دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

درباره تعادل…

یکی از بحثهای رایج روشنفکرانه این روزها، «تعادل» در «زندگی» است. هر جا مینشینی و با هر که حرف میزنی، از «تعادل» حرف میزند. وقتی میخواهند به تو حمله کنند و نمیتوانند، میگویند: چه فایده! یک ساعت برای استراحت خودت نداری! زندگیت تعادل ندارد!

داشتم با دوستم راجع به تعادل حرف میزدم. گفتم:

به نظر من مردمان دنیا به دو دسته تقسیم میشوند. اقلیتی که تعادل را کنار گذاشته اند تا دنیا را بسازند و اکثریتی که به لطف آن اقلیت، «تعادل» را در «زندگی» تجربه میکنند.

بله. تعادل در زندگی یعتی اینکه بعد از کار روزانه، بیایی خانه و در کنار اعضای خانواده ات در تلویزیون LED خود، یک فیلم زیبا را تماشا کنی. اما باید به خاطر داشته باشی که این تلویزیون را احتمالاً یک «خوره تکنولوژی یا Nerd» طی کار سنگین روزانه و شب بیداریهای مداوم، طراحی کرده و آنقدر زندگیش را پای این محصول گذاشته که احتمالاً کمتر شبی فرصت کرده باشد در پای محصول خویش، در کنار خانواده به تماشای یک فیلم زیبا بنشیند.

من مطمئن هستم این ادعای من صحت دارد و حتی صحت تاریخی دارد. اگر نبود ماجرای «کوزه گر و کوزه شکسته» ضرب المثل نمیشد.

حالا این شما هستید که انتخاب میکنید: «کوزه گری که به تمام شهر لذت نوشیدن آب در کوزه سالم را هدیه میکند و خود از کوزه شکسته آب مینوشد» یا «کوزه به دستی که کوزه گر را به دلیل عدم تعادل در زندگی ملامت میکند». من انتخاب کرده ام که کوزه گر باشم نه کوزه به دست.

شما چطور؟

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



43 نظر بر روی پست “درباره تعادل…

  • a_osquee گفت:

    درباره کوزه

    در کارگه کوزه گری رفتم دوش
    دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
    ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش
    کو کوزه گر کوزه خر کوزه فروش

    هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری
    تا چند کنی بر گل مردم خواری
    انگشت فریدون و کف کیخسرو
    بر چرخ نهاده ای چه می‌پنداری

    زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
    پر کن قدحی بخور بمن ده دگری
    زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
    خاک من و تو کوزه‌کند کوزه‌گری

    درباره…
    یک چند به کودکی به استاد شدیم
    یک چند ز استادی خود شاد شدیم
    پایان سخن شنو که ما را چه رسید
    از خاک بر آمدیم و در خاک شدیم

    ای دوست حقیقت شنواز من سخنی
    با باده لعل باش و با سیم تنی
    کانکس که جهان کرد فراغت دارد
    از سبلت چون تویی و ریش چو منی

  • هستی گفت:

    سلام
    به نظر من آدمی مراحل مختلفی در زندگی داره. ممکنه در یه مرحله ای چیزی خیلی خوشحالش کنه و براش یه هدف باشه اما در مرحله دیگری نه. هر چه آدم ها بزرگتر میشن (نه الزاما از نظر سنی) قضاوت مردم براشون بی اهمیت تر می شه و تنها میکوشند در جهت رضایت خاطر خودشون حرکت کنند و نه دیگران. اونوقت برای بعضی ها اینکه دیگران رو به تعادل یا آرامش یا زندگی بهتری برسونند می شه هدف و باعث رضایت خاط خودشون. منم دوست دارم گوزه گر باشم اما تا به حال موفق نبودم.

    راستی یه خواهش ازت داشتم ..اگر ممکنه یه پست در مورد اینکه چطوری زبان انگلیسی رو بخونیم که روش مسلط بشیم بذار

  • محمد گفت:

    محمد رضا جان، مطلبی نوشته ام، در مورد دانشگاه های امروز ما، با عنوان شتر گاوپلنگ های ایرانی، خیلی خوشحال می شم و البته واقعا برام مهمه اگه فرصت داری،نظرتو راجع بهش بدونم.

    http://akol.blogfa.com/post-64.aspx

  • Farzaneh.p گفت:

    سلام…
    استاد فكر كنم روزهاى تعطيل سرتون شلوغ تره؛آخه روزهاى ديگه حواستون بيشتر به سايت و بچه ها هست…
    به هرحال خواستم يه خسته نباشيد خوشگل بهتون بگم و يادآورى كنم كه ايميلاتون رو…
    قربانت “فرزانه”

  • ماهتاب گفت:

    سلام من هم با دوست عزیز “الف” کاملا”موافقم.

