دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

قوانین زندگی من (۴) – فقط یک گام بیشتر!‍

خانم مروتی را خوب یادم هست. اگر چه سیزده سال از آخرین باری که او را دیدم گذشته است. برای تایپ بخش‌هایی از کتاب انسیس (اولین کتاب تالیفی زندگیم) با او آشنا شدم. زرنگار می‌دانست. برای دوستانی که جوان‌تر هستند و زرنگار برای آنها نام آشنایی نیست باید بگویم که زرنگار برنامه ای برای تایپ و صفحه بندی بود که در آن سالها خیلی رایج بود. آن روزها هنوز Quark و Word و InDesign رایج نبودند و صفحه بندی متون فارسی در زرنگار و برنامه‌های مشابه انجام می‌شد.

البته کار صفحه بندی توسط او به دلایلی انجام نشد و نهایتاً به دست ناشر انجام شد. اما آنچه برای من از خانم مروتی ماند، خاطره‌ی یک غروب زمستانی در زیرزمین‌ یکی از پاساژ‌های خیابان انقلاب بود که هنوز هم برایم درس است و می‌کوشم آن را همیشه رعایت کنم.

سرد بود و تاریک و من از راه دانشگاه به خانم مروتی سر می‌زدم که ببینم همه چیز خوب است یا نه. خصوصاً اگر در تایپ فرمول‌ها مشکلی داشت و سوالی داشت، کمکش می‌کردم.

با هم نشستیم و متن‌ها را تطبیق دادیم و کار من تمام شد. خسته بود. آن روز زیاد کار کرده بود. این را می‌شد از چهره‌اش فهمید. کیفش را کنارش گذاشته بود و آماده‌ی رفتن بود. گفتم: شما هم تشریف می‌برید؟ گفت: خسته‌ام. اما یک پاراگراف دیگر تایپ می‌کنم و بعد می‌روم.

به احترام او ایستادم تا وقتی که آن مغازه‌ی کوچک را در آن پاساژ خلوت تعطیل می‌کند، کنارش باشم و لااقل تا پله‌های بالا با او بیایم. وقتی پاراگراف را تایپ کرد به من رو کرد و گفت:

پدر خدابیامرز من قهوه خانه داشت. همیشه شب‌ها که خسته می‌شد و ساعت کار تمام می‌شد و می‌خواست قهوه خانه را ببندد، می‌گفت: به اندازه‌ی یک مشتری دیگر صبر می‌کنم و بعد می‌بندم.

او حریص نبود. ثروتمند هم نبود. پولش را هم راحت برای دیگران خرج می‌کرد. اما می‌گفت: تمام زندگی در آن یک قدم آخری است که بعد از خسته شدن بر می‌داری.

من هم به سبک او، وقتی که خسته می‌شوم و آماده می‌شوم که همه چیز را برای امروز تمام کنم، به یاد پدرم، یک گام دیگر برمی‌دارم. یک پاراگراف بیشتر می‌نویسم و این روزها که مرور می‌کنم، می‌بینم پدرم راست می‌گفت. زندگی در همین یک قدم آخر است.

شاید امروز این حرف برای شما خیلی ساده یا بدیهی یا مسخره بیاید. نمی‌دانم. اما برای من آن روز یک حرف عجیب بود. از این حرف‌هایی که گاهی احساس می‌کنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرد هم آمده‌اند تا تو در لحظه‌ای، حرفی را بشنوی و از غفلت برخیزی.

همان شب با خودم قرار گذاشتم: یک گام بیشتر…

از آن روز هر وقت زبان می‌خواندم و ذهنم خسته می‌شد، می‌گفتم: باشه. فقط یک جمله‌ی بیشتر می‌خوانم.

از آن روز وقتی کتاب می‌خوانم و مطالعه می‌کنم و چشمان خواب آلودم می‌سوزند می‌گویم: فقط یک پاراگراف بیشتر.

از آن روز وقتی پیاده روی می‌کنم و خسته می‌شوم و می‌خواهم برگردم می‌گویم: یک دقیقه‌ بیشتر.

از آن روز وقتی از کسی به خاطر لطفی که به من کرده است تشکر می‌کنم با خودم می‌گویم: یک جمله بیشتر.

امروز دیگر «یک گام بیشتر» قانون زندگی من شده است. وقتی خسته و فرسوده می‌شوم و می‌خواهم دنیا متوقف شود تا استراحت کنم، یک گام بیشتر بر می‌دارم.

خانم مروتی راست می گفت. پدرش زندگی را خوب فهمیده بود. زندگی در همین یک گام بیشتر است. همین گامی که ذهنت به جسمت یادآوری می‌کند که حاکم من هستم. نه تو.

سالها بعد، این راز ارزشمندم را به دوستی که خیلی اهل فکر و تحلیل بود گفتم. لبخندی از سر تمسخر زد و گفت: این بازی پایان ندارد. در آخر گام بعد هم اگر بخواهی قانون خودت را رعایت کنی، باز باید گام بیشتری برداری. تازه بعد از مدتی تنبل می‌شوی و از قبل به اندازه‌ی یک گام کمتر قدم برمی‌داری.

اما من می‌دانم. می‌دانم که قانونم را خوب می‌فهمم. می‌دانم که منظورم از آن یک گام بیشتر چیست. این را مطمئنم. و باور دارم که آن دوست اهل سفسطه، هنوز هم هیچ گامی در مسیر بهبود زندگی خود و اطرافیانش برنداشته است…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


104 نظر بر روی پست “قوانین زندگی من (۴) – فقط یک گام بیشتر!‍

  • رسول ايرانشناس گفت:

    من فكر مي كنم در دو گروه فعاليت اين قانون ميتونه كمك باشه :
    ۱- فعاليتهاي تجربه شده و نسبتا منظم مثل تايپ كردن ، تمرين آموزش هنر، ورزش و … ، توليد يك محصول و يا يك خدمت كه قبلا در بازار وجود داشته و … كه قانون آقاي مروتي باعث ميشه وظيفه شناسي و مسئوليت پذيري فردي ارتقا پيدا كنه و ديگران(مديران ، كارفرمايان و …) ميتونن روي اون شخص حساب ويژه اي رو بازكنن .
    ۲- فعايتهاي پروژه اي و نياز مند پشتكار و تلاش و خلاقيت مثل كارآفريني ، برنامه ريزي و اجراي پروژه هاي دورن سازمانها و …كه قانون آقاي مروتي باعث ميشه بعد از امتحان راههاي در دسترسي و شكستهاي احتمالي ، اميد به پيدا كردن راهكاري جديد و موثر وجود داشته باشه .
    محمد رضا جان در صورت صلاحديد لطف ميكني نظرت رو بنويسي .

  • سارا گفت:

    حکایتی است از یکی از بزرگان عرفان;
    در مجلس وعظ ایشان جمعیت زیادی بودند و جا نبود. بنده خدایی از انتهای جمعیت فریاد زد خدا رحمت کنه هرکسی رو که هرجا هست یه قدم بره جلو. جمعیت جلو رفت و جا باز شد. شیخ رفت روی منبر و گفت “بسم الله الرحمن الرحیم. خدا رحمت کند هر بنده ای را که هرجا هست، یک قدم برود جلو. والسلام.”

    • roza گفت:

      این حکایت در مورد ابوسعید ابو الخیر نقل شده است. پس از آنکه مردم یک قدم جلو می آیند او از منبر پایین می آید و زمانیکه دلیل انصراف او را از وعظ میپرسند میگوید تمام حرف من هم این بود که هر کس از آنجا که هست قدمی پیش نهد.

  • مجتبی مهاجر گفت:

    سلام.
    کوتاه بود و مختصر.خیلی ساده یادم میمونه و به راحتی میتونم بهش عمل کنم.
    خیلی ممنون.

  • فاطمه صفایی گفت:

    ممنون آقای شعبانعلی که تجربیات ارزشمندتون رو در اختیار ما قرار میدید.
    باشد که بهره‌مند شویم

  • آزاده گفت:

    با سلام و احترام خدمت جناب آقای شعبانعلی
    از لطفی که نسبت به آدمهای اطرافتون دارید، سپاسگزارم. از اینکه حتی تجربه های زندگیتون رو با دیگران به اشتراک میگذارید تا شاید راهگشای دیگران باشه ممنونم. برای شما آرزوی موفقیت روزافزون میکنم و ایمان دارم بارش مهربانی، عشق و توجهی که نسبت به آدمها دارید، به زندگی خودتون سرازیر میشه.

  • جعفر گفت:

    سلام استاد و اقعا جالب بود اینکه من باید زمانی که دیگران دیگه وایستادند یک گام دیگر بردارم و این تفاوت من با اون آدمها است و دیگه اینکه روحم باید حاکم بر جسمم بشه اگه شده به اندازه یک گام بیشتر …. عجب انرژی مثبتی با این حرفهات منتقل میکنی شعبانعلی

  • آزاده م گفت:

    سلام
    مدتی هست که شرایط کاری من به کلی تغییر کرده و این تو روزهای اول خیلی برام خسته کننده است. و حالا بعد مدتی از محل کار جدیدم وارد روزنوشته ها شدم که حالم خوب بشه و خستگیم برطرف بشه که با این پست مواجه شدم.:)
    برم یه گام بیشترم رو بردارم:)
    من همیشه از روزنوشته ها درس یاد میگیرم.
    خدا قوت.

  • الیاس میرزائیان گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    پررویی می کنم من رو ببخش
    ولی چرا اینقدر کم بود؟
    راستش رو بخواین جا خوردم . توقع نداشتم
    به امید متن های طولانی
    شاد باشی معلم عزیزم

    • مهشید م گفت:

      سلام

      +دوست عزیز چقدر جالبه که در آخرین فایل صوتی رادیو متمم دقیقا به همین موضوع اشاره شده…
      http://www.motamem.org/?p=8155

      +سبز باشید و برقرار

      • الیاس میرزائیان گفت:

        سلام مهشید
        ممنون از لینکی که گذاشتی
        آره من فکر می کنم قدرت عجیبی می خواد که بتونی یه جورایی برخلاف روند دنیا حرکت کنی
        البته هوش محمدرضا هم به نظر من نباید دست کم گرفت
        اکانت اینستا ، توییتر و فیس بوک و متن های کوتاه در روزنوشته ها مصداق نظر من هست
        و روزنوشته ها و متمم مسیر محمدرضا هستند برای این که :
        ببینید یک جامعه حدود ۲۰-۳۰ هزارنفری هست{اگر اشتباه نکنم-امیدوارم بیشتر باشه} که برخلاف روند دنیا متن های بلند رو دوست داره
        به نظر من اتفاق خوبیه
        برای محمد رضا و تیم متمم و شما مهشید دوست خوبم که پیگیر سایت خوبی مثل متمم هستی آرزوی موفقیت کنم
        باز هم ممنونم ازت

        • مهشید م گفت:

          سلام

          +شما نظرتون رو گفتید. و به دلیل اینکه با متن طولانی تر چون ذهنتون بیشتر درگیر موضوع میشه، احساس رضایت بیشتری می کنید.

          +امیدوارم از این فایل صوتی هم نهایت استفاده رو برده باشید.

          +ممنون بابت آرزوی خوبتون….

          +سبز باشید و برقرار

    • الیاس جان.
      راستش خودم هم با متن‌های طولانی راحت‌ترم. دلایلش زیاده. شاید مهم‌ترین دلیلش اینکه خودم وادار میشم بیشتر فکر کنم و از جنبه‌های مختلف به یک مسئله نگاه کنم. وقتی متن کوتاه می‌شه یک جنبه خیلی پررنگ می‌شه و جنبه‌های دیگه رنگ می‌بازند یا مجالی برای مطرح شدن پیدا نمی‌کنند.

      ضمن اینکه به نظرم مطالب طولانی نوعی فیلتر کردن مخاطب هم هست. کسانی که حوصله‌ی کمتری دارند، خود به خود خسته می‌شن و به سراغ رسانه‌های دیگه می‌رن. اینجا کسانی می‌مونند که وقت و حوصله‌ی بیشتری دارند.

      اما از طرف دیگه، طولانی نوشتن باید با زیاده گویی مرز مشخصی داشته باشه. من توی این مطلب، واقعاً حتی جمله‌ای نداشتم که احساس کنم اضافه کردنش ارزش افزوده‌ای ایجاد می‌کنه.

      راستی! یکی از اون مثبت‌ها رو من دادم!‌ چون منفی‌ها زیادتر بود، گفتم گم نشم اون وسط!

      • الیاس میرزائیان گفت:

        ممنون محمدرضای عزیز
        آره .من هم یه جورایی فکرم بیشتر درگیر می شه با مطالب طولانی. البته از جنس محمدرضا
        چون می دونم یه چیزی دستگیرم می شه

        بی ادبی می کنم و یه پیشنهاد می دم : از حاشیه ها بیشتر بگو
        خودتون بیشتر واردین من دیگه زیاد حرف نمی زنم

        ممنون ازت
        خوشحالم کردی با جواب دادن به کامنتم

      • نیما گفت:

        سلام جناب مهندس
        یادتون میاد قبلا یه موقع گفتید شرایط موجود در فضای مجازی باعث شده به مرور خواننده و مخاطب حوصله ی خوندن متن های بلند رو از دست میدن ؟
        من د رچند ماه گذشته دقیقا همین حس رو تجربه کردم ، خیلی دردآوره . اخه میدونی که به دونستنش احتیاج داری ولی حوصله نمیزاری واسه خوندنش و خودتم اینو میدونی!!!
        چند هفته ست دارم تمرین میکنم و به مرور وقت میزارم برای خوندن متن های نسبتا بلند و بیشتر اوقات از مطالبی که توو قسمت “این نوشته‌ها را دوست دارم…. ” شروع میکنم و گاهی از یه مطلب به یه مطلب خوب دیگه میرم .
        پروزه ی بعدی م هم ، جایگزین کردن کتابهای کاغذی بجای خوندن پی دی اف هست . خصوصا که بسیاری از کتابهایی که مجلد شو دارم فایل پی دی اف شو هم دارم .

        تغییر حس خیلی خوبی میده . 🙂

    • احسان گفت:

      دوست عزیز شما کیلویی مطلب میخونی ؟

      • الیاس میرزائیان گفت:

        سلام احسان جان
        بیشتر سعی می کنم کلمه کلمه بخونم تا سیراب شم
        پس از این آب گوارا اگر جای دیگه سراغ داری لطفا من رو خبردار کن
        ممنونم از کامنتی که گذاشتی

  • محسن نوری گفت:

    ممنونم محمدرضا. یک گام بیشتر درس بزرگیه. سعی میکنم من هم از این به بعد یک گام بیشتر رو رعایت کنم

  • فرحناز دهقان گفت:

    مثل همیشه درس گرفتم جناب شعبانعلی سپاسگزارم
    امیدوارم لیاقت کسب فیض بیشتر از محضرتونو داشته باشم

  • علی صلاحی نژاد گفت:

    سلام اقای شعبانعلی بسیار عالی و کاربردی بود منهم به خودم قول دادم یک قدم بیشتر
    اما این قضیه مرا یاد داستان افراد دنبال گنج انداخت که اگر این روش را می دانستند و یک کلنگ بیشتر را اجرا میکردند قطعا به گنجشان رسیده بودند
    بازهم از انتشار مطالب قشنگ تون سپاسگزارم

  • نیما گفت:

    # می نویسم تا در نهادم بماند :

    * یک گام بیشتر
    * ذهن عزیزم ؛ من حاکم هستم ،نه تو .
    * گامی در مسیر بهبود زندگی خود و اطرافیان م .

  • hooman گفت:

    سلام..
    قانون قشنگیه..مصداق های زیادی هم میشه براش تو زندگی پیداکرد..
    متشکرم ازتون محمدرضا و تیم محترم و پرتلاشتون

  • محمدحسن بهرامی گفت:

    سلام، محمدرضا چرا حرف هات هیچ وقت کهنه نمی شوند چرا همیشه حرف جدید برای زدن داری، هر روز یک بار سر می زنم که ببینم چی جدید داری!!! محمدرضا خیلی خاطرۀ جالبی بود برای دوستی که گفته چیزهایی که مضر و یا لذت داره نمیشه این قانون رو رعایت کرد به نظر من برای اون هم از این قانون می شود استفاده کرد فقط در جهت منفی ها، منظورم یک گام کمتر ، این قانون دو کلمه ای فکر کنم می تونه امثال من که اختلال کمال گرایی منفی داریم رو حالمو بهتر کنه ضمناً خیلی کاربردیه چون همیشه مسیرها از یک گام یک گام ساخته می شوند (راستش الان فکر می کنم با این قانون می شه آدم خودش مجاب کنه کمی به خود مسیر فکر کنه نه به انتهای مسیر )
    امثال آن پدر (پدر خانم مروتی) را هم خودم دیده ام چون پدربزرگ من هم به شدت کار می کرد و بعد به راحتی هم کار خیر انجام می داد عموی من اون موقع می گفت خوب مجبوری این قدر کار کنی که بعد هم پول زیادی بیاری بدهی به نیازمندها و مدرسه !!!!

  • فرجی گفت:

    خیلی تلنگر حوبی بود ، آرزو می کنم برای خودم که همیشه این الگو رو رعایت کنم
    ممنون

  • نسرین گفت:

    عااالی بود آقای شعبانعلی
    واقعا جمله ی عجیبیه… امیدوارم منم بتونم از این به بعد بتونم رعایتش کنم

  • فائزه گفت:

    امشب برای اولین بار از این قاتون استفاده کردم، وقتی کاملا خسته بودم و میخواستم بخوابم تصمیم گرفتم یک گام بیشتر بردارم و مطلبی که همین امشب با عنوان “بوی کاغذ: بررسی طبقه کتابها با موضوع شادمانی” روی سایت متمم منتشر شده بود رو بخونم و واقعا احساس کردم که چرا همه زندگی در همین یک قدم آخر است، وقتی کاملا خسته هستی اما تصمیم میگیری یک گام بیشتر برداری انگار خودت رو مدیون اون گام بیشتر میدونی، به خاطر اینکه در اوج خستگی داری اون کار رو انجام میدی نمیتونی بی تفاوت ازش بگذری و سعی میکنی حداکثر استفاده رو ازش ببری، و من احساس کردم وقتی متن “بوی کاغذ ” رو میخوندم -با وجود خستگی شدید- تمرکز بیشتری نسبت به قبلش داشتم.
    (اما اعتراف میکنم نوشتن این کامنت مصداق دو گام بیشتر بود!)

  • سپیده.ر گفت:

    سلام،
    ۱- مدتی بود که نشد کامنت بزارم ، ولی نوشته ها رو مطالعه میکردم. با کمی تاخیر سال نو رو به شما تبریک میگم. امسال وقتی داشتم سال گذشته ام رو بررسی میکردم یکی از آیتم هایی که یادداشت کردم، «آشنا شدن با وبسایت محمدرضا شعبانعلی و مطالعه آن و …». قبلا فقط نوشته چرا دکترا نمیخوانم رو از شما خوانده بودم. این آشنایی روی من بسیار تاثیر مثبت داشته. ممنون که مینویسی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد. شاید باورتون نشه ولی حتی از خدا تشکر کردم بابت آفرینش شما! اینها رو فقط محض این میگم تا بدونی حضورت چقدر موثره.
    ===========
    ۲- من این گام اخر رو تو ورزش همیشه پیاده میکردم، چون شنیده بودم برای قوی تر شدن و جلو رفتن باید زمانی که خسته شدی یک مقدار دیگه تلاش کنی. خیلی عالیه.
    منم منظور این جملات رو میفهمم. شاید از این به بعد کم کم تو موقعیت های دیگه هم اجراش کنم تا تاثیرش رو ببینم.

  • محسن گفت:

    سلام استاد عزیز محمد رضا
    ممنونم با تمام وجود این قانون را در وجود تو می بینم و عمل به این قانون ،شاید نمیخواستی نظر آن دوست اهل سفسطه ات را که هنوز گامی برای اعتلای خودش و دیگران برنداشته بنویسی ولی بازهم برای آن یک گام بیشتر آن را نوشتی تا جلوی خیلی از سفسطه بازی ذهن انسانها را بگیری .
    شاد باشی مرد

  • مرتضی گفت:

    جالبه که همه مثال هایی که زدین برای یک گام بیشتر برای چیزهای مثبته و این که بعضی افراد ممکنه تو چیزهای مضر این قانونو به کار ببرن و بیراهه برن.فقط این که: این چیز هایی که مثال زده بودین واضح بود که چیزهای مثبتی هستند .در حالی که تو زندگی واقعی شاید نتونیم رو خیلی از چیزها اینطور راحت اظهار نظر کنیم.الان به نظر شما این قانونو واسه چه چیز هایی به کار ببریم؟(مثلا واسه اون چیزایی که از انجام اونا لذت میبریم یا این که چیزهایی که جامعه اونا رو میخواد و یا چه پیشنهادی دارین؟)به نظرم سوال مهمی واسه این قانون باشه.
    ممنون میشم جواب بدین.

    • فواد انصاری گفت:

      سلام به نظرم چیزهای مثبت یا منفی رو خود شخص تعیین میکنه چیزی که ما فکر میکنیم منفی است شاید اون برای اون شخص مثبت باشه یا بخواهد بهش برسه

  • کمال حیدری گفت:

    سلام.این مطلب در مورد ورزش های قهرمانی هم صدق میکنه مثلا علت ماندگاری و آمادگی فوق العاده احمد رضا عابدزاده این بود که بعد از تمرین گروهی و زمانی که همه میرفتند ,میماند و ساعتی بیشتر تمرین میکرد.نقل قولی هم از مایکل شوماخر هست که میگه راز موفقیتم این بود که اونجا که همه ترمز میکردند( مثلا سر پیچها) من گاز میدادم.البته این با حریص بودن و طمع کردن فرق میکنه.

  • مرتضی گفت:

    سلام
    من این روزها یه کار جدیدی خارج از ساعت کاری روزانه ام قبول کردم و فکر میکنم به این زودی تمام نشود. خیلی از کارهایی که قبلاً (مثل خواندن روزنوشته و متمم) با فراغت انجام می دادم، الان یا انجام نمیدهم یا با سختی و بیداری بیشتر انجام میدهم. اگر درست فهمیده باشم، خواندن روزنوشته ها برای من امشب از جنس یک گام بیشتر بود.

  • محمد خدادادی گفت:

    یاد این پاراگراف افتادم:
    « وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی یک راند دیگر مبارزه کن.
    وقتی بازوهایت چنان خسته اند که قدرت گارد گرفتن نداری یک راند دیگر مبارزه کن.
    وقتی که خون از بینی ات جاری است و چشمانت سیاهی می رود و چنان خسته ای که آرزو می کنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار را تمام کند یک راند دیگر مبارزه کن
    و به یاد داشته باش مردی که همواره یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نمی خورد. » منتسب به جیمز کوربت
    این روزها هر وقت کم میارم به خودم میگم فقط یک راند دیگه !

  • یاسین اسفندیار گفت:

    باسلام به دوستان عزیز

    این داستان را که خوندم یاد قسمتی از کتاب توانگران چگونه می اندیشند افتادم. رفتم از قفسه کتابخانه برداشتم و تصمیم گرفتم آن قسمت را برای شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم.

    آگستی مندینو در کتاب الهام بخش بزرگترین تاجر دنیا اهمیت پایداری را در راه هدف این چنین زیبا بیان می کند.
    دستاوردهای شیین زندگی همیشه در پایان مبارزه ها پدیدار می شود نه در آغاز
    آنقدر قدرت پیش بینی ندارم که بدانم چند قدم دیگر به هدف بیش نمانده است.
    ممکن است در هزارمین قدم نیز با شکست روبرو شوم و موفقیت در پس پیچ بعدی باشد
    بنابراین هرگز نخواهم دانست که چه اندازه به آن نزدیکم، مگر آن پیچ را نیز پشت سر گذرانم
    پس همواره گامی دیگر به جلو برخواهم داشت و اگر کافی نباشد گامی دیگر و گامی دیگر، تا به سرمنزل مقصود برسم
    براین حقیقت واقفم که،
    پیشروی گام به گام، دشوار نیست.

    • سیمین ابراهیمی گفت:

      سلام دوست خوبمون یاسین اسفندیار
      ممنونم که زحمت کشیدید و این مطلب رو برامون نوشتید.
      کاملا تاثیر گذار، روان و دلنشین بود.
      امیدوارم همگی در راههایی که قدم برمی داریم مقاوم، پرتلاش، صبور و استوار باشیم.

  • آرام گفت:

    قانون بسیار خوب و زیبایی ست…
    کاملا هم قابل درک و اتفاقا لذتبخش هست…
    احساس خوشایندی که شاید حاصل برتری دادن ذهن بر جسم هست بسیار عمیق و واقعیه…
    یک جور حس من توانستم!! به آدم القا میکنه. حتی اگر به اندازه یک گام یا یک پاراگراف یا…باشه.
    ممنون …یادآوری خوبی بود تا این روش خوب رو جدیتر بگیریم…

  • بهرام (پخش) گفت:

    زیبا نوشتید.
    قبلا هم این مفهوم را در کلیپی با نام درد خوب از استاد معظمی دیده بودم که نوشته شما باعث شد که بیشتر از قبل یک گام بیشتر بردارم.

    استاد عزیزم اگر صلاح میدانید لطفا در مورد مسئله ازدواج خودتون و تجربیاتی که بدست آوردید برامون و بنویسید.

    دوست دار شما(بهرام پخش)

    تشکر

  • امید گفت:

    همیشه آدم یک قدم دیگر بودم و هستم، آنجا که دیگر از نفس افتادی و رمقی برایت نمانده. این روزها یا بهتره بگویم این شبها وقتی درس های متمم را می خوانم فقط با سوزش چشمهایم به ساعت نگاه میکنم، ساعت سه و نیم. ولی باور کن، می گویم فقط یک درس دیگر.

  • هومن کلبادی گفت:

    با سلام به دوستانم
    در بسیاری از کارها ، بدون دونستن این قانون ، این کار رو توصیه میکنن :
    مثلا زمانی که در حال تمرین و ورزش ، به منظور کاهش وزن هستیم ، توصیه میشه که درست زمانی که در نهایت خستگی بدنی هستی ، یک حرکت اضافه تر یا چند لحظه بیشتر همون حرکت رو ادامه بده . الان که این خاطره عالی رو خوندم ، به این نتیجه رسیدم که فلسفه این کار به احتمال زیاد همون اثبات برتری و حاکمیت ذهن بر جسم هست و شاید به نوعی میشه این کار رو ، تقویت نیروی اراده دونست
    روحشون شاد باشه آقای مروتی
    سپاس

  • milad گفت:

    چقدر جالب. امروز کنکور ازمایشی سنجش بود ازمون خوبی ندادم در کل و عصبانی بودم ازین که برا جواب دادن به درس شیمی هم ادم باید متن کتاب رو حفظ کنه یه ابم روش و این که محاسبات سنگین و وحشتناک انجام بده تو استوکیومتری که یعنی شیمی بلده. خسته شدم و ناراحت از سیستم اموزشی خشک و حفظی کشور که نمیفهمد که اقا حفظ کردن تا کجا. دام تستی تا کجا.اما از امروز من هم این قانون را رعایت میکنم فقط یک روز بیش تر دوام‌ میاورم.

  • مریم گفت:

    سلام استاد محمدرضای عزیز
    دقیقا همین الان می خواستم از زیر این کاری که هیچ علاقه ای بهش ندارم و مجبورم تا دو ماه دیگه برای فارق التحصیلی انجامش بدم در برم که با این توصیه به جای شما دیگه اگر بخوام هم وجدانم قبول نمیکنه!
    استاد تجربه های ارزشمند شما که در لابه لای حرفاتون به طور نامحسوس در وجود ما ذره ذره ذخیره میشه توی این دو سالی که من با شما آشنا شدم شخصیت من را جلا داده جوری که اگر این آشنایی صورت نمیگرفت به نظرم شاید سالها بیراهه میرفتم.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser