پیش نوشت: در فرهنگ ما حداقل سه جایگاه وجود دارد که در آنها میتوانی در مورد هر چیزی که نمیدانی و نمیفهمی نظر بدهی. این سه جایگاه، صندلی تاکسی و صندلی اتوبوس و شبکه های اجتماعی هستند! همچنانکه قبلاً هم گفتهام، من به دلیل اینکه کمتر از این سه مورد استفاده میکنم، ترجیح میدهم حرفهایم را اینجا با شما به اشتراک بگذارم. احتمالاً حرفهایم برای بعضی خوانندگان ساده اندیشانه و سطحی به نظر خواهد آمد. پیشاپیش خواهش میکنم که به مصداق سیاست احترام به عقاید دیگران، آنها را تحمل کنید و حرص نخورید. چه آنکه در این چند سال، عموماً وقتی بحث احترام به عقاید دیگران بوده، ظاهراً منظور این بوده که آنها که میفهمند، به عقاید آنها که نمیفهمند احترام بگذارند. من را هم لطفاً مشمول این رویه کنید! اصل ماجرا: دومین کتاب انگلیسی که خواندم، نامش ۱۳ کلید […]
چالش عکس سیاه و سفید و تبلیغ بیسکوییت گرجی
درک این چالشهای رایج شبکه های اجتماعی برایم چندان ساده نیست. قبلاً هم یک بار، تحت عنوان دستاوردهای یک سطل آب یخ، کمی در مورد آنها نوشته بودم. وقتی یکی از آقایانی که دوست من هستند، با کپشن انگلیسی از معلم خصوصی فرانسه شان – که خانمی زیبا رو بودند – به خاطر دعوت به این چالش و کلاسهای به یادماندنی فرانسه (!) تشکر کردند، احساس کردم که شاید بخشی از موتور محرک این چالشها را باید در نظافت اجتماعی جستجو کرد. بگذریم. این مقدمات را گفتم که بگویم، دیروز دیدم اکانت بیسکوییت گرجی که پارسال در اینستاگرام پیدایشان کردم و در صفحهی اینستاگرامم معرفی هم کردم، یکی از بهترین استفادههای ممکن از چالش عکس سیاه و سفید را انجام دادهاند. در نگاه من، شاید بتوان آنها را از لحاظ خلاقیت بسیاری از رجزخوانیهای سامسونگ و […]
لحظه نگار: گربه همسایه
یکی از برنامه های لذت بخش زندگی من، سرگرم شدن با حیوانات خیابونیه. نمیتونم هیچ وقت با خودم بیارمشون خونه یا توی خونه حیوون نگه دارم. چون به نظرم مسئولیتش خیلی سنگینه (بچه هم به همین دلیل نمیتونم داشته باشم). اما وقتی براشون آب یا غذا میبرم حس خوبی دارم. ما گربهها رو از لحاظ وفاداری با سگها مقایسه میکنیم و احساس میکنیم خیلی وفادار نیستند. به همین علت، گربه صفت بودن رو یک صفت با بارمعنایی منفی میدونیم. به نظرم اگر مبداء مختصات رو عوض کنیم و آدمها رو معیار قرار بدیم، گربه صفت بودن یکی از صفات متعالی محسوب میشه که خیلی از ما انسانها هنوز به اون درجه از رشد نرسیدیم. اینا ماشین من رو هم میشناسن. از دور که میام، حرکت نمیکنن. معمولاً شبها، ماشین رو نزدیکشون نگه میدارم که کمی […]
توسعه قلمرو یا توسعه ظرفیت ها؟
در دوران قدیم، ظرفیت ها تقریباً ثابت بود. به این معنا که معلوم بود از یک خانواده حدوداً چقدر میشود مالیات گرفت. معلوم بود که هر هکتارزمین، چقدر محصول میدهد. معلوم بود که یک لشکر صدهزار نفری، چند برابر یک لشکر ده هزار نفری قدرت دارد. معلوم بود که هزار مرغ، دو برابر پانصد مرغ تخم میگذارند. در این شرایط، پادشاهان برای افزایش ثروت و قدرت خود، قلمروشان را گسترش میدادند و سرزمینهای دیگر را فتح میکردند. خانواده ها بیشتر میشدند و مزرعه ها بیشتر. لشکرها بزرگتر میشدند و لشکرکشیها عظیمتر. مرغ ها هم بیشتر میشدند و تخم مرغ ها هم افزایش مییافت. آن زمان، اوج غرور پادشاهان در این بود که در سرزمینشان خورشید هرگز غروب نکند. سالها گذشت و مفهوم ظرفیت مطرح شد. حالا دیگر مشخص نبود که یک خانواده، میتواند چقدر ارزش […]
لحظه نگار: نوشتهی روی در
اگر فکر میکنید من گیر این بازیها میافتم که الان مد شده و مثلاً عکس سیاه و سفید میذارم، اشتباه میکنید. بازگشت به گذشته برای من جذاب نیست. چه به تکنولوژی گذشته. چه به بیولوژی گذشته. با هر توجیه و فلسفه بافی که باشه. آینده، حتی آیندهی خیلی دور که من در اون نیستم، برای جذابتر از گذشته است که در اون بودهام. راستی. امیدوارم کامنت لوس و بیمزه و حرفهای محبتآمیز و خلاصه این جور چیزها زیر این نوشته ننویسید. اما دلم میخواست این نوشته رو که برام مهمه بعد از خودم، روی سنگ قبرم باشه اینجا بنویسم (که مطمئن باشم رعایت و اجرا میشه): سلام! محمدرضا شعبانعلی هستم و شما میتونین همچنان حرفهای من رو بشنوید و نوشته های من رو بخونید. اگر مخاطبهای خوبی باشید و حرفهایی که من رو شاکی میکنه، […]
لحظه نگار: کار در شب
این عکس رو فکر کنم هفته پیش انداختم. بعد احساس کردم عکس خوبی نشده گذاشتمش کنار. امروز دوباره فکر کردم که چرا فکر میکنم عکس خوبی نشده. اگر سیاه و تاریکه و چیزی توش دیده نمیشه، چون واقعاً منظره سیاه و تاریک بوده و چیزی توش دیده نمیشده! بنابراین اتفاقاً عکس خوبیه. این بود که گفتم برای شما بذارمش. بیداری در شب، بخش جدایی ناپذیر زندگی منه. اگر به ادبیات رایج بخوایم بگیم، Night Owl (جغد شب) حساب میشم. از حدود بیست سال پیش، که روزها کار میکردم و شبها درس میخوندم تا بعد که شغلم به خاطر تعمیر و نگهداری ماشین آلات ریلی، بیست و چهارساعته بود و باید همیشه آماده بودم و موبایل زیر بالشم بود که اگر ماشینی خراب شد، به سرعت خودم رو بهش برسونم. کار برای راه آهن خیلی سخت […]
تروریسم بی سرزمین – تغییر دینامیک جنایتهای انسانی از داعش تا القاعده
پیش نوشت صفر: آنچه را در اینجا مینویسم، به شکل پراکنده در طول این سالها گفتهام. اما احساس کردم جمع کردن آنها در یک صفحه (و شاید ویرایش و تکمیل آن در آینده) بتواند مفیدتر باشد. پیش نوشت یک: این متن را بعد از خبر حرکت غیرانسانی تروریستی در فرانسه مینویسم. اما محرک نوشتن این مطلب، بیش از آنکه رویداد تاسف برانگیز فرانسه باشد، روند جدیدی است که به نظر میرسد در فعالیتهای تروریستی شکل گرفته است و مناسب است که همهی ما تا حد دانش و توان خود، به شناخت آن و مبارزه با آن بپردازیم. پیش نوشت دو: شاید نخستین بار که با تحلیل علمی و رفتاری تروریسم آشنا شدم، به سال ۸۴ بازگردد. زمانی که مقاله شاپیرو (استاد دانشگاه پرینستون) را در مورد ساختار سازمان های تروریستی خواندم که به تحلیل رفتار […]
من شعبه دیگری ندارم!
اسکرین شات مطلب دوستی در اینستاگرام رو برای من فرستاده بودند که بخونم. توجهم به اسم اکانت جلب شد. دیدم اکانتشون اسم و فامیلشون هست و آخرش هم Official نوشتهاند. فکر کردم حتماً از این بازیگران تلویزیونی یا سینمایی هستند یا سوپرمدلهایی که اخیراً به وجود اومدن و من نمیشناسمشون. و چون خیلی صفحات Fake به اسمشون بوده و جاهای مختلف از اسم شون سوء استفاده کردند، ته اسم اکانت Official گذاشتن. توی گوگل سرچ کردم دیدم حتی یک لینک هم به اسمشون نمیاد. حتی محض رضای خدا، لینک پروفایل اینستاگرامشون هم نمیاد. یاد قنادی باغادانی دم خونه مون افتادم. با یه فونتی که هشت برابر باغادانی بود، نوشته بود: ما در هیچ جای دیگری شعبه نداریم. انصافاً شیرینیهاش عالی بود. اما من هنوز بعد از سی سال، در کوچه و خیابان، سرگردان دنبال مغازهای […]
خودران – تکنولوژی هر روز سوالات اخلاقی جدیدی را روی میز میگذارد
چند ماه اخیر، اخبار خودروهای بدون راننده یا Autonomous Cars که من ترجیح میدهم آنها را خودران بنامم، زیاد شده است. نکته ای در مورد معادل فارسی Autonomous Car (فعلاً: خودرو بدون راننده) بر روی استفاده از خودران تاکید دارم. چون اگر حواسمان نباشد، ممکن است طی چند سال آینده که خودرانها وارد کشور شدند، با معادلهای شگفت انگیزی معادلستان مواجه شویم. اگر خوش شانس باشیم، رانانه را پیشنهاد میدهند و اگر بدشانس، شاید آدم بَر هم جزو گزینهها باشد (اگر بتوانید حدس بزنید که آوابَر به چه چیزی گفته میشود، باید به خلاقیتتان آفرین گفت). بگذریم. آنچه برای من جالب بود و دوست داشتم با شما هم در میان بگذارم، یکی از هزاران چالش مربوط به اخلاق تکنولوژی است: یک مانع روانی جدی برای حمایت قانونی از خودران ها دقیقاً در زمانی که آمریکای شمالی […]
لحظه نگار: آخرین فیلم عباس کیارستمی (نقل از پیمان قدیمی)
اگر نگویم، تمام، باید بگویم عمدهی نوشته های این وبلاگ متعلق به من است و عادت به نقل کامل نوشته دیگران ندارم. اما امروز دوستی، عکسی از شفیعی کدکنی را در مراسم عباس کیارستمی برایم فرستاد تا به متنی که در یادهست شفیعی کدکنی نوشته بودم، بیفزایم. بر اساس اصول یادگیری کریستالی که همیشه آن را تبلیغ و توصیه و ترویج میکنم، نام عکاس و اکانت او در اینستاگرام را (که عکس از آنجا برداشته شده بود) جستجو کردم و تعدادی از نوشته های او را خواندم. حیفم آمد که نوشته ای به آن زیبایی از پیمان قدیمی زیر خرخوارها خاک دیجیتال – که خواسته و ناخواسته بر روی محتواهای شبکه های اجتماعی مینشیند – دفن شود. آن را در اینجا نقل میکنم (اکانت او در اینستاگرام را میتوانید با peymanghadimi جستجو کنید و بیابید). […]
آخرین دیدگاه