سرگرمی جدیدی آغاز شده است. موبایل را به دست یکی از دوستانتان بسپارید. سطل آبی را در دست بگیرید. کمی صحبت کنید. آب را بر سرتان بریزید و دوستان و آشنایانتان را به این بازی جدید (که چالش! نامیده میشود) دعوت کنید.
این چالش، که البته نخستین طراح آن مشخص نیست و منابع مختلف، افراد مختلفی را به عنوان طراح آن معرفی میکنند، با هدف افزایش آگاهی عمومی در مورد ALS طراحی شده است. ALS نوعی بیماری است که روی بازسازی سلولهای عصبی مغز و ستون فقرات اثر میگذارد و منجر به ضعف عضلانی، از دسترفتن کارکرد بازوها و پاها و مشکلاتی در صحبت کردن، نفس کشیدن و بلعیدن میشود. شرکت کنندگان در این چالش، یا میپذیرند که در مدت زمانی مشخص (معمولاً بیست و چهار ساعت) پس از دعوت دوستان، سطل آب یخ را بر سر خود بریزند یا صد دلار به انجمنی که در مورد بیماری ALS تحقیق میکند کمک کنند.
قطعاً در یک جامعهی ایدئولوژیک سنت زده مثل جامعه ما، هر کاری یا «حق» است یا باطل. یا درست است یا نادرست.
اگر انتظار دارید تا پایان این متن، نتیجه بگیرید که نویسنده ی متن، موافق این چالش است یا مخالف آن، احتمالاً به نتیجه خاصی نخواهید رسید و بهتر است وقت ارزشمندتان را برای خواندن این نوشته تلف نکنید.
عادت کرده ام که وقتی در مورد اثرات یک رویداد فکر میکنم با خودم چند نکته را یادآوری کنم.
نکته اول اینکه به جای اینکه بپرسم درست بود یا غلط؟ بپرسم مفید است یا غیرمفید؟ نکته دوم اینکه بلافاصله پس از مفید و غیر مفید، این سوال را اضافه کنم که: برای چه کسی؟ حتی دزدی هم عملی مفید است. اگر دنیای تحلیل ما، به رویاهای آقا یا خانم دزد محدود باشد! نکته سوم اینکه دستاوردهای آن به چه بازهای محدود میشود؟ و نکته خودخواهانه و اعتراف آخر اینکه از این رویداد، چگونه میتوانم برای توضیح بهتر و ترویج بیشتر پیامی که در ذهن دارم استفاده کنم؟
دستاوردهای یک سطل آب یخ برای تحقیقات مربوط به ALS: مجموعه alsa که مهمترین ذی نفع این کمپین تبلیغاتی است در سال گذشته تنها توانسته بود ۶۴ میلیون دلار منابع مالی برای تحقیقات خود جذب کند، فقط در روز پنجشنبه ۲۱ آگوست ۲۰۱۴، ده میلیون دلار کمکهای مردمی دریافت کرد. بنابر این کمپین در کوتاه مدت و میان مدت لااقل برای alsa مفید بوده است.
دستاورهای یک سطح آب یخ برای مبتلایان به ALS: در حال حاضر در آمریکا، حدود سی هزار نفر گرفتار این بیماری هستند و به نظر میرسد که قرار گرفتن این بیماری در مرکز توجه میتواند برای آنها دستاورهای مثبتی داشته باشد. تجربه نشان داده است مردم – حداقل تا مدتی – با مبتلایان این بیماری برخورد بهتری داشته و آنها را بهتر درک خواهند کرد. شاید نوعی امنیت ذهنی و ضعیف شدن «احساس تنهایی و رهاشدگی» که در بیماریهای خاص، به سراغ بیماران میآید، از دستاوردهای کوتاه مدت و میان مدت این کمپین باشد.
دستاوردهای یک سطل آب یخ برای افراد مشهور و سلبریتی: به هر حال باید بپذیریم که بسیاری از افراد مشهور، علاقمند به خوراکهای رسانهای جذاب هستند. قطعاً چالش آب یخ، چالش جذابی است و خاصیت وایرال و ویروسی دارد. افراد زیادی کلیپهای این چالش را به اشتراک میگذارند. به گزارش نیویورک تایمز، در فاصله حدود دو ماه، تقریباً یک میلیون و دویست هزار نفر، ویدئوهای چالش آب یخ ضبط کرده و منتشر میشود. بنابراین با توجه به علاقه شدید مردم به این سوژه، به نظر میرسد افراد مشهور و محبوب هم – حتی به فرض اینکه این بیماری را نشناسند و جزيیات این کمپین را ندانند – میتوانند با کمترین هزینه و مطالعه، سوار بر موج ALS و ستون فقرات ضعیف بیماران آن، جادهی شهرت و برندسازی را، با سرعتی مناسب، بپمایند.
دستاوردهای یک سطل آب یخ برای دختران و پسران ایرانی: درست است که ما به دلایل تحریم و محدودیت ارتباط اقتصادی با جهان، نمیتوانیم پولی به حساب کسی بریزیم و صد دلار یک سوم تمام پولی است که دولت با نرخ ارزان، برای یک مسافرت خارجی در سال، با تحمل صفهای طولانی و زحمت و دردسر به ما «میفروشد». اما به هر حال، تفریح جالبی است. اینستاگرام و توییتر و فیس بوک، گرسنگانی با دهان باز هستند که در انتظار محتوای تازه اند. تازه میتوانیم کمی بومی سازی هم بکنیم و در انتهای فیلم بگوییم که ما پولمان را به محک میدهیم! شاید نتوان به سادگی در مورد ترویج شگفت انگیز این چالش در ایران صحبت کرد، اما به نظر میرسد برای جوانانی که اگر به خیابان بروند، انواع گشت های مختلف با عناوین شگفتانگیز و پرطمطراق، تحت عنوان اصلاح و هدایت و ارشاد و راهنمایی، سطح آبی سرد بر سر شادیهای کوچک آنها میریزند، همین گفتگوهای ساده و سرگرمیهای زودگذر مجازی، فرصت کوتاهی برای تجربهی «گرمای دوستی و زندگی و ارتباط اجتماعی» باشد. بنابر این نمیتوان گفت چنین کمپینی خالی برای جوانان ایرانی خالی از فایده است.
دستاوردهای یک سطل آب یخ برای موسسات خیریه و سازمانهای مردم نهاد: این چالش به موسساتی از این دست یادآوری میکند که دوران تبلیغات و اطلاعرسانی به شکل قدیمی رو به پایان است. دیگر به سادگی سابق نمیشود با نشان دادن کودکان گرسنه و صورتهای زخمی و استخوانهای بیرون زده، مردم را به کارهای داوطلبانه مطرح کرد. پیام کمپینها باید تا حد امکان در حاشیه باشد و جنبههای سرگرمی حتماً در آنها در نظر گرفته شود. جای دنیل پینک را باید خالی کرد که میگفت: طراحی در دنیای امروز اگر با سرگرمی و بازی همراه نشود محکوم به شکست است.
دستاوردهای یک سطح آب یخ برای محققان شبکههای اجتماعی و فضای دیجیتال: ایدهها و ابزارها و تکنیکهای قابل استفاده برای محتوای وایرال، که مردم علاقمند به نشر آنها باشند، یکی از سوالات همیشگی برای فعالان شبکههای اجتماعی و محققان حوزه محتواست. چنین حرکتهایی، نرخ ترویج آنها، گرافهای توسعه و به اشتراکگذاری آنها، ضریب نفوذ و گستره نفوذ آنها، همه و همه، نمونههای ارزشمندی برای مطالعات محققان اجتماعی است. همچنین شاید مدافعان شبکههای اجتماعی که معمولاً به این متهم هستند که نرخ تبدیل یا Conversion در آنها پایین است و به عبارتی، آگاهی در شبکههای اجتماعی (بر خلاف آگاهی در فضاهای اجتماعی خارج از این شبکهها) به سادگی به اقدام منجر نمیشود، حداقل تا مدتی، دلیلی خوب برای دفاع از خودشان بیابند.
به هر حال، چالش آب یخ هم به پایان خواهد رسید. بیماران ALS هم به زندگی عادی خود ادامه خواهند داد. افراد مشهور و موسسات خیریه و دختران و پسران و توییتریها و فیس بوکیها هم، خبرهای جذابتری برای پیگیری خواهند یافت. اما شاید برخی از دستاوردهای فوق، اثرشان را تا مدت طولانیتری حفظ کنند…
حالا نوبت من است که شما را به یک چالش دعوت کنم! اگر این تحلیل را مفید میبینید آن را با دوستان دیگر خود هم به اشتراک بگذارید و اگر هم مفید نیست، یک لیوان آب خنک بردارید و … بنوشید! همین کار دوم شما هم، من را خوشحال میکند.
من اول یک لیوان آب خنک مینوشم.و به اشتراک هم میذارم
سلام محمدرضا جان خیلی دلم می خواد درباره پیامدهای اختلاس در کشور بگی.
ممنون
ممنون بابت متن پربارتون
به نظرم رسید آغاز کننده این کمپین خیلی هم نامعلوم و گمنام نبوده. آقای زاکربرگ فیس بوک، خانم کلینتون، آقای جورج بوش، آقای گیس و اصحاب شناخته شده ایی به این کمپین پیوستند که خیلی شون در طول بازه زمانی دو سه هفته اخیر این کار رو کردند و این موج زمانی شدت گرفت که صهیونیستها در حال مذاکره با حماس بودند و موج منفی افکار عمومی روی مذاکرات سایه افکنده بود. البته این احتمال هست که هیچ ارتباطی بین شدت گرفتن این کمپین و موضوع کشتارهای غزه و صهیونیستها نباشه؛ با این حال Fact ای که من به یاد میارم این هست که با ورود این موج، موج حمایتهای مجازی از مردم غزه فروکش کرد و به فراموشی سپرده شد. اگر من جای بنیامین نتانیاهو بودم حتما برای اوجگیری این کمپین و کاهش فشارها حمایت میکردم. البته همونطور که گفتم صرفا یک احتمال این بود.
يه هويي ياد دايي جان ناپلئون افتادم
یک لیوان آب نوشیدم!
با سلام تفسير بسيار جالبي بود قطعا نوع نگاه انسان ها به پيرامون خود وجه تمايز ان ها است ديدگاه مطروحه جالب خواندني و البته اموزشي است و من از اين بابت سپاسگزارم . خدمت در عرصه اي كه شما در ان قدم نهاديد قطعا شايسته فرهيختگاني است كه كرشمه هاي فرهنگي اين مرز و بوم را درك كرده اند و شما از جمله اين بزرگوارانيد . بعضي وقت ها مثل روز سمينار به ادم هاي مثل خودت حسوديم ميشه كه چرا من اين اراده و نهايتا فرصت خدمت را در خودم خلق نكردم.
با عرض یلام و خسته نباشید
امید وارم بی ادبی مرا ببخشید اما نوشته واقعا ضعیفی بود
خیلیا به کامنت شما رای منفی دادن!
ولی من دوست دارم بدونم چرا فکر میکنید نوشته ضعیف بوده؟
سلام دوست عزیر
از حدود ۱ سال قبل به علت یه شوک عصبی به خاطر فوت یکی از اقوام، پدرم دچار مشکلی توی صداشون شدند(یه مقدار صداشون خشدار شد) که به مرور بدتر هم شد. حدود شش ماه این متخصص اون متخصص رفتیم ولی متاسفانه هیچکدوم تشخیص درستی دراین مورد نداشتن تا یه مقدار مشکلشون بیشتر هم شد و از نظر فیزیکی یه مقدار ضعیف تر شدند با پیگیری بیشتر خانواده خدمت یکی از متخصص های محترم رسیدیم توی جلسه اول با مشاهده پرونده پدرم احتمال بیماری ELs رو دادند که معاینات تکمیلی بیماری els رو قطعی اعلام کردند.
حالا من امید وارم با این شرایطی که پیش اومده حداقل متخصص های گوش و حلق وبینی، گوارش و … بادیدن این نشونه های که شما دوست عزیز از اونها اسم بردید مریضای ما رو زود تر به متخصص مغز و اعصاب معرفی کنند با اینکه شرایط درمان این بیماری خیلی مشخص نیست…
محمد رضای عزیز
شجاعانه و متعهدانه است که حاکمیت نظامهای اخلاقی قدرتمند و بلامنازع رایج را برنمی تابی، و واقف هستی که تقسیم بندیهای پذیرفته شده، رسمیت یافته و انعطاف ناپذیر آدمها و رفتارهایشان به “خوب و بد”، “حق و باطل”، “سعید و شقی”، “نیک و شر”، “قبیح و حَسَن”، “درست و نادرست” و …. چه ظرفیت مساعدی دارد برای خطاکاری، سوءاستفاده و اتخاذ تصمیم ها و صدور رفتارهای نادرست. و خرسند کننده است که تو مسئولانه معیار فروتنانه تر “مفید و غیرمفید” را برای سجش رفتارها برمی گزینی.
همچنین تحسین برانگیز است که فارغ از جو زدگی و تحمیل شرایط زمانه؛ با بهره مندی از ذهن ورزیده، خلاق و جوّال ات به تحلیل عالمانه ی یک رفتار میپردازی، آنرا از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار میدهی و هیچ نکته ی ناگفته ای را باقی نمیگذاری .
من نیز فکر میکنم از آنجاکه داشته ها و نداشته های بشر و آموخته ها و نیاموخته هایش ریشه ی تاریخی-اجتماعی دارد، ناگزیریم در تقسیم بندیهای رایج و متعارف انسانها و رفتارهایشان، تردید و تجدیدنظر کرده و این قول را بپذیریم که انسانها دو دسته اند: “آموزش دیده و آموزش ندیده”.
پذیرش این نوع تقسیم بندی، ناگزیرمان خواهد ساخت که مشفقانه تر و آسانگیرانه تر درباره ی آدمها و رفتارهایشان قضاوت کنیم. در سرزمینی که “دیده شدن” صرفا مختص افراد معدود و مشهور باشد، طبیعی است که دیگران نیز هرگاه زمینه و بهانه ای بیابند، به اقناع میلشان به شهرت طلبی بپردازند.
من فکر میکنم چالش سطل آب یخ، همین که دستاورد مالی خوبی برای بیماران نیازمند در بر دارد، قابل قبول است؛ اگرچه برخی از شرکت کنندگان در آن، جویای شهرت و خوشنامی باشند. مضاف بر این، فکر نمیکنم لازم باشد ابتدا تهذیب نفس کرده، به کمالات و فضایل اخلاقی نایل و آراسته شده و سپس از سر اخلاص و بی شائبه به انجام کارهای خیر و کمک به نیازمندان مبادرت ورزیم. متأسفانه در سرزمین ما، هستند افراد ثروتمند و بی تفاوتی که از بیم ابتلای به گناه تظاهر و ریاکاری، از کمک به نیازمندان سر باز میزنند! و دیگرانی را که آشکارا به مساعدت نیازمندان می شتابند به تظاهر و خودنمایی متهم میکنند.
بپذیریم که انسانهای میانمایه دوست دارند “دیده شوند”. و بگذاریم که از رهگذر “دیده شدن” آنها، نیازمندان هم دستاوردی داشته باشند.
محمد رضای عزیز
تحسین برانگیز است که در این نوشته و عموم نوشته هایت، هیچ ملاحظه ای را برنمی تابی. و در آثارت صراحت و عقلانیت جلوه ی ویژه ای دارد. نظام اخلاقی ای که میتوانم در کارهایت بجویم و بیابم همانا نظامی است عقل محور، تکلیف مدار، خویش بنیاد، و بشدت نسبیت ناپذیر.
کم شمارند متن هایی از این دست. کم شمارند متن هایی که آنچنان عقلانی و قوی و مستدل باشند که این گفته ی نیچه را به ذهن متبادر سازند:
“دانش بخاطر خود دانش”؛ این است واپسین کمندی که اخلاق بر سر راهتان میگذارد: و درنتیجه آدمی یکجا در آن گیر می افتد.”