دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

یک میز و سه فنجان

دو فنجان را با دقت روی میز روبروی هم گذاشت.

صندلی را عقب کشید و گفت: داغه؟ نمی‌خوری؟

تو همیشه منو گیج می‌کنی.

اگه کمی سرد بشه نق می‌زنی. اگه کمی داغ باشی اعتراض می‌کنی.

پاسخی نشنید.

آها! یادم افتاد. تو قهوه می‌خوری. آره. گفتی بودی که بین چای و قهوه، قهوه رو ترجیح می‌دی.

فنجان خالی سومی را آورد و با هیجان پودر قهوه‌ی فوری را در آب حل کرد.

دیدی سلیقه‌ات رو می‌دونم؟ دقیق می‌دونم

پاسخی نشنید.

سکوت کن. سکوت کن. اشکال نداره. من حرفم رو می‌زنم. بذار برات بگم امروز چه بلاهایی سرم اومد

چای را خورد و حرفها رو زد. صندلیها رو صاف کرد.

مثل دیروز و پریروز و هر روز.

سه فنجان را که تنها یکی از آنها خالی شده بود برداشت و رفت.

تا فردا عصر دوباره، داستان یک میز و یک نفر و سه فنجان تکرار شود.

three-cups-of-coffee

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


81 نظر بر روی پست “یک میز و سه فنجان

  • سمانه گفت:

    می شود تنهایی بچگی کرد

    تنهایی بزرگ شد

    تنهایی زندگی کرد

    تنهایی مرد

    ولی قهـوه ی غروب هـای دلگیـر ِجـمعـه را

    که نمی شود تنهایی خورد…!

  • شارون گفت:

    سلامی دوباره،
    دوست عزیزی به جشنواره خیریه موسسه بهنام دهش پور اشاره کرده بودند(سایت آپارات) . با اجازه آقای شعبانعلی می خواستم از اینجا ، دوستان را به حضور در این جشنواره دعوت کنم.
    هدف : خرید دستگاه شتاب دهنده خطی ( بونکر) که توسط آن می توان انواع تومورهای سرطانی را نابود کرد. هزینه خرید دستگاه بیش از سه میلیون یورو است معادل ۱۳٫۵ میلیارد تومان و در صورت مشارکت، سهم هر ایرانی فقط ۲ هزار تومان .
    زمان: ۶ تا ۹ اسفند ماه – از ساعت ۱۰ صبح تا ۹ شب
    مکان : مجموعه تلاش – پایین تر از پارک وی
    این بیماری می تواند به سراغ هریک از ما بیاید، اما قابل درمان است.
    به امید دیدار

  • شارون گفت:

    سلام، اولین بار است که به این سایت آمدم و این نوشته توجهم را جلب کرد.یک میز و سه فنجان می تواند روایتگر یک انسان امیدوار باشد که به بازگشت دوستی که به هر دلیل از او دور است ، امید دارد. این می تواند بد نباشد مشروط بر آنکه آن دوست یک خاطره خوب در ذهن ما باشد و زندگی ما نیز جریان داشته باشد. ماندن در گذشته ای که شاید خوشایند هم نباشد بسیار دردناک است.
    فکر می کنم در اینجا بتوانم مطالب جالب و خواندنی داشته باشم. آقای شعبانعلی امیدوارم موفق و پیروز باشد.

  • shabnam گفت:

    سلام استاد
    ایامتون به کام
    توی آپارات خدایا تو بر کار خیرم بدار رو سرچ بکنید یه نگاه به کلیپش بندازید من نتونستم دانلود کنم به اشتراک بذارم صلاح دونستین به اشتراک بذارید
    خوشحال باشید و پاینده

  • صفورا گفت:

    هر خبر خوشی باشه میرم کنار قبرشون وقبل اینکه به زندها بگم به اونا میگم
    حتی دردها رو هم گاهی بهشون میگم
    آخه میدونم اونا همیشه بیاد من هستن وکمک میکنن
    اونا هستن فقط قراره من برم پیش اونا
    پدر ومادر عزیزم

    • آرام گفت:

      خدا رحمتشون کنه صفورای عزیز
      تو هم همیشه خوب و خوش باشی و از خبرهای خوب براشون بگی
      بردباری و آرامش برات آرزو دارم

    • پسرک خامه فروش گفت:

      خــــدا میدونه این نوشته داسـتان زندگــی چن نفر میتونه باشه…
      در پناه خــداونــدی باشید که تنـها اوســـت که باقیـــــــست…

    • نهال گفت:

      خدا رحمتشون کنه؛؛
      به راستي تسلي بزرگي است كه كسي بتواند در زمان هاي درد و تنهايي و فراق، دست كم يك خاطره ي كامل درخشنده را به ياد آورد.((آندره موروا))

  • آرام گفت:

    گاه میکوشیم بسازیم
    نمیشود
    گاه میکوشیم نبازیم
    نمیشود
    اینگونه میشود که
    ناچار میگوییم
    بگذار نکوشیم
    شاید اینبار بشود
    شاید اینبار همه چیز خوب بشود…
    “آرام”

    این شعر و آهنگ برای هر کسی مثل خودم که به سرنوشت آدمی با یک میز و سه فنجان دچار گردیده شرح مناسبی است:
    شعر: مولوی
    آهنگساز: استاد همایون خرم
    خواننده: علیرضا قربانی

    نی حدیث راه پر خون می کند
    قصه های عشق مجنون می کند
    در غم ما روزها ، بی گاه شد
    روزها با سوزها همراه شد
    روزها گر رفت ، گو رو ، باک نیست
    تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست

    شمع و پروانه منم
    مست میخانه منم
    رسوای زمانه منم
    دیوانه منم
    یار پیمانه منم
    از خود بیگانه منم
    رسوای زمانه منم
    دیوانه منم
    چون باد صبا دربدرم
    با عشق و جنون همسفرم
    شمع شب بی سحرم
    از خود نبود خبرم
    رسوای زمانه منم
    دیوانه منم
    تو ای خدای من
    شنو نوای من
    زمین و آسمان تو
    میلرزد
    به زیرپای من
    مه وستارگان تو
    میسوزد
    به ناله های من
    رسوای زمانه منم
    دیوانه منم
    وای از این شیدا دل من
    مست و بی پروا دل من
    مجنون هر صحرا دل من
    رسوا دل من

    لاله ی تنها ، دل من
    داغ حسرت ها ، دل من
    سرمایه ی سودا ، دل من
    رسوا دل من ، رسوا دل من

    خاک سر پروانه منم ، خون دل پیمانه منم
    چون شور ترانه تویی ، چون آه شبانه منم
    رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
    رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

  • هومن رهبری گفت:

    اثر انگشت‌هایِ ما، از قلب‌هایی که لمس‌شان کرده‌ایم، هیچ وقت پاک نمی‌شوند!

    چارلز بوکفسکی

  • ليلا (تبريز) گفت:

    اين متنو خوندني تصور كردم اين ديالوگ تو يه فيلمي باشه و شما بازيگرش باشين،چه خوب ميشه.
    بازيگرم باشين موفق ميشين.

  • مهدی گفت:

    با سلام
    دوست واستاد بزرگوار جناب شعبانعلی،این مطلبی که مینویسم به درست بودنش ایمانی ندارم به تنها چیزی که ایمان دارم خودمم و بس یعنی خودمو بهتر از هر کسی میشناسم.اینکه ماها تو روزمرگی مون با تعهد کاری که داریم همیشه با عزیزانی سرو کار داریم که بخاطر شغلمون باید به اونا چیزهایی بفروشیم که دقیقا میدونیم چی میخوان ،وقتی من تنها از خودم راضی میشه که بهشون همون کالایی رو میدم که انتظار دارن اما نمیدونم چرا بین تعهد کاری و من تنها هیچ وقت آرامشی که خواهانشم بوجود نمیاد.

  • محمد علی اقبالیان گفت:

    سلام
    استاد عزیز منتظر مطالب بیشتری از شما هستیم استفاده کردیم خسته نباشید

  • محمد علی هشیار گفت:

    محمد رضا نمیدونم تو نیایشت چیا هست
    اما یه جمله رو هم از من اضافه کن
    همین که ادم سالمه نفس میکشه راه میره میخنده گریه میکنه و
    و محتاج این نیست یا این قدر ناتوان نشده که محتاج این باشه که حتی لیوان اب رو از هم دست دیگران بگیره
    اون روز زیبا ترین روز زندگی هست
    این رو خاله و دایی من میگفتن
    جفتشون تا مغز استخون فلج هستن با این که ۴۰ سالشون هست
    از بیماری ms رنج میکشن
    تنها تصویر روزانشون بیدار شدن و نگاه به سقف دیوار هست
    حتی اگه کسی فرصت نکنه تا ۳_۴ روز حتی نه غذا نه اب و نه کسی میتونه تمیزشون کنه

    یادت باشه شب یلدا هم گفتم رفتم به دیدن مریض هایی که حالشون وخیم
    دعا میکنم همیشه به خاطر زنده کردن جلوی چشم بودن بعضی مسائل
    به جاده خاکی نزنم

    دوستت دارم هر روز شاد تر از دیروز باشی

  • دانشجو* گفت:

    هم غصه!
    من هم یک دوست داشتم که یک روز برای همیشه از دست دادمش! وقتهائی که دلم می گیره، به یاد گفتگوهای شبانه تو آموزشی و بعد هم خوابگاه دانشگاه، عکسش را می گیرم دستم و باهاش حرف می زنم.
    می گویم و می گویم و می گویم و او فقط نگاه می کند. البته او همیشه همینطور بود. دستش را می زد زیر چانه اش و با ته لبخندی تو صورتش فقط نگاهم می کرد تا من تمام حرفهایی را که تو دلم بود بزنم و خالی بشوم. حرفهام که تمام می شد چشمهایم را به دهانش می دوختم و او هربار بی هیچ قضاوتی ، دستی به شانه ام می زد و می گفت : همه چیز درست می شود مطمئن باش.
    به خودم می آیم و می بینم دلتنگی هام ، صورتم را خیس کرده. عکسش را می بوسم و می گذارم تو کتابخانه ، تا یک شب دیگر و یک دلتنگی دیگر…

  • بهنود گفت:

    شاید این سکوت مهلتی است برای یادآوری روزهای رفته ، حرفهای نگفته …
    بی آنکه چشمان پر از اشک او نگاهت کنند و صدای لرزانش، بغض فرو خورده را فریاد زند…
    شاید این سکوت فرصتی است برای یک تصمیم بزرگ…

  • Zahra گفت:

    من یه دوست ارمنی دارم که (به نظرم) انسان ترین آدمیه که تو دنیام میشناسم مسلمون نیست و شهروند امریکاست ولی میگه حضرت علی سامورایی زندگیشه کل نهج البلاغه رو هم حفظه
    آدم خیلی معروف و بزرگیه تو زمینه سازه و دوست داره بازسازی حرم نجف رو به زودی انشاالله انجام بده
    من اول بار که شما رو شناختم هی یاد ایشون میافتادم 🙂
    ولی قیاس اصلا درست نیست
    میخوام بگم هر آدمی ویژگی هایی داره که مخصوص خودشه و نمیشه تو کس دیگه ای پیدا کرد
    بخصوص وقتی کسی رو دوست داریم و از دستش میدیم که نباید دنبال ویژگی های اون تو کس دیگه ای باشیم و هی بخوایم اونی که دوست داریمو تو این آدم پیدا کنیم
    که حداقل به احساس خودمون خیانت نکرده باشیم
    اگه نمیتونیم برگردونیمش با خاطراتش زندگی کنیم نه که بریم سراغ یه آدم بی گناه دیگه

  • محسن رضایی گفت:

    …به سر چهار راه ک رسیدم چراغ قرمز شدو سرمو برگردوندم سمت چپ…یه آگهی ترحیم…

    سرمو برگردوندم سر جاش!

    با خودم فکر کردم هه…کسی چه میدونه این پسر ۱۵ سال با من دوست بوده….

    خبر مرگ دوسته دبیرستانمو چند روز پیش خواهرم بهم گفت.البته ۶ ماه پیش منو کشت و خودش مرد…

    سر دخالت زنش تو کارمون و خودش وو….

    یک لحظه ناراحت شدم موقع شنیدن خبر…موقع دیدن عکسش که تو یه عکاسی باهم گرفته بودیم هم چند قطره اشک ریختم…هرچند ازش بیزار شده بودم….

    داستان دو فنجان و یک نفر که یکیشو ریختم سر میزو….رفتم…چه سادس نوشتن…

  • رامونا گفت:

    سلام
    این دیدگاه بعضی از انسانهاست حتی وقتی تنها هستند با خودشان هم درگیر هستند و خودشان را دوست ندارند .
    یا همش نق می زنند یا کودک درون خود را خفه می کنند یادمان باشد که با خودمان خوب رفتار کنیم
    مرسی از مطالب جالب تان

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser