این نوشته خطاب به مهمترین دو نفر زندگیم است: پدر و مادرم… امروز در خدمت پدر و مادرم بودم. بعد از مدتها که عموماً من به آنها سر میزنم، فرصتی دست داد تا آنها به خانهی من بیایند. در دههی اول و دوم زندگی، فکر ميکردم از یک خانوادهی سطح پایین جامعه هستم. پایینترین طبقات. خانوادهای با تحصیلات رسمی پایین. خانوادهای از طبقهی کارگر. قدرت مالی کم و حساس به هزینههای لوکس. دوست نداشتم از خانوادهام برای کسی توضیح بدهم. دوست نداشتم کسی به خانهمان بیاید. دوست نداشتم بگویم که پدر من راننده و مادر من خانهدار است. در دههی سوم زندگی، با این واقعیت کنار آمدم. به هر حال من از طبقهی پایین جامعهام و میکوشم جای خود را در طبقات بالاتر باز کنم. سالهای اخیر و در میانه چهارمین دهه زندگی، که […]
آخرین دیدگاه