آنکه می گفت انسان حیوان ناطق است، باید که مرغ مینا را ببیند. آنکه میگفت انسان حیوان اجتماعی است، باید که موریانهها را ببیند. آنکه می گفت انسان حیوان عاطفی است، باید گریهی میمونها را ببیند. انسان تنها حیوانی است که لذت پرستیدن را میفهمد. انسان ممکن است سنگ را بپرستد یا خدا را. فرشته را بپرستد یا شیطان را. معشوق را بپرستد یا معشوقه را. انسان میپرستد تا به چیزی خارج از خود تکیه کند، که تکیه بر خویشتن سخت و دشوار است. انسان نیامده است تا خداگونه تکیه کند بر خود که خدا نیز خود، بندگانی آفرید تا دوستش بدارند و دوستشان بدارد. و چنین است که انسان نیز، تشنهی محبت است و دیوانهی محبت کردن…و چنین بود که معابد یکی پس از دیگری ساخته شدند و انسان لذت پرستش را تجربه کرد.لذت […]
مطالب مرتبط با عشق
متری برای عشق…
با دوست خوبم الهام الهی تبار حرف میزدم. از دو سال پیش که دانشجویم شد، هر از چندگاهی می نشینیم و گپی میزنیم. راستی پدر الهام، برای رها (فرزند مجازی من!) شعری هم سروده که یک بار باید برایتان بنویسم! الهام یک عادت مشخص دارد. سوال های ساده می پرسد و با جدیت نگاهت میکند. طوری که می دانی مشکل، با یک «جواب ساده» حل نمیشود! این بار میگفت «عشق چیست و چه معیاری برای اندازه گیری آن وجود دارد؟». با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ فروشی نیست! تبلیغ خلاقانه گاردین در تقلا برای رایگان ماندن چند جمله از کتاب جهان مکتوب | آیا آیندگان کتابهای ما را خواهند خواند؟ سواد رسانه ای – بازار جدیدی برای عرضهٔ خدمات | […]
دنیا محل شگفتی است…
گاه با خودم می اندیشم، دنیا محل شگفتی است. لذت دستاوردها، از آن دیگران است و رنج از دست داده ها، جاودان با ما می ماند. دنیا را ترک میکنیم و آنچه حاصل تلاشمان بوده، برای دیگران می ماند، اما زخم شکست ها و از دست دادن ها، بر روح ما جاودانه میشود… آنچه یکی را برتر و دیگری را پست تر می کند، میزان «دستاوردها» نیست، بلکه جنس «از دست داده ها» است. یکی پول از دست داده، یکی عشق، یکی شهرت و دیگری شهوت. وای بر من، اگر آن روز، «باورهایم» را از دست داده باشم… با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ فروشی نیست! تبلیغ خلاقانه گاردین در تقلا برای رایگان ماندن چند جمله از کتاب جهان مکتوب […]
بیست کلمه جادویی
«هر انسانی که در اطرافت می بینی، از چیزی می ترسد، به چیزی عشق می ورزد، و چیزی را از دست داده است…» شاید رمز ورود به دنیای دیگران، فقط همین بیست کلمه باشد… با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ فروشی نیست! تبلیغ خلاقانه گاردین در تقلا برای رایگان ماندن چند جمله از کتاب جهان مکتوب | آیا آیندگان کتابهای ما را خواهند خواند؟ سواد رسانه ای – بازار جدیدی برای عرضهٔ خدمات | معرفی گراند نیوز زندگی در یک قطره آب | خاویر آزنار باتریهای شارژی لیتیوم یون دنیا را تسخیر کردهاند +۲۶۷ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) […]
زمانی برای عشق ورزیدن…
برخی میگویند ولن-تاین، متعلق به فرهنگ و جامعه ما نیست و نباید آن را در ایران جشن گرفت. من اما وقتی به تاریخچه ولن-تاین فکر میکنم، میبینم خاستگاه این سنت، شرایط اجتماعی و تاریخی خاصی است که در آن عشق ورزیدن و دوست داشتن، جرم محسوب میشود و عاشقان باید پنهان از نگاه حکومت، در کنج متروک خانه ها و کوچه های خلوت، عشق بورزند. این شرایط در مقاطع مختلف و در کشورهای مختلف مصداق پیدا کرده است… پس اتفاقاً ولن-تاین را میتوان اینجا جشن گرفت! چرا که سپندارمزگان در شرایطی بوده که نظام حاکم شأن و مقام زن را به رسمیت میشناخته و برای آن جشن رسمی میگرفته است. ما در شرایط فعلی شباهتمان به وضعیت ولن-تاین بیشتر است تا سپندارمزگان پ.ن: بر اساس داستانها و افسانه ها، ولن-تاین کشیشی بوده که در […]
تو باعث شدی…
تو باعث شدی که بفهمم، تقسیم برابر و بی تفاوت زمان، به سال و هفته و روز و ساعت و دقیقه و ثانیه، ابتکار کسانی بوده که هرگز، هرگز، هرگز، عشق را تجربه نکرده اند… پی نوشت: این نوشته را خیلی وقت پیش در وبلاگ دیگری که داشتم، به صورت گمنام و به نام «آقا معلم» نوشتم. اگر این نوشته و نوشته های مشابه را به این اسم جایی دیدید، فکر نکنید بدون ذکر منبع کپی کرده ام!! با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ فروشی نیست! تبلیغ خلاقانه گاردین در تقلا برای رایگان ماندن چند جمله از کتاب جهان مکتوب | آیا آیندگان کتابهای ما را خواهند خواند؟ سواد رسانه ای – بازار جدیدی برای عرضهٔ خدمات | معرفی […]
پیام آور عشق در سفر از جهنم…
نامش رحمان است. چوپانی میکند. سه هفته پیش همسرش را از دست داده. از یک سال پیش میدانسته که همسرش را از دست میدهد. میگوید زندگیش را فروخته و چهل و پنج میلیون تومان خرج همسرش کرده تا فهمیده سرطان دارد و یک سال بیشتر زنده نیست. هر دو میدانسته اند که آخرین سال زندگی مشترکشان است. رحمان کوشیده تا چرخ زندگی را تندتر بچرخاند. هر سه ماه یک دخترش را شوهر داده. هفته های آخر همسرش در بیمارستان بستری میشود. رحمان از او می پرسد که آرزویت چیست؟ پاسخ میشنود: «ازدواج پسرم». رحمان جستجو میکند و دختری میابد. با او بر بستر همسرش حاضر میشود و میگوید: این هم عروست. زن آرام میشود. پزشکان میگویند با کار گذاشتن لوله ای در سینه همسرش، چند روزی بیشتر زنده خواهد ماند. رحمان میگوید برای من یک […]
آخرین دیدگاه