سال ۷۹ بود. درسهای اختیاری سالهای آخر مکانیک. دانشگاه شریف. به خاطر جور شدن ساعتهای درسی، و پر شدن دو ساعت خالی، درسی را گرفتم که هیچ ربطی به رشته و علاقهی آن روزهایم نداشت: مدیریت واحدهای صنعتی میگفتند به تازگی از ژاپن آمده است. هیچکدام از استانداردهای معلمی در ایران را نمیدانست و نميفهمید. به معلم های خشک عادت داشتیم. به اخمهای طولانی. به لباسهای رسمی. به لیستهای بلند حضور و غیاب. اما او خودش را به شکل دیگری معرفی کرد. علیرضا هستم. فیض بخش. برق شریف خواندهام. دکترایم را در ژاپن خواندهام. مدیریت. بسکتبال دوست دارم و هر کس بسکتبال بازی کند نمرهی بهتری خواهد گرفت! طول کشید تا حرفهایش را باور کنیم. وقتی در میان اساتید رسمی دانشگاه، با لباس ورزشی دیدیم که در کنارمان بازی میکند! و حرفش را وقتی خوب […]
آخرین دیدگاه