دوره MBA طرح متمم، هرگز مدرکی نخواهد داشت. امروزه برای یک سمینار چند ساعته معمولی با محتوای معمولی هم، گاهی «پنج مدرک معتبر داخلی و یازده مدرک معتبر خارجی» اعطا میشود! عملاً جمعآوری این مدرکها و گواهینامهها، تفاوت چندانی با جمع آوری تمبر پستی که در دهههای قبل مد بود، ندارد. البته قطعاً باید به هوشمندی کسانی که میتوانند تمبرهای پستی جدید را هزار برابر گرانتر از تمبرهای نسل قبل بفروشند، تبریک گفت. اما به هر حال، تمبر پستی، همیشه تمبر پستی است. حتی اگر میلیونها دلار معامله شود. چیزی که به تمبر ارزش میدهد، محتوای نامهای است که تمبر بر روی آن چسبیده است. —————————————- پی نوشت ۱: این پاراگراف، بخش کوچکی از مطلبی است که در مورد مخاطبان دوره MBA، در طرح متمم منتشر کردم. پی نوشت ۲: خوشحالم که پس از نقدهایی […]
آرزو میکنم جامعهام درگیر مادیات شود!
یکی از دوستان، ایمیلی زده به من کلاً در یک سطر: «آقای شعبانعلی! امیدوارم درگیر مادیات نشوید». ایمیل رو در پاسخ به ایمیلی زده که زیرش، لینک ده تا مطلب رایگان آموزشیه که برای تولید هر کدومش تیم ما کلی هزینه کرده و ارسال شده. هر چی فکر کردم نفهمیدم منظور دوستم چیه. یعنی میگه: «فتوسنتز کنیم؟!». بعد فکر کردم یعنی ایشون سر کار نمیره؟ چون کسی که سر کار میره روزی هشت تا ده ساعتش رو میفروشه که «مادیات» به دست بیاره. بعد فکر کردم یعنی منظورشون اینه که «مادیات دغدغهات نباشه؟». اینم بعیده چون کسی که من رو یک ماه هم شناخته باشه میدونه که دغدغههای من چیه. نمیدونم این بار منفی لغت «مادیات» رو کی به این لغت داده. نمیدونم این «تفکیک مادیات و معنویات» رو کدام کلاهبردار هوشمندی در طول تاریخ […]
درباره کتاب روشنفکران – پل جانسون
سال نخست دانشگاه بود. سال هفتاد و شش. فضای دانشگاه، معمولاً در حد چند روز جذاب است و زود برایت عادی میشود. برای من حتی عادیتر بود. قبل از آن هم به دانشگاه شریف میرفتم. در دوران دبیرستان به صورت اتفاقی با آقایی به اسم آقای کتابچی آشنا شدم که کارمند کتابخانه مرکزی بود. برای من که عاشق کتاب و کتابخوانی بودم و حاضر بودم از غذای روزانهام بزنم و به جای اتوبوس دو بلیطه با اتوبوس یک بلیطه سفر کنم، اما «کتاب» بخرم و بخوانم، آشنایی با کارمند یک کتابخانه، همانقدر خوشحال کننده بود که شاید بعضیها، آشنایی مستقیم و بیواسطه با رییس جمهور! انسان با محبتی بود. نزدیک سن بازنشستگی. به او از عشقم به کتاب و کتابخوانی گفتم. او هم به من گفت که میتوانم هر وقت خواستم به دانشگاه سر بزنم […]
رادیو مذاکره: گفتگو با ناصر واثقی
در ایران، به ندرت ثروتمندان موفقی را پیدا میکنی که از دیدنشان احساس خیلی خوبی داشته باشی. در دلت بگویی اگر کسی باید موفق باشد، این حق توست. بتوانی پای حرفشان بنشینی و در لابهلای گفتههایشان، انواع ایدهها و فکرها و نکتههای مختلف در ذهنت جرقه بزند. ناصر واثقی، از این گروه افراد است. به لطف دوست عزیزم، دکتر علیرضا شیری، فرصتی دست داد تا خدمت ناصر واثقی باشیم. خوشحالم که فایلهای رادیو مذاکره را گوش داده بود و من را میشناخت. من هم از او زیاد شنیده بودم. بلافاصله پس از ورود به دفترش، گفتگو آغاز شد و از همه جا حرف زدیم. با وجودی که نخستین بار بود فرصت داشتم با او گفتگو کنم، فضای گفتگو بسیار ساده و صمیمی بود. ناصر واثقی از معدود بازماندههای انگشتشمار برنامه آموزش مدیریت دانشگاه هاروارد در […]
محتوا از چه روشهایی به پول تبدیل میشود؟
این مطلب را برای عصر ایران نوشتم که اینجا بازنشر میکنم: در نوشته قبلی، درباره تولید محتوا در فضای مجازی صحبت کردیم. درباره اینکه تکنولوژی ها امروز سریعتر از حجم محتوا رشد کردهاند و عملاً دغدغهی امروز دنیا، بیشتر از هر چیز دیگری محتواست. اما سوال اینجاست که روشهای کسب درآمد از محتوا چیست؟ طبیعی است که تعداد روشهایی که می توان توسط آنها با استفاده از محتوا، درآمدزایی کرد، محدود و مشخص نیست و کاملاً تابع خلاقیت «خالق محتوا» است. اما در اینجا به برخی از متداولترین شیوههای کسب درآمد از طریق محتوا میپردازیم. در آینده به بررسی نقاط قوت و ضعف هر یک از این روشها خواهیم پرداخت: روش اول: فروش مستقیم با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ […]
نامههایی از بهشت
حدود ده ماه فرصت هست. این حرفی بود که پزشکان پس از بررسی اسکن مغز، به پدر و مادر النا گفتند. النا شش ساله بود و تیزهوش. آنقدر تیزهوش بود که بفهمد فرایند دائمی و هرروزهی بیمارستان و درمان، چیزی فراتر از داستان شادی است که پدر و مادر برای او میسازند. النا عاشق نقاشی و نوشتن بود. همه میدانستند که مداد رنگی و دفترچه، بهترین هدیهای است که میتوانند به او بدهند. پدر و مادر النا هم، مانند هر پدر و مادر دیگری، امیدوار بودند که تخمین پزشکان نادرست باشد. اما این بار… حرف پزشکان درست بود. النا در شش سالگی فوت کرد. چند هفته پس از مرگ النا، پدر و مادرش یادداشتی را در میان وسايل النا پیدا کردند که النا روی آن یک قلب کشیده بود و نوشته بود: «مامان! بابا! دوستتون […]
ما هنوز نژادپرستیم
این واژه فارسی است آن دیگری عربی آن سه دیگر عبری و چهارمی غربی ما هنوز در واژهها هم نژاد پرستیم کو تا که به انسانیت برسیم… با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا کرد تاریخ چیست و به چه کار میآید؟ فروشی نیست! تبلیغ خلاقانه گاردین در تقلا برای رایگان ماندن چند جمله از کتاب جهان مکتوب | آیا آیندگان کتابهای ما را خواهند خواند؟ سواد رسانه ای – بازار جدیدی برای عرضهٔ خدمات | معرفی گراند نیوز زندگی در یک قطره آب | خاویر آزنار باتریهای شارژی لیتیوم یون دنیا را تسخیر کردهاند +۱۶۴ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفهایگری در کار […]
فایل صوتی نامه به رها + عذرخواهی
دوستان عزیزم. من دیروز در سایت خود اعلام کردم که در برنامه نسیم شرکت خواهم کرد و حدود زمانی برنامه را هم با فرض به اینکه قرار است بر اساس هماهنگیهای انجام شده، ساعت یازده در خدمت دوستان باشم، در همان حدود اعلام کردم. متاسفانه وقتی میزبان نیستی، کنترل روند جلسات از اختیار شما خارج است. به همین دلیل عملاً من بعد از ساعت دوازده در خدمت دوستان بودم و در مدتی کوتاهتر در موضوعی متفاوت از آنچه اعلام شده بود صحبت کردم. گروهی از دوستان به دلیل محدودیت زمانی مجبور شدند ساعت دوازده جلسه را ترک کنند و خدمتشان نبودم. در اینجا فایل صوتی نامه به رها، به عنوان منتخبی از جلسه که من برایتان آوردهام ارائه میشود. فایل صوتی نامه به رها با متمم:درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی […]
نامه به رها: میترسم…
به دعوت علیرضا شیری، دیشب در برنامه مذهبی نسیم ایشان شرکت کردم. قرار بود راجع به «سرشت و سرنوشت» صحبت کنم و به نوعی «جبر و اختیار». به هزار دلیل و اتفاق که بخشی از روی اختیار من بود و بخشی به واسطه ی جبر ایشان! نشد. آنجا بعد از کمی شوخی کردن – ابزاری که معمولاً برای خوب شدن حال خودم، وقتی که حالم خوب نیست استفاده میکنم! – تصمیم گرفتم فقط یکی از نامههایی را که برای رها نوشته بودم و منتشر نکرده بودم بخوانم. آن را اینجا برای شما مینویسم. در یک سلسله نوشته، خلاصه حرفهای «سرشت و سرنوشت» را که میخواستم بگویم و نشد، نوشته و گزارش کرده ام. اگر چه حال که تغییر میکند قال هم تغییر میکند. اما به هر حال… رهای عزیزم. میترسم. از آرزوهای تو میترسم. با متمم:درباره […]
استراتژی تولید محتوا: کاش این بار…
این مطلب را برای عصر ایران نوشتم. بازخوردها جالب بود. همانقدر که برخی نظرات انسان را تا اوج لذت میبرد بعضی کجفهمیها و استعداد زیرکانه برخی از ما در دور زدن همه چیز و متهم کردن همه کس، رنج دردآوری را به روح انسان تحمیل میکند…. قطار پیشرفت، یک بار دیگر، سرعتش را کند کرده است. مراقب باشیم تا این بار از «ایستگاه توسعه» بازنمانیم. مقدمهی صفر آنچه اینجا مینویسم، یک نظریه علمی نیست. صرفاً یک گزارش تحلیلی است. گزارش تحلیلی از آنجا که «گزارش» است، از موقعیت و نقطهی استقرار گزارشگر رنگ میگیرد و از آنجا که «تحلیلی» است، خواسته یا ناخواسته، به ظرفیت ظرف تفکر گزارشگر، محدود میشود. این گزارش، امروز یک «گزارش خبری» محسوب نمیشود. چرا که «خبر»، به ذات خبر بودن، از آنچه «قبلاً روی داده است» سخن میگوید. اما باور […]
آخرین دیدگاه