دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

درباره متابعت، عصیان و تطبیق پذیری

اعتراف اول – همیشه با خواندن و جمع کردن و نقل کردن جملات کوتاه بزرگان مشکل داشته‌ام. احساس می‌کنم کم نیستند آدمهای زیادی که دقیقاً مانند طوطی یا کاسکو، جملات حکیمانه‌ی زیادی را حفظ کرده‌اند و تکرار می‌کنند و از اینکه دیگران برایشان لبخند می‌زنند یا تشویقشان می‌کنند لذت می‌برند. زمانی، صرفاً ما معلمان و سخنرانان متهم بودیم که حرفهایی که نمی‌فهمیم و عمل نمی‌کنیم را نقل می‌کنیم. خوشبختانه ظهور و بروز شبکه‌های اجتماعی نشان داد که عقده‌ی «فهمیده‌ جلوه کردن» صرفاً به ما محدود نیست و دیگران هم که تا کنون امثال ما را نقد می‌کرده‌اند، صرفاً تریبون نداشته‌اند و امروز آنها هم به جرگه‌ی امثال ما پیوسته‌اند!

اعتراف دوم – با وجود اعتراف اول، فکر می‌کنم در بین دوستان و آشنایانی که می‌شناسم، خودم یکی از بزرگترین مجموعه های جملات کوتاه را گردآوری کرده باشم! دفترچه‌های زیادی دارم که جملات کوتاه را در آنها جمع می‌کنم. گاهی فیش برداری می‌کنم. بریده‌ی روزنامه‌ها را گردآوری می کنم یا خودم بعضی جملات را پرینت می‌گیرم و روی در و دیوار و دفترچه‌هایم می چسبانم.

اعتراف سوم- حدود یک سال است که احساس کردم جمع کردن این نقل قول‌ها یا مرواریدهای فرزانگی (نام یکی از کتابهای نقل قول است که قدیمها خریده‌ام و هنوز دارم) دقیقاً شبیه کار کلاغ است که مروارید و اشیاء براق را جمع می‌کند. هر وقت کلاغ‌ها و علاقه‌ی آنها به اشیاء ریز و براق را می‌بینم، حرف کودک یکی از بستگان برایم تداعی می‌شود که می‌گفت: سیاهی کلاغ آزارش می‌دهد. این چیزهای سفید و براق را جمع می‌کند تا سیاهی خودش را فراموش کند!

با توجه به این وضعیت، تصمیم جالبی گرفتم که برای خودم مفید بوده و گفتم شاید برای شما هم مفید باشد یا حوصله‌ی انجام آن را داشته باشید.

از سال گذشته، هر وقت جمله‌ی زیبایی را «جمع» می‌کنم (چه روی موبایل و چه روی کامپیوتر و چه در دفترچه‌های مختلف) در موردش فکر می‌کنم و دو یا سه صفحه می‌نویسم. ممکن است این سه صفحه هیچ ربطی به اصل جمله نداشته باشد. اما مهم نیست. به هر حال تداعی‌های وابسته به آن جمله است.

عمداً می‌کوشم میزان نوشته‌هایم به دو یا سه صفحه برسد. چون در حجم کمتر، به فکر کردن وادار نمی‌شوم. می‌شود همین کامنت‌های تهوع آورمان در اینستاگرام زیر سخنان بزرگان. طوطی هم چند جمله‌ی اول را راحت حرف می‌زند. بعد از یک پاراگراف حرف زدن است که فرق او با انسان مشخص می‌شود!

دو سه صفحه نوشتن تلاشی است برای اینکه وادار به فکر کردن بشوم و اعتراف می‌کنم که از وقتی این کار را می‌کنم، می‌بینم که چقدر مفاهیم و جملات و حرف های حکمت‌آمیزی بوده که خوانده‌ام و حفظ هم بوده‌ام و برای دیگران هم گفته‌ام اما هرگز آن را نفهمیده‌ام.

یا اینکه چقدر حرفهایی بوده که فکر می‌کردم عمیق‌ هستند و الان که بیشتر در موردشان می‌نویسم می‌بینم که صرفاً تابلوی زیبایی از کلمات بوده‌اند و نه یک جمله‌ی معنی دار.

به تدریج می‌خواهم بخش‌هایی از آن نوشته‌ها را اینجا منتشر کنم. تاکید میکنم خیلی وقت‌ها تداعی‌ها هیچ ربطی به اصل جمله ندارد. اما این هیچ چیز از ارزش آن جمله یا ربط آن جمله به حرفهای من کم نمی‌کند. آن جمله محرکی برای فکر کردن بوده و هر چیزی که محرکی برای فکر کردن باشد بی شک، ارزشمند و مقدس است.

مقدمه – یکی از جملاتی که خیلی دوستش دارم و مدتهاست که چند روز یکبار روی صفحه‌ی موبایل به عنوان تصویر پس زمینه قرار می‌دهم این جمله است (قبلاً متاسفانه آن را روی اینستاگرام منتشر کرده‌ام).

ِDescribe yourself in three words I am a rebel

معنای اولیه Rebel البته بیشتر به شورشی نزدیک است. در زبان لاتین، به کسی گفته می‌شده که پس از شکست خوردن در جنگ، مجدداً بر علیه قدرت حاکم، اعلام جنگ کند. اما امروز معنای Rebel به شورشی محدود نیست. هر کسی که بر ضد یک قدرت حاکم یا چارچوب حاکم یا عرف حاکم یا قاعده‌ی حاکم قیام می‌کند، عصیانگر محسوب می‌شود.

دوست داشته باشید یا نه. من پرسش و پاسخ بالا را در فارسی اینگونه می‌نویسم:

خودتان را در سه کلمه توصیف کنید.

من یک عصیانگر هستم. [عصیانگر حتی در تعریف هم، قاعده را رعایت نمی‌کند و از چهار کلمه استفاده می‌کند!]

همیشه به این فکر می‌کردم که عصیان و متابعت چه هستند و چه مصداق‌هایی دارند و کدام خوب است و کدام بد است؟ فکر می‌کنم عصیان را نمی‌توان به ذاته درست یا نادرست دانست. بلکه سوال مهم این است که عصیان در برابر چه چیزی یا چه کسی؟ متابعت در برابر چی چیزی؟

من – در این نوشته – به عصیان و متابعت در برابر محیط فکر می‌کنم. وقتی می‌گویم محیط، قسمت عمده‌ی توجهم به جامعه است و همه‌ی آن چیزی که جامعه از من می‌خواهد. جامعه در نگاه من، بیش از آن که به آینده تعلق داشته باشد، به گذشته تعلق دارد. جامعه در بهترین حالتش، به زمان حال فکر می‌کند و آنکس که گذشته و آینده را رها می‌کند و به زمان حال فکر می‌کند، احتمالاً جز افسردگی یا سرمستی، حس دیگری را تجربه نخواهد کرد.

جامعه در نگاه من – لااقل در این نوشته – چیزی مخالف فردیت انسان است. انسان به آینده نگاه می‌کند. به سمت آن چیزی که نیست و باید باشد. در انتظار نقطه‌ای بهتر از انجا که امروز است. پشت به گذشته کرده و رو به آینده ایستاده است. زمان حال برای او چیزی نیست جز زمینی که بر آن پا می‌کوبد و گذشته چیزی نیست جز دیواری که به آن تکیه می‌کند. البته اگر استحکامی برای آن مانده باشد.

چنین است که حرفهای جرج برنارد شاو را دوست دارم که در پرده‌ی سوم نمایشنامه‌ی زیبایش به نام مرد و ابرمرد می‌گوید: انسانهای اهل منطق، خود را با جهان تطبیق می‌دهند و انسانهای به دور از منطق، می‌کوشند جهان را با خود تطبیق دهند و با این تعریف، جهانی که ما امروز می‌بینیم حاصل رفتارها و حرف ها و تحلیل‌ها و تصمیم‌های انسانهای بدون منطق است.

طبیعی است که در این جمله، منطق به معنای مثبت و مصطلح رایج نیست. بلکه به معنای ارزشگذاری‌های ذهن کهنه‌ و حیوانی ماست که حفظ وضعیت موجود را بر دستیابی به هر وضعیت دیگری ترجیح می‌دهد و از هر ناشناخته‌ی تجربه ناشده‌ای می‌ترسد. منطق می‌خواهد جان ما را حفظ کند. نه اینکه آینده‌ی ما را بسازد.

بدون منطق بودن به معنای ضدیت با منطق نیست. بلکه به معنای بودنی فراتر از منطق است. انسانی که در ذهن خود رویا می‌پروراند، ضد منطق نیست. اما پا از زندان تنگ و حقیر منطق بیرون گذاشته است. همچنانکه آنکس که عاشق است، منطق را رد نمی‌کند. اما منطقی دیگر برای خود می‌سازد. منطقی که هر عاشق دیگری می‌فهمد و منطقی بودنش را تایید می‌کند.

با این تعریف که من می‌گویم و می‌فهمم، متابعت مطلق با مرده بودن فرقی ندارد. درست مانند یک پر که بر دامن باد، میچرخد و می‌رقصد و می‌رود. مقصد کجاست؟ ناکجاآباد. چه بر سرش می‌آید؟ مهم نیست. هر چه بادا باد!

این نوع انسانها، همانهایی هستند که Asch از آنها نام می‌برد و برایشان آزمایش طراحی کرده است:

Asch Experiment Social Psychology Conformity

چهارده نفر را می‌نشاند و از قبل به آنها می‌سپرد که اگر از شما پرسیدم خط سمت چپ با کدام خط برابر است، بگویید C. و بعد نفر پانزدهم که از همه‌ جا بی خبر بوده وقتی نظر چهارده نفر دیگر را می‌شنود، او هم میگوید: C.

این آزمایش شکل‌های مختلف تکرار و تایید شده است. تنها تفاوت جدی در این است که برخی از ترس مسخره شدن یا طرد شدن می‌گویند C و برخی دیگر با این حجم تکرار، واقعاً طول خط سمت چپ را مساوی C می‌بینند و چشمشان هم یاد می‌گیرد که آن دو خط نابرابر را برابر ببیند.

این جنس از متابعت، همان Conformity و هم شکل دیگران شدن است. همان راهکار معروف و قدیمی که می‌گفت هم رنگ جماعت باش که رسوایی ترسناک‌تر است و ما آن را به فرزندان و اطرافیانمان هم تجویز می کنیم! این همان چیزی است که من از آن نفرت دارم و شاید به همین دلیل است که جمله‌ی چهار کلمه‌‌ای بالا  برای من جذاب و دوست داشتنی است.

اما سوال اینجاست:

آیا واقعاً عصیان، راهکار توصیه شده‌ای است؟ آیا می‌توان گفت که انسان بودن با عصیان کردن آغاز می‌شود و قبل از آن، هر چه هست صرفاً یک حیوان دوست داشتنی است که البته به قدرت تکلم نیز دست یافته است؟ اینها را نمی‌دانم. احتمالاً باید فیلسوف‌ها بیایند و حرف بزنند. فیلسوف‌ها – یا لااقل بسیاری از آنها – کسانی هستند که می توانند در مورد موضوعاتی که هیچ تاثیری بر هیچ چیز ندارد، فکر کنند و حرف بزنند و این مهارتی بس شگرف است که از من ساخته نیست.

اما یک چیز را حس می‌کنم و باور دارم. اینکه بین متابعت و عصیان، خط سومی هم هست. خط تطبیق پذیری.

قبلاً هم گفته بودم که اکثر تعاریف جدید هوش، به نوعی مفهوم تطبیق پذیری را در خود دارند. هوش هیجانی شاید بهترین مثال باشد. تطبیق دادن خودمان با حال و هوای محیط و حس و حال طرف مقابل. حتی درک حال خودمان و تطبیق دادن رفتار و گفتارمان با حال درونی‌مان.

تطبیق پذیری به معنای ضعف نیست. بلکه می‌تواند قدرت تغییر محیط را به ما اعطا کند. چنانکه آنها که هوش هیجانی بیشتری دارند و تطبیق پذیرتر هستند، قرار نیست تابع دیگری و دیگران باشند. بلکه قرار است بیشترین تاثیر و تغییر را در طرف مقابل و محیط اطراف خود ایجاد کنند.

باز هم قبلاً گفته بودم که لااقل در تعریفی که من می‌فهمم، دایناسورها قوی بودند. اما هوشمند نبودند. چون با محیط اطراف خود تطبیق پیدا نکردند و حذف شدند. انسانها هوشمند بوده‌اند چون توانسته‌اند طبیعت ‌و آسمان‌ها و زمین را تسخیر خود کنند.

اگر در اثر اشتباهات انسان و خیانت به طبیعت، نسل ما از روی زمین حذف شود، مورچه‌ای که پیروزمندانه بر فراز تپه‌ای می‌ایستد و به زمین بی انسان نگاه می‌کند، هوشمندی خود را به اثبات رسانده است.

اختراع خودرو و هواپیما و کامپیوتر و هزار چیز پیچیده‌ی دیگر، نشان از هوشمندی نیست. تنها نشان از توانایی ابزارسازی دارد. ابزار هم قرار است زندگی را ساده‌تر و شیرین تر کند و به بقای نسل ما کمک کند.

اگر مورچه یا موریانه، با ابزارهای ساده‌تر، بقاء نسل خود را تضمین کنند و ما با ابزارهای خود منقرض شویم، هوشمندتر نبوده‌ایم. تنها قدرتمندتر بوده‌ایم. همچنانکه هنوز هم که هنوز است، کسی در قدرت دایناسورها تردیدی ندارد!

اما سوال اینجاست که مرز بین متابعت و عصیان و تطبیق پذیری کجاست؟

آنکس که مسیر آموزش رسمی را می‌رود و برای کسب لبخند و احترام دیگران سالهای سال پشت میز و نیمکت می‌نشیند و متابعت مجسم است، چقدر آرام و راضی خواهد بود؟ چقدر انسان خواهد بود؟

آنکس که هرگز به مدرسه نمی‌رود و هیچ نظمی را نمی‌پذیرد و در کوچه و خیابان می‌ماند و حتی شاید معتاد و مست، بمیرد و خود را عصیان محض بداند، کجا خواهد بود؟ چقدر آرام و راضی خواهد بود؟ جز اینکه عصیان در اوج خود به نابودی می‌کشد؟ و جامعه، هر عصیان گری را همچون سلولی سرطانی از خود خواهد راند؟

تطبیق پذیری کجای این ماجراست؟ برای کسی که از یک سو نمی‌خواهد ماهی قرمز مرده‌ی تنگ نوروزی باشد و از سوی دیگر نمی‌خواهد با بیرون پریدن از تُنگ، همین فضای تَنگ را هم ببازد، انتخابها چگونه باید باشد؟

این سوال جواب ساده‌ای ندارد. اما من همیشه با خود گفته‌ام، عصیان کردن تا مرزی که خطر طرد را جدی نکند، می‌تواند آخرین مرز تطبیق پذیری باشد. دنیا را چنین افرادی ساخته‌اند و غیر از این هر چه بوده، یا ماهیان مرده‌ و خفته‌ در ته تنگ بوده‌اند و آنها که با تنهایی و طرد، زندگی را به همین ماهیان مرده واگذار کرده‌اند…

درباره متابعت عصیان و تطبیق پذیری - محمدرضا شعبانعلی

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



64 نظر بر روی پست “درباره متابعت، عصیان و تطبیق پذیری

  • reza گفت:

    سلام
    دو ماهی هست که با شما از طریق سایت آشنا شدم، فقط میخوام اینو بگم که هر موقع مطلبی از شما میخونم احساس خوبی بهم دست میده و کلی اطلاعات کسب میکنم ، ولی تا الان کامنتی نداده بودم ، با خوندن مطلب امروز، خودم رو “وادار” کردم تا از طریق این کامنت ، نظر و احساسمو ابراز کنم ، و ازتون تشکر کنم .
    ممنون

  • نینا گفت:

    سلام 🙂
    در مورد اعتراف اول این کلیپ رو ببینید لطفا :
    http://www.aparat.com/v/SLp4B/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%8C_%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%AF_%D8%B3%DA%AF_%D8%AF%D8%B3%D8%AA!!(%D8%B4%D9%88%D8%AE%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%85)

    پیشنهاد خوبی بود ، منم سعی میکنم این کار رو انجام بدم حتما ، مثل اون راهکار یادگیری زبانتون که گفتید هر شب یک جمله انگلیسی بنویسید باید اینم جالب باشه 🙂
    ضمن اینکه من هر شب دارم خاطره و دل نوشته های انگلیسی مینویسم.

  • پروانه گوهرانی گفت:

    عصیان برای من تداعی کننده به چالش کشیدن ، عصیان در برابر چه چیزی؟ باورهای کهنه و پوسیده ام. مثال می زنم: احساس ارزشمند بودن را با مسائل و افراد ربط دادن و یا باور بدنبال مقصر گشتن. حالا که می دونم جایی که مقصر هست محکوم هست و حکومت هم هست. محکوم نمی تونه تغییر کنه و هر وقت یقه خودم رو می گیرم بخشی از تمایلم رو دارم می کشم و اتفاقا تمایل همون چیزیه که برای تغییر بهش نیاز دارم! متابعت به نظر من تحت کنترل بودن هم هست. من بعنوان یک زن از نوعی قطع ارتباط واهمه دارم ترس از طرد شدن و ترس از شنیده نشدن و دیده نشدن .اینجاست که ممکنه هویتم رو از دست بدهم ، بی آنکه بدانم در ازای آنچه که داده ام چه گرفته ام و اما تطبیق پذیری به نظرمن با مفهوم پذیرش همراه و پیامد تغییر . من تحت تاثیر شرایط، زمان، مکان، موضوع، وضعیت و شخصیت هستم. می پذیرم سنم رو جنسیتم رو موقعیت جعرافیایی ام رو محدودیت ها ممنوعیت ها و محرومیت هایم رو . من اینطوری برای خودم تعریف می کنم در بیرون ( دنیای مادی) تابع شرایط هستیم و درون من باید تابع اصول باشد. اصول رو من برای خودم تعریف می کنم، دست از جنگ با خودم بر می دارم.همه چیز دائم در حال تغییر است پس تغییرات رو بشناسم و باهاشون همراه بشم.برای پذیرش خودم لازمه با خودم همدردی کنم، با واقعیت ها حتی اگر هم تلخ هستند همسو می شم.اصل: سعی نکنم خودم رو ثابت کنم چون اونوقت دیگری رو بی ثبات کردم.محکوم نکنم تا محکوم نشم.راجع به ضعف دیگران صحبت نکنم و همدردی کنم. درک می کنم اون کسی که داره اذیت می کنه همون کسی یه که داره اذیت می شه .مرز بین عصیان، متابعت وتطبیق پذیری رو اینطوری برای خودم تعیین می کنم: با تشخیص چه مسائلی قابل کنترل و چه مسائلی نیست و درگیر مسائل خارچ از کنترل نشدن. از آنجایی که باور دارم ضامن تغییر عشق است همینطوری که هستم خودم رو دوست داشته باشم، بکوشم با گوشم بشنوم با چشمم ببینم با فکرم بدونم و با قلبم بپذیرم.
    سوال: از آنجایی که مطالب بیشتردر حوزه علمی هستند و گفته های من تجربی. نمی دانم با قوانین پیچ همسو هستند یا خیر ؟” یک برداشت آزاد از نوشته شما “

  • مهران گفت:

    از تمامي خوانندگان عزيز پيشاپيش پوزش ميخوام . ميدونم چندان مربوط نيست.

    پاره اي از مصاحبه با همسر دكتر علي شريعتي مرد عصيانگر چند دهه پيش. و معلم بي بديل تاريخ انسانيت.

    «فکر می‌کنم اگر شوهرم کمک می‌کرد و اگر مجبور نبودم بار او را هم بکشم، اوضاع برای کارهای خودم مساعدتر بود ولی وقتی می‌گفتم باید امروز این چیزها را بخریم، می‌گفت چشم و بعد می‌رفت و غیبش می‌زد. خب من خیلی فرصت برای رویاپردازی نداشتم. شب می‌‌آمد و می‌دیدیم از وعده‌ها خبری نیست. حتی یادم هست بچه گوش‌اش درد گرفته بود. از شب تا صبح توی یک اتاق از ناله خوابش نمی‌برد. فردا شب احسان خانه نبود و علی اصلا نفهمید بچه کجاست. بعد از دو روز گفت: پوران! احسان کو؟ اشکم در آمد و گفتم دو روز است که احسان بیمارستان است و گوش‌اش را عمل کردیم. دادم به آسمان رفت. این زندگی برای من فرصت تخیل نمی‌گذاشت. از وقتی احسان را حامله بودم دنبال این بودم که انگلیسی بخوانم اما تا الان هم این زبان را خوب فرانگرفته‌ام. هی کلاس رفتم و هیچ وقت فارغ بال نبودم برای این که تمرکز کنم و کار خوبی انجام دهم. من نمی‌توانستم رویاپردازی کنم.»
    .
    از مصاحبه با پوران شریعت رضوی، همسر دکتر علی شریعتی
    .
    مجله اندیشه پویا، شماره ۲۴، نوروز ۹۴

    • اشكان گفت:

      در احراز اصالت متن كمي مشكوكم
      ولي عميقا ياد رمان ” كيميا خاتون” نوشته ي خانوم سعيده قدس افتادم.
      در اون رمان به زندگي زناشويي شمس تبريزي اشاره ميشه كه گويا
      برخلاف شهرت عرفانيش چندان دلچسب هم نبوده.
      البته تفكيك جنبه هاي مختلف زندگي افراد، خودش داستان مفصلي داره .

    • کمال گفت:

      سلام آقا مهران . اتفاقا بسیار مربوط و به موقع بود . اتفاقا” آرمانگرایان خود شیفته و خود هوشمند پندار , دن کیشوت وارانه در تلاش برای مثلا نجات انسان از جهل و هدایتشان به سعادت با حرافی و سفسطه و یارگیری از میان متابعان و مریدان آرمانگرا ,دائما عصیان میکنند و به دنبال ایجاد آرمانشهر توهمی خودشان زمین را به … کشیده اند.

    • معین گفت:

      سلام…
      مطمئنا افرادی که تعادل را در زندگی خودشون حفظ میکنند هیچ وقت ماندگاری در تاریخ و ذهن مردم را تجربه نخواهند کرد..

      و افرادی که نا متعادل میشوند و بر نکته ای خاص تمرکز میکنند … تا ابد با اون نکته آنان را خواهند یافت و شناخت…

      تو یکی از مصاحبه های خود محمد رضا با امیر تقوی
      لینک دانلود : http://radio.shabanali.com/steve-jobs-amir-taghavi.mp3

      http://www.shabanali.com/ms/?p=4240
      اگر اشتباه نکنم توضیح میدن که استیو هم به خاطر نامتعادل بودن و عصیانگریش دنیای پیرامون خودش رو تغییر داد…

      قطعا افرادی به بزرگی استاد شریعتی باید از هزاران چیز عبور کنند تا به جایگاهی برسند که بتونن با قلمشون راه زندگی به ما آدم های متعادل نشون بدن…
      اما خودشون…..

    • مرضيه گفت:

      اتفاقا مطلب شما خيلي هم مربوط بود به كليت متن

      شايد به نظر برسه اين مطلب نقد منفي است در مورد عصيانگري آقاي شريعتي اما از منظر ديگه، اين مطلب توصيفي است از متابعت محض همسرشون و عقده ها و دلخوري هاي حاصل از اون. خانم شريعتي هم ميتونست عصيانگر باشه، البته كه هزينه هايي هم بايد مي پرداخت كما اين كه بقيه عصيانگران -و خود آقاي شريعتي- پرداخته اند.

  • یاسمن گفت:

    سلام
    میشه لطفا راجع به این جمله یکم بیشتر توضیح بدید ؟
    (عصیان کردن تا مرزی که خطر طرد را جدی نکند .میتواند آخرین مرز تطبیق پذیری باشد )

  • مجتبی گفت:

    اینکه گفتید با دو سه صفحه نوشتن خودتان را “وادار” به فکر کردن می کنید واقعا درست بود، بخاطر اینکه من همیشه معتقد بودم نباید خودم را به هیچ چیزی “وادار” کنم و تنها کافیست معنای آن را درک کنم و بعد آن چیز اگر واقعا ارزشمند بوده باشد به خودی خود آنقدر برایم جذاب می شود که به هیچ نیروی محرکه ی اضافی ای چون “مجبور کردن نفس” نیازی نخواهم داشت، اما کم کم دارم می فهمم که اصلا اینطور نیست و من اشتباه می کرده ام، راه درست همین راه شماست.
    انسان در بدست آوردن کامل هرچیز چند مرحله را طی می کند، و تنها یک مرحله ی آن حل یا کشف مساله از نظر فکری ست، در مرحله ی بعد فرد باید آن چیز را در طبع و احساس خودش هم حل کند، و اینطور نیست که مرحله ی اول خود به خود منتج به مرحله ی دوم باشد.
    وقتی آن جمله را هم زمانی دوست می داشته اید که “من یک عصیانگر هستم” می توانم احساس کنم که این عصیان احتمالا رو به سوی هیچ حصاری جز حصارهای درونی خود شما نداشته تا دنیا را با تطبیق، به نحو احسن قلمرو حصارهای موردپسند خودتان بکنید و در هیچ حصار دیگری نیز نباشید.
    عجیب که امروز داشتم نامه ی ۳۱ نهج البلاغه را می خواندم و باز هم همین مفاهیم با پختگی بسیاری چشم نوازی می کرد! امام علی(ع) در قسمتی از این نامه به فرزند گرامیشان می فرمایند: «عود نفسک التصبر علی المکروه»، یعنی حتی اگر وجودت از تبعیت چیزی درست _به هردلیل، مثلا دیدگاه جامعه_ محنت می کشد، تلاش کن تا با تصبر دربرابرش مقاومت کنی و نفس خودت را هم شکل آن بکنی و بالاخره به آن عادتش دهی، و در واژه شناسی اش هم تاکید می کند که تصبر با صبر یکسان نیست! و تصبر “وادار کردن خود” است تا آن زمانی که “اهل صبر” شوی. 🙂

  • یلدا گفت:

    من کسی بودم که همیشه از گیر افتادن در دام متابعت می ترسیدم . به خاطر همین ترس کم کم تبدیل به یک موجود عصیانگر شدم که داشت به مرزهای خطرناکی می رسید. ولی جلوش رو گرفتم و سعی کردم کنترلش کنم. این شد که تطبیق پذیری م بالا رفت.و الان از زندگیم به مراتب لذت بیشتری میبرم، از این که آگاهانه هر روز تمرین میکنم و پیشرفتم رو میبینم.
    من مدتی میشه که نوشته های شما رو می خونم و در این سایت رفت و آمد! میکنم .هیچ وقت نظرم رو نمی نوشتم اما..این متن به قدری نزدیک به ذهن و روحم بود که به وجد اومدم و تصمیم گرفتم که احساسم رو با شما در میون بذارم.
    بیانِ شما و طرز فکر شما، نیرو محرکه و تلنگر بسیاری از روزهای من شده.
    مرسی.

  • محسن نوری گفت:

    حدود ده روز است که هر روز تصمیم گرفتم ۵۰۰ کلمه بنویسم. وبلاگی درست کردم و اونجا نوشته‌هام رو میذارم. امروز داشتم فکر میکردم اینکه در مورد عبارات قشنگ پانصد یا گاهی هزار کلمه مینویسم آیا از کمبود موضوع است یا نه؟! امروز با این نوشته شما به جوابم رسیدم. ممنونم

  • آمیتیس گفت:

    من فکر میکنم در شکستن خیلی از هنجارها و سنتهای غلط جامعه مدیون اونهایی هستم که مرز تطبیق پذیری رو رد کردن و در واقع طرد شدند، اما در نهایت باعث تغییر تفکر جامعه شدند. هرچند من خودم شهامت رد شدن از این مرز رو ندارم ولی همیشه خیلی از این افراد رو تحسین کردم.

    • مجتبی گفت:

      منفی دادم، علتش رو هم می نویسم، از منفی های بی کامنت چندان خوشم نمیاد.
      شکستن سنت های غلط ملزوم حتمی رد شدن از مرزها نیست، جوری که از تنگمان بیرون بیافتیم.

      • سیمین ابراهیمی گفت:

        سلام دوستان عزیزم
        سلام به دوستان خوبم آمیتیس و مجتبی گرامی
        دوست خوبمون مجتبی
        من یه پیشنهاد دارم براتون ، بهتر نیست بدون اینکه منفی بدی، نظرت رو می نوشتی؟
        توی این خونه ای که از هر دری سخنی آموزنده نوشته می شه و پایه و اساسش روی آگاهی و دانستن و صلح و مهرورزی هست، فکر می کنم بهتره با همدیگه مهربونتر رفتار کنیم.
        راستی دوست فرهیخته، از اون کامنتت خیلی ممنونم . واژۀ تبصر و صبر و تفاوتشون برام جالب و آموزنده بود.
        شاد و امیدوار باشید.

        • سیمین ابراهیمی گفت:

          سلام
          نوشتۀ خودمو تصحیح می کنم:
          واژه تصبر درست است.

        • مجتبی گفت:

          سلام. راستش من از منفی انقدر منظور بدی نداشتم، صرفا منظورم مخالفت بود. نه بیشتر، منتهی حالا اگرکه احساس کنم از منفی در نظر اکثریت افراد چنین مفهوم خاصی وجود داره، از این به بعد بدون منفی زدن مخالفت هام رو _درصورت وجود_ می نویسم.

          • سیمین ابراهیمی گفت:

            سلام دوستان عزیزم
            سلام مجتبی گرامی
            به گمانم پاسخم به عقیدۀ شما دوست عزیز، پاسخ به دوستان دیگرم هم هست. به خاطر همین گرفتن وقت گروه بررسی کامنتها رو جایز دونستم. با این حال، ممنونم از همگی شما عزیزان.

            به نظرم، شما نیز همانند آمیتیس عقیدۀ خود رو مطرح کردید و صرفا اعلام دیدگاهتون، مخالفت با ایشان رو نمی رسوند. این درحالی است که این رو در ذهن من تداعی کرد که نظر شما در راستای نظر ایشون است و چه خوب که هر فرد بتونه نظر خود رو آزادانه ارائه بده و اگه گفتگویی صورت می گیره به نتایج مطلوبی هم برسه.
            منظور من از نوشتن کامنت قبلیم، مخالفت شما نبوده و حتی شما با اومدن و توضیحات خودتون هم نشون دادید که اهل گفتگوی سازنده هستید و اغلب منفی هایی که به کامنت ها در این خونه داده می شه – که تعدادشون ناچیز هست – به نظرم از طرف اشخاصی است که تمایلی به گفتگوی بیشتر ندارند و یا دلائل خاص خودشون رو دارند که من نمی دونم ولی، حضورشون باعث رنگین شدن سفرۀ این خونه می شه!
            به هر حال توی اجتماعی که ما زندگی می کنیم – حتی توی این خونه – افراد با سلائق و عقاید مختلقی وجود دارند که نمی شه همه رو همسو کرد و فقط می تونیم این افراد رو نیز بپذیریم و کمک کنیم به همدیگه تا کمی از سطح مردم عوام فاصله بگیریم و در راه رشد و تعالی خودمون و دوستانمون قدم برداریم.
            ممنون و خوشحالم که تو دوست عزیز اومدی و در مورد نظرت توضیح دادی.
            به نظرم این گفتگوهای شفاف نیز قدمی است به سوی زندگی آرام، شاد، منطقی و دوست داشتنی تر که به رشد و بهبود زندگی مون کمک خواهد کرد.
            شاد و امیدوار باشید.

  • منیر احسان گفت:

    سلام استاد مهربانم
    امروزم درس مهمی از شما گرفتم اینکه همواره خودم ره نه منطقی میدانستم نه تابع و دراین میان خودم ره کشف نکرده بودم با خواندن این درس زندگی مرا به خودم شناساندی.ترا سپاس که مرا با خدایم نزدیکتر نمودی.
    خداوند پناه تو باد.

  • اشكان گفت:

    ونگوگ كه مطرود جامعه بود و به قول شوپنهاور ” مارجينال” محسوب ميشد، از بزرگترين تاثيرگذاران ادوار هنر محسوب ميشود.
    همينطور ادوارد مونك ، شوپن ، پروست ، رامون كاخال و ……. كه در عين طرد شدگي سازنده ي تاريخ بودند.
    نميدونم اينها در خط كشي سه گاه كجا جاي ميگيرند؟

  • زهرا گفت:

    متن تون عالی بود … متشکرم 🙂

  • پریسا گفت:

    به نظر من هیچکدام از سه کلمه ی متابعت، عصیانگری و تطبیق پذیری به ذات بد نیستند و کاملا اقتضائی هستند.و اگر انقدر انعطاف داشته باشیم که بتوانیم هر سه مشخصه را در خودمان به شکل درست شکل یا رشد بدهیم موفق تر خواهیم بود. بعضی وقت ها انقدر تابع دیگران هستیم که شاید این متابعت از وابستگی یا دوست داشتن نشأت بگیرد و ناخوداگاه مارا آزار بدهد که در نهایت یک زمانی منجر به عصیان میشود! شاید عصیان مخرب!خوب است که همیشه هوشیار باشیم که چرا تابعیم چرا عصیان میکنیم و چرا ترجیح میدهیم تطبیق پذیر باشیم.

  • علی گفت:

    آقای شعبانعلی
    پر هیجان و با اشتیاق ،قصد کردم من نیز خود را در سه کلمه توصیف کنم،
    چیزی به فکرم نرسید. عرق شرم بر چهره ام نشست.
    تصمیم گرفتم دگرباره ،شما را در سه کلمه توصیف کنم.
    نه تابع ، نه عصیان گر و نه تطبیق پذیر به ذهنم خطور نکرد.
    من شما را بدین شکل می بینم ،

    شما “بذر افشان انسانیت” هستید.

  • محمد گفت:

    عجیب با این متن ارتباط برقرار کردم

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser