حدود دویست سال پیش، هیوم و هاول، در شمال شهر ملبورن، در حال صعود به یک قلهی هشتصد متری بودند. آن روزها – بر خلاف امروز که مسیرها هموار شده است – مسیر چندان هموار و مناسب نبود. اما به سختیهای رفتن آن مسیر، میارزید. آنها میخواستند در صعود به قله، نمای زیبایی از خلیجی که در همان نزدیکی بود را ببینند.
پس از تلاش و کوشش فراوان به قله رسیدند. هیچ چیز دیده نمیشد. در حوالی قله، آنقدر پوشش گیاهی متراکم و درختان مختلف وجود داشتند که فضای دید را محدود میکرد و عملاً از بین میبرد.
آنها به پایین کوه برگشتند و برای قله نامی انتخاب کردند که تا امروز هم مانده است: قلهی ناامیدی!
قلهی ناامیدی، امروز مسیر همواری دارد. برای پیادهرویهای معمولی مردم به کار میرود و هنوز هم، همین نام ساده، خاطرهی هاول و هیوم را بین مردم زنده نگه داشته است.
قلهی نامیدی، پدیدهای است که هر روز و هر لحظه در اطراف ما دیده میشود. چقدر تلاش میکنیم تا به یک موقعیت شغلی دست پیدا کنیم. فکر میکنیم منظرهای که از آن نقطه دیده میشود، باید متفاوت باشد. اما میبینیم که آنقدر مشکل و دغدغه پیش روی ما قرار میگیرد (شبیه همان درختهایی که مانع مشاهدهی چشمانداز میشدند) که فرصتی برای لذت بردن از چشماندازهای دور وجود ندارد. چقدر تلاش میکنیم برای ادامه تحصیل و کسب مدرک. برای مهاجرت. برای ازدواج. برای طلاق. برای خرید خانه و ماشین. برای مسافرت رفتن.
اما در نهایت با دیدن منظرهی پیش رو ناامید میشویم. ما با هاول و هیوم، یک تفاوت اساسی داریم.
آنها آنقدر شجاع بودند تا نام اشتباهشان را بر قله بگذارند و مطمئن شوند که فرد دیگری این اشتباه را نمی کند و بیدلیل ناامید نمیشود. ولی ما، برای اینکه کم نیاوریم، برای اینکه به نفهمیدنها و ندیدنها و ندانستنهای قبلی خود اعتراف نکنیم، حاضریم به دروغ، لذت تجربهی منظرههایی را تعریف کنیم که از آن قله، هرگز دیده نمیشوند…
اگر نمیتوانی درخت کاجی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای درون دره ای باش اما زیباترین بوته کنار جویبار
بوته صحرائی باش اگر نمیتوانی درخت باشی
اگر نمیتوانی بوته صحرائی باشی برگی باشی
که شاهراهی را زیباتر می کند …
اگر نمیتوانی ماهی بزرگ خارداری باشی ماهی کوچکی باشی
اما شیطان ترین و سرزنده ترین ماهی دریاچه !
همه ما را که ناخدا نمیکنند … میتوان ملوان هم بود
برای همه ما کاری دراینجا ( در این دنیا ) هست
کارهای بزرگی برای انجام دادن
و کارهائی البته کوچک تر
و وظیفه ای که تو باید آن را انجام بدهی همین نزدیکیست …
اگر نمیتوانی شاهراهی باشی کوره راهی باش
اگر نمیتوانی خورشید باشی ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمیگیرند !
هر آنچه هستی بهترین باش.
داگلاس مالوچ -شاعر امریکایی
فوق العاده بود، بی نظیر بود
تبریک میگ بهتئن به خاطر این نگاه ریز بین و درعین حال دید وسیعتون
سالم باشید
مثه قله ی تحصیــــــــــــــــــــــلات
روزی روزگاری فکر می کردم اگر فلان مدرک را داشته باشم چه می شود؟ اگر در فلان دانشگاه خارجی درس بخوانم چه ها که نمی کنم؟ اگر در فلان شغل کار کنم و… . اما مدت هاست تمام این ها برایم بی معنی تر از معنا شده اند، اشتباه نکنید نا امید نشده ام، تلاش می کنم، مطالعه می کنم، برنامه ریزی می کنم، انگیزه می سازم و برای آن انگیزه وقت می گذارم، اما همواره سعی می کنم مسیرم را هم از این به بعد زیبا بسازم، زیبا ببینم، گسترده کنم وسعت دیدم را، عمق بخشم نگاهم را. مسیر طولانی تر می شود، خسته کننده تر می شود ، شاید برسی شاید نرسی، شاید مهلت زندگی ام به اتمام رسد، اما می دانم هرجا که برسم برایم کافی است، مطمینم کوله باری دارم پر از عشق، محبت ، دانش، تجربه و یک امید به اینکه هرجا برسم آنجا قله ی من است قله ایی با تمام داشته هایم، و من فاتح آن قله ام. دیگر آن قله برایم قله ی نا امیدی ها نیست
سلام
درست بود ولي دوست نداشتم درست باشه. اولين و سخت ترين مسئله اينه كه اول با خودمون روراست باشيم و صداقت داشته باشيم.