فایل جدید رادیو مذاکره، برای من با همه فایلهای قبل از آن فرق دارد. بدون برنامه ریزی ضبط شد. در مسیر حرکت از تهران به سمت شمال، در جاده چالوس، مثل همیشه روبروی فروشگاه دهاتی متوقف شدیم تا بستنی و ماست و … بخریم. سالها بود که این نوع خریدها را همیشه از «دهاتی» انجام میدادم. چون آنجا را بیشتر یک مجموعه فرهنگی میدیدم. در سالهای گذشته، بارها در کنار خریدهایمان، در کیسهی ماست و بستنی، کتاب انداخته بودند و رفتارهای پخته و هوشمندانه این مجموعه را در تلاطمهای سالهای اخیر کشور دیده بودم. محمدرضا پوراکبر (سمت راست تصویر)، یکی از دوستان و دانشجویانم را آنجا دیدم و متوجه شدم که پنج سال است مدیریت پروژه توسعه مجموعه دهاتی را به عهده گرفته. از او تقاضا کردم که با هم یک فایل رادیو مذاکره ضبط […]
کتابهایی که برایت قصه میگویند: گنجینه دانستنیها
گفته بودم که از قصه کتابهایم برایتان خواهم نوشت. با اولین کتاب شروع میکنم… هشت سالم بود. تا آن زمان بیشترین چیزی که میخواندم مجلات زن روز بود. مجلاتی که از دوران جوانی مادرم، باقی مانده بود و امروز که دیگر حال و هوای کشور و جامعه عوض شده بود در آب انبار کوچک انتهای زیرزمین، نگهداری میشد. خوب یادم هست که اجازه میگرفتم و آنها را بالا میآوردم و ورق میزدم. عکسهای نشریات دهه چهل و پنجاه، با عکسهای سالهای کودکی ما فرق داشت. شادتر و رنگیتر و طبیعتاً در تنها مجلات موجود در خانهی ما: زنانهتر! خوب یادم هست که تا چشم مادرم دور میشد، شیطنت آمیز، صفحههای خاص مجله را نگاه میکردم و سعی میکردم مدل سه بعدی تصاویر زیبای مجله را که آن زمان، دیگر دو بعد را هم کامل نداشتند […]
سبک مدیریتی و فرهنگ سازمانی: نقاب یا لباس
مدیر یک شرکت نرمافزاری، که نرمافزارهای متعدد در حوزهی حسابداری و امور مالی تولید میکند، به یک شرکت فعال در حوزهی سرمایهگذاری در بورس دعوت میشود. نظم شرکت عالی است. همه لباسهای رسمی پوشیدهاند. میزها مرتب است. چند صفحهی نمایش بزرگ روی دیوار است که آخرین ارزش چند سبد سهام مهم را نمایش میدهد. ساعت کاری دقیقاً در لحظهای خاص شروع میشود و همه پشت میزها حاضر هستند. نظمی آهنین در شرکت برقرار است و گردش مالی چند ده میلیاردی برای همهی کارکنان عادی است. او به شرکت خود باز میگردد و هر لحظه شرایط موجود، او را بیشتر از قبل دلزده و دلسرد میکند. برنامهنویسهایی که با ظاهر غیررسمی و بعضاً نامرتب سر کار آمدهاند. هر کدام به هزار شکل مدعی هستند و حرف مدیر خود را به سادگی نمیپذیرند. دیر میآید. زود میروند. […]
عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست
مقدمه خیلی مهم – قبل از اینکه برای شما یک داستان را نقل کنم، برای اینکه سوء برداشت نشود، باید یک مقدمه بنویسم. من در طول سالهای اخیر احساس خوبی به پلیس داشتهام و دارم و به شدت به آنها مدیونم. بارها برای کارهای مختلف با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتهام و موردی نبوده که سریعاً و با احترام کامل انجام نشود. در خیابانها بارها و بارها با ماموران پلیس مواجه شدهام و برخوردهایی بسیار متین و مهربان دیدهام. دوستان زیادی هم در نیروی انتظامی دارم که به دوستی با آنها افتخار میکنم. بنابراین، آنچه اینجا مینویسم، «نمونه رفتار نیروی انتظامی» نیست بلکه یک «استثناء» است و برای من که همیشه با لذت و خوشی، با پرسنل زحمتکش نیروی انتظامی مواجه شده و حرف زدهام، مشاهده این یک استثناء هم سخت و دشوار بوده است. نقل […]
شریعتی: روشنفکری که انتخاب کرد «پیشرو» نباشد
این نوشته من در مورد دکتر علی شریعتی را عصر ایران به مناسبت سالروز عروج این بزرگوار منتشر کرده است: از دکتر علی شریعتی، بسیار گفتهاند و میگوییم. نام او جزو نام های بزرگ تاریخ معاصر ماست که تکرار و تکرر آن، هرگز در کلمات و پیامهای ما، رنگ نباخته است. چه زمانی که شبهنگام، با نوشتههای کویری او گریستهایم و چه زمانی که با پیامکهای طنزی که به نام او، دست به دست گشته، خندیدهایم. در مورد شریعتی، بزرگان ما کم نگفتهاند و کم ننوشتهاند. آنچه اینجا میخوانید یک تحلیل علمی دقیق و حرفهای نیست. بلکه حرفهای شهروندی است که مثل صدها هزار ایرانی دیگر این آب و خاک، لحظات تنهایی و ناامیدی خود را در کویر او قدم زده و اسلامیات و اجتماعیات او، عینک متفاوتی را برای نگاه به دین و جامعه، […]
سالاد کلمات: تاثیر منفی واژههای مبهم در عملکرد مدیران
از این به بعد، نوشتههایی در خصوص مباحث عمومی مدیریت در سایت تحلیلی خبری عصر ایران منتشر میکنم که «سالاد کلمات» نخستین نوشته از این سری است. متن این نوشتهها را در روزنوشتهها نیز بازنشر میکنیم: احتمالاً شما هم کارهای تیمی بینتیجه یا بدنتیجه را تجربه کردهاید؟ ناهماهنگیها و سوء برداشتها و از زیر کار در رفتنها، یکی از مهمترین ویژگیهای این نوع کار هستند. هارولد کونتز زمانی به شوخی نوشته بود: «زرافه، اسبی است که توسط یک کار تیمی تولید شده است!». عصرایران – همان طور که پیشتر وعده داده بودیم ، از این پس ، سلسله بحث های مدیریتی را در عصرایران به طور منظم پی خواهیم گرفت ، چه آن که معتقدیم یکی از بزرگ ترین مشکلات در کشور ما ، ضعف مدیریت است و بر آنیم که مدیریت ، علاوه بر […]
واقعیت تلخ: زبان فارسی در بستر احتضار مرگ…
این یک متن بدون ویرایش است. از طرف محمدرضای عصبانی. اگر چه عصبانیت در واژههاست اما در مفهوم، هنوز متعادل و حتی محافظهکارانه است. بارها و بارها، در مورد به کار بردن واژههای انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و به طور کلی واژههای بیگانه در زبان فارسی بحث شده است. فکر میکنم کسانی که نوشتههای من را خواندهاند و من از نزدیک در خدمت آنها بودهام میدانند که من در نگارش به شدت مراقب استفاده از واژههای فارسی هستم. اما در حرف زدن هیچ اصرار خاصی به استفاده از زبان مادرم ندارم. میگویم زبان مادر و نمیگویم زبان مادری. دلیلش را هم اینجا بیشتر توضیح میدهم. در دنیای کهن، واژگان حکومت میکردند. مورخان هزار سال قبل، پیروزمندانه مینوشتند که فلان قوم به سرزمین ما حمله کرد اما ما زبانمان را حفظ کردیم. یا اینکه با […]
رادیو مذاکره: حمید محمودزاده و تبلیغات اینترنتی و ایمیل مارکتینگ
در فایل جدید رادیو مذاکره با حمید محمودزاده درباره تبلیغات اینترنتی و ایمیل مارکتینگ صحبت کردهام. حمید محمودزاده از فعالان قدیمی وب در ایران است و با بسیاری از کسب و کارهای بزرگ اینترنتی ایران، رابطه بسیار نزدیک دارد. سابقه طولانی در طراحی کمپین تبلیغاتی و همینطور ارائهی خدمات متعدد در حوزه آنلاین، از طراحی سایت شرکتهای بزرگ و بانکها تا عرضه خدمات ارسال پیامک و CRM آنلاین و ارائهی سرویسهای ایمیل مارکتینگ، تنها بخشی از فعالیتهای اوست. شاید برای بسیاری از ما که فعالیتهای کوچک خانگی داریم یا در سطح شرکتهای کوچک و متوسط فعالیت میکنیم و بودجههای چند ده میلیونی ماهیانه برای تبلیغات آنلاین نداریم، فرصتی دست ندهد تا از آموزشهای کسانی مثل او استفاده کنیم. او تمام تلاشش را کرد تا در حدود ۹۰ دقیقه، آنچه را که از این فضا لازم […]
به بهانه رادیو مذاکره: گزارش چند مشاهده
مقدمه اول: این نوشته را به «بهانه» رادیو مذاکره، و در واقع نامربوط به رادیو یا مذاکره، برای دوستان نزدیکم نوشتهام. آنهایی که اینجا را نه یک وبلاگ یا یک سایت، که خانهی خود میدانند. آنهایی که ماهها و سالهاست به اینجا – یا خانهی قدیمی من که امروز درش را مسدود کردهاند! – سر میزدند و میزنند و خودشان را نه مخاطبان نوشتهها، بلکه دوست نویسندهی آنها میدانند. بر این باور هستم که اگر کسی کمتر از ۴۰ یا ۵۰ نوشته از من خوانده باشد، هنوز «دوست» نیست و «مخاطب» است. شاید برای آن «مخاطبان عزیز» که امیدوارم روزی «دوست» هم باشند، این نوشته، شروع خوبی برای ورود به فضای این خانه نباشد. مقدمه دوم: مدتهاست سرفصلی به نام «دل نوشتهها» در قسمت «روزنوشتهها» وجود دارد. هر وقت موضوعی را نمیشد در هیچ سرفصل […]
خاطره سالهای اول استخدام: یک سال تکراری
این رو در جواب کامنت جواد یکی از دوستانم میخواستم زیر پست رادیو مذاکره صحبت با احمدرضا نخجوانی بنویسم. گفتم اینجا بنویسم برای بقیه هم شاید جالب باشه. سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ یک شغل جالب داشتم. در یک شرکت که نماینده شرکت خارجی بود، من رو سر یک کار جالب گذاشته بودند. باید نامههای سوالات فنی و شکایات مشتریان رو میگرفتم و فاکس میزدم به شرکتهای اصلی تولید کننده محصولات. مهارت کلیدی من بلد بودن زبان بود. میگفتند: باعث میشه که اشتباه برای کس دیگری نامه را نفرستی! یک سال شغل من همین بود. مدیرم هم وعدهی پیشرفت شغلی (مثل الان که مد شده و همه میگن: اینجا جای پیشرفت داره و هرکی از هر جا اخراج میشه میره میگه: اونجا نمیشد پیشرفت کرد! انگار عملیات نظامیه!) نمیداد. میگفت تو رتبه تک شریف داری و […]
آخرین دیدگاه