دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست

مقدمه خیلی مهم – قبل از اینکه برای شما یک داستان را نقل کنم، برای اینکه سوء برداشت نشود، باید یک مقدمه بنویسم. من در طول سالهای اخیر احساس خوبی به پلیس داشته‌ام و دارم و به شدت به آنها مدیونم. بارها برای کارهای مختلف با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته‌ام و موردی نبوده که سریعاً و با احترام کامل انجام نشود. در خیابان‌ها بارها و بارها با ماموران پلیس مواجه شده‌ام و برخوردهایی بسیار متین و مهربان دیده‌ام. دوستان زیادی هم در نیروی انتظامی دارم که به دوستی با آنها افتخار می‌کنم.

بنابراین، آنچه اینجا می‌نویسم، «نمونه رفتار نیروی انتظامی» نیست بلکه یک «استثناء» است و برای من که همیشه با لذت و خوشی، با پرسنل زحمت‌کش نیروی انتظامی مواجه شده و حرف زده‌ام، مشاهده این یک استثناء هم سخت و دشوار بوده است.

نقل یک خاطره – چند هفته پیش، با ماشینم در خیابان در حال برگشت از یک جلسه بودم، که دکتر شیری با من تماس گرفت و فهمیدم که از مکه برگشته است. تصمیم گرفتم به او سر بزنم و دیداری تازه کنم. اما پلاک ماشین من فرد بود و آن روز، روز زوج. دفتر دکتر شیری هم داخل منطقه زوج و فرد در ناحیه مرکزی تهران. تصمیم گرفتم جریمه را پرداخت کنم و به او سر بزنم. هزینه تاکسی گرفتن و رفتن و برگشتن هم همان بیست هزار تومان می‌شد.

یکی از چیزهایی که اصلاً دوست ندارم این است که پلیس به من اعلام کند که بایست. احساس مجرم بودن می‌کنم. این است که همیشه خودم زودتر از پلیس خواهش می‌کنم که جریمه‌ام کند و از اینکه در حال انجام عمل خلاف قانون هستم، عذرخواهی می‌کنم.

زمانی که به محل استقرار پلیس نزدیک شدم، دستم را از ماشین بیرون آوردم و از پلیس اجازه خواستم که کناری پارک کنم. آقای پلیس پرسید: «مشکلی پیش آمده؟». پاسخ دادم که: بله. من مجبور شده‌ام وارد منطقه زوج و فرد شوم و می‌خواستم اگر ممکن است لطف کنید و من را جریمه کنید. پلیس چند ثانیه‌ای من رو نگاه کرد و پرسید: معاینه فنی داری؟ گفتم نه! گفت پس باید جریمه شوی. به ایشان توضیح دادم که ماشین من هنوز به سن معاینه فنی نرسیده و اگر لطف کنند برای همان «زوج و فرد» که خودم تقاضا کرده‌ام،‌ جریمه‌ام کنند.

آقای پلیس دوباره به من نگاه کرد و گفت: می‌دونی چی سخته؟ اینکه اینقدر زیاد پول دارید که اصلاً بهتون فشار نمی‌آد که جریمه بدید. توضیح دادم که چرا فشار می‌آد. اما به جریمه و کار پلیس اعتقاد دارم و دلم می‌خواهد اگر کاری خلاف قانون کردم، هزینه‌اش را بپردازم. گفتگو ادامه پیدا کرد و حرفهای دیگری هم شنیدم که ربطی به این خاطره ندارد.

زمانی که آقای پلیس، گواهینامه و کارت ماشینم رو نگاه کرد گفت: من شما رو می‌شناسم! پسرم زیاد از شما نقل می‌کنه. حرف‌های شما رو گوش می‌ده. بعد گفت: اشکال نداره. این بار جریمه‌‌تان نمی‌کنم چون احتمالاً مجبور شده‌اید خلاف کنید.

من خواهش کردم که: «لطفاً جریمه‌ام کنید. چون من به هر حال خلاف قانون رفتار کرده‌ام». بعد از کلی اصرار، موفق شدم جریمه شوم. هنگام جدا شدن از آقای پلیس به ایشان گفتم: از اینکه به من لطف دارید ممنونم. اما، هیچوقت از اینکه کسی با لبخند و احترام جریمه شدن را می‌پذیرد ناراحت نشوید. من خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، معلم مجازی فرزند شما هستم. نخواهید که معلم فرزندتان،‌ برای بیست هزار تومان، سرش را به التماس جلوی شما کج کند. اگر چنین شود، شاید فرزندتان مجبور شود روزی برای هزارتومان سرش را جلوی دیگران کج کند.

از یکدیگر دوستانه، جدا شدیم و من داشتم به این فکر می‌کردم که پدر و مادرهای ما،‌ هر کدام در شغلشان، چقدر موجب کاهش عزت نفس ما شده‌اند. زمانی که پدری یا مادری،‌ در جایی در یک برخورد روزمره، در حال خرج کردن از کیسه عزت نفس ما هستند،‌ کاش فکر کنند که جایی دیگر هم، کسی همین رفتار را با فرزندشان دارد. شاید محتاط تر باشند.

پی نوشت: دلم می‌خواهد یک بار دیگر از پلیس‌های خوب شهرمان تشکر کنم. از همه آن ده‌ها نفر دیگری که به هر دلیلی با آنها مواجه شدم، چنان خوش‌برخورد بودند که روز خوبی را برایم ساختند. آنها که وقت سرقت ماشین،‌ کمکم کردند. آنها که وقتی تصادف می‌کنی به فریادت می‌رسند. وقتی با آنها تماس می‌گیری با بیشترین احترام با تو برخورد می‌کنند و به امروز و فردای جامعه، امیدوارترت می‌کنند…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


129 نظر بر روی پست “عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست

  • مهدی گفت:

    من دیشب دیروقت این متن رو دیدم و خوندم.تعجب کردم.کامپیوتر رو خاموش کردم و گفتم فردا دوباره می خونم.احتمالا خسته ام و درست متوجه نمی شم.امروز دوباره خوندم و فهمیدم دیشب هم متن رو درست فهمیده بودم…
    من خودم به خاطر اینکه چند ماهیه کوچه مون رو یکطرفه کردند، اگر ماشین شخصی بیرون ببرم،مسیر برگشت به خونه رو تغییر میدم و بعد از زدن یک دور قمری به خونه می رسم.درحالیکه اکثر مردم انگار نه انگار که خیابون یکطرفه ست،با خیال راحت یکطرفه می رن.
    من واقعا تعجب کردم که محمدرضا با تصمیم قبلی خلاف می کنه وبا دادن جریمه (اگرچه داوطلبانه)اون رو جبران می کنه.اونهم برای کاری که ظاهرا خیلی هم اورژانسی نبوده
    یک سوال از مهندس شعبانعلی:اگر هیچ جریمه ای برای این خلاف درنظر گرفته نشده بود چیکار می کردید؟

    • مهدی جان چون در جواب بقیه مطلب نوشتم، اجازه بده تکرار نکنم و اونها رو بخون.
      بحثی که اینجا توی کامنت ها مطرح شده و میشه، از بحث‌های اصلی تفاوت نگاه شرقی و غربی به اخلاق و قانون و عرف و نظمه. من یک چیزهایی نوشتم اما طبیعی است که چنین بحثی،‌ صدها ساعت زمان می‌خواد. اگر چه به شکل های مختلف در مورد تفاوت rule و regulation توضیح دادم و حتی تفاوت اخلاق و قانون رو از نگاه خودم گفتم.
      ضمناً خلافی که براش جریمه در نظر گرفته نشه، خلاف نیست. یک توصیه اخلاقیه.
      قانون با جریمه و مجازات معنا پیدا می کنه و اخلاق، با عاقبت اندیشی و نگاه سیستمی.
      ولی تو جامعه‌ی ما راجع به تفاوت اینها کم حرف زده میشه. دلیلش هم معلومه. چون با قاطی کردن این دو مفهوم و شفاف نکردن فلسفه اونها و تفاوتشون (که در کامنت ها بچه‌ها ثابت کردند خیلی‌ها تفاوت اینها رو نمی‌دونند) دست دولت ها برای دخالت در زندگی مردم بازتر میشه…
      امیدوارم با مرور دوباره متن بیشتر دقت کنی که این متن در مورد خلاف و پلیس و محمدرضا و جریمه نیست.
      و کامنت‌های بچه‌ها بیشتر از هر چیزی حقانیت عنوان متن رو اثبات کرد که نوشتم: عزت نفس هنوز دغدغه جامعه ما نیست.
      حتی دیده نمیشه. حتی فهمیده نمیشه.
      متنی که من نوشتم ظاهراً اصلاً خونده نشده و هنوز بعضی ها توش داستان پلیس و جریمه می‌بینند.
      من هر چی این متن رو می‌خونم قصه‌ی دیگری توی اون می‌بینم…
      خیلی برام جالبه…

      • ضیاء گفت:

        محمدرضا من گمان می کنم، اکثراً نگاه “والدانه” به این پستت داشتیم و کمتر از دید “بالغانه” ی درونمون به اون نگاه کردیم.

        دوست داشتیم تو ذهنمون چیزی از رفتارت بکشیم بیرون و اون رو به “کودک” درونت نسبت بدیم و سپس با “والد” ِدرونمون به نقد ِ محترمانه (!) بذاریمش.

        والدی که ناشی از عدم آگاهی نسبت به مفاهیم سیستمی، قانون و تنظیم هستش.

  • سیما گفت:

    محمدرضای عزیز بحث عزت نفسی که در دل خاطره ات گفتی فهمیدم. من ترجیح میدهم خلاف نکنم تا اینکه بخواهم با پرداخت جریمه به پلیس راهنمایی و رانندگی کمک کنم. من احترام خاصی برای پلیس راهنمایی و رانندگی قایلم و همیشه با دیدن لباس سفید آنها احساس آرامش و امنیت میکنم اما در مورد نیروی انتظامی : از سال ۸۸ به بعد با دیدن لباس سبز آن ها یاد کتک و توهین می افتم و حرمتی که از خیلی ها شکسته شد. نمیدانم این دیدگاه را چگونه در من و امثال من تغییر خواهند داد.

  • مهسا گفت:

    سلام
    من پليس ها رو دوست ندارم به خاطر يك عالمه دليل كه جاي گفتنش اينجا نيست. با حرف شما در مورد جريمه شدن موافقم و حس خوبي بهم داد اين كار با توجه به اينكه خودم هميشه ميخوام از جريمه فرار كنم.
    من فقط ميخوام يك داستان تعريف كنم در مورد نيروي انتظامي و بگم اين يك داستان از هزاران داستانيه كه در مورد اونها براي تعريف كردن دارم: قبل از عيد پليس به دلايل اختلاف با همسايه و شكايت اون به در خونه ما مياد در حالي كه فقط مادرم خونه بوده و هيچكدوم از ما حضور نداشتيم. مادرم به دليل سرطان و شيمي درماني حالش خوب نبود و اين رو براي همسايه و پليس توضيح ميده. همچنين مدام گوشزد ميكنه كه بچه ها برگشتن ميان توضيح ميدن. اما اونها به تهديد كردن، فرياد زدن، توهين كردن و ………… ادامه ميدن. من ماموريت بودم و بقيه بچه ها هم مسافرت. خلاصه مادرم به خاطر استرسي كه اون روز بهش وارد شد (به خاطر مسئله كوچيك و ساده اي كه شايد اصلا نياز به اون رفتار نداشته) حالش وخيم شد و دو هفته بعد از بين ما رفت. حرفم اين نيست كه عامل اصلي فوت مادرم اينه اما نحوه فتار اونها تاثير بسيار بدي روي اون گذاشت كه براي ما قابل بخشش نيست.
    اين بدترينش بود ولي وقتي رفتارها و برخوردهاي پليس رو مرور مي كنم در طول زندگي خودم هيچ نكته مثبتي توش پيدا نميكنم متاسفانه.
    از مطالب خوبي كه مي نويسيد ممنونم. حوصله داشتيد به وبلاگ من هم سري بزنيد، ديد و بازديد در فضاي مجازي هم بايد چيز جالبي باشه: http://www.hamehichkas.blogfa.com

  • مارال گفت:

    سلام و ممنون برای ایجاد فرصت تفکر بیشتر و عمیق تر…
    با نظرتون در مورد عزت نفس موافقم اما من شخصا الزامی برای رعایت همیشگی قانون نمی بینم. در مواردی که منطقم قانون رو زیر سوال میبره تنها در شرایطی که مجبور باشم، آن را رعایت میکنم. برای مثال من ساعت یک شب اگه ماشینی نباشه پشت چراغ نمی ایستم! اما در مورد داستان شما به نظر من بحث تفاوت جریمه و عوارض نیست، باید دید که فلسفه ی وضع آن قانون یا عوارض چیست. در این مورد که هدف از بر قراری طرح ترافیکی، کاهش ترافیک و آلودگی هواست به نظر من پرداخت کرایه تاکسی گزینه ی بهتری است، نه به دلیلی که عنوان کردید(کمک به راننده)، بلکه برای کم شدن حجم ترافیک و آلودگی هوا.

    • محمدرضا گفت:

      سلام مارال خانم
      راستش کامنتهایی که خود محمدرضا در جواب بچه ها نوشته خیلی بیشتر واسم قابل فهم بود تا خود خاطره ای که اصل مطلب هست.
      اما راجع به جمله ای که شما گفتید ” در مواردی که منطقم قانون رو زیر سوال میبره تنها در شرایطی که مجبور باشم، آن را رعایت میکنم.” به نظر من اینکه هر کس بخواد تفسیر و سلیقه خودش رو از قانون به عنوان الگوی رفتاری در نظر بگیره، خیلی وحشتناک و مخربه و میشه همین وضع فعلی مملکت از بالاترین سطوح تا من و شما که شهروند عادی هستیم به خودمون اجازه میدیم هرطور که خواستیم رفتار کنیم و البته میدونیم که راه توجیه هم پیشاپیش واسه خودمون ساختیم. به نظر من اگر یه قانون بد باشه بازم دلیل نمیشه که نقضش کرد. ببخشید که نظرم رو راجع به کامنت شما صریح گفتم.

      • مارال گفت:

        محمد رضای عزیز سلام
        زمانی که قانون رو اشتباه می دونیم چه انتخاب هایی داریم؟
        ۱- بی چون و چرا بپذیریمش
        ۲- بدون توجه به قانون روش خودمون رو بریم
        ۳- برای تغییرش تلاش کنیم وتا زمانی که تغییر نکرده بهش پایبند باشیم
        ۴- برای تغییرش تلاش کنیم و در صورتی که به خودمون، دیگران و یا به سیستم آسیب نرسونه روش خودمون رو بریم
        با احترام به انتخاب شما، من گزینه ۴ رو انتخاب می کنم، گرچه صادقانه بگم در بسیاری ازموارد تلاش جدی ای هم نکرده ام، اما در استفاده از روش خودم، آسیب نرسوندن به افراد و سیستم رو همیشه در نظر گرفته ام.

  • نسرین گفت:

    سلام.راستش رفتار شما برای من قابل احترامه.اما نظر من اینه که احترام به قانون چیزی فراتر از اینه.اگر شما واقعا باور دارید که این قانون درسته و باید به قانون احترام بذارید پس جریمه شدن نمیتونه جبران عدم رعایت قانون باشه.همه کسانی که توی محدوده طرح هستند و ماشین و پلاک شما رو میبینن نمیدونن که شما با اختیار خودتون رفتید و جریمه هم شدید ولی شما با این رفتار اشائه دهنده بی قانونی بودید.ببخشید که صریح نظرم گفتم.من هم همیشه فایلهای شما رو گوش میکنم و سایتتون میخونم و میدونم که خیلی بیشتر از من میدونید و این فقط نظر شخصی من بود.

    • نسرین جان. کسی که پلاک ماشین من رو می‌بینه، نمی‌دونه که طرح روزانه خریدم یا جریمه شدم.
      بنابراین فرض تو فرض درستی نیست.

      اما در خصوص «احترام به قانون» در جواب میترا و یکی دیگه از بچه‌ها، توضیحاتی در مورد تفاوت قانون و اخلاق – طبیعتاً از نظر خودم – دادم که خوشحال میشم نگاه کنی.
      من قانون رو مکانیکی می‌بینم و ابزار اجراش رو طراحی درست مکانیزم تشویق و تنبیه.
      اما اخلاق رو انسانی می‌بینم و روش ترویجش رو تبلیغ فضائل انسانی.
      فکر می‌کنم فسادی که امروز گریبان‌گیر جامعه ماست، ناشی از جا به جا گرفتن این دو تاست.
      قانون و مکانیزم‌های اجرایی اون رو به فرض این می‌نویسیم که افراد بهش «احترام» خواهند گذاشت.
      و اخلاق رو می‌خواهیم با «تشویق و تنبیه» تثبیت کنیم.

      • نسرین گفت:

        واقعا از اینکه پاسخی از شما دریافت کردم خوشحال شدم.
        “قانون و مکانیزم‌های اجرایی اون رو به فرض این می‌نویسیم که افراد بهش «احترام» خواهند گذاشت.
        و اخلاق رو می‌خواهیم با «تشویق و تنبیه» تثبیت کنیم.”
        جمله های قشنگی بود.امیدوارم بتونم تفاوتشون بفهمم.مرسی

  • بزبز قتدی گفت:

    فکر کنم حداکثر دوبار برای پلیس شیرین زبانی کردم که کمتر جریمه ام کنم که مؤثر نیفتاد و از آن به بعد اولاً مقداری بودجه برای جریمه در جاده کنار میذارم و با آرامش و احترام برگ جریمه رو می گیرم و از اونجایی که می دونم یادم میره در موعد مقرر پرداختش کنم و دوبل میشه، همون موقع پارش می کنم و میریزم دور که اعصابم راحت باشه!
    متاسفانه در چند سال اخیر به خاطر بحران اقتصادی که تقریباً گریبان همه را گرفته عزت نفس همه ما کم شده، الان دارم مفهوم آن سخن علی که گفت: از هر دری که فقر بیاید از در دیگر ایمان می رود را درک می کنم.
    محمد رضا جان در این چند سال شیرازه اخلاق از هم پاشید. اخیراً در یه کلانتری یه کاری داشتم وقتی کارم انجام شد یه سروان حدود پنجاه ساله رسماً گدایی کرد! و من بیست هزار تومن بهش دادم کاش رشوه خواسته بود کاش پول زور خواسته بود کمتر بهم فشار میومد.
    چند هفته بعد یکی زد به ماشین و فرار کرد، رفتم یه کلانتری دیگه، افسر یه نگاه به ماشین انداخت و بعد که کار تمام شد از من مقداری دستمال کاغذی که جلوی ماشین بود خواست!!!(شاید باورش سخت باشد) خیلی غصه خوردم برای عزت نفس از دست رفته مان.
    چه به روزمان آمد محمد رضا؟!

  • شهرزاد گفت:

    سلام.
    دوستان عزيزم … صادقانه بگم … اين اولين پُستي هستش كه از محمدرضاي عزيزمون ميخونم و نتونستم بفهممش…!!
    ولي چيزي رو كه ميدونم اينه كه ديگه اونقدر مدل ذهني اين آدم رو دوست دارم و بهش اعتماد يا حتي ايمان دارم كه ميدونم مطمئنا چيزي ارزشمند در درونش اتفاق افتاده يا حس كرده كه مياد از خاطره ي اون روزش با ما حرف ميزنه و ميخواد اين مطلب رو با ما به اشتراك بذاره و در قالب اين خاطره، باز هم پيام هاي زيباي خودش رو به ما منتقل كنه.
    مثل هميشه به نوشته هاش و دغدغه هاي ارزشمند شخصي و اجتماعي اش احترام ميذارم و ازش ممنونم…

  • مهدي گفت:

    سلام دوستان
    به نظرم در اين متن بايد گفتگوي محمد رضاي گرامي وپليس مورد توجه باشد تاانواع گزينه هاي عبور از طرح.
    هزينه نكردن از عزت نفس يعني زير ابي نرفتن يعني پارتي بازي نكردن يعني اشنايي پليس ربطي به جريمه شدن نداشتن
    ممنون محمد رضا

  • محمدعلی گفت:

    محمد رضای عزیز

    احساس می کنم جوابی که به پیام “جواد” در بالا دادید جواب خود شما نبوده. یعنی امیدوارم.

    “تازه اکثر مردم خسیس هستند؟؟!!!”
    البته قطعا دلیلی برا این حف دارید. ولی این جمله حس خوبی نداشت.

  • میااا گفت:

    متاسفم که این حرفو می زنم ولی من به شخصه با پلیس های راهنمایی و رانندگی مشکلی ندارم، چه زمانی که جریمه شدم چه زمانی که به کمک من اومدن که ازشون ممنونم
    اما با دیدن هر ماشین نیروی انتظامی بدترین حس های ممکن بهم دست می ده حتی با اینکه خلافکار!!!! هم نیستم، یعنی از دیدن یک آدم با قیافه ناهنجار کمتر معذب می شم تا نیروی انتظامی چون هر لحظه احساس می کنم الان میان به یک چیز بی ربط گیر می دهند، البته این ذهنیت را خودشون باعث شدن که با دیدنشون جای حس امنیت حس نا امنی شدید بهمون دست می ده

  • گلی گفت:

    آقای شعبانعلی عزیز سلام
    ضمن تشکر از شما و تیم پر تلاشتون
    اوایل که بحث متمم رو شروع کردین ، فرمودین باید یک سری مهارتها رو کسب کنیم
    یکی از این مهارتها “خودشناسی” بود
    گرچه گاهی مقالاتی در رابطه با این موضوع در سایت گذاشتین اما کمتر راجع به این که من چطور خودمو بشناسیم و توانایی هامو محک بزنم یا هر تعبیری که شما از خودشناسی تو ذهنتون هست مطرح کردین
    با توجه به اینکه به نظرم این شروع راه هست ممنون میشم اگر در این موضوع صحبت بفرمایید . راهکار بدین و کتاب معرفی کنین
    سپاس. پاینده باشید

    • چشم دوست من.
      ما در این باره مطالب مختلفی رو گردآوری کرده‌ایم اما هنوز ویرایش اونها تموم نشده.
      به محض اینکه تموم شه منتشر خواهند شد.

      ضمن اینکه یک کار جالب هم کرده‌ایم. استاندارد نگارش متن برای متمم رو در قالب یک دستورالعمل تنظیم کرده‌ایم و طی روزهای آتی برای اطلاع مخاطبان متمم هم منتشر می‌کنیم. امیدواریم انتشار این استاندارد، بتونه کیفیت اولیه مطالب رو افزایش داده و نیاز به ویرایش رو کمتر کنه تا محتوا با سرعت بیشتری در اختیار دوستان خوبمون قرار بگیره.

  • داود گفت:

    برعکس شما من هرموقع پلیس رو میبینم فقط ترس و استرسم اضافه میشه و اصلا حس خوبی به این لباس سبز ندارم. نمیدونم چرا اینقد داری تعریف میکنی ازشون. شایدم به کنایه گفتی. نمیدونم!

  • vafa گفت:

    کار درست این بود که پارک می کردید و با تاکسی یا آژانس میرفتید شما قانون شکنی کردید و پرداخت جریمه چیزی به عزت نفس از دست رفته اضافه نمی کند.

    • دوست من. راجع به انواع قانون و تفاوت Rules و Regulation در پاسخ به یکی از کامنت‌ها توضیح دادم که می‌تونید به اون مراجعه کنید.
      ضمناً عزت نفسی که در این متن اشاره شد مربوط به قانون شکنی نبود، چون تا زمانی که کسی کاری می‌کنه و فکر می‌کنه که منطقی و اخلاقی و قانونی است (به عنوان برداشت فرد حرف می‌زنم) عملاً عزت نفسش کاهش پیدا نمی‌کنه.
      اون قسمتی مربوط به عزت نفس بود که کسی دوست داشته باشه شما برای کمی پول ندادن، التماس کنید…

  • علي گفت:

    اينكه به قانون احترام مي ذاري و براي شكستن قانون، خود را مستحق جريمه شدن ميداني خيلي خوب است. اما ميتوانستي قانون را نشكني! با توجه به اطلاعاتي كه دادي راه جايگزين هم با همان هزينه ريالي در اختيار داشتي. من اين عمل را نه تنها احترام به قانون بلكه كم كردن ارزش قانون و شكستن آگاهانه آن ميدانم. محمدرضا آيا براي فرهنگ سازي و آموزش احترام به قوانين و حقوق، اجازه شكستن قانون، سي دي و… را داريم؟ نميدانم! ولي حرف آن مامور هم شايد قدري احتياج به تفكر بيشتري دارد!

  • حمید گفت:

    محمدرضا خان اصل ماجراي عزت نفس به جاي خود و البته بسيار مهم
    ولي رفتارتان در خاطره را نپسنديدم. فکر ميکنيد هدف از اين جريمه ها چيه؟ کلا مجازات در قانون براي چيه؟
    اگر جريمه به جاي بيست هزار تومان، دويست هزار تومان بود چه ميکرديد؟ دو ميليون تومان؟ اگر فقط محدوده زوج و فرد داشتيم و جريمه نقدي نداشت؟
    فکر ميکنم عليرغم صحبتهاي زيبا منطق موجود در اين خاطره خطرناکه!

  • رحمان گفت:

    اينكه شما خلاف قانون كرده ايد و گفتيد هزينه تاكسي گرفتن با هزينه جريمه شدن يكي مي شود اصلا مبناي خوبي براي تصميم گيري نبوده. قانون واسه اينه كه اجرا بشه و جريمه واسه اينكه اگه كسي خلاف كرد جريمش كنن كه ديگه تكرار نكنه نه اينكه خلاف كنيم و بعد بگيم خب خلاف كردم جريمش رو ميدم. اينجوري كسي كه توانايي مالي داره هميشه بايد خلاف كنه!
    ضمن اينكه مفهوم خرج از كيسه ي عزت نفس رو تو اين داستان متوجه نشدم، ممنون ميشم توضيح بديد.
    ممنون از همه ي زحمتايي كه مي كشيد.

  • دوست گفت:

    دنیا محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنیم
    به نظرم عزت نفس درونی هست تا بیرونی و با این حدیث بی ارتباط نیست. اگه آدم مجبور بشه سر امتحان تقلب کنه چه معنی داره به معلمش بگه من تقلب کردم منو بنداز؟ شایدم بنا به درخواست همکلاسیش مجبور بشه تقلب برسونه اینجا چه بلایی سر عزت نفس میاد؟ یا مثلا دروغ بگه بعد از خدا بخواد که نبخشدش! و هر مجازاتی که صلاح می دونه در نظر بگیره. فکر نکنم این جریمه پرداختنی باشه…

  • سیمین-الف گفت:

    من فکر می کنم گاهی مفاهیمی مثل عزت نفس، اعتماد به نفس، غرور و خودشیفتگی، با هم اشتباه گرفته می شوند.
    اینها هم مثل خیلی چیزای دیگر به درستی به ما آموزش داده نشده است.
    همین طور گمان می کنم اگر پدر و مادری قبل از به دنیا آمدن فرزندشان به این مسائل فکر کنند- حتی طرز برخورد با یکدیگر- و از همان ابتدا روی تربیت فرزندشان آن را پیاده کنند و در نظر داشته باشند، آن کودک مسیر بهتری در زندگی اش طی خواهد کرد.
    راستگویی، وفای به قول و قرارها، رعایت قوانین در هر زمانی، به طور مثال ایستادن پشت چراغ قرمز در نیمه شب آن هم هنگامی که ماشینی در آن حوالی نیست، همه و همه در بالا رفتن عزت نفس تاثیر خواهد داشت.

  • امید گفت:

    ای کاش می شد در همین دنیا تاوان کارهای اشتباهمان را می دادیم.
    ای کاش برای تمام خطاها می شد بهائی در نظر گرفت( مالی، روحی ، جسمی و… )
    ای کاش هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نبود و ماموران عدالت را به هیچ بهائی نمیتوانست خرید!
    ای کاش می دانستیم که بهای کدام اشتباهمان را می دهیم تا شاید تکراری نباشد.
    نمی دانم، آخر کار وقتی قرار است این مرکب را به دنیا بسپاری و ترکش کنی، آیا کسی خلافهایت را محاسبه می کند!؟
    آیا آنجا هم برای بخشش خطاهائی که کسی ناظر بر آن نبوده، فرصتی هست؟
    اما آنها که از خطای تو آسیب دیده اند، چه می شوند؟
    خدای من ، برقراری عدالت، مسئولیتی است سنگین!
    .
    .
    .
    ای کاش، به خاطر خدا هم که شده خطائی نمی کردیم…

  • آتنا گفت:

    برداشت درست داشتن از این متن، برای من خیلی وابسته به لحنه گفتگویی هست که با هم داشتین، گرچه این موضوع گفتگو حکایت همون عکسی که یه جایی تو سایتها و مطالب شما دیدم( اشاره ۲ نفر به تعدادی الوار یا تیرچه که از منظر دید هرکدام ،تعداد دیده شده فرق میکرد و واقعا هم از دید هرکدام درست شمرده میشد) ولی جدا از این که هرکدام به نوعی محق بودین ، یه سوال دارم ؟! میدونین که شاید رفتار شما اینطور برداشت بشه که “من” بنا به هر دلیلی ( حتی به صلاحدید خودم که با معیار برابری نرخ کرایه تاکسی با مبلغ جریمه است ) نقض قانون میکنم و میرم جلوی مامور قانون ازش عذرخواهی میکنم و خواهش میکنم که جریمه ام کنه ، دارم کادو پیچ شده میگم که این قانون و شما مامور قانون قابل “نادیده گرفته شدن” هستین بطوری که من میتونم با پرداخت جریمه و عذز خواهی محترمانه، کوچکترین اثری هم از این کارم باقی نذارم؟؟؟
    استاد عزیزم ؛ تا حالا خودتون رو جای مامورهایی که ازشون جریمه خواستین گذاشتین ؟؟به اینکه اون لحظه راجع به خودشون چی فکر میکنن، فکر کردین؟! صد البته که لحن محترمانه میتونه جلوی ناراحتی رو بگیره ولی چیزی از اصل موضوع کم نمیکنه!!!برام جالبه اگر خودم رو جای اون مامورها بزارم و از دید اونها به مقوله “عزت نفس” فکر کنم…نمیخوام قضیه رو هسته ایش کنم ولی به نظرم قانون ها وضع میشن که اجرا بشن ، نه اینکه بهای عدم رعایتشون پرداخته بشه ،( گرچه بطور کلی معتقدم که با وضع هر قانونی ، شمارش معکوس نقضش شروع میشه) کاری که خیلی از همشهری هامون انجام میدن و حتی اظهار ناراحتی هم براش ندارن…
    گرچه… منم خیلی وقتها دلم میگیره از برخوردی های تند و متعصبانه ای که گاهی میشه فقط با سکوت “تحملشون” کرد ولی خب…
    همیشه از بزرگان و” معلمان” عزیز توقعات زیاد بوده و هست …

    • پژمان طیبی گفت:

      من اما کاملا با کار محمدرضا موافقم …
      هدف از این قانون چی بوده ؟ کم کردن ترافیک تهران
      اما … این راه حل ابتدایی ترین راه حل هست … و همیشه راه حل ابتدایی بهترین راه نیست ..
      برای کاهش ترافیک حمل و نقل عمومی باید ساده و ارزان و در دسترس و بی مشکل باشه … یعنی مانند لندن کل زیر زمینها مترو کشیده بشه .. تعداد متره ها و اتوبوس ها اینقدر فراوون باشند که وقتی توش میری اگر بغل دستیت زیر بغلش بو میداد ، دماغت به اونجا نچسبه حالت به هم بخوره … اونقدر علاف نشه برا یه وسیله نقلیه .. شبکه خیابونها طوری باشه که همه جا دسترسی داشته باشه ..
      ..
      اما میدونید ؟ .. اینها هزینه داره .. خیلی … خوب .. پس به جای این همه هزینه یک دور همی میگیرند از خودشون قانون در میکنند .. با یک جمله فلان چیز ممنوع است ( اما هیچ جایگزینی بهتر برایش وجود ندارد ) نمیشه مشکلی رو حل کرد .. خوب مسلما گفتن یه جمله نه سختی داره نه بودجه میخواد .. تازه .. کلی سود هم از طریق همین جریمه ها در آمد داره .. و احتمالا هم هدف از اینها همین مورد ۲ بوده نه ۱ ..
      تمام شهر های اروپایی واقعا حمل و نقل عمومی بهتر در میاد واسشون ، ارزون تر بدون مالیات .. با کیفیت مناسب .. پس وقتی قانون هم باهاش همراه میشه خوب اجرا میشه .. مجلس از پایید میاد نه از بالا .. دولت مدار هم همینطور ..
      قانونی که مزخرف و مسخره و بی منطق باشه بهتر که وضع نشه .. و اجرا هم نشه … کسی هم که قانون مسخره اجرا نکنه خلافکار نیست اگر نه .. همه خانوم ها باید چادر داشتند نه روسری و صد البته نه چیزای امروزی تر ..
      همین شما خانومهای محترم کامنت گذار که اینقدر دم از قانون میزنید .. آیا تو هیچ جا یکدونه تار مو تون پیدا نیست ..
      همیشه چادر دارید ؟ … یا اینکه خوب چون همه روسری دارند و یک کوچولو از موهاشونو میندازند بیرون و آرایش میکنند خوب من هم چادر نمیگذارم با چشم بند ..

  • حمید گفت:

    محمدرضا خان اصل ماجرای عزت نفس به جای خود و البته بسیار مهم
    ولی رفتارتان در خاطره را نپسندیدم. فکر میکنید هدف از این جریمه ها چیه؟ کلا مجازات در قانون برای چیه؟
    اگر جریمه به جای بیست هزار تومان، دویست هزار تومان بود چه میکردید؟ دو میلیون تومان؟ اگر فقط محدوده زوج و فرد داشتیم و جریمه نقدی نداشت؟
    فکر میکنم علیرغم صحبتهای زیبا منطق موجود در این خاطره خطرناکه!

  • مهیار گفت:

    محمد رضا دغدغه هامون با هم کمی فرق داره من دنبال نیازهای اولیمم ولی تو داری در مورد نیازهای بالاتر حرف میزنی باید نفهمیم

  • آتوسا گفت:

    عزت نفس ارزشی که شاید خیلی وقتا با یکسری از موارد اشتباه گرفته میشود.
    این نوشته دو بعد دارد منفی و مثبت.
    بعدی که بهش پرداخته شده بعد مثبته. اما ……..میتونستید از آژانس استفاده کنید هم کمک به امرار معاش یک نفر و هم احترام به قانون به معنای واقعی.
    این قبیل رفتار ها برای خیلی از ماها ممکن در طول روز تکرار بشه . سعی کنیم این رفتارها رو کم کنیم

  • محسن رضایی گفت:

    عرض ادب.

    قبلش بگم بطور کامل درک میکنم این رفتارتو چون خودم در این فضا هستم که ازین کارا بکنم.با تشکر از تمامی زحمات تمامی پلیس های محترم :

    پلیس ۱۱۰ …موقعیت شهر اصفهان….تاریخ ۱۳۹۰…مسئله دعوای بی مورد بخاطر خارج بودن از حوزه انسانی یکی از طرفین(به قول خودش!!)…زنگ زدم ۱۱۰ ….الان که سال ۹۳ هنوز نیومده !!!و من همچون چیزی دیگه ازنزدیک حتی از دور نشنیده بودم…

    ……………………….

    محمدرضا جان با برداشتی که از یکی از حرفات داشتم راجع به اینکه با هر برنامه ریزی که میکنیم و عملیش نمیکنیم عزت نفس ما از بین میره یا ضعیف میشه به هر حال.واسه خودم یه نظریه صادر کردم که ظاهرا با هر علمی که ادمی داره و خلافش رو انجام میده همون بلا سر عزت نفس میاد.چون در خودت احساس ضعفی حتما خواهی کرد اگه با خودت صادق باشی.

    حتما ،رفتارت بهتر بوده که خلاف کردی و خواستی جریمه بشی و…

    اما به نظرت اگه من در فضایی قرار بگیرم که قبول کنم قانون رو بشکنم آیا این شکستن عزت نفسم رو زیر سوال نمیبره؟اگه از قبل برنامه ریزی کرده باشم و تصمیمی درجه دو گرفته باشم که “حتما رعایت قانون بکنم”

    آیا تاکسی گرفتن ورعایت قانون با حفظ عزت نفس گزینه بهتری نیود؟آیا محاسبات این چنینی (پول جریمه مساوی پول تاکسی )همون نحوه محاسبه خیلی ها که از نظر ما قانون رو در خیلی جاها رعایت نمیکنند نیست؟

    ” تند میرم به فلان جلسه شرکت برسم.میتونه به موقع رسیدنم بیشتر از صد هزار تومن جریمه باشه!”
    وو….

    دیگه نیاز به پی نوشت نداره که پس زمینه تمام نوشته های من برای “تو” خلوصه و خلوص.

    لطفا خاطر عزیزت مکدر نشه که “ای بابا چرا اینا یه حرف ساده و بیان احساس از این جور مسئله ای رو اینقد ریز بهش نگاه میکنن و…”

    از جایی که منم، چنان دیدم که گفتم.موید باشی و عزیزنفس.

  • سعید دمیرچی گفت:

    اون بنده خدا از نظر من تقصیری نداشته

    تقصیر از شماست !

    شاید مقصر معلم هایی هستند که آموزش درست یادشان می رود. معلم هایی که آن چیز که عرف است را یاد داده و می دهند.

    شاید در این ۳۰ سال که از زندگی ام گذشته به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد، معلمانی که فکر کردن، تامل کردن و اندیشیدن را به من آموخته اند.

    آقای شعبانعلی عزیز شاید اگر خوانندگان قدیمی این سایت هم جای ان افسر راهنمایی و رانندگی بودند همان کلمات را به کار می برند و از اینکه شخصی بخواهد (حتی خواهش کند) که جریمه اش کند تعجب کند.
    افسری که هر روز ده ها نفر قسم و ایه می آورند برای آنکه جریمه نشوند به او حق بدهید که تعجب کند.

    شاید اشتباه و تقصیر از شما باشد!
    آنقدر اصرار به کاری داشته اید که بر خلاف رویه هر روز جامعه است!

    در مطلبی که راجع به عزت نفس در روزنوشته های خود قرار داده اید و همچنین فایل صوتی که در تراست زون است عزت نفس را هر کس برای خود می سازد.

    اینکه شما می گوید برای ۲۰ هزار تومان گردن خود را جلوی افسر راهنمایی و رانندگی خم می کنید از نظر من مقصر شما هستید ! چرا که وی گناه شما را نادیده و گذشت کرده است.

    وقت های بسیاری را به تفکر می گذرانید

    چند دقیقه از وقت خود را به این موضوع اختصاص دهید که اگر جای آن افسر بودید با شرایط امروز جامعه ما چه می کردید؟

    (داخل پرانتز : مطالبتان را در مورد تصادفاتی که داشته اید و مردمی که برای ندادن خسارت یا هر چیز دیگر صدای خود را بالا برده و می برند را خوانده ام. )

    خارج از موضوع این بحث (۲بار ایمیل برای شما ارسال کردم که فکر می کنم به علت حجم بالای ایمیل های دریافتی و کارهایی که دارید هنوز وقت خواندن آن ها یا جواب دادن شان را پیدا نکرده اید. اگر وقت کردید جواب یکی از آن ۲ ایمیل را بدهید.
    یک سوال هم داشتم . شما کتاب نظریه های مدیریت و سازمان پیتر دراکر را خوانده اید؟ فکر می کنم بد نباشد برخی از مطالب این کتاب را در سایت متمم داشته باشید. دوست دارم اگر این کتاب را خوانده اید بیشتر راجع اش صحبت کنیم.

    موفق باشید

  • روزبه گفت:

    راستش رو بخوای رعایت قانون شهروندی، قابل احترام بودن قانون گذار و قانون وعظ شده همیشه دغدغه من بوده… مثلا وقتی نگاه میکنی که در تهران در خیلی از مناطق به تعداد کافی پارکینگ وجود نداره… و شما هم مجبور به پیاده شدن از ماشین برای انجام کاری هستید که خواسته یا ناخواسته درگیر اون شدید…حتما نفرات مجری قانون رو دیدید که در این مکانها مثل شکارچیان منتظر شکار متخلف هستند… اولین چیزی که به ذهن من میرسه اینه که قانون گذار و مجری قانون با ایجاد ساز و کار در جایی که درآمد (جریمه) کسب میکنه و عدم توجه به تهیه مکانی برای پارک خودروها و یا توسعه زیرساختهایی که جایگزین سفر شهری میشوند و یا حذف بروکراسی و پیچیدگیهایی که در امور به سفر درون شهری ما رو مجبور میکنند قصد در شریک شدن در درآمد من داره… درست در همین جاست که دیگه من اونرو به چشم پلیس نمیبینم… تازه در زمانیکه من ماشینم رو پارک کنم و برم و اون سر برسه…میتونه خودروی من رو با خودش ببره و این چیزیست که مردم معمولا از دزد انتظار دارند و نه پلیس…
    اساسا اکثر قوانین ما دچار مشکل هستند…مثلا شما بعنوان عابر پیاده اگر برای عبور از چراغ قرمز ضلع شمالی میدان فردوسی به چراغ راهنمایی و چراغ عابر توجه کنید بطور حتم ماشین یا ماشینهایی شما رو زیر میگیرند… پس منهای قانون غلط و درآمد محور، اجرای غلط قانونهای درست هم وجود داره… درکل نمیتونم دغدغه درونیم رو برای رعایت نظم در سیستمی نامنظم که قوانینی ضعیف، غلط و با ناکارامدی در آن قراره نظم ایجاد کنه… حل کنم.

  • احسان م گفت:

    من دوران سربازی ام افسر راهنمایی بودم و برخوردهای بد زیادی از مردم دیده‌ام

    مثلاً وقتی تخلفشان محرز است قسم میخورند که تخلف نکردند تا چند هزار تومان جریمه نشوند!
    افسر را قسم میدهند که جان زن و بچه‌ات ننویس!
    بعضیها اصلاً حس پشیمانی ندارند و تازه طلبکار هم هستند که چرا برای من میخواهی جریمه بنویسی و برای بقیه نمینویسی! (یعنی انتظار دارند همه متخلفین شهر جریمه شوند تا این اقا یا خانم راضی بشه که در مقابل تخلفش جریمه بشه)
    بعضیها هم فکر میکنند با بحث کردن و آویزان مامور شدن از خیر جریمه میگذره!
    خلاصه اینکه بعضی از ما مرتبط دم از بی‌قانونی و نبود عدالت میزنیم اما وقتی مچ مان را بعد از تخلف گرفتند با رفتارمان ثابت میکنیم که هیچ اهمیتی برای قانون و عدالت قائل نیستیم و ماکزیمم آنرا برای بقیه میخواهیم و نه خودمان!

    من اگر تو دوران و تو اون لباس کسی پیدا میشد که میگفت تخلف کردم جریمه بنویس، یا احتمال میدادم که طرف تازه از خارج اومده و اولین برخوردش با پلیس راهنمایی هست یا اینکه دوربین مخفیه!!!

  • javad گفت:

    محمدرضای عزیز نوشته را که می‎خواندم به اینجا که رسیدم” تصمیم گرفتم جریمه را پرداخت کنم و به او سر بزنم. هزینه تاکسی گرفتن و رفتن و برگشتن هم همان بیست هزار تومان می‌شد.” حس بدی به من دست داد.

    نمی‎دانم چرا ؟ ( فکر نمی‎کردم محمدرضا چنین کاری انجام دهد! یا نه خودم هم قبلا این کار را انجام داده‎ام و نیمه تاریک خودم را دیدم. نمی‎دانم)

    فقط همین را می‎دان که به کل مفهوم عزت نفس در این پست را نفهمیدم.

    • رها راد گفت:

      سلام.
      برداشت من از این پست :
      منم درلحظه اول که این پست را خوندم حس شما را داشتم ولی یه لحظه تمام پست هایی که تا الان خوندم وبرداشت های خودم از محمدرضای زیبا اندیش را کنارهم گذاشتم احساس کردم محمدرضا باگذاشتن این پست به جز تیتراصلی ،هدف دیگه ای هم داشتن.این قبیل پستا باعث میشه خیلی ازخواننده هایی که معمولا خاموش سرمیزنند کامنت بگذارندچون متوجه این تناقض ظاهری میشن واین خیلی خوبه .واما عزت نفس من فکرکردم اگرمحمدرضافکرمیکنه کارش غلط نیست قطعا دلیلای منطقی داره واگرفکرمیکنه شایددلایل منطقی برای این کارکمه با گفتن وعنوان کردنش به ما دوباره یادآوری میکنه که باید اشتباهات ونقطه ضعفامون را بپذیریم ولی نگذاریم غالب بشن.واین یکی ازتمرین هایی بود که در فایل های عزت نفس گفته شد و باید انجام بدیم.

      وممنون ازمحمدرضا که دست ازتلاش نمیکشه وهمونجورکه گفت درمسیررسیدن به عزت نفس با ما همراهه ومیدونم که گام هاش خیلی بزرگتروسریعترازامثال منه ولی جوری عنوان میکنه که ما فکرمیکنیم دراین مسیر،کنارماست.

      فرزانگان کهن
      سعی در آموزش مردم نداشتند …
      بلکه با مهربانی به آنها ندانستن را درس می دادند.
      وقتی مردم فکر میکنند پاسخ ها را میدانند، راهنمایی کردنشان سخت است.
      وقتی میدانند که نمیدانند، می توانند راهشان را بیابند…

    • جواد عزیز.
      در فلسفه قانون گذاری، دو مفهوم هست که با هم خیلی فرق داره:
      rules و regulations
      متاسفانه در فرهنگ ما تفاوت این دو برای مردم کمتر شرح داده شده.
      ببین. Rule یا قانون، یعنی چیزی که ذاتاً بده.
      مثل ورود ممنوع رفتن.
      تو اگر جریمه هم بدهی چیزی از اشتباهت کم نمی‌کند. مثل دیه که من برای کتک زدن یا کشتن کسی بدهم. مجازات شده‌ام اما از عمل زشتم چیزی کاسته نشده.

      مورد دوم Regulation یا کنترل و هدایت است که از جنس خط مشی گذاری است و نه خط قرمز.
      زوج و فرد و طرح ترافیک از جنس خط مشی گذاری است.
      نیروی انتظامی با هدف کاهش ترافیک و آلودگی هوا، هزینه حضور در مرکز شهر را بالا می برد تا طبق قانون طلایی عرضه و تقاضا، تقاضا برای حضور در مرکز شهر تعدیل شود.
      به همین دلیل است که خود نیروی انتظامی طرح ترافیک روزانه می‌فروشد.
      پس اصل کار جرم نیست. هدف کاهش تقاضا است. به عبارتی چیزی از جنس عوارض است برای جبران عارضه‌ای که به شهر تحمیل می‌کنی (ترافیک بیشتر) و نه جریمه (به جبران جرم!)

      من سه گزینه داشتم:
      خرید طرح روزانه (که به صورت آنلاین به قیمتی کمتر از ۲۰ هزار تومان فروخته می‌شود)
      پرداخت جریمه به نیروی انتظامی (۲۰ هزار تومان)
      پرداخت همین کرایه به تاکسی.

      من می‌توانستم به یک راننده تاکسی کمک کنم (با تاکسی گرفتن)
      یا به نیروی انتظامی. که من در این انتخاب، همواره ترجیح می‌دهم از یک نهاد حقوقی – اجتماعی حمایت کنم تا یک فرد حقیقی.
      تازه اکثر مردم خسیس هستند و برای اینکه کمتر به پلیس پول بدهند می‌روند طرح روزانه می‌خرند که ارزان‌تر بشود.
      اما من دوست داشتم به پلیس بیشتر کمک کنم و عوارض بیشتری بدهم.

      بر خلاف تو که فکر نمی‌کردی من چنین کاری انجام دهم،
      سالها مطالعه فلسفه قانون و زندگی در جوامع مدنی و توسعه یافته،
      به من یاد داده که این گزینه را انتخاب کنم.
      اگر گزینه دیگری را انتخاب می‌کردم باید به اخلاق حرفه‌ای من، به دانش و مطالعه من، و به صحت ادعاهای همیشگی من شک می‌کردی.

      در مورد عزت نفس هم ساعتها حرف زده‌ام و در تراست زون گفته‌ام. اینجا نمی‌شود تمام آن هزاران حرف را تکرار کرد. احتمالاً دوباره گوش بدهی مرور می‌شود.

      • حمیدرضا گفت:

        سلام محمد رضا
        به نظر من در جایی که قانون گذار فرصت استفاده از موارد استثنا را مجاز دانسته است برای ترویج بیشتر فرهنگ احترام به قانون من اگر به جای شما بودم خرید آنلاین طرح می کردم و با این کارم فرهنگ احترام به قانون را بیشتر ترویج می کردم چون شما الگوی من ۴۰ ساله و خیلی از جوانان تر از من هستید .
        البته نظر شما کاملا در خصوص عدم جرم نیز صحیح می باشد و پرداخت مبلغ طرح نیز خود نوعی جریمه قانونی است.

        • رسول ايرانشناس گفت:

          سلام و عرض ادب
          محمد رضاي عزيز ميدونم كه اينجا دل نوشته هات و سليقه خودت رو مي نويسي ، همچنين شرح تفاوت rules و regulations خيلي جالب بود ، اما من بيشتر با پاسخ حميدرضا جان موافقم و به نظرم ميرسه براي ترويج فرهنگ بخشش و پرداخت بيشتر و به موقع عوارض و جلوگيري از خسيس بودن موسسات خيريه بهتر هستن . يعني كمك غير مستقيم به نيازمندان واقعي رو ترجيح ميدم ، همچنين شخصا” به خاطر تجربه هاي بدي كه در بعضي از حوزه هاي نيروي انتظامي داشته ام ، در مركز شهر راننده تاكسي رو بيشتر استفاده مي كنم .

        • حمیدرضا جان.
          من از لغت الگو خیلی بدم میاد و اصلاً بهش اعتقاد ندارم.
          دنیای مدرن دنیای فکر کردن و اندیشیدن و آموختن مدل ذهنی است و نه رفتار.
          نمی‌دونم حرف های من رو که زیر صحبت با امیر تقوی در مورد استیو جابز به عنوان کامنت نوشته‌ام خوانده‌ای یا نه. ما نباید از رفتار تقلید کنیم یا حتی بهش فکر کنیم. باید مدل ذهنی رو ببینیم.
          مدلی که در اون نوشته راجع بهش حرف زده شده، حقیر کردن خودمون و سر کج کردن و آه و ناله کردن برای ذخیره کردن ۲۰ تومان پوله. من با انگشت دارم ماه رو نشون می‌دم و همه با دقت دارند راجع به اینکه ناخن من بلنده و کوتاه نشده حرف می‌زنن! این داستان اصلاً راجع به پلیس و جریمه و زوج و فرد نبود…

          نکته بعد. کاش کمی هم به آدمها اجازه بدیم در حریم شخصیشون تصمیم بگیرن. یعنی من اگر خودم تنهایی توی ماشینم می‌خوام یک تصمیم بگیرم و منطق خودم رو دارم و دانش خودم رو دارم و نگرش خودم رو دارم، باید فکر این باشم که کی، کجا الگو می‌شه؟
          مگر اینکه به من بگید اگر شخصی بود اینجا نباید می‌نوشتی.
          به نظر شما چه کسی ظالم به مردمه؟
          کسی که با آشکار کردن زندگی شخصیش،‌ تلاش می‌کنه فضایی برای فکر کردن و مصداق یافتن از مفاهیم رفتاری و مدلهای شخصیتی بسازه؟
          یا کسانی که با نقدهای بنی‌اسراییلی جزییات، من رو ترغیب می‌کنند که دیگه وارد جزيیات تا این حد نشوم؟

          از طرفی در خصوص الگو نکته‌ی دیگری رو هم می‌خوام بگم. اگر کسی از تمام داستانی که من گفتم همه چیز رو رها کنه و هیچ چیزی رو نیاموزه و فقط یک حاشیه کم اهمیت رو ببینه، این آدم به احتمال زیاد دیر یا زود وارد مسیر فساد اخلاقی و رفتاری میشه. چون الگو قرار دادن کورکورانه،‌ از زندگی کورکورانه بدون الگو خطرناک تر و هراس آلوده تره.
          نکته آخر اینکه. من رو الگوی خودتون قرار ندهید که وقتی پس فردا شنیدید که چه سابقه‌ی سیاه شرم‌آوری دارم،‌ شرمنده شوید. حرف های من رو بخونید و کنار حرف دیگران بگذارید و خودتون انتخاب کنید. شاید در لا به لای حرف‌های من چیز جدیدی یافته شود و شاید نه.
          یادگیری از انسانها، مثل جستجوی جواهر در کثافت و لجن است. هر چیزی را از کسی می‌بینید و می‌شنوید آن را بردارید و با دستمال اندیشه و فکر، صیقل دهید و تمیز کنید و سپس ببینید که سنگ به دستتان آمده یا جواهر.
          الگوبرداری بدون اندیشیدن از هر مخلوقی، خیانت به خالقی است که عقل را در جان ما به ودیعه نهاده است.

          • حمیدرضا گفت:

            سلام محمدرضا جان
            منظور من از تقلید در حقیقت همون الگو برداری از مدل ذهنی هستش . راستش الان بعد از چند روز اگه بخوام الان دوباره اون مطلب شما رو نقد کنم باید بگم که دو موضوع مختلف را باید در لابلای حرف های شما از هم تفکیک کنم .
            ۱ – موضوع عزت نفس که بنده به شاگردی شما افتخار می کنم و فایل صوتی مسیر اصلی (عزت نفس) شما که زحمت کشیده بودید و تجربیات چند ساله خودتونو در اختیار من و همه مردم قرار داده بودید بسیار ارزشمند بود و در مورد اون هیچ شکی ندارم کسی که داره به پلیس التماس می کنه داره از کیسه عزت نفسش خرج می کنه و من خودم تا حالا هیچ وقت اینکارو نکردم و در کمال خونسردی اعمال قانون شدن را پذیرفتم و به کسی هم التماس نکردم .
            ۲ – موضوع حاشیه ای که پر رنگ تر از متن شد و به نظر من پر رنگ تر هم بود فرهنگ سازی احترام به قانون بود . شما در دشواری انتخاب به من یاد دادید که برای اینکه انتخاب ها راحت تر باشه برای خودم قانون بذارم و به این ترتیب شما احتمالا برای برای خودتون قانون گذاشتین که به جای احترام به قانون اعمال قانون بشید و در صورتی که این روند در جامعه فراگیر بشه ما معضلات و مشکلات زیادی پیدا می کنیم چون به هر حال ترویج فرهنگ احترام به قانون کمک بیشتری به ما می کنه.

      • مجید گفت:

        یعنی ترجیح دادید بخشی از هزینه های گشت ارشاد رو تامین کنید تا به یه راننده تاکسی پول بدین؟

      • javad گفت:

        اون حس بد ناشی از ندانسته‎های من بوده. ممنونم که توضیح دادی.

      • میترا گفت:

        سلام محمدرضا
        یه سوال برای من پیش آمده! وقتی تاکسی میگیری داری به راننده تاکسی کمک میکنی یا راننده تاکسی به شما کمک میکنه؟ یا هیچکدام، رابطه برابری دارند؟
        میدونی وقتی اینها را خواندم چه حسی بهم دست داد؟ “قانون دو دسته است . . .”، “سالها مطالعه فلسفه قانون . . .”. حالم بد شد. احساس کردم داری توجیه میکنی. وقتی من به نوعی کاربر قانون هستم واقعاً فرق نمیکنه چقدر در موردش مطالعه دارم و میدونم. همه در برابر قانون یکسان هستن. فکر میکنید چه اتفاقی بیفته اگر تعداد قابل توجهی از مردم این رفتار را پیش بگیرن؟ ترافیک بیشتر میشه. بیشتر از اون چیزی که براش برنامه ریزی کردن چون آن آدمها بدون هماهنگی قبلی اومدن تو طرح و تازه همه نزدیک مقر پلیس پارک کردن تا جریمه بشن. شاید در عمل هیچوقت این اتفاق نیفته اما وقتی یک نفر اینطوری تصمیم میگیرد یکی از آن دروازه هایی که جلوی وقوع این اتفاق را میگیرد برداشته میشود.
        محمدرضا! نمیدونم شاید دوست نداشتی همچین نظری را بشنوی . . . خوب کی دوست داره؟ منم نمیخواهم، خصوصاً اینکه میدونم اگر بخواهی میتونی ادامه بدهی به بحث کردنت

        • میترای عزیز.
          من و تو کاربر قانون هستیم.
          قانون بر اساس مکانیزم تشویق و تنبیه تعریف میشه.
          اگر همه این کار رو کردند، نیروی انتظامی باید میزان جریمه رو افزایش بده.
          نمی‌خوام اینقدر رادیکال بگم. اما تو مجبورم میکنی که بگم:

          وظیفه اخلاق، افزایش شعور در انسانهاست
          اما وظیفه قانون، مدیریت انسانهای بی‌شعوره.

          اگر همه همین فکر رو کنند و به مرکز شهر بروند و جریمه بدهند، خوب نیروی انتظامی باید مقدار جریمه رو بالا ببره. تا دوباره تعادل برقرار بشه.
          یا اینکه فاصله قیمت طرح روزانه و جریمه رو افزایش بده.
          نه اینکه تو بیای اینجا بخوای من رو نصیحت کنی به قانون.

          بگذار رادیکال‌تر حرف بزنم شاید حرفم شفاف شه:
          این حق انسانی منه که از قانونی که دولتم می‌گذاره تخطی کنم و جریمه‌اش رو پرداخت کنم!!!
          دولت اگر می‌بینه تعداد خاطی‌ها زیاده باید مکانیزم تنبیهی رو اصلاح کنه. همین!
          میگن بهترین سیستم جریمه سیستمی است که درآمد نظامی که اون را مستقر کرده،‌ از اون جریمه به تدریج کاهش پیدا کنه. اگر سیستمی وجود داره و درامد جریمه‌ای داره و درآمد کم نمیشه، مکانیزم غلطه!

          من سالهاست به این حماقت می‌خندم که میان در تلویزیون به ما التماس می‌کنند که هرگز نشه فراموش، لامپ اضافی خاموش!

          چرا باید با نصیحت مردم رو درست کنیم؟ چرا از مکانیزهای درست استفاده نمی‌کنیم؟ جز اینکه وضع امروز کشور، حاصل اندیشیدن کسانی مثل تو است که هنوز فکر می‌کنی یک «انسان با اخلاق» قراره قانون رو اجرا کنه؟
          من می‌گم برق رو اونقدر گرون کنیم که دیگه مجبور به التماس نشیم. نه گرون الکی. قیمت تمام شده به علاوه کمی سود.
          اونوقت هر کس برق رو مصرف کرد،‌ داره به مردم و جامعه کمک می‌کنه. هزینه مصرفی رو می‌ده،‌سودش رو هم می‌ده و GDP رو افزایش می‌ده.
          قیمت‌گذاری نادرست باعث می‌شه ما هم قانون وضع کنیم و هم مثل تو،‌ داخل وبلاگ این و اون، به نق زدن بیفتیم که چرا رعایت نمی‌شه!
          ضمن اینکه کاش قلب متن من که عزت نفس بود، تو رو اونقدر هیجان زده می‌کرد که جزییات این قصه رو فراموش می‌کردی. چه کنیم که ما جامعه حاشیه نشینی هستیم و کمتر در اصل موضوع زندگی می‌کنیم…

          پی نوشت: من نه با نظر موافق خوشحال می‌شم نه با نظر مخالف ناراحت.
          اما اندیشه‌ی سطحی در تحلیل‌ها ناراحتم می‌کنه و اندیشه‌ی عمیق خوشحالم.
          خواه موافق من باشه یا مخالفم.
          هر وقت خواستی ببینی که آیا یک نظر من رو خوشحال کرده یا نه (چون گفتی شاید نمی‌خواستی این نظر رو بشنوی) فکر کن که چقدر عمق علمی داره حرفت و چقدر تکرار شنیده‌های دبستان و دبیرستانته.
          اینطوری موضع من رو بهتر می‌فهمی دوست من…

          • پسرک خامه فروش گفت:

            میبینم که سوار تراکتور شدی دوباره محمدرضا! 😉

          • میترا گفت:

            محمدرضا یه بار دیگه برگرد متن بالا رو بخون، چیزی که خودت نوشتی، ببین چند بار منو به سطحی نگری و چیزهای شبیه این متهم کردی. خوب برداشت من از عکس العملت اینه که حرف من تو رو شدیداً ناراحت کرده، که انتظارشم داشتم. من خیلی وقتها میام اینجا چیزهایی میخونم که خوشم میاد، لایک میکنم گاهی نظرمو در تأیید مطلب مینویسم. گاهی هم میام چیزی میبینم که میگم برای چی اصلاً مطرح شده؟ اما نظرمو نمیگم چون دیدم با آدمهایی که نظر مخالف باهات داشتن گاهی خیلی تند برخورد کردی که جاش نبوده، الان من یکی از اون آدمها هستم. شما خوب صحبت میکنی، استاد مذاکره هستی، استاد منم هستی. فکر میکنم سایقه آدمها رو در نظر نمیگیری و به مخاطبت نگاه نمیکنی، حداقل الان وضعیت اینجوریه. و اما در مورد نصیحت! اینجا محلی است برای روزنوشته هات، خیلی شخصیه و جای نظر دادن هم اکثر اوقات نداره. من خیلی هنر کنم خودم درست زندگی کنم، نصیحت آخرین چیزی است که وقتی دارم با کسی حرف میزنم بهش فکر میکنم، همینطور نق و نوق کردن پای پستها تو وبلاگها، میتونی برگردی و نگاه کنی.
            من هیچ اشاره ای به با اخلاق بودن یا الگو بودنت نکردم، راست میگی این چیزها برای ذهنهای سطحی نگره.
            منو به حاشیه نشینی متهم کردی. ارتباط اینکه جلوی پلیس سر خم نکردی و خودت خودتو معرفی کردی با عزت نفس ضعیفه. مسأله بزرگتری که من میبینم نحوه تصمیم گیری شماست و توجیهی که براش میاری. کجای پست اولت به ناکارآمدی قانون اشاره کردی؟ مثل تک و توک بعضی پستهایی که میخونم میخواستم رد شوم بروم. اما کامنتی که ازت خوندم چیزی نیست که در برابرش سکوت کنم.
            اگه دغدغه ات تغییر وضع قانونه و ناکارآمدی آن- که هست – مثل چیزی که تو پستت در مورد فیلترینگ نوشتی، به همون اشاره کن. چرا آدرس اشتباه میدی برادر من؟

          • احسان م گفت:

            آقای محمدرضا شعبانعلی، به نکته خیلی خوبی اشاره کردی :
            “دولت اگر می‌بینه تعداد خاطی‌ها زیاده باید مکانیزم تنبیهی رو اصلاح کنه. همین!
            میگن بهترین سیستم جریمه سیستمی است که درآمد نظامی که اون را مستقر کرده،‌ از اون جریمه به تدریج کاهش پیدا کنه. اگر سیستمی وجود داره و درامد جریمه‌ای داره و درآمد کم نمیشه، مکانیزم غلطه!”

            آیا افزایش جریمه باعث تغییر رفتار فرد متخلف میشه؟ چرا جریمه رفتار فرد متخلف را تغییر نمیده؟
            آیا باید جریمه نقدی حذف بشه و جریمه‌های دیگری مثل توقیف خودرو یا ثبت تخلف در سوابق راننده (سوء سابقه برای او شدن) اجرا بشه؟
            آیا هرجایی پلیس حق داره جریمه کنه وقتی مردم چاره دیگه‌ایی ندارند! (مثلاً مراکز خریدی که در طول یک خیابان وجود داره و پارکینگی در آن منطقه وجود نداره آیا زدن تابلوی توقف ممنوع و جریمه کردن کار درستیه؟)
            چرا با این همه انیمیشن و برنامه‌هایی که درباره تصادفات در تلویزیون هست (و تابستانها هر شب پخش میشه) هنوز سالانه ۱۸٫۰۰۰ کشته در تصادفات داریم و چندین برابر این عدد معلول و مجروح!
            چرا احترام به قانونی که باعث حفظ جان ما و دیگران میشه برای یک عده از رانندهها فشار داره و زیر بارش نمیرند؟
            اون راننده‌ایی که تا پلیس را میبینه کمربندش را کنار صندلیش نگه میداره که مثلاً قانون را رعایت کردم و بعد از دور شدن از پلیس، کمربند را رها میکنه کی را داره گول میزنه؟

          • علیرضا داداشی گفت:

            سلام بزرگوار
            این یادداشت چیزی را درباره ی من توضیح نمی دهد.
            با خواندن بسیاری ازکامنتهای این پست دلم برای شما خیلی سوخت.قبلا جایی گفته بودید به نتیجه رسیده اید وقتی تیتر مستقیم می زنید، مخاطب راحت تر ارتباط برقرارمی کند.تیتر به این مستقیمی زده اید درباره ی ” عزت نفس” ، این کامنتهای پلیس بد ،پلیس خوب وحتی گشت ارشاد و … از کجا آمده؟ کاملا مشخص است توضیح اول پست درباره ی پلیس را چرا نوشته اید.
            صبور باشید.

      • احمد گفت:

        سلام استاد عزیز .
        اعتراف می کنم که زود قضاوت کردم ! ببخش .
        و اما عزت نفس . همیشه وقتی در مقام ارباب رجوع قرار می گیرم ، احساس می کنم که اونی که جلوم نشسته لابد به بردگی آوردنش که چنین با منت و حق به جانب داره برات کاری رو انجام می ده .
        هفته پیش در یک شعبه قضایی شاهد بودم که کارمندی مراجعین اش رو با لحن بدی از اتاقش بیرون کرد و تازه تهدید کرد که اگر برگردید ، میذارم میرم !!!!
        با خودم گفتم ، خب حق داره ! آخه بهش یاد ندادند که باید برای این مردم کار کنه و مزدش رو بگیره ؛به او گفته اند که برای خدا کار کند ! و گمان کرده اند که با این باور ، استانداردها را تازه ارتقا هم داده اند . نتیجه رو داریم بعد سی و اندی سال می بینیم .

        • محسن رضایی گفت:

          عرض ادب.ممنون از پاسختون که ذهنمو شفاف کرد.چون منم یه کامنت گذاشتم که فکنم تو کوههای بینابین تو راهه!!که اشاره ای به همین بحث کردم و مناسب دیدم همین جا نظرمو بگم.

          یه قاعده هست میگه کاری رو بکن که بتونی به کسی بگی بکن و کاری رو نکن که بتونی به کسی بگی نکن.
          امام علی هم یه حرفی دارن که : کسی رو امرو نهی نکردم مگر اینکه قبل و بعدش خودم در انجامش پیشتاز بودم(نقل به مضمون)

          قاعده امر مطلق کانت هم همینه.
          منظورم اینه این مهمه که ادمی نگرشی که داره بتونه اونو قابل تعمیم کنه و این قابل تعمیم بودن میتونه دلیلی باشه بر خوب یا بد بودن اون نحوه نگرش(با فعل کار ندارم که گاهی میتونه خطا باشه بر اساس بی حوصلگی و خستگی و…که طبیعی هست.اگرچه خود ادمی میدونه عملش خلاف نظرشه)
          و این همون اشاره ای بود که کرده بودی افراددرکشورهای توسعه یافته راجع به عبور از قانون در مقایسه با افراد درکشورهای دیگه،چه نظری دارن.یعنی اگه قرار باشه هرکی کاری داره عبور کنه از قدغن ها یا کنترلها(فرق نداره در این جمله) خب دیگه عملا نمیشه بند کرد… سنگ را… روی سنگ!
          نکته بعدی اینکه اگه بخوایم در اجرای قانون به فلسفه قانون و …فکر کنیم (تا به اجرای قانون) خب می شه اینجوری هم نگاه کرد که قاعده فرمان پلیس مقدم بر چراغ قرمز رو هم دید.بهرحال همون قانون به همین پلیسهای محترم هم حق و اختیار داره تاطبق نظرشون عمل کنند.
          ضمن اینکه اینو هم بگم که بقول نادر ابراهیمی هلو رو با هسته اش می خرن آقا!کسی هسته نمیخره کسیم هلوی بدون هسته نمیخره.(شناختن شما توسط ایشون و جدا نبودن شخصیت شما از رفتار شما.ودونستن اینکه این رفتار به احتمال خیلی قوی یک استثناست)
          منظورم اینه که آدم شریفی مثل شما که نظر و برخورد خاصی داشته چه ایرادی داره با یک برخورد خاص پلیس مواجه بشه.

  • علیرضا داداشی گفت:

    سلام.
    پدری که بچه اش کنار دستش نشسته و موقع دیدن پلیس می گوید زود کمربندت را ببند، پلیس دارد می بیند.
    پدری که بی خودی در اداره مشغول اضافه کاری است.
    پدری که به همشهریانش جلوی فرزندش توهین می کند.
    بداند که :
    ” پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
    ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم”
    روزگار عزتت مستدام.

    • پسرک خامه فروش گفت:

      درووود بر همه ی دوستان مهربون
      ارادتمندم آقای داداشی.. کبوترهای خونه محمدرضا پیغام از “دل ” شما آوردند.. اینکه توو «ذهنتون» هم سهم زیادی رو برای من همیشه درنظر دارید، لطف بی دریغ شماست.
      بعضی اوقات اتفاقاتی توو دنیای هرکسی پیش میاد که ممکنه باعث بیدار شدن شاخک های حساسیتش نسبت به محیط پیرامونش و اتفاقاش باشه.. و اینجور اوقات اون لذتی که از سکوت، و مشاهده بیشتر و بیشتر نصیبت میشه خارق العاده ست…
      اما چشم برادر بزرگ من… سعی میکنم از شدت “خاموشیم ” بکاهم. (یه لحضه یاد توصیه های “بابا برقی ” افتادم!! 😀 )
      راسی! “سیمین – الف ” سلااااااااام! 😉

      پ.ن : پیغام شمارو دیروز خوندم آقای داداشی.اما متاسفانه نشد که همون دیروز عرض ادب کنم.

      • شهرزاد گفت:

        ای وای… چرا اینجوری شد… اومدم امتیاز مثبت بزنم منفی زده شد!! با موبایل امتیازدادن خیلی خطرناکه … ؛)
        سلااااام. خیلی خوشحال شدم اسمتو و کامنتت رو دیدم پسرک خامه فروش عزیز. خوشحالم که خوبی و هستی.
        رای منفی هم شرمنده اشتباهی از طرف من بود… به رای های مثبتت یکی از طرف من اضافه کن. 🙂

        • سیمین-الف گفت:

          سلام خوش اومدی پسرک خامه فروش.
          سلام شهرزاد جون داشتم فکر می کردم که به چه علتی یه نفر می تونه به این کامنت منفی بده. به خاطر همین دوباره اونو خوندم. چیزی در نیافتم. بعد با خودم گفتم حتما دستش خورده است و دوست داشتم هر شخصی است بیاید و بگوید که اشتباها دستش خورده است.
          ممنونم از این احساس مسولیتی که داری.
          چه حس خوبیه این احساس مسول بودن.

        • آزاده م گفت:

          راستی پسرک خامه فروش یکی از مثبت هات من بودم.:) سلام من هم خوشحالم که همراه ما بودید و هستید در این خونه..

        • پسرک خامه فروش گفت:

          اراددددت…
          خوشحالم که همتون سالم و سلامتید.
          بچه ها! من احساس میکنم صاحبخونه از بعضی صحبت ها دلگیر شده ها… شما نظرتون چیه؟ من اصن دوس ندارم « وسواس نوشتن» شامل حرفای دلی ایشون بشه… 🙁

          • شهرزاد گفت:

            پسرك خامه فروش خوب خونه ي ما… حيف نبود نباشيي آخه …:)
            همينطوره دوست عزيز … من هم همين حس رو دارم.
            نميدونم چرا از وقتي اين نوشته اومد بالا، يه حس عجيب و نه چندان خوبي داشتم!
            نه بخاطر اون دلايلي كه دوستان (به قول ضياء جان: ” با نگاه والدانه”) داشتند. نه اصلا …
            به اين خاطر كه نميدونم چرا احساس مي كردم اينبار، كلمات و جمله ها براي رسوندن پيام هميشه ارزشمند صاحبخونه ي خوبمون انگار باهاش ياري نمي كردن…! …نميدونم چه جوري اون چيزي كه توي ذهنمه و حسش كردم رو بيان كنم… (شايد هم من اشتباه ميكنم)
            و براي همين بود كه مي خواستم بهش بگم با اينكه نميتونم اينبار مثل هميشه بفهممت، ولي شك ندارم كه وراي اون كلمات و جملاتت چيز ارزشمندي نهفته كه ميخواي به دست ما برسونيش… و من سعي مي كنم بدون اينكه بخوام مسائل ظاهري داستان رو براي خودم تحليل كنم و دچار قضاوت اشتباهي بشم، اون پيام رو از دستهاي مهربونت بگيرمش…
            و چقدر “فاطمه خ” حرف قشنگي زد:
            “…به خودمون اجازه می دیم با شنیدن یه برش از زندگی یه آدم کل زندگیش رو قضاوت کنیم.” خيلي عالي بود. ازت ممنونم فاطمه جان.
            كامنت هاي منتقد رو كه ميخوندم خيلي به فكر فرو رفتم. و به اين فكر كردم كه كاش “مخاطبان خاموش”! ( كه به اين واژه، حساسيت پيدا كردم!) فقط براي انتقاد يا پست هاي اينچنيني”روشن”! نمي شدن و اين همه خوبي هايي كه وجود داره رو هم تقدير و قدرداني مي كردن.
            و يادم افتاد به مدرسه كه وقتي بچه بودم و توي كلاس مبصر بودم روي تخته سياه دو تا ستون ميكشيدم و مي نوشتم: “ازخوب”… “از بد”. و يه عده توي اين ستون و يه عده توي اون ستون قرار ميگرفتن! اما بعدها كه بزرگ شدم فهميدم كه اين تقسيم بندي حتي توي ذهنمون هم اشتباه و خطرناكه. خوب و بدها فقط توي ذهن ماست كه شكل ميگيره و ممكنه براي هر كس متفاوت باشه.
            و هيچوقت يادمون نره كه ما همه در مواجهه با موارد مختلف روش ها و انتخاب هاي مختلفي داريم و بايد به روشها و انتخابهاي همديگه احترام بذاريم، حتي اگه موردپسند شخص ما نباشه.
            و يك چيز جالب اينه كه همين ماهايي كه چه اينجا در خونه ي مجازيمون چه بيرون توي خونه هاي حقيقيمون ديگران رو مرتب قضاوت مي كنيم و از بعضي كارهاي ديگران كه به نظر ما “بد” مياد انتقاد مي كنيم، اگه يه كم بريم عقب تر و از فاصله ي دورتري به خودمون نگاه كنيم يه عالمه چيز پيدا ميكنيم كه بايد درموردشون خوب فكر كنيم و در موردشون تجديدنظر كنيم!
            پائولوكوئيلو چقدر قشنگ گفته :
            “انسان ها به شیوه ی هندیان بر سطح زمین راه می روند.
            با یک سبد در جلو ویک سبد در پشت.
            در سبد جلو، صفات نیک خود را می گذاریم.
            در سبد پشتی، عیبهای خود را نگه می داریم.
            به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود، چشمان خود را برصفات نیک خود می دوزیم وفشارها را درسینه مان حبس می کنیم.
            در همین زمان بیرحمانه، در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت میکند، تمامی عیوب او را می بینیم.
            بدین گونه است که در باره ی خود بهتر از او داوری می کنیم،
            بی آنکه بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما با همین شیوه می اندیشد.”

            • آزاده م گفت:

              شهرزاد جان صبح بخیر
              بعد از اینکه نظرم رو نوشتم و ارسال کردم کامنت همیشه زیبای تو تایید شد که الان خوندمش. عالی بود. همه حرفهای من رو خیلی بهتر و کاملتر بیان کردی دوست خوبم.
              روز خوبی داشته باشید هم قبیله ای های دوست داشتنی:)

              • شهرزاد گفت:

                قربونت برم آزاده ي من… خيلي برام جالب بود.
                چقدر خوبه كه اينقدر فكرهامون به هم نزديكه…. و ممنون كه برام نوشتي.
                اتفاقا كامنتت خيلي هم زيبا بود و خيلي به دلم نشست.
                راستي سيمين عزيزم … ازت بازم ممنونم دوست نازنين و فرهيخته ي من.:)
                از همه ي هم قبيله اي هاي دوست داشتني هم ممنون كه هستن …:)
                و مهمتر از همه از رئيس قبيله، صاحبخونه و ناخداي اين كشتي كه هرچقدر هم توي امواج و طوفانها و ناملايمات بيفته بازم اونقدر آرامش و اطمينان داري كه نخواي اين كشتي رو ترك كني و ميدوني كه ناخداي خوبش ستاره قطبي رو هدف گرفته و داره راهش رو درست ميره …:)
                ( راستي حالا من چيكاره م كه دارم اينقدر از همه تشكر ميكنم..! 😉 )

            • مریم .ر گفت:

              سلام دوستان عزیزم. راستش من گاهی این حس بهم دست میده که خیلی از اشخاصی که میان به این خونه و مطالب محمدرضا رو میخونن بیشتر از آموختن این دغدغه رو دارن که لابلای نوشته ها نکته ای منفی رو ببینن و به اصطلاح مچ بگیرن. این مساله رو خیلی جاها دیدم و مخصوصا در مورد آدمهای موفق خیلی بیشتره.
              و به خاطر همینه که من به قول پسرک خامه فروش سوار تراکتور و بولدوزر شدن محمدرضا رو خیلی دوس دارم. فک کنم از بدجنسیم باشه البته 🙂
              راستی پسرک خامه فروش عزیز خوشحالم که بازم در جمع ما هستی .

          • آزاده م گفت:

            “بر این باور هستم که اگر کسی کمتر از ۴۰ یا ۵۰ نوشته از من خوانده باشد،‌ هنوز «دوست» نیست و «مخاطب» است.”
            من هم با خوندن کامنتهای اینجا به این باور رسیدم پسرک خامه فروش عزیز.
            این پست باعث شد مخاطب های خاموش عزیز روشن بشن که این خوبه ولی به نظرم یکم زود قضاوت کردن استاد رو. بعضی نوشته های استاد رو در عین سادگی مطلب(حتی در حد خاطره) باید چندبار خوند تا کاملا متوجه حرف استاد شد. حداقل در مورد خودم که اینطوره.
            ناراحت نباش. من فکر میکنم که استاد دلگیر نشدن چون (من نه با نظر موافق خوشحال می‌شم نه با نظر مخالف ناراحت. اما اندیشه‌ی سطحی در تحلیل‌ها ناراحتم می‌کنه و اندیشه‌ی عمیق خوشحالم.
            خواه موافق من باشه یا مخالفم.)
            ولی یه مدت از خاطره ها و فایل های صوتی دلی محروممون میکنن.:(

            • پسرک خامه فروش گفت:

              سلام آزاده
              نظر من اینه که استاد دلگیر شدن از این اندیشه سطحیه من نوعی. دلگیر شدن که مثال میزنند که “فقط دارید ناخن بلند منو میبینید و ازون ایراد میگیرید.اما به «ماه» که انگشت من داره اونو نشون میده هیچ نگاهی نمیکنید! ” 🙁
              میگم محمدرضا! تراکتور گاهی اوقات کمه! باید از « بلدوزر » بهره جست!! 😉

      • علیرضا داداشی گفت:

        بعد ازاین هر سلام تو یعنی
        اتفاقی قشنگ و طلایی
        اتفاقی که معنایش این است:
        باز هم این طرف ها می آیی
        —–
        عرفان نظر آهاری

  • فاطمه گفت:

    آفرین به این حس مسولیت پذیری ,کاش همه ی ما این حس رو در خودمون تقویت کنیم .

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser