دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

وب‌خوانده‌ها: قیمت‌گذاری در صنعت آموزش

امروز یکی از دوستانم لینک یک گفتگوی کوتاه در سایت باشگاه عقاب‌ها را برایم فرستاد. در این لینک برخی از قیمت بالای آموزش‌های محمود معظمی گله کرده‌اند و برخی دوستان عزیز هم، من را به عنوان نمونه‌ی متفاوت آموزش مطرح کرده‌اند. خواندن این گفتگو بهانه‌ای شد تا من بحثی را که مدتهاست در ذهنم وجود دارد اینجا مطرح کنم. خیلی دوست دارم بحث‌ها و نظرات شما را هم بشنوم. به این شکل هم می‌توانم در آینده تصمیم‌های بهتری در حوزه‌ی آموزش بگیرم و هم اینکه شاید کامنت‌های این پست، مرجعی کوچک اما ارزشمند برای شناخت نگرش مخاطب ایرانی به قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران باشد.

از آنجا که گفتگو را به بهانه‌ی محمود معظمی آغاز کردم اجازه بدهید ابتدا توضیح کوتاهی در مورد نگاه خودم به ایشان بگویم. من هنوز او را از نزدیک ندیده‌ام. اگر چه دورادور دوستان مکتب کمال را می‌شناسم. شنیده‌های من در مورد ایشان به سه دسته تقسیم می‌شود:

دسته اول – دانشجویان و شاگردانش هستند که او را بسیار دوست دارند و همیشه و همه جا از او تعریف می‌کنند. من هم برای نخستین بار از طریق یکی از دانشجویانش با او آشنا شدم. اگر تعصب مخاطبان را یک معیار موفقیت بدانیم محمود معظمی «اپل» بازار خود است. همانطور که دارندگان محصولات اپل، همه جا آماده‌اند تا بحث‌های شورانگیز و جدی را در خصوص برتری بلامنازع اپل بر سایر برندها مطرح کنند دانشجویان او هم، از محمود معظمی مانند یک «مذهب» دفاع می‌کنند.

دسته دوم – منتقدان او هستند که از اینکه دوره‌های او بسیار گرانقیمت است گلایه دارند و همه جا این بحث را مطرح می‌کنند.

دسته‌ سوم – همکاران من در حوزه‌ی آموزش هستند که به محض مطرح شدن بحث قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران، برخی با حسرت، برخی با تحسین و برخی با حسادت، از قیمت‌های بالای دوره‌های او حرف می‌زنند.

من در دفاع یا انتقاد از محمود معظمی حرفی ندارم. چند محصول او را خریده‌ام و گوش داده‌ام (برخی را هم دیگران به من هدیه داده‌اند). من از قیمت‌گذاری راضی بودم. بیست هزار تومان برای دی وی دی یک سمینار آموزشی مثل ده نمک، برای من قیمت مناسبی بود. اگر چه مفهوم کل آن سمینار، ایده‌ی قدیمی و تکراری Comfort Zone بود. اما حتی برای من هم که چند سالی است این مفهوم را می‌شناسم و در خصوصش کتابها و مقالات زیادی خوانده‌ام، هنوز استعاره‌ای زیبا بود که در ذهن من، جایگاهی ارزشمند برای «ناحیه‌ی امن» ایجاد کرد. بعد از آن در بسیاری از تصمیم‌هایم «ده نمک» به ذهنم آمد و روی تصمیم‌هایم تاثیر گذاشت و به نظرم هزینه‌ای که برای شنیدن حرف‌های او پرداخت کردم بسیار منطقی بود. شاید سخت‌ترین کار، آموختن دوباره‌ی مطلبی باشد که مخاطب فکر می‌کند آن را قبلاً آموخته است و در این سمینار معظمی این کار را خوب انجام داده است. دوره‌های گرانقیمت او را شنیده‌ام اما بازخوردی از آنها ندارم و بهتر است در این خصوص نظر ندهم.

اما آنچه به بهانه‌ی محمود معظمی می‌خواهم بنویسم، بحث در مورد قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران است. این بحث در کشور ما چالش‌های زیادی دارد که برخی از آنها را اینجا می‌نویسم:

۱) اساساً نگرش مردم ما به بحث آموزش بر اساس قیمت تمام شده است. ما نگاه ارزش محور نداریم. اگر من یک فیلم خوب ببینم و لذت ببرم و کسی از من بپرسد که چقدر حاضر بودی بدهی تا این فیلم را ببینی؟ من به جای اینکه به لذتی که می‌برم فکر کنم، تلاش می‌کنم هزینه‌های تولید فیلم را محاسبه کنم! یا مثلاً اگر جایی یک شام خیلی خوب بخورم و لذت ببرم، باز هم برای محاسبه‌ی قیمت منصفانه‌ی شام، به هزینه‌ی برنج و گوشت و … فکر می‌کنم.

۲) نگرش قیمت‌گذاری بر اساس بهای تمام شده، جدای از اینکه از لحاظ علمی، تنها روش قیمت‌گذاری نیست و حتی کلاسیک‌ترین روش قیمت‌گذاری است (و مشکلات بسیار زیادی را برای اقتصاد به وجود می‌آورد که آن را جداگانه خواهم نوشت) یک خطای ذهنی بسیار بزرگ هم دارد و آن اینکه کمتر کسی از ما متخصص قیمت‌گذاری و حسابداری بهای تمام شده است. این است که همیشه در محاسبات خود اشتباهات فاحش داریم. من در برخی سمینارها دیده‌ام که برای محاسبه‌ی قیمت تمام شده، قیمت سالن را به تعداد صندلی‌ها تقسیم کرده و با هزینه خوراکی و پک سمینار جمع می‌کنند تا قیمت تمام شده نهایی حاصل شود! در حالی که در قیمت تمام شده سمینار، اگر تنش ها و زحمت‌های کار اجرایی، هزینه‌های تبلیغات و اطلاع‌رسانی، هزینه‌های زمانی بسیار سنگین برای تولید محتوا و … را در نظر بگیریم، عملاً هزینه سالن و خوراکی و پک، قابل صرف‌نظر کردن است.

۳) واقعیت این است که بازار آموزش در ایران یک بازار رقابتی است و محدودیتی در آن وجود ندارد. پس اگر کسی دوره‌ای برگزار کرده و قیمت بسیار بالایی اعلام کرده، مسئولیت آن قیمت‌گذاری با خود اوست. یا از دوره استقبال می‌شود که نشان می‌دهد قیمت‌گذاری درست است و یا استقبال نمی‌شود که فرد مجبور می‌شود قیمت‌ها را تعدیل کند. اگر فضای فرهنگی و بستر رقابتی فراهم باشد، قیمت خود یک سیگنال است. اگر قیمت یک دوره بالا باشد و دوره برگزار شود، این می‌تواند به عنوان معیاری از «تقاضای زیاد برای آموزش در آن حوزه‌ی مشخص» باشد که خود باعث رغبت بیشتر برگزار‌کنندگان دوره‌های آموزشی در آن حوزه، و سپس افزایش رغبت به عرضه خدمات و در نهایت تعدیل مجدد قیمت به یک عدد مناسب‌تر خواهد شد.

