دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

نامه به رها: اسب تروا

اسب تروارهای عزیزم.

داستان اسب تروا را شاید خوانده باشی. میگویند یونانیها پس از ده سال محاصره‌ بی نتیجه تروا، اسبی بسیار بزرگ از چوب ساختند و بر دروازه شهر رها کردند و به سرزمین خود بازگشتند. ساکنان تروا، اسب را همچون غنیمتی ارزشمند، با خود به میدان اصلی شهر بردند و در پای آن به رقص و پایکوبی پرداختند. شباهنگام که مردم، سرمست از شراب و پیروزی، بر زمین افتاده و خوابیده بودند، سربازان یونانی از درون شکم آن اسب بزرگ بیرون آمدند و شهر را تسخیر کردند.

داستان اسب تروا، داستان هزاران سال پیش است. اما اسب‌های تروا، هنوز هستند و به قلمرو شخصی مردم وارد می‌شوند.

من یکی از این اسبهای تروا را پانزده سال است که از خانه بیرون رانده‌ام. این وسیله وحشتناک، تلویزیون نام دارد.

تلویزیون ابزار نفوذ گروه‌های خاص، در مغز مردم است. جالب آنکه این اسب تروا را خود می‌خریم و خود هزینه‌اش را می‌دهیم و زمانی که آن را وارد خانه کردیم، مانند مردم تروا، پیروزمندانه ورودش را جشن می‌گیریم. غافل از آنکه جشن اصلی، در محفلی دیگر و برای افرادی دیگر، برپاست.

تلویزیون، تمام ساعتهای خالی تو را پر می‌کند. تمام ساعتهای زیبا و عمیقی که می‌توانست با خیره شدن به شعله‌ی آرام یک شمع سپری شود، یا با غرق شدن در نوای بهشتی یک قطعه موسیقی، غنی شود، بر پای پنجره‌ای مجازی گذشت که – لااقل در کشور ما – به دنیای واقعی باز نمیشود!

تلویزیون، به تو مردمی را نشان میدهد که همسایه ی تو نیستند، نظراتی که نظرات مردم تو نیست، دغدغه‌هایی که دغدغه‌های تو نیست و نباید باشد. سلیقه‌ای که سلیقه‌ی من و تو نیست. رویاهایی که رویاهای من و تو نیست و در یک کلام، تو را به یک بیمار چندشخصیتی تبدیل می‌کند: یک شخصیت تو، چیزی است که می‌فهمی و منطقت می‌گوید و پدرت، به عنوان حاصل عمری از تجربه، خیرخواهانه پیش رویت قرار میدهد و شخصیت دیگر، خواسته‌ها و رویاها و ارزش‌ها و جامعه‌، نه «آنچنانکه باید باشد» بلکه «آنچنانکه میخواهند باشد».

شاید مدرسه هرگز به تو نگوید. چون مدرسه‌ات را هم همانها میگردانند که این اسب تروای داخل خانه را.

اما بگذار به تو بگویم که دوران «تزریق یک جانبه‌ی عقیده» پایان یافته است: دورانی که تو دکمه‌ای را فشار دهی و گروهی دیگر،  بتوانند از هفت سوراخ مختلف، اصول خود را در مغز تو – با همان ترتیب و تقدم که خود میخواهند – تزریق کنند!

هرگز هیچ دکمه‌ای را بر هیچ وسیله‌ اطلاع‌رسانی فشار نده، جز ‌آنکه به این اطمینان رسیده باشی که همان اندازه که آنها میتوانند خواسته‌هایشان را به تو تحمیل کنند، تو نیز میتوانی رویاها و انتظاراتت را به آنها تزریق کنی.

عصر تلویزیون به پایان رسیده است. عصر داستانهای تکراری. عصر دانشگاه اجباری. عصر پنجره‌ای که به هیچ جا باز نمیشود. عصر دغدغه‌های زرد. عصر دخترانی که مهمترین رویای زندگیشان انتخاب از میان دو گزینه برای ازدواج است. عصر مشتهای گره کرده. عصر جامعه‌ای که در برابر دوربین همه یکصدا یک حرف میزنند و در پشت دوربین، خود به هزار فرقه تقسیم می‌شوند. عصر حرف‌های قدیمی. عصر رویاهای سوخته. عصر دنیای بسته. عصر سوزاندن وقت تفکر تو، به نفع کسانی که فکر کردنت، هرگز منافع آنها را تامین نمیکند.

مراقب اسب تروا باش. تو کامپیوتر و اینترنت داری. رسانه‌هایی که به تو، مانند هر انسان دیگری حق حرف زدن و رابطه ی دوجانبه میدهند. قدر آنها را بدان.

پدرت امروز، با تمام وجود باور دارد که بهترین تلویزیون، تلویزیونی است که سوخته باشد…

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


76 نظر بر روی پست “نامه به رها: اسب تروا

  • […] نوشت: اینجا شما می توانید متنی از آقای شعبانعلی معلم عزیزم بخوانید. […]

  • علی گفت:

    سلام ببخشید من بدون اجازه قسمت هایی ز نوشته بالا را برای نشریه دانشگاهمون کپی کردم…

  • محمدحسن بهرامی گفت:

    تلویزیون ، فرقی نمی کنه ماهواره باشه یا صداوسیما، هر دو مثل اسب تروا می آیند و فقط پر می کنند، فقط یه جوری وقتت رو هدر می دهند که خودت هم نمی دونی چی کار می کنی . خیلی بر اینکه گاهی اوقات تصور می کنی که داری یاد هم می گیری!!
    تمثیل (استعاره) خیلی قشنگی بود تا عمر دارم این تروا رو فراموش نمی کنم (اسب تروا)
    الان فکر کردم دیدم این متنو من شش ماهی میشه از اولین خوندنم میگذره و از اون وقت تلویزیون نگاه کردنم خیلی کم بود حالا نزدیک به صفر شده

  • مهران گفت:

    خیلی عالیه
    اما اینترنت هم میتونه اسب تروا باشه
    کلا رسانه این قابلیت رو داره که مثل تروا وارد بشه و بی صدا شماره با خودش جایی ببره که می خواد. درسته درصد تعامل در رسانه ها متفاوته اما فقط تعامل نیست که مهمه و جلوی تسخیر رو میگیره.
    میشه تلویزیون رو قبل از ورود به قلعه زندگی بررسی کرد. میشه برنامه ها انتخاب کرد و از همه مهمتر میشه تحلیل کرد. بین یه مستند تلویزیونی یا یه فیلم اجتماعی و کتاب نمیشه تفاوتی قایل شد از این حیث که یکی بد و دیگری خوبه.
    تلویزیون به خودی خود تروا نیست. مشکل باگ ها و نقاط ضعف سیستم فکری ماست که میتونه از هر رسانه ای ضربه بخوره اگر قوی نباشه.
    با این حال معتقدم مجموع اینترنت تلویزیون کامپیوتر و … اگر بی سوال پای مطالبشون بشینی داری به نوعی تروا رو وارد زندگیت میکنی

  • سعید عباسپور گفت:

    ممنونم از نشر این عقیده زیبا .. با شما هم‌عقیده‌ام .. !

  • ملیحه گفت:

    سلام استاد عزیز
    شش ماهی میشه که به طور مستمر با رادیو مذاکره (تقریبا همه رو گوش دادم)، سایت متمم و بسیاری از نوشته های تاثیر گذار دیگتون درگیر هستم. باید بگم بدون اغراق روح بزرگی دارید علاوه بر افکار منحصربفردتون. تا حد زیادی تونستید روی افکار و تصمیم برای آینده و سرنوشت من تاثیر بگذارید این رو به این خاطر میگم که من آدم خیلی پیگیر و با حوصله ای نیستم که شش هفت ماه مدام یک سری فایلها و سایتی رو دنبال کنم. بعد از مدتی از خواندن و مطالعه خسته میشم. کتابهای نیمه کاره بسیاری در کتابخانه ام هست. نه اینکه آدم تنبلی باشم. احساس می کنم نوشته ها و مطالب کتابها تکراری اند یا در واقع خیلی از اونا حرف جدیدی برای گفتن ندارند. خیلی وقتها می خواستم پایین تمام متنهایی که می خوندم یا فایلهایی که می شنیدم کامنت بگذارم. اما چون بیشتر اوقات در مورد اظهار نظرهای بچه ها، متنی یا پیامی نمی گذارید فکر می کنم جمعی از دانشجوها با هم در مورد عقاید معلمشون بدون حضورش تو کلاس دارن صحبت می کنن. اگه میشه لطفا یه علامت یا تیک کنار هر کامنتی که می خونید بگذارید تا ما بدونیم توسط شما دیده شدیم. همین برای من کافیه.
    در مورد تلوزیون هم باید بگم با نظرات شما و سایر بچه ها کاملا موافقم منم خودم تو خونم تلوزیون ندارم. ولی فکر نمی کنید تحمیل افکار و عقاید توسط اینترنت و حتی کتاب هم میتونه صورت بگیره؟ شوپنهاور میگه خوندن زیاد کتاب باعث میشه نویسنده ها افکارشون رو به تو تلقین کنن به تو فرصت تفکر ندن و به جای تو فکر کنن.
    به نظر من چه کتاب چه تلویزیون و چه اینترنت یا سایر رسانه ها، زمانی دیگه نمیتونن نظراتشون رو تو مغزت وارد کنن که تو قدرت انتخاب و تمیز دادن رو تا حد اعلی داشته باشی. تا زمانی که تو قدرت تفکرت رو از دست ندی!
    ببخشید که طولانی شد

  • داود گفت:

    سلام
    من چند وقتی هست که تلویزیون رو از برنامه روزانه ام گذاشتم کنار.از اون موقع خیلی بهتر به کارام میرسم
    اخبار هم وقتی میرم سر کار از رادیو گوش میدم.خداوکیلی اخبار هم هر روز تکراریه!

  • مهسا گفت:

    بسیار ممنون!من از تلویزیون خوشم نمیاد !کاش خانوادم حداقل در روز یک ساعت خاموشش میکردن.شما که استاد مذاکره هستید به من بیگید ۴نفر ادم بعلاوه یک بچه رو چطوری متقاعد کنم که تلویزیون رو خاموش کنن حداقل برای چند ساعت؟فکر نمی کنم مطالب بالا روشون اثر داشته باشه.یه راه دیگه البته اگه سراغ دارید.

  • الهه گفت:

    خیلی وقته برای ” رها ” ننوشته اید، دیگه نمی نویسید؟!

  • ماریا گفت:

    سلام من الان چند ساعتی است که با مطالب زیبا و دلنشین شما آشنا شدم در مورد متن بالا با خوندنش متوجه خودم شدم بعد از ۲۵ سال زندگی تازه متوجه شدم که زندگی و افکاری که در مدتی که زنده بودم نه زندگی کردم توسط خانواده ام به من تزریق شده و به صورت باور برای من شکل گرفته الان میفهمم که عقایدم باورها و اهداف و آرزوهام اونهایی نیست که والدینم بپسندن .زندگی کردم اما نه برای خودم به قول شما و شاعر”عصر عصر یک هوای تازه است”اما برای من هوا به همان سردی افکار پوچ و بی معنیست که همیشه به صورت تکرار برای من رقم خورده و هنوز عروسک خیمه شبازی اطرافیانم هستم
    افسوس میخورم…
    دوست عزیزم من بنا به فرمایش شما عصر تلویزیون به پایان رسیده است عصر داستانهای تکراری عصر دانشگاه اجباری عصر پنجره‌ای که به هیچ جا باز نمیشود…
    درست اما اینها در خانه من و بسیاری از دختران ایرانی هنوز پایانی برایش رقم نخورده …………….

  • ياسين اسفنديار گفت:

    از همايش گرگان به اين طرف فكرم مشغول اين جمله است كه فرموديد من از ۱۸ سالگي تلويزيون ندارم يا نديدم .
    بايد قبول داشت خيلي از وقت ما با اين جرثومه فساد ميگذرد. چندين سال پيش شعري را خواندم به اين مضامين كه بعضي كلماتش را يادم نيست
    چرخ گفتا بفروش اين … عمر به من گفتمش گوهر آن را نفروشم به جهان
    پس اندك ااندك و با حيل از من بگرفت اي دو صد ناله و افغان ز كردار جهان
    اينكه در كامنت هامون بنويسيم نوشته خوبي است . آيا ميشود اين طور شود ؟ و …
    بياييد اقدام كنيم.يا قولي كوچك به خود دهيم كه ميشود . اگر كسي توانسته پس ما هم مي توانيم ۲۴ساعت نه ۱ساعت كمتر ببينيم . حالا بعد از مدتي توانستيم پس ميشود كمتر ديد.
    يكبار به محمدرضا جان گفته ام وقتي خودم را مي بينيم و با شما مقايسه مي كنم ميبينم خيلي عقبم . زياد اهل ديدن برنامه هاي تلويزيون نبودم . ولي قول مي دهم كمترش كنم . بعضي برنامه ها را كه حتما بايد مي ديدم كه وقتم پر شود را ديگر نبينم. (قورباغه را قورت بده) از امروز ديگر نمي بينم .به شما و به خودم

  • خالد گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    فقط خواستم بگم ک شوکه شدم وقتی خوندم ۱۵ سال میشه ک تلویزیون نداری،قدری برای من قابل لمسه چون محیط زندگیم یجوریه ک اتاقی ک توش زندگی میکنم (خونه پدریم) تلویزیون توی اتاق نیست و بخاطر استراحت من ک فقط توی این اتاق وقت زیادی رو صرف خوندن مقالات از طریق اینترنت میکنم و گاهی ک پای تلویزیون میشینم غرق افکار (غریبه با من) میشم،اما این موضوع را تا این لحظه احساس نمیکردم،ممنون از نکته سنجی زیبا و عالیت

  • آرزو گفت:

    مثل همیشه عالی

  • محبوبه کریمیان گفت:

    سلام
    بهتون تبریک می گم که تلوزیون را از خونه تون بیرون کردید. من یک ساله که دارم تلاش می کنم به جای تلوزیون دیدن مطالعه کنم . حتی به این که تلوزیون را از خونه بندازم بیرون فکر کردم ولی متاسفانه بقیه اعضا خانواده با این کار مخالفند و چون خونه ی ما کوچیکه هر جا بخوای مطالعه کنی باز صدای تلوزیون را می شنوی.به نظر من خطر تلوزیون از مواد مخدر هم بیشتره.چون همه باور دارند که مواد مخدر چیز بدیه و اگر فرد معتاد واقعا تصمیم به ترک بگیره همه ی اعضای خانواده و حتی در بعضی مواقع جامع نیز به فرد کمک می کنند ولی در مورد تلوزیون هیچ کس چنین باوری نداره و وقتی فرد میگه میخوام دیگه تلوزیون نبینم همه میگند خوب نبین کاری نداره.غافل از این که مغز اون فرد در طی سالهای گذشته شرطی شده و به این سادگی نمی شه عادت به تلوزیون دیدن رو با چیز دیگه ای جانشین کرد.و از همه بدتر اینکه شما به خونه هر کدوم از اقوامتون هم که برید تلوزیون را میبینید.مهم ترین عضو خانواده!

  • فاطمه گفت:

    منم با تلوزیون رابطه خوبی ندارم بخصوص این دوره که به خاطر فرایند زندگیم دچار اضطراب و فشار روانی هم هستم اما دوست دارم حالا که برای رها مینویسید بهش بگین تلوزیون با اینترنت چه فرقی داره

  • سهیلا گفت:

    استاد عزیز
    ممنون. بسیار نوشته هایتان را دوست دارم. احساس میکنم هر یک از نوشته هایتان درسی دارد برای زندگی که میتوان گامی به جلو برداشت. بسیار خوشحالم از آشنایی با شما. از آشنایی با بهار که فرصت دوستی با شما را به ما داد. باز هم سپاسگزار…

  • سهیلا گفت:

    استاد عزیز
    ممنون. بسیار نوشته هایتان را دوست دارم. احساس میکنم هر یک از نوشته هایتان درسی دارد برای زندگی و میتوان یک گام به جلو برداشت. خیلی خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم. با بهار آشنا شدم که فرصت دوستی با شما را به ما داد. سپاسگزار…

  • وحید گفت:

    من جزو اونایی هستم که از اولش تلویزیون دوست نداشتم . فقط به خاطر اینکه همیشه خدا وقت کم دارم . رادیو رو ترجیح میدادم چون زیاد وقت نمیخواست میتونستم رادیو گوش بدم ، کتاب بخونم ،باتلفن حرف بزنم ، یه چیزی بخورم و شاید یکی دو تا کار دیگه همزمان . این که الان صد سال سیاه تلوزیون رو باز نمیکنم مگه وقتی که یه انتخاب شخصی داشته باشم یه مقوله جداست ، ولی این توصیه رو نمیتونم به آبجی کوچیکه که ۱۷ سالشه یا به پسر خودم بکنم ! دورانی رو که من ازش گذر کردم رو اونها هم باید بگذرونند و من فقط میتونم آبراهه های کوچیک برای درست هدایت شدن جریان این گذر براشون درست کنم ! این رو باید قبول کنم که اونها باید همه چیز رو ببینند و بعد با آگاهی راهی رو که شاید راه من هم نباشه رو انتخاب کنند . رفتار درست من در مقابل اسب تروا باید به قدر کافی براشون جذاب باشه و هر کنش دیگه ای غیر از این همون معنی دیکتاتوری رو داره که همیشه محکومش کردیم.

  • روزبه گفت:

    من متاسفانه نگاه منفی به رسانه دارم و نه فقط تلویزیون… تلویزیون خودمون حرفه ای تزریق نمیکنه و معمولا دردمون میاد و بی خیالش میشیم… اما رسانه ها کلا ازونجایی قرار شد چیزی رو به ما برسونن که مخمون رو براش بزنن!! و ممکنه حرفه ای تر تزریق کنند و جذاب تر ببرنمون درمانگاه ولی آخرش مخمون رو میزنن و ارزش به شما تزریق میشه… این بحث من رو همیشه یاد فیلم ماتریکس می اندازه… و این که من همیشه قرص قرمز رو انتخاب میکنم!!!! همینطور یاد فیلم گوست داگ میافتم که با روح سامورایی و تخصص الکترونیک از کبوتر برای ارتباط استفاده میکنه……. ممنونم از این متن محمدرضا جان

  • منیژه گفت:

    تلویزیون+روزنامه! من این دوتارو از زندگیم حذف کردم خیلی وقته
    من ترجیح میدم حقایق رو همونطور که هستند ببینم تا طوریکه دیگران مایلند من ببینم..هر چند خیلی سخته خیلی! اما بازم ندونستن موضوعی بهتراز شنیدن دروغینه…

  • طنین گفت:

    سلام من یه سوال داشتم نمیدونستم کجا باید بیان کنم
    درمورد عشق قبل از ازدواج باید باشه مذهبی ها که رد میکنند رسانه هم که دارن باهزار دلیل میگن نباید باشه
    اخه چطور میشه بایکی زندگی کنی که بهش فقط وابستگی جنسی داشته باشی اخه همسر که فقط هم خواب نیس باید همراه و همسفر باشه از وقتی نظرات روحانی ها رو در مورد عشق شنیدم از ازدواج میترسم باخودم میگم تفاوت ماها با سگ و گربه چیه اوناهم فقط وابستگی جنسی دارن
    خواهش میکنم در مورد این موضوع حرف بزنید

  • جــــواد. گفت:

    باید عکس تروی را گوشه تلویزیون گذاشت تا فراموش نکنیم

    تشکر ر ر

  • طنین گفت:

    سلا من خودم زیاد اهل tvنیستم چون مشغله زیاد دارم اما هرجا که باشم ساعت هشت چهل دقیقه خونه ام که باب اسفنجی رو ببینم اره باچشم سر یه برنامه کودکانه به حساب میاد یادت باشه روباه به شازده کوچولو گفت
    (نهاد وگوهر را با چشم سر نمیتوان دید و جز با چشم دل هیچی را چنان که باید نمیشود دید)
    باب وقتی به اختاپوس میگه دوست دارم از ته دل میگه (برعکس دنیای ما)اختاپوس وقتی به باب میگه ازت متنفرم از ته دل نمیگه یه وقت پشت دیوار دلش میلرزه و بغض میکنه (برعکس دنیای ما)
    باب وقتی برای اختاپوس فداکاری میکنه میدونه ازش تشکر نمیکنه اما همه تلاشش رو میکنه تا همه چیز اونجوری که اختاپوس دوس داره بشه باب این راز رو میدونه اگر اختاپوس لایق دوس داشتن نیس اما خودش لایق اینه که عشق بورزه
    خرچنگ _رئیس باب در رستوران_بدون این که خجالت بکشه یابخاد خودشو خوب جلوه بده تا محبوب بشه خخخخخیلی راحت میگه من عاشق پولم به خاطرش هر کاری میکنم حرف قلبش با عملش یکیه (برعکس دنیای ما )
    و پاتریک دوست صورتی باب این شخصیت ساده خیلی عجیبه بدون ترس بدون خجالت گریه میکنه و میره رو تختش از ته دل گریه میکنه
    و سنجابی که زندگی روی زمین رو رها کرده و امده تو دریا داخل یه اکواریوم پر از هوا با موجودات دریای زندگی میکنه
    شاید اگر این شخصیت ها وارد دنیای مامیشدن خیلی چیزها عوض میشد
    ای کاشک یکی از شماها امشب ساعت هشت چهل دقیقه شبکه پویا رو انتخاب کنه چن دقیقه با چشم دل باب اسفنجی رو نگاه کند

  • رضا گفت:

    سلامی ازاعماق قلبم به محمدرضای عزیز..

    بنظرمن با وجود افراد متفکر و بزرگی مثل توئه که اگه قرار باشه ایران ما وفکرمردم ما بزرگتر بشه،میشه….و بس

  • طنین گفت:

    سلام من بدون اجازه نامه های رها رو کپی کردم و به دوستام دادم تا بخونن ابته باذکر سایت شما امیدوارم دلگیرنشید

  • یاسمین گفت:

    مطلب شمارو به دقت خواندم بسیار زیبا و هوشمندانه بود ممنون

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser