دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

سرطانی به نام وطن یا: «چرا وطن پرست نیستم…»

سالها پیش جمله ای از مارکس خواندم با این مضمون که: «من مارکسیست نیستم».

سالهای بعد جمله ای از سارتر خواندم که میگفت: «من اگزیستانسیالیست نیستم».

سالهای بعد از آن جمله ای از یونگ که میگفت: «من یونگین نیستم».

هیچوقت عمق این جمله ها را نفهمیده بودم تا امروز که مینویسم: «من وطن پرست نیستم…»

مخاطب این نوشته شما نیستید.

شما که من را به تازگی شناخته اید،

شما که من را از نزدیک ندیده اید،

شما که فرصت های زندگی من را در غرب و خانه کوچک اجاره ای من را در تهران ندیده اید،

شما که گذشتن من از صدها میلیون پول اما ایستادن کنار مردم فقیر و ضعیف این کشور را ندیده اید،

شما که انبوه داروهایی را که برای پنهان کردن افسردگی و ماندن در این خراب آباد میخورم، ندیده اید،

شما که پانزده سال شب بیداری و هزاران کتاب جامعه شناسی و روانشناسی و ادبیات و فلسفه و مدیریت که تنها دارایی من از مال دنیاست را، ندیده اید.

این نوشته برای شما نیست.

اگر اینها را که گفته ام ندیده اید، یا باور نکرده اید، این نوشته برای شما نیست.سمت راست بالای صفحه علامت قرمز رنگی برای شما گذاشته ام، که با کلیک بر روی آن، میتوانیم از گفتگو با یکدیگر صرف نظر کنیم…

اما اگر اینها را از نزدیک دیده اید یا از نزدیکان من شنیده اید یا لااقل این سبک زندگی من را – خواه عاقلانه بدانید خواه دیوانه وار – می پذیرید، روی دکمه ادامه مطلب کلیک کنید…

چرا وقتی جمله ای راجع به وطنمان حرف میزنیم یا انتقاد میکنیم، چنین آماج حمله میشویم؟

چرا مجبور شده ایم همچون باستان شناسان، از لا به لای خرابه های تاریخ، کتیبه کوروش را به عنوان «آخرین نماد»، تکرار میکنم «آخرین نمادی» که ظاهراً در تمدن خود مشاهده کرده ایم، به رخ جهانیان بکشیم؟

چرا باید در جامعه ای که زنانش از حداقل حقوق معقول اجتماعی خود محرومند، افتخار کنیم که قرنها پیش زنان در این کشور فرمانده سپاه بوده اند؟

چرا در کشوری که تأمین اجتماعی حداقلی نیز در آن به زحمت وجود دارد، از بیمه بودن کارگران در ساخت تخت جمشید حرف میزنیم؟

چرا وقتی در گرمایش مدرسه هایمان مشکل داریم، به حمامی می نازیم که گفته اند آب آن با شمعی گرم میمانده است؟

چرا وقتی همین ملت وطن پرست، به مسافرت ترکیه میرود، به آژانس مسافرتی خود میگوید: «لطفاً هتلی به ما بدهید که ایرانی در آن کمتر باشد؟».

چرا وقتی ما مسلمانها میخواهیم آدرس تعمیرگاه به کسی بدهیم، با افتخار تأکید میکنیم که: تعمیرکار خوبی است. ارمنی است!

میگوییم اعراب تمدن نداشتند. ما چه داشتیم یا بهتر بگویم، چه نداشتیم که هزار سال پیش درها را به سادگی به روی آنها باز کردیم؟

چرا با دنیای «واقعیت» قطع ارتباط کرده ایم؟

چرا دچار غرور ملی شده ایم وقتی شرمندگی ملی، نیاز امروز ماست؟

چرا ما که مانده ایم به جای «شعور»، شور وطن پرستی را ترویج کرده ایم؟

چرا چشم ها و گوشها را بسته ایم و دهان باز کرده ایم و فقط از وطن پرستی میگوییم؟

این است که ترجیح میدهم بگویم: من وطن پرست نیستم.

ترجیح میدهم دهان و گوشهایم را بر روی شعارهای وطن پرستانه ببندم و فکر و دست و پایم را راه بیندازم که امروز، بزرگترین خدمت به جامعه جهانی، تلاش برای توسعه کشورهایی است که مسیر توسعه را به هر دلیل، نتوانسته اند به سرعت دیگران طی کنند.

آخرین بار که کوه پیمایی رفتید کی بود؟ دقت کرده اید؟ برخی چشم بر پشت سر می بندند و آن جلو، به سرعت به پیش میروند. برخی به هر دلیل، وزن زیاد، تمرین کم، کوله بار سنگین، عقب تر میمانند.

هستند کسانی که میتوانند سریع تر بروند. اما می مانند. در انتهای کاروان. کمک میکنند. کوله باری را بر دوش میگیرند و کمک میکنند تا دیگران سبک بارتر بروند. اینجا جایی نیست که بپرسی چرا وزنت زیاد است، یا اینکه چرا کوله بارت سنگین است یا اینکه چرا تمرین نداری. اینجا جای کمک کردن است، وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم، در آرامش با یکدیگر بحث خواهیم کرد.

بیایید یک قرار بگذاریم. هر کدام زیر این پست بنویسیم که برای وطنمان چه کرده ایم و هر هفته یک بار به آن سر بزنیم و کارهای دیگری به آن اضافه کنیم.

قرارمان این باشد که «کاری» کار است که اگر انجام ندهیم، هیچ اتفاق بدی در کوتاه مدت برای ما و منافعمان روی نمیدهد، و اگر انجام دهیم هیچ اتفاق خوبی در کوتاه مدت برای ما و منافعمان روی نخواهد داد. یا حتی برعکس. کاری است که با انجامش، منافع جامعه را به منافع خود ترجیح داده باشیم.

قرار دیگرمان اینکه اندازه کار هم مهم نیست. مهم این است که کاری بکنیم. کسی که یک کتاب خوب را به دیگران معرفی میکند، کاری ملی کرده. کاری که میتوانست انجام ندهد و حالا که انجام داد، در کوتاه مدت منافعی برایش نخواهد داشت.

من از خودم شروع میکنم:

نخستین کاری که با این ایده شروع کردم، ایجاد فایلهای رادیو مذاکره بود. با این کار، تقاضا برای کلاسهای من کم شد و احتمالاً کمتر هم خواهد شد، اما دسترسی بسیاری از هموطنان که در تهران نیستند، یا درآمد کافی برای شرکت در کلاس ندارند فراهم شد.

بیایید هر کاری میکنیم، هر چند کوچک اینجا بنویسیم. شاید وادار شدیم به فکر کردن. یا ایده هایی یافتیم که بتوانند بزرگتر و موثرتر باشند…

سالها به بهانه اینکه «ریا» نشود، هیچ از کارهایمان برای هم نگفتیم و فضا را باز کردیم تا عده زیادی، در سکوت و آرامش، «هیچ کاری نکنند».

بیایید کارهای خوب بکنیم و ریاکارانه بگوییم تا فضا را برای تنفس آنها که هیچ نمیکنند، تنگ تر کنیم.

سالها تواضع و دوری از ریا، کاری به نفعمان نکرد، شاید ریاکاری چاره ما باشد…

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


264 نظر بر روی پست “سرطانی به نام وطن یا: «چرا وطن پرست نیستم…»

  • آرزو گفت:

    راستي امروز كتاب جديد مذاكره رو از آقاي كياني تو دانشكده مديريت گرفتم حتماً مي خونمش گرچه قبلاً كلاسش رو اومدم و حتي فايلها رو دانلود مي كنم اميدوارم خدا به شما تن سالم و دل خوش و آرامش خاطر عطا كنه
    آدمهايي مثل شما نايابن
    يه درخواست اگه ميشه ساعت كامنت گذاري رو درست كنيد مثلاً من ۴٫۳۰ عصر كامنت گذاشتم اما ۱۲٫۵۹ خورده!!!

  • اشكان گفت:

    محمدرضا دوستت دارم و به تمامي آرمانهاي والا و انساندوستانه ات احترام ميذارم
    هرچند محتاج شرم ملي باشم ،از اينكه هموطن هايي مثل تو دارم احساس غرور ميكنم

  • anahita.s گفت:

    من کمی دیر این پست را خوندم ولی دوست داشتم نظرمو بگم…
    من هم وطن پرست نیستم … و مثل کار بزرگی که در سطح کلان برای کشورم مفید باشد انجام نداده ام….
    اما به نظر من هر انسان به اندازه خودش میتونه برای جامعه کاری انجام بده … شاید یک آدم کوچک و معمولی مثل من کمکی کوچک و انسانهای بزرگتر و با توانایی بیشتر کمکهای بزرگتر..
    من یک معلم ساده هستم و شاید بزرگترین کارم آموختن دانشهای ناقصم به دیگران بوده و از کارم در حد خودم رتضی بودم چون هنگامیکه اثر یادگیری و کلامم را در چشمان راضی یک دانشجو یا دانش آموزم میبینم وجدانم کمی آرام میگیرد…
    اما به ماندن در اینجا خیلی هم اصرار ندارم… شاید در هر کجای دنیا که کار میکردم نسبت به کارم همین تعهد را داشتم!!!!!!

  • عجب کامنت متری ایی گذاشتم من!!!!!!!!!!
    شرمنده دستم گرم شد به تایپ نفهمیدم چقد نوشتم این باکس هم کوچیکه ادم نمیفهمه چقد مینویسه وقتی سند میکنه تازه میفهمه وایلا ترکونده حالا کی حال داره بخونه؟!!!!!!:)))

  • اسماء گفت:

    شاید تنها کار مفیدی که برای وطنم کرده باشم اینکه به همسرم می گم باید فقط مال حلال بیاری تو خونه
    از کارت نزنی به بهانه اینکه زودتر بیای پیش من
    دیرتر بیا ولی پاک بیا

  • Neda.sh گفت:

    سلام نسيم جان
    نميدونم از كي تا حالا خواننده سايت محمدرضا شعبانعلي هستي و آيا همه ي مطالب رو دنبال كردي يا نه؟
    اما دوست دارم چند كلمه باهات صحبت كنم جهت رفع سوء تفاهم
    نسيم عزيز تو دختر شجاعي هستي چون از همون اول حرفات به سن كم و عقل كمت(در مقايسه بامحمد رضا) اعتراف كردي من به عنوان يكي از خوانندگان سايت محمدرضا چند ماهي است از طريق فضاي مجازي با ايشون آشنا شدم و نوشته هاشون رو دنبال ميكنم از نظر من اسم كارهاي ايشون تعريف از خود نيست بلكه دارند خودشون رو به كساني كه تازه وارد خونه مجازيشون شدند معرفي ميكنند شما بايد همه ي پستهاي ايشون رو بادقت و چند بار مطالعه كني تا دچار قضاوتهاي سطحي و اشتباه نشي شايد خيلي از ماها اول راه مثل شما فكر ميكرديم اما از ترس دچار شدن به بيماري قضاوت اون رو مطرح نكرديم تا اينكه بعد از گذشت يك مدت و شناخت بيشتر(كه خود محمدرضا تو بالا بردن اين سطح شعور و شناخت مخاطباش خيلي نقش داشتند)فهميديم بله باز هم قضاوت نادرستي داشتيم نسيم عزيزم ايشون در پي اثبات خودشون به من وشما وامثالهم نيستند چون به قول معروف
    “ماه كه پيداست چه حاجت به اشاره” درك شرايط موندن يا رفتن انسانهاي بزرگ و توانمند نياز به قوه ي تشخيص بالايي داره
    و اما در مورد جمله آخرت يعني شيريني كارهاي پنهان
    خداوند در قرآن فرموده اند((كارهاي نيك رو آشكار كنيد و آشكارا انجام دهيد تا ديگران نيز تشويق به انجام اونها بشن))و همچنين فرموده اند((در نيكي كردن از يكديگر پيشي بگيريد و يكديگر را در انجام كارهاي خوب ياري دهيد))
    پس پنهان كردن كارهاي خوب آيه ي است ساخته ي ذهن خودمون
    نسيم گلم اميدوارم از من دلگير نشده باشي هدفم يه گفتگوي ساده بود با يه دوست تو خونه ي مجازي و چون گفته بودي با شنيدن اين حرفها احساس بدي پيدا كردي خواستم كه احساس بدت رو تغيير بدم ديگه نميدونم چقدر موفق شدم
    از محمد رضا ي عزيز هم عذر ميخوام

    • سلام
      اگر قرار نیست من نیز همانند نسیم با یک پلاک درشت “قضاوت ممنوع ” متهم به انحراف از مسیر شوم بگذارید پاسخ شما را با کلمات خودتان بدهم کلماتی که به نظر نمیرسد در حد یک منتقد و فرهیخته اجتماعی باشد . اولین چیزی که استاد محمدرضا یاد می دهد تواضع و ادب است و خود نیز در مطالبش پای بند آن است اینکه یکی از دوستان را با کلماتی سخیف که شاید نشان از تواضعش باشد بیازاری و آن را از محفل ادبی و انتقادی این جمع خارج سازی بدور از جوانمردی است شما می توانی نظر خود را بگویی همانطور که دیگران ابراز می کنند فحوای کلام نباید شما را غافل کند به عمق بیاندیشید والا در سطح مرداب گلهای زیباو خوش رنگ و بو هستند.دوست خوبمان خانم ندا , توصییه می کنم به ظرفیت سازی خود مشغول شوی نه ذوب شدن در فردیا گروهی که نمی دانی مقصد کجاست؟ اگر گذری به اوایل سال ۵۷ تا سال ۶۰ داشته باشی و یا از ریش سفیدان قوم بپرسی همین ذوب شدن ها در اشخاص بود که ما را به بیراهه کشاند بیاددارم روزی مسعود رجوی در همین ورزشگاه امجدیه به دلیل فوج هواداران و شیفتگانش هل من مبارز می طلبید و جوانان این مرز و بوم فدای کلمات شیوا , بلیغ و وطن پرستانه این فرد شدند استاد محمدرضا اگر قصد روشنگری دارد که من حدس می زنم قصدشان حتما همین است نقش خود را بدرستی انجام می دهند و روشنگری و آگاهی بخشی با تکصدایی منافات دارد شما که از آیات و احادیث واقفید نقش بسیار خطیزی بر عهده دارید چون که می بایست جاذبه شما بر دافعه شما غلبه کند این رسالت روشنفکری و مبارزه آگاهانه است شما می بایست به صدای مخالف گوش داده و آن را آگاهانه و بدور از خشونت و تعصب نقد کنید توصییه می کنم به عنوان یک دوست و برادر کوچکتر اندکی استانه تحمل خود را افزایش دهید این کشور به شجاعانی چون شما و خانم نسیم نیازمند است از استاد گرانمایه نیز به دلیل آنکه در محضر شان کمی عالمانه صحبت نموده ام عذر تقصیر می خواهم و از دوست دیگرمان نسیم تقاضا دارم که محفل ما را ترک نکنند و درادامه راه نیز با ما باشند
      با تشکر

  • معصومه گفت:

    سلام استاد
    خسته نباسید
    خیلی از وبلاگتون استفاده میکنم
    همچنان ادامه بدید و پرچمتون رو بالا بگیرید

  • sanam گفت:

    خوندن این کامنتها امید زیادی به آدم میده برای روزهای بهتر اما………

    نمیدونم چرا خیلی وقته این قسمت از یه شعر شاملو رهام نمیکنه:

    ما آبستن امید فراوان بوده ایم
    دریغا که به روزگار ما
    کودکان مرده به دنیا می آیند.

  • مجتبی بابائی گفت:

    راستی خوشحالم که شما رو شناختم اینو در پست”علم بهتراست یا ثروت”گفتم ولی گویا شما در پاسخی که داده بودی یه چیز دیگه برداشت کرده بودی

  • مجتبی بابائی گفت:

    سلام محمدرضا جان
    با همه اینایی که گفتی موافقم.متاسفانه نسل ما الان شده نسل جمله های کوروش وشریعتی نه عملشون
    اولا به هرکه میرسم شمارو بهش معرفی میکنم آدرس سایت رو هم بهش میگم تا یه سری بزنه. احتمالا بزودی فایل های رادیو مذاکره رو روی یه وبلاگ که در حال راه اندازی هست یا آپلود میشه یا لینک میشه روی سایت شما. در زمان دانشجویی هم کارای خوبی کردم نمونش کلاس های رایگان کنکور برا مقاطع پایینتر

  • آرزو گفت:

    استادم سلام

    بايت غلط هاي نوشتاري كانت قبليم عذر ميخوام
    كاري كه دارم انجام ميدم و بهم احساس خوبي ميده كمك كردن به بچه هاي يتيم شيرخوارگاه هست. بركت آورده برام

    مامانم تو جلساتي كه ميره با خانمها جلسه دارن اگه نيازمندي باشه كه يه جوري بهش كمك كرد و اگه بتونم كمك مي كنم
    اين حس خوبي كه وقتي تو مترو داري مچاله ميشي همه نالان از شرايط اقتصادي هستن حرفي داشته باشي كه لبخند رو لباشون بذاره حتي براي چند ثانيه

    اين خوب كه در انتقال معاني و مفاهيمي كه بلدي و اسمش رو نميشه دانش گذاشت سخاوتمند باشي حتي به صورت ايميل يا اس يا تلفني…
    اين خوب كه سعي كني موثر باشي اگه هر جا هستي مثل خورشيد گرم و با كرم باشي

    يه جمله قشنگي از دكتر حسابي خوندم براتون ميذارم اينجا:

    يه جمله حسابي از دكتر حسابي:
    حاصلضرب توان در ادعا مقداري ثابت است
    هر چه توان انسان كمتر باشد ادعاي او بيشتر است
    و هر چه توان انسان بيشتر شود ادعايش كمتر

  • شهاب گفت:

    با شما و سایتتون اوایل پاییز که اومدید دانشکده فنی دانشگاهها تهران سر کلاس رفتارسازمانی و استراتژی دکتر یخچالی آشنا شدم.این اولین نظریه که تو سایتتون میزارم با اینکه همیشه پست ها و مطالبتونو میخوانم.به اشتراک گذاشتن فایلهای رادیو مذاکره با بچه هایی که میشناسم،جزو معدو کارای مثبتیه که انجام دادم

  • fereshteh.k گفت:

    سلام
    شاید طبق گفته های خودتون من مخاطب شما نباشم،چون خیلی از وقتی که شما رو شناختم نمیگذره،تا حالا ندیدمتون و …
    اما نمیدونم چرا دوست دارم که اینجا باشم….
    کار خوب آنچنانی که بخواب بگم ندارم ولی همیشه سعی کردم اگه کاری برای کسی انجام میدم تا جایی که میتونم تو اون کار کم نذام چه مواقعی که در قبال کاری که انجام دادم پول گرفته باشم و یا کاری که به هر نحو برای هر کسی انجام دادم،تا اینجا به جرات میتونم بگم برای کسی کم نذاشتم و مهمتر اینکه همیشه سعی کردم ضعیف بودن طرف مقابلم(به هر نحو )تو رفتارم در برابر اون شخص تاثیر نذاره.
    و یک چیز دیگه ،اینکه هیچ وقت در برابر مشکلات اطرافیانم بی تفاوت نبودم و نیستم شاید وضع مالی خوب نداشته باشم و نتونم خیلی از لحاظ مالی مشکلات کسانی که تو مسیر زندگیم بهشون برخورد میکنم رو حل کنم ولی سعی میکنم حتی با هم دردی کردن هم شده مثل یه سیستم بسته رفتار نکنم و حداقل یه کاری کرده باشم.

  • نسیم گفت:

    سلام می دانم برای نظر دادن هم سنم کم است هم از نظر عقلی به پای شما نمی رسم.اما با همین وضعیت وقتی می بینم در بیشتر حرف هایتان می خواهید نشان دهید با ماندنتان در ایران کار خیلی بزرگی کرده اید یا از این که می بینم می خواهید خود را فداکار جلوه دهید واقعا احساس خیلی بدی پیدا می کنم.البته زحمات شما قابل تقدیر است اما شما از خودتان خیلی خیلی تعریف می کنید.فکر می کنم کسانی هستند که بمانند ومثل شما ماندشان خیلی بزرگ برایشان جلوه نکند.وسخن اخر این که به نظر شما کاری که برای دیگران انجام می دهی وقتی بازگو نکنی شیرین تر نیست

    • shabanali گفت:

      نمیدانم نسیم جان.
      اما فکر کنم جواب جملات تو را در پست نوشته بودم.
      امیدوارم یک روز از نزدیک با یکدیگر آشنا شویم.

    • اکبری گفت:

      محمدرضا

      با اجازه ت من م نظرم مثل این دوست عزیزمون نسیم ه …….کمی تا قسمتی زیاد از خودت تعریف می کنی …شرمنده البته

      • نظرت درسته. البته نمی‌دونم در سایت شخصی و دلنوشته‌ی های شخصی خودم از کی تعریف کنم درسته؟ چون خبرگزاری که نیست اینجا قاعدتاً.
        یک وبلاگ شخصی یک نویسنده‌است که از خودش می نویسه.
        من اینجا از ولگردی های خودم دور میدون ونک می نویسم:
        http://www.shabanali.com/ms/?p=3131‎
        از اینکه دختری که با من دوست بوده من رو رها کرده و رفته:
        http://www.shabanali.com/ms/?p=3312
        از مامان و بابام که اومدن خونه‌ام می‌نویسم:
        http://www.shabanali.com/ms/?p=3193
        و چیزهای مشابه.
        حتی اگر دقت کنی اسم این سایت رو هم مرحوم پدربزرگم انتخاب کرده (شعبانعلی دات کام).
        پس اینجا یک محل کاملاً خانوادگیه.
        کسی که اینجا میاد نیومده دانانیوز دات کام، یا ایسنا دات کام، یا ایران نیوز دات کام، یا بازتاب دات کام. اومده شعبانعلی دات کام.

        پس یا به من و دوستام و مامان و بابا و مادربزرگ و پدربزرگم و زندگی شخصی ما علاقه داره که اومده توی این خونه شخصی یا اشتباه اومده.
        نمی‌تونی بری تالار عروسی بعد بگی همه جا چرا عکس عروس و داماد رو گذاشتن و راجع به اونها حرف می‌زنند! چون بعدش ازت می‌پرسند که شما فامیل عروس هستی یا داماد؟!

        البته ممکنه کسی که این متن رو می‌خونه بگه که این وبلاگ زیاد ویزیت داره و شخصی محسوب نمی‌شه و …
        اما من فکر نکنم که زیاد شدن ویزیت حق من رو از نوشتن شخصی در اینجا بگیره. این از حقوق اولیه‌ی بشره که راجع به خودش حرف بزنه.

        نمی‌شه اگر یک نفر روزی ۱۰۰ تا بازدید توی وبلاگش داره عکس بگذاره از خودش و بگه: امروز رفتم آرایشگاه خوشگل شدم. بوووووووس.

        و تو بگی اون حق داره. اما من حق نداشته باشم چنین متنی بنویسم!
        واقعیت اینه که هنوز خیلیها فراموش می‌کنند اینجا شخصیه و یک خانواده‌ی مجازی از بچه‌های من و خاندان ما (که البته چند هزار نفر شده‌اند)‌اینجا دارند توش زندگی می‌کنند.

        • اکبری گفت:

          باشه محمدرضا . قبول …….فقط اگه من رو جزو این خاندان حساب می کنی اگه برنامه ای گذاشتی من رو خبر کن تا اگه قابل دونستی خانواده مجازی م رو یک جا ببینم . نمی دونم این آخر سالی چرا قلب م گرفته …

          • عزیز دل من. مگه میشه تو اینجا باشی و عضو این خانواده نباشی؟
            تو فکرم هست که اوايل سال با بچه‌ها دور هم جمع شیم. امیدوارم بشه.
            احتمالاً می‌دونی که من به دلیل شغل‌ها و موقعیت و محدودیت‌های بیرونی،‌ دوستان خوبم عمدتاً مثل تو در همین فضای مجازی هستند.
            بنابراین من هم با ندیدن اونها دلم می‌گیره و با دیدنشوم آروم می‌شم.

  • مهدی گفت:

    وقت قابل توجهی را صرف کمک فکری و کمک به تصمیم گیری برای افرادی می کنم که بعید می دانم در آینده سود خاصی از آن ها به من برسد.
    سعی می کنم به افراد نشان بدم که میشه به زندگی از جنبه های دیگه ای غیر از قیمت دلار و … نگاه کرد و میشه نیمه ی پر لیوان رو دید. به این ترتیب سعی می کنم امید رو در اونا بیشتر کنم.
    سعی می کنم به شکل مستمر به افرادی کمک مالی کنم که حتی اون ها رو از نزدیک ندیدم.کمک مالی هدفمند برای توانمند سازی اونها که بعدا دیگه نیازمند نباشن. (سعی کردم دیگران رو هم به این موضوع تشویق کنم که هنوز نیونستم نظر کسی رو جلب کنم)

  • عباد کیانفر گفت:

    “هستند کسانی که میتوانند سریع تر بروند. اما می مانند. در انتهای کاروان. کمک میکنند. کوله باری را بر دوش میگیرند و کمک میکنند تا دیگران سبک بارتر بروند. اینجا جایی نیست که بپرسی چرا وزنت زیاد است، یا اینکه چرا کوله بارت سنگین است یا اینکه چرا تمرین نداری. اینجا جای کمک کردن است، وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم، در آرامش با یکدیگر بحث خواهیم کرد.”
    شاید برای برخی مفاهیم باید تعاریف نویی داشته باشیم . از جمله “وطن پرستی”. این منصفانه ترین و دلنشین ترین تعریفی هستش که از وطن پرستی و نوع دوستی شنیده ام.

  • سلام محمدرضا جان
    حرفات رو چندبار خوندم و البته حسا و کارای بچچه ها رو اولش دلم گرفت که دیشب اینجا پیشتون نبودم اما دیشب بعده مدتا یه شب خوب داشتم و تونستم کلی بخندم

    همش دارم به حرفات فکر میکنم به اینکه چیکار کردم راستش من حافظه ی زیاد خوبی ندارم و این یه واقعیت هست که حافظه م خیلی افت کرده حالا بنا به دلایلی اما یه چیزایی هست که تو ذهن آدم میمونه مثه همون دو سالی که با انرژی و علاقه کار کردم کاری که هنوزم یکی از آرزوهامه که بهش برگردم و بازم بتونم کاری رو بکنم که دوست دارم آموزشایی که به زنای روستایی دادم از یه آموزش ساده برا سلامتی بگیر تا آموزشای دیگه که به زنای شهری و البته از نوع قالتاق

    میدونی شاید خنده دار باشه که بگم خیلی خوشحال میشدم که به خانومایی که تو نوبت واحد کودکان و مامایی بودن در حد ۵دقیقه مثلن روش شستن سبزیجات و یا استفاده نکردن از وسیله هایی رو میدادم که براشون ضرر داشت تو نگاه اول شاید خیلی کار کوچیکی باشه که در مورد نمک براشون حرف بزنی شاید اوایل از روی بالا بردن آمار بود اما بعدش کم کم شد یه علاقه و اینکهمنتظر میموندم که ۴تا خانوم تو سالن جمع بشن و من برم خیلی عامیانه بدونه قلمبه سلمبه براشون حرف بزنم یا اینکه صرفا برا حق ماموریت نرم دمبال نمونه برداری آب از یه روستا اونم از یه محل لب جاده و سریع برگردم برم تو روستا هر بارم خونه ی یه نفر از هر خونه ای نمونه بگیرم یا بعده ها تو زمان فعالیت تو شهر تو هر بازدیدی طبق آیین نامه های سال ۷۱ اموزش ندم چیزی رو بگم که بنظرم جدیدتره و عملی تر و حس رضایت رو ببینم خیلی از این کارای کوچیک کردم سعی کردم از ۱۰۳ نمونه آب که میگیرم هر ۱۰۳تا رو گرفته باشم نه اینکه ۸۰تا بگیرم ۲۳رو فقط تو دفتر وارد کنم
    خیلی کارا کردم اما کوچیک نمیدونم به کجای این مملکت رسید یا نرسید اما من دوسشون داشتم

    میدونی چقدر حرص میخورم وقتی میخونم تو سال ۱۹۸۶یا قبل از اون مردم بازیافت زباله میکردن اما اینجا تو مملکت قبلا متمدن من و فعلا بلاتکلیفم هنوزم ارزش نمیدونیم بعضی از کارهایه ساده و پیش پاافتاده رو ،خیلی زیاده از این کارای کوچیک اما این تکه های کوچیک مثه یه پازل ۷۵میلیون تکه ای میتونن کنار هم قرار بگیرن و بشن یه ایران زیبا چیزیکه رویامون

  • محمد جعفری گفت:

    همه ی کامنتا رو خودنم و خیلی خوشحالم که توی چنین فضایی هر چند مجازی با چنین افرادی آشنا شدم .

  • پگاه گفت:

    یکی زا اون متنها که از دل برآمد و بر دل و منطق من هم نشست..من یه کارشناس معمولیم تو یه ارگان دولتی همیشه سعی کردم یا اریاب رجوع خوب رقتار کنم تا اون ذهنیت بدی که در مورد کارمنداب دولتی هست کمرنگ بشه….سعی کردم برنامه هایی که مینویسم با دید بلند مدت باشه و افتخار میکنم که حدود ۶۰۰ موسسه ازش استفاده میکنن با تمام انتقادهایی که بعضی وقتها وارد مبشه….به عنوان کسی که چندین ساله شاگردی کردم در زمینه یوگا سعی کردم و میکنم دیدی که نسبت به این ورزش (هرچند به نظر من یوگا علمه و یک روش زندگی و فراتر از ورزشه) به اشتباه جا افتاده یه کمک سیمای خودمون و البته فارسی وان رو عوض کنم و تو وبلاگم نخصصی دارم در موردش می نویسم و مربی هم که بشم حتما این کار رو حرفه ای تر انجام میدم….افتخار این رو هم داشتم و دارم که ماهیانه کمک هزینه تخصیلی یه دختر کوچولو رو بدم خدا اینقدر برکت داده به زندگیم….هرکس رو ببینم تشویقش میکنم به سالم زندگی کردن ورزش کرذن و تا خالا چندین نفر از دوستان رو هم وارد عمل شدن ………..اینا کارایی بوده که من کردم و برنامم هست یوگا برای کودکان رو یاد بگیرم و مربیه بچه ها بشم چون اونان که وارث این مملکت هستن هرچه آگاهتر بهتر…….. چیزی به اسم عرق به خاک رو قبول ندارم….امیدوارم هرکدوممون نقطه کوچک نورانیه باشیم در این شب

  • م گفت:

    با نزدیک ۲۵ سال سن میتونم بگم از کار سخت نترسیدم. با اینکه موقعیتهای خوبی برای ادامه تحصیل تو کشورهای خارجی دارم و با وجود اصرار خانوادم برای مهاجرت موندم، از زندگی خودم شروع کردم به تغییر، معتقدم اگر قراره کاری انجام بدم و هدایت یک جریان را به عهده بگیرم، باید از خودم شروع کنم. الان بیشتر از یک ساله. کتابخونه ام پره از کتابای روانشناسی، تحلیل رفتار متقابل. میخوام بدونم پوست موز من کجاست؟ من کجا و چطور برنامه ریزی شدم؟ کجا برای خودم جفت پا میگیرم؟ اینطوری قدرت تشخیص و تحلیلم هم بالا رفته

  • رها(اسفند) گفت:

    خیلی زیبا بود ،خیلی زیبا… حس ترس را به من القاء کرد که نمیدونم باید علامت قرمز سمت راست را کلیک کنم و بگویم نیستم ویا نه ادامه مطلب…
    من خوب یادداشتم و یاددارم به حقوق دیگران احترام بگذارم اما به خودم نه…انچنان سرشارم از منفی بودن که نمیدانم دوستانم چگونه انرژی مثبت از من میگیرند…خوب میتوانم در مسیر پیشرفت دوستانم همراهشان باشم ،اما برای خویش…
    چه عالی میتوانم کارهایشان رابزرگ جلوه دهم هرچند کوچک باشند و خطاهایشان را کوچک هرچندبزرگ باشند و بگویم اگر دوباره انجام شود اشتباهی بزرگ است… چگونه فاقد اعتمادبه نفس هستم اما اعتماد به نفس دوستانم را بالا می برم… نمی دانم باید علامت قرمز سمت راست را کلیک میردم و ادامه مطلب را نه؟!!…
    زیبابود خیلی زیبا ………………………………………………..این نقطه چین ها اشک هاییست که این روزها با خواندن روز نوشته هایتان میریزم ….

  • سلام من هم می خواهم از کارهایی که برای کشورم کردم بگم البته اگر بقول استاد” ریا ” نباشه وظیفه ام بوده و هیچ منت بر خلق نیست.
    ۲۱ ماه در جبهه ها جنگیدم و دقیقا آزانس شیشه ای را می فهمم . ۱۰ سال تمام پرستار و تیمار گر مردمان رنجوری بودم که در تودر توی دالان بیمارستانهای این شهر به ظاهر تجملی و پر از فیس و افاده گیر کرده بودند و پاداشم درگیر شدن با چند دکتر متکبر و وظیفه نشناس بوده که اگر اسمشان را ببرم گویی با خدایان پزشکی طرف شده ام و این شد که اخراج شدم سپس وارد بازار شدم و درصنف فولادی ها به کار مشغول شدم و پس از چند سال سایتی را راه اندازی کردم که از شفافیت در بازار صحبت می کند و این شد که چند رقیب دیگر در بازار نیز جرات سخن گفتن یافتند و اکنون می خواهم نقشی دیگر داشته باشم و آن روشن کردن نسل جوان از خیانت روشنفکران به اصطلاح تجدید گرا . کسانی که در زمان نشستن بر اریکه قدرت خون مکیدند و حال که از دست یابی به صندوقچه های طلا بازمانده اند طلایه دار آزادی شده اند و این بدست نمی آید مگر با افزودن دانش . به نظر من راه مبارزه با هر کسی باید به شیوه او باشد نمی توان با خواندن یک داستان تصمیم کبری در کتاب فارسی به جنگ علامه ها رفت باید مطالعه نمود و این را آغاز کرده ام و امیدوارم موفق شوم حداقل کار و نتیجه ای که از این کار می گیرم این است که پیش خود شرمگین نباشم و وجدان درد نداشته باشم . بازهم تکرار می کنم پیشنهاد خود را اگر استاد تمایل داشته باشد هسته های علمی و مطالعاتی تشکیل دهد و یا یک شبکه اجتماعی علمی و در این هسته ها و شبکه ابتدا بر روی خود کار کنیم نه برروی دیگران . ذره بین برنداریم تا ضعف های دیگران را ببینیم ابتدا به ضعف خود نگاهی بیاندازیم اگر ما در جامعه کوچک خود ( خانواده ) تغییر کنیم و فرهنگ را بسازیم می توانیم جامعه را بسازیم من مطمئنم که قهرمان بعدی ما در این کشور باید شخصیتی کاریزما از نوع گاندی باشد نه چه گواراو فیدل کاسترو
    موفق باشید

  • […] بهانه پستی روی وبلاگ دوست و استاد عزیزم محمدرضا شعبانعلی، به نظرم […]

  • عليرضا گفت:

    بعضي وقت‌ها بكاربستن دانسته‌ها به راحتي يك تغيير دو كلمه‌اي است. خاطرم هست در اين چند ترم گذشته در تعريف پروژه عملي دروس دانشجوياني كه بايد داده‌هايي را تحليل مي‌كردند يا برنامه‌ استراتژيك سازماني را مي‌نوشتند مي‌نوشتم: با داده‌هاي “حتي‌الامكان واقعي” …
    همين دو كلمه باعث شد تا امروز بيش از ۳۵۰ پروژه برنامه ريزي استراتژيك و داده كاوي با داده‌هاي و گزاره‌هاي “واقعي” و براي سازمان‌ها و شركت‌هاي واقعي (هرچند در سطح يك پروژه دانشجويي) توسط دانشجويان انجام شود.
    جالب اينكه بعضي از اين پروژه‌ها (بيش از ۲۵%) به عمل رسيده و در سطح شركتها و سازمانهايي كه عزيزان مشغول بكار بوده‌اند در حال اجراست!

  • علی گفت:

    راستی این را یاد رافت بگم. خیلی دوست دارم مهندس جان!

  • علی گفت:

    اول که اقا بگم چی شد اومدم وبلاگ قبلا شمارا از طریق دکتر شیری میشناختم یه فایل تصویری دیدم ازتون تو ماه عسل کودکم قلاب شد(با مفهوم مثبت)بیام اینجا بعد.اول حضور شما ورفتارتون به من یکی که خیلی جربزه میده برم جلو.میدونید علتش چیه شما این حرفاتون را زندگی میکنید و شعار نمیدید به خاطر همین سریعترین یادگیری که یادگیری مشاهده ای را در مخاطب ایجاد میکنید.من در مورد کار که به نظرم مثبت بوده انجام دادم هر چی مقاله و تجربه تو حوزه روانشناسی تربیتی اونم بخش یادگیری در اختیار همه میذارم حالا دنبال اینم که خلاصه کتاب های به درد بخور سی بی تی و روش های موثر مطالعه را پاور پوینت کنم برم رایگان برای علاقه مندان ارائه کنم ولی جون مهندس خیلی حال کردم با شخصیتت همون که خودت گفتی بیانیه تمایز. یه دونه ای.

  • بنفشه گفت:

    فوق العاده بود این متن. ممنون محمد رضای عزیز. متاسفانه این روزها اکثرمون به شدت درگیر واژه ها هستیم ! تا میگی “خائن” بهمون بر میخوره شاید چون فکر میکنیم خائن فقط کسیه که جاسوسی برای بیگانه میکنه ! نمیدونیم که علم بی عمل هم خیانته.. تصدیق حرف دیگران بدون شناخت و مطالعه هم خیانته…. تا میگی “برای وطن چه کردیم؟” صدامون در میاد که آآآی این دولت برای ما چه کرده یا شما هم حتما از خودشونی یا…. به این فکر نمیکنیم که اگر همه ایرادها هم متوجه حکومت باشه ، یه ملت درست کردار و فهمیده عاقبت حکومتشو درست میکنه… این روزا همه فقط به شدت “آریایی” شدیم ..

  • احمد گفت:

    خدایا شکرت یکی هست که منفعت خودش رو در به منفعت رساندن هموطنانش میبینه یکی هست که خدمت به خلق فقط شعارش نیست یکی هست که داره می سوزه تا بسازه واین حقیقت را پذیرفته. محمد رضا جان دریک شهر تاریک با روشن کردن یک شمع درسته که ان شهر روشن نمی شود ولی دیگر به ان تاریک مطلق نمی گویند سالهاست که با این تفکر کار می کنم

    من هم وطن پرست نیستم و نبوده ام اگر کاری می کنم
    ظرف برایم مهم نیست مظروف هست که برایم مهم هست
    شاید کارهای خوبی در کارنامه ام باشد ولی تنها چیزی که در خودم خوب می دانم این است که دغدغه ی خوب شدن و بهتر شدن دارم وسعی می کنم این دغدغه را در اطافیانم چه کم چه زیاد ایجاد کنم

    کارهای بزرگ کردن ایثار های بزرگ می طلبد اگر قرار است بسازیم باید با تمام توان کارهای کوچک خوبمان را انجام دهیم وگرنه ظاهرا سیستم طوری چیده شده که خوبها دیده نمی شوند و به انچه مستحقش هستند در ظاهر نمی رسند بهتر است به ذوق کف و سوت زدن دیگران کاری نکنیم چرا که قطعا از هدفمان دور می شویم
    راستی محمد رضا جان دغدغه مند بودنت مرا از تنهایی دراورد

  • فائزه گفت:

    سلام
    فکر میکنم همه چیز از اون پست که در مورد اربیل بود شروع شد.درسته؟؟!!
    دلیلش هرچیز که بود مهم نیست.شما کار کمی برای ما نکردین استاد عزیز
    حتی از نوشته هاتون هم میشه درس گرفت فایل ها دیگر بماند
    اما من برای کشورم چه کردم ؟؟
    سال هاست که دیگران را تشویق به رفتن میکنم اما خودم همچنان ماندم.نمی دونم شاید دلیلش همون امید باشه.

  • سپهر گفت:

    من یه بار یه متنی رو خوندم که بهم ثابت شد که یکی از دلایلی که ما ایرانی ها اینقدر افسرده هستیم و شادی بینمون کم هستش به خاطر انتخاب رنگ های تیره و خاکستری هستش که برای وسایل و لباس هامون انتخاب می کنیم
    این هم لینک مطلبش
    http://kaarmand.blogfa.com/post-304.aspx
    با وجود این که یه خورده مذهبی هستم ولی از اون به بعد همیشه لباس هایی با رنگ های شاد و جیغ خریدم و می پوشم البته خیلی ها مسخرم کردن ولی برام مهم نبوده چون تونستم با این کارم چند نفر دیگه رو هم متقاعد کنم که لباس های با رنگ شاد بپوشن امیدوارم توی این جا هم کسی باشه که این مطلب رو بخونه و متقاعد بشه که …..
    همین

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser