دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

قوانین زندگی من (قسمت اول)

نوشته قوانین زندگی را در زمانی می‌نویسم که:

– طی یک ماه گذشته بیش از دویست ایمیل و کامنت و … با مفاهیم مشابه دریافت کرده‌ام که اصل پرسش آنها، این بوده: «چگونه اینقدر کار می‌کنی؟ چگونه اینقدر کم می‌خوابی؟ چگونه…»

– طی هفته‌های اخیر اوضاع سیاسی و اقتصادی بین‌المللی باعث شد که درگیر بحث‌ها و گفتگو‌ها و جلساتی شوم که نوشتن از آنها نیازمند آن است که زمانی بگذرد و «غبار حادثه» بنشیند.

– هفته‌ی گذشته سمینار «هوش مذاکره» برگزار شد و طبیعتاً مثل هر حرکت دیگری ضعف‌هایی هم داشت که دوستان در کامنت‌ها اشاره کردند و من هم منتشر کردم.

 طی روزهای اخیر، ترجیج دادم چند روزی با خودم خلوت کنم و به برنامه‌ریزی برای ۸ سال آینده بپردازم.

تصمیم گرفتم مجموعه نوشته‌هایی را شروع کنم با نام: «قوانین زندگی من».محمدرضا شعبانعلی

اما چند پیش‌نیاز وجود دارد:

۱- باید کمی از زندگی روزمره‌ی خودم تعریف کنم.

۲- باید به خاطر داشته باشیم که اینها بسیار شخصی هستند و بیان آنها به معنای صحت مطلق آنها نیست. بلکه به معنای «اعتقاد من» به «آنها» است. بنابراین لطفاً نقد نکنید. فقط بخوانید و عبور کنید.

در زیر این پست (و این سری پست‌ها) اگر تاییدی دارید بنویسید و اگر تکذیبی دارید آن را در قالب «قوانین زندگی خودتان» به صورت کامنت بگذارید تا بتوانیم نگاه‌های مختلف به زندگی را ببینیم و در نهایت هر کدام، مسیر خود را انتخاب کنیم. در این پست کسانی که به نقد نظرات دیگران بپردازند تایید نخواهند شد اما کسانی که نظرات خود را -هر چقدر هم مخالف دیگران – در قالب «قوانین زندگی خودشان» بنویسند تایید خواهند شد تا خوراکی برای فکر و اندیشه‌ی سایر ساکنان این خانه‌ی مجازی فراهم شود.

گزارشی از یک روز عادی زندگی من:

حدود ساعت چهار بیدار می‌شوم. یک برگه نیایش روزانه دارم که خودم نوشته‌ام. آن را چند بار می‌خوانم. در همان رختخواب، لپ‌تاپ به دست، نگاهی به چند سایت خبری می‌اندازم. تلاش کرده‌ام از خبر‌گزاری جمهوری اسلامی تا خبر‌گزاری‌های صهیونیستی در میان فهرست آنها باشد. پس از خواندن تمام آنها می‌توانم به برایندی از وضعیت جهان دست‌ پیدا کنم. نگاهی به شاخص‌های اقتصادی می‌اندازم. چند صفحه‌ای کتاب می‌خوانم. همیشه یک برگ کاغذ – یا یک فایل باز – روبرویم دارم تا تداعی‌هایم را بنویسم. حدود ساعت پنج، پیامک‌ها را می‌خوانم و برخی را پاسخ می‌دهم. بعد ایمیل‌ها را چک می‌کنم. دوباره نیم‌ساعتی می‌خوابم و به کار‌هایی که باید آن روز انجام دهم فکر می‌کنم. کار رسمی بین شش تا هفت شروع می‌شود. شادی قلی‌پور مدیر برنامه‌هایم، برنامه‌ی روزمره را یادآوری می‌کند و به خاطر تمام قرار‌هایی که بدون هماهنگی او گذاشته‌ام توبیخ‌ام می‌کند. حق هم دارد. روز‌ها و ساعت‌های زیادی وجود دارد که گاه به سه یا چهار یا پنج نفر همزمان قول داده‌ام! معمولاً صبحانه هر روز را در دفتر یکی از دوستان یا شریکانم می‌خورم تا ضمن خوردن صبحانه، بتوانیم برای کارهایمان هم برنامه‌ریزی کنیم. پس از صبحانه جلسات متعدد یکی پس از دیگری برگزار می‌شود. معمولاً این جلسات تا ساعت یک بامداد ادامه پیدا می‌کنند. از جلسات جدی دولتی تا جلسات بانک‌ها و بیمه‌ها تا جلسات کوچکی که در محافل دوستانه‌تر برگزار می‌شود. معدود فرصت‌های خالی بین جلسات را با همکارانم برای کارهای داخلی‌مان صرف می‌کنم. در این میان، یکی دو روز در هفته‌ هم کلاس‌هایی دارم که معمولاً آنها را از پنج تا نه شب برگزار می‌کنم. ساعت یک بامداد، کامپیوترم را باز می‌کنم. کامنت‌های سایت را جواب می‌دهم – البته در ماشین‌ هم در فاصله‌ی بین جلسات، اگر اعصاب و حوصله‌ای باشد، کامنت‌ها و ایمیل‌ها را روی تبلت می‌خوانم و پاسخ می‌دهم به همین دلیل کامنت‌ها در طول روز کوتاه‌‌تر از شب‌ها پاسخ داده می‌شوند! – و خلاصه‌ای از کارهایی را که برای روز‌های آتی مانده، می‌نویسم. در لابه‌لای این کارها، تلاش می‌کنم هر روز بین پنجاه تا صد صفحه کتاب بخوانم و نکاتی را یادداشت کنم تا بعداً روی آنها فکر کنم. این برنامه در هفت روز هفته تکرار می‌شود. طی ده سال اخیر تعداد روز‌های تعطیل من مجموعا به صد روز نرسیده است.

قانون اول – برای تجربه‌ی «ثروتمندی»، ثروت چندان زیادی لازم نیست.

همیشه بر این باور بوده‌ام که «ثروت» هم مانند سایر «زیبايي»هاست. دیدن زیبایی همیشه می‌تواند لذت‌بخش باشد حتی اگر تو مالک آن زیبایی نباشی. اتفاقاً کسانی که زیبایی‌ها را به تملک خود درمی‌آورند، خیلی سریع نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت می‌شوند. «مالکیت» سندی نیست که مهر و امضای دولت آن را تایید کند. مالکیت یک «احساس» است. سند مالکیت به یک تغییر قانون، نابود و مصادره می‌شود اما احساس مالکیت، می‌تواند همواره با تو بماند.

بسیاری از فعالیت‌هایم در حوالی خیابان ولی‌عصر متمرکزند. هنگامی که از کنار پارک ملت عبور می‌کنم، همیشه در ذهنم تصور می‌کنم که در حیاط کاخ خودم قدم می‌زنم! حتی دیدن غریبه‌ها – سایر گردشگران پارک – در حیاط خانه‌ام، آزارم نمی‌دهد. خوب می‌دانم که اگر حیاط خانه‌ام به این بزرگی و سرسبزی بود،‌ در‌های آن را نمی‌بستم و به همه رهگذران اجازه‌ی عبور مي‌دادم!

ثروتمند‌ترین انسانها، تمام ثروت خود را جمع می‌کنند تا معدود روزهایی، در کنار دوستان خود بنشینند و بخورند و بیاشامند و موسیقی گوش دهند و گپی بزنند. خوشحالم که تمام ملزومات این ثروت را دارم. دوستان خوب را داشته و دارم و همین کامپیوتری که روبرویم قرار دارد،‌ برای تکمیل صوتی و تصویری این تجربه‌ی زیبا کافی است.

قانون دوم – برای عقیده‌ام نمی‌جنگم. فقط می‌کوشم به عقیده‌ام عمل کنم.

مروری کوتاه به تاریخ نشان می‌دهد که بیشترین خون‌ها در راه اثبات و انکار عقیده‌ها ریخته شده‌اند. آنقدر که خیرخواهان، «رستگاری» را با ضرب و زور به بشر تحمیل کرده‌اند، بدخواهان، زندگی دیگران را به «بحران» نکشیده‌اند. باورها و عقیده‌های خودم را دارم. برای اثباتشان، سعی می‌کنم آنها را زندگی کنم. اگر واقعاً باورهایم درست باشد، همراهان خود را پیدا خواهم کرد و اگر باورهایم درست نباشد، یا به تنهایی آنها را زندگی خواهم کرد و یا خود، «همراه باور دیگران» خواهم شد.

قانون سوم – میوه‌ی شرایط نامطلوب و رویدادهای بد

شرایط نامطلوب و رویداد‌های بد، اجتناب ناپذیرند. مهم این است که بتوان برای هر خاکی، گیاهی را یافت تا بتواند درون آن رشد و نمو کند. می‌خواهم اگر به گذشته بازگشتم، تلخ‌ترین تجربه‌ هم لذت‌بخش باشد.

در سالهای نوجوانی دوست داشتم که کامپیوترم، کارت صوتی داشته باشد. آن زمان کارت صوتی حدود یک سوم بهای یک کامپیوتر قیمت داشت و پرداخت آن برای ما سنگین بود. تلاش کردم الکترونیک و سخت‌افزار و برنامه‌نویسی اسمبلی یاد بگیرم و مداری بسازم که به پورت پرینتر وصل شود. این مدار به همراه برنامه‌ای که نوشته‌ بودم، صداهای بازی‌ها را تا حد قابل قبولی شبیه‌سازی می‌کرد. همین کار را برای شبیه‌سازی ماوس هم روی کمودور و پی سی انجام داده‌ام. همینطور برای طراحی بازی‌های ساده به جای خریدن و تهیه‌ی بازی‌ها. میوه سختی‌های مالی آن روزها، تسلط امروز من به زبان ماشین و درک نسبتاً خوبی از برنامه‌نویسی است. هنوز هم از جمله تفریحاتم این است که برای کارهای کوچک، خودم برنامه‌نویسی می‌کنم (به عنوان یک تفریح فکری و نه یک نیاز).

در سالهای دبیرستان، احساسم نسبت به اینکه سطح تحصیلات در خانواده‌ام چندان بالا نیست، خوب نبود. تصمیم گرفتم برای جبرانش کتاب‌های متعدد بنویسم. احساس می‌کردم که انتشار کتاب‌های خوب،‌ برای کسی که از یک خانواده‌ی معمولی آمده،‌ افتخار بزرگتری است تا کسی که نسل اندر نسل‌اش، تحصیل‌کرده و پزشک و مهندس و … بوده‌اند. میوه‌ی نارضایتی دوره‌‌ی دبیرستان، کتاب‌های سال‌های بعد بود.

در سالهای بعد، به عنوان مهندس سرویس یک شرکت ریلی کار می‌کردم. یک نفر به تنهایی به بیابان اعزام می‌شدم تا دستگاه‌ها را تعمیر کنم. زندگی تنهایی در بیابان (شاید مجموعاً هشت ماه در هر سال)‌ ساده نبود. تصمیم گرفتم از فرصت تنهایی در بیابان، برای تجربه‌ی کارهای عملی روی قطارها و ماشین‌آلات و همین‌طور مطالعه، استفاده کنم. میوه‌ی آن سالها، آشنایی با هیدرولیک، پنوماتیک، اتوماسیون، پی ال سی، مدارهای قدرت و … بود. در حدی که به سمت مدیر منطقه‌‌ای آن شرکت اتریشی منصوب شدم. ضمن اینکه روزانه گاه بیش از دویست صفحه کتاب می‌خواندم (در بیابان ساعات کمی را می‌توان کار کرد). تخصص‌های مختلف و مطالعه‌ی زیاد و عمیق، میوه‌ی زندگی اجباری در بیابان بود.

سال قبل،‌ در اثر سانحه‌ای،‌ پایم شکست و یک ماه خانه نشین شدم. دیدم که انسان چقدر ضعیف است و توانمندی‌ها چه زود، ما را تنها رها می‌کنند. برای آنکه حرف‌هایم ماندگار شوند، با موبایلم ضبط فایل‌های صوتی در حوزه‌ی مذاکره را آغاز کردم. رادیو مذاکره، میوه‌ی پای شکسته‌ی من بود.

هنوز هم، جستجو برای میوه‌های خوش‌طعم لحظات سخت و دشوار، از جمله جذابیت‌های زیبای زندگی من است…

قانون چهارم – مشکوک نیستم.

تردید کردن و شک داشتن، انرژی می‌گیرد. ما انسانها توان تحلیل خواسته‌ها و رویاها و منافع و مضرات تصمیم‌های خود را نیز نداریم. پس چرا باید انرژی‌ام را صرف پیش‌بینی و تحلیل انگیزه‌ها و خواسته‌های تو کنم؟

اگر کسی تحلیل زیبایی نوشت – در حوزه‌ی سیاست یا اقتصاد یا … – به جای اینکه مانند یک کارآگاه فکر کنم که انگیزه‌اش چیست و از کجا پول گرفته است و کجا قرار است به او سمت بدهند و …، تنها تلاش می‌کنم تحلیل را بشنوم و از آن برای فکر کردن خودم الگوبرداری کنم. تحلیل اشتباه هم می‌تواند به من دام‌ها و نقاط تاریک تحلیل‌ها و نگرش‌های خودم را گوشزد کند.

اگر کسی در جلوی یک سوپرمارکت، یک محصول را به عنوان نمونه‌ی رایگان به من تعارف کرد،‌ به جای اینکه وارد محاسبه شوم که هزینه‌ی آن برنامه‌ی سمپلینگ چقدر بوده و این قیمت را کجا و چگونه از من خواهند گرفت و …، آن نمونه را می‌گیرم و می‌خورم و لذت می‌برم. دفعه‌ی بعد، در هنگام خرید، حتماً در کنار قیمت و بسته‌بندی، طعم آن نمونه را هم در تصمیم‌ام دخیل خواهم کرد.

اگر کسی به یک موسسه‌ی خیریه کمک کرد، از این رویداد خوب لذت می‌برم. به این فکر نمی‌کنم که این کمک، ریشه در انسانیت داشته یا با هدف پاک کردن گذشته‌ای تلخ و تاریک،‌ انجام شده است.

قانون پنجم – طلبکار هیچکس نیستم.

هیچکس وظیفه‌اش نیست که هیچ کاری بکند. از مامور پمپ بنزین به خاطر اینکه کارت سوخت را برایم می‌آورد تشکر می‌کنم. هرگز نگفته‌ام که «حقوق می‌گیرد پس وظیفه‌ دارد!». حتی هر وقت فرصتی بوده – معمولاً وقتی لباس اسپرت دارم – اگر فرد مسن یا خانمی را ببینم، و مامور پمپ بنزین گرفتار باشد،‌ برایش بنزین می‌زنم.

از متصدی گیشه در بانک،‌ به خاطر پیگیری‌هایش تشکر می‌کنم. از پلیسی که ماشینم را جریمه می‌کند به دلیل وظیفه‌شناسی‌اش تشکر می‌کنم. وقتی مامور حراست دانشگاه تهران،‌ من را نشناخت و به خاطر اینکه کارت شناسایی همراهم نبود، من را به داخل دانشگاه راه نداد، از او به خاطر «وظیفه‌شناسی» تشکر کردم و هفته‌ی بعد، برایش یکی از کتاب‌هایم را هدیه بردم.

 قانون ششم – در مورد انسانها، بر اساس بازه‌های زمانی طولانی،‌ قضاوت می‌کنم.

اگر دوستم یا همکارم یا استادم، رفتاری کرد که نپسندیدم یا در جایی منافع من را آنقدر که انتظار داشتم، تامین نکرد، با خودم یک سال یا چند سال گذشته را که با او بوده‌ام مرور می‌کنم. اگر در کل راضی باشم، اعتراض نمی‌کنم. سود و زیان را در چند دقیقه و چند ساعت و چند ماه، خلاصه نمی‌کنم. همین بود که قبل از سمینار برای دوستانم نوشتم هر کس پول ندارد،‌ رایگان بیاید و تاکید کردم که این کار من کار خیر نیست. من به جای مشتق گرفتن، انتگرال می‌گیرم. می‌دانم که طی ده سال بعد، به اندازه‌ی کافی، برای یکدیگر کارهای خوب خواهیم کرد…

قانون هفتم – در گفته‌ها و نوشته‌های دیگران،‌ دنبال نسخه‌ای کامل برای زندگی نمی‌گردم بلکه جرقه‌ای را برای زندگی جستجو می‌کنم.

گاه هفتصد صفحه کتاب را می‌خوانم و ساعت‌ها و روزها وقت می‌گذارم. تنها به این امید که جمله‌ای در جایی، نوری را در قلبم یا مغزم روشن کند. نویسنده را به خاطر آن چهارده‌هزار سطر حرف‌های بیهوده سرزنش نخواهم کرد. اما به خاطر آن یک سطر الهام‌بخش، پرستش خواهم کرد.

دکتر علیرضا شیری،‌ سال گذشته، در همایش تحول فردی مطلب کوتاهی بیان کرد:

«ما در معنا دادن به زندگی دیگران است که به زندگی خود نیز معنا می‌دهیم». او گفت در برخورد با کسی که در خیابان تراکت یک رستوران را پخش می‌کند، می‌توانی بی‌توجه عبور کنی. می‌توانی تراکت را بگیری و کمی دورتر – جایی که او نمی‌بیند – درون سطل زباله بیندازی. اما می‌توانی کار بهتری بکنی.

می‌توانی هنگامی که تراکت را از او می‌گیری، بپرسی: «بهترین غذای این رستوران کدام است؟». شاید پاسخ را نداند. اما احتمالاً تحقیق خواهد کرد و فردا به دیگر رهگذران، همزمان با ارایه‌ی تراکت، خواهد گفت: «اگر به رستوران رفتید، شیشلیک را سفارش دهید. خوشمزه‌تر از باقی غذاهاست». آن پسر،‌ دیگر یک روبوت مکانیکی پخش کاغذ نیست. او یک مشاور تغدیه است! یک جمله بیشتر نگفته‌اید اما حال خود و حال او را بهتر کرده‌اید و به زندگی او و خودتان، معنا داده‌اید.

چند سال با دکتر شیری دوست بودم و دوست ماندم تا این جمله‌ را بشنوم. شاید سالها باید منتظر بمانم تا جمله‌ی دیگری در این حد تاثیرگذار – بر روی خودم – از او بشنوم. اما همان یک جمله، برای یک عمر دوستی و صدها ساعت و روزی که با او سپری کرده‌ام کافی است. من اکنون به او بدهکارم…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


345 نظر بر روی پست “قوانین زندگی من (قسمت اول)

  • فائزه گفت:

    راستی یک مطلب شاخص نوشته هاتون بود برای من
    ۱- میوهای شرایط سخت….که حقیقتا همینطوره و از قوانیین زندگی من هم هست….و شاید ازاون سنت های تغییرناپذیر الهی است

    باز هم سپاسگزارم

  • فائزه گفت:

    سلام و عرض ارادت آقای شعبانعلی
    از سایت دکتر شیری با سایت و مطالب شما آشنا شدم…و البته رادیو مذاکره….بسیار ارزشمند وآموزنده بود
    هزاران سپاس برای شما
    ان شاالله همیشه شاد سلامت و سربلند باشید

  • آوا گفت:

    سلام استاد .متن خیلی قشنگی بود .یاد صحبت علامه جعفری افتادم که گفته به هر مشکلی که تو زندگیتون پیش میاد به شکل یه درخت نگاه کنین که باید برای شما یه میوه ای داشته باشه .حالا من به این فکر میکنم کسیکه با دو تا بچه با مشکل خیانت همسرش روبرو میشه سعی میکنه بدون اینکه آرامش بچه ها و بقیه رو به هم بریزه راه های اصلاح و اتمام خیانت رو پیدا کنه ، از درخت تلخ و نفسگیر خیانت باید چه میوه ای رو بچینه ؟
    قانون های من تو زندگی خوب بودن و صادق بودن ، خوشبین بودن و کمترین مزاحمت برای بقیه داشتن ،بوده .همیشه هم سعی کردم که بهشون عمل کنم پس چرا یه همچین میوه ای داده؟

  • سمیه گفت:

    سلام استاد
    می دونم شاید واژه “استاد” شما رو معذب کنه ولی واژه درخوری پیدا نکردم. من خواننده خاموش سایت شما هستم و از طریق سایت دکتر شیری باشما آشنا شدم. از روزی که صدای شما رو در کلاس “نوجوان توانگر” شنیدم تا به امروز که هر وقت فرصتی باشه به سایت شما سر می زنم، چیزهای زیادی ازتون یاد گرفتم. شما انسان بزرگی هستید…نتونستم باز هم پیامی نذارم و از این پست رد بشم. خوشحالم افرادی مثل شما هستند. امیدوارم روز به روز هم بیشتر بشن.
    سرافراز باشید

  • علیرضا عبّاسی گفت:

    با سلام و آرزوی موفقیت و بهروزی؛
    جناب شعبانعلی عزیز: از روزی که جمله‌ی زیر را در متن “قوانین زندگی من” خواندم ذهنم به شدت مشغول است و مدام به آن فکر میکنم. لطفاً اگر توضیح یا مطلبی در این مورد دارید بفرمائید تا از آن بهرمند شده و ما نیز بتوانیم برنامه ریزی بلندمدّت انجام دهیم و یاد بگیریم که برای برنامه ریزی ۸ ساله چه چیزهایی را باید مدّنظر قرار دهیم.

    … طی روزهای اخیر، ترجیج دادم چند روزی با خودم خلوت کنم و به برنامه‌ریزی برای ۸ سال آینده بپردازم.

    با سپاس و تشکر فراوان

  • سوده گفت:

    خیلی خیلی ممنونم

  • میثم گفت:

    سلام
    جناب شعبانعلی
    ممنونم از انتشار این مطلب خوب
    خواستم بگم که اتفاقی با این پست شما برخورد کردم؛ تقریبا همه اش را خواندم. از یک بخشش تاثیر گرفتم.
    تاثیر مطلب شما بر خودم را در بلاگ منتشر کردم همراه با لینک به همین مطلب در سایت شما.
    خوشحال خواهم شد که شما را از این تاثیر مطلع کرده باشم
    یا حق
    http://plusboy2005.blogfa.com/post/288

  • داود گفت:

    جرقه‌ای در زندگی من زدید که ابتدای یک مسیر رو برام روشن کرد. ممنونم از اینکه افکارتون رو با ما به اشتراک می‌زادید.

  • شهرزاد گفت:

    سلام
    جالب بود
    مهروزی بی حد و حصرتون به همه موجودات عالم برام خیلی جالب بود .
    ممنون.
    درسی جدید!

  • مینا گفت:

    هیچ وقت قوانین را دوست نداشته ام چون همیشه دیده ام که همه افراد در شرایط مختلف آنها را زیر پا گذاشته اند. هیچ قانون مطلقی برای هیچ کاری وجود ندارد این قوانین تنها ذهن ما را گول میزنند و خوشحالمان می کنند،یعنی در نهایت فقط تاثیر روانی دارند.

  • نادی گفت:

    سلام روزگار به کامتان باشد.ممنونم از معرفی موسیقی

    چه پست با برکتی شده همواره این مشعل روشن بماند تا روشنایی راه باشد….

  • سبزک گفت:

    درود سپاس از اینکه برنامه و تجربیات مفید زندگی تون رو در فضای مجازی به اشتراک گذاشتین.
    من یه جوون ۲۰ ساله ام که در دوران راهنمایی برنامه ام شبیه به شما بود روزانه کمتر از ۵ ساعت می خوابیدم بدون هیچ استرسی به کارهاش می پرداختم و کتاب و مجلات زیادی می خواندم اما…
    در دوران متوسطه استرس زیادی داشتم طوری که هرچه می خواندم از ذهنم پاک میشد و بعد از اتمام پرسش دبیر و یا دادن برگه به وی پاسخ ها یادم می آمد
    بگذریم حال دانشجو هستم و میزان خوابم به هشت نه ساعت شاید کمی بیشتر رسیده و هنوز آن استرس را هم دارم اما تا به حال از هر روشی استفاده کردم نتوانستم آن را کنترل کنم لطفن کمکم کنید
    البته خود می پندارم بخاطر چند عقیده داشتن من است
    روزتون خوش
    ممنون

  • جواد گفت:

    سلام مهدنس جان من به تازگی با وب سایت شما آشنا شدم مطالب بسیار خوبی در سایتتون وجود داره و با دیدگاه های من همراستاست. به شما بابت زحماتی که می کشید خدا قوت می گم ، آقای مهندس من با اجازتون لینک سایتتون رو در سایتمون که به تازگی راه اندازی نمودیم قرار دادم ، البته اگر مشکلی هست حتماً بهم بگید . دوست دار شما جواد
    Nikandena.com

  • پيام خوش طينت گفت:

    ساعت ۸ صبح شنبه است و من بعد از چند روز ، بار ديگر اين نوشته را خواندم . بار
    ديگر حالم خوب است . اميدوارم تكرارهاي روز مره اين حس خوب رو ازم پس نگيره .

  • Zeinab گفت:

    به عنوان ِ اولین مطلبی که از سایت تون خوندم، خیلی خوب بود.
    از شناسایی انسان های کوشا خوشم میاد. و هنوز در زمینه ی کوشایی به جایی که دلم می خواد نرسیده م.

  • زهره گفت:

    فقط خواندم و عبور كردم (البته برايم بسيار جالب و جذاب بود و تا حدودي به رفع حس كنجكاوي من در مورد شما و ديگران كمك كرد)، متشكرم.

  • مرضیه گفت:

    سلام من تا امروز هیچ شناختی از شما نداشتم ولی یه بار از شما مطلبی خوندم راجع به اینکه چرا نمیخواهید دکترا بگیرید بعد از خوندن اون مطلب پیش خودم شما رو قضاوت کردم و گفتم طرف عرضه نداره درس بخونه داره خودش رو توجیه میکنه ولی الان با خوندن مطالب بالا فهمیدم که شما یک انسان سخت کوش هستید که با تلاشتون به هر چیزی که بخواهید میتونید برسید من رو به خاطر قضاوت بیجام ببخشید اراده شما تحسین برانگیزه این قسمت از زندگیتون رو خیلی دوست دارم

  • محسن گفت:

    به دوستانی که اینقدر نگران سلامتی استاد هستند توصیه میکنم سری به گالری تصاویر سایت رسمی ایشون بزنن. از چهره بشّاش و خندانشون تندرستی و سلامتی کاملا هویداست.

  • زهره گفت:

    با سلام
    من تازه با سایتتون آشنا شدم و واقعا خوشحالم که تو این مرحله از زندگیم با شما آشنا شدم و واقعا سرکلاس لذت میبرم از حرف زندن ها و شیوه تدریستون، با تمام عقاید و نظراتون موافقم و تاحدودی سعی میکنم خودم توی زندگی اینطوری باشم امیدوارم از فرصت اشنایی که برام پیش اومده استفاده کنم و بیشتر بتونم در زمینه ادامه راه درست زندگیم از شما بهره مند بشم بسیار سپاسگذار و ممنون

    • محمد گفت:

      اتفاق خطرناکیه وقتی با یک نفر کاملا مواق شدید فرصت فکر کردنو از خودتون می گیرید، به جای این که به دلیل کاراش فکر کنید، بی توجه فقط حرکاتشو تقلید می کنید و این اتفاق خطرناکیست!

  • پریسا گفت:

    سبک زندگی شما و عقایدتون برای من تحسین برانگیزه،من بعضی از نوشته هاتونو برای پدر و مادر و دوستام هم می خونم بعضی هاشم می نوسیم به در و دیوار اتاقم میزنم که جزیی از زندگی من بشن،الان می خوام یکی از نوشته هایی که به اتاقم زدم براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد.
    ” روح های بی قرار، روح های آواره، روح هایی که هیچ چیز سیرشان نمی کند،هیچ چیز آرامشان نمی کند، در چاچوبی نمی گنجند،به چنگ نمی آیند و زنجیر می گسلند،وحشی و تنهایند تا هستند زندگی می کنند، گندیدن نمی دانند و با قلبی آکنده از عشق می میرند.”

  • ژنتیک گفت:

    سلام استاد مذاکره

    خیلی جالبه شما به سوال ها هم به صورت مذاکره ای جواب داده اید
    شک نکنید که ساختار DNA شما بر اساسی چیده شده است که استاد مذاکره شوید که شما با تلاش و پشتکار روزانه بر این چیدمان DNAمهر تایید زده اید
    DNA یتان بدون جهش باد.

  • عاطفه گفت:

    با اجازتون قوانین زندگیتون رو برای استفاده شخصی خودم کپی کردم تا شاید بتونم با الگوبرداری از این برنامه من هم قوانینی برای زندگیم وضع کنم.

  • فریده گفت:

    سلام
    اجرای قانون قضاوت نکردن و قانون طلبکار نبودن اصلا راحت نیست. دلم میخواد انسان بهتری بشم.دوستان خوبی دارم.خوشحالم با سایت شما آشنا شدم . اتفاقی در زندگیم رخ داد که باعث شد چشم انداز زندگی مو از نو بنویسم البته هنوز کامل نشده.برای رسیدن به چشم اندازم لازمه ویژگی هایی در وجودم را تقویت کنم که سالها نسبت به آنها بی تفاوت بودم.سخته… . آقای شعبانعلی از شما برای اطلاعات با ارزشی که در اختیارم گذاشتید صمیمانه متشکرم.
    از خدا ممنونم که دقیقا زمانی که فهمیدم باید تغییر کنم انسانهای با حسن نیت مثل شما را به عنوان الگو سر راهم قرار داد.متشکرم 🙂

  • پيام گفت:

    سلام

    از خوندن اين نوشته لذت بردم و انرژي مضاعفي براي روز كاري جاري گرفتم . خواستم با تشكر كردن از شما دوست عزيز اين حس رو تقسيم كنم . با اجازه در صفحه فيسبوك به اشتراك مي زارم .

  • سهیلا گفت:

    سلام
    من دو تا تا انسان رو میشناسم که زندگی کردنشون رو دوست دارم یکی دکتر فرهنگ هولاکویی و دومی محمد رضا شعبان علی

  • هايده باقري گفت:

    سلام ممنون از قانون هاي قشنگي كه داري و براي ما هم نوشتي تا بدونيم
    منم يه چند تا قانون دارم كه تا حالا خيلي بهشون فكر نكرده بودم ولي اين تلنگر باعث شد منم بهشون فكر كنم
    اينكه هر كاري از دستم بر مياد در حد توانم براي ديگرون انجام بدم
    اينكه از هرچيزي و هر كسي ميشه يه چيزايي ياد گرفت و بهتره يه همچي نگاهي به ادمها و اطرافم داشته باشم
    زندگي هر كسي مختص خودشه و نسخه زندگي ديگرون رو نميشه براي زندگي خودمون بپيچيم
    به پدر و مادرمون در حد توانمون كمك كنيم و باهاشون مهربون باشيم چون اگه كسي با پدر و مادرش مهربون و صبور نباشه شايد ادم مهربوني نيست
    اينكه رعايت اخلاقيات و پايبندي به اونها و داشتن چارچوب ومرز در زندگي انسانها مساله مهميه

  • امیر جم گفت:

    یکی تز مهم تریم قوانین زندگیم
    در هر جایگاهی قرار گرفتی،به رده های پایین تر که توان اعمال فشار بر آ« ها را داری به هیچ وجه تنگ نگیر
    در هیچ شرایطی تمسخر نکن و ضعیف تر را تحقیر یا موزد تزتر قرتر نده
    تا حالا حتی یک مورد هم انجام ندادم مگر سهوی سهوی

  • نیلماه گفت:

    راستیتش من یه همچین لیستی ندارم.
    یه مشکل دارم که نتونستم از پسش بربیام اونم اینه که خیلی عکس العمل هام هیجانی و لحظه ایه
    اصلا تو حرف زدن سیاست ندارم . هرکی ازم هرچی میپرسه بدون فکر کردن و سبک سنگین کردن سریع راستش رو میگم . حرفی میزنم یا عکس العمل لحظه ای نشون میدم که به اتفاق بعدش فکر نمیکنم که ممکنه طرف چه برداشتی داشته باشه یا چه دلخوری بوجود بیاره. راست گفتن چیز بدی نیست اما حتما لزومی نداره همه چیز رو واسه همه روشن کنم و توضیح بدم . همون طوری که دیگران اینجوری نیستن و خیلی وقتا ممکنه سواستفاده کنن.
    بعضی وقتا بخاطر این ویژگی بد برای خودم ناراحت میشم و متاسف.

    یکی از آرزوهای بزرگ زندگی من اینه که این ایرادمو درست کنم حالا چه جوری نمیدونم.
    شما میتونین راهنماییم کنین برای رفعش؟ ممنون میشم

  • سلام از غرب کشورت ،سینه ستبر ایران هستم. تصادفی با سایت شما آشنا شدم ولی تصادفی خارج نمی شوم خوشحال هستم که با سایت بسیار غنی و کاربردی حضرت عالی آشنا شدم. سالهای جنگ دراین منطقه با کلام قابل توصیف نیست همانگونه که نمی تواند طعم لیمو ترش را با کلمات به زبان آوری ولی همینکه نامش می آید نوک زبان شما تحریک می شود . جنگ و تخریب و ویرانی و اثرات مخرب آن هم بر مردم دیار من قابل وصف نیست . امیدوارم هیچگاه نچشید. آن سالها می گفتیم دفاع برای چه ما هم کوچ کنیم . ولی امثال شما خستگی را از جان ما بدر می کنید خوشحالم محصول آن دفاع فرهیختگانی چون شما هستند . مطلب شما را با حوصله تا انتها خواندم بسیار زیبا و بی نقص و آموزنده بود .مرتب سراغ شما خواهم آمد و استفاده خواهم برد مطئنا دریغ نمی فرمایید . از اینکه طولانی شد ببخشید ناگفته های سالهای زجر و هجران بود.

  • اناهیتا گفت:

    ممنونم که مدلی از زندگیتون برای ما ارایه دادین
    بعضی وقتها یادم میره که ادم های موفق
    به اندازه موفقیتشون و یا حتی بیشتر تلاش کرده اند
    و واقعا نمیدونستم که اینقدر تلاش میکنند
    برنامه زندگی شما واقعا الگوی خوبیه برای من
    که زندگیم مدتهاست اسیر خرفتی و خواب الودگی شده
    و مدام به جان دنیا غر میزنم که چرا به هیچ جا نمیرسم

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser