دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

شب به یاد ماندنی

به لطف شعیب ابوالحسنی، دیشب در خانه‌ام مهمان عزیزی داشتم. آقای کریمی از بزرگان حوزه‌ی «مرمت آثار تاریخی» است که در آلمان زندگی می‌کند و برخی از مهمترین آثار تاریخی جهان را مرمت نموده است. از او دعوت شده که برای مرمت برخی آثار تاریخی کهن ایران، اقدام کند و چند روزی برای بررسی وضعیت برخی از این بناها، به ایران آمد.

خوشحالم که دیدم نوشته‌های من را می‌خواند و به شعیب گفته که می‌خواهم وقتی ایران هستم سری به محمدرضا بزنم. چند ساعتی با هم بودیم و نفهمیدیم که چگونه گذشت. مردی که می‌تواند ثروت هنگفت داشته باشد،‌ ساده زیستن را انتخاب کرده و از آن لذت می‌برد. حرفهای زیادی زدیم. از همه چیز گفتیم. از تاریخ و جغرافیا. از فرهنگ ایران و غرب. از خاطراتمان. درد و دلهایش را گفت و لذت و امید در ایران بودن و در ایران کار کردن. همینطور از دلگیریهایش گفت.

از رانندگی بد مردم در خیابانها و اینکه «مردمی که در خیابان به هم راه ندهند قطعاً در سیاست و اقتصاد هم به یکدیگر راه نخواهند داد». حرفها زیاد است و حس خوب دیشب تکرار ناپذیر. اما جمله‌ی زیبایی را از این مهمانی عجیب می‌خواهم برای شما تعریف کنم:

می‌گفت: «به من می‌گن چرا یک ماشین خوب نمی خری. مثلاً بی ام و. یا چیزی شبیه این. من می گم انقدر اطرافم آدمها و نیازهاشون هست که تا زمانی که حواسم به اونها باشه پولی برای ماشین خوب نمی‌مونه. اما خوب. واقعیت اینه که اگر هم ماشین خوب بخرم، نمی‌تونم اینطوری سوارش بشم. خوشم نمیاد. میدمش به بچه‌ها، خط خطی اش کنند. روش نقاشی بکشن. هر کاری دوست داشتن روش انجام بدن. اونوقت سوارش می‌شم. اون موقع به من هم بیشتر میاد!».

در پایان یک خودنویس به من هدیه داد و گفت: «من با این طرح می‌کشیدم. تو با آن، حرفهایت را بنویس…». خودنویس را گرفتم. اما نمی‌دانم هیچوقت دلم بیاید که با آن بنویسم یا نه. یادگاری از کسی که «متمایز» است و حاضر است هزینه‌ی تمایز را پرداخت کند. چیزی که این روزها در کشور ما قحط است…

سیاکریمی و محمدرضا شعبانعلی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


48 نظر بر روی پست “شب به یاد ماندنی

  • شراره ش گفت:

    اول نوشته بودم که “چه افکار زیبایی دارن” ولی بنظرم جمله درستش اینه که ” چه اعمال و افکار زیبایی دارن” . خوشحالم که به طریقی تصادفی این روز نوشته که ظاهرا مربوط به دی ماه ۹۲ است را خواندم.

  • علی گفت:

    فاصله‌ی فاحش انسان‌ها در بهره‌مندی از امکانات زندگی، ممکن است زاینده‌ی حسد، حسرت، اندوه، نومیدی و …. باشد برای برخی از آنان‌که بهره‌مندی کمتری دارند. چگونه می‌توان به اخلاق‌مداری متصف بود و زمینه‌ی حسدورزی، حسرت‌زدگی، اندوهگینی و نومیدی هم‌نوعان را فراهم کرد؟

    آیا می‌توان باورمند و صادق انگاشت کسی را که یک تا شش میلیارد تومان برای خرید و شماره‌گذاری اتومبیلش می‌پردازد، و هم‌نوعش همراه با اعضای خانواده سوار موتوسیکلت فرسوده‌ایست و چه‌بسا محتمل است به‌موجب سانحه‌ای، با آسیب‌های جبران‌ناپذیری مواجه شوند. حال‌آنکه امام ششم‌اش برآنست که:
    “(خداوند روا داشته است که مردم)، به‌گونه‌ای مقتصدانه از مرکب استفاده کنند…. آیا تصور می‌کنی کسی‌که خداوند او را در مالی که به او داده، امین قرار داده است، مجاز دانسته است که اسبی به ده‌هزار درهم بخرد، با اینکه اسب بیست‌درهمی برای رفع نیازهای او کافی است. و در قرآن کریم می‌فرماید: خدا اسراف‌کاران را دوست ندارد.” “تفسیر عیاشی”

    چگونه می‌توان تردید نکرد در صداقت فردی که خود را مؤمن و دیگرخواه می‌انگارد و در آپارتمانی زندگی می‌کند که آن را ده تا پنجاه میلیارد تومان(هزینه‌ی مسکن صدها خانواده) خریده است و مردم سرزمین‌اش با دشواری‌ها، مرارت‌ها و تحقیرشدن‌های ناشی از نداشتن سرپناهی کوچک مواجه‌اند؛ حال‌آنکه پیامبرش او را اکیدا از ساختن “مسکن بیش از کفاف” و سکنی‌گزیدن در آن باز داشته است. “وسایل، وافی/ باب ساختمان بیش از کفاف”

    جابر جعفی می‌گوید: به علی‌بن‌الحسین گفتم: “ای پسر پیامبر! مؤمن چه حقی بر برادر مؤمن خویش دارد؟”
    فرمود: “اینکه از شادی او شاد شود…. و چون بابت چیزی از متاع دنیای فانی نگران شود، با او مواسات کند(او را در مال خود شریک سازد)، تا در نیک و بد زندگی در “یک رده” قرار گیرند.” “مستدرک‌الوسایل”
    با این وصف، آیا می‌توان باور کرد ادعای دینداری فردی را که فاصله‌ی بهره‌مندی‌هایش از همکیش‌اش از زمین تا آسمان است؟

    چگونه می‌توان مدعی روشنفکری بود و متجملانه و پرهزینه زندگی کرد؟ حال‌آنکه لوکرتیوس در راستای تفهیم لذ‌ت‌های چیزهای ارزان گفته است:
    “نیازهای طبیعت جسمانی ما واقعا معدودند…. طبیعت خواستار چیزی خشنودکننده‌تر از این نیست. شکایت نمی‌کند اگر در گوشه و کنار خانه غلامان مشعل‌به‌دستی برای روشنی‌بخشیدن به ضیافت‌های دیرهنگام دیده نشوند. چه اهمیتی دارد اگر تالار با نقره ندرخشد و با طلا برق نزند و صدای عود در ستون‌های حکاکی و طلاکاری‌شده نپیچد؟ طبیعت جای خالی این تجملات را احساس نمی‌کند، زیرا مردم می‌توانند در کنار دوستان خود روی علف‌های نرم در کنار رودی روان و زیر شاخه‌های درختی بلند بیاسایند و با هزینه‌ای اندک به جسم خود لذت بخشند. اوضاع از این هم بهتر می‌شود اگر هوا به ایشان لبخند بزند و در آن فصل، علف‌های سبز را به گل‌ها بیاراید.”

    معلوم نیست با کدام سنجه و معیار خود را سنجیده‌ایم و متوهمانه خود را سرآمد مؤمنان و اخلاق‌مداران پنداشته‌ایم.
    با این‌همه، من با نفس بهره‌مندی از امکانات خوب، مخالف نیستم؛ مشروط برآنکه همه‌ی هم‌نوعانم از آن برخوردار باشند.

    محمد رضای عزیز
    حسود نیستم اما صادقانه اعتراف می‌کنم که به تو غبطه می‌خورم که از دوستی با مردی اینچنین اندیشمند، فرهیخته، بی‌تعلق، پاکباخته و مهربان بهره‌مندی. و سپاسگزارم که ما را هم در این بهره‌مندی، سخاوتمندانه سهیم کردی.

  • sia گفت:

    salam mohammadresajan diros adrese bande kamel nabod

  • عطیه گفت:

    استاد عزیز
    از این که انسان هایی از جنس احساس رو برامون معرفی میکنید خیلی ازتون ممنونم
    و خوشحالم از این شب قشنگ عکس گذاشتید
    صداقت این تصویر خیلی چیزهارو برای ما تداعی میکنه…..

  • sia گفت:

    salam mohammad resaze asis to khobi va man shad hastam ke ba to ashana shodam be omide didarha

  • مریم گفت:

    خوندن پست های شما و خصوصا دیدین این دوست بد جوری حال ما را خراب کرد!
    حس خاصی از این دوست دریافت می شود
    اینقدر که ما مجبور شدیم روی دیوار فیس بوق مان بنویسیم
    “دلم ، یک اتفاق ِآشنایی ِ خاص می خواهد”(البته مخاطب ما گمان به عاشقی برد که گفتیم خطاست)

    و ویار سفر به هندوستان در ما قلیان کرد.

    موفق باشید همواره و دلت تون زنده به عشق

  • احمد احمدی گفت:

    سلام محمدرضا
    چقدر این عکستون قشنگ هست
    باور کن اگر این عکس رو اینجا نمیزاشتی، بشخصه نمیتونستم به این زیبایی با احساسات و منش این مرد بزرگ “آقای کریمی” ارتباط برقرار کنم و به اندازه ارزش واقعی شخصیت ایشان پی ببرم

    چقدر هم خودت در عکس “ساده” شدی
    اینگار صحبت کردن با این مرد بزرگ، تو رو جوره خاصی تجزیه کرده که به اندازه وسعت دل این مرد، رها شدی و پر از انرژی

    خوش بحال دوستان ایشان
    خوش بحال تو
    🙂
    حسودیم شد بخدا

  • مریم گفت:

    منم خیلی خوشحال شدم که همچین شب به یادماندنی بزرگی داشتید… همیشه به خوشی

  • مینا گفت:

    آقای کریمی بزرگوار، از اینکه دوستان محمدرضا را قابل دونستین و به این خانه آمدید ممنونیم.
    ماقول می دهیم ، اگر ماشین خوبی بخرین ، محمد رضا رویش طرحی نکشه (((((((( :
    آخر آن فقط بلده، روی فکر و قلب ما نقش های زیبا و ماندگار بکشه …
    نقش هایی که بسته به ظرفیت ما بعضی وقتها نیاز به مرمت داره
    کار او خیلی سخته…
    ویران کردن باورهای غلط و ساختن دوباره آنها …
    این کار با خودنویس اهدایی شما و با مرکب عشق به ثمر میرسه
    همه ما امیدمان به آن روز است
    که هر یک از قلمی بشویم و طرحی نو در اندازیم…

  • مائده ابوحسینی گفت:

    سلام محمدرضا
    چقدر عالی و خوشحال کننده است یاداوری اینکه که تو هم دوست هایی مثل “محمد رضا شعبانعلی ” داری .پس کاملا درک میکنی زندگی بدون این دوست ها یه چیزی کم داره یه چیزی مثل هوا

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser