دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

ادامه تحصیل در مقطع دکترا

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.

——————————————————————————————————

مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».

——————————————————————————————————-

اما حالا دلایل من:

– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.

در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص

«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»

تز بنویسم!!!!

شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…

– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…

– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.

– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.

خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.

من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

یا شبیه…

استراتژی ادامه تحصیل محمدرضا شعبانعلی

——————————————————————————————————-

پیشنهاد میکنم دوستانی که تمایل به گذاشتن کامنت دارند:

۱- کامنتهای قبلی را بخوانند تا حرفهای تکراری دوباره مطرح نشود.

۲- پست «جسور باش» را در اینجا بخوانند…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


665 نظر بر روی پست “دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

  • زهره گفت:

    انصافا بحث جالبی بود.من به شخصه هنگ کردم.خدا به دادت برسه با این جماعت.

  • مرتضی گفت:

    سلام؛
    خواندن این پست مختصر رضا قربانی عزیز خالی از لطف نیست.
    البته ایشون فعال در حوزه مدیریت رسانه هستند و از همین منظر به قضیه نگاه کرده اند.

    http://mediamanager.ir/1391/08/26/چرا-باید-درس-خواند؟/

  • محمدرضاعامری گفت:

    سلام مهندس جان.
    من دانشجوی ترم دوی صنایع هستم.این سایت را یکی از دوستانم به من معرفی کرد به واسطه مطالبی که در مورد تولید علم گذاشته بودم.
    لطف می کنید اگر مطالب من رو در ادرسwww.m-sanaye91.blogfa.comبخونید.و نظرتون را برام بفرستید.
    منتظر اجازهی شما برای استفاده از مطالبتون در نوشته هام هستم.یاعلی
    m.ameri110@yahoo.com

  • سلام
    دلنوشته خوب و قابل تاملی بود.
    قبل از این که از تجربه خودم بگویم اشاره کنم که از جوابتان به کامنت ناشناس مبنی بر بخش های کثیف زندگی و هنر اذت بردن از زندگی , را بسیار پسندیدم. ممنون.
    من هم مکانیک خوندم و تقریبن در شرایط مشابه شما…بعد از خدمت و یکی دو سال کار کردن به دلیل علاقه شخصی در کنکور ارشد جامعه شناسی شرکت کردم و با توجه به این که بر اساس علایقم مطالعاتی داشتم به راحتی قبول شدم با رتبه یک رقمی! اما نتیجه دو سه سال حضور مجدد در دانشگاه این شد که آن مطالعات بر اساس علایق که بسیار موثر بود جایش را داد به مطالعات اجباری و کم بازده در حوزه های متفرقه و … و با دیدن یک سری مسایل (بی سوادی ها- مشکلات شخصیتی و…)اساسن انگیزه هام دود شد.
    به هر ترتیبی بود مدرک اخذ شد اما فقط همین…اخذ شد!
    به نظرم مطالعات هدفمند آثار خیلی بهتری داره تا … من فکر می کردم در دانشگاه روش هدفمند مطالعه کردن را از اساتید یاد می گیرم اما متاسفانه اونجا آنگونه آدمی یافت نشد…یا این که مشکل از خودم بود که پیداش نکردم…در هر صورت تجربه موفقی نبود.

  • آرزو گفت:

    سلام
    من اولین باره که به وب سایت شما رو می بینم , یکی از دوستانم از دوران ارشد آدرسش رو برام فرستاد. مطلبی که نوشتید بسیار درست است , و چون ما همه اغلب این موارد رو تجربه کرده ایم به دل می نشیند.
    دوستانی که نظرشون رو نوشتند اغلب از دانشجویان زمینه ی صنعت بودند. رشته ی من مترجمی زبان فرانسه است ,و قصه ام هم کمی متفاوت : لیسانسم را از دانشگاه علامه طباطبایی گرفتم که مثلا یکی از قوی ترین دانشگاه های خاورمیانه است , خیر سرش! آقا باور نمی کنید در هیئت علمی گروه فرانسه چه می گذشت !!! از ترم ۳ همه دسته جمعی به این نتیجه رسیدیم که سر کلاس یکی از اساتید , که عضو فعال هیئت علمی بود و از هر ۱۰ کلاس ۸ تا کلاس را ایشون بر می داشت , کلا نه چیزی بشنویم و نه چیزی بنویسیم , ایشون به حدی بی سواد بودند که واقعا کلاس هاشون خنده دار بود. نکته دیگر این که هیچ یک از اساتید رشته ی مترجمی خودشوم رشته مترجمی نخونده بودند و اصلا ترجمه بلد نبودند.فقط یک استاد داشتیم که بورسیه زمان پهلوی بود , بیچاره به قدری مسن بود که به زور نفس می کشید , ولی اینقدر دلش به حال دانشجو های سیاه بخت می سوخت که به هر قیمتی در سال آخر یک کلاس ترجمه متون علوم انسانی را بر می داشت و به معنی واقعی یک استاد بود.البته همه می دانستند که بخش امنیتی دانشگاه چشم دیدنش را ندارند … من شاگرد اول ورودی های ۸۵ بودم و باید بدون کنکور می رفتم فوق می خوندم اما به خاطر این که حراست دانشگاه و چند تن از دانشجوهای بسیجی چشم دیدنم را نداشتند به جای من یکی از هم کلاسی های چادری ام انتخاب شد , که البته آن دانشگاه ارزانی خودشان .من رفتم به دانشگاه تهران گفتیم شاید یک استاد درست و حسابی پیدا شود و ما را کمک کند در راه رسیدن به آرزویم که همانا تبدیل شدن به یک مترجم حاذق است, ولی چشمتان روز بد نبیند, از ترم اول تا ترم آخر فکر کنم که به طور متناوب فقط محتوای یکی از آسان ترین کتاب های تئوری ترجمه تدریس شد , باز هم تئوری , دوستان هیئت علمی کلا مترجم نیستند .البته یک نکته جالب این که مدیر دانشکده هم از آنجا که خودش استاد فرانسه بودند , علی رغم همه ی مسئولیت هاشون به زوووووور اصرار داشتند که هر ترم کلاس بردارند و از کل جلسات فقط ۳ یا ۴ تاش رو شرکت می کردند! ولی قطعا پول کل ترم رو می گرفتند دیگه !
    یکی از دوستانم برای دکترا رفت تربیت مدرس , پسر بود و به من گفت :” اینجا هم بی سواد زیاد هست اما می توانی مدرکت را بگیری بعدش تو دانشگاه تدریس کنی , خودمون می شینیم با هم درس می خونیم , این اساتید رو ول کن “. گفتم خوبه می روم ! یک روز رفتم برای جلسه ی دفاع یکی از دوستانم که او هم پسر بود , بعد از جلسه آمدیم بیرون که با هم راجع به آن استادی که در تمام طول جلسه فقط داشت کیک می لمباند و در پایان هم گفت که وقت نکرده بود کل پایان نامه قبلا بخواند ,کمی شوخی کنیم و بخندیم , نا گهان دوستان حراست تشریف آوردند و …..
    در نهایت با فضاحت از دانشگاه بیرون آمدیم . من کلا دور این دانشگاه های ایران را خط کشیدم , به زودی قرار است به عنوان کارآموز بروم پیش یکی از مترجمان پر کار امروزی که البته رشته ی تحصیلیش هم اصلا مترجمی نبوده!

    • shabanali گفت:

      دوست عزیز.
      اولاً ممنون که به این خانه مجازی سر زدید.
      امیدوارم باز هم سر بزنید و حرفهایتان را بنویسید.
      اگر به بقیه نوشته ها دقت کرده باشید، اینجا ارزش کامنتهایی که بچه ها می نویسند از نظر علمی و اطلاع رسانی از ارزش پست ها بیشتر است.
      امیدوارم باز هم برای ما از نتیجه اتفاق هایی که افتاده تعریف کنید.
      آرزو میکنم که کار حرفه ای نزد یک مترجم پرکار مفید باشد و رضایت شما را تأمین کند.

  • سعید گفت:

    سلام آقای شعبانعلی.
    سخنان شما خیلی من رو توی فکر برد. نظرات برخی از مخاطبین عزیز هم فکرم رو عمیق تر کرد. بنده شخصی هستم که سوار بر موج زمانه نا خواسته به سمت مدرک دکتری کشیده شدم. خوشبختانه یا متاسفانه الان دانشجوی دکتری توی دانشگاه فردوسی مشهد هستم (مهندسی شیمی). اهل شیرازم.سال ۹۱ قبول شدم. چون نامزد دارم شدیدا از لحاظ مادی نیازمندم. حقیقتش واسه ازدواج نیاز به درآمد خوب و شغل دارم. از وقتی قبول شدم تصمیم گرفتم که انصراف بدم و برم دنبال کار، ولی حقیقتش ترسیدم. ترسیدم که یه روز پشیمون شم و چیز با ارزشی رو از دست بدم که شاید دیگه بدست نیاد. از طرفی با این وضعیت کار و اشتغال تو کشورمون جرات انصراف ندارم (حداقل تو دانشگاه مشغولیم فعلا). عاجزانه، عاجزانه تقاضا دارم راهنماییم کنید تا تصمیم درست رو بگیرم.
    با تشکر

    • shabanali گفت:

      سعید جان.
      قطعاً توضیحاتی که دادی برای اینکه یک نفر از راه دور نظر بده کافی نیست. اما واقعیت اینه که کار تو سخت تر از کار کسی هست که ازابتدا وارد دکترا نشده.
      تو بعداً برای انصراف باید پشیمانی و حس بد زیادی رو تجربه کنی. مطمئن باش که اطرافیان هم از تمام توانشون برای سرزنش کردن تو استفاده خواهند کرد.
      من اگر جای تو بودم – با همین چند سطر اطلاعاتی که دادی – سعی میکردم این مدت رو تحمل کنم و در کنار درس کاری رو انجام بدم.
      کار مهمی هم که میتونی انجام بدی اینه که یک دکتر تئوریک دور از واقعیت نشی، با مطالعه بیشتر و کسب تجربه، سعی کنی از اون دکترهایی بشی که در کشور ما کم پیدا می شن. اینطوری حتماً یک روزی سختی هایی که این روزها تحمل میکنی، جبران خواهد شد.

  • م گفت:

    صنعت و دانشگاه ما خیلی از هم دورن بهتره بگم ارتباطشون خیلی کمه. پروژه های صنعتی هم که تو دانشگاه تعریف میشن هدایتشون به خاطر همین ارتباط کم سخته. اگر دستاوردی هم باشه به اجرا رسوندنش خودش پروژه است! من لیسانسمو از دانشکده مکانیک شریف گرفتم فوقم از همین دانشکده دارم میگیرم. دو سال و اندی تجربه کاری بهم ثابت کرد دانشگاههای ما دانشجو را برای کار تو صنعت آماده نمیکنه. هر کس خودش باید دنبال آموزش خودش باشه. حالا منی که دوست دارم نیمچه دانشم به چرخیدن یک چرخ منجر بشه وقتی میبینم دوره دکتری به ازای هزینه ای که میذارم (وقت، پول، هر چی!) بازدهیش برایم خیلی کمه ترجیح میدم خودم به مهارتام و تجربه ام اضافه کنم و حداقل چند سالی از دانشگاه دور باشم.
    خیلی ها هم با همین توقع (کاربردی شدن دانششون) رفتن فوق و دکتری شونو گرفتن، کار صنعتی میکنن، کار آموزشی هم میکنن. نمونه اش استاد خودم. وقتی هم که پیشنهاد پروژه ارشدم رو از صنعتی که توش کار میکنم بردم با سعه صدر قبول کرد، با تمام دردسرهایی هم که وجود داشت تو این مدت خم به ابرو نیاورد.
    آن چیزی که من خودم دوست ندارم اینه که صرفاً به خاطر وجود یک دوره تحصیلی دیگر که من هنوز نگذراندم و فقط به خاطر عنوان یا به خاطر عقب انداختن انجام کارهای جدی تر و ظاهراً مشغول نگه داشتن خودم، ادامه تحصیل بدم

  • mahdi گفت:

    1- این نوشته بیشتر یک نگاه مهارت محور هست و از طرف کسانی تبلیغ میشود که مهارت را از دانش برتر می دانند. (بحث اینکه کدام یک برتر است یا اصلا برتری برای هریک وجود دارد یا خیر در این بحث نمی گنجد.)
    2- متاسفانه یک مقدار از بحث، به اصطلاح عامیانه “ملا لغتی” است که به دلیل عدم دقت نویسنده به واقعیت مطرح شده است. در جواب، همین کافی است که “شاید” – و البته فقط شاید – کارشناسی لغت مناسبی برای پایان تحصیلات لیسانس نباشد ولی در خارج هم به این مقطع بیشتر “bachelor” یا “undergraduate” گفته میشود که با این تعریف اساس مقدمه اول زیر سوال میرود.
    3- این قسمت که گفت شده “دکترا برای کسانی است که دنبال تولید علم میروند” درست است ولی نگاهی که به مقطع “فوق لیسانس” یا “کارشناسی ارشد” در دنیا مطرح است کمی متفاوت است. این مقطع معمولا – غیر از یک سری رشته های خاص – به عنوان پلی استفاده میشود که دانشجو را برای مقطع دکترا آماده می کند و معمولا توصیه میشود که اگر قصد ادامه دادن در دکترا را ندارید بی جهت در اتلاف وقت خود برای مقطع فوق لیسانس نکوشید. چون مطلب پایه در مقطع قبلی حداقل در حد آشنایی ارایه شده و اگر کسی نیاز به استفاده عمیق تر در کارش داشته باشد، نیاز نیست حتما به دانشگاه برود، بلکه مطالعات تخصصی چه بسا بهتر بتواند مفید واقع شود. پس بطور خلاصه هدف از فوق لیسانس آمادگی برای جدا شدن از مهارت به سمت دانش می باشد.
    4- مقدمه دوم نمی تواند دلیلی برای دکترا نخواندن باشد. اگر فرهنگ غلط “مدرک محوری” برخی را ترغیب کرده که دنبال مدارک بالاتر باشند، دلیل نمی شود که اساس دانش زیر سوال برود. بطور ضمنی می توان اشاره کرد که دانش بر خلاف مهارت بی انتها است و گرچه نویسنده به تمسخر مدارک “پست پست دکترا” و بالاتر را به چالش کشیده است ولی واقعیت این است که اگر چه چنین “مدارکی” در ظاهر وجود ندارند ولی در واقع چنین “مدارجی” امکان دست یابی دارند.
    5- و اما دلایل نویسنده که گرچه شخصی هستند و هر شخص در فکر و عمل آزاد و مختار است ولی جای اندوه فراوانی می گذارد. مطالب زیادی در مورد هر سطر آن می توان نوشت که از حوصله شما و هر خواننده ایی خارج خواهد بود و من فقط به ۲ نمونه از آن اشاره می کنم.
    الف – این جمله که “بنز” و “ب ام و” فقط برای پرستیژ از چند دکتر برای مدیریت استفاده می کنند جمله قبلی شما را مبنی بر آشنایی کامل با آنها به شدت زیر سوال میبرد.
    ب – واحد درسهای عمومی در تمام دانشگاه های دنیا برای تمام رشته ها وجود دارد و فقط مختص ایران نیست که برای پر کردن برنامه باشد، که این هم نشان از بیگانگی نویسنده با مبانی آموزش و دانش می باشد.
    کلام پایانی:
    اگر بدلیل نابسامانی ها و برخی ضدارزشهای رایج مانند “مدرک گرایی”، عده ای “مدرک دکترا گرفته اند ولی هنوز دکتر نشده اند” دلیل نمی شود کل دکترا و فلسفه دانش را زیر سوال ببریم و این را هم بدانیم که نگاه یک دکتر به مسایل نگاهی “سیستم محور” و “راهبردی” است که “جهت دهی” می کند، در حالی که یک مهندس تنها پیاده کنند نظریات رایج و در بهترین حالت “طراحی” است و بعد از آن هم یک تکنسین وظیفه اش “پیاده سازی” طراحی است. اینکه هرکس به کدام سو برود و بخواهد “نظریه پرداز”، “طراح” بر اساس نظریات و یا “پیاده کننده” طراحی ها باشد به روحیات و سلایق هر شخص بستگی دارد. ادامه دادن تحصیل همراه با تحقیق حتی تا پایان عمر اینقدرها ساده و همچنین بی اهمیت نیست.
    موفق باشید
    مهدی شفیعی

    • shabanali گفت:

      تقریباً با قسمت عمده ای از تحلیل شما موافقم.
      اگر چه همیشه معتقدم که اگر بخواهیم مسیر بحث و گفتگو باز شود و دیدگاهها مطرح شود، باید کمی تند و رادیکال نوشت.
      برای من مجموعه بحث هایی که در کامنتهای این پست میشود، نشانه مثبت بودن اثر این نوشته است.
      ضمناً همانطور که شما هم به درستی اشاره کرده اید، بحث من یک بحث شخصی است و برای فردی با مشخصات من مفید است:
      – فردی که تجربه زندگی خارج از کشور را دارد (اگر نداشتم، به نظرم ادامه تحصیل در دکترا، ارزان ترین و بهترین فرصت کسب چنین تجربه ای بود)
      – فردی که درآمدش در حدی است که ۳ تا ۵ سال فاصله گرفتن از کار تمام وقت و ادامه تحصیل دانشگاهی هزینه چند صد میلیونی و بلکه بیشتر به او تحمیل میکند.
      – فردی که موقعیت اجتماعی مورد انتظار خودش را دارد و یادگیری و مطالعه – که دغدغه دائمی اوست – بیشتر برایش انگیزاننده «لذت» است تا محل «کسب درآمد»
      – فردی که در ایران است و قصد مهاجرت ندارد و بعید است تصمیم خود را در این زمینه تغییر دهد
      و…

      • سپیده گفت:

        دقیقا نکته همین بود!
        شما از منظر جایگاه خودت نوشتیدو یک مقاله عمومی نیست هرچند خیلی می تواند مفید باشد ولی راهکاری نیست لزوما برای همه
        هرکسی باید شرایط خودش را ببیند و بسنجد و نیم نگاهی هم به این مطلب داشته باشد و نتیجه بگیرد و نه اینکه موبه مو عمل کند سطر سطر این را

    • گیتی گفت:

      آقای شفیعی نمیدونم که شما دکترید یا نه اما اگه نیستید می گم امثال افرادی مثل محمدرضا خیلی راحت خیلی راحت تر از اووووووون چیزی که منو شما فکر کنیم می تونن یک شبه تاکید دارم یک شبه تصمیم بگیرن دکتری بخونن و در عرض یک ماه هـــــــــــــــــــــــــــر ادایی که سنجش درآورد رو تحمل کنن و خیلی راحت قبول شن! این منو شماییم که حالا حالا ها پشت کنکور می مانیم!
      پس انقدر منفی نگاه نکن… محمدرضا و امثالش بیان کنکور بدن ماهایی که ممکنه یک روز قبول شیم دیگه هیچوقت نمیشیم!!! مطمئن باش!
      پس باید تشکر هم کنیم ازشون!

  • ali-s گفت:

    سلام.امیدوارم اونقدر حالتون خوب باشه که بتونید این مطلب رو تا انتها بخونید!!!!!!!

    به طور اتفاقی با دلنوشته هاتون اشنا شدم.قبل از هر چیز منم بگم که حرفاتون رو قبول دارم .ولی حقیقت جامعه چیز دیگه ای هست!!!!!حقیقت جامعه اینکه وقتی شما با هزار سال سابقه ی کار و پشتوانه ی علمی فراوان ولی با مدرک دیپلم وارد جایی میشید خود به خود از ادمی که با پول پارتی و بدون هیچ دانشی از اون حرفه ولی با مدرک دکترا مقایسه میشید شدیدا متوجه میشید که چه خبره!!!!!یکی از استاتید حرفم جالبی میزد میگفت وقتی وارد شرکت یا جایی میشی نمیتونی توی اون چند دقیقه ی مصاحبه (حالا اگه مصاحبه کنن) بفهمونی بطرف که تو خدای رشته ی خودت هستی و به جای رفتن و وقت تلف کردن توی دانشگاه، رفتی و دانش تجربی و تئوری بالایی رو کسب کردی.منم تحصیل کرده ی دانشگاه هستم و میدونم که وقتی از دانشگاه بیرون میای حداقل اگه شاگر درس خونی باشی ذهنت پر شده از موارد تئوری که حداقل توی بازار ایران جایی نداره.اقای دکتر من خیلی از بیان شما لذت بردم و قبول دارم ولی نکته اینجاست که وقتی یه دکترا با یه لیسانس وارد یه جایی میشن بدون شک دکترا بالاتر قراره میگیره هرچند سطح عملیش و توانش برای پیشبرد اهداف اون سازمان کمتر از اون لیسانسه باشه.این مورد توی شان اجتمایی و … هم لحاظ میشه و ما توی ایران زندگی میکنیم.!!!!شما امتحان کنید سره کلاس که کسی شما رو نمیشناسه بگید من لیسانس … هستم ببنید همون بچه ها چه دیدی دارن بهتون تا یه دکترا!!!!!!!

    دکترا یا… ملاک برای توان علمی نیست ولی اولین گزینه برای مقایسه ی شما در محل استخدام،تایید حرفاتون،جایگاه اجتمایی و… شماست!!!!!!
    خوشحال میشم نظر شما رو هم بدونم

    موفق باشید

  • قربانعلی گفت:

    دست نوشته ی خوبی بود.تشکر
    منم از اون دانشجوای درس خون دوران خودم بودم.همیشه بیشترین نمره ها رو در میان هم ترمی هام در بیشتره درس ها میگرفتم.ترم اخر که شدم همه منتظر بودن ارشد در یکی از دانشگاه های خوب قبول شم.:)
    اما دیگه ادامه ندادم.چون با اون مدرک کارشناسی که داشتم و با اون همه درسی که خونده بودم نمیتونستم ۱۰۰۰ ت در بیارم:))
    اصلا نمیدونستم کجا میتونم ازش استفاده کنم.واسه همین دیگه ادامه ندادم و رفتم تویه یه شرکت که کارشو دوست داشتم مشغول شدم.الان که ۲ سال میگذره تجربه ی خیلی زیادی به دست اوردم و همه ی چیزایی که یه زمان نمیدونستم چی هست و به چه درد میخوره رو یاد گرفتم.الان که گاهیی استادامو میبینم بهم میگن اشتباه کردی.تو باید دکترا میگرفتی 😛
    اخه عالم بی عمل به چه ماند مومن…
    شاید چند سال دیگه اگه احساس نیاز کردم دوباره ادامه تحصیل بدم

  • امیرپویان گفت:

    پایان سال فرا رسیده بود و دانشجویان همه باید پایان نامه ای را برای پایان دوران تحصیل ارائه می دانند… اما البرت مردد بود و خیلی مطمئن نبود که مطالبی که مورد علاقه اش هستند باب دل استادش باشند… چند تکه کاغذ کهنه برداشت و کمی از مسائل مربوط به فیزیک گرما را در انها نوشت… سپس به دفتر “وبر” که از فیزیکدان های مهم انزمان انستیتو پلی تکنیک زوریخ بود وارد شد و کاغذ ها را روی میز وبر گذاشت… وبر کاغذ ها را بر می دارد و به سمت البرت جوان پرت می کند : ” برو و این ها را مرتب روی کاغذ تمیز بنویس” … و البرت که در اوقات فراغتش روی کارهای لورنتس ( بدون تردید یکی از بزرگترین فیزیکدانان انزمان) در باب بررسی سرعت نور و الکترومغناطیس فکر می کرد و در سن ۲۲ سالگی مدعی بود که لورنتس اشتباه می کند با اکراه کاغذ ها را برداشت و رفت و کارش را تمام کرد…
    این البرت جوان همان البرت اینشتین معروف بود…
    چنین ادمی می شود یکی از بزرگترین متفکرین در حوزه علوم طبیعی… چون از همان روز اول که با سیستمی فاسد مواجه شد تن به اصول ان نداد… و اگر کسی تن بدهد سخت بتواند خارج شود و قطعا باید سختی هایی را تحمل کند … کسی که می خواهد ازین سیستم رها شود از همین لحظه باید شروع کند و اصول مزخرف این سیستم اموزشی را کم کم به حاشیه براند و برنامه ی فکری مناسب را از دانشگاه های بزرگ دنیا و اساتید بنام ( که دسترسی بهشون از طریق اینترنت بسیار ساده شده) جایگزین کند… هیچ چیز خوبی یکدفعه رخ نمی دهد… باید این قدر بدانید که بپرسید و به خاطر عدم توانایی در جواب دادن از سر کلاس اخراجتان کنند … باید تولید اطلاعات و فکر کردن را تمرین کنید… اینطور می تونید برنامه ای فکری در متن کار داشته باشید و خزعبلات این سیستم قرون وسطایی رو هم برای اینکه در اینده گرسنه نباشد در حاشیه بررسی کنید … ترک تحصیل کار درستی نیست… به نظرم تصحیل در این سیستم اموزشی را باید در حاشیه پیگیری کرد و کسی که تفکر می خواهد و مقاله خواندن و موضوع باز باید همان کاری را با پایان نامه بکند که البرت در سن ۲۲ سالگی کرد و نتیجه اش را هم همه می دانند که ۳ سال بعد در سن ۲۵ سالگی ۳ مقاله در انالن در فیزیک منتشر کرد که “وبر” که سهله ، اگه “وبر” ، ” لورنتس” ، پلانک” و خیلی از فیزیکدان های مشهور اون زمان به همراه باباهاشون جمع می شدن نمی تونستن ( من مطالعه کردم که این حرفو می زنم، دانشجوی فیزیکم و تو بعضی حوزه ها نظر دارم… هرچند بابا بزرگا خوششون نمی یاد ) حتی مقدمه مقاله نسبیت خاص اینشتین رو بنویسن. بدون شک می گم که نمی تونستن ( نکته ی ظریفی در این مقدمه هست که حل مشکلاتی است که هیچ کس تنوانسته بود حل کند و ان نکته اشاره به مسئله زمان است)… و الان کی می دونه وبر کدوم گورستونیه یا کیه اصلا؟ اما کیه که ندونه البرت کیه؟
    من این خاطره رو نوشتم برای دوستی که گفته به کمکتون نیاز دام، معماری می خونم، پیشنهاد می کنم اتوبیگرافی اینشتین رو بخونید چون تو وضع مشابهی تحصیل کرده بود … از این ادم تو سن ۲۲ سالگی دست خط هست که به یک نفر نامه نوشته که من مطمئنم که لورنتس در مورد الکترودینامیک اشتباه می کنه !!! … مثه اینه که من تو این سنم به یکی بگم مطمئنم ادوارد ویتن یا استیفن هاوکینگ در مورد گرانش کوانتومی اشتباه می کنن ( که از قضا چنین نظری دارم و از ترس بابا بزرگا فعلا …) راه رهایی از چنگال این سیستم مزخرف اینه که اینقدر مسلط باشید که بتونید خزعبلات بابابزرگ ها رو به حاشیه بذارید و برای خودتون برنامه فکری در متن ترسیم کنید … و فقط یک راه برای اینکار هست: مطالعه … مطالعه … مطالعه … و بازهم مطالعه… کار سختیه و به همین دلیل ۹۹٫۹۹۹۹ در صد جماعت نابغه ی دانشجویان این مملکت حتی به سمت اینکار هم نمی ایند … چون مطالعه که ارزش نداره … مهم حفظ کردن نکات مهمه از نظر بابابزرگا … و من دیدم و می بینم جو تملق و کثیف میان خرخون ها و اساتید محترمشان را … که استاد به اینا میگه دانشجوی خوب ایناهم برای خود شیرینی میگن استاد ما کتاب شمارو می خونیم نه کتاب مرجع … یه استاد مسن داریم تو همین شهید بهشتی ( دانشگاه که نیست) که از شنیدن این حرف لبخند شادی رو لباش نشست که دانشجویی گفت من کتاب شما رو می خونم نه کتاب مرجع … مولف چنتا کتاب تسته این بابابزرگی که می گم… سر کلاس از این کتابا درس می ده!!!…. سر کلاس تست حل می کنه جدی می گم… هر جلسه تمرین (از کتابه تستش) می ده… جلسه بعد تصحیح می کنه سه نفر اولو می خونه میگه تشویقشون کنن… راه مبارزه با این نظام همون خاطره ای که از البرت نوشتم… فقط اندر احوال یک چیز متحیر ماندم… چه شد که امثال این ها شدند استاد و وزیر و وکیل و محقق و دانشمند و فاضل و … یعنی حد ما این قدر کم است که این ها باید لقب محقق و عضو هیئت علمی را یدک بکشند؟ … متحیرم که شده که اینطور شده؟!! انسان دچار ایست مغزی می شود وقتی اندر حال بعضی از این بابا بزرگا ی استاد تمام با سابقه ی گردن کلفت همه کاره ی رئیس و مولف و متفکر و وزیر و و ادیب و دامت برکاته و … فکر می کنه … ایست مغزی حاد و دیگر …

    • گیتی گفت:

      احسنت آقای امیرپویان…. احسنت…..

      امیدوارم یک روز از نزدیک بشینیم و روی این قضیه که گفتید قبولش ندارید-گرانش کوانتومی- فقط حرف بزنیم….حححححرففف….حتی اگه به هیییییچ جا نرسه به هیچ جا!
      البته من رشتم مکانیکه اما مسائل فیزیک رو واقعاً دوست دارم…

      کاش بشه! حرف زدنشوم عالیه!

    • ناشناس گفت:

      دامت برکاتهم… اینو که خوندم دلتنگی ام کمی خوب شد

  • مبین رنجبر گفت:

    مطمئناً با بخشی از سخنان شما موافقم ولی فکر میکنم یک مقاله تحلیلی باید جامع باشه و همه جوانب رو در نظر بگیره.این مقاله برای کسانی هست که فکرشان در مرز ایران محدود شده و میخواهند در این مرز هم دقیقا مثل بقیه زندگی کنند.

  • محمدحسین گفت:

    مطلبتون رو خواندم، خیلی خوب نوشته بودید، دقیقا حرف دل خودم و شاید خیلی ها.
    میخوام یه کم از خودم براتون بگم.
    من الان ترم دو ارشدم. یه سالی بین کارشناسی و ارشد فاصله افتاد. ابتدا قصد نداشتم مستقیم ارشد بخونم، گفتم میرم سربازی، بعد یه چند سالی میرم توی زمینه ای که دوست دارم ثابت کار میکنم (البته اینو بگم در حین تحصیل به صورت پاره وقت کار میکردم)، بعد که قشنگ آشنا شدم و مشکلات صنعت خودمون رو پیدا کردم میام ارشد میخونم و سعی میکنم یه مشکلی از صنعت کشورم حل کنم.
    برای همین زیاد نمیخواندم ولی امتحان میدادم که مطالب از ذهنم نپره.
    رفتیم سربازی خدا رو شکر شانسمون گرفت و امریه تونستیم تو یه سازمان دولتی بگیریم و در کنارش اون کار پاره وقت رو هم داشتم
    یه ۶ ماهی که گذشت دیدیم نه بابا اداره ما که خیر سرشون اداره نمونه استان اصلا نمیشه توش کاری انجام داد و جز وقت تلف کردن برای ما چیزی نداره، البته نه اینکه نشه بلکه اصلا نمیخوان کاری انجام بشه. متوجه شدید که؟!
    دیدیم فایده نداره داریم فسیل میشیم، جواب کنکور هم امده بود من برای اطمینان انتخاب رشته کرده بودم و از شانس ما شبانه دانشگاه فردوسی اون گرایشی که دوست داشتم قبول شدم
    ما رو میگی گفتیم اقا نخواستیم این سیستم و کار و میزش مال خودتون ما رفتیم
    خدمت رو نصف کاره با شرایط عالی و کردیم
    امدیم دانشگاه از شانس ما با یه استادی آشنا شدیم و زمینه کاری که علاقمند به کارکردن توش بودم رو پیدا کردم و الان دارم کار میکنم
    میخواستم اینو خدمتت بگم که این حرفایی که زدید برای جا و کشوری دیگه اس نه اینجا
    الان با اوضاع این ادارات دولتی و وضعیت صنعتی که داریم فقط وقت درس خوندن و بس.
    چرا که سرتو میچرخونی میبینی عمرت گذشته و یه مشت آدمی که سرشون به تنشون نمیارزه دکترا گرفتن و شدن مدیر و دارن به ما دستور میدن. باور نمیکنی سرتون بچرخونید یه دوری بزنید. ماشاالا تا دلت بخواد میبینی
    اگه اجازه بدید بقیه اش باشه بعد….

    • shabanali گفت:

      منتظر بقیه اش میمونم محمدحسین جان…

    • ناشناس گفت:

      نه دوست عزیز من محمد حسین
      دانشگاه هم جای کثیفیست…فقط کافیه که بخوای بر خلاف روش یک استاد عمل کنی بعد متوجه میشی که دانشگاه هم همانند همون ادارتونه…

      • شکوه گفت:

        واقعا ،، آدم منصف خیلی کمه که بخواد قبول کنه داره اشتباه میکنه . واقعا کمه . اگر توی دانشگاه که باید محل انسان سازی باشه از هر نظر ( بزرگواری ، انصاف ، معرفت شناسی و … رو یاد بگیری مخصوصا از استادت ! ) به یک استاد بگی داری اشتباه میکنی نتیجه ش اینه که یا بری درستو حذف کنی یا باوجود اینکه از نظر علمی رتبه بالایی هم داری ولی با ۱۰ پاس میشی .

  • نوید گفت:

    سلام
    من اولین باره که سایتتونو می بینم
    این پستتون خیلی نظرمو جلب کرد ، کاملا باهاتون موافقم.
    خود من لیسانس مهندسی صنایع دارم از دانشگاه آزاد ، ولی با همین لیسانس تو کارم کاملا موفق هستم.
    خود من همکاری داشتم که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه تهران ( و در حال ورود به مقطع دکترا ) بود ولی حتی بلد نبود یه نامه اداری تنظیم کنه !!!!!!!!
    شاید باورتون نشه ولی به خاطر تسلطی که به زبان انگلیسی دارم به خیلی از دوستام که در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هستن تو تنظیم مقاله ها و کارهای تحقیقاتی شون کمک می کنم .
    نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی فکر می کنم اگه آدم بدونه چی میخواد نیازی نداره وقتشو برای ادامه تحصیل تو این دانشگاه ها با این سیستم های آموزشی ناکارآمدشون تلف کنه! دانشگاه هایی که بیشتر شبیه کلاس زبان و آکادمی ترجمه شدن تا دانشگاه ( کار دانشجوها همش شده جستجوی مقاله و ترجمه و ارائه به استاد و باقی قضایا…..)
    یه چیز خیلی جالب که یه جایی خوندم : جک کانفیلد (یکی از بزرگان علم موفقیت در امریکا) یه آمار جالب رو ارائه کرده بود : ۲۰ درصد میلیونرهای امریکا هرگز به دانشگاه نرفته اند!!!!!!
    به نظر من ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر بدون کسب تخصص (که اونم فقط از راه کار عملی به دست میاد) چیزی نیست جز اتلاف وقت!

  • مهران گفت:

    “اما یک چیز رو خوب میفهمم. برای مدیریت کارخانجات و صنایع امروز کشور، چیزی بیشتر از درسهای ترمهای نخست کارشناسی مدیریت ضروری نیست.”
    ممکنه بگین منظورتون چه درسهایی هست؟ با سپاس

  • m.m گفت:

    سلام
    خیلی به کمکتون نیاز دارم

    مطلب خیلی خوبتون و بیشتر کامنتارو خوندم..
    خیلی قبولشون دارم ولی خودم تو بد شرایطی گیر کردم! کارشناسی و شاگرد اولی معماریمو از یه دانشگاه دولتی تقریبا خوب گرفتم…
    چون همه میدونستن که سهمیه استعداد درخشان دارم فشار ارشد خوندن روم خیلی زیاد بود! مجبور شدم بلافاصله بعد از کارشناسی برم دانشگاه و ارشد بخونم
    الان ترم ۲ هستم ولی واقعا انگیزم برای ادامه خیلی کمه،
    از یه طرف دیگه از تحصیل خسته شدم و از طرف دیگه نمیتونم نوع آموزش و استادارو(که شاید اطلاعات بعضیاشون که به اصطلاح دکترن خیلی از من کمتر باشه) رو تحمل کنم!
    مطالع و مقاله خوندن و همه ی اینارو خیلی دوست دارم ولی نه با اجبار و نه با موضوعای محدود شده و زورکی(به سلیقه استاد)
    الانم که ببخشید، با چماق وایسادن بالا سرمون که موضوع پایان نامه انتخاب کنیم(چون اگه این کارو نکنیم استاد راهنمامون میپره)
    خیلیا راحت با این شرایط کنار میان و با موج حرکت و میکنن و کاملا راضین! ولی من دارم تو این شرایط داغون میشم!
    خیلی به انصراف از تحصیل فکر میکنم ولی راستشو بخواین جراتشو ندارم، همش میگم نکنه پشیمون شم،
    گاهی اوقاتم به این فکر میکنم که همینجوری همرو سمبل کنم و تموم شه، ولی اینکارم برام سخته چون اصلن دوست ندارم یه فوق لیسانس الکی باشم…
    توی وضعیت خیلی بدی افتادم، ازتون خواهش میکنم با تجربتون راهنماییم کنین..
    ببخشی!

    • م گفت:

      سلام
      منم شرایط مشابه شما رو داشتم
      ادامه دادم
      و الان به نظر خودم یه فوق لیسانس الکی هستم!!!
      واقعا تصمیم سختیه … چون این ترس وجود داره که بعدا پشیمون بشی، با این شرایط کنکور هم آدم ترجیح میده اینو بخونه تموم کنه
      واقعا امیدوارم خدا بهت جرئت تصمیم درست رو بده
      موفق باشی

  • محمود گفت:

    کلیت بحثتون خیلی عالی بود. این موضوع متاسفانه دغدغه مهمی برای خیلی از دوستان شریفی ما شده است. زندگی و کار جدی را تعطیل میکنند برای مدرک گرفتن. مدرک که میگیرند سواد بیشتری پیدا نکرده اند ولی ادعایشان سه برابر شده است و حاضر نیستند با شرایط قبلی تن به کار بدهند.
    از دو سال پیش این دکترا گرایی خیلی داغ شده.
    فقط یک کاربرد داخل کشور برای دکترا وجود دارد آنهم برای مدیرانی است که باید یا بهتر است از هر موضوعی اندک سوادی داشته باشند و مدرکش را هم ارائه دهند تا عده ی دیگر حرف طرف را باور کنند. مثلا دکتر شعبانعلی که لیسانس مکانیک دارد و ارشد ام بی ای گرفته و دکترای اقتصاد خوانده است میتواند در پست معاون وزیرصنعت معدن تجارت یکه تازی کند.
    محمدرضا بش فکر کن. 🙂

    • shabanali گفت:

      محمود جان.
      میگم فکر کن!
      اینقدر جون بکنم میشم معاون وزیر.
      بعد خودم رو میکشم میشم وزیر.
      اگر به جرم اختلاس و هزار تا مشکل دیگه کنار گذاشته نشم میشم رئیس جمهور
      تازه مثل همین دکتر احمدی نژاد خودمون!
      تو انگیزه ای پیدا میکنی برای این همه تلاش و چنین نتیجه ای 🙂

    • گیتی گفت:

      آقای محمود جواب آقای شعبانعلی رو برا کامنتت از دست نده، که اگه از دست بدی چیز باارزشی از دست دادی!

      احسنت مهندس! دکتر بودی محال بود چنین عقیده ای داشته باشی…

  • یگانه گفت:

    بین این همه نکته که گفته‌اید اینجا شاید خیلی هم مهم نباشد، اما دیپلم در دانشگاه‌های آلمان معادل لیسانس ما نیست. چیزی معادل فوق‌لیسانس ماست. یکهو ۵ سال درس می‌خوانی و مدرکی می‌گیری که می‌شود بعدش و باهاش دکتری بخوانی. سیستم تازه که احتمالا یکی از اهدافش یکسان‌سازی مدارک و امکان تطبیق و مقایسه‌ی آن‌هاست، لیسانس و فوق‌لیسانس تفکیک‌شده تعریف کرده و البته خیلی‌ها به لیسانس بسنده نمی‌کنند چون به نظرشان بی‌معنی می‌رسد یعنی کم است. به‌ویژه که لیسانس گرفتم ۳ ساله است اصلا! این داستان دیپلم را سوئد هم مثلا دارد. خلاصه همین خواستم فقط بگویم که دیپلم این‌ها معادل لیسانس ما نیست…

    • shabanali گفت:

      آره خوب کردی که گفتی. من اونجا خیلی ناقص توضیح دادم. یک جا اگر وقت شد باید راجع به هارتل و بقیه سطوح آموزشی موجود در آلمان و اتریش هم بنویسیم. شاید اگر تو حوصله کردی و نوشتی، کار من رو هم سبک تر بکنی یگانه جان

  • مرمر گفت:

    سلام بر شما. دست مریزاد
    اتفاقا مدتی است موضوع مطرح شده در این پست دغدغه ذهنی من بوده. قکر می کنم مسئله اصلی بعد از فرهنگ اجتماعی، نظام آموزش و پرورش و در وهله بعد آموزش عالی است. بنده اگر مفتی شهر بودم ادامه تحصیل در شرایط فعلی رو حداقل مکروه می دونستم 🙂
    راهکاری که به نظرم اومد اینه که بهتره از دوران راهنمایی و در سنین نوجوانی آموزش مهارتها شروع بشه. شاید عنوان کانون مهارت آموزی برای این موضوع مناسب باشه. جایی که در کنار مدارس راهنمایی به عنوان آموزش و آشنایی عملی افراد مورد بهره برداری قرار بگیره. دوست دارم نظر شما را در این مورد بدونم؟

    • shabanali گفت:

      من خیلی شبیه تو فکر میکنم.
      راستش حرف من هم این نیست که باید از یک مقطعی به بعد آموزش ممنوع بشه.
      بلکه معتقدم باید نظام آموزشیمون رو در همه مقاطع تغییر بدیم و اصلاح کنیم.
      از دبستان تا مقطع دکترا.
      دولت و حکومت هم این کار رو شروع نمیکنه مگر اینکه ما احساس نیاز بکنیم. خوشحالم که تو هم مثل من فکر میکنی ای مفتی شهر!

      • فاطمه گفت:

        من خودم دانشجوی دکترای عمران- اب هستم. به تحصیل و تحقیق علاقه دارم ولی با شیوه ای که تو نظام اموزش و پرورش و آموزش عالی هست مخالفم. من دوست دارم همه چی بهم دیکته نشه و خلاقیت توی کار باشه. مثلا بهم بگن فاطمه این تویی و این کتابخونه این سایت ، این آزمایشگاه . برو بعد یه سال نتیجه تحقیقاتت رو بیار، خودم آزمون و خطا کنم و توی انتخاب موضوع آزاد باشم. منظورم فقط توی دانشگاه نیست ازهمون اول . داشتم فکر می کردم این طرح شما رو بذارن کنار کارهای دکتر شیری . یعنی آموزش مهارت های کار و مهارتهای زندگی کنار همدیگه، اونم از همون اول که تحصیل رو تو مدرسه شروع می کنیم و همین جور ذره ذره بیایم بالا. همون اول اجازه داشته باشیم بریم تو زمینه هایی که دوست داریم تجربه کسب کنیم و یاد بگیریم با خودمون و بقیه چه جور برخورد کنیم. این جوری هیچ کس از مدرسه گریزون نیست. چه شود… . من آموزش یه طرفه رو که از اول باهاش درگیر بودم رو دوست ندارم.برای همین نمی خوام هیئت علمی شم و فکرهای تازه ای برای خودم دارم که دارم سعی ممی کنم عملی شون کنم. من از طریق سایت دکتر شیری با شما آشنا شدم. از این آشنایی خرسندم.

  • a گفت:

    ایولا داری. دقیقا موافقم. علاوه بر مواردی که ذکر کردید این نکته رو هم در نظر بگیرید که دانشگاه بهترین راه هست برای کانالیزه شدن انسانها و گرفتن انرژی سرمایه مالی و اعصاب و از همه مهمتر روحیه جوونها. دانشگاه شده مسیری که جوون در ۱۸ سالگی واردش میشه و درگیر مسائل مربوط بهش میشه و چشش رو باز میکنه میبینه شده ۲۳-۲۴ یا ۲۸-۳۰ بسته به مقاطع
    اما به نظر شخصیم آدم بهتره دانشجو بشه. برای من لیسانس کافی بود. دلیل و توجیهی نمیتونم برای ادامش ببینم. سالهاست که میگم و حتی نزدیکانم و پدر و مادرم با من مخالفن!
    درود بر شما

  • دانشجو گفت:

    کليت نظرات شما از نظر من درسته اما اينکه هواپيماى ما سقوط ميکنه ربطى به ماهواره نداره. نميشه بخاطر اينکه تو يه موضوع ضعيفيم توليد علم و تجربيات علمى ديگه رو زير سوال ببريم.
    در ضمن به نظر مياد شما با اغلب فعاليت هاي علمي کشور مشکل دارين که اصلا منطقي نيست که ايده و نظر خودتون رو برتر از ايده و نظر يه عده کارشناس آموزشى ميدونيد.
    به هر حال با وجود مشکلات فراوان توى کشور پيشرفت هاى زيادى هم داشتيم که منصفانه نيست همه رو ناديده بگيريم.
    اما حقيقت اينه که مردم ما مدرک رو برتر از دانش ميدونن و اين بى علت نيست. علتش اينه که در هر سيستم ادارى يا پژوهشي فردى با مدرک بالاتر هميشه داراى مزاياى شغلي بيشتره. يعنى مشکلات ريشه اى تر از اين حرف هاس…
    بهر حال اميدوارم کشورمون بىش از پيش پيشرفت کنه که براى اين هدف همه بايد تلاش کنيم. نه اينکه غر بزنيم.

    • shabanali گفت:

      دوست عزیز ممنونم که کامنت گذاشتید.
      چطور میشه آدمی مثل من که قسمت عمده فعالیتش علمی و دانشگاهیه و کتابهای اون متن رسمی تدریس در برترین دانشگاههای این کشوره و هر روز در دانشگاههای کشور حضور داره، با فعالیت های علمی مشکل داشته باشه؟
      من جدا از حوزه دانشگاهی، طی سالهای اخیر، پای تعدادی از شرکتهای برتر اروپایی رو هم – نه برای فروش محصولات – بلکه برای اینکه دفاتر فنی و علمی خودشون رو از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به ایران منتقل کنند، به ایران باز کرده ام.
      اما خوب بپذیر که آدمی مثل من در عرصه اجرا، وقتی با تأمین نیروی توانمند دچار چالش میشه، بیشتر از دیگران عمق فاجعه رو درک میکنه.
      من در سالهای اخیر تمام تلاش و منابعم رو برای حمایت مادی و معنوی از دانشگاهها صرف کردم و بسیار هم افتخار میکنم به این کار. اما اعتراض هایی هم دارم که هم در جمع دوستان و مدیران دانشگاهها، هم گاهی اینجا برای دوستان و مخاطبان مجازیم مطرح میکنم.
      بنابراین شاید بهتر باشه به جای تعبیر «غر زدن»، همان تعبیر «دل نوشته» رو که من انتخاب کردم انتخاب کنید. «غر» اصولاً رفتار کسی است که جایی نشسته است و بدون تلاش اعتراض میکند. البته شاید جستجویی در مورد رزومه و فعالیتهای من هم بتواند به شما کمک کند.

      پی نوشت: من هم سیستم اداری مدرک محور (و نه شایستگی – محور یا Competency Based) رو یکی از ریشه های اصلی مشکل میدانم و ضمناً معتقدم که ما اساساً Value Based فکر نمیکنیم. به خروجی انسانها کاری نداریم و فقط به پروفایل آنها نگاه میکنیم. همین ها بوده که فضای امروز کشور را به شکلی که می مبینیم رقم زده است.

  • HeSaM گفت:

    سلام،
    متنی بسیار گیرا بود.
    مدت هاست که در تلاشم اطرافیانم ( یعتی بچه های کارشناسی شریف ) رو به کارایی که میکنم جذب کنم، یا بهتر بگم به زندگی بهتر جذب کنم؛ این نوشته ی شما ابزارای گفتاری بیشتری برای فهموندن حرفام برام ایجاد کرد.
    ببینین من دانشجوی ترم آخر کارشنایی فناوری اطلاعات شریفم از همون ترم ۳ اینا فکرم رفت تو بازار کار از همون موقع به خودم گفتم نمره ی ۱۵ نمره ی مورد علاقه ی منه؛ همه درسام و ۱۵ ۱۶ شدم تا حالا معدلمم ۱۶٫۵ هستش؛ هیچوقت یادم نمیره روزایی رو که موقع انتخاب واحد بود و از این و اون می پرسیدم آقا بین این استادا که فلان درس رو ارائه میدن کدوم بهتر میشه ازش ۱۵ گرفت ؟دوستام احمقانه بهم نگا میکردن و میرفتن (چون زیر ۱۹ گرفتن براشون کشنده بود!)؛ خب ناراحت میشدم ولی میگفتم حالا میبینیم.
    الان من یه آدم خویش فرمام که با همین سن ۲۲ سالگیش بلده با آدمای بزرگ از سازمانای بزرگ بشینه تو جلسه، بهش احترام میزارن، میتونه قراردادای خوب ببنده، (نه مثل شما استاد عزیز ولی در حد خودم ) میتونه قشنگ مذاکره کنه و در کتار همه ی اینا همه اونایی که مسخرش می کردن ( با هر معدلی و هر پرستیژی ) میان میگن آقا داری یه پروژه بدی ما بزنیم !!!
    اینا رو گفتم که بگم این دوستان من که عمده ی بچه های شریف هم باهاشون هم مسلکن نمی دونن چی می کنن نمی دونن چی می خوان!
    تنها کاری که مطمئنا بلدن درس خوندنه ولی آخه تا کی !
    من موندم اینا که سخت ترین مساله های گراف و … رو حل می کنن چرا نمی گیرن زندگی ام بازیه، مساله اس باید حلش کنن نه اینکه تقلیدش کنن …

    در آخر تو یه جمله بگم که
    ناراحتم از اینکه دوستام به خوردن فلافل و غذاهای احمقانه ی خوابگاه و دانشگاه عادت دارن ولی نمیخوان اینو بفهمن پدیده شاندیز و نارنجستان و اریکه هم برای امثال ما آماده ی سرویس دادنن؛ فقط لازمه یکمی فکر کنیم.

    با تشکر از وقتی که اختصاص دادین

  • مهدی گفت:

    متاسفانه داریم در کشوری زندگی می کنیم که کلی دانشگاه با القاب و اسامی مختلف داریم و هر ساله از این دانشگاه ها تعداد زیادی دانشجو فارغ التحصیل میشن، که اگر از هر کدوم از دانشجوها بخوایی در مورد رشته تحصیلی خودش ۱۰ دقیقه صحبت کنه مطمئنا اکثرا گیر می کنن چی بگن و بگن چی خوندن.
    امیدوارم بجای اینکه دانشگاه های ما پشت سرهم رشته های تحصیلی اختراع کنن و فارغ التحصیل بیسواد تحویل جامعه بدن؛ یه مقدار سطح کیفی دانشگاه ها رو بالا ببرن، تا حداقل اون کسی که مدرک دستشه یه مقدار هم کار مرتبط با رشته اش بلد بشه.
    یه مقدار هم باید مردم هشیار باشن که از این همه ادامه تحصیل و گرفتن مدارک عالیه چیزی عایدشون نمیشه جز یه مدرک که می تونن به اون افتخار کنن.
    در انتها تشکر ویزه ای از جناب آقای مهندس شعبانعلی دارم.

  • علیرضا گفت:

    البته اگر همه این دیدگاه شما را داشتند ما هنوز دانشگاه در ایران نداشتیم. چون در بدو تاسیس دانشگاه تهران هم یه عدع همین ایرادات را می گرفتند که ای بابا ما هنوز دبیرستان درست حسابی نداریم دانشگاه پیش کش.

    • shabanali گفت:

      این دیدگاه یک آدمه. نه یک جامعه.
      اگر همه هم دیدگاه شما رو داشتند ما الان کلی رفتگر داشتیم که دکترای فیزیک هسته ای داشتن 😉
      چنانکه الان آبدارچی من لیسانس داره و بیکار که میشه میشینه Configuration شبکه کامپیوترها رو درست میکنه!
      البته از این وضعیت خیلی دور نیستیم!
      جامعه دیدگاههای متعدد میخواد. من هم یکی از این دیدگاه ها رو مطرح میکنم و قطعاً دوام جامعه در تنازع دیدگاهها برای بقا شکل میگیره

  • پویا گفت:

    بسیار عالی و به جا. خوشحالم که هنوز آدم هایی با این طرز فکر توی ایران هستند.

  • fahimeh گفت:

    بحث خوبی را مطرح کردید , واقعا لذت بردم.

  • امیرپویان گفت:

    ما در یک مملکت عقب مانده با مردم عقب مانده و طرز فکر قرون وسطایی چند استاد تمام عقب مانده زندگی می کنیم. پارادایم علم در غرب این جمله ی فاینمن است: ” علم یعنی به خودت اجازه دهی فکر کنی حرفه های ها هم اشتباه می کنند…” پارادایم علم در این مملکت از همان روز اول کلاس این است که سوال از کجا می اید؟ کجا مهم تر است؟ جزوه از کی بگیریم؟ ارشد چی بخوریم نون توش هست؟ و … پارادایم ما این است: “… پیر مردی با موهای سفید گچ به دست می گیرد و مهملاتی را که از چند کتاب دور هم جمع کرده روی تخته پیاده می کند و جماعت متفکر(!!!!) و دانشجویان با هوش (!!!) با هشتاد رنگ خودکار جزوه کپی می کنند که شاگرد اول شوند… پارادایم انها این است: ” در یکی از کلاس های ساسکید( به وجود اورنده ی نظریه ریسمان) یکنفر ازش پرسید امتحان چطوری استاد؟ ساسکیند جواب داد: هرکس نمره و مدرک می خواد بگه من میگیم بهش بدن و همین الان ازین کلاس بره بیرن…” یعنی چی؟ یعنی اینکه نمره و مدرک و این مهملات با علم قابل جمع شدن نیست… حالا شما در این مملکت بخوانید این سوره ی پر منزلت یاسین را… چه فایده ای دارد جز بالا بردن مقامتان در بهشت برین؟!!!!
    دوستان این خانه از پایه ویران است… بحث ما اقتصاد و مدیریت و کتاب و … نیست… بحث ما این است که علم را برای قیمه بادنجان و دیزی خریدن می خواهیم… پس هرگز به ان نمی رسیم… همواره مصرف کننده خواهیم بود…
    بروید و ببنید که دانشگاه های متوسط در امریکا هزینه میلیون دلاری خرج تحقیقات لیسانس می کنند ( بروید و ببنید!) یعنی اینکه سن فکر کردن باید پایین بیاید… اینجا یکی از دوستان ساده لوح رفته بود پیش یکی از استاد تمام های دانشکده ی فیزیک دانشگاه شهید بهشتی و گفته بود استاد: برای ترقی چه کنم؟ استاده گفته بود: برو سوال های هالیدی رو حل کن… یعنی فکر کردن ممنوع… تحقیق ممنوع… بروید و نگاه کند که در کالج هامیلتون دانشجوهای کالج در مورد گرانش کوانتومی “تحقیق” می کنند تا وقتی خواستند تز دکتری بنویسیند مغز محترمشان حداقل سابقه ی چند دقیقه نا قابل تفکر و حدس و گمان را داشته باشد و نتیجه اش این است که خیلی وقت ها تز های دکتری جایزه نوبل می گیرند ( نمونه اش توفت ، فیزکدان هلندی) و بعدا نگاه کنید در این عقب مانده جا و بی مایه کشور و وقت تلف کن دانشگاه، اصلا پارادایم تحقیق و مغز وجود ندارد… یک مشت خر خوان که جزوه نویس و جزوه حفظ کنند و حتی یکبار خاطر همایونی را از ترس حدس خطا به زحمت فکر و اندیشه نیانداخته اند می شوند نفرات ممتاز… بعد می گوییم چرا علم تولید نمی کنیم؟ اخر بنده ی نادان بی مایه ان خدایی که خدای من نیست، از دل جزوه حفظ کردن و جزوه نوشتن و تمام ترم خط کشیدن زیر مهملاتی که قرار است در یک امتحان کودکانه ظاهر شوند چطور تولید علم در می اید؟ چطور ایده پردازی در می اید؟ تولید وقتی ظاهر می شود که انرا اموزش داده باشی عمو جان، اموزش ان بدین صورت است که تحقیق را اموزش دهی، در سن کم، به طور پایه ای، در غرب اینها را قبول دارند، چراکه اینشتین تئوری پردازشان است، فاینمن معلم برگزیده شان است، و امثال این ادم هایی که می دانستند نبوغ را نباید در اوار و خرابه های اموزش جزوه محور دفن کرد و نابود کرد… اینشتین ۲۵ سال داشت که مسائلی را حل کرد که پیرمردها نمی تواستند… ویلیام رونتگن جایزه نوبل فیزیک را به دلیل بی توجهی به حرف های استاد پیر و مشهورش که گفته بود این کار غیر ممکن است دریافت کرد، دیراک در ۲۵ سالگی معادله ای را کشف کرد که حکم به وجود ضد ماده می داد… لذا در انجا می دانند که سن تحقیق را باید کم کرد و باید تحقیق و تفکر را اموزش داد و اموزش نباید صرفا انتقال مشتی اطلاعات باشد… باید تولید اطلاعات و چگونگی تحلیل اطلاعات را اموزش داد نه صرفا اطلاعات را منتقل کرد… اما در این مملکت ۷۲ ملت جهان چندمی نگاه کنید که اساس اموزش جزوه است…
    نکنید این بحث های بی فایده را که کار از اساس ویران است… نخوانید یاسین iها را که … ( خودتان می دانید)
    در این ممکلت دغدغه اول قیمه بادنجان است و دیزی… تعریف جهان چندمی هم همین است… انوقت نگاه کنید که جایی ساسکیند اموزش انرا اداره می کند می شود استنفورد و نتیجه ی اداره بزرگواران استاد تمام عصر حجری هم می شود این مملکت از همه نظر اباد… بعد نگاه کنید که دغدغه ی مردم چیست… این جا جای جالبی است… دغدغه ی مردم این است که چرا قیمه بادنجانی که تا دیروز x تومان بود حالا شده ۲ برابر… یعنی چی؟ یعنی ما مردم این مملکتیم قیمه بکنید همان قیمت قبلی همه چیز حل است… شغل داشته باشیم که بریم خواستگاری و موجود زنده (!) تولید کنیم و خرجش را بدهیم همه چیز حل است… اصولا عمقی فراتر از شکم وجود ندارد در این ممکلت اباد … شکم و قیمه بادنجان…
    خوش باشید دوستان… من هم بروم یاسینم را بخوانم… البته برای امرزش گناهان نه برای …
    مشکل این است : “… یک مشت متعهد نادان با زبان بازی نشسته اند جای دانایان متعهد …” یا نشسته اند یا نشاندنشان تا جای خودشان راحت تر باشد… هزچه باشد ادم نادان زیر دست تو باشد و مردمت دغدغه قیمه داشته باشند کارت خیلی ساده است تا وقتی که ادم متفکر زیر دستت باشد و مردمت دغدغه سطح اموزش و تفکر در دانشگاه داشته باشند…
    ملت عقب افتاده ای که صدای منم منش گوش افلاک را کر کرده… افتخار می کنم ازین ملت بد بگویم و انها از من…

    • شادی گفت:

      همه حرفاتون درست امیرپویان
      ولی خدایی پایه ای ترین مسئله زندگی، زنده بودنه!! ینی وقتی تو گرسنه ای که کاری نمیتونی از پیش ببری!
      مشکل ما اینه که یه عده آدمی که بالادست نشستن و همه چیه این مملکت دستشونه کاری کردن که مردم تو همین نیازهای اولیه خودشونم بمونن و نتونن فراتر برن، چون هرچی جامعه کوته فکرتر و دغدغه هاش ابتدایی تر، حکومت کردن بهش و نفع بردن ازش ساده تر!

    • گیتی گفت:

      امیرپویان عزیز آفرین…
      ممنون از نوشته هات …

      کاش بسه از نزدیک روی این پارادایم ها حرف بزنیم…

      حرفهات قشنگه…

  • مهران گفت:

    “اما یک چیز رو خوب میفهمم. برای مدیریت کارخانجات و صنایع امروز کشور، چیزی بیشتر از درسهای ترمهای نخست کارشناسی مدیریت ضروری نیست.”
    ممکنه بگین منظورتون چه درسهایی هست؟ با سپاس

  • حسن گفت:

    لذت بردم
    از مطلب و از نظرات
    آموزنده بود.
    استادی داشتیم، واقعا سخت کوش بود، تو تخصص خودش هم با سن کمش زبانزد شده؛
    همیشه تاکید میکرد، به یک چیز
    “انسان های تلاش مدار”
    چند وقته پیش از رادبو شنیدم که ایران بعد از آفریقای جنوبی و عربستان رتبه سوم را در تنبلی دارد!!!

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser