چون در مطلبی تحت عنوان داستان دو نگهبان یکی از جانورهای دوستنداشتنیِ کوچه رو معرفی کردم، گفتم اینجا عکس یکی از جانورهای دوستداشتنی کوچه رو بذارم. تجربهی مواجههی بسیاری از ما با روباه – در صورتی که در شهر زندگی کرده باشیم – به حرفهایی برمیگرده که دختر و پسرهای شکستخوردهی عاطفی در اینستاگرام توی دهن روباهِ شازده کوچولو میذارن. البته روباهِ شازده کوچولو، اخیراً غیر از مسائل عاطفی، در مسائل اجتماعی و فلسفی و سیاسی هم اظهار نظر میکنه. مثلاً وقتی ازش میپرسن کی همه چی درست میشه؟ میگه وقتی بفهمی همهچیز به خودت بستگی داره (واقعاً دلم برای #اگزوپری میسوزه). اما اینها رو گفتم که بگم، من این شانس رو دارم که با یه روباه همسایه باشم و اتفاقاً الان بهتر میفهمم که چرا حیوانی که باید در شازده کوچولو از اهلی شدن […]
مطالب مرتبط با روباه
شیر و روباه…
این داستان را وقتی ۱۴ سالم بود، به عنوان انشاء برای محمد ایوبی استاد بزرگوار ادبیاتم نوشتم. یک بار هم در وبلاگ سابقم منتشر کردم. اما دوست داشتم دوباره بخوانمش: هر روز زمزمههايي در مورد مخالفت با حكومت شير شنيده ميشد. ريشه اين زمزمهها به روباهها باز ميگشت. آنها هميشه معتقد بودند كه حكومت شير بر پايه استبداد است و همه چیز را برای خود و فرزندانش میخواهد. روباه ها فكر ميكردند كه ميشود جنگل را با نظر جمعي حيوانات اداره كرد. شير سخنرانيهاي زيادي كرد و از آنها خواست كه شورش نكنند. حتي بخشي از اداره جنگل را به آنها داد. اما كارساز نبود. شیر جز غرش ابزاری نداشت و روباهان، به سلاح کلمات مسلح بودند. شير با خود انديشيد كه چه بسا به زودي، ساير حيوانات نيز چنين بيانديشند. يك روز صبح، وقتي […]
آخرین دیدگاه