دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

رادیو مذاکره: گفتگو با احمدرضا نخجوانی (مدیرعامل شاتل)

احمدرضا نخجوانی بدون تردید یکی از تیزهوش ترین انسانهایی است که من تا کنون دیده‌ام. فرصت گفتگو با او را به سادگی با چیز دیگری عوض نمی‌کنم. او مدیر عامل شرکت شاتل است.

اما من احمدرضا نخجوانی را نه به دلیل هوش کم‌نظیرش و نه به دلیل مدیریت شرکت شاتل، بلکه به دلیل ترکیب نادر «هوش» و «پشتکار» دوست دارم. بسیار دیده‌ام انسانهای تیزهوشی را که احساس می‌کنند «کار و تلاش و کوشش» چیزی است که مختص افراد ضعیف‌تر و کم‌هوش‌تر است و دیگران باید به جبران هوشی که ندارند، بیشتر تلاش کنند.

اما احمدرضا اینطور نیست. همیشه تلاش کرده و می‌کند. شرکت شاتل را با ۸۰۰ نفر کارمند مدیریت می‌کند. از صبح زود تا پاسی از شب در محل کارش است و عمده‌ی این چندصد نفر کارمند را به اسم کوچک می‌شناسد.

خوشحالم که فرصتی دست داد تا با او گفتگو کنم. احمدرضا از نسل جوان گله‌هایی داشت. از خاطرات کودکی‌اش گفت. از مسائل داخلی یک شرکت بزرگ. از جابجایی نیروی کار. از اهمیت علاقه و انگیزه. از اهمیت تلاش و همینطور از اینکه به عنوان یک مدیر عامل، در فرایند استخدام و مصاحبه شغلی، چه می‌پرسد و چه معیارهایی را مورد توجه قرار می‌دهد.

من خودم با علاقه این فایل را چند بار گوش داده‌ام. امیدوارم برای شما هم آموزنده باشد.

رادیو مذاکره: مصاحبه با احمدرضا نخجوانی – دانلود فایل صوتی با کیفیت بالا

رادیو مذاکره: مصاحبه با احمدرضا نخجوانی – دانلود فایل صوتی با کیفیت پایین

رادیو مذاکره: گفتگوی محمدرضا شعبانعلی و احمدرضا نخجوانی مدیرعامل شرکت شاتل

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


117 نظر بر روی پست “رادیو مذاکره: گفتگو با احمدرضا نخجوانی (مدیرعامل شاتل)

  • علیرضا گفت:

    من روی این مسئله زیاد کردن کردن موندم . شما تهرانی ها چجوری می تونید اینقدر کار کنید . من خواستم مشابه این کار شما رو تو کنکور پیاده سازی کنم ، شکست بزرگی خوردم . از درس زده شدم .

    • علیرضا جان. من لغت «تهرانی» رو دوست ندارم چون وقتی این لغت رو وارد دامنه واژگانمون می‌کنیم،‌ اعتبار یک واژه‌ی دیگر رو هم می‌پذیریم: «شهرستانی».
      و اینجا همون تقسیم بندی استریوتیپیک پیش میاد که همیشه هست.
      مردم در تهران همه زیاد کار نمی‌کنند. فرحزاد رو ببین تا ببینی که چطور برای یک ساعت قلیون کشیدن، ماشین‌ها دو ساعت صف می‌کشند تا وارد یک رستوران یا باغ یا باغچه بشن!
      عکسش هم هست. من دوستانی در شهرهای دیگر ایران دارم که برای من الگوی تلاش و زحمت هستند.
      ضمناً قبلاً در مورد کنکور نوشتم (به عنوان کسی که زیاد کنکور داده و رتبه‌ام هم همیشه خوب بوده!) رمز موفقیت کنکور زیاد درس خوندن و تست زدن نیست. ایجاد تعادل بین تکنیک و یادگیریه.
      اینجا میتونی نوشته من راجع به کنکور رو بخونی.

  • رامین گفت:

    چقدرجالب بود نحوه بررسی و دقت روی تمام مسائل حتی مصاحبه خروج
    نکته جالب در مثال ها بود که چقدر نقطه نظر آدم ها و نوع خواسته ها میتونه توی جایگاه شغلی و اجتماعی شون به طور مستقیم و غیر مستقیم تاثیر داشته باشه

  • محسن نوری گفت:

    چقدر فایلهای مصاحبه رادیو مذاکره خودمانی و با ارزش هست. معمولا کارآفرین‌ها در رسانه‌ها اصلا اینطور ظاهر نمیشن. رادیو مذاکره واقعا لذت بخش و قابل استفاده است.
    من خودم شاتل استفاده میکنم و به دوستام هم توصیه میکنم از شاتل استفاده کنند اما هیچوقت انقدر زیبا با مدیرعامل شاتل آشنا نبودم. چقدر دوست داشتنی هستند.

  • شهرزاد گفت:

    سلام آقای نخجوانی عزیز. بخاطر موفقیتهاتون به شما خیلی تبریک میگم و تشکر میکنم از وقتی که برای تهیه این فایل صوتی گذاشتید و از تمام حرفهای خوبتون. ( و البته مثل همیشه تشکر بسیار از محمدرضای عزیز)
    نکته ای رو که در مورد آلیس در سرزمین عجایب بهش اشاره کردید، خیلی برام جالب بود و اینکه اون واقعا نمیدونست که از زندگی چی میخواد و قراره که از کدوم راه بره. واقعا چه خوبه که اینطور نباشیم ….
    مشکلات و انتظارات مشتریان رو که اشاره فرمودید، یادم به بخش شبکه و پشتیبانی اینترنت محل کار خودم افتاد که در یک مقیاس خیلی کوچکتر ، به محض اینکه مشکل قطعی اینترنت پیش میاد، که ممکنه ناشی از مخابرات یا داون شدن خود گوگل یا جیمیل یا موارد یگری باشه، موج تلفن ها از بخش های دیگر هستش که به اون بخش سرازیر میشه و از قطعی لحظه ای یا مقطعی اینترنت شکایت میشه و باید برای تک تک اون آدمها توضیح داده بشه … که واقعا این صحبت شما برام خیلی ملموس بود.
    و چقدر زیبا گفتید که برای موفقیت، دو ویژگی صداقت و تلاش، میتونه بسیار تاثیرگذار باشه.
    داستان ترجمه ها رو هم که می فرمودید، یادم به محمدرضای عزیز افتاد که در یکی از پست ها، به همین موضوع اشاره کرده بودن که در اولین محل کار، در سنین خیلی جوانی، مدیرشون مقاله هایی رو برای ترجمه بهشون میدادن و بعدن ایشون متوجه میشدن که اون ترجمه ها توی سطل زباله افتاده، اما همون ترجمه هایی که ظاهرا نتیجه خاصی نداشتند، باعث تقویت زبان و قدرت ترجمه ایشون شده بودن … ( درست میگم حالا؟:) .. چنین چیزی توی ذهنم مونده … نمیدونم توی کدوم پست بود …)
    و چقدر خوبه که به فکر ارتقاء سطح آموزشی و علمی کارمندانتون هستید.
    در هرحال باز هم ممنونم و براتون آرزوی سلامتی و موفقیتهای روزافزون دارم.
    در ضمن … امیدوارم مسئولین همیشه، همه جا و به همه چی رسیدگی کنند.:)

  • علیرضا گفت:

    اگه اینجور که آقای نخجوانی می گن ، کمتر کسی دنبال مدیریت می ره این خیلی خوبه ، ولی باید سختی مهاجرت به تهران رو هم به دوش بکشیم .

  • محمد گفت:

    سلام
    یک چیزی که زمان قدیم بود اما حالا نیست کتاب کرایه ای است قبلا افراد برای خواندن کتاب کرایه پرداخت می کردند .که بعضا هم مبلغ کمی برای یک دانش آموز یا دانشجو نبود .اما حالا تو اکثر دانشگاه ها و مناطق کتابخانه هایی تقریبا رایگان وجود داره اما کتابخوان نیست .یا کتابخانه ها تبدیل شده به سالن مطالعه شب امتحان و………

    • محمد جان.
      احساس من اینه که توسعه رانت و فساد اقتصادی در جامعه،‌ باعث شده که بسیاری از مردم، احساس کنند راه‌های خیلی سریع برای رشد و موفقیت هست. (هر کسی در دوستان و بستگان خودش به وفور میتونه نمونه‌های این رانت رو مشاهده کنه).
      و چون به اخلاق هم اعتقاد نداریم و بین «رانت خواری» و «تجاوز گروهی» تفاوت قائلیم و جامعه‌ای هستیم که یک موی بیرون مشوش و دلواپسمون می‌کنه و تجاوز گروهی به چند صد هزار نفر (که همیشه به نظرم با هر رانت خواری اتفاق میفته) برامون لذت و ارضاء به همراه داره، طبیعی است که با دیدن فساد اقتصادی، به جای احساس نفرت، احساس حسادت در ما رشد می‌کنه.
      در چنین اوضاعی،‌ بدیهیه که مطالعه و کتاب خواندن به عنوان راهی طولانی اما آبرومند برای رشد و توسعه پایدار توانمندی‌ها، انتخاب بسیاری از ما نیست…

      • VAFA گفت:

        به نظر شما چاره چیست؟ اونهایی که می توانند رانت خواری کنند، می کنند.
        از دست ما مردم عادی چه کاری برمی آید؟
        با نفرت ورزیدن که چیزی تغییر نمی کنه.

  • حمیده گفت:

    سلام
    من یه مساله ای رو میخواستم به آقای نخجوانی بگم، به نظر میاد ایشون نحوه مصاحبه شون شاید با دنیای امروز تکنولوژی و خلاقانه سازگاری داره، من اگه تو جلسه مصاحبه شون بودم حتما قبل از این جلسه کلی مطالعه میکردم، تمام سایت ها و صفحات اینترنتی درباره شاتل رو میخوندم، در مورد پوزیشین شغلی هم اطلاعاتی جمع میکردم و احتمالا تصمیم میگرفتم یه چیزهایی هم اماده کنم که که در راستای پیشرفت شرکت شاتل ارائه بدم!!!!
    در مواجه با پیشنهاد خوندن کتاب هم با اشتیاق کتابو میگرفتم میخوندم چندتا کتاب مشابه هم پیدا میکردم و مطلبشو ربط میدادم و سریعا جلسه بعدی رو انتخاب میکردم و از هرپیشنهاد مشابه هم استقبال میکردم.
    اما فکر میکنید بعد چه اتفاقی میفتاد؟
    من استخدام میشدم و یه شرح شغل میگرفتم و هرروز باید کارمو خوب انجام میدادم، یک کار تکراری، یک اپراتور، یا شاید هم یک کارمند میانی که کمی دستش بازه اما نمیدونه چقد امکانات داره و حتی استراتژی شرکت چیه و حتی نقطه موثری که قرار میگیره کجاست؟ اینجوریه که حرف اون خانوم درباره مقایسه گوگل و شاتل اشتباه به نظر میاد.
    چون شاتل خودشو بزرگ جلوه میده، تبلیغ چندصد میلیونی میکنه، کل بازارو میخواد بگیره، ولی هدفش حداقل در نظر کارمندش اینه که فقط و فقط میخواد پول دربیاره به هرقیمتی، خدمتش چقد کیفیت داره و چقد میتونه ازکنار خدمات خوب به سودآوری برسه حداقل دیده نمیشه و یه کارمند معمولی که اپراتور اونجاست با یک مثال میگه اینم یه راه حله!
    اما به نظرم چون مدیران خیلی درگیر بروکراسی سازمانی هستند و میدونند چقد قوانین دست وپاگیر دارند خیلی مسایل به نظرشون طنز میاد یاشاید هم کارمند چون زیاد درگیر درامدها و هزینه ها نیست، و فاز عملیاتی رو نمیدونه خیلی چیزهارو ساده فرض میکنه.
    خلاصه حرفم اینه که بالفرض یه همچین کسی هم با این طریق مصاحبه استخدام بشه (گرچه فکر میکنم شما از خیلی مواردی که گفتید میگذرید چون هیچ نیرویی نمیمونه!)
    سازمان چی داره براش؟
    همین رکود و یکنواختی و بن بست های ارتقا و پاداش، حتی انعطاف ساعت کاری، حتی سازگاری با سازمان،
    توکوتاه مدت یک فرد نیازمند به کاررو مسخ میکنه و به سازمان متعهدش میکنه چون راهی نداره،
    یک حوزه امن بدون تغییر ضمن یادآوری خاطره های روز اول مصاحبه که پراز اشتیاق و پذیرش مدیر برای استخدام فردی خلاق و پرانرژی بود،و شاید کمی هم سرخوردگی و بی اعتمادی، در بلندمدت فردی رو میسازه که حتی به بهانه پول هم نمیتونه بیشتر در خدمت سازمان باشه، فرارو بیشتر ترجیح میده، شاید شب بره مسافرکشی اما نمیخواد در خدمت یک سازمان سواستفاده گر(به تعبیر خودش) باشه.
    این حرفهای من البته تجربه ام در کارکردن با چندتا سازمان خصوصی بود.و خودم رو به این نتیجه رسونده که وقتی اینهمه کار چرا کارخودم نباشه؟چرا مشارکت نکنم؟چرا اپراتورباشم تا بپوسم؟ و هزاران چرای دیگه…

    • حمیده جان. متنی که می‌نویسم غیر از یک پاراگراف اولش، بقیه‌اش خطاب به شخص «تو» نیست. خطاب به «حمیده‌»هایی است که بعد از ۵ سال یا ۱۰ سال سابقه کار (که عملاً صفر محسوب می‌شه و معنای خاصی نداره) تحلیل‌های گسترده و جدی برای محیط کار و رفتار مدیران ارشد ارائه می‌دهند.

      چند تا نکته به نظر من.

      یکی اینکه «ارائه‌ی یک چارچوب مشخص از وضعیت کار در شرکتهای خصوصی» این طور که تو انجام دادی، مشخصاً نتیجه می‌ده که تجربه‌ی خیلی خیلی خیلی کمی در فضای کار داری. بعید میدونم دهه‌ی اول کار در سازمان‌ها رو گذرونده باشی (قبل از ده سال تجربه هم، اگر کسی حرفی می‌زنه اسمش تجربه نیست. خاطره است. چون با دیدن ۴ – ۵ جا نمیشه نظر داد). خوندن متن تو و این تحلیل قطعی از وضعیت کار در کشور، برای من شبیه همون قضاوت‌هایی بود که ترکها … هستند و شیرازیها … و شمالیها …
      آدم تعداد دوستان ترک یا شیرازی یا شمالی‌اش که زیاد میشه می‌بینه که تنوع بیشتر از اون حرفهاست که بتونه اینقدر دقیق پیش بینی کنه.
      مامان تو هم رفتار تو رو با این دقت نمیتونه پیش بینی کنه که تو ۷۰۰ هزار شرکت فعال در کشور رو در ده خط تحلیل کردی!

      نکته بعد اینه که – ببخش از دید یک مدیر میگم – خیلی از کارمندها توهم این رو دارند که حقشون مدیرعامل بودنه و کار تکراری آزارشون میده و …
      جالب اینجاست که همون کار تکراری رو هم بلد نیستند انجام بدهند.
      به من بگی راجع به هنر اپراتوری و تلفن زدن و حرف زدن با دیگران برای هندلینگ شکایات (که در مقطعی شغل خودم هم بوده) حدود ۴۰۰ صفحه کتاب میتونم بنویسم و حدود ۵۰ ساعت حرف بزنم.
      روزی بگو که اپراتوری یک کار تکراریه که همینقدر حرف برای گفتن داشته باشی. اگر از نظرت کل این کار یک فعالیت ساده مکانیکی است که در یک سال میشه یاد گرفت و حرفه‌ای شد و به یک کار تکراری تبدیل میشه احتمالاً اصلاً این کار رو نفهمیدی.
      اگر هم بلدی اون ۵۰ ساعت حرف آموزشی رو برای یک اپراتور بگی، قول شرف می‌دم که اپراتور نمی‌مونی و هر ساعت وقتت رو می‌تونی حداقل ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومن بفروشی (این حداقل قیمتشه).
      من فکر می‌کنم ساده‌انگاری ما، درد بزرگیه.
      اینکه تو اپراتوری رو به عنوان یک کار چیپ تکراری میاری درک خیلی خیلی سطحی از کار رو نشون میده. اونوقت میای روبروی مدیرها میایستی و میگی من استراتژی شرکت رو نمی‌دونم!!

      من خوشحالم که انگیزه‌ی «برای خود کار کردن» در تو و دیگر جوان‌ها قوی است. این عالیه. اما اگر همین سطح از تفکر رو داشته باشی فقط محکوم به شکست‌های بزرگتری.
      اگر قرار باشه تو هم از یک رده پایین‌تر کارمندهات رو یک سری آدم با رفتار مکانیکی ببینی
      یا بخوای رده میانی سازمانت رو بیش از حد درگیر تصمیم‌های استراتژیک بکنی،‌ یک هیات خواهی داشت نه یک شرکت.

      • حمیده گفت:

        سلام
        ممنونم محمدرضا
        بله خب من از خاطره هام گفتم چون هنوز سن زیادی ندارم و زیاد هم کار نکردم،و فقط ۵ الی ۶ محل کارو دیدم، اما جوابی که شما به من دادید جواب یک مدیر ارشده با تجربه است که در برهه ای از زمان جای منم بوده بنابراین بهتراز من میبینه که کجا وایسادم و با نوع انتخابم قراره کجا برسم،
        شاید مهمترین حرف من این بود که وقتی از کسی توقع داریم متفاوت باشه و همین حرفهایی که شما الان گفتی رو با جون و دل درک کنه باید آموزشمون هم متفاوت باشه یا حداقل این احساس تکراری بودن رو بهش ندیم.
        نمیدونم چرا احساس میکنم جاهایی که من دیدم همون حداقلی رو کافی میبینن
        اما خب بازهم پیش اومده که الان جایی باشم که فرصت های بیشتری برای اثبات خودم بهم میدن و این مسایلی که گفتم وجود نداره،و یه کم احساسم بهتره.
        به هرحال ازت ممنونم، حرفهایی رو که زدی باید طی سالها بهش میرسیدم، چه خوب که الان فهمیدم.

      • آرشام گفت:

        محمدرضا یعنی هرکی یک کاری رو یاد گرفت باید بدوه بدوه بره با آموزش و معلمی خودشو پولدار کنه؟
        چیزی که انگار تنها کاریه که تو کشور ما بلدن انجام بدن
        فکر میکردم تو مخالف همچین کاری هستی

        • ببین آرشام.
          ما در حوزه‌ی اپراتوری واقعاً مشکل جدی داریم. مشکل جدی آموزش.
          من هزاران اپراتور رو میشناسم که مثل حمیده فکر می‌کنند یک کار غیرتخصصی تکراری انجام میدن.
          و دو یا سه نفر رو می‌شناسم که این کار رو می‌فهمن.

          تو معمولاً کامنت‌هات خیلی عمیق و جدیه. نمی‌دونم چرا به جای اینکه به «مفهوم» عکس‌العمل نشون بدی به یک واژه‌ی «آموزش» عکس‌العمل نشون دادی.
          ضمناً اینکه همه در این کشور آموزش میدن اصلاً چیز بدی نیست.
          به اقتصاد آزاد اعتقاد داشته باش. اگر عرضه‌ای هست تقاضایی هم هست.
          مشکل من و تو هستیم که پای حرف آموزشی هر کسی می‌نشینیم. از معلم ایراد نگیر. از دانشجو انتقاد کن که سره و ناسره رو تشخیص نمیده.
          یکی از دوستام میگفت هی میگیم زنان خیابانی.
          بابا. این مردان خیابانی رو ببینین. رابطه از اون جنس دو طرف داره که یک اندازه مقصر هستند.
          طرف خودارضايی که نمی‌کنه آخه!!!

      • ابوالقاسم گفت:

        «روزی بگو که اپراتوری یک کار تکراریه که همینقدر حرف برای گفتن داشته باشی. اگر از نظرت کل این کار یک فعالیت ساده مکانیکی است که در یک سال میشه یاد گرفت و حرفه‌ای شد و به یک کار تکراری تبدیل میشه احتمالاً اصلاً این کار رو نفهمیدی.»

        سلام استاد
        من حدود ۸ ساله در یک واحد صنعتی مشغول به کارم و با اینکه در کارم هم با موضوعات فنی و هم تا حدودی موضوعات اداری در ارتباط هستم ولی چند وقتی بود که با خودم میگفتم که چقدر کارم تکراری شده٬ اما وقتی این جمله رو خوندم تازه فهمیدم که چقدر در اشتباه بودم و اگه از زاویه شما به موضوع تکراری شدن کارم نگاه کنم تازه متوجه میشم که چقد نکته در کارم هست که تا حالا بهشون دقت نمیکردم.
        ممنونم

  • امیر گفت:

    سلام به همه
    مصاحبه شما بزرگواران را گوش کردم. مثل همیشه بخشهایی جالب بود و بخشهایی دیگر خیر.
    برای من شخصا جالبه بدونم این چه کاریه که از صبح ساعت ۷ تا شب ساعت ۷و۸ باید انجامش بدی و تمامی نداره. برنامه نویسان ی جمله کلیدی دارن که میگن اگر جایی سختی هست یا پیچیدگی حتما مشکلی وجود داره. don’t work hardly, work wisely
    برای من شخصا جالبه بدونم که شرکتی با ۱۵۰۰ تا مشتری اگر اینطور نیازه که کار کنه پس آقای زوکربرگ و برین و شادروان استیو جابز و روسای شرکتهای چندین هزار نفره باید روزهاشون ۹۲ ساعته باشه؟!
    برای من شخصا جالبه بدونم اگر ما در یک شرکت خدماتی نیازه اینقدر کار کنیم اگر بخواهیم خودمون سازنده آن سرورها و تجهیزاتی که دارید شما استفاده میکنید باشیم پس باید چکار کنیم؟
    شما زندگی کاری آقای نخجوانی را به تصویر کشیدید، همونطوری که اهداف ۳و۵ ساله در قسمت کاری دارند آیا در مورد زندگی خصوصی هم همینطور رفتار میکنند و آیا ایشان وقت میکنند به خودشون سری بزنند؟
    این پولهایی که بدست میارن و چیکار میکنند (صد البته میدونم به من هیچ ارتباطی پیدا نمیکنه ولی) علم اقتصاد میگه برو زمین بگیر تا گرون بشه یا در اختیار ورثه گرامی قرار میدهند و خودشون صبح ساعت ۷ باید سر کار باشند.
    در پناه خدا باشید

    • امیر جان.
      یک حدس ساده دارم. می‌خوام برات «فال» بگیرم. لطفاً بهم بگو که توی این شغل (فالگیری) موفق میشم یا نه!

      حدسم اینه که در محیطی کار می‌کنی که عاشقش نیستی و احتمالاً چند گزینه محدود روی میزت داشتی و صرفاً چون از بین گزینه‌های موجود بهترین بوده انتخابش کردی.
      حدسم اینه که روزهای کاری کمی با نارضایتی از خواب بلند می‌شی و شاید گاهی فکر می‌کنی تا جمعه چقدر مونده.
      حدسم اینه که یا مستاجر هستی یا شاید خانه‌ای گرفته‌ای و داری قسط میدی (البته ته فنجان قهوه تو نشون نمیده که خونه داشته باشی. همون مستاجر رو بهتر میتونم توش ببینم!)

      چون تصویر ذهنیت از شغل،‌ جاییه که به آدم حقوق می‌دهند. فکر می‌کنی که خروجی شغل،‌ چند متر زمینه. و آدم کار میکنه که زمین و خونه بخره. فکر می‌کنی شغل یعنی اینکه تا عصر آدم پدر خودش رو در بیاره تا وقتی آدم عصر از در شرکت اومد بیرون زندگی رو شروع کنه!

      برای کسانی که عاشق کارشون هستند (که من جزو اونهام):

      اساساً روز کاری وجود نداره.
      هفت روز هفته جمعه است و تعطیله.
      اونها فرزند رو از طریق اسپرم و تخمک به تعداد دو یا سه عدد ایجاد نمی‌کنند.
      اونها هر روز نطفه یک فرزند و پروژه و کار و محصول جدید رو در رحم جامعه می‌کارند.
      اونها در تامین هزینه زمین و مسکن و اجاره مشکل ندارند و درآمدشون فراتر از این عددها میشه. اما نمی‌تونند با کارشون عشقبازی نکنند.
      دوپامین در مغز اونها با دیدن پایان یافتن پروژه‌ها و تولد محصولات جدید ایجاد میشه و
      سروتونین، زمانی که خانواده بزرگ کاریشون زیر یک سقف جمع میشن و موفقیت سالانه رو تجربه می‌کنند.

      ساعت کار با حجم سازمان متناسب نیست دوست من. ساعت کار با عشق به کار متناسبه.
      کسی که برای عشقش میره به سازمانش،‌ حداکثر زندگیش رو اونجا می‌گذرونه. خواه محمدرضا شعبانعلی. خواه احمدرضا نخجوانی. خواه زاکربرگ. محیط کار برای اونها بهشت و محل لذت و زندگیه.

      و البته سهم بیشتر جهان از آن کسانی است که پول در میارن. زمین میخرند. به ارث می‌گذارند و می‌میرند به این امید که بهشت رو – که کنار گوششون بود و نغمه‌ی زیبای اون رو نشنیدند – زیر سنگ لحد تجربه کنند!

      • سپیده گفت:

        اولین باریه که همچین نگاهی رو میبینم/ میخونم!
        شُکه ازین که هیچ کدوم، مطلقا هیچ کدوم از آدم های اطرافم(همینطور خودم) همچین نگاهی به کاری که انجام میدن(میدم) ندارن(ندارم)!

      • امیر گفت:

        سلام محمد رضا جان، استاد مجاز(ی) من
        به لطف و مرحمت یکتای بلندمرتبه بنده رشته ام را نه برای مرتفع کردن نیاز مالی ام و نه آینده شغلیش و فقط برای علاقه ام انتخاب کردم. خانه هم دارم جای خوبش هم دارم، شاید کوچیک باشه ولی دلمون بزرگه
        ایرادی که من گرفتم مربوط به زمان کاری بود و تعادل. اگر در هر چیزی تعادل خوبه پس خوبه که درباره کار هم داشته باشیم. عشق کلا خوبه ولی آنم اندازه داره
        شما بهتر از من میدونید که درباره چی عشق بی نهایت مطرحه
        احتمال میدم که شاید ایشان و یا مجموعه مدیریت با سیاست گذاری اشتباهه که نیاز به کار کردن بیش از اندازه را به کارمندان تحمیل میکنند.
        نکته جالبی که ایشون اشاره کردن اختلالات https بود. مثل این میمونه که شما در مقام معلم بگی نمیدونم یهو چطور دانشگاه بسته میشه…

        به هر حال شرمنده که وقت شما را گرفتم

    • مجتبی ف گفت:

      امیر جان من فکر میکنم پاسخ اکثر سوالاتت یک بار دیگه و با دقت گوش دادن به فایل صوتی هست.ضمنا همین کم کاری وکم…ماست که باعث میشه افرادی مثل احمد رضا نخجوانی اینقدر وقت روی کارهایی بذارند که اگر به جاش روی اهداف بزرگشون بذارند ماهم کم کم میشیم سازنده ی “سازنده آن سرورها و تجهیزاتی” که داریم استفاده میکنیم.
      لینک به فایل صوتی:قسمتی که احمد رضا نخجوانی در مورد اون خانمی که شاتل رو با گوگل مقایسه کرده بود.

      • امیر گفت:

        آقا مجتبی مدیر شماست که به شما طرح و کار میده و تحویل میگیردش و انگیزه میده.
        اگر ما کم کار میکنیم بخاطر مدیریت مدیر هم هست. فعلا چون نیروی کار ارزون هست و در دسترس، مجموعه ترجیح میده بجای ۱ نفر ۳ نفر استخدام کنه و بجای ۲ تومان ۷۰۰ تومن بده.

        درباره اهداف بزرگ هم;
        ایشون اگر هدف بزرگی داشته باشن حتما براش کاری میکنند شاید ایشون هدفشون فعلا جواب دادن ایمیل ها باشه

        ممنون از نظرت

  • fariii گفت:

    سلام
    مدتی هست که از شاتل استفاده می کنم و مشکلی نبوده و راضیم. به جز قیمت های بالا که همه جاییه!
    در مورد اون کتاب در مصاحبه شغلی، به عنوان کسی که خیلی زیاد در مصاحبه شغلی بوده حق رو به کارجو ها میدم که باور نکنند و جدی نگیرند. متاسفانه فضای کار این حس رو به نیروی کار میده که چون عرضه و تقاضا در این زمینه متناسب نیست کارفرماها متاسفانه نهایت سوء استفاده رو می کنند. حتی در مورد تنبلی که آقای نخجوانی فرمودند هم همینطوره. اتفاقا کارمند نهایت سعی و تلاشش رو می کنه چون می دونه اگه کارش رو از دست بده چقدر به سختی می افته.. در حالیکه کارفرما همچنان تنبلی رو می بینه چون بیشتر به منافع خودش فکر می کنه و کمتر شرایط اون سمت رو هم در نظر داره…

  • جواد گفت:

    به نظرم بهترین سوالی که می پرسید همون بخش بیوگرافی افراده
    اینجا آدم میفهمه که از این بابا که موفق شده چه قدر عقبه یا چه قدر جلوتره
    یعنی من خودمو با ۲۲ سالگی مهمونتون بتونم مقایسه کنم
    مثلا من توی دوره زنبیل با این که دهه هفتادی ام با آقای نخجوانی اشتراک دارم 🙂
    اما هیچ وقت حاضر نیستم بابت کاری که میدونم توش پیشرفتی ندارم برم سرکار
    یه جورایی حس می کنم من و هم نسلام تنبلی هوشمندانه داریم 🙂

  • آرزو گفت:

    شاید مفاهیم برامون درست جا نمی افتادن
    منم زنبیل به دست هر صبح نانوایی محله امون بودم
    ولی تعداد کارتون ها وفیلم ها و بازی های کامپیوتری بیشتر از تعداد مسئولیت هایی بودن که پدر یا مادرم بهم می دادن
    منم وقتی بچه بودم کارتون آلیس رو دیده بودم ولی به جای اینکه به مفاهیم توجه کنم به طرز پوشش آلیس توجه می کردم
    منم قبل اینکه وارد دانشگاه بشم راجب رشته ی تحصیلی ام مطالعه زیادی داشتم ولی چون متوجه نمیشدم و با ورود به دانشگاه از اساتید کمک خواستم اطلاعات من از اونا بیشتر بود واین من رو بیشتر بی انگیزه تر می کرد
    تودانشگاه که فکر می کردم به تمام آرزو هام میتونم از این طریق دست پیداکنم
    یه نفر فقط یه نفر هم نبود که برا خود دانشجو وقت بذاره
    همه به فکر منافع خودشون بودن وهستن
    خوب میدونم که هنوز هم میشه کار هایی انجام داد و من دست از آرزو هام بر نخواهم داشت
    واین رو مدیون شمام
    ممنونم

  • مریم گفت:

    به صدقه عدم کنترل دولت بر پهنای باند اینترنت ارایه شده توسط مراکز isp مدیران اینگونه شرکتها هم کار افرین خوبی شدند و هم انسانها نمونه برای بقیه…

    • مریم جان.
      اتفاقا هر چی مشکل داریم از همین کنترلی است که دولت روی پهنای باند داره و اگر زبان دولت سر PAP ها دراز نیست به خاطر اینکه که دولت خودش می‌دونه داره چیکار می‌کنه! فکر کنم فضای زیرساخت وب رو در ایران خیلی نمیشناسی. راستی فایل رو گوش دادی و این کامنت رو نوشتی؟ فکر نکنم 🙁

    • فرهاد گفت:

      سلام مریم خانم
      یعنی خود این مدیران نقشی در نمونه شدنشان نداشتن؟
      اگر یک تصمیم دولت اینگونه مدیران نمونه و کارآفرین تولید کند، پس آن مدیران و افرادی که تلاش میکنند تا نمونه و کارآفرین باشند، وقت و انرژی خود را حرام میکنند.
      نمیدانستم بزرگترین عامل موفقیت “مدیران اینگونه شرکتها”، افزایش پهنای باند اینترنت ارائه شده است!!

  • پژمان گفت:

    اقا من یک گله ازتون دارم ….
    چرا اینقدر همه فایلا صوتی پراکنده است ؟
    رادیو مذاکذه … رادیو متمم .. اینجا لا به لای پست ها … فروشگاه متمم … فروشگاه تراست زون …
    لصفل همه را قشنگ یک جا جمع کنید تا من مثل آدم بتوانیم فایل ها را پیدا کنیم ..
    از طریق دوستی فایل های رادیو مذاکره گرفتم .. تا انتها که گوش کردم .. تازه تو مسیرش افتاده بودم .. بعد دیدم تا چند وقت چیزی آپلود نمیشه … کلا منصرف شدم … بعدا کاشف به عمل اومد که رفته تو سایت متمم .. سک سری فایل اینجا یک سری اونجا .. چند تا فایل فروشی تو تراست زون هست .. چند تا تو متمم .. همه چی در همه ..
    اصلا موضوع ها هم همینه .. مثلا اول اول یک روند آموزش بلند مدت مذاکره داشت .. بعد عوض شد …یک مقدار مصاحبه اومد تو کار … مصاحبه ها زیاد شد و از روندش دور شد … … یکهویی موضوع عوض شد و رادیویی واقعی شد روی آنتن … مهارت های فردی …
    ..
    کلا خیلی بهتر بود این همه موارد رو با هم و در یک وبسایت .. شعبانعلی دات کام .. گرد هم می آوردید .. یکی که تازه از گوگل با شما آشنا میشه … گیج میشه .. وبلاگ .. سایت اصلی .. صوت .. متمم .. تراست .. همه هم مطالب مربوط به هم ..

    • مونا گفت:

      mer30 nazare manam hamine

    • پژمان جان.
      حرفت کاملاً منطقیه. الان داریم عوض می‌کنیم شکل فایل‌ها و ارائه‌ی اونها رو و همشون رو یک کاسه می‌کنیم.
      یواشکی بهت می‌گم. به کسی هم نگو.
      قیافه اش قراره اینطوری باشه:
      http://www.shabanali.com/?page_id=1720
      اما هنوز خیلی کار داره تا کامل و درست بشه…

      • آزاده م گفت:

        سلام
        استاد من یواشکی دیدم.قشنگه. مرسی:)

      • سیمین-الف گفت:

        سلام
        منم یواشکی یه سرکی کشیدم. قول می دم به کسی نگم.

        وای چقدر جالب و زیبا شده. این دسته بندی ها همراه تصاویر واقعا عالیه.
        ممنونم از اینکه برامون خوراکی های خوبی تدارک می بینید و تازه، تزیینشم می کنید. محشره.
        همتونو دوست دارم .شاد و پرانرژی باشید.

        • شهرزاد گفت:

          دوستان .. راستش منم همونموقع یواشکی دیدم، ولی صداشو در نیاوردم…! آخه قرار بود فقط آقا پژمان، یواشکی ببینن.;)
          …گوشتونو بیارین نزدیک، میخوام آروم بگم: “ولی دیگه قول بدین فعلاً بین خودمون شونصد تا باقی بمونه هاااا …”:)

          • سیمین-الف گفت:

            شهرزاد جون و آزاده عزیزم اینم به خاطر اینه که ما به “قولی” زیاد تو این خونه هستیمو دائم پستوهای اونو سر می زنیمو سرک می کشیم!

            خوب شد اینجا هر دو تونو دیدم.
            روزگارتون خوش.

          • ضیاء گفت:

            سر زدن های یواشکی بچه های شعبانعلی دات کام!

              • شهرزاد گفت:

                ضیاء… آخرش لو دادی؟.. ؛)

                • حمیده گفت:

                  حالا که یه کاسه میشن لطفا نیمه دوم تاپ داگ هم بزارید:)

                • ضیاء گفت:

                  تازه می خواستم سور هم بدم!

                • علیرضا داداشی گفت:

                  سلام.
                  آزاده م ، شهرزاد، سیمین الف و ضیاء (که حالا دیگه فامیلی شما دو نفر را هم می دانم)، ممنون که هستید.
                  مشغله ی بسیار داشتم. امروز که کامنت هایتان را دیدم شاد شدم.
                  ممنون دوستان بهتر از آب روان.

                • سیمین-الف گفت:

                  سلام
                  گاهی نبود دوستان، از جمله شما در این خونه مشهوده. آن هم به خاطر مسائلی هست که هر کدوم از ما داریم و مشغولیم. مهم اینه که دلمون با این خونه است و در فرصتی که به دست می آوریم زودی می یایم تا دل و ذهنمون رو روشن کنیم.
                  اینجا شده یه زنگ تفریح توی زندگی، یه جای امن پر از آگاهی که هر روز، تازگی و غناشو احساس می کنی.
                  راستی وقتی که شما و شهرزاد عزیزو توی متمم دیدم، خوشحال شدم که همسایه هامو از نزدیک می بینم و نمی دونستم آن آقایی که در آنجا هستند “ضیاء”، همسایه خودمون هستند.
                  موفق و امیدوار باشید.

                • سیمین-الف گفت:

                  راستی آقای داداشی اگر کتابهای خوبی رو برای مطالعه فرزندانتون بخواهید، می توانم نشر آن را به شما معرفی کنم.
                  چون می دانم استقبال میکنید، برایتان می نویسم.
                  انتشارات فنی ایران، خ شهید بهشتی،خ میرعماد،شماره ۲۴ . ۸۸۵۰۵۰۵۵

                • شهرزاد گفت:

                  سلام علیرضای عزیز، ممنون از لطفتون.
                  ما هم همیشه از دیدن شما در این خانه خوشحال میشیم و از بودنتون ممنونیم.
                  امیدوارم مشغله هاتون همیشه از نوع مثبتش باشه و همیشه شاد و پیروز باشید.:)

                • آزاده م گفت:

                  سلام
                  آقای داداشی من هم ممنونم که هستید.
                  اینجا واقعا مثل یه خونه ست. من هم چند روز نبودم و به اینترنت دسترسی کمی داشتم. وقتی امروز با خیال راحت یاددادشت های شما و بقیه دوستانمون رو میخوندم دیدم چقدر واقعا اینجا رو دوست دارم.
                  امیدوارم شما و همه اهالی این خونه همیشه سالم و تندرست باشید.
                  یه چیزی رو هم یواشکی بگم. لطفا به استاد نگید.؛) وقتی صفحات رنگی رو در کامنتها دیدم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم هر پستی در آینده از این صفحات رنگی داشته باشه:)

  • احسان گفت:

    با سلام خدمت جناب آقای شعبانعلی عزیز و آقای نخجوانی گرامی

    ابتدا می خواستم از زحماتتون و سایت‎های مفیدتون تشکر کنم. تک تک فایل های (چه نوشته و چه فایل‎های صوتی و تصویری) بسیار عالی و آموزنده هستند. این فایل هم از جمله مواردی است که بنده حقیره بسیار از اون چیز یاد گرفتم.
    یک نظر هم داشتم که می خواستم ارائه بدم.
    به نظر من نمی تواینم جمع ببندیم دهه ۵۰هایی یا دهه ۶۰ ها یا دهه ۷۰ و ۸۰ های این عادت را دارند. به نظر در دهه های ۶۰ یا ۷۰ هم می توانیم افرادی را پیدا کنیم که بسیار کوشا، مسئولیت پذیر و موفق هستند (البته همه نسل ها خود را نسل برتر می داند و درباره نسل خود با غرور حرف می زنند). البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که نسل ها در تغییر هستند به عنوان مثال شاید در نسل های قبلی تغییر شغل بسیار زشت و بد بود اما امروزه اینگونه نیست.

    در هر صورت فایل بسیار عالی بود به نظر بنده این گونه مصاحبه ها بسیار آموزنده و مفید هستند.
    با تشکر و سپاس
    احسان

  • کیانوش گفت:

    با تقدیر از نظرات شما در مورد نیروی انسانی و کارکنان عزیز کم وبی انگیزه ولی پر توقع که متاسفانه به شدت در حال افزایش است
    و در تمام سطوح وله ولهای شغلی جامعه و بازار وخدمات هم دیده می شود کاملا صحیح و کارشناسانه است .
    همه می گویند جوانان بیکارند ولی حتی در بازار و خدمات هم نیروی انسانی پیدا نمی شود اگر هم بشود کلی اما و اگر دارند شرط و شروط دارند
    اینجا در شهرستان که خوشبختانه پرسنل از آن طرف که اصلا احتیاج مالی ندارند وبه قول خودشان برای سرگرمی و تفریحی کار می کنند ولی خوب
    حقوق این تفریح هم حتما باید خوب باشد و بصرفد … چون دارند وقت می گذارند واین وقته خیلی مهمه کاره که مهم نیست ………
    اون هایی هم که مشغول به کارند با کمترین بازدهی و یادگیری اگر ازشون خواسته بشه که کمی حوزه فعالیتشون رو تخصصی تر بکنند با گفتن اینکه
    شرایط کاری شما برای من سخته خیلی راحت می برند و قیچی می کنند !
    طرف در جواب سوال من که چقدر حقوق میخواد؟ به من میگه خواهرم اینقدر می گیره دختر خاله ام فلان جا کار میکنه اینقدر می گیره!!!!!!!!!!
    اینها در شهرستانها بیداد می کند حال با این وضعیت چه باید بکنیم ؟؟؟؟؟ راه کار درست چیست ؟؟؟؟؟ برخورد ما چگونه باید باشد ؟؟؟؟؟

  • سیمین-الف گفت:

    سلام استاد عزیز
    سلام آقای نخجوانی گرامی
    ممنونم از هر دو بزرگوار که وقت پر ارزشتونو با ما سهیم شدید.

    آقای نخجوانی “زنبیل قرمز” رو من هم یادم می آید. اون “زنبیل قرمز مسولیت” بود که می دادند دستمون تا از همون موقع یاد بگیریم تا مسولانه بار بیاییم.
    متاسفم که اینو می گم امروزه چیزی که من می بینم، خبری از اون زنبیله نیست.
    چقدر خوب بود که شما توی سه ماه تابستون حرفه ایی رو دنبال می کردین، ولی من نمی بینم والدینی کودکش رو ملزم کنه که تابستون حرفه ایی رو پیش بگیره.
    الان بچه ها رو در انواع و اقسام کلاسها ثبت نام می کنن، تا شاید یکیش به دردش بخوره. اما مهمتر از همه، اون مسولیته رو که خیلی مهمه فراموش می کنن که به فرزندشون یاد بدهند.
    الان بچه ها با فراوانی های زیادی مواجهند که تبعات مخربی در آینده براشون خواهد داشت.
    چه بکنیم تا این مساله تعدیل شود؟؟؟ در بد سرازیری افتاده ایم!!

    پی نوشت: خیلی خوشحالم، با مدیری آشنا شدم که با صداقت، مصداق هایش از شرکتش بود. در حالیکه همه می دونیم توی همه ی شرکتها و سازمانها اون مواردی که مطرح کردید (کمبود نیروی انسانی مجرب و پیگیر و پرتلاش) وجود داره و مختص شرکت شما نیست. اما “صداقت و صراحت” شما قابل تحسینه، در جایی که مدیران می خواهند ظاهر سازی کنند که در موسسه و شرکت ما چنین نیست و چنان است!!
    تا شاید جای پای خود را محکمتر کنند و مورد احترام!! بیشتری واقع شوند.
    پایدار و برقرار باشید.

  • محمدرضا گفت:

    محمدرضای عزیز اینقدر از خدمات شاتل چه در منزل و چه در محیط کار شاکیم که با همه ارزش و احترامی که واست قائلم اصلا به این گفتکو گوش نمیدم .چون معتقدم….

    • محمدرضا جان.
      این گفتگو با مدیرعامل شاتل نیست. با احمدرضا نخجوانی است.
      تو که نوشته‌های من رو می‌خونی، می‌دونی مشتری‌ها و کارمندهای من هم از من شاکی هستند؟
      آیا به خاطر این دیگه به سایت من سر نمی‌زنی؟
      صادقانه بگم.
      برای من اصلاً مهم نیست که کسی نوشته‌های سایت رو بخونه یا فایلها رو گوش بده. دیگه کار من سالهاست از کلیک و دانلود و … گذشته.
      اما، به عنوان یک دوست می‌گم. شهوت شنیدن و خواندن داشته باش. چون آدم نمی‌دونه اون حرفی رو که قراره به بهبود زندگیش کمک کنه،‌ در چه زمانی از چه کسی خواهد شنید.
      زمانی برای یکی از بچه‌ها نوشتم، من فکر میکنم ما آدمها همه مثل بطری هستیم سرگردان در اقیانوس. حرفهایی رو می‌بینیم و میشنویم و نقل می‌کنیم و دیگری از ما می‌شنود و نقل می‌کند و … تا روزی بطری به دست صاحبش برسه. منظورم اینه که یک حرف یا جمله‌ رو کسی که واقعاً لازم داره بشنوه.
      من بطری هستم. احمدرضا همینطور. تو هم همینطور و همه‌ی آدمهایی که روی این «سنگ تیپا خورده‌ی ناجور» به قول اخوان زندگی می‌کنیم!
      من حاضر نیستم به خاطر جنس یا رنگ بطری، نامه‌ای رو که می‌تونه درونش باشه نخونم. شاید نگاه من به دنیا فرق داره. شاید اون اقیانوس بزرگ و پهناور و رنج عمیق تنهایی و انتظار پیامی از یک دوست ناشناخته در راه دور، به تصویری که تو از دنیا داری نزدیک نیست…

      • نرگس آزادی گفت:

        شهوت شنیدن و خواندن داشته باش. چون آدم نمی‌دونه اون حرفی رو که قراره به بهبود زندگیش کمک کنه،‌ در چه زمانی از چه کسی خواهد شنید.
        ممنونم محمد رضا جان صبح زود این جمله رو خوندم وکلا حالم عوض شد
        مرسی که هستی

      • محمدرضا گفت:

        سلام محمدرضای نازنینم
        قبل از هر چیز اگر کامنت من موجب ناراحتی تو و سایر خوانندگان سایت شده، صمیمانه عذرخواهی میکنم.
        یه سوال ازت میپرسم البته خودمم جوابشو میدم، میشه کسی نوشته های تو رو بخونه و فایل های صوتی رو که با این همه عشق و علاقه آماده میکنی، گوش بده و دنبال نکنه؟ ۱۰۰ درصد با همه حرفها و نوشته هات موافق نیستم ولی واقعا خیلی از اونها رو بارها و بارها گوش دادم و واسم مفید بوده و نگاهم رو به جنبه های دیگه ای از مسائل باز کرده. واقعا تو ذهنم جایگاه بزرگ و محترمی داری. میدونی فایل “مسیر اصلی” رو دست کم ۴-۵ بار گوش دادم تو این مدت و هنوزم دلم میخواد بازم گوش بدم! اصطلاح قشنگی به کار بردی: ” شهوت خواندن و شنیدن” ، محمدرضا، من از کاربرهای ویژه طرح متمم هستم و هر موقع فرصت دست میده و به کامپیوتر و اینترنت دسترسی پیدا میکنم، حتما متمم و روزنوشته های تو رو چک میکنم.
        معلم عزیزم، مخاطب من توی کامنتی که گذاشتم، مدیران و کارمندان شاتل بودند نه شما! چون میدونستم به واسطه گفتگوی تو با آقای نخجوانی، زیاد به سایتمون مراجعه خواهند کرد، خواستم اعتراضم رو اعلام کنم و بگم شرکتی که توی تبلیغات خودش رو فوق العاده و خلاق نشون میده، باید در عمل هم قابل قبول باشه. بگذریم، دیگه راجع به این موضوع حرف نمیزنم.
        حرف آخر اینکه، توی ۲روز اخیر تو ذهنم بود که این گفتگو رو گوش بدم ولی فرصت جور نشد و خیلی درگیر کار بودم. صادقانه بگم، قبل از اینکه جوابی که به کامنتم دادی رو ببینم، فایل گفتگو رو گذاشتم برای دانلود! و جالبه که دانلود تموم شده و من دارم تندتر تایپ میکنم تا ببینم داخل این قوطی سرگردان جدید چی گذاشتی! 🙂
        ممنونم به خاطر همه‌ی انرژی مثبت و گفتار سحرآمیزت…

        • محمدرضا جان.
          کلاً ممنون از لطفت.
          یک کامنت عمومی هم برای تو و بقیه‌ی بچه‌ها.
          من کلاً لحن جدی‌ام عصبانی به نظر میاد. اما فقط جدی است. همین!
          این رو اولین بار در پاسخ «امید» به «خودم» در یکی از کامنت ها فهمیدم. الان یادم نیست. یه سوالی کرده بود منم برای اولین بار اونقدر سرحال بودم و کلی نشستم جواب نوشتم و کیف کردم و … اما جوابم جدی بود و بعد که جواب امید رو دیدم، فهمیدم که برداشتش این بوده که من اون موقع، خسته، افسرده، عصبانی یا یه همچین چیزی هستم!
          کلن برای شفاف سازی در آینده می‌گم که:
          صادقانه ماجرا اینه که من آدم خیلی جدی‌ای هستم. بر خلاف خنده‌های داخل فایل‌های رادیو مذاکره و شوخی‌های توی سالن‌ها در جلوی جمعیت، خودم به ندرت لبخند رو لبانم میاد (لازمه‌ی اینکه بتونی لبخند بزنی اینکه که محل زندگیت، تاریخ زندگیت، ۸۰٪ هموطنانت، تصمیم‌های چند صد سال اخیر مردم کشورت و … رو فراموش کنی و من متاسفانه حافظه‌ی خوبی دارم!).
          در پست های سایت، ممکنه به تناسب شوخی کنم یا جدی بنویسم. اما در کامنت‌ها، معمولاً جدی هستم. خصوصاً اینکه معمولاً جواب کامنت‌های تعریف و تمجیدی رو کمتر می‌نویسم و معمولاً وقتی کامنت می‌نویسم که احساس می‌کنم حرفی برای گفتن هست.
          بنابراین، متنی که بالا برای تو نوشتم حتی یک درصد هم خشم توش نبود. اما ۱۰۰٪ جدیت و علاقه توش بود.
          در مورد شاتل و های وب هم – اگر چه نامربوطه اما جهت اطلاع – دوستان زیادی از بچه هایی که اینجا می‌خوانند و می‌نویسند و کامنت می‌گذازند از این دو شرکت هستند. من هم احمدرضا نخجوانی رو دوست دارم هم ایمان میری رو. بنابراین نه تنها اینجا، هر جای دیگه‌ای از سایت هم اگر پیامی درباره ی این دو شرکت بنویسی به طور قطع، توسط بچه‌های این شرکتها خونده می‌شه.
          نکته آخر هم یک نکته مذاکره‌ای آموزشی است:

          اگر می‌خوای به یک شرکت یا فرد نقدی داشته باشی اینقدر مستقیم و کوتاه و بدون توضیح ننویس. قضاوتی که در ذهن روبرویی شکل می‌گیره اینه که یا سرسری نوشته یا کارمند شرکت رقیبه یا …

          ۱- حتماً در توضیحاتت نقدت رو دقیق‌تر و طولانی‌تر و با کلمات نسبی (نه مطلق) بنویس.
          ۲- توضیحاتت رو با جملات مثبت شروع کن.
          ۳- جملات مثبتت هندونه نباشه! حتماً یک مثبت واقعی بنویس. جملات مثبت هندونه زیر بغل کسی دادن،‌ حس روبرویی رو بد می‌کنه.
          ۴- در وصل کردن قسمت مثبت و منفی از «اما و ولی و …» استفاده نکن:
          «تو خیلی پسر خوبی هستیا ولی…». آدم می‌دونه قرار فحش بشنوه و جمله اول هم یک تعارف احمقانه بوده!

          حالا فرض کنیم من می‌خوام از خدمات شاتل شکایت کنم:
          نکته مثبت شاتل که می‌تونم اشاره کنم اینه که بزرگترین PAP در کشور هست. نکته دیگه اینه که به نسبت بقیه رقباش،‌ برند شناخته شده‌ای داره.

          حالا می‌نویسم:
          واقعیت اینه که شاتل بزرگترین PAP در ایرانه و برندش به نسبت بقیه رقبا شناخته شده‌تره. شاید به خاطر همینه که انتظار طبیعی من و هر مشتری دیگری اینه که خدمات بسیار متفاوت و سطح بالایی از شاتل دریافت کنه. امیدوارم شاتل به این بالا بودن سطح توقع هم توجه داشته باشه. چون علاوه بر خودم، دوستان زیادی رو می‌شناسم که معتقدند شاتل استاندارد خدمات را اونقدر که باید رعایت نمیکنه…

          حالا اگر خیلی حرص خورده بودی می‌تونی تهش بگی:
          دوستان زیادی رو می‌شناسم که معتقدند شاتل حتی استانداردهای پایه‌ای و اولیه‌ی خدمات رو هم رعایت نمی‌کنه.

          بهت قول می‌دم این جمله بندی با دقت بیشتری خونده میشه و شانس اینکه به نتیجه‌ای منجر بشه خیلی بیشتره.

      • امید گفت:

        محمدرضا
        تو مصداق عینی دوست در نوشته آن واقعیت تلخ دوستی هستی!
        همه ما رنج آزار تو را تاب می آوریم،
        چون ارزشش را دارد!
        .
        .
        .
        آزار( در اینجا در حد یک اخم، دلخوری خیلی خیلی خیلی کوچک!!!)
        باور کنید من هم خیلی دوستش دارم، خواستم به جمله اصلی وفادار بمانم.

    • امید گفت:

      عزیز دلم ، ما هم از خیلی خدمات نصفه و نیمه ، نبود مردم داری و…. شاکی هستیم! که شاتل انگشت کوچیکه آن هم نمیشه . ولی خوب تو این خانه زندگی می کنیم و امیدواریم یک روزی کسی ما را ببینه و به آن انتظارات حداقلی!!! برسیم.

  • mina90 گفت:

    سلام.
    خیلی فایل جذاب و پر از صداقتی بود.
    ممنون از استاد و از شما آقای نخجوانی.
    یه بنده خدایی یه کتابی بهم داده بود بخونمش بعد ایمیل بزنم بعدیشم برام بفرسته. میخوام برم بخونمش. شاید داره امتحانم میکنه 🙂
    تازه من همیشه یکی از افتخاراتم این بود که یک سال زودتر دنیا اومدم و دهه شصتی ام. الان شما گفتید شصتی‌ها و هفتادی‌ها خیلی جالب بود برام.
    تازه یه چیز جالب‌تراینکه دهه هفتادی‌ها هم به دهه هشتادی‌ها تیکه میندازن. خودم به عینه دیدم. طرف گفت ما به اینا میگیم دهه هشتادی. 🙂
    ولی گذشته از شوخی خیلی فایل مفید و در عین حال پر از انرژی‌ای بود.
    راستی منم مثل اون خانومی هستم که فنی بودن و میخواستن برن پرورش گیاه. جواب شما بهشون مثل این بود که جواب منم داید. و مسلما نظرتون به عنوان یه فرد با تجربه برای من دلگرمی هست.
    (آقای نخجوانی ببخشید اگر کامنتم برای اولین مکالمه‌ام با شما خیلی غیر رسمی و راحته. حمل بر بی ادبی نشه.)

  • عظیمه گفت:

    از صحبت هایتان انرژی گرفتم… بسیار ممنونم.

  • هاشم گفت:

    united colors of…….. eny way ، ولى واقعا گفتگو خيلى خوبى بود. ديد اقاى نخجوانى جالب بود،متاسفانه براى جوان امروز انگيزه اى وجود نداره چون انگيزه از يك باور سر چشمه مى گيره جوان امروزى شايد اصلا به هيچى باور نداشته باشه حتى خودش خودش رو قبول نداره ،هيچ نگاهى به اين ه نداره چون گذشته اى كه بتونه ددربارش فكر كنه نداره،به دم دستى ها. عادت كرده اگر هم يك هدفى داره اون هدف رو هم خوب نمى شناسه.

  • سجاد صالحی گفت:

    سلام.
    مصاحبه با صاحبان کسب و کار برای من بسیار جذاب است. لطفاً با مدیریت دیجی کالا هم مصاحبه ای داشته باشید.
    البته برای من یک نگرانی وجود داره و اون اینه که آیا نظرات این عزیزان، دقیقاً منطبق با شرایط کاریشان و مسائلی است که لمس کرده اند و یا اینکه این صحبتها تئوریزه شده و برای مصاحبه عنوان میشود.
    موفق باشید

    • سلام سجاد جان.
      تلاش می‌کنم در اولین فرصت با مدیر دیجیکالا هم صحبت کنم.
      در مورد مصاحبه‌هایی که تا الان شده چون همه آشنا بودند و میشناختمشون می‌تونم بگم حداقل با چیزی که من در عمل دیدم نزدیکه (خصوصاً احمدرضا که مشخصاً خودش مشکلات رو هم اعلام کرد).
      من به عنوان مصاحبه کننده تنها کاری که می‌کنم زمان مصاحبه و سوالها را از قبل نمی‌گم و یکبار که یکی رو پیدا کردم می‌شینیم حرف می‌زنیم و ضبط می‌کنیم. سانسور هم نمی‌کنیم (در مورد سهیل رضایی و یکی دو تا فایل دیگه تدوین جزیی بود اما سانسور نبود. تدوین هم به دلیل طولانی بودن فایل بود و صرفاً با افزایش قطعات موسیقی انجام شد) اگر طرف مقابل حتی اشتباه کلامی داشته باشه می‌گذاریم بمونه تا قضاوت در مورد صحبت‌ها برای مخاطب کمی ساده ‌تر بشه.

      • سجاد صالحی گفت:

        سلام. بابت پاسخ زیبایتان، ممنون
        همه ما باید ها و نبایدهای یک کسب و کار رو در تکست های دانشگاهی خوانده ایم و میدانیم. ولی واضح است که همه آن اطلاعات دسته بندی شده و مدل شده، قابلیت پیاده سازی در فضای ایران را ندارد. بنده بالشخصه دوست دارم، گفتگوهای عزیزان دقیقاً توصیف فضای کاری و ذهنیات یک کارآفرین ایرانی باشد تا ببینم گپ های متون دانشگاهی و فضای کاری ایران کجاست و از تجربیات یک کارآفرین ایرانی استفاده کنم.
        چیزی که بنده را نگران میکند، تمایل ذهنی کارآفرینان ایرانی در توصیف کسب و کارشان بر اساس تکست های دانشگاهی است. این یعنی برگشت به نقطه اول. یعنی من دوباره دارم دروس تئوری دانشگاهی را یاد میگیرم. منتها از کانالی دیگر.
        موفق باشید

  • فاطمه خ گفت:

    سلام .من یه ناظر خاموشم، معمولا نظر نمی دم و از بحث ها استفاده می کنم .ولی این مصاحبه اینقدر جالب بود که خواستم یه دنیا تشکر کنم. ولی عجیب ترین قسمت این مصاحبه کتابی که داده می شه و ۹ نفر از ۱۰ نفر اون رو نمی خونن ،هنوز هم نمی تونم باور کنم.

    • امیر عباس زمانی گفت:

      با عرض سلام و خسته نباشید حضور جناب آقای نخجوانی و استاد شعبانعلی . ازمشترکین شاتل هستم فقط به لحاظ اصل مشتری مداری . پیشنهاد های مطرح شده اینجانب در هنگام خرید سال گذشته ۱-هنگام ارسال قراداد فرد مسئول چنانچه با کاور شاتل باشه تاثیر بیشتری بر مخاطب و به نوعی تبلیغات با کمترین هزینه رو بهمراه داره . ۲- زمان اعزام فرد مسئول تلرانس زیادی داره( ۲ ساعت )که شاید تجربه خوبی برای مشتری نباشه . ۳- از حدود ۶ ماه قبل به اینطرف میزان مصرف من و ۴ نفر دوستان نسبت به ششماه گذشته ۳ برابر شد( شرایط ثابت بوده) . چندین بار تماس گرفتم و عرض کردم این موضوع رو ۴ نفر از مشترکین مطرح کردند ولی کارشناس مربوطه من و دوستان رو سوق میداد به سمت نصب نرم افزار و ارائه نمودار مصرف و تاکید که شما اشتباه میکنید . نمیدونم گزارش ۵ نفر کافی نبود و اثبات درخواست نیست . و به نظرم این موضوع به نوعی ضعف محسوب میشه و در صورت بر طرف شدن شاتل رو از خوب به عالی میرسونه . علرغم تمام موضوعات هنوزم از مشترکین شاتل هستم و دوست داریم بگوئیم شاتل عالیه نه خوب .

    • فاطمه برای من هم خیلی جالب بود. واقعاً باورش سخته. من فردای روزی که با احمدرضا حرف زدم، تحقیق میدانی کردم! (از ۱۴-۱۵ نفر پرسیدم که اگر کتابی در جلسه‌ی مصاحبه بگیرند چه می‌کنند…) ۱۲ نفر گفتند که نمیخونن! یکیشون گفت: چنین مدیری معلومه میخواد از اول حمالی بکشه از ما!

      • کیانوش گفت:

        بعضی ها راجع به کار و شغل یک فایل و یک کد به مغزشون دادند وهر چیزی که با اون کد نخونه مردوده و جالب هم اینجاست که :
        بسیار با اعتماد به نفس کاذب سریع قضاوت می کنند و تصمیم می گیرند و خودشان را محق می دانند و می رود جزو افتخا راتشان برای
        اضحار فضل بین دوست و آشنا …….

      • عظیمه گفت:

        استاد عزیز، سلام. در ادامه فرمایش شما خواستم موضوعی را که خودم از نزدیک با گروه مهندسی کامپیوتر و IT تجربه کردم را مطرح کنم؛ شاید کمی متوجه این نگرش در میان این گروه شده باشم و فهمیده باشم.
        یکی از مواردی که در صحبتهایشان بیان کرده اند، این است که فکر ما معادله و ریاضی است (یه جوری مثل دو دو تا چهار تا). تحلیل های ذهنی رفتار و یا نگرش هم افزایی نسبت به کل مجموعه برایشان بسیار سخت است. من هنوز دلیلش را نمیفهمم؛ اما نتایج این فکر، ثبات کاری و فعالیتها، توجه کم به محیط بیرون از نظر حفظ سیستم باز و پویا، و حتی حفظ اصولی مشخص در کار و به ندرت تغییر پذیر در برنامه های اجرایی و… است.
        ممکن است کاری مشخص را دو نفر با دو روش متفاوت انجام دهند، اما نتیجه کار با توجه به اینکه مهندسی است، یکسان است؛ اما به احتمال زیاد هر دو، روش یکدیگر را نقض کنند…
        به نظر میرسد آنچه که موجب مقاومت نگرش مهندسی در مقابل نگرش مدیریتی شده این است که “نمی خواهند مهندسی را به مدیریت تبدیل کنند.” می دانم که این جمله کمی ساده انگارانه است؛ بهتر است اینگونه بگویم که دوست دارند حتی نگرش سیستمی، دیدگاه های مدیریتی و… “فرمولاسیون یا فرمول شده” به آنها گفته شود تا بتوانند بفهمند و بپذیرند؛ حتی پذیرش پیشنهاد خواندن یک کتاب!
        گویی که در هر کاری به دنبال یک قاعده ی مشخص مدون و پایدار برای فعالیت ها باشند.
        هر اتفاقی که پیش بینی نشده میتواند آنها را برنجاند.
        شاید بهتر باشد مثل برنامه نویسی که هر آنچه در ذهن انسان است (چه قابل مشاهده و لمس و چه غیر قابل مشاهده و لمس)، تبدیل به کدهایی میشود که مثل یک تصویر قابل مشاهده و تجربه است؛ اصول مدیریتی، تفکر سیستمی، تفکر خلاق و… را برایشان فرموله با برنامه ای مشخص که به ذهنشان بدهند، بفهمند و بپذیرند.
        فکر میکنم در این صورت بتوان به تفاهم زبانی میان ذهن مهندسی و مدیریتی رسید.
        امیدوارم توانسته باشم به خوبی برداشتم را از تجربیاتم بیان کرده و کمکی نموده باشم.
        خوشحال میشوم که با مشاوره و راهنمایی های شما بیشتر بدانم و بیاموزم.

  • عظیمه گفت:

    آقای نخجوانی،
    سلام. پیش از اینکه بخواهم فایل صوتی را گوش کنم و بیشتر از شما بدانم و بیاموزم، خواستم از شمابرای خدمات بسیار کم نظیر شاتل تشکر کنم و عرض ارادت به شما و تمامی اعضای شرکت شاتل ابراز نمایم. صادقانه بگویم که رضایت و آسایش خاطری که از خدمات اینترنت شاتل در ۴ سال متوالی داشتیم، دیگر تجربه نشد. به خاطر تغییر مکان و محدودیت منطقه ای که پیش آمد، از خدمات شاتل محروم شدیم…! حقیقتاً نمیدانم کدام بخش خدمات شاتل را بازگو نکنم؛ چون از لحظه ارائه قرارداد تا پشتیبانی و پیگیری درخواست مشترکین و تمدید و اطلاع رسانی ها و همه و همه واقعاً عالی بود. هر فرصت دیگری پیش آید با کمال میل از مشترکین شاتل خواهم شد. حال که استاد گرامی آقای شعبانعلی فرصتی را به وجود آوردند تا مستقیما از شما برای ارج نهادن به مشترکین و ارائه خدمات برتر، تشکر کنم؛ سرشار از لبخند رضایت هستم و می گوییم بسیار بسیار ممنون. همواره موفق و سربلند باشید.

  • مهران مداحی گفت:

    ممنون که شرایط و فراهم می کنید تا بتونیم از تجربه ها و درس های افراد ارزشمندی چون اقای نخجوانی که فعل شدن را صرف کردن و مملو از تجربه هستن استفاده کنیم.این تجربه های ناب به ما اول راهی ها و کم تجربه ها خیلی کمک می کنه.ارزش این فایل ها بسیار بیشتر فرمول ها و مطالبی که در کتاب ها در مورد موفق شدن و … وجود دارد در صورتی که نویسنده اون کتاب تجربه یک روز مدیریت یا کارآفرینی نداشته…

  • آیدا2 گفت:

    بسیار مرد موقر ومودبی هستند ، دوست داشتم بیشتر از بی انگیزگی کارمند صحبت میکردند در حالی که او تنبل نیست و حتی با بی انگیزگی با احساس مسءولیت بالا کار میکند.اخیرا بعد از شنیدن فایل های کارفرماها به این نتیجه رسیدم که که کارفرماها بیشتر از کارگرها حساب میبرند تا کارگرها از اونها

    “من با تبلت امکان ویرایش متن رادر باکس دیدگاه ندارم و نمی توانستم کلمه مسءولیت را بهتر بنویسم”

  • لطیف گفت:

    سلام. البته جدا از زیرکی و پشتکار موضوع دیگری هم مطرحه و اون داشتن یک پدرزن خوب و ثروتمنده

    • دوست لطیف من.
      خوب است همیشه اول تحقیق کنی تا مطالبت بر خلاف صفتی که برگزیده‌ای زمخت نشود.

      تو آقای نخجوانی مدیرعامل شاتل را با‌ آقای شانه ساز ریس هیات مدیره شاتل اشتباه گرفته‌ای.

      آقای نخجوانی به عنوان مشاور وارد شاتل شد و امروز مدیر عامل است.

      حتی در مورد آقای شانه‌ساز هم قبل از آنکه ایشان را بشناسی قضاوت نکنی بهتر است.

      بنده به عنوان کسی که خیلی کم استعداد و خیلی بی سواد (لااقل با معیارهای عرف جامعه) محسوب نمی‌شوم، آقای شانه‌ساز را فردی کوشا،‌ باسواد و به شدت تیزهوش می‌دانم و همیشه در جلسات از ایشان زیاد آموخته‌ام.

      ما عادت داریم به جای ۹۰٪ مثبت لیوان ۱۰٪ منفی را ببینیم. و طنز ماجرا در مورد شما این است که اساساً لیوان را اشتباه گرفته‌اید.

      • حمیده گفت:

        نمیدونم چرا دیدگاه مردم ما نسبت به کسانی که پولدارند یا اطرافشون ادم پولدارهست اینقد بدبین هستند، خب یه مساله دیگه میتونست این باشه که پدرزن پولدارباشه و این آدم نتونه کاری کنه!همه چیز که پول نیست!ضمن اینکه شما میتونی نظر خیلی سرمایه گذارو با ایده و توجیه اقتصادی کار جلب کنی.

  • اشرف تشیعی گفت:

    کلی حالم خوب شد از گوش دادن به این مصاحبه مخصوصا در این شرایط پیچیده ای که الان دارم…
    سپاس که موفقید و فرهنگ موفقیت را ترویج می کنید

  • arjang گفت:

    Dear Mr. Shabanali

    It was a great interview. thanks for sharing. However, it contains too much criticism without coming up with measures and approaches for solving the issues. Our youth underperform or are not ambitious is not a root cause to problems. It is a symptom of other underlying issues they have faced in the course of their life back in Iran. A manager may be reluctant in addressing and solving these issues. However, a leader can pinpoint the root cause and stimulate each individual effectively. This is the difference between a manager and a leader.

    Best
    Arjang
    Frankfurt am Main, DE

    • محمدرضا شعبانعلی گفت:

      Dear Arjang.

      None of the Negotiation Radio Files shall be considered as a standalone statement of a personal point of view
      In other audio files, we have already talked and will talk about competency planning, personal development, resource allocation and many other points.
      therefore i do consider this interview as a simple element of a larger system.
      I hope that the audience also take this point into consideration.

      I Remain,
      Reza

  • جواد گفت:

    کاشکی قبل این که برید مصاحبه مطرح میکردید تا اگه سوالی داریم می پرسیدیم از دوستاتون 🙁

    • محمدرضا شعبانعلی گفت:

      حرفت خیلی منطقه جواد جان. اما این مصاحبه‌ها معمولاً رسمی نیستند. بعد از شامی، قبل از ناهاری، وسط صبحانه، یقه‌ی یکی از دوستان رو می‌گیریم و گپ می‌زنیم!

      • saeed گفت:

        به نظر من اگر مایل باشید میشه یه پست جدید بزارید و تو اون پست هر کس هر سوالی که دوست داره پرسیده بشه بپرسن؛ که شما اگر با کسی مصاحبه می کنید این سوالات هم پرسیده بشه.

        تشکر

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser