نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: امیررضا بنی کمالی
توضیح: حرفهای امیررضا در زیر نوشتهی قوانین زندگی من (در جستجوی آرامش) هست. بنابراین فقط بخشهایی از اون حرفها رو در اینجا نقل میکنم و به سراغ حرفهای خودم میرم.
بخشی از صحبتهای امیررضا (کلیک کنید)
زمانی که کم کم مفهوم حلقه های ارتباطی دانبار رو لمس کردم برای انتخاب ۵ نفر اول با چنان چالشی مواجه شدم که روزها و ماه ها دغدغه ام شده بود. نمی دونستم چه کسی رو نگهدارم و چه کسی رو کنار بذارم.
بعد از کلی چک و چونه با خودم و سیر اتفاقات بالاخره ۵ نفر اول رو بستم. احساس خوبی بود حالا باید اتباطاتم رو مدیریت می کردم.
از اونجایی که این لیست به شکل زورچپون تهیه شده بود هیچ وقت به مدیریت روابط منتهی نشد و با حس رضایت ناشی از بستن دایره ۵ نفره پرونده مختومه اعلام شد. چند روزیه که دوباره با این مفهوم درگیر شده ام.
امروز خیلی بهتر درکش می کنم. امروز مفهوم دایره اول رو بهتر می فهمم. امروز با ارفاق می توانم نام یک یا نهایت دو نفر از دوستان و اطرافیانم رو ببرم که در این دایره جا می گیرن. قبلا افتخار می کردم که نمی تونم کسی را خط بزنم. الان حس می کنم کسی که در این دایره قرار می گیره قطعا کیفیت های متفاوتی داره و تعداد کمش رو بیشتر می پسندم. الان تبلت قراضه لنوو ام رو -با کمی اغراق، بیشتر از خانواده و دوستان صمیمی ام لایق جای گرفتن در این دایره می بینم. تمام دستنوشته هایی که هرگز کسی ندیده و تمام مصاحبت های من با دیگران رو در خودش جای داده. حتی زمان هایی که لازمش ندارم کنارمه چون می دونم اگر نباشه یه بخش از وجودم گم می شه.
خانواده و دوستام زیاد گله می کنن از نبودنم. ن
گران افسرده شدن و خستگیم هستن. در حالی که لحظات نشستن در مهمونی (هرقدرم که شادی کنم) برام زجرآور تر از دو شب بی خوابی پای لپ تاپه.
امیررضا جان.
حرف خاص و ارزشمندی در تکمیل و ادامهی صحبتهای تو ندارم. اما گفتم حرفهای تو رو بهانه کنم و در چند سطر، کمی دربارهی تنهایی بنویسم و بعضی از حرفهایی که پیش از این هم گفتهام تکرار کنم.
عمداً بر تکراری بودن حرفهام تأکید میکنم تا هم فکر نکنی فراموش کردم که قبلاً اینها رو گفتهام و هم نشون بده که هنوز بر سر این دیدگاهی که چند سال اخیر ازش دفاع میکنم هستم.
واضحه که حرفهام پایهی علمی و مطالعاتی نداره و صرفاً گزارشی از دیدگاهها و برداشتهای شخصی منه.
یکی از زیربناییترین مفاهیمی که در شناخت جوامع و گروههای جانوران میشناسم و میتونم تصور کنم، بحث جمع گرایی (Collectivism) و فردگرایی (Individualism) هست.
مدلی که در ذهن من شکل گرفته اینه که جوامع به تدریج از جمع گرایی به سمت فردگرایی حرکت میکنند. حرکت از زندگی گلهوار به زندگی انسانوار. از گرگ به کرگدن. از قبیله و عشیره و ما به من.
از جمله ویژگیهای جوامع بدوی به نظرم، باور به چیزی شبیه روح قومی است. همون چیزی که باعث میشه وقتی کسی از قوم من فردی از قوم تو رو میکشه، من حق دارم فرد دیگری از قوم تو رو به انتقام خون اون بکشم.
جوامع بدوی رو در «شهوت بیپایان هدایت همهی اعضا به سمت فرهنگ غالب» و «بیاحترامی و بیاعتنایی به حریم فرد» شناخت.
همچنین در این درک سطحی و بیپایه از فردیت و تلاش برای حفظ حریم شخصی که معمولاً با خودخواهی (با معنای منفی آن) مترادف در نظر گرفته میشه.
بخشی از جوامع، تونستن در مسیری تدریجی به سمت فردگرایی حرکت کنند و مفهوم فرد رو بفهمن.
اما جوامعی هم هستند که در طی کردن این مسیر، ناتوان بودهاند. یا خواستهاند و نتوانستهاند و یا اساساً نتوانستهاند به نتیجه برسند که باید چنین چیزی را بخواهند یا نه.
در چنین جوامعی، کسانی که برای رشد فردی تلاش میکنند، خواسته یا ناخواسته به سمت تنهایی سوق داده میشوند.
چون تلاش برای رشد، به رشد نگاه و دیدگاه هم منتهی میشه.
طبیعتاً کسی که فکرش رشد کرده، نمیخواد با فشار و تهدید و منفجر کردن خودش و بقیه، همه رو به مسیر رشد هدایت کنه. به همون تعبیری که همیشه نقل میکنم: این مدعیان در طلبش بیخبرانند؛ آن را که خبر شد خبری باز نیامد.
نمیتونم باور کنم کسی در مسیر رشد و یادگیری و درک بهتر هستی حرکت کنه و تنهاتر شدن رو تجربه نکنه.
اما واژهی تنها میتونه در اینجا گمراهکننده باشه. به خاطر همین اگر اجازه بدی، چند واژهی دیگه رو به حرفهام اضافه کنم.
واژهی تنها، مشخص نمیکنه که ما اون رو از سر رضایت بهکار میبریم یا شکایت.
واژههای دیگری هستند که معنای مشابه دارند، اما پیام شفافتری رو منتقل میکنند.
مثلاً انزوا شکلی از تنهایی است که ناخواسته است و ناشی از طرد دیگران.
در حالی که عزلت، تنهاییِ انتخاب شده است. به خاطر همین، همیشه میگیم کنج عزلت گُزیدن. مفهوم انتخاب از سر اختیار در این واژه چنان جدیه که گزیدن رو همواره در ترکیب با اون به کار میبریم.
این عزلت (که واژهای عربی است) معادل Solitude در انگلیسی است. Solitude واژهای کاملاً مثبت محسوب میشه. چنانکه وقتی خلبان اولین پرواز تنها رو انجام میده، اصطلاح Solo براش به کار میره؛ نه واژههایی از خانوادهی Lone و Lonely. انگار انقدر رشد کرده و جلو رفته که میتونه تنها به آسمان بره و کنترل همه چیز رو در اختیار خودش بگیره.
در زبان عربی و بسیاری از متون کهن فارسی، عزلت همین بارِ Solitude رو داره. سعدی میگه:
دانا چه گفت؟ گفت چو عزلت ضرورت است
من خود به اختیار نشینم به معزلی
اما در فارسی امروز به نظرم کمی بار معنایی این واژه منفیه. ما پرواز سولو رو میگیم پرواز انفرادی. اما انفراد و فردیت به عنوان معادل Individual هم به کار میره و به نظرم همین مسئله باعث ابهام میشه.
فکر میکنم خلوت کردن و خلوت گزیدن بهترین معادل فارسی برای مفهوم Solitude باشه. بار معنایی مثبت هم داره. حافظ معمولاً ترجیح میده از این تعبیر برای اشاره به تنهاییِ خودخواسته استفاده کنه: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
در همون شعر، چند بیت بعد میگه: گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است؟
اصطلاح اهل خلوت هم در کلام حافظ، با بار معنای مثبت به کار میره.
به عنوان جمعبندیِ این واژهبازیها میخوام این رو بگم که:
باور دارم رشد، یادگیری و بهتر و بیشتر دیدن، انسان رو به سمت تنهایی میبره.
بخشی از این تنهایی از جنس انزواست و بخش دیگه: خلوت گزینی.
انزوا، افسردگی میاره؛ اندوه و ناراحتی؛ احساس شکست و باختن.
اما خلوت گزینی، جنسش فرق داره: نوعی شادمانی و خوشی درونی میاره.
انزوا در ما، حس نفرت به دیگران رو ایجاد میکنه.
اما خلوت گزینی، ما رو از همنوع دور میکنه تا با همهنوع راحت باشیم: انسانها، سایر حیوانات، طبیعت، هستی.
فکر میکنم خلوت گزینی، خودش یه مهارته؛ یه تجربه است؛ یه هنر.
باید اون رو یاد بگیریم. چنانکه اجتماعی بودن رو هم با تمرین و آموزش فرا میگیریم.
دوستی با طبیعت، کم کردن انتظارمون از دیگران، حضور اجتماعی بدون دلبستگی به جمع، همگی کمک میکنند که عمق این لذت رو تجربه کنیم.
از این دریچه، فکر میکنم حتی زندگی اقتصادی، توسعه مهارتهای فردی، مطالعه، استفاده از ابزارها (مثلاً همون تبلت لنووی تو) معنای متفاوتی پیدا میکنند.
کم کردن دلبستگی، یه فعالیت ذهنیه. اما کم کردن وابستگی، در طول زمان، به کندی و با تلاش و کوشش و برنامهریزی برای توسعهی منابعی که در اختیار داریم، به دست میاد.
فکر میکنم مهمه که خودمون حواسمون باشه که در این نوع خلوت گزینی، قرار نیست با همه قطع رابطه کنیم. فقط قراره دل به بودنشون نبندیم و انتظاری هم ازشون نداشته باشیم. همینجاست که مثلاً تو که به ورزش خیلی علاقه داری، این مجوز رو به خودت میدی که وقت تماشای فوتبال، داد و فریاد کنی و ذوق کنی و شادی و ناراحتی رو تجربه کنی؛ اما انقراض نسل بشر به همت و تلاش خودش، فرسوده و دلگیرت نکنه.
و در عین حال، حس نکنی که خوش بودن با چیزهای کوچیک پیش پا افتاده، نوعی ضعف یا نقص محسوب میشه.
من این تعبیر Guilty Pleasure توی انگلیسی رو خیلی دوست دارم: لذتهای کوچک که همه در خلوت خودمون داریم. جایی هم بهش اشاره نمیکنیم.
اما در خلوتنشینی مهمه که خودمون این مجوز درونی رو به خودمون بدیم که از چیزهای کوچیکی که در دنیای اطرافمون میگذره، لذت ببریم. خلوت گزینی با زهد و مراقبه تفاوت داره. هدفش تعالی به سمت آسمان نیست؛ بلکه آرامش بر روی زمینه.
پی نوشت نامربوط یک: اعتراف میکنم یکی از همین guilty pleasureها که من دارم اینه که وقتی ذهنم خیلی خسته میشه، شبها میشینم این Liveهای اینستاگرامِ بعضی از این خود دکترخواندههای مدیریت رو میبینم و میخندم.
این همه هنرمند شومنِ هیجان آفرینِ رایگان رو هیچ ملتی نداره. چرا ازش لذت نبریم؟ میخوام بگم مهمه که وقت بذاریم و برای خودمون لذتهای کوچیک بسازیم. وگرنه ممکنه تنهایی ما به جای خلوت گزینی، رنگِ انزوا رو بگیره و در این حالت، احتمال داره اون پیشبینی دلمردگی و افسردگی، درست از آب در بیاد.
پی نوشت دو: من این متن رو دوباره نخوندم. بنابراین کاملاً ادیت نشده هست. اگر غلط و اشتباه مفهومی یا نگارشی توش هست، من رو ببخش.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
[…] تفاوت کلمات تنهایی، انزوا و عزلت از معلم عزیزم هم میتواند کمک کند تا بهتر حس خودمان را […]
چقدر خوبه که این مطالب نوشته میشه تا بتونیم متوجه بشیم که اگه آرام آرام از جمع دور میشیم و خلوت گزینی رو انتخاب میکنیم مشکلی از نظر شخصیتی نداریم و مسیر رو داریم درست جلو میبریم ، این خلوت گزینی که با افزایش رشد فردی بیشتر هم میشه بار شرمندگی ها رو نسبت به اطرافیان بیشتر میکنه اما حس آرامش توی این همهمه های نابجای زندگی این روزهارو زیاد میکنه . میتونم بگم بهترین جایزه ای که فرد میتونه به خودش بده همین خلوت گزینی و صحبت با خود و تزریق این آرامشه . با ادامه دادن این مسیر دیگه بقیه هم آنچنان توقعی ندارن و این سبب میشه که راحتتر و با حاشیه ی کمتر حرکت کنیم .