۴) واقعیت انکار ناپذیر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه توانمندی شرکت‌کنندگان برای پرداخت هزینه‌ی دوره و کارکرد دوره برای توانمند کردن شرکت‌کنندگان، ماجرای مرغ و تخم مرغ است. ما می‌خواهیم به مردم بیاموزیم که موفق‌تر و شادتر زندگی کنند و برای اینکار باید فرد پول شرکت در دوره‌ها را داشته باشد و آنکس که پول ندارد، حتی نمی‌تواند بیاموزد که چگونه می‌تواند پول در بیاورد. به عبارتی، دوره‌های آموزشی ثروتمند شدن و موفق شدن و مذاکره کردن و …، نهایتاً بیشتر برای موفق‌تر شدن قشر متوسط جامعه کاربرد دارد و به سختی بتوان، یک فرد کم‌توان از لحاظ مالی را، با این آموزش‌ها از باتلاق مشکلات و دردسرها بیرون کشید.

من، به دلیل شرایط اقتصادی گذشته و طبقه‌ی کارگری که از آن برخاسته‌ام، مورد اول تا سوم را با مغزم خوب می‌فهمم اما مورد چهارم را با گوشت و خونم درک می‌کنم. چرا که اگر چند مورد حمایت بسیار ساده‌ی دیگران نبود، امروز من هنوز در همان موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده‌ام بودم.

تا به حال برای اینکه احساس خوبی داشته باشم، سیاست‌های مختلفی را دنبال کرده‌ام. از فایل‌های رایگان روی سایت، تا فروشگاه تراست‌زون برای فروش محصول بدون کنترل پرداخت، تا کلاس‌هایی با قیمت متعارف (در شرایطی که برخی از کلاسها به خاطر محتوای منحصر به فردشان، با قیمت‌های بالاتر هم قابل عرضه بوده‌اند)، تا انتشار کتابهای مختلف و بازخوانی صوتی رایگان کتابهایم برای کسانی که نمی‌توانند هزینه‌ی خرید کتابهای من را پرداخت کنند، تا طرح متمم تا حضور ارزان قیمت و اکثراً رایگان در دانشگاه‌ها و موارد دیگری که دوست ندارم اینجا در موردشان بنویسم چون بخشی از زندگی شخصی من است.

تا کنون برای اینکه این احساس خوب پابرپا بماند مجبور شده‌ام کارهای مختلفی انجام دهم:

از شرکت‌ها هزینه‌های زیاد برای مشاوره و سمینار دریافت‌ کنم تا بتوانم آن را هزینه‌ی کارهای رایگان و ارزان آموزشی بکنم.

از همکارانم بخواهم که هنگام کارکردن با من، رفاه مادی و درآمد زیاد را فراموش کنند و تلاش کنند تا حس رضایت را از احساس خوب مخاطبان عزیزمان دریافت کنند.

ساعات کاری خودم و تیمم را افزایش دهم تا درآمد ما افزایش بیابد و بتوانیم حوزه‌ی آموزش را ارزان قیمت نگه داریم.

برای شرکت‌ها و سازمانهایی کار کنم که از لحاظ ارزشی و اصول اخلاقی، کارهای آنها را دوست ندارم و نمی‌پسندم و …

هر چه جلوتر می‌رویم هزینه‌های پنهان این نوع کار کردن را بیشتر می‌بینم و می‌فهمم و حتی گاه فکر می‌کنم من از سر دلسوزی، به مخاطب خود خیانت کرده‌ام…

احساس می کنم تیمی که با من کار می کند در آینده‌ی نه چندان دور، انرژی و انگیزه‌ی امروز را نخواهد داشت. وقتی می‌بینند که ده تا چهارده ساعت در روز و هفت روز در هفته کار می‌کنند اما درآمدشان بسیار کمتر از زحمت و تخصصشان است، مطمئن نیستم که بتوانند به این سبک کار ادامه دهند.

احساس می‌کنم خودم به دلیل محدودیت‌های اقتصادی ایجاد شده، فرصت بیشتری را برای کسب درآمد و فرصت کمتری را برای مطالعه و یادگیری می‌گذارم. من زمانی هیچ روزی کمتر از ۱۰۰ صفحه کتاب نمی‌خواندم و این عادت ۱۵ سال ادامه داشت. حدود یک سال است که متوسط مطالعه‌ی من به ۳۰ صفحه کتاب در روز کاهش یافته است. من زمانی در هر سال یک یا دو کتاب می‌نوشتم. امروز که حرفهای بهتر و مهم تر دارم و حسرت نوشتن ده‌ها کتابی که مطالبش بر روح و جانم سنگینی می‌کند، سه سال است که دست به قلم نبرده‌ام.

دو ماه از هوش مذاکره گذشته و من که روزانه ۲۲ ساعت و هفته‌ای ۷ روز کار می‌کنم، نتوانسته‌ام ۱۰ تا ۲۰ ساعت وقت برای تهیه‌ی بسته‌ی آموزشی کامل آن بگذارم.

احساس می‌کنم جاهایی کیفیت را فدای قیمت می‌کنم. می‌دانم که اگر یک دوره‌ی آموزشی را در هتلی در یک جای دنج برگزار کنم و یک هفته مخاطب را از فضای کار و زندگی جدا کنم، اثربخشی دوره‌ام ۵ تا ۱۰ برابر می‌شود. اما به دلیل اینکه هزینه‌ی دوره‌ام ۲ برابر خواهد شد از این کار صرف نظر می‌کنم. می‌دانم دوره‌ی سفر از جهنم بهترین دوره‌ای است که می توانم برگزار کنم. اما به دلیل اینکه زیان ده است آن را برگزار نمی‌کنم. می‌دانم اگر شهریه‌ی برخی دوره‌هایم ۲ برابر شود، می توانم ابزارهای کمک آموزشی و کارگاهی بهتری را مورد استفاده قرار دهم و ماندگاری آموزشم را ده برابر کنم اما این کار را نمی‌کنم. گاهی احساس می‌کنم در حال خیانت به دانسته‌های خودم در صنعت آموزش هستم.

احساس می‌کنم هر چه بیشتر تلاش می‌کنم و بیشتر ایمیل پاسخ می‌دهم و بیشتر می نویسم و بیشتر درس می‌دهم، تعداد ناراضی‌ها زیادتر شده. جالب اینجاست که نارضایتی من هم بیشتر شده است. می‌بینم از زندگی شخصیم هیچ چیز نمانده اما مخاطب هم رضایت خاصی ندارد. یا لااقل مخاطبان ناراضی از بی‌توجهی بیشتر از مخاطبهای راضی از توجه هستند.

در نهایت احساس می‌کنم زندگی شخصی خودم را بر باد داده‌ام. زندگی اطرافیان و همکاران نزدیکم را (در حوزه‌ی آموزش و نه کسب و کار و تجارت) قربانی اهداف و رویاها و ارزش‌هایم (که البته با آنها هم مشترک است. اما شما کمتر از آنها می‌شنوید و نام من را بیشتر می‌بینید. به عبارتی تلاش و توانمندی و خیرخواهی آنان قربانی تثبیت برند من به عنوان یک آدم خیرخواه شده است) کرده‌ام و امروز که نگاه می‌کنم، با وجود گردش مالی بالا در مجموعه، دغدغه‌های مالی معمولی ما باعث شده از کلان‌نگری در این حوزه غافل شویم که این گناه را نمی‌توانم بر خودم ببخشایم. ما هنوز نتوانسته‌ایم افراد توانمند در حوزه‌ی آموزش تربیت کنیم و این ناشی از غرق شدن ما در روزمرگی‌هاست. برخی هم که خیلی ساده فکر می‌کنند. می‌گویند ما می‌آییم و رایگان کار می‌کنیم و یاد می‌گیریم و بعداً کمک می‌کنیم و تو باید فکر افزایش انسانهای توانمند باشی و … غافل از اینکه اجرای همین پروژه‌های توسعه‌ای خود هزینه‌ای بسیار سنگین دارد که از چشم کسانی که بیرون گود هستند دیده نمی‌شود.

گاه فکر می‌کنم دوره‌های لوکس گرانقیمت با موضوعات بسیار خاص برای مدیران خاص بگذارم و از بودجه‌ی آن – مثل رابین‌هود! – هزینه‌های آموزش رایگان  وارزان را تامین کنم. گاه فکر می‌کنم به همه‌ی شرکای تجاریم بگویم که بخشی از سود خود را برای آموزش بگذارند (که فکر می‌کنم ممکن است اصل این کیک ‌هم به دلیل سهم خواهی بیشتر من از آن، از روی میز ناپدید شود!).

زمانی فکر می‌کردم تراست زون، راه‌حلی برای تامین هزینه‌های آموزش است. اما محدودیت زمانی اجازه‌ی توسعه و مدیریت و برنامه‌ریزی برای آن را از ما گرفته است و تنها هزینه‌ی عرضه‌ی رایگان فایلهای رادیو مذاکره توسط آن تامین میشود.

جمله‌ی ولتر برای من مانند یک آیه‌ی آسمانی ارزشمند است:

The Road To Hell is paved with good intentions…

جاده‌ی جهنم را با نیت‌های خوب، سنگفرش کرده‌اند…

احساس می‌کنم با نیت‌های خوبم، راهی به سوی جهنم می‌سازم. برای خودم. برای همکارانم و برای جامعه‌ای که همه چیزم را برای آن گذاشته‌ام…

و چنین است که این روزها گزینه ترک همیشگی فضای آموزشی کشور و محدود کردن فعالیت‌هایم را به فعالیت‌های اقتصادی، آرام و – تا امروز – پنهانی، روی میز قرار داده‌ام. گزینه‌ای که زندگی بهتر برای دوستان و همکارانم، آرامش و یادگیری بیشتر برای خودم، از بین رفتن تنش‌ها و تهدید‌ها و کاهش نقد‌ها و نارضایتی‌های مخاطبان را به همراه خواهد داشت…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


221 نظر بر روی پست “وب‌خوانده‌ها: قیمت‌گذاری در صنعت آموزش

  • مهدی گفت:

    سلام استاد
    این بحثی رو که واردش شدید باعث شد من که چند ماهه با شما آشنا شدم و فقط صداتونو شنیدم و مطالبتون رو خوندم استراتژی زندگیم رو تغییر بدم و برم دنبال اونچکه دوست دارم نه اونچه که عرف جامعه است و بقیه می پسندد.
    چند وقتی بود که دوست داشتم کامنتی بنویسم و تشکر کنم از همه ی چیزهایی که ازتون یاد گرفتم و همه ی تاثیری که در زندگیم حاصل شد و مطالعاتی که سرنخ هاش از مطالب شما شروع شد.
    ممنونم استاد ممنونم از اینکه فکر کردن رو بهم یاد دادی
    ممنونم که بهم جرات اینرو دادی که دیدگاهم رو بیان کنم حتی اگر هیچ موافقی نداشته باشد
    مخلصیم استاد

  • faeqe گفت:

    آقای شعبانعلی میدونم و مطمئنم هر تصمیمی که بگیرید تو اون شرایط اون بهترین گزینه بوده.
    از خدا میخوام خیلی کمکتون کنه..

  • افشین گفت:

    وای … وای … مهندس جان !
    واقعا خسته نباشی …. واقعا احساس خوبی دارم … خوشحالم از اینکه بی منت برام می نویسی … خوشحالم از اینکه توقع پاسخ نداری… نارحتم از اینکه یادم میره در ازای این همه محبت ازت تشکر کنم.
    اما خودت قضاوت کن
    انصاف بده
    همه ی حرفای خوبت عملا بیش از ظرفیت من دانشجوست (خودت قبلا اشاره کردی که سن مخاطبین سایت به یکباره خیلی پایین اومده و تعداد افراد هم زیاد شده)
    بیش از اندازه ازت سوال می پرسن، خسته میشی …. بیشتر اذیـتـ‌ ـت می کنن که چرا جواب نمی دی.
    خیلی احساس بدیه …
    خطاب من به مخاطبین محمد رضا است،
    همه دوستان من که با امید به اینجا سر می زنن،
    من از محمدرضا یاد گرفتم که به فکر یه روبات که به همه‌ی سوالام پاسخ بده نباشم.
    به جای بدست آوردن هرچی که رایگانه، به جای دانلود هرچی در دسترسه، به جای بدست آوردن هرچی ارزونه،
    از داشته های گرانبهای خودم، از تجربه ی لحظه هام با کسانی که دوستم دارن و من هم دوستشون دارم لذت ببرم.
    سعی کردم یک جمله از محمدرضا یاد بگیرم برای همون لحظه ها، به جای تصاحب خودخواهانه‌ی همه‌ی وقت و انرژی او ….
    ……
    واقعا نمی تونم ادامه بدم … نمی تونم کسی رو نصیحت کنم … کوچیکتر از این حرفا هم هستم.
    اما نمی دونم چرا تا یه کسی می یاد و یک قدم خیر بر می‌داره ، این همه حجم توقعات ما بالا میره که دیگه نشه ادامه داد ؟!
    از محدرضا خواهش می کنم که به جای فکر کردن به پاسخ دادن به همه ی سوالا ، راه خودش رو ادامه بده . با قدرت.
    یک راهبرد جدید برا مدیریت اوضاع اتخاذ کن که خودت کمتر درگیر شی.
    …..
    من بیش از یک ساعت درگیر نوشتن این کامنت ناچیز شدم.
    یک ساعت وقت گذاشتم که حرف محمدرضا رو به خودش بزنم.
    با عرض شرمندگی، از روی دلسوزی ، حرفات رو درک می کنم، اما هضمش سخته که چرا این همه سختی …

  • مرجان گفت:

    منم با پگاه هم نظرم. باید برای فایل آموزشی هزینه ای درنظرگرفته بشه.
    برای مسیری که تا الان طی کردید خسته نباشید میگم و برای مسیری که در پیش دارید خدا قوت.

  • مرجان گفت:

    منم با پگاه هم نظرم. برای فایل های آموزشی باید هزینه ای درنظرگرفته بشه.
    خدا قوت.

    • برای فایل‌های آموزشی هرگز هزینه‌ای در نظر گرفته نخواهد شد مرجان عزیز.
      اگر هم هزینه‌ای باشه از طریق تراست زون عرضه می‌کنیم که کسی وادار به پرداخت هزینه نشه.

      من شاید قیمت کلاس‌هام رو کمی اصلاح کنم اما حاضر نیستم آموزش رایگان روی اینترنت رو پولی کنم. چون آموزش آزاد بخشی از انگیزه‌ی اصلی من برای زندگیه
      و قدردانی من از کسانی که وقتی جوان بودم و محدودیت مالی داشتم، کمکم کردند که آموزش ببینم و زندگی بهتری رو تجربه کنم.
      پس با خیال راحت از فایلها استفاده کن دوست من.

  • حميد گفت:

    سلام محمد رضاى عزيز ،
    اىن مسئله زمانى اهميتش محسوس تر ميشه كه متوجه ميشيم كه اين حركت آموزشى به صورت تيمى در حال اجراست ،
    مشخصاً موفقيت اين حركت تيمى هنگامى نمود پيدا خواهد كرد كه تيم كارى با طيب خاطر اقدام به همكارى كنند .
    سونامى مشكلات مالى متاسفانه تمامى بخشهاى كشورمون رو فرا گرفته حتى بخش آموزش ،
    به عنوان كسى كه سالهاى ساله كه با ورودى هاى مختلف دانشجويان در دانشگاه صنعتى شريف برخورد دارم ، ميبينم كه ديكه از دانشجوى روستايي تو شريف خبرى نيست !!! دانشجوى شهرستانى باهوش ديگه توان رقابت با بنز و پورشه پارك شده پشت دانشگاه رو نداره !
    متاسفانه شهرستانى ها توان پرداخت شهريه كلاس كنكور تاپ رو نداره و به همين دليل تعداد كمى از اين هموطن هامون موفق به عبور از سر در دانشگاه نميشن .
    پيشنهاد من طبقه بندى كردن آموزشها بر اساس مخاطب هست .
    با اين كار هم نفس آموزش وهم قسمت مالى مسئله پوشش داده شده .
    (ما اين مشكل رو تو حوزه كارى خودمون با اضافه كردن آپشن تخفيف حل كرديم ، امكان اجرايي شدن خواهد داشت ، به امتحانش مى ارزه )
    با تشكر و خسته نباشيد .

  • ایمان گفت:

    سلام محمد رضای عزیز
    با اینکه مدتی از خواننده بودن من از این سایت میگذره ولی این اولین کامنت من توی سایت هست. دلیلیش هم اینه که احساس خطر کردم ، احساس از دست دادن یک معلم ، یک دوست ، اونم به دلیل بی توجهی به نیاز های معنوی و مادی اون.اعتراف می کنم بارها خواستم احساس علاقه، تشکر ، محبت کنم ولی نکردم ، پول یکی از دوره های تراست زون رو پرداخت کردم ولی پول دوره های بعدی رو خواستم موقعی توانایی مالیم بیشتر شد پرداخت کنم. که ای کاش تلاش بیشتری برای پرداخت پول اون دوره ها می کردم.

    محمد رضا عزیز به ما حق بده کم کاری کنیم ، اونقدر عاشقانه به ما توجه می کنی که ما یادمون میره محمد رضا هم مثل همه ما یک انسان است و برای بودن باید نیازهای اون به پاسخ رسیده باشه.

    من پیشنهاد می کنم به جای پرداخت های موردی یک حق عضویت ثابت وجود داشته باشه که بصورت دوره های شش ماهه یا یکساله پرداخت بشه و در کنار اون هرکس هم خواست فقط پول یک دوره خاص رو پرداخت کنه و استفاده کنه.

    طرح متمم ، پیاده سازی رایگان اون محکوم به شکست میشه و یا باید از کیفیت بزنید و اهداف رو کمرنگ تر کنید.
    میشه با ترکیب کردن فعالیت های تراست زون و متمم یک سرویس خدماتی آموزشی ایجاد کرد که حق عضویت کمی داره مثلا ۲۰ هزار تومان درماه و البته وبلاگ حاضر هم مسیر خودش رو همون طوری که بوده ادامه میده .
    چیزی های دیگه ای هم به ذهنم می رسه مثلا ما انسان ها برای خدمات رایگان به صورت ناخودآگاه ارزش کمتری قایل هستیم و یا کسی حاضر نباشه یک حق عضویت ناچیز رو پرداخت کنه همون بهتر خدماتی به اون ارایه نشه و … اگه مایل به صحبت در مورد “سرویس خدماتی و آموزشی با حق عضویت ثابت” بودید می تونیم بیشتر در مورد جزئیات اون صحبت کنیم.

  • سپید گفت:

    زمانی که این پست جدیدو باز کردم اول جواب کامنت شمارو خوندم و اون جمله کوچولو رو نوشتم و بعد رفتم از بالا شروع کردم به خوندن متن،حق میدم به شما و هیچی نمیتونم بگم،خیلی براتون نوشتمو پاک کردم، پای این همه زحمت شما وقتی میبینی ممکنه شاید گاهی خودتم تو جمع آدم های خودخواهی باشی که فقط متوقعن و انتظار بیجا دارن (که سعی کردم نباشم) فقط حس شرمندگی بهم دست میده،من میفهمم که چه آسایشی میتونید داشته باشید ولی به خاطر مردمتون از خودتون دریغ کردین.

  • عسل گفت:

    نمیدونم بقیه اینجور وقتا چی میگن و کلا هم آدم خوبی برای روحیه دادن نیستم 🙂 روحیه نگیرم خوبه 😛
    فقط اینکه من فکر میکنم کسی که ناراضیه یا شکایت میکنه هدفش این نیست که روحیه ی شما رو بگیره که خب اگه باشه درکش نمیکنم( کسی که نخواد جایی رو بخونه یا ناراضی باشه خیلی راحت میتونه از صفحه خارج شه) پس فکر میکنم هدفشون این نیست و شاید مثل من بلد نیستن درست صبحت کنن یا اونچیزی که میخوان رو با کلمات بیان کنن
    و واقعا هم خیلی های دیگه ( از جمله خودم) هستن که همین فکری که در جواب آقای رضایی دادین تو ذهنشون هست که خب ایمیل یا اس ام اس اگه بزنیم وسط اون همه کار وقت میگیره (جدا از اون حس ناشناسایی که دارم!یا داریم!)

  • مهناز گفت:

    این سخن بالا از کوروش کبیر بود و اشتباهی داریوش تایپ شد!

  • مهناز گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    خواستم بگم همون که خواستی:”خسته نباشی” و البته با یه توضیح کوتاه
    به نظر شخص من نیت خیرخواهانه داشتن همه جا،همه وقت خوبه و به گفته داریوش:”باران باش و ببار و نپرس کاسه های گدایی از آن کیست” ولی ما همه انسانیم و همون قدر که از علممون خرج می کنیم باید به علممون هم اضافه کنیم وگرنه یه روز تموم میشیم!پس همه این گفته ها که گفتی درست و منطقی ولی محمدرضا شعبانعلی نفر اول مذاکره تو ایران که نه،تو دنیا هم که باشه، در نهایت یک انسان هست که حتی شایدگاهی نیاز داره یه ساندویچ کالباس بگیره بشینه رو چمن، لذت خوردنشو ببره (شاید خیلی ساده جلوه کنه واسه خیلی ها..) بدون هیچ محدودیت فکری که بخواد واسه خودش قائل بشه، ولی آدم گاه شاید باهمین چیزای ساده انرژی بگیره
    بیا از کمیت دور بشیم.نمیدونم این حس کاملا شخصی منه که بزار اینجا بنویسم، راستش خیلی وقتا به برکت وقت فک می کنم، گاهی خودم اونقدر از انجام همین کارهای به ظاهر ساده و روزمره که گاه دلم واسش لک میزنه ،اونقدرانرژی گرفتم که کاری که بطور معمول ۸ ساعت تصور انجامش بود من تو نصف اون زمان انجام دادم.
    دوست دارم نه به عنوان کسی که از محمدرضا شعبانعلی کلی چیز یادگرفته و اونو استادندیده خودش میدونه که از زبون یک دوست بنویسم:
    “محمدرضا عزیز، ما همه از تو انتظار یک دونده دو ماراتن رو داریم و نه دو سرعت! دوست داریم تا آخر خط باشی چون شایستگی داری
    پرانرژی باشی
    زندگیت پر از آرامش
    و خداقوت محمدرضاجان”

  • M.H.B گفت:

    استاد خیلی غمگین سخن گفتید … از ته دل …. می دونم خیلی خیلی سخته ! خیلی سختر از توان هر کسی ! اما اگر محمدرضا شعبانعلی آموخته هایش را ، فکرهای زیبایش را، و توانمندی های زیادش را به نسل ما منتقل نکند من به شخصه یکی از الگو های زندگیم رو از دست می دم… و این یعنی یک فضای ناامیدی جدید در زندگیم…
    راست می گید که خیلی ها ارزش دوره های آموزشی رو اونجور که باید و شاید نمی دانند اما من بیشتر ، هزینه ای را که می دم به خاطر تلاش های بی وقفه ارایه دهنده ای هست که می دانم مخاطب برایش ارزش دارد…
    محمدرضا شعبانعلی باید بدونه که شاید این کارها در کوتاه مدت اثرات سوء داشته باشه اما امید داره که در بلند مدت اثرات خیلی خیلی عمیقی رو جامعه داره….(ارجاع به دکلمه گل آفتابگردان محمدرضا شعبانعلی)

    • عزیز دلم. حس بامزه‌ایه که وقتی می‌خوای به من امید بدی من رو به گفته‌های امیدوارانه‌ی خودم ارجاع می‌دی.
      من ناامید نیستم. فقط احساس کردم که وقتی رابطه‌ی نزدیک با مخاطبان آنلاینم دارم، دغدغه‌هام رو هم به اونها بگم. کسانی که به نظرم هرگز با من نامحرم نبوده و نیستند.

      • M.H.B گفت:

        ممنون از اینکه اینقدر حس نزدیکی خودت رو با این قبیله مجازی راحت بیان می کنی .
        راستی محمدرضا بدون !که من و هرکدام از این افراد قبیله مجازی دارن به نوبه خودشون آموزش های تو و دوستانت رو گسترش می دنیم و تلاش می کنیم تا اندکی از جامعه زیبای ذهنمون رو تحقق بدیم مثل شاخه های یک درخت…

  • سربدار گفت:

    وقت بخیر محمدرضا جان
    خدا قوت
    متخصص مذاکره (استاد محمدرضا شعبانعلی) در مذاکره با خود بهترین تصمیم را خواهد گرفت . این تصمیم شما در آینده رفرنسی برای تعیین استراژی معلمین جوانی که قصد خدمت پایدار به جامعه را دارند خواهد شد.

  • milad گفت:

    من نظری ندارم.یعنی واقعیتش حال فکر کرن روش رو ندارم چون پیچیدس.به هر حال امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری.

  • رسول باغبان گفت:

    محمدرضا ی عزیز،

    راستش رو بگم، نمی تونم شرایط تورو درک کنم. حس من از نوشته ات اینه که خسته شدی حالانوعش رون نمی دونم. ولی منم هم اینطور شدم.

    من از خودم یه مثالی می زنم. “ساعت ها روی تاتامی (تشک) مشت و لگد میخوردم. با عشق مشت و لگد میزدم. همیشه همه جای بدنم کبود بود. لذت می بردم از اینکه هفت روز هفته ۳ ۴ ساعت شدیدترین تمرین های بدنی ممکن رو انجام میدادم. اما یه شب همه چیز بر باد رفت. دو جمله متشکل از ۱۳ کلمه اصل و ریشه ی هدف من و نشونه گرفت. اصلن نمی دونم چی شد. واقعن نمی دونم چی شد. برای من هم گزینه ی ترک و فرار کردن رو میز بود. آخر سر هم نتونستم با خودم کنار بیام. اون دو تا جمله (حالا چه از روی صلاح و یا از روی حسادت) آنچنان تبری به ریشه ی باور من زد که بعد از چند سال تازه می تونم بشینم و تحلیل کنم اوضاعو.” خب من گزینه ی فرار رو انتخاب کرده بودم. شاید الان آدم موفقی باشم. شاید اون چیزایی که به دست آوردم واقعن ارزشش رو داشته باشه. و شاید اگر ورزش می کردم نهایتن یه استاد خوب با سه چهار تا عنوان قهرمانی داشتم. ولی الآن من هروقت از جلوی آینه رد میشم و شکم گنده ی خودمو می بینم (خیلی صریح بگم) حالم بهم می خوره. درک کردنش سخته. :))

    شاید بشه داستان منو یه جورایی به موضوع تو هم تعمیم داد.
    البته هدف تو کلانه. رک و صریح بهت میگم نه تو و نه چند تا دولت نمی تونین این به هدف به این بلندی (که البته مقدس هم هست) دست پیدا کنید. ولی خب اگر خوشحالت می کنه، چرا که نه. اما خاکستر ی بودن هم دردسر های خودشو داره. خودت بهتر می دونی.

    ولی در کل آدم خوبی هستی و آدم خوب شایسته ی دوست داشتنه. 🙂

  • سربدار گفت:

    خدا قوت

  • هادی گفت:

    بمان محمدرضا که رفتنت هیچ دردی رو دوا نمیکنه
    حتی درد خودتو
    پس بمان

  • سعیده (آذر) گفت:

    یک سلام و خسته نباشید واقعی و حقیقی و از صمیــــــــــــــــــــم قلب..

    محمد رضا جان، من خودم به شخصه هروقت هزینه های دوره های شما رو میدیدم از تفاوت قابل توجه، با بقیه دوره هایی که اساتید دیگه برگزار میکنن، همیشه متعجب میشدم و کاملا برام مثل روز روشن بود که شما و تیمتون هزینه های زیادی رو به جان می خرید و خیلی هزینه ها رو خودتون پرداخت می کنین تا قیمت دوره ها خیلی بالا نباشه، اما وااقعا در طولانی مدت این روش برای شما فرسایشی خواهد بود… من نظرم این هست که اگر فردی قصد واقعی برای حضور در دوره ای رو داشته باشه، هزینه، دلیل اصلی برای شرکت نکردنش نمی تونه باشه..
    .
    ای کاش دولت از نخبگانی مثل شما حمایت مالی می کرد تا تنها دغدغه ی امثال شما که گنجینه های این مرزو بوم هستید فقط و فقط افزایش دانش و آگاهی خودتون و انتقال و آموزش به مردم بود، اما چند نکته به ذهنم میرسه که بیان میکنم…
    .
    ۱- خدا رو شکر با توجه به سنتون، هنوز بسیار جوان هستید و انشاءالله فرصتهای بیشماری برای آموزش و ..خواهید داشت، برای مثال همین آقای معظمی و یا امثال ایشون که تک تک داره اسامیشون از ذهنم میگذره معمولا در سنین بالاتری تجربیات خودشون رو به صورت سمینارهای حرفه ای ارائه می دن، البته این اصلا به این معنا نیست که شما هم این کار رو بکنید، نه، فقط می خوام مثال بزنم که انشاءالله، حالا حالا ها برای بخش آموزش زمان خواهید داشت، می تونید کمی از فشار آموزشیتون رو در این دهه از زندگیتون کاهش بدید…

    ۲- اما برای کسب علم بیشتر و شرکت در همایشهای علمی در خارج از کشور و نشست با اساتید برجسته و سفر و…به نظر من دوران طلایی سنی وجود داره، یعنی اگه الان شما از لحاظ جسمی بتونین کلی سفر کنین و دوره های علمی رو بگذرونید و ..ممکنه بیست ساله دیگه، توان چنین اعمالی رو کمتر داشته باشید، …

    ۳- زندگی نامه ی بسیاری از علما نشون میده که معمولا برای خلق یه اثر خیلی برجسته و یا پایه ریزی یه نظریه یا اتفاق مهم، برای کسب تمرکز بیشتر معمولا مدتی خودشون رو از دغدغه های معمول زندگی برکنار می کردن، حالا هر کسی به یه نحوی، ولی به نظر می رسه این جریان تا حد زیادی بایدوجود داشته باشه که بعد از گذراندن یه دوره های سخت، باید یه سکونی وجود داشته باشه تا اتفاقات جدیدی ظهور پیدا کنن..

    ۴- برای شخص من که مدتهاست هر روز باز کردن سایت شما جزء جداناشدنی برنامه های روزانه ی من شده، خیلی سخته که مدتی دور باشم از نوشته های جدید شما، اما به عنوان شاگرد شما، رضایت، سلامتی، پیشرفت، مؤثرتربودن استادم از همه چیز برام مهمتره، تمام نوشته های شما رو از سایت قبلی تا اینجا رو همه رو پرینت گرفته و دارم، تمام فایلهای صوتی تون رو در اختیار دارم، اگر مدتی سایت شما به روز نشه، اون همـــــــــــه مطلب عالی و نابی که از شما دارم تا مدتهای مدید برای من کافی خواهد بود تا مرورشان کنم و اجرایی شان، گاهی خود ما مخاطبان هم زمان نداریم که آنچه آموختیم رو دوباره یادآوری کنیم، مزه مزه کنیم و عمل کنیم . شاید اصلا نیاز هم باشه چنین اتفاقی…
    برای من به عنوان مخاطب، شما آنقدر نوشته های با ارزش و مهم به یادگار گذاشتید که با خیال راحت بتوانید مدتی نوشته های جدید در سایت قرار ندهید و زمانی را فقط و فقط به خودتان اختصاص بدهید، ..(البته این رو هم بگم مدتی ها، دائمی نباشهههه)

    **********
    استاد عزیز و ارجمند، از صمیم قلب از خدای بزرگ می خوام که درست ترین راه و تصمیم رو جلوی راهتون بذاره، امیدوارم هرچه سریعتر بتونید کتابهایی عالی بنویسید و آگاهی رو به مردم از این راه نیز هدیه بدید، مثل همیشه، ما در کشور نیاز به تالیف کتب ارزشمند داریم، این رو از یاد نبرید، وضعیت تالیف کتب حائز اهمیت در کشور ما جایگاه مطلوبی نداره، حیفه، واقعا حیفه شما با این همه تجربه و مطالعه و نبوغ به خاطر کمبود زمان، نتونید بهش بپردازید.
    انشاءالله همیشه سالم، پرتوان و تأثیرگذار باشید.

  • آرزو گفت:

    سلام
    محمدرضای عزیز
    همیشه بهترین کارم که انجام بدی باز عده ای آدم رو نقد میکنن. عده ای که همیشه ناراضی اند حتی در بهشت.
    بنابراین برایمان بمان.
    ممنون بابت همه چی و خدا قوت میگم به شما و همکارانتون

  • علی گفت:

    محمد رضای عزیز ، میدانم برای کارهایت ( تجاری، آموزش، مطالعه، سایت، ایمیل، اس ام اس و…) برنامه ریزی داری، ولی تنوع و تمرکزکارها بر شخص خودت ، خسته ات کرده.باور کن می توانی بخشی از این امور را به دیگران بسپاری.اعتماد کن، اشخاص توانمندی در کنارت هستند و دیگرانی هم می توانند باشند که بخش عمده ای از کار را به عهده بگیرند. امروز همه تو را به خوبی می شناسند ، کسی که می خواهد توانمند بشه بهای بودن با تو را می دهدو ارزش آموزشت را می دانه. کسی که توان مالی نداره می تواند از سایر روشهای ابداعی تو استفاده کنه، که البته می تواند توسط همکارانت تهیه بشود و وقت تورا نگیره. مثل تراست زون، فایل های مذاکره، بسته های آموزشی و…میتوانی ایمیل ها و اس ام اس ها را دسته بندی کنی . مطمئناً خیلی از آنها نیاز به اینکه شخصاًوقت بگذاری نداره.تو یک مذاکره کننده حرفه ای هستی و مهارتهای مرتبط با آن را آموزش میدهی ، علیرغم توانمندیت درمسائل روانشناسی و جامعه شناسی و… چرا وقت گرانبهایت را برای پاسخگوئی به دغدغه ها و مسائل شخصی و خانوادگی دیگران میگذاری.دکتر حیدری که استاد تو و بسیاری از ما بوده هیچوقت از آموزش کناره نگرفت. تو هم نباید… تاکید میکنم نباید این کار را بکنی. دکتر حیدری و شعبانعلی پشت میز مذاکره دیده نشدند! آنها زمانی تو قلب مردم جای گرفتند که آدمهایی مثل خودشان را تربیت کردند. دکتر حیدری اگر درتمام عمر یک شاگرد مثل تو پرورش داد، رسالتش را انجام داده و اگر تو ، جا بزنی به آن و تمام آنها که به دانسته های تو نیاز دارند و عاشق خودت ، رفتار و منشت هستند خیانت کردی…

  • طاهره جلیلی گفت:

    یادم رفت نظرمو بدم انقدر حالم بد شد!
    من ۸ ساله که خودم تو اموزش بودم و میدونم مردم چه جوری محاسبه میکنن قیمت رو… راست میگی، همه فکر میکنن آموزش هم مثل کالا قیمت تموم شده داره… که اینجوری نیست!
    آدمها، اونایی که تو قسمت ۴ نیستن حاضرن خیلی زیاد بنا به ارزشی که اون پک براشون میاره هزینه کنن… اما آدمهایی که محدودیت بودجه دارن، تا یه جایی کیفیت براشون مهمه که در آستانه تحمل قیمتشون باشه…
    به نظر من ارزش محور نگاه کردن به آموزش مهمه… من اینطوری میبینم و تا جایی که وضعیت مالیم اجازه بده حاضرم خرج آموزش بکنم…آموزشی که برای من ارزشی میاره که جای دیگه پیداش نمیکنم!

  • طاهره جلیلی گفت:

    باورم نمیشه گزینه ای که روی میز گذاشتی اینه محمدرضا… این پست رو لایک نمیکنم، اما از جون و دلم کمک میکنم این کشتی رو آب بمونه!
    امثال تو هستن که امید رو زنده نگه میدارن و من نمیخوام و نمیزارم این امید از دل خودم و امثال من بره محمدرضا!
    فردا همه چی بهتره… مطمئنم!

  • سمانه عبدلی گفت:

    یه چیزی میگم امیدوارم خرافه پرستی اینجا نباشه که بگه سقت سیاه!!!
    من از ۶ . ۷ ماه پیش منتظر یه همچین پستی بودم،کاملا قابل پیش بینی بود .هربار که میخواستم از این ماجرا حرف بزنم یه چیزی مانع میشد ،اما متوجه بودم که خود شما هم دارید یه جورایی مبارزه میکنید تا این پست نوشته نشه .اما حالا …
    من رسما اعلام میکنم ،تا دیگه زود به زود کامنت نگذارم ،که حداقل به اندازه کانفرم کردن یه کامنت دروقت سرمایه گذاری بشه براتون .اما خب یه کاری هم پیشنهاد میکنم . آلارم گوشی ای که همیشه همراهتونه رو سر یه ساعت مشخصی تنظیم کنید که اوج خستگی هاتون اون موقع ست (خیلی دارم خوب پیش بینی میکنم حال روزانتونو)و یه پیام خسته نباشید محمدرضا ،به یادتم 🙂 .این لبخند آخرشم خیلی مهمه .حتما قید بشه اونجا .تا به صورت خودکار بدونید که به یادشمام 🙂
    پی نوشت: خواهش میکنم به فکر خودتون و گروهتون باشید .کندتر حرکت کردن و بودنتون برای ما مهمتر از سریع حرکت کردن و ایستادن و دیگه ادامه ندادنه .

  • شاگرد کوچک تو گفت:

    با تمام احترام و عشقی که نسبت به شما دارم و با ایمان کامل به گفته ام، تصمیم شما ناشی از خودخواهی محض است.

  • الهام گفت:

    من تا حالا نتونستم توی دوره های آموزشی شرکت کنم، اول اینکه حتی امکان پرداخت همین هزینه کم رو هم نداشتم و اینکه خوب یه سری از دوره ها به تخصص و نیازهای من مربوط نبوده. تمام آموزشی که من از محمدرضا گرفتم محدود میشه به سمینارها و همین وبلاگ، والبته اینها واقعا کم نیست و میتونم بگم بهترین آموزشها رو گرفتم و ازین بابت ممنونم.
    من دوست دارم محمدرضا کتاب بنویسه و وقت بیشتری برای مطالعه داشته باشه اما اصلا دوست دارم کاملا از حوزه آموزش کناره گیری کنه!
    محمدرضا میتونی وقت آموزش رو محدودتر کنی و همین طور هزینش رو بیشتر، و به سمتی بری که معلم تربیت کنی، یه کار تخصصی که یکم بار آموزش رو از روی دوشت برداره و در ضمن بتونی هزینه کلاس رو بالاتر ببری.
    اینکه اغلب ما حاضر نیستیم برای آموزش هزینه کنیم شاید قسمتیش به این بازار آموزشی که الآن تو کشور ایجاد شده برگرده، هزینه ای دادیم برای کلاسهایی که مدرس اون اصلا تخصصی در اون حوزه نداشته و صرفا حرفهایی زده برای خوش آمد مخاطب و هدف جذب مخاطب بیشتر بوده و سود بیشتر و حتی گاهی ضربه هم خوردیم از این آموزشهای غلط!
    من هم جزو اون دسته هستم که فکر می کردم اگر کامنتی در تایید و تعریف از محمدرضا بذارم وقتش رو می گیرم!!
    ولی اولین سایتی که هر روز سر میزنم اینجاست. اکثر پستها رو برای دوستانم ایمیل میکنم و همیشه موقع حرف زدن به نوشته های محمدرضا اشاره می کنم.
    منم یادم رفته بود بگم محمدرضای عزیز خسته نباشی
    یادم رفته بود بگم چقدر حضورت و فعالیتت برام مهمه و چقدر به زندگیم معنی داده این حضور موثر

  • الیاس گفت:

    با سلام
    از صنعت آموزش نروید

    تجربیات کمتری دارم از شما ،اما فکر می کنم اگر آن تعداد افرادی که دانلود رایگان انجام می دهند فایل های رادیو مذاکره را، اگر بخواهند حاضرند قیمت آن را بپردازند هر چقدر که باشد برای آن ها قیمت تعیین کنید برای طرح متمم هم قیمت گذاری کنید
    اگر محصولی رایگان باشد مردم ارزش آن را درک نخواهند گرد
    مثلا هر رادیو مذاکره پنج تومن یا طرح متمم ماهانه ۲۰ تومن به قول معروف هوادارای واقعی معلوم می شن
    اما اگر به رایگان بودن اصرار دارید چرا به تبلیغات فکر نمی کنید یا جذب حامی مالی
    در نهایت عاجزانه تقاضا می کنم از صنعت آموزش نروید

  • مرجان کوچک گفت:

    دستم به لایک این نوشته نمیره محمدرضا. چون من از همین حوزه آموزش هست که تورو بیشتر شناختم و هر روز بیشتر دلبسته ات شدم. نمیتونم محمدرضا شعبانعلی رو از آموزش جدا بدونم.

  • پگاه گفت:

    مورد چهار که نوشتید همیشه توی ذهن من بوده زمانی که تبلیغات دوره های پر زرق و برق رو میبینم …واقعا مخاطب اصلی این دوره ها چه کسانی هستنتد و چه کسانی تو این دوره ها شرکت میکنن؟؟؟…اما در مورد اموزشهای رایگان شما یکبار نظر خواهی کردید در این مورد که هزینه ها چطور دریافت کنید اصلا هزینه ای باشه نباشه یا مستقیم به خیریه بره و یا…. یادمه اونجا هم نوشتم حتما هزینه دریافت کنید….به نظرم باید امور کاملا از هم جدا باشه که اینقدر انرژی خوری از شما و دوستانتون نداشته باشه باید چرخه عرضه و دریافت کامل بشه…..شما محصولی ارایه میکنید حتما باید هزینه ای رو در قبال اون دربافت کنید که با توجه به نوشته خودتون شمایی که مورد چهارم رو درک کردید در قیمت گذاری تمام جوانب رو در نظر میگیرد…..کار خیریه باید از کار آموزش جدا باشه نیتهای خوب شما میتونه در جاهای خیلی خیلی بهتر برای انسانهای خیلی خیلی مستحق تر اجرا بشه …..به نظرم هزینه کلاسها و آموزشها را اول براساس انرژی و کاری که صرفش شده و بعد بر اساس مخاطب تعیین کنید..اولویت بندی توی کارها خیلی می تونه کمک کنه….در مورد رابین هود مثال جالبی بود ولی به نطرم اگر قرار یک سری آموزشها رو به صورت رایگان صرفا با هدف کار خیریه انجام بدین بهتریه اون گروه رو مشخص کنید و محدود کنید به یک سری افراد با شرایط خاص….

    • آزاده م گفت:

      سلام
      با نوشته های خانم پگاه موافقم.
      مطمئن هستم که بهترین تصمیم رو میگیرید فقط خواهش میکنم این سایت رو حفظ کنید .. یکباره ما رو فراموش نکنید..

  • محسن رضایی گفت:

    با سلام.بحث مفصله ولی ناچارا دیدگاهی از سر آنچه که در لایه بیرونی ذهنه می نویسیم.

    از آخر به اول : نمی گم اعتدال خوبه چون مهمتر اینه که بیاییم بگیم چی اعتداله؟ اینکه همون حرفهایی که تو وجودت سنگینی می کنن برای نشرش به بیرون نشون دهنده اینه که محمدرضا تو بقول نظامی بلی رو از اول گفتی(قالوا بلی…) پس پای بلاش هم بایست وایسی.”باید” به این معنا که دیگه افرادی مثه تو نمی تونن “فقط” به فکر خودشون باشن.گ/سترش خودشون بخشی از خودشون میشه.پس نظر من در این بخش اینه بیشتر وقتتو بذاری برای یادگیری آنچه که بعد می خوای گسترش بدی.عدد بخوام بدم ۶۰ به ۴۰ باشه.واقعیتشم بخوام نظرمو بعنوان یک دلسوز حقیقی و واقعی و… بدم خیلی از کامنتهایی که من می خونم که از سر تاییده و تعریف صرف از تو و…و شاید حتی خوندشون بخشی از همون مطالعاتتو که دباید داشته باشی می گیره،احساس خوبی بهم نمیده بعنوان کسی می گم که از خودم خیلیا تعریف کردن وزندگیم تباه شدو…

    راجع به هزینه کلاسها دوس دارم به این سوال پاسخ داده بشه.آیا هزینه کلاسها هزینه معنویه کلاسهاس یا براساس ارزشیه که بعدا نصیب ما میشه؟(مثلا کسی بره کلاس زیست که بعدا دکتر بشه و…) یا اینکه بر اساس ضوابط مادی و درک شرایط مخاطبینه؟

    اگه براساس مورد ارزش باشه ممکنه یه چیز یاد کسی بدی تمام دنیاشو بده بازم بدهکار باشه.این میشه همون ارزیابی ادما براساس درونیترین لایه ها وبر مبنای ارزشهای معنوی و…که حداقل تو فضای حرفه ای قابل دسته بندی و قانونمندی نیست.مال رفاقتهاست وفضاهای دوستانه و شخصی و….

    زیاد شد بازم می نویسم در پستهای بعدی.

    • محسن جان.
      مهمترین هزینه‌ای که ما داریم به خاطر تولید و بهبود محتوا و همینطور هزینه‌های اجرایی و مدیریتی یک تیم بزرگ برای کارهاست. من یک بار حساب می‌کردم که فقط یکی از هزینه‌های کوچک ما، تامین کتابهای روز دنیا یا خرید محتوای دوره‌های دانشگاه های خوب برای بهبود کیفیت محتوای دوره‌ها و افزایش پشتوانه‌ی علمی برای پاسخ‌گویی به خواسته‌های شرکت‌ها و سازمانهاست که طی یک سال اخیر به طور متوسط برای ما حدود ماهی ۴ تا ۸ میلیون‌تومان هزینه داشته! (باهاش می تونستم هر سه ماه از دانشگاه آمریکایی لندن یک دکترا بخرم. فکر کن!)
      ضمناً قطعاً نگاه من مادی محور نیست. کسی که کمیسیون ساده‌ترین معامله هایی که انجام داده، میلیون دلاری بوده و اون رو رها کرده برای آموزش دیگران قاعدتاً هرگز ارزش کارش رو با وضعیت مالیش نمی‌سنجه. اما مهم شرایطی است که این روزها برای من به سوال ادامه دادن یا ندادن تبدیل شده.
      واقعیت اینه که شاید خنده‌ات بگیره اما برای اینکه ببینی نوع مشکلات از درون – که من می‌بینم – و از بیرون – که یک مخاطب مثل تو می‌بینه – چقدر متفاوته، کافیه برات توضیح بدم که اگر هم تا الان من هنوز در این صنعت مونده‌ام، به خاطر خجالت کشیدن از همون کسانی است که کامنتهای مثبت حمایتی مینویسند. به عبارتی اونها هزینه‌ی خدمات بقیه رو به صورت معنوی پرداخت کرده‌اند! بنابراین، در محاسبه‌ی وقتی که برای خوندن اونها صرف می‌شه، اشتباه نکن.
      اونها رو حذف کنی می‌مونه یک عالمه ایمیل و کامنت نقد و سوال و مشاوره که خوندنشون پشت سر که هم بدون این کامنت‌های کوچک مثبت در لابه‌لای اونها، حداقل من رو روانی می کنه و اون چند ثانیه فرصت تنفس رو هم می‌گیره!
      می‌خوام بگم که وقتی هم دوستان می‌خوان لطف کنند ممکنه همه‌ی جنبه‌های مشکل رو نبینند و تا حالا خیرخواهی بقیه‌ی دوستان هم خیلی وقتها مثل همین تحلیل دوستانه‌ی تو، اوضاع رو بدتر کرده!
      طرف اس ام اس نمی‌زنه بگه خسته نباشید! می‌گه وقت محمدرضا رو نگیرم. بعد من فوبیای موبایل می‌گیرم. چون تمام اس ام اس ها گریه و غصه و درد و دل و درخواست کمک شده. از یک دانشجوی ساده تا مدیران بزرگترین بنگاه‌های اقتصادی کشور.
      کاش کسی بود که لا‌به‌لای این پیامکها وقت ما رو می گرفت و اس ام اس می زد وفقط میگفت: خسته نباشید!

      • سپید گفت:

        من میگیرم 🙂
        من یه عالمه وقت شما رو میگیرم که فقط بگم خسته نباشی محمدرضا جان خسته نباشی محمدرضا جان دوست داریم محمدرضا جان

        • ستاره گفت:

          سلام محمد رضای عزیزم
          محمد رضا من هر روز صبح به امید اینکه یه خبری ازت باشه میام تو سایتت.ولی امروز کاشکی نمییومدم. اساسی حالم گرفته شد .
          استاد و معلم عزیزم مگه مثل تو چند نفر توی تمام دنیا هست که از قشر کارگری بالا اومده باشه و درد این قشر درک بکنه و بخواهد دست چند نفر تا حد توانش بگیره و زندگی اونا رو عوض کنه چه از نظر مادی چه معنوی.من خودم یکی از همین قشرم وتا الان از نظر معنوی خیلی ازت تاثیر گرفتم.من اعتقاد دارم که اگه خدا کسی رو دوست داشته باشه اون واسطه خیر برای انسان ها میکنه.محمد رضا من تو رو با تمام وجودم درک میکنم و بهت حق میدم ساعت کاریت بسیار فشرده وبالاست من هم چنین چیزی راتجربه کردم ولی ما به تو دلبستیم و این فراتر از احتیاج.
          من پیشنهاد میکنم اگر ما رو قابل بدونی ما بهت کمک کنیم هر کس در حد توانش تا شاید مقداری از فشار کاریت کم بشه ولی فعایت تو این حوزه محدود نشه .محمد رضای عزیزم من شخصا از هر کاریکه از دستم بربیاد مضایقه نمیکنم.
          بینهایت دوستت داریم.ببخشید وقتت زیاد گرفتم.

      • ساجده گفت:

        چه جالب! منم همیشه فکر میکنم دادن پیام، خیلی موقعا وقت بیشتری از شما میگیره و به خاطر همین یه تشکر یا تأیید یا تحسین یا … خشک و خالی هم نمیکنم 🙁 حتی به پدرم هم که میان اینجا میگم بابا مختصر بنویسین که وقت کمتری ازشون گرفته بشه

    • محسن رضایی گفت:

      عرض ادب.البته خب پی نوشت مطلبم این بود که فرق من و تو اینه من از بیرون نگاه می کنم و تو از درون و چون اصل از لحاظ اجرایی بودن این قضیه تویی، خب طبیعیه که آنچه می بینم بگم نه آنچه واقعیه!

      واقعیتشو تو باید بگی والبته من از سر عبور از قضیه اونو گفتم و زوم نبود.

      اگه از کسانی که راضی باشن،کار تو برای اونا منجر به در آمد مشخص و زیاد واسشون باشه پول بگیری و صرف عزیزان و رهروان این قبیله کنی به نظر میاد بد نباشه.ضمن اینکه من به نوبه خودم اگه پول داشتم خدا می دونه که دریغ نمیکردم برای خرج تو مسیری که اصلا احساس بدی بهش ندارم.مسیر تو.تنها کاری که تونستم تو این مدت بکنم معرفی خودتو سایتت به اطرافیان بوده.

      امیدوارم که همون که تو درون زیباته جاری باشه و در همون جهت استوار گام برداری.همون که تورو از مادیات به اینجا کشونده.ما باهاتیم چه بیاییم اینجا چه نیاییم.

      شاد باشی و مصمم در جهت انجام خوبیهات.

  • فائزه گفت:

    عاشق که باشی همه محکومت میکنند حتی خودت…

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser