دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

گاهی احساس میکنم…

شطرنج

گاهی احساس میکنم دنیا مثل یک پازل بزرگه. پازلی با میلیونها قطعه که هر کدوم از ما فقط سه یا چهار قطعه از اون رو در دست داریم.

هیچکس نمیتونه بگه که آیا واقعا قطعاتش رو در جای درستی گذاشته یا نه.

هیچکس رو نمیشه محکوم کرد که غلط بازی کرده یا جای قطعه ی دیگری رو به اشتباه اشغال کرده.

فکر میکنم این پازل هرگز تصویر بزرگ و زیبایی رو به خودش نخواهد دید.

***

گاهی احساس میکنم دنیا، مثل یک کتاب داستان بزرگه. هر کس از ما تنها فرصت داره چند کلمه به صورت پراکنده در جاهای مختلف این کتاب بنویسه.

هیچکس هم نمیدونه که این کلمات، در کنار کلمات دیگران چه معنایی خواهد یافت.

هیچکس هم نمیتواند بگوید که ارزش کار من بیشتر از تو است.

یک فحش هم در یک داستان، به اندازه ی یک کلمه متین و مودبانه تاثیر دارد.

اگر چه این داستان، هرگز کامل نخواهد شد…

***

گاهی احساس میکنم دنیا، یک شوخی بزرگ است.

میگردیم و میچرخیم. بیهوده در صفحه شطرنجی نامحدود که از هیچ سو به هیچ جا ختم نمیشود.

در این شرایط تندتر دویدن اسب و وزیر نسبت به حرکت کند سرباز پیاده، هرگز برتری ایجاد نمیکند.

این شطرنج حرکت دارد. عذاب زدن و خوردن دارد. اما کیش و مات ندارد. برد و باخت ندارد.

***

باید به خاطر بسپارم که دل به این شطرنج نسپارم.

انسانها را سیاه و سفید نبینم.

آنها را به خودی و غیر خودی تقسیم نکنم.

همه ی ما به یک اندازه با هم شبیه هستیم و به یک اندازه با هم بیگانه ایم.

ما همه بازیچه های گمشده ای هستیم در صفحه ی شطرنجی نامتناهی.

در انتظار رویت شطرنج باز…

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


54 نظر بر روی پست “گاهی احساس میکنم…

  • حمید گفت:

    سلام
    با خوندن این پست شما یاد کتاب “راز فال ورق”نوشته یاستین گوردر افتادم.
    حتی شروع به خوندن دوباره اش کردم. (این کتاب دقیقا همین حرفای شما رو در قالب یک ماجرا به شکل رمان به من هدیه کرد)
    فکر و قلم تون قابل ستایشه

    و الان یادداشتی که مربوط به این کتابه و در وبلاگی که قبلا داشتم نوشتم رو براتون میزارم:

    یک رمان فلسفی:
    راز فال ورق
    نوشته یاستین گوردر
    ترجمه ی مهرداد بازیاری نشر هرمس
    ــــــــــــــــ

    در دایره ای کامدن و رفتن ماست
    آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
    کس می نزند دمی در این معنی راست
    کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست (خیام)

    این کتاب داستان سفر پدر و پسری در جست و جوی همسر و مادرشان از نروژ (شمال اروپا)به آتن (جنوب) می باشد.
    سفری برای جست و جوی مادری که برای شناخت خود فرزند چهار ساله اش را رها می کند و در دنیای خیالی مانکن ها غرق می شود.
    نویسنده کتاب دنیای سوفی در این اثر فلسفی خود ، با شیوه ای خارق العاده جریان کلی حاکم بر فلسفه غرب را در ماجرای سفری کوتاه بیان نموده و در قالب داستانی دلنشین و خیال انگیز به تصویر کشیده است.
    یاستین گوردر با دانش و تسلط بالای خود در فلسفه داستان جزیره ای را هم با داستان سفر پدر و پسر پیش میبرد تا مسائل عمیق فلسفی را به گونه ای ساده و دلچسب و در ماجرایی جالب بیان کند و در عین حال پاسخی برای دغدغه های فکری خویش بیابد.
    در این کتاب می توان نشانه های آشکاری از اندیشه فیلسوفانی چون سقراط، افلاطون، بارکلی و فردریش نیچه را یافت و با وجود بیان برخی اندیشه های فلسفی، جملات راز آمیز و چند لایه بودن ماجرای داستان، هر خواننده ای از مطالعه کتاب لذت می برد. رمان «راز فال ورق» از بسیاری جهات کتابی استثنایی محسوب می شود که مهم ترین آن، بیان داستان وار، ساده و در عین حال معمایی و تخیل برانگیز یافته های عمیق فلسفی است که ناخودآگاه ذهن خواننده را به چالشی عجیب فرامی خواند.

    این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
    فانوس خیال از او مثالی دانیم
    خورشید چراغداران و عالم فانوس
    ما چون صوریم کاندر او حیرانیم

    مطالعه این کتاب را به تمامی دوستانم پیشنهاد می کنم.

  • حمید گفت:

    سلام
    با خوندن این پست شما یاد کتاب “راز فال ورق”نوشته یاستین گوردر افتادم.
    حتی شروع به خوندن دوباره اش کردم. (این کتاب دقیقا همین حرفای شما رو در قالب یک ماجرا به شکل رمان به من هدیه کرد)
    فکر و قلم تون قابل ستایشه

    و الان یادداشتی که مربوط به این کتابه و در وبلاگی که قبلا داشتم نوشتم رو براتون میزارم:

    یک رمان فلسفی:
    راز فال ورق
    نوشته یاستین گوردر
    ترجمه ی مهرداد بازیاری نشر هرمس
    ــــــــــــــــ

    در دایره ای کامدن و رفتن ماست
    آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
    کس می نزند دمی در این معنی راست
    کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست (خیام)

    این کتاب داستان سفر پدر و پسری در جست و جوی همسر و مادرشان از نروژ (شمال اروپا)به آتن (جنوب) می باشد.
    سفری برای جست و جوی مادری که برای شناخت خود فرزند چهار ساله اش را رها می کند و در دنیای خیالی مانکن ها غرق می شود.
    نویسنده کتاب دنیای سوفی در این اثر فلسفی خود ، با شیوه ای خارق العاده جریان کلی حاکم بر فلسفه غرب را در ماجرای سفری کوتاه بیان نموده و در قالب داستانی دلنشین و خیال انگیز به تصویر کشیده است.
    یاستین گوردر با دانش و تسلط بالای خود در فلسفه داستان جزیره ای را هم با داستان سفر پدر و پسر پیش میبرد تا مسائل عمیق فلسفی را به گونه ای ساده و دلچسب و در ماجرایی جالب بیان کند و در عین حال پاسخی برای دغدغه های فکری خویش بیابد.
    در این کتاب می توان نشانه های آشکاری از اندیشه فیلسوفانی چون سقراط، افلاطون، بارکلی و فردریش نیچه را یافت و با وجود بیان برخی اندیشه های فلسفی، جملات راز آمیز و چند لایه بودن ماجرای داستان، هر خواننده ای از مطالعه کتاب لذت می برد. رمان «راز فال ورق» از بسیاری جهات کتابی استثنایی محسوب می شود که مهم ترین آن، بیان داستان وار، ساده و در عین حال معمایی و تخیل برانگیز یافته های عمیق فلسفی است که ناخودآگاه ذهن خواننده را به چالشی عجیب فرامی خواند.

    این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
    فانوس خیال از او مثالی دانیم
    خورشید چراغداران و عالم فانوس
    ما چون صوریم کاندر او حیرانیم

    مطالعه این کتاب را به تمامی دوستانم پیشنهاد می کنم.

  • طنین گفت:

    رها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • مژده کریمی گفت:

    حقیقت آینه شکسته ای ست که هر کس تکه ای از آن را بدست دارد. هگل

  • فائزه گفت:

    استاد. دنیا هر چی که باشه، پازل یا کتاب داستان یا صفحه شطرنج یا… ما باید توش بازی کنیم. بی توجه به بازی دیگران. همینکه از نظر خودمون نقشمونو درست اجرا کنیم کافیه. حتی اگر واقعا اشتباه کرده باشیم یا دیگران فکر کنن که ما اشتباه بازی کردیم.سهم ما همینه.

  • دانشیار گفت:

    اواخر خرداد امسال در منطقه ای کویری سبزوار، در سکوتی بی انتها و در زیر تابش گرم خورشید، تنها قدم می زدم، در دشتی که هیچ پدیده تمدنی در آن دیده نمی شد. کاملا بکر بود. به لانه ای مورچه رسیدم که همگی در تکاپویی گرمتر از خورشید بودند. به فکر فرو رفتم که در پهنه هستی چه مقداری دارند؟ به زیر پایم نگریستم که مورچه ای در حال جان دادن بود، از بی احتیاطی من. اندیشیدم که من در پهنه ی تاریخ این هستی چه جایگاهی دارم؟ قدر و قیمت من در پهنه هستی چقدر فزونتر از این مورچه است؟ از بعد فیزیکی، از چند کیلومتر دورتر از این مورچه نیز کوچکتر دیده می شوم و از آسمان تمام شهر من کوچکتر از لانه این مورچه به نظر خواهد رسید و از کره ای دیگر تمام جهانیانی که من در آن زندگی می کنم از حقارت، قابل رؤیت نیستند….

  • طاهره گفت:

    و جالب اینجاست که همیشه دنبال اینیم که یه چیزی تموم شه و ما آخرشو ببینیم چی میشه… اصلاً sense of closure یکی از بزرگترین خواسته های بشره…
    غافل از اینکه یه روزی میرسه که ما تموم میشیم…

    • طاهره جان.
      من فکر میکنم دلیلش اینه که ما فکر میکنیم فقط با دیدن صحنه ی پایانی ماجرا هست که میتونیم به ماجرا معنی بدیم.

      اگر به ما بگویند که فیلم را تا ۱۰ دقیقه قبل از پایان ببین و برو! شاکی میشیم.
      در حالی که قرار نیست در اون ده دقیقه اتفاقی بیفته. قراره در اون ده دقیقه ببینیم که فیلمنامه نویس دوست داشته که ماجرا چگونه تموم بشه همین.
      من خودم هم به جای اون فیلمنامه نویس میتونم به اون ده دقیقه فکر کنم. ضمن اینکه از قسمتهای دیگر فیلم که دیدم لذت های عمیق ببرم و درس بگیرم.

      • طاهره گفت:

        شاید یکی از دلایلش این باشه که همیشه فکر می کنیم باید بریم به یه جایی برسیم تا مثلاً خوشبخت شیم… ۱ سال سختی کنکور رو کنار بیایم باهاش تا بریم دانشگاه و شاد شیم اونجا! یه عمر هدر بدیم تا شب عروسیمون همه بیان و برامون آرزوی خوشبختی کنن… و یه عالمه مثال دیگه که اینا common تریناش بودن! هیچکس هیچوقت توی نظام ارزشی و آموزشی به ما یاد نداده که اگر کنکور داری باید این یک سال هم زندگی کنی و خوش باشی! هیچکی به ما اجازه نمیده تا رسیدن به خونه بخت آزاد و شاد باشیم!

        شاید واسه همینه که حتی اگه اول فیلم رو دیر برسیم به سینما مهم نیست اما برای آخرش اگه کسی اون وسط جون بده هم باز ما میشینیم و آخرش رو میبینیم! شاید به همین دلیله که وسط یه کتاب که حوصله مون ازش سر رفته میپریم میریم آخرشو میخونیم! اما خبر نداریم که داریم بزرگترین اصل زندگی، پایان در میانه راه، رو نقض میکنیم! شاید هم یه مکانیزم دفاعیه برامون….

  • رها_اسفند گفت:

    گاهی احساس فعلی آدمها نسبت به پدیده ها،متأثر از خاطرات گذشتۀ آنهاست. ….

  • پویان گفت:

    DNA آدما ۹۹٫۹۹% شبیه هم هست

  • مرتضی گفت:

    گاهی اوقات فکر میکنم که عمرم به سر بیاد و آخرین روزهای عمرم انگشت حیرت به دهان بگیرم و به این فکر کنم که چه بود این خواب زندگی که بی تعبیر ماند.
    وقتی به این فکر میکنم که این مسئله چالش همه بشر در طول تمام تاریخ بوده حتی
    آنان که محیط فضل و آداب شدند / در جمع کمال شمع اصحاب شدند
    ره زین شب تاریک نبردند به روز / گفتند فسانه ای و در خواب شدند
    حیرتم بیشتر میشه که پس تکلیف من بی فضل و آداب که روشنه.
    نمیدونم شاید روزی در آینده برسه که یک فرمول «آنتی حیرت»! کشف کنیم و به خورد بشر بدیم، سرش گرم بشه خلاص.
    ولی این معما که «جهان چگونه به وجود آمده» در مقابل این سوال که «جهان چرا به وجود آمده» همیشه لنگ انداخته.
    شانس آوردیم تو عصری زندگی میکنیم که علم به پاسخ سوال اول بسیار نزدیک شده، الان هم تقریباً یه تصویر ازش میشه دید، گرچه اینطور که معلومه، اصل «عدم قطعیت» گند زد به همه چیز و حل قطعی این معما با وصلت فیزیک کلاسیک و کوانتوم باید صورت بگیره، ولی با کشف «چگونگی» جهان، چه گلی قراره بر سر «چرایی» جهان بگیریم کسی نمیدونه.
    شاید با نگاه ماتریالیستی، اساساً پرسش از «چرا»یی یک پرسش احمقانه باشه. از این دید جهان همینه که هست. و با پرسش های سخت آدم سر خودشو در نمیاره. سری رو که در نمیکنه، دستمال میبندن آخه؟
    چه جانی میکند این بشر برای جواب دادن به «چرایی».
    چه جانی میکند این بشر برای شونه خالی کردن از جواب دادن به «چرایی».
    این سوی جوی، سخن آناتول فرانس نقل محافل چپ گرایی شده که ” اگر ۵۰ میلیون نفر هم به چیز احمقانه اعتقاد داشته باشند، آن چیز کماکان احمقانه است”.
    آن سوی جوی، ” إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ”
    پوووووووووووووووووووووووووف. 😀

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser