من در جیب تو زندگی میکنم!
کتاب شعر را خرید. قیمت پشت جلد را در تیراژ ضرب کرد و گفت: بیست میلیون تومان.
و در ادامه گفت: خوش به حالش. اگر قیمت کاغذ و چاپ و توزیع را کسر کنیم، حدود ۵ میلیون برایش میماند
گفتم برای تو چه میماند؟ گفت هنوز که کتاب را نخواندهام. نباید زود قضاوت کنم!
***
عروسی بود. همه مشغول خوردن بودند. از این سو به آن سوی میز حرکت میکرد و غذاها را زیر نظر داشت. هیجانزده آمد و گفت: شمردم. در اصل پنج مدل است اما یک جوری چیدهاند که هفت مدل به نظر میرسد. روی هم رفته فوقش هفت میلیون خرج شده و این پدرسوخته ها بیست میلیون گرفتهاند. اصل عروسی مال آنهاست…
***
روزها بود که نمیتوانستند یکدیگر را ببینند. نه فضایی یافت میشد و نه زمانی.
نهایتاْ یک روز عصر، کافهی دنجی را پیدا کردند و رو در روی هم نشستند. منوی نوشیدنیها را دیدند. یک فنجان قهوه هفتهزار تومان. با خود حساب کردند که یک قهوه حداکثر چقدر هزینه دارد؟ روزانه چند قهوه اینجا خورده میشود؟ اجاره ماهیانه اینجا چقدر است؟ در پایان، فهمیدند خیلی با هم تفاهم دارند. نه به خاطر باورها و ارزشهای مشترک. بلکه به خاطر تفاهم برای تاسیس کافه و فراموش کردند که ارزش آن یک ساعت مشترک که از دست رفت و میتوانست لذتی جاودانه را رقم زند، به سود یک فنجان قهوه فروخته شد…
***
از شعر لذت میبریم. اگر بدانیم که شاعر با شکم و جیب خالی آنها را سروده است.
از عروسی لذت ميبریم اگر بدانیم که برگزارکننده، با جیبهای پر آمده و با جیب خالی بازگشته است.
از قهوه خوردن در کافه لذت میبریم، اگر بدانیم که مرد کافهچی، امسال هم هنوز مثل ده سال قبل، مستاجر همان خانهی کوچک است و خود در تنهایی اش، به جای قهوه مجبور است آب بنوشد…
***
من در فرهنگی زندگی میکنم که معیارش برای تجربه ي حس سیر شدن، حصول اطمینان از «گرسنه ماندن» دیگران است.
من در جامعهای زندگی میکنم که «تلاشکردن» و «نداشتن هیچ چیز» ارزش است و به همین خاطر، حق «داشتن همه چیز» در اختیار آنهایی قرار میگیرد که هرگز «تلاش نکرده» اند.
همه اینها را میگوییم و میشنویم. اما فراموش میکنیم که:
در فرهنگی که «جلوتر» بودن مهمتر از «جلو» بودن است، همه «عقب» میمانند!
سلام استاد عزیز
امروز که خیلی دلتنگ بودم و از دست هوای آلوده قفسه سینه ام درد گرفته بود و ناراحت و نامید یکی از همکارانم شما را به من معرفی کرد گفت که کلاسی دارید که متفاوت می باشد درس تو کویر و سیر و سفر ولی هر چه گشتم پیدا نکردم فقط می خواستم کمی روحیه ام عوض شود نمیدانم آیا پیام ها را می خوانید من خودم ۱۰ سال تدریس داشتم روانشناسی N.L.P و تحلیل رفتار ولی گاهی کم می آوری گاهی آموخته هایت نمی تواند برایت کاری بکند ویا … آنقدرناراحتی که نمیتوانی
به انها عمل کنی
مطالبتان را خواندم برایم جالب بود ولی ……..
محمدرضا تمام روز نوشته هات رو می خونم و از دوستای جدیدتون هستم.
راه کاری که برای اصلاح این فرهنگ به ذهنت می رسه چیه ؟ هر چقدر من و ما درست بشیم این فرهنگ هست و بقیه رو پایینتر از خودش می خواد
سلام استاد گرامی
من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم .
واقعاً از این زحمت زیبای شما و مطالب ناب کمال تشکر دارم.
همیشه در پناه حق باشید.
شاد باشید.
سلام آقاي دكتر
من واقعا از شما متشكرم در اين روزگاري كه آدمها فقط به فكر رقابت براي پول بيشتر هستند و تلاش ميكنند از هر طريقي كه شده آنرا به دست آورند شما با سخاوت بي انتها مطالب ارزشمند و فايلهاي خود را دراختيار خوانندگان خود قرار مي دهيد و مشخص است كه جنبه مادي زندگي براي شما خيلي اهميتي ندارد براي شما وخانواده محترمتان آرزوي بهترينها را دارم.
با ارادت فراوان
سلام استاد
چند وقت پیش این جمله را از طرف شهرداری در خیابان دیدم ” شهر خوب یافتنی نیست ساختنی است ”
شما کاری بزرگ را شروع کردی و همه مصالح و متریال آن هم خودت باسرمایه معنوی و مادی شخصیت پایه گذاشتی مطمئنم که از این به بعد در تاریخ این سرزمین همچون امیرکبیر جاودانه خواهی شد و بی فرهنگی ، شرمندگی ملی و غرور بیجای ملی را ، با تلاشت به شناخت از خود و اعتلای فرهنگی و گذشت از خود درخواهی آورد چون از شما یاد گرفتیم ابتدا از خود شروع کنیم نه اینکه از دیگران و حکومت و زمین و زمان توقع معجزه داشته باشیم.
قابل توجه دوستان سنم هم ۳۷ سال است و یک هفته است که به جمع شما در بازی رادیو مذاکره پیوستم. خوشحالم از اینکه در ایران هستم و با چنین استادی در کشورم آشنا شدم نه اینکه در آمریکا بودم و در آنجا با ایشان برای تغییر آموزش می دیدم اینجا مشکلات را میبینیم درک می کنیم و با آن داریم زندگی میکنیم و بهتر می توانیم با آگاهی و شناختی که استاد شعبانعلی به ما می دهد به تغییر به سمت بهتر شدن قدم برداریم.
استاد دوستت دارم و راهت را ادامه میدهم.
اين ابر سيه فام كه از بام وطن خاست از ماست كه بر ماست
اين شعله سوزان كه رود از چپ و از راست از ماست كه بر ماست
گر جان به لب ما رسد از غير نناليم با كس نسگاليم از خويش بناليم كه جان سخن اينجاست از ماست كه بر ماست
مرحوم ملك شعرا ء بهار خيلي زيبا فرهنگ و استعداد نخبه كشي را بيان مي كند
زنده ترين مثال براي تاييد اين رفتار واژه جالب بيداري اسلامي است كه در هر كوي و برزن ميتوان ان را شنيد و ديد كه جان سخن در بيت زير آمده است
گوييم كه بيدار شديم اين چه خياليست؟ بيداري ما چيست؟ بيداري طفليست كه محتاج به لالاست از ماست كه برماست.
من واقعا همیشه بر این باور بودم که ادم باید رنج بکشه که به یک چیزی برسه.نابرده رنج گنج …یعنی میسر میشود!!!
بعد واقعا مامنتظریم که امریکایی ها جمع مان کنند!
سلام آقای شعبانعلی.من یکی از خوانندگان مطالب و دنبال کنندگان پادکست های شما هستم.
داشتم با خودم می گفتم آقای محمدرضا خان شعبانعلی چقدر وقت برای سایت و پاسخ دادن به پیام های مخاطبان خودش میگذاره. یعنی عامیانش رو بگم لحاف تشکت توی سایت پهنه. خیلی خوبه که اینقدر حوصله و وقت به خرج میدید و امیدوارم همیشه این روال رو ادامه بدید. یعنی هم وقت و هم انرژی زیادی داشته باشید.
موفق باشید.
سلام رضا جان.
آره. من ارتباط آنلاین رو دوست دارم و همیشه هم تلاش میکنم دوستان آنلاین خودم رو حفظ کنم.
شاید جالب باشه بدونی که بر خلاف زندگی آنلاین، در زندگی آفلاین دوست خوب و در دسترسی نیستم. قرارهایی که بارها کنسل و جابجا میشود و شرمندگیهایی که از همه دارم و …
به تجربه آموخته ام که اینجا جای بهتری برای وقت گذاشتن و دوستی است 🙂
سلام محمدرضا جان
دیشب اتفاقا توی بیمارستان داشتم به همین فکر میکردم وقتی پرستار داشت سر آمپولا رو توی سیفتی بکس مینداخت داشت دودوتا میکردم که از این سه تا امپول ۴۵۰۰تومنی چقدری گیرش میاد بعد هزینه ی دکتری که درحال خوردن کرانچی اومد و بدون حتی معانیه همون سه تا امپول رو نوشت و ۱۰۰۰۰تومن ویزیت گرفت و رفت میدونی چیه اینجا هممون داریم سر یه تومن بیشتر با هم چونه میزنیم من به شخصه همیشه فکر میکردم که تو آدم پولداری هستی و اما صداقتت توی گفتارت , اطمینانم بهت میگه اونی نیستی که فکر میکردم
خیلی خوشحال شدم وقتی ایمیل هوش مذاکره رو دیدم خیلی خوشحال شدم که میبینمت اما هنوز تکلیف خوابگاه دانشگاه معلوم نیس بعد از اونم من اصلن تهران رو بلد نیستم که بیام تا شهیدبهشتی تازه واردم اولش فکر کردم تو خود دانشگاه تهرانه اما خورد تو ذوقم
سلام،
ببخشيد كه اينجا ميپرسم. بايد تو طرح متمم برنامه رو ارسال كنيم براتون؟
اين مسئله جايي گفته نشده فكر كنم. خواهش ميكنم جواب بديد چون نميخوام جا بمونم از طرح متمم
من بیشتر از متن حرف های توی کامنت محمدرضا برام جالب بود و قابل تعمق
عالی بود
من به تازگی شروع به فعالیت در بازار بورس کردم، ممکنه راهنماییم کنید برای بررسی سهام چه سایتهایی رو بخونم؟ و برای آشنایی بیشتر با سرمایه گذاری در بورس چه منابعی رو مطالعه کنم؟
الهام یک پست جدا راجع به این مسئله مینویسم.
سلام الهام خانوم.منم میخام وارد بازار بورس بشم.اگه تمایل داری باهم همفکری هایی داشته باشیم
behsport@yahoo.com
سلام
محمدرضا جان
مثل همیشه فوق العاده بود ،همیشه سبز باشی
مثل این میمونه که سکه ی طلا رو داخل جعبه بگذاری و بگی لطفا هزینه جعبه رو که ۳۰ هزار تومان میشه پرداخت کنید و مردم بحث کنن که الان قیمت مخلملی که برای جعبه استفاده میشه چنده؟
این اس رو خواهرم دیروز برای فرستاد:
“وقتی پشتت حرف زیاده که یا آرزوشونه جات باشن و نمی تونن …
یا اینکه میخوان باهات باشن و در حدت نیستن…”
بعضی وقتها که از درد بگیم خوبه ، چون دیگران هم با این مسائل آشنا میشن و میفهمن که برای استادی مثل شما چه مشکلاتی هست تا بتونین علمی رو که دارین در اختیار دیگران بذارین، گاهی حرفاتون تلخه ولی عین واقعیته، استاد همیشه موفق باشین …
سلام
مسلماً ما باید از پیشرفت دیگران از هر لحالظ خوشحال بشیم حداقل یاد بگیریم که اینطوری باشیم . در حال حاضر معیار سنجش “جلوتر بودن ” وضعیت مالی است که متاسفانه واقعاً بعضی ها با کمترین تلاش دارای امکانات زیادی هستن که باعث میشه آدم حس بی لیاقتی یا بی کفایتی داشته باشه که حس خیلی بدیه .
سلام؛
محمدرضا جان؛
نمیدونم چرا هر وقت پست های شما رو میخونم، ناخودآگاه احساس برخورد با تفکرات یونگین ها بهم دست میده.
یا همچنین حس میکنم در نوشته هات آرکتاپ ها دارن فریاد میزنن.
نمیدونم شاید برداشت من غلطه، ولی حتی اگر اینطور هم نباشه، باز هم احساس خوبی دارم بهشون 🙂
اصلاح میکنم، اگر اینطور هم باشه. یعنی برداشتم غلط باشه.
راستی، وردپرس معمولاً یه آپشنی داره که تا یه بازه زمانی محدود میذاره کامنت ها رو ویرایش کنیم، خیلی خوبه ها 😀
آره مرتضی. یک پلاگین داره. حتما نصبش میکنم. ممنون که بهم یادآوری کردی.
راستش من به یونگ و فروید به یک اندازه احترام میگذارم. بحثهای انرژی و سینکرون بودن و … را نمیفهمم اما آرکتایپ و سایه رو دوست دارم
(هم آرکتایپ های یونگ و هم توسعه های بولن)
سلام استاد من یکی از مخاطب های شما هستم و اعتراف میکنم که قبلا هر چیزی را به روشی که گفتید محاسبه میکردم اما این متن شما من رو به فکر واداشت فکر کنم دیدگاهم رو تغییر بدهم در مورد دوسستمون فائزه باید بگم که دید تردیدآمیز در مورد افراد بزرگی مثل شما مرسومه و برای بعضی از افراد قابل درک نیست هیچ کس ارزش کار فرهنگی رو نمیدونه و ارزش آدمای بزرگی مثل شما رو. من به سهم خودم از شما تشکر میکنم اگر یه روز بتونم فردبا ارزشی برای جامعه بشوم میخوام مثل شما باشم
فقط می تونم بگم عالی بود. هم پست شما هم کامنت های دوستان .