام بگردمو دوباره بخونمش. كتابي كه حدود۱۰سال پيش خوندمش وحالا ميبينم چقدرتو زندگيم تاثير داشته بااينكه اون سالها ۱۰-۱۲ ساله بودم وشايد وقتي كتابو ميخوندم طوري كه امروز ميفهممش ،نميفهميدم اما تاثير خودشو داشته واز اين بابت خوشحالم وآرام به خاطر همه ي چيزهايي كه داشتم ؛پدرومادري كه موجب شدن روزاي نوجونيموبا كتابايي كه تو كتابخونه داشتن پركنم.
    به خاطر همه ي اتفاقاي زندگيم خوشحالم محمدرضا
    وازتو ممنونم به خاطر اين متن . اگه ايميل چندروز پيشمو نخوندي ديگه نخونش .چون من از زندگي چيزي نميخوام جز “آرامش” حالا كه فكر ميكنم ميبينم خيلي از چيزهايي كه تو اون ايميل نوشته بودم گاهي باعث آرامشم ميشن.

    استاد چندتا كتاب معرفي كنيد كه مطالعه كنيم؛احساس ميكنم بايد يه كتاب خوب تو اين روزا بخونم اما چه كتابي؟

  • زیبا گفت:

    MR30
    خیلی حس دوست داشتنی داشتید. چقدرتلاش میخواد که به این طرز فکر برسیم؟

    • shabanali گفت:

      فکر میکنم بعضی از وضعیت های ذهنی، بیشتر از تلاش به تعدادی «رویداد» نیاز دارن که البته تو زندگی همه ماها هست اما گاهی ازش صرف نظر میکنیم…

  • اکبر گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    خسته نباشی
    میدونم قبلا ازت راجع به قانون جذب سوال پرسیدن و جوابت رو هم خوندم.ولی دلم میخواد برامون بیشتر توضیح بدی…

    • shabanali گفت:

      یک بار راجع بهش باید کامل بنویسم اکبر جان.
      همین روزها مینویسم. ممنون که یادآوری کردی.

    • shabanali گفت:

      آره یادمه اکبر جان. خیلی بحث مهمیه. حتماً تو همین روزها راجع بهش مینویسم. بهم یک فرصت کوچیک بده.
      راستی ممنون که این موضوع رو یادم انداختی

  • معصومه گفت:

    این روزها یکی از آرامش های منم اینکه به این خونه میام و وقتی می بینم پستی گذاشتی یا تعداد کامنت ها نسبت به قبل بیشتر شده می فهم که هم سلامت و سر حالی و هم دوستان اینجا را فراموش نکرده ای.

    راستی محمدرضای عزیز در متن بالا دوستان این خانه را فراموش کردی.

  • Marzie.D گفت:

    لئونارد کوهن رو کاملا باهات موافقم مخصوصا ترانه
    To the end of love

  • کوچ بنفشه های مهاجر گفت:

    به ضیافت زندگی میروم،درسبد شادمانیهایم،یک دسته گل دارم،مقداری رایحه یک مشت صفا.میروم تاضیافت زندگی رابا اینها بیارایم.
    ………………………………………………………….
    من برای آنهاکه دوستم دارند زندگی میکنم آنهاکه مراهمانگونه که هستم می شناسند برای حل مسائلی که حل نشده باقی مانده اند،برای جبران اشتباهاتی که مرتکب شده ام،برای آینده ای که دردوردستهاست،برای بهشتی که به من لبخندمیزندو درانتظارم است…. برای تمام خوبیهایی که می توانم انجام دهم….
    (وای که چقدر آرام است گوشه ای از ذهنم با دلنوشته هایتان)

  • آرمین گفت:

    واقعا خیلی خوب بود ولی یه لحظه فکردم خودم این هارو نوشتم نگرش من هم همین طور (جسارت نباشه)

    • shabanali گفت:

      متن هایی که با دل نوشته میشن نه با قلم، این حس را به مخاطب میدن که انگار خودش نوشته.

      من هم متن های زیادی رو میشناسم که این حس رو بهم میدن آرمین جان.

  • النا گفت:

    چه دید قشنگی به آرامش……:

    که من آرامش را در چشم بستن بر حساب و شمارش و ارزیابی و سنجش جستجو میکنم…

    استاد خوشحالم که ماه عسل باعث آشنایی ما شد…..دقیقا مثل عسل…..بهتون افتخار می کنم. 😉

  • shirin گفت:

    استاد یک سوال بپرسم ؟ البته اگر دوست دارید جواب بدید… شما چقدر اعتقاد به حضور خدا تو زندگیتون بهتون
    آرامش میده >؟ اخه این چیزیه که خورم جدیدا بهش رسیدم …می خواستم بدونم آدمی مثل شما چه حسی نسبت به این موضوع داره ؟؟

    • shabanali گفت:

      سوال سختیه شیرین.
      اما من فکر میکنم آخرین مرحله رشد یک انسان مرحله ایه که حتی اگر بهش گفتند خدا وجود نداره، ذره ای تغییر در رفتار، روحیه، انرژی و انگیزه اش ایجاد نشه و مسیر قبلی رو ادامه بده

      • shirin گفت:

        به نظر شما میشه؟؟ اگه ادم همه جا به قدرت خودش فقط تکیه کنه یه جایی کم میاره …این طور نیست؟؟ به من اگه بگن خدا وجود نداره توی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات واقعا نا امید میشم.. البته در صورتی که تلاش خودمو بکنم…نه اینکه فقط منتظر خدا بشینم…

        • shabanali گفت:

          شاید باید بزرگتر بشیم شیرین…

          • مصطفی هادیان گفت:

            سلام محمدرضای عزیز.

            برداشتی که من از این حرف میکنم:
            فردی که به چنین مرحله ای از رشد رسیده باشه، اینقدر قوانین عالم هستی رو خوب درک کرده و نگاه سیستمی و عمیقی به جهان داره که اگه حتی قبول کنه که خدای متشخصی وجود نداره چیزی را از دست نداده و باز هم مسیر قبلی اش را با قدرت طی میکند.
            این برداشت چقدر با دیدگاه شما همخوانی دارد؟
            اگر امکان داره بیشتر در مورد نگاهتون به این امر توضیح بدید.

            خیلی خیلی ممنون.
            ارادتمند شما.

  • سارا.ر گفت:

    راستی یادم رفت بپرسم حالا حالاها از کافه خبری نیست؟ مهمونی تعطیل؟

    • shabanali گفت:

      سارا جان. یک مقدار از نظر کاری، حجم کارا خیلییییی زیاد شده در حدی که همون یکی دو ساعت خواب من هم کفاف نمیده.
      کافه به زودی دوباره برگزار میشه (به قول این رستورانی ها با مدیریت جدید!!)
      البته شوخی کردم. خودم هستم و میمونم و کرکره های کافه هم خیلی زود میاد بالا.

      • سارا.ر گفت:

        ممنون از اینکه با وجود ساعات کاری زیادتون هنوز این سایت هست و میشه بیایم بهتون سربزنیم، منتظریم هر وقت که شما صلاح بدونید مهمون کافتون باشیم، با مدیریت خوب محمدرضا شعبانعلی

  • سارا.ر گفت:

    سلام، آرامش تو تک تک جملات حس میشه
    کاش بشه تو هر لحظه ای که تو موقعیت مشابه قرار میگیریم همون موقع بهش فکر کنیم و حس آرامش حس همیشگی لحظه های پر تنش زندگی بشه
    خوشحالم که قیمتی نداره یعنی چیزی باهاش برابری نمبکنه اما خیلی ها هم هستن که تمام عمر سعی میکنن انقدر بدست بیارن که بتونن آرامش و بخرن لحظه که از دست رفت تازه میفهمن میشد آرامش و تو تک تک لحظات ساده زندگی دید و به سادگی از کنارش نگذشت
    آرامش یعنی خوندن نوشته هاتون و لذت بردن از اون بی اینکه به این فکر کنی که شاید چند ثانیه دیگه اینترنت قطع بشه
    به دلم نشست، خوندنش آرامش بخش بود.

  • پگاه گفت:

    …یه جملش خیلی چسبید خنده های بلندی که همه میدونیم از ته دل نیست…همش آرامش رو گفتید چیزی از نهایت زندگی نگفتین…
    این متن خیلی چیزها رو در کله من به ارتعاش در آورد….خیلی…:)
    همینقدر بگم که اگه قبلا بهم میگفتن از زندگی چی می خوای یا چرا فلان کارو انجام میدی میگفتم آرامش….ولی الان که میتونم بگم تقریبا راهش و پیدا کردم راه با ارامش درون زندگی کردن رو باز هم درونیاتم من و به تقلا می کشونه برا خواستن تلاش کردن رسیدن و باز هم خواستن…ممنون

  • ناهید گفت:

    دی ما و می و عیش خوش و روی نگار امروز غم و غریبی و فرقت یار
    ای گردش ایام ! تو را هر دو یکی است جان بر سر امروز نهم ، دی باز آر
    خدا حفظتون کنه
    سپاس فراوان…
    ممنون که هستین
    چندبار کامنت گذاشتم،اما گفت کامنتت تکراریه 🙁

  • ناهید گفت:

    دی ما و می و عیش خوش و روی نگار امروز غم و غریبی و فرقت یار
    ای گردش ایام ! تو را هر دو یکی است جان بر سر امروز نهم ، دی باز آر
    خدا حفظتون کنه
    سپاس فراوان…
    ممنون که هستین

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser