در نگاه نخست، دانستن از ندانستن بهتر به نظر میرسد. همچنانکه روز از شب، یا مرگ از زندگی، یا سیرابی از تشنگی. اما این تنها در نگاه نخست است. دانستن شاید به لذت منجر شود اما همیشه به رضایت منجر نمیشود. *** نخستین حوزهی دردناک دانستن، داشتن دانش است. منظورم از دانش، مشتق و انتگرال و ترتیب عناصر جدول مندلیوف و نام کرمهای پیچیده مثل دراکونکولوس نیست. منظور من از دانستن، هر آن چیزی است که درک بهتری از محیط ایجاد میکند و آگاهی میبخشد. آنکس که اقتصاد میآموزد، مدیریت میفهمد، مغز را میشناسد، فلسفه را درک میکند، روانشناس میشود، جامعهشناسی دغدغهاش میشود، «آگاهتر» میشود و آگاهی یعنی رنج. با متمم:درباره تاریخچه بیکاری | بیکارها از چه زمان وارد لغتنامه شدند؟ درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ […]
آخرین دیدگاه