  • مهدیه گفت:

    سلام به همه دوستای عزیزم
    تعادل موضوعه جالبیه.دوسش دارم
    منم سعی میکنم به حرف کسی توجه نکنم مسیری رو برم که دوست دارم حالا این مسیر یه روز موافقه یه روزم مخالفه بقیه
    مهم ایده وبرداشت خودمونه

  • محمد گفت:

    نه خیلی خوش بینانه و مطلقگرایانه است که خودمان را کوزه گر یا کوزه به دست صرف بدانیم، اتفاقا هرچه قدر در زمینه ای کوزه گر ماهری باشیم به این معناست که در زمینه های دیگر نیاز بیشتری به کوزه های ساخته شده توسط دیگران داریم. اما به نظر من تعادل با این کوزه گری و کوزه به دستی ارتباطی ندارد، نقطه تعادل شما در زندگی جایی است که احساس آرامش می کنی، یعنی کاملا نسبی و وابسته به شخص. و کمتر دو آدمی را دیده ام که نقاط تعادلشان بر هم منطبق باشد.

  • شهره گفت:

    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
    که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

  • سارا_الف گفت:

    با سلام روزگارتون خوش
    تعادل برای من تعریفش یه خورده متفاوته من هنگامی تعادل دارم که از کار و فعالیتی که انجام می دم احساس رضایت درونی بکنم این حس رضایت از زندگی ام سبب تعادلم هم میشه وقتی رضایت درونی ندارم هیچ جوری زندگی ام متعادل نیست و به هیچ بخشی از زندگی ام نمی تونم برسم .
    و برای من هم رضایت از زندگی با کوزه گر بودن با کار و تلاش زیاد(با براورده کردن رویاهام) محقق میشه.
    و رویاهای من در ذاتشون عمری تلاش و کوشش می طلبند.

  • گیتی گفت:

    سلام

    من که دوست ندارم کوزه به دست باشم اما دوست هم ندارم کوزه گری باشم که از کوزه شکسته آب می خوره!

    اتفاقا دوست دارم کوزه گری باشم که از کوزه هایی که می سازم استفاده کنم!

    مثال جدیدتر، شما فکر میکنید سازندگان اپل خودشون از محصولات دیگران یا محصولات قدیمی ترشون استفاده میکنن؟!

    فکر نکنم!

    منم دوست دارم بهترین چیزی رو که میسازم و تقدیم بقیه می کنم خودم هم جزو نفرات اول استفاده کنندش باشم!

    به حرف بقیه هم کاری ندارم.
    تعادل رو خودم باید ایجاد کنم.

    به قول بهترین دانشمندی که دوستش دارم انیشتین : زندگی دوچرخه سواری است اکر بایستی تعادلت را از دست می دهی!
    ***مثل همیشه شاد باشید!

  • Neda.sh گفت:

    سلام 🙂
    به نظر من تعادل در زندگی برای هر کسی میتونه یه مفهوم کاملا متمایز از سایرین داشته باشه تعادل زندگی من زمانی برقراره که به هدفی که در راه رسیدن به اون تلاش کرده ام رسیده باشم و تعادل زندگی دیگری میتونه با یه سری قوانین برقرار بشه مثل شب یه ساعت مشخص خوابیدن و روز یه ساعت مشخص بیدار شدن که با چند دقیقه یا ثانیه جابه حا شدن تعادلش بریزه به هم
    منتظر فایل صوتی هستیم مصمم تر از قبل استاد عزیز 😀

  • اطهر گفت:

    ایجادتغییرات بزرگ زندگی تاحدی ترسناک است.اممیدانیدترسناک ترازآن چیست ؟حسرت……..
    دردمن حصاربرکه نیست…دردمن زیستن باماهیانی است که فکردریابه ذهنشان خطورنکرده است.
    محمدرضای عزیز واقعا حرفاتون زیباست خیلی سخته کوزه گرخوب بودن درجایی که اصلا بلدنیستندازکوزه چه استفاده ای میشه کرد؟؟؟؟؟

  • عابدین گفت:

    سلام بر محمدرضای عزیز- من از فرمایشات شما خیلی استفاده میبرم و بعضا” محرک مطالعات بیشتر در زمینه های خاص میشود- و اما نکاتی در مورد نقد به بنظرم میرسد که طبیعتا” خود جای نقد دارد:
    اول: نقد شونده نباید انگیزه نقد کننده را تحلیل کند و ریشه یابی کند و بگوید : «وقتی میخواهند به من حمله کنند و نمیتوانند، میگویند: تعادل نداری»
    دوم: نقد شونده نباید در ابتدای کلام با عباراتی نظیر «یکی از بحثهای رایج روشنفکرانه این روزها» و یا «هر جا مینشینی و با هر که حرف میزنی» شروع کند؛ چراکه شائبه تحقیر نقد کننده را دامن میزند و نقد کننده از همان اول با سوگیری، پاسخ نقد شونده را می خواند.
    سوم: حتی اگر نقد کننده آدم کم دانش و حسودی باشد؛ می شود در حرف هایش، رگه هایی از حقیقت را پیدا کرد و یا اگر نشد می تواند منجر به تحریک نقد شونده برای مطالعه و بررسی موضوع مورد نقد شود.برای مثال همین مطلب کوزه گر و کوزه خر مطلب زیبایی است که منشاء آن نقد کسانی است که به محمدرضا حسادت می کنند؛ و البته خود این مطلب زیبا منشاء حرف های دیگران خواهد شد که بر این مطلب زیبا انتقاد دارند اما الزاما” حسود و بدخواه محمدرضا نیستند.
    بعبارتی میخواهم از کلام شیرین شاملو استفاده کنم که می فرمایند: « گاه آنچه انسان را به حقیقت میرساند خود از آن عاری است »
    و آخر اینکه: نقد شونده اگر از نقد خوشش آمد آن را بطور کامل منشر می کند و اگر بدلایلی ناراحتش می کند، اصلا” منتشر نمی کند و آن را قبل از انداختن در سطل آشغال یک بار دیگر می خواند تا شاید نکته ای قابل استفاده در آن نهفته باشد.

    • shabanali گفت:

      دوست عزیز. اینجا به تعبیر زیبای شمس در مواجهه با مولوی، جای «حال» است نه جای «قال».
      من هر روز میلیونها تومان و گاه میلیونها دلار مذاکره میکنم و در آنجا با تمام وجود تک تک حرفها و رفتارهای خودم و طرف مقابل را آنالیز میکنم تا منافع ذی نفعان که عمدتاً ملت خودمان هستند، حفظ شود.
      اینجا که مینویسم، به هیچکدام از اصول و چارچوبهایی که تو میگویی وفادار نیستم و ضرورتی نمی بینم وفادار باشم.
      آنجور که به دستم می آید مینویسم و حتی دوباره هم نمیخوانم و ویرایش نمیکنم (حتماً دقت کرده ای در سبک نوشتنم). برایم هم قضاوت دیگران مهم نیست.
      همچنانکه جای دیگری در کامنت ها نوشتم قضاوت دیگران در بالاترین حدش، بهانه ای است برای نوشتن نوشته ای دیگر.
      آموخته ام که به «منتقد» احترام نگذارم. معتقدم منتقد کسی است که خود جرأت نداشته دست به عمل بزند و ترجیح میدهد از دیگران ایراد بگیرد.
      من گوشهایم را به روی نقدها بسته ام و چشمهایم را به سوی راهی که می روم باز کرده ام و مصمم میروم تا آن روز که از حرکت بایستم.

  • الف گفت:

    سلام
    تعادل هم مثل خیلی از تعاریف زندگی نسبی است.
    مرکز تعادل هر کسی جایی از زندگیشه که با بقیه متفاوت است.

  • سارا گفت:

    خوب یا بد
    من کوزه به دستم
    اما گاهی
    از کوزه های خود به کوزه گر هم هدیه می دهم
    لختی کنارش می نشینم و از او تمنا می کنم بگذارد برای اندکی من هم گل ها را لگد کنم تا شاید گذر زمان مرا یاداور گوزه گرهای زندگیم باشد

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser