دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

رانندگی: آیینه فرهنگ

پیش نوشت ۱: دیشب باید یک مسیر نسبتاً طولانی، در تهران رانندگی می‌کردم. مسیر رانندگی من، ترکیبی از خیابان‌های تنگ و باریک و اتوبان‌های عریض و پرترافیک بود. فرصت مناسبی بود که به الگوهای رانندگی نگاه کنم. با وجودی که مشاهدات من برای شما تازگی ندارد، اما خیلی دلم می‌خواست آنها را اینجا بنویسم.

پیش نوشت ۲: فکر می‌کنم شیوه رانندگی ما، در مقیاس میکرو و ماکرو اطلاعات بسیار ارزشمندی به ما می‌دهد. مقیاس میکرو به این معنا که به نظرم برای ازدواج با یک نفر، یک ساعت نشستن در کنار او و مشاهده رانندگی او در شهر، بسیار بیشتر از ده‌ها ساعت مشاوره و انواع آزمون‌های روانشناسی و شخصیت شناسی از MBTI تا MMPI ارزش دارد. من زمانی برای استخدام افراد در مجموعه خودمان، در مرحله نهایی (که مثلاً سه یا چهار نفر باقی ماننده بودند) بعد از اینکه جلسه‌ای در دفتر برگزار می‌شد، پیشنهاد می‌کردم که سری به فروشگاه‌های مختلف بزنیم و بازار را از نزدیک ببینیم و همیشه فضایی ایجاد می‌کردم که کاندیدای جدید، با ماشین خودش تا مقصد رانندگی کند و ما را به آنجا برساند.

تقریباً و تحقیقاً‌ به این نتیجه رسیده‌ام که کسی نمی‌تواند یک ساعت در خیابان‌های شلوغ شهر رانندگی کند و ویژگی‌های شخصیتی خود را پنهان کند. حتی اگر مستقیماً بداند که در معرض سنجش و نظارت قرار دارد!

پیش نوشت ۳: مطالبی که در اینجا می‌نویسم، صرفاً چند نمونه هستند و فکر می‌کنم می‌توان این فهرست را بسیارکامل‌تر کرد. اینها را هم، نه بر اساس اهمیت، بلکه بر اساس ترتیبی که به ذهن آشفته‌ی من می‌رسد، فهرست کرده‌ام. قاعدتاً با چنین مطلبی می‌توان به دو شکل برخورد کرد: یکی اینکه بخوانیم و متاسف شویم، دیگر آنکه امروز یا هر روزی که پشت فرمان ماشین نشستیم و خواستیم رانندگی کنیم، بر روی عادتهای رانندگی خود متمرکز شویم و ببینیم که ما چه عادتهایی را در رانندگی رعایت می‌کنیم و هر یک از این عادتها ریشه در چه فرهنگ و باوری دارند.

اصل مطلب: در اینجا، بخشی از این فهرست ناتمام را خدمت شما ارائه می‌کنم.

سطح درک و هوش من بیشتر از دیگران است: در حال رانندگی در خط دوم اتوبان هستم و ترافیک زیاد است. احساس می‌کنم خط سوم کمی روان‌تر است. بلافاصله با هزار بدبختی، سر این خر آهنین را کج می‌کنم و بعد از شنیدن انواع بوق‌ها و ایجاد مانع در مسیر ماشین بغلی و بروز احتمال تصادف با پیتزا موتوری که با سرعت از بین خط دوم و سوم در حال حرکت است، به خط سوم می‌روم.

فکر می‌کنم فقط به عقل من رسیده و من این شعور را داشته‌ام که خط سوم بهتر از خط دوم است. غافل از اینکه بقیه هم، به همین مسئله توجه داشته‌اند و همین کار را انجام داده‌اند و به خط سوم آمده اند و الان خط دوم خلوت‌تر است!

حالا دوباره بازی آغاز می‌شود و فکر می‌کنم که فقط شعور من است که به این مسئله می‌رسد که می‌توان به خط دوم بازگشت و سریع‌تر به مقصد رسید. اما دیگران هم به همین نتیجه رسیده‌اند.

نتیجه هم همین عکس‌هایی است که از بالا از خیابان‌‌ها و اتوبان‌های ما در ساعات پر ترافیک منتشر می‌شود. همه در حال حرکت از خط دو به سه و از سه به دو هستیم و در هم گره خورده‌ایم!

این عادت را در فرهنگ اقتصادی و اجتماعی هم می‌شود دید. از پرداخت مالیات دولت فرار کرده و خوشحال است. راهی برای یک دزدی کوچک پیدا کرده و خوشحال است. یاد گرفته که یواشکی مدرک بخرد و دکتر یا مهندس بشود و خوشحال است. تز ارشد یا تحقیق دکترایش را خریده و از زیرکی خود در صرفه‌جویی در وقت خوشحال است.

فراموش می‌کند که او تیزهوش‌ترین فرد این جامعه نیست و همه دارند به همین میان‌برها فکر می‌کنند. او تقلب می‌کند و مهندس می‌شود و وقتی تصادف کرد، زیر دست کسی که تقلب کرده و درس خوانده جراحی می‌شود و در نهایت هم، در یک زلزله معمولی، زیر آوار خانه‌‌ای که مجوزش با تقلب صادر شده فوت می‌کند و باید کسی با تقلب، برایش قبری در یک جای خوش آب و هوا و نسبتاً آباد بخرد!

همیشه باورم بر این بوده که یکی از دلایل از بین رفتن اخلاق در هر جامعه‌ای، این است که من فکر می‌کنم که خیلی زیرک‌تر از متوسط جامعه هستم و فراموش می‌کنم که آن چیزی که به عنوان یک راهکار یا راه میان‌بر برای کوتاه کردن مسیر به ذهن من رسیده، به ذهن خیلی افراد دیگر هم خواهد رسید و در نهایت، از یک وضعیت پیچیده‌ی امروزی، به یک وضعیت پیچیده‌ی جدید تغییر مکان خواهیم داد. درست مثل جابجایی از خط دوم به خط سوم و تجربه‌ی ترافیک قدیمی در لاین جدید!

استفاده از ابزارهای نامربوط برای تخلیه عقده‌های اجتماعی: جامعه‌ی ما – به هر دلیلی که در اینجا جای بحثش نیست – یک جامعه بسیار جنسیت زده است. بخش عمده‌ای از ذهن و زبان ما، به بحث‌های جنس مخالف اختصاص یافته است. حتی وقتی می‌خواهیم از خاطرات شرکت خود برای دیگری نقل کنیم، می‌گوییم: “یه دختره هست تو شرکت ما…”  یا “یه پسره هست تو شرکتمون…” و بعد وقتی تا آخر قصه گوش می‌دی می‌بینی که ماجرا ربطی به دختر و پسر بودن نداشته. می‌تونسته بگه “یکی از همکارهای ما…”.

این جنسیت زدگی را در جاهای دیگر هم می‌توان دید. قبلاً نوشتم که اگر لغت “چطور” یا لغت “راههای” را در گوگل بنویسید و یکی از حروف فارسی را به انتخاب خود بعد از آن،‌ تایپ کنید، می‌توانید دغدغه‌های غالب “مغز ایرانی” را بهتر و زیباتر و واقعی‌تر بشناسید.

طبیعی است که همین دغدغه، وارد حوزه رانندگی هم می‌شود. به “دور دور کردن” که بخشی از رفتارهای شگفت‌انگیز ما برای پیدا کردن شریک عاطفی است و معمولاً هم با “جریمه کردن” و “قرار دادن جرثقیل” مدیریت می‌شود، کاری ندارم.

مردان زیادی را می‌بینید که وقتی می‌‌بینند ماشینی که می‌خواهد خط عوض کند، راننده‌ی خانم دارد، با جرات و جسارت بیشتری مسیر او را قطع می‌کنند و مانع حرکت او می‌شوند. وقتی هم که یک خطای رانندگی از زنان می‌بینند، برخورد بسیار شدید‌تری می‌کنند و وقتی مشابه همان خطا را از مردان دیدند، همدلانه‌تر برخورد می‌کنند.

البته اینها تا وقتی است که هر دو طرف، سوار ماشین باشند. وگرنه همیشه دیده‌ایم که جامعه‌ی ما دلسوزی و توجه خاصی نسبت به زنان پیاده دارد. هر وقت یک خانم کنار خیابان منتظر ماشین است، این توجه را می‌بینیم. همه ماشین‌ها می‌خواهند کمک کنند که ایشان زودتر به مقصد برسند. نوع پوشش و وقار و سنگینی هم، ظاهراً تغییری در این حس نوع دوستی ما ایجاد نمی‌کند!

بگذریم از پارک کردن خانم‌ها که عموماً می‌بینید که مردان، شروع به راهنمایی و فرمان دادن می‌کنند و نمی‌گذارند که هیچ زنی، در پارک کردن تنها بماند.

آن سمت ماجرا هم هست. همان خانمی که هنگام خروج از اتوبان به او راه نمی‌دانند و مجبور شد مدت بیشتری منتظر بماند، دقیقاً در لحظه خروج از تنگنا، با یک پراید تصادفی از همه طرف فرو رفته، با سرعتی چنان زیاد از کنار من عبور کرد که مطمئنم آن شب، منزل آخرت را قبل از منزل پدری مشاهده خواهد کرد. بررسی آماری در این زمینه ندارم. اما در میان دوستان و آشنایان خود زیاد دیده‌ام که این نگرش اجتماعی به “جنس ضعیف!” در جامعه رانندگان مرد، با رانندگی تهاجمی زنان در شرایط غیرضروری جبران می‌شود. کاش یک سری از این دوستانی که از بیکاری، مجبور به ادامه تحصیل در مقطع ارشد و دکترا می‌شوند، حالا که وقت آزاد دارند و کار دیگری ندارند، در این زمینه تحقیق جدی‌ بکنند و ببینیم که چقدر از برداشت ما صحیح است و چقدر از آن، به همین نگرش جنسیت گرای افراطی در جامعه ایرانی باز می‌گردد.

به هر حال با مشاهده این الگو، می‌توان فرهنگ محیط کار در جامعه را حدس زد. ارزیابی‌ها و قضاوت‌ها و تحلیل‌ها و روایت‌ها، همه و همه به شدت تحت تاثیر عامل جنسیت قرار می‌گیرند.

من حاضرم حتی وقتی سود نمی‌برم، به تو ضرر بزنم! اگر من برای کسب یک میلیون تومان سود، به تو یک میلیون تومان ضرر بزنم، احتمالاً یک انسان خودخواه یا بی اخلاق هستم. اگر برای کسب یک میلیون تومان سود، به تو ده میلیون تومان ضرر بزنم، احتمالاً مظهر فساد اجتماعی یا اقتصادی هستم.

اما اگر بدون احتمال یا انگیزه کسب سود، به تو یک میلیون تومان خسارت بزنم و دائماً این کار را تکرار کنم، چه عنوانی برای من شایسته است؟

این وضعیت را در دوربرگردان‌ها، در تغییر مسیرها، در چهارراه‌ها و نقاط دیگر زیاد می‌بینیم.

می‌داند که چراغ قرمز است، اما یک متر جلوتر می‌آید و بدون اینکه منافعی برای خودش ایجاد شود، مسیر ماشینی را که می‌خواسته از لاین کناری عبور کند و به خروجی چهارراه برسد می‌بندد.

می‌بیند که ترافیک است و جلویش بسته است. اما قبل از چهارراه توقف نمی‌کند. تا میانه چهارراه می‌آید. حالا خودش معطل است و ماشینی که می‌خواسته عمود بر مسیر او از چهارراه عبور کند و مسیرش هم خالی و خلوت است، باید منتظر بماند.

اثرات بلندمدت رفتارهای کوچک را نمی‌بینم. این را قبلاً هم در اینستاگرام نوشته بودم. می‌بینم که کودکی با ترس و لرز دست پدر یا مادرش را گرفته و می‌خواهند از خیابان عبور کنند. اما حاضر نیستم به احترام آنها کمی عقب‌تر توقف کنم.

فراموش می‌کنم که برای آن کودک، پدر یا مادر مظهر مراقبت و امنیت هستند. او در خانه و مدرسه و لااقل تا میانه‌ی دهه‌ی دوم زندگی، لازم دارد که آنها را پناهگاه امن و آسیب ناپذیر ببیند. اما چنان با سرعت جلو می‌روم و اجازه عبور به آنها نمی‌دهم یا چنان نزدیک به آنها ترمز می‌کنم که فرزند، از فشار دست پدر و مادر یا لرزش او یا جهیدن او به عقب یا جلو، پیام ناامنی را می‌گیرد و می‌فهمد که به دنیایی چنان بی‌رحم و سخت وارد شده که پدر و مادرش، از حمایت او و حتی از حفظ جان خویش ناتوان هستند.

برای من توقف در فاصله سه متری با فاصله سی سانتی‌متری فرقی ندارد. اما همین فاصله، می‌تواند تاثیراتی بر روی فرزند بگذارد که تا سی سالگی هم از بین نرود.

این فهرست خیلی طولانی است. الان که به این نقطه رسیدم می‌بینم که ملاحظات زیادی وجود دارد که نمی‌توانم آن را کامل بنویسم. شاید روزی، تمام آن را یک فایل صوتی یک ساعته کردم که در مسیر خانه به کار یا کار به خانه، قابل شنیدن باشد. اما خلاصه‌ی حرفم دو نکته است:

آن چیزی که در سطح کلان یک جامعه دیده می‌شود، انعکاس همان رفتاری است که در سطح خرد انجام می‌دهیم. می‌توانیم عکس این ماجرا را هم ادعا کنیم و بازی مرغ و تخم مرغ راه بیندازیم. اما در خلوت خودمان، وقتی هیچکس نیست می‌دانیم که رانندگی ما، بیش از آنکه ضعف‌های سیستم‌های کلان اجتماعی را منعکس کند، منعکس کننده حرص‌ها و حقارت‌ها و کمبود‌ها و عقده‌های خود ماست. تغییر آنها هم دشوار نیست. هر کدام از ما می‌توانیم هر روز یک تغییر بسیار کوچک، در الگوی رانندگی خود ایجاد کنیم. حتی شاید ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شدن، سبک رانندگی صبحگاهی ما را به شدت متحول کند.

نکته دوم اینکه شاید فرهنگ زیرکی‌های حقیر، یکی از بزرگترین گرفتاری‌های امروز همه‌ی ما باشد. کسی که در پمپ بنزین، به جای انتخاب لاین مشخص، بین دو خط می‌ایستد تا هر ماشینی که زودتر رفت، جای آن را بگیرد، زیرک نیست. حقیر است. چنین فردی، به صورت بالقوه یک جنایتکار خطرناک فاسد است. او همین الگوی فرصت‌طلبانه را در محیط کار هم رعایت خواهد کرد:

در بین گفتگوی دو معاون شرکت، حتی وقتی می‌داند که حق با کدام است، وقتی نظر او را می‌پرسند، باز هم موضع میانه می‌گیرد. چون نمی‌داند که کدامیک از آنها مدیر خواهند شد و ترجیح می‌دهد که آینده خود را در معرض ریسک قرار ندهد و چنین است که فرصت طلبی پمپ بنزینی در قالب محافظه کاری سازمانی، بازآفریده می‌شود.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


134 نظر بر روی پست “رانندگی: آیینه فرهنگ

  • محمد حسین هاشی گفت:

    عادت دارم روز نوشته ها را از پست اخر به اول بخوانم مثل یک کتاب …
    در صفحه چندم کتابت دیدم نوشته بودی
    فکر میکنم لباس فلزی، شخصیت انسانها را عریان تر از همیشه در معرض دید دیگران قرار داده است. تصویری که بسیاری از ما ترجیح میدهیم انکارش کنیم. و گاه با شیرینی خاطرات هزاره های قبل، طعم تلخ آن را از زبان خود بزداییم.
    چه قدر برایم جالب بود گاهی بعضی دقدقه ها انگار هیچ وقت نمی خواهند درست شوند…
    گاهی هر چه زور بزنی مردم همان هستند که هستند و تنها خودت را خسته می کنی…
    هر بار که که روزنوشته ها را از اول ورق میزنم دریچه ها و درس های تازه ای یاد می گیرم

  • آسیه گفت:

    و من چه قدر از رد شدن از این خیابون ها میترسم. یعنی این هم برمیگرده به کودکی و احساس نا امنی که الان سر هر خیابون شلوغی من ترس برم میداره که چه جوری رد شم؟ و چه قدر این ترس غیر قابل درکه برای بقیه و واکنش بدی نشون میدن بهش گرچه فکر میکنم اگر تو کشوری با نظم و مقررات تو رانندگی زندگی میکردم رفتار من عادی بود به قول یک نفری ما از صبح تا شب وقتمون رو خیلی جاها تلف میکنیم اما حتی فرصت سه دقیقه موندن پشت چراغ قرمز عابر پیاده رو نداریم .

  • رضا لطفي گفت:

    سلام و عرض ادب؛

    ظرف چند سال اخير در گفتگو با افراد مختلف، چندين بار اين مطلب “من درآوردني” را عنوان كرده ام كه:
    “كافيست يكي دو ساعتي در ترافيك سنگين تهران، كنار راننده اي بنشيني و در نوع رانندگيش دقيق شوي تا در همين مدت كوتاه بيش از ٦٠٪ ويژگيهاي شخصيتيش را دريابي” ولي بازخورد شنونده طوري بود كه به ادعاي خودم شك ميكردم!
    مطالعه اين پست صرف نظر از حدود و ثغور صحت ادعايم، با توجه به تاييد ذات موضوع، اولا حس خوبي به من داد و ثانيا نكته بسيار جالب و آموزنده اش اين بود كه محمد رضاي عزيز نه تنها آنرا ثبت و مكتوب كرده بلكه از آن در گزينش كاركنان سازمان هم استفاده ميبرد…
    خيلي خيلي ممنون از ارسال اين پست آموزنده

  • tiba گفت:

    شاید سوالم ارتباطی به موضوع نداشته باشه،معذرت،از نظر شما، چه میانبرهای دیگه ای میتونه وجود داشته باشه برای شناخت خود واقعی آدما؟ مثلا به نظر من باید،میدون بدیم.به کسی که.میخوایم بشناسیمش،یعنی ردش نکنیم گه گاه تاییدشم بکنیم ببینیم تا کجاش خط قرمزهاش،تا کجا پیش میره.یعنی اون حس منم مثل توام رو بهش بدیم،احساس امنیت کنه برای ابراز خودش.البته آسیب هم داره

  • tiba گفت:

    وحشتناک باهاتون موافقم،که برای ازدواج و شناخت شخصیت، رانندگی ش از ساعت ها مشاوره بهتره، البته اگه اونجا هم گارد نداشته باشن که بعیده نقاب بذاره اونجا هم.

  • لیلا گفت:

    آقا من موندم همه شاکی ان، پس این خاطی ها کجان؟؟؟
    همه حرف خوب میزنن اما کی خوبه این وسط؟؟؟

  • مسعود گفت:

    سلام؛ خیلی قابل تامل بود؛ ولی علیرغم اینکه ارتباط این رفتارهای بیمارگونه اجتماعی رو با شخصیت افراد بیربط نمیدونم، اما فکر میکنم، این رفتارها تاثیرات بسیار شدیدی از محیط و اجتماع و افراد دیگر گرفته است. کمااینکه بواقع انقدر که ما در رانندگی آدمهای بیملاحظه و بی گذشت و بی فرهنگی هستیم در رفتار فردی و خصوصیمون نیستیم که اگر بودیم وایولا بود.
    بنظر من دلیل اینکه تعداد راننده های خاطی و بی ملاحظه و از دید خودشون زرنگ روز بروز بیشتر میشه اینِ که اونموقع که توی اقلیت بودند، جلوشون گرفته نشده، رفتارشون تقبیح نشده و جامعه بشکل بدی بشون نگاه نکرده، بلکه پاداش زرنگیشون رو هم با زودتر رسیدن دریافت کردند. در نتیجه الان اونهایی که درست رانندگی میکنند در اقلیت هستند.
    نشان دیگر اینکه همین افراد خاطی در جوامع دیگر بشدت بافرهنگ و قانونگرا میشوند.

  • محمد گفت:

    سلام ممنون بابت تمام مطلب ها و موضوعات خوبی ک در اختیارمون میذارین
    خیلی وقته ذهنم درگیر همین موضوع رانندگی هست و دوست دارم تغییرات بهتری تو رفتارم بدم اما بازم گاهی اوقات تنشهای عصبی و روزمره باعث میشه فراموش کنم ک میخوام امروز بهتر از دیروز رانندگی کنم
    یعنی دقیقا تو زندگی و روزمرگی هم ب دنبال همین تفییر نگرش هستم اما باز این فراموشیه هستش.
    حالا دقیقا نمیدونم مشکل از کجاس و چجوری میشه حللش کرد .

  • پگاه گفت:

    سلام من تو ایارن همش شش ماه رانندگی کردم بعد میدیدم خسته تر برمیگردم خونه فروختم ماشینو…یکی از چیزایی که اینجا بهم شوک فرهنگی وارد کرد رانندگی کردنشون بود…همه به هم راه میدن یعنی خفنا یعنی شدیدا یعد جالبه همه هم تو قراراشون آن تایم هستن ….یعنی من موندم تو کار اینا بعد جالبیشم اینه اینجا الکل و اینام آزاده ها ولی من که به شخصه تا حالا آدم مست در حال رانندگی ندیدم….نمیدونم والا تو کارشون موندم

  • ترانه گفت:

    سلام
    عالی بود. ممنون

  • مجيد گفت:

    در شركت ما كارشناسان فرنگي رفت و آمد دارند. يكبار يكي از اونها حرف جالبي زد:” شما ايرانيها وقتي ميخواهيد از يك در رد بشيد،‌ يك ساعت تعارف ميكنيد ولي پشت فرمان خودرو كه ميشينيد، ديگه به همون آدمي كه جلوي در باهاش تعارف ميكرديد هم رحم نميكنيد چه برسه به بقيه!!! ”
    فكر كنم اين موارد هم بر ميگرده به شخصيت جاه طلبمون. يعني وقتيكه پشت فرمون ميشينيم و ابزار قدرت به دست ما مي افته،‌ هموني ميشيم كه نبايد؛ بي رحم، حتي به جان خودمون.
    يكي از اقوام ميگفت: در آلمان، وقتي شما تخلفات رانندگيتون زياد باشه،‌ شما رو مجبور ميكنند كه در يه آزمون شركت كنيد. اسم آزمون “آزمون احمقها” است. ميگه اونها اعتقاد دارند: كسيكه با يه وسيله خطر آفرين و به نوعي وسيله قتاله، اينقدر بي فكر برخورد ميكنه،‌حتما يه مشكلي داره…
    البته تو ايران نياز به اين تست نيست!

  • آرزو گفت:

    دست مریزاد آقای شعبانعلی ..الحق و الانصاف که اهل تفکری
    “مردان زیادی را می‌بینید که وقتی می‌‌بینند ماشینی که می‌خواهد خط عوض کند، راننده‌ی خانم دارد، با جرات و جسارت بیشتری مسیر او را قطع می‌کنند و مانع حرکت او می‌شوند. وقتی هم که یک خطای رانندگی از زنان می‌بینند، برخورد بسیار شدید‌تری می‌کنند و وقتی مشابه همان خطا را از مردان دیدند، همدلانه‌تر برخورد می‌کنند…”
    من در مورد این چند خط و مسائل دیگه ای در حوزه همین چند خط بسیار اندیشیدم و تحلیل ها نمودم پیش خودم…
    درود بر تو

  • سیامک کاظم زاده گفت:

    بعضی اوقات مثلا با پراید داری ۱۲۰ تا سرعت میری، یه پژو یا هر ماشین بالاتر از پراید پشت سرت هی چراغ میزنه، میری کنار میبینی همون ۱۲۰ تای تو رو داره میره.
    نمیدونم چرا بعضی راننده ها تصور میکنن سرعت ۱۲۰ تای پراید از ۱۲۰ تای پژو کمتره؟ یا اینکه یه راننده ای اگه مدل ماشینش پایین باشه، تا یک ماشین مدل بالا از کنارش رد میشه شروع میکنه به ویراژ دادن و لایی کشیدن و چهارچرخ زدن.تا به راننده اون ماشین مدل بالا بفهمونه درسته مدل ماشینم پایینه ولی این منم که رانندگیم از تو بهتره و تو لیاقت این ماشین گرون و مدل بالا رو نداری .علت این دومی ممکنه عزت نفس پایین باشه ولی اولی رو هنوز حیرونم.

    • علی گفت:

      دلیلش اینه که ما به کارهامون فکر نمی‌کنیم، اگر قبل از هر کاری به این فکر کنیم که «خوب آخرش که چی» خیلی از مشکلات حل می‌شه

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser