دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

در پاسخ به یک کامنت: علی خلیلی کیست…

کتاب مذاکره من به «علی خلیلی» تقدیم شده است. علی خلیلی، یک نام عام است. شاید شما «علی خلیلی» بوتان را بشناسید، شاید «علی خلیلی» را در صنعت خودرو. اما «علی خلیلی» که من میشناسم، کسی است که سالها در صنعت ریلی فعالیت کرده است.

تصمیم گرفتم به بهانه پاسخ به یک کامنت، که در مورد «علی خلیلی» پرسیده بود، موضوع مهمی به نام «Mentoring» را مطرح کنم. من زمانی «علی خلیلی» را دیدم، که بیست سال داشتم. تجربه محیط رسمی کسب و کار را نداشتم و از کسب و کار خیابانی و کارگاهی وارد فضای رسمی سازمانی شدم.

حوصله اش در تربیت و آموزش و ریسک کردن روی کارکنان، ستودنی بود. یادم نمیرود که مرا برای نخستین بار با گروهی از مدیران ارشد به اتریش می فرستاد و برای من که فرق «مک دونالد» و «آش رشته» را نمیدانستم، منوی مک دونالد را مورد به مورد توضیح میداد که مثلاً Fishmac گزینه مناسب برای آدمهای مذهبی است و bigmac را تو پیشنهاد نکن مگر آنکه کسی بخواهد و …

به همین دقت برای من کروکی فرودگاه بین المللی را توضیح داد – که هیچوقت پایم به آنجا نرسیده بود – و با دقتی باور ناپذیر، قبل از جلسات مذاکره، کلیه آداب مذاکره را یکی یکی به من آموخت.

یادم نمیرود وقتی را که به من گفت: «مهمتر از اینکه بدانی مشتری چه محصولی میخواهد، این است که بدانی مشتری چند فرزند دارد. بدانی نام آنها چیست. بدانی دغدغه مشتری چیست؟ کنکور پسرش یا نامزدی دخترش. مشتری یک انسان است و با او نباید مانند یک باکس در چارت سازمانی رفتار کنی». این توصیه بر خلاف توصیه کتب رایج مذاکره که همه ریشه در غرب دارند، حرفی بود مناسب حال مذاکره کننده ای که قرار است در خاورمیانه به مذاکره بپردازد.

به حمایت او، خیلی زود درگیر مذاکره های تجاری بزرگ و جدی شدم و به آموزش او توانستم دوستان خوبی در صنایع و حوزه های مختلف بیابم. آنچه در کتابها و کلاسهای مذاکره گفته ام، گوشه ای از چیزی است که از او آموخته ام. چه تحمل و حوصله ای داشت وقتی در جلسات، ساکت مینشست و بازیهای درست و نادرست کارآموزش را میدید تا من فرصت آزمون و خطا داشته باشم.

خلیلی برای من نمونه یک Mentor بوده است. مفهومی که در کشور ما هنوز آنگونه که باید و شاید رواج نیافته است. امروزه اینجا کشور «معلمان» است نه «مرشدان». معلم، کسی است که کتاب و اسلاید به دست، راه می افتد و داستانی را برای دانشجویان تعریف و تکرار میکند. اما «راهنما و Mentor» کسی است که اجازه میدهد در کنارش بایستی، سرعتش را کند میکند تا بتوانی گام به گام همراه او برداری و برایت از آسانی و دشواریهای راه می گوید.

Mentor بودن سختی خود را نیز دارد. اگر با تمام وجود برای تربیت دیگران تلاش کنی، دیر یا زود زمانی میرسد که زیردست تو، به قد و قواره ای میرسد که دیگر، نمیتواند زیردست تو باشد. چنین بود که بعد از ده سال، سازمان مردی که من را بزرگ کرده بود، چنان نبود که بتواند تأمین هزینه های این جوجه دانشجوی ده سال قبل که در آن زمان مدیرعامل شرکت شده بود را تحمل کند. همچنین حجم کارها هم کمتر از ظرفیت بالقوه من شده بود. چنین بود که من وارد حوزه های کسب و کار شخصی شدم و عملاً مجموعه ای که من را روز به روز و شب به شب، بزرگ کرده بود ترک کردم.

مهم نیست من چه انتقادهایی از سبک مدیریت «علی خلیلی» به عنوان یک مدیر داشتم، اما میدانم که او، مفهوم و شخصیت یک «Mentor» را چنان ظریف و دقیق به من آموخت که احساس میکنم کمتر کسی در دنیا تجربه اش را داشته باشد. هنوز برای من، لحظات بودن کنار او، لذتبخش است.

در آینده راجع به Mentoring بیشتر مینویسم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


65 نظر بر روی پست “در پاسخ به یک کامنت: علی خلیلی کیست…

  • جمشید گفت:

    یه چند وقتی میشه کتاب فنون مذاکره شما رو خریدم محمدرضا عزیز اما به علت مشغله و درگیری کاری و درسی فرصت مطالعه پیدا نکردم تا امشب که شروع به مطالعه کردم و این اسم که اول کتاب بود من رو کنجکاو کرد و بعد از سرچ زدن به صفحه شما هدایت شدم …. علی خلیلی برای شما حکم یه راهنما داشت و برای من فردی دیگر که بعد از کمکهای او مسیر زندگیم به سمت هنر و گرافیک کشیده شد هر چند هنوز راه طولانی رو برای رسیدن به هدفام دارم اما همان چند سال که کنار او بودم مسیر زندگیم را گونه ای دیگر رقم زد … راهنما یا همان اصطلاح شما Mentor شاید سرنوشت سازترین بخش زندگی یک فرد باشه پیگیر همیشگی فعالیتهای و پندها شما هستم ….

  • وحید یاری گفت:

    چندسال پیش در اولین استارت آپی که یکبار ورشکسته شد، دانشجوی جوونی رو داشتم که ذهن فوق العاده ای داشت. یکبار بهش گفتم اگر روزی شرکت رو به قصد فعالیت دیگه ای ترک کنم، حتماً تو رو به عنوان مدیر اجرایی جایگزین می کنم
    هفته گذشته تبلیغات اپلیکیشن مبایل ۳۶۰ درجه (خرید و خدمات آنلاین) رو دیدم. بررسی کردم، مدیر اجرایی شرکتی که سرویس رو ارائه داده همون کارآموز جوان بود.
    به سایت شخصیش مراجعه کردم که ببینم چکاره شده!
    دیدم در رزومه خودش، بیش از هر پروژه و مجموعه ای؛ به تفصیل از آموخته ها و علاقه مندیهاش در اون استارت آپ یاد کرده و بعضی فناوری هایی که اونجا باهاشون آشنا شده رو صادقانه طرح کرده
    شاید در تمام زندگیم دیدن این صحنه، یکی از بهترین لحظه هام بود
    خداوند شما محمدرضای عزیز و همه انسان های پرتلاش و “قدرشناس” رو حفظ کنه
    جامعهء کاری امروز ما به “تعهد پیگیری” ، “روحیه یادگیری” و “قدرشناسی” نیاز داره
    قدرشناسی فوق العاده ترین صفتیه که میتونه تو رو توی قلب دیگران بنشونه

    • وحید جان.
      هم ممنونم از خاطره‌ای که گفتی و هم از لطفی که به من داشتی.
      من هم دقیقاً مثل تو فکر می‌کنم و باور دارم، قدرشناسی باعث می‌شه که ما روی شانه‌ی گذشتگان بایستیم و زودتر قد بلندی در میان مردم جهان پیدا کنیم.
      جامعه‌ای که هیچکس قدر دیگری را نداند و هر کس مدعی باشد که تمام راه را خود آمده، همیشه در «ابتدای همان راه» خواهد ماند.

  • وحیده گفت:

    من از جمله کسانی بودم که در کنار یک mentor کار کردم بزرگ شدم و آرزو میکنم اینقدر بزرگ نشوم که ترکش کنم.
    او آرام و کوچک قدم برمیدارد تا من بتوانم گام به گام همراهش بردارم چه در زندگی حرفه ای چه در زندگی شخصی برایم همیشه نقش پدر را تداعی میکرد ولی مثل اینکه “مرشد” کلمه ای بود که در باره اش پیدا نمیکردم .
    مرسی محمد رضا که این کلمه را به دایره المعارف من اضافه کردی !
    تا پایان عمرم قدردان تمام زحمتهایش حتی همان ها که روزی به نظرم آزار میرسید خواهم بود

  • الهام گفت:

    با سلام -متن شما درباره جناب آقای علی خلیلی بسیار متن تاثیر گذار بر من بود. امشب شب شام غریبان امام حسین عزیزمان و یاران مهربان و با وفای ایشان است و دلم گرفته بود از اینکه هنوز یزیدهای زیادی حق افراد خوب و مهربان را پایمال می کنند و تنها با ادغام یادگیری و عمل و انسانیت می توان یک انسان ارزشمند و متعالی و حقیقتا موفق شد…بسیار خشنود شدم که یک آدم سپاس گو از هدیه های خوب خدا را باز دیدم و نوری در من جان گرفت. کاش خوبی های این مردم-من -شما و …زیاد و زیاد تر شود …کاش بدانیم قرار گرفتن یک انسان خوب سر راه زندگی مان چه لطف و رحمتی از خداست…کاش روزی تک تک این مهر های خدا را دیده و سپاسگو باشیم…از طرف همه اساتید از شما سپاسگذارم.نور زندگی تان را زیبایی خاصی بدهد انشالله…التماس دعا

  • دلارام گفت:

    خیلی خوش شانس بودی که ‌هم چین کسی در زندگیت بوده. گرچه حتما روز های خیلی سختی هم کنارش داشتی…
    فکر کنم سخت ترین روز برای پدرخوانده، روزی بوده که رفتی توی دفترش و گفتی دیگه می خوای بری…

  • علی گفت:

    داستان تاثیر گذاری بود
    ممنون

  • شیوا گفت:

    سلام ! محمدرضا کاش باز هم در مورد mentoring می نوشتی…

  • خسروپور گفت:

    استاد شبی ۲ ساعت می خوابید !؟
    یک شب ، دو شب ، بلند مدت میشه؟ من نگران سلامتیتون شدم

  • ابراهیم گفت:

    حدس میزدم ایشون در زندگی شما نقش مهمی داشته باشند.
    ولی با خواندن نقش ایشون واقعا غافل گیر شدم.ایشون استعداد درون شما را کشف کرده اند و با هوشیاری کنار شما بودن.ولی از قدیم گفتن خوشا چاهی که آب از خود بر آرد.
    امیدوارم همیشه موفق و سالم باشند آیا واقعا مهندس خلیلی فکرشم میکردند که یک روزی همان آموزشهای ساده و عملی به یک جوان بیست ساله سرآغاز تبدیل شدن به یک معلم و نویسنده حرفه ای در حوزه مذاکره باشه.؟الان همان جوان بیست ساله بیش از هزار دانشجو داره.
    از اینکه راجب به ایشون توضیح دادین واقعا ممنون

  • سارا گفت:

    سلام، قبل هر چیز این و باید بگم که دیدگاه های دوستان و پاسخ شما به نظرات بچه ها خودش یه پست خوب و آموزنده است و دیگه اینکه آرزو کنم ای کاش علی خلیلی هایی باشه که جوونا مسیر زندگیشون در چارچوب تجربیات این عزیزان مسیر مطلوبی باشه گرچه نظرم اینه که اگر علی خلیلی توی زندگی محمدرضا نبود محمدرضا انسان موفق تو یه حوزه ذیگه بود با توجه به استعداد و تلاش و پشتکار زیاد.
    پیشاپیش عید بر شما مبارک.

  • حامد فردوس آرا گفت:

    سلام
    چند تا سوال دارم استاد عزیز
    الان آقای خلیلی چیکار میکنه؟ منظور اینه که دوباره دنبال تربیت جوون هاست؟ موفق هستن؟

    شما نوشتید دست و پاچلفتی، البته شکسته نفسی کردید لابد ولی میخوام بدونم کلا آدم ها تو سن و سال مهارت ارتباط برقرار کردن ندارن؟ یا کلا اونایی که رشتشون فنی و مهندسیه اینجوریه! تو دوستای خودم اونایی که علوم انسانی خوندن همه کارشون درسته تو این زمینه من منگل موندم چراشو نمیدونم!

  • ندا گفت:

    خیلی خوشحالم که دوباره شوق یادگرفتن در من زنده شده.بی صبرانه منتظر معرفی کتابها و بقیه آپلودها هستم.۴سال دانشگاه رو بیهوده گذروندم چون رشتمو دوست نداشتم اما دوباره میخوام یادگیری رو با کمک شما شروع کنم.امثال شما تو جامعمون کم هست.دستانمون رو بگیرید چون نیازمند علم هستیم.

  • مرجان گفت:

    استاد من یه سوال ازتون پرسیده بودم که فکر میکنم دونستن جوابش به خیلی از دوستان دیگه هم کمک میکنه.

    سوالم اینه که هرکدوم از ما چطور میتونیم بفهمیم که در حوزه مدیریت و مذاکره میتونیم موفق باشیم؟ منظورم اون ویژگی های غیراکتسابی ای هست که یه مدیر یا مذاکره کننده خوب باید داشته باشه به صورت ذاتی…

    ممکنه توضیح بدین که چرا آدمهای درونگرا به اعتقاد شما مثلا مدیریت مالی از فروش براشون مفیدتره؟

    ممنون

  • عباس حسني گفت:

    محمدرضاجان ، تا اونجا كه من ميدونم كسي با خوندن كتابهاي مديريت مدير نميشه ، محبت مي كني بيشتر توضيح بدي چه جوري ميشه با خوندن ۱۵۰۰ كتاب مديريت در زير زمين بشه بالاي ۱۰ ميليون تومن بدست آورد ؟

    • shabanali گفت:

      صرفاً با خوندن کتاب هیچکس هیچی نمیشه.
      اما کتاب خوندن مدل ذهنی انسانها رو شکل میده تا بتونن اتفاقات و رویدادها رو تفسیر، تعبیر و طبقه بندی کنن.
      با خوندن کتابهای مهندسی هم کسی مهندس نمیشه. همه کسانی که درس مهندسی خوندن میدونن که یکی دو سال باید تو کارخانجات مورد تمسخر کارگرها قرار بگیرن. این طبیعیه. اما چون سواد مهندسی تئوریک رو دارن، میتونن رویدادهای فنی کارخانه و کارگاه رو بهتر بفهمند و تحلیل کنند به همین دلیل یک مهندس تازه فارغ التحصیل فعال، بعد از یکی دو سال دیگه مورد تمسخر هیچکس قرار نمیگیره.
      در مورد مدیریت هم همینه. کسی که دانش مدیریت نداره، رویدادهای سازمانی رو درست درک نمیکنه. اکثر جوانانی که در سازمانها و شرکتها مشغول میشن و زمینه تئوریک خوب ندارن، وقتی من ازشون میپرسم که محیط کار چطوره؟ میگن: حاشیه زیاد داره. زیرآب زنی زیاده. بی عدالتی زیاده. مدیرمون با منشی اش دوسته دو برابر من حقوق میده به اون. فلانی پارتی داشته شده مدیر من.
      بدون سواد مدیریت، چنین آدمی ۳۰ سال بعد در زمان بازنشستگی هم همین درد و دلهای بی معنی رو تکرار میکنه.
      اما با سواد مدیریت قواعد بازی رو یاد میگیره. مفهوم انگیزش، چالشهای مدیریت منابع انسانی، سیاست و سیاسی کاری در محیط کار، خلاء های شخصیتی، هراس های متمرکز و غیرمتمرکز و هزاران مفهوم دیگه، کمکش میکنن که هم شرایط محیطی رو بهتر درک کنه، هم بهتر مدیریت کنه.
      کسی که دانش مدیریت رو – تأکید میکنم دانش، نه مدرک – به دست می آره طی مدت کوتاهی در محیط کار میتونه رشد کنه و ضمناً یاد بگیره که به جای «ثروت خواهی»، «ثروت سازی» کنه.
      خوشبختانه شرکتها و سازمانها در کشور ما آنقدر ضعیفند که با تغییرات کوچک در مدیریت، استراتژی، بازاریابی و توسعه منابع انسانیشون میشه ثروت زیادی رو به اونها هدیه داد و از این میان سهمی منصفانه نیز برای خود برداشت.

      • عباس حسني گفت:

        محمدرضا جان ، از وقتي كه گذاشتي و پاسخي كه دادي ممنون و سپاسگذارم .

      • جواد گفت:

        سلام اقا محمدرضا
        بحث دامنه دار و رو به مقصدی رو در پاسخ به سوالات پیگیری کردید که شبهات زیادی رو از اذهان زنگار گرفته ی ما زدود .
        اما باز جای پاسخ به یک سوال در میان جواب های شما خالی است و ان این که :
        ایا پس از طی این مسیر ( خواندن کتب مفید و … ) و رسیدن به دانش مدیریت به معنای خاص ان ، این دانشمند علم مدیریت برای به کار گیری اموخته های خود نیاز به هیچ گونه ویژگی های ذاتی ندارد ؟
        یعنی صرفا با به دست اوردن یه سری علوم اکتسابی می توان ان چنان موفق بود ؟
        چه بسیار افرادی هستند که دانش گسترده در زمینه ی علوم مختلف دارند اما در به کار گیری ان ناتوانند.
        یا این که دانش را به معنای عام در نظر میگیرید و ان را شامل علوم اکتسابی و ذاتی و شخصیتی می دانید ؟

        • shabanali گفت:

          بعید میدونم کسی باشه که معتقد باشه همه تواناییها اکتسابی هستند. ظرفیت های هر یک از ما با دیگری فرق میکنه و شاید بتوان گفت آدم موفق کسی است که تواناییهایی که آموخته با ظرف ظرفیتش تناسب بهتری داشته.
          من فکر میکنم یکی از خاصیتهای همین خواندن و مطالعه کردن، آشنایی بیشتر با ظرفیتهای خودمونه.
          اونوقت ممکنه من بفهمم که فروش هر چقدر هم جذاب باشه، برای من که شدیداً درونگرا هستم، مدیریت مالی میتواند مفیدتر باشد و …
          متأسفانه عموماً اطرافیان، رویاهای خودشون رو به ظرفیت های ما، تحمیل میکنند. این یک تهدید جدی در مسیر رشد و موفقیت هر انسانه.

      • مهسا گفت:

        این مفاهیم که فرمودید رو کجا میشه خوند من زبان انگلیسیم خوبه رفرنس معرفی بفرمائید استقبال میکنم،در ضمن با این دید همیشه به مدیریت نگاه کردم و بسیار زیاد به علوم انسانی علاقه دارم.من مهندسی خوندم و تنها وقتی رفتار خاک یا آب را تحلیل می کردیم تو کلاسها به موضوع علاقه مند می شدم.و به همین دلیل خیلی موفق نبودم در ضمن تو فضای بچه های فنی یه کم جزئ اقلیت بودم چون تو کلاسهای فنی هیچ کس به غیراز اساتید نظر یا تجربه ای ندارن و خیلی جای بحث و حرف زدن نیست چون به نظر من اختلاف سطح علمی خیلی زیاده. با توجه به این که شما هم فنی بودید اگر اشتباه میگم اصلاح بفرمائید.و ابزار مناسبی تو دانشگاه به دانشجو ها نمی دن که کسی حرفی داشته باشه و خیتی وقته از یه حس لبریزی ولی قادر به بیانش نیستی یا اصلا نمیفهمی چی توازن معادله رو به هم زده ولی با کتاب خوندن این تاریکی های ذهن روشن می شن.

      • میترا گفت:

        “اکثر جوانانی که در سازمانها و شرکتها مشغول میشن و زمینه تئوریک خوب ندارن، وقتی من ازشون میپرسم که محیط کار چطوره؟ میگن: حاشیه زیاد داره. زیرآب زنی زیاده. بی عدالتی زیاده. مدیرمون با منشی اش دوسته دو برابر من حقوق میده به اون. فلانی پارتی داشته شده مدیر من.
        بدون سواد مدیریت، چنین آدمی ۳۰ سال بعد در زمان بازنشستگی هم همین درد و دلهای بی معنی رو تکرار میکنه.”

        این جمله هاتون را نمی فهمم….!!!!!!
        وقتی در یک سازمان بزرگی کار می کنی که در هر شعبه آن در شهرهای بزرگ حداقل ۱۰۰ نفر کار می کنن و در شهری مثل تهران بیش از ۳۰ شعبه داره و شعار آن چتر حمایتی بر سر مردم است و میبینی که وقتی پیشنهادی در جهت بهبود کار برای مردم و پرسنل میدی و یا همون قانونی که خودشون مصوب کردن را اجرا کنی ، معدود افرادی در دوره ای که مسول هستن از آن حمایت میکنن که اجرای آنها باعث پیشبرد اهداف خودشون میشه ولی به محض جابجایی آنها اگر فردی در جایگاه مسول قرار بگیره که این مسایل براش ناراحت کننده باشه و نخواهد کسی را حداقل از لحاظ تحلیلی بالاتر از خودش ببینه چنان ضربه ای بر تو وارد می کند و زمینه برای دیگر رقیبان حسود نیز فراهم می کنه که یکی پس از دیگری نقشه هاشون را اجرا می کنن که تو فقط تبدیل می شی به یک فردی که باید پاسخگو باشی در قبال تصمیم گیریهای نادرست خودشان و اینکه وقتی در همان زمان اشکال کار را براشون مطرح می کردی براشون ناراحت کننده بوده که نه ، گفتن باید اینجوری انجام بشه و …. و بعد که بیگاری ناشی از کار نادرست بر گرده تو افتاده دوباره باید تاوان تصمیم اشتباه آنها را تو پس بدهی و بیگاری را تو باید بکشی و هزاران حرف و حدیث را از مردم تو بشنوی و بعد ازمدتی اگر کار درست را بفهمند دوباره کار بر گرده تو می افتد و تصمیمات قبلی یا حاشا میشه یا میگن خب ، حالا این کار را انجام بدین و این سیکل معیوب از بیخ و بن همچنان و هر روز ادامه داشته باشه و می بینی که به به …..بقول شما منشی و فلان کارمند به جهت نزدیکی کاری و چاپلوسی و یا هر عنوان دیگه از انواع و اقسام مزایا بهره مند هستند ولی تو نه تنها از مزایا و حقوقت بی بهره ای ، بلکه باید بیگاری و حمالی ناشی از تصمیم غلط دیگران را انجام بدهی فشار صد چندان بر جسم و روانت وارد می کنه . در این جور مواقع چه باید کرد؟؟؟

  • ميشه نگيم ! گفت:

    من سردرگمم …. ۴ سال تحصيل در رشته مديريت …

    هيچ هيچ هيچ…

    كاش يك علي خليلي هم در زندگي من بود … من مسير رو بلد نيستم !!!!

    • shabanali گفت:

      من قبلاً هم گفتم. تحصیلات دانشگاهی در کشور ما ارزش چندانی نداره. از ۱۴۰ واحد درسی، ۸۰ واحد نامربوطه. ۳۰ واحد کتابها و رفرنسهایی که هست علمی نیست و تخیلات یک سری آدمه که احساس میکنن دارن «علم» رو با «تعصب»های خودشون بومی میکنن. ۳۰ واحد دیگه هم انتقدر کتابهاشون بد ترجمه شده که مفاهیم کتب اصلی اصلاً منتقل نمیشن!
      بنابراین به نظرم هر کدوم ما، باید در کنار مسیر دانشگاهی، مسیر مطالعاتی خودمون رو هم طی کنیم تا از اطرافیانی که صرفاً به مدرک و تحصیلات دانشگاهی دلخوش هستن، متمایز بشیم.
      من قول میدم که تو همین یکی دو روز، فهرست مناسبی از کتابها تهیه کنم و رو سایت بگذارم.
      راجع به کار کردن هم، یه توصیه عمومی دارم. در کار کردن به خود کار و جنبه های آموزشی کار بیشتر دقت کنیم تا به حقوق. بعضی ها میگن اولین حقوقی که میگیری پایه حقوقت تا آخر عمر رو مشخص میکنه. من اصلاً به این اعتقادی ندارم و فکر میکنم ایده ی منطقی نیست.

      • فریده گفت:

        سلام. به نظر من تو همون واحدای به درد نخورم میشه خیلی چیزا یاد گرفت. وقتی دانشجو بودم مثل شما فکر میکردم و همیشه با خودم میگفتم که این چرت و پرتا چیه ما میخونیم. مخصوصا که رشته م هم صنایع بود و از هرچی یه ذره میخوندیم. اما الان که سالها از اون زمان میگذره میفهمم خیلی از درسام به درد بخور بود و من به اندازه کافی از کلاسام استفاده نکردم. البته وقتی دانشجوی ارشد شدم با تمام وجود از تمام کلاسای درسیم استفاده کردم و الان میبینم چه چیزای خوبی یاد گرفتم.

  • ميشه نگيم ! گفت:

    استاد فرموديد: ۱۵۰۰ تا کتاب خوب مدیریت بخون. تو زیرزمین خونه ات هم باشی من درآمد ماهی ۱۰ میلیون به بالا رو برات تضمین میکنم.

    يعني واقعا اين امكان پذيره ؟؟؟
    ميشه اين كتاب هاي خوب رو معرفي كنيد؟؟

  • فرشاد گفت:

    استاد ،کتاب اخرین سخرانی رندی پاش رو خوندم عالی بود، لطفآ
    کتابهای خوبی که می خونید رو معرفی کنید.ممنون

  • غزل گفت:

    سلام من باید از ی جایی شروع کنم ولی نمیدونم از کجا؟چه طوری؟من باید چه کار کنم؟استارتش باید از کجا باشه؟

  • پگاه گفت:

    یک باکس در چارت سازمانی…می تونم بگم این چندتا کلمه تو ذهن من کلیدی شد:)
    ممنون که دید بلند مدت تون رو د رمورد فایلها گفتین ایده فوق العاده منحصر بفردیه..من فکر میکنم با یه نگاهی به وضعیت جامعه از رانندگی تو خیابان بگیر تا روابط بین همسرا … پدرو مادرا و بچه ها یک چیزی که خیلی شدید کمبودش احساس میشه همین بحثه…در مورد تاثیر روی مذاکرات داخلی وبین المللی که می تونم تصور کنم چه دیدی دارید بهترین نقطه شروع رو انتخاب کردید …خودمون…ما تا نتونیم با خودمون تو مملکت خودمون با همزبونا و همفرهنگامون درست صحبت کنیم و معنا و مفهومی که مد نظرمون هست رو انتقال بدیم چطور می خوایم پشت میز مذاکره بین المللی برد کنیم؟؟؟…
    در مورد آقای خلیلی شاید خود ایشون هم همچین موقعیتی تو زندگی داشتن و تونستن از اون موقعیت نهایت استفاده رو بکنن…و زنجیره شدن برای رشد فرد دیگه ای…شاید….
    و یک سوال من فایلها رو گوش دادم خب مهمترین نکتش اشارتون بود به مذاکره با خودمون شدیدا با این بحث موافقم…ارتباط با خود و مذاکره با خود مهمترین ودرعین حال پیچیده ترین بخش از زندگی هر انسانه شاید برای همینه میگن انسان از خود شناسی به خدا شناسی که به نظر من منظور از خدا کل و دنیا است میرسه…و شاید برا ی همینه میگن بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست…دوست داشتم روی این موضوع بیشتر بحث میکردید….شما انواع تیپای شخصیتی رو توی مذاکره توضیح دادید…انتقادی..تهاجمی وووو….ولی تو برخورد با خودمون چطور می تونیم این تیپا رو شناسایی کنیم و اینکه چیزی که زیاد بحث میکردید برد در مذاکره بود…برد… برد… برد….توی مذاکره با خودمون قراره چه کسی برنده بشه؟؟؟؟؟؟؟

  • عليرضا گفت:

    براي خانمها مرجان و مهين و ديگر دوستان:
    من فكر ميكنم بزرگاني مثل محمد رضا شعبانعلي (همانطور كه ايشان در يكي از كامنتها نوشته‌اند) موفق نشدند و موفق نبودند، مگر اينكه بارها و بارها “ناكامي” را تجربه كرده‌اند كه اميدوارم هيچيك از دوستان حتي بوي آن را نيز استشمام نكنند. “ناكامي” يك تجربه بد نيست، يك احساس شكست نيست، يك وضعيت بد نيست كه بتوان به كمك پدر و مادر و دوستان آن را بهبود داد يا يك مشكل نيست كه بتوان آن را با تمهيداتي حل كرد.”ناكامي” حسي نيست كه بتوان آن را بيان نمود، وضعيتي است كه شما را از هر آنچه به آن ايمان داشته‌ايد نااميد ميكند، شايد خيلي از ما نتوانيم درك كنيم “من تمام پول و ثروت و زندگیم رو کنار گذاشتم و دوباره از مستأجری و زندگی کنار خیابون شروع کردم” يعني چه؟
    شايد نتوانيم درك كنيم بعنوان يك جوان ۲۰ ساله وسط يك سري گرگ باران ديده چرخيدن و كار كردن يعني چه؟
    و شايد نتوانيم درك كنيم تهديد، تحقير، تكذيب و تكفير يعني چه؟ همينقدر بگويم شنيدن يك تكذيب افراد بسياري را به حمله قلبي، شنيدن يك تكفير افراد زيادي را به دست‌كشيدن از هدف و شنيدن يكي دو تهديد ساده بسياري از بزرگان را به همراهي با امواج سوق داده، اما آنها را به موفقيت نرسانده است.
    شايد اگر استاد شعبانعلي بتوانند كم كم و بعد از درسهاي مدون خود، قالب و چارچوب كارهايي را كه پس از دريافت ناكامي‌ها انجام داده‌اند به شاگردان خود انتقال دهند يكي از بهترين دروسي باشد كه ميتوانيم از ايشان فراگيريم.

  • مرجان گفت:

    استاد بهتره بگین پدر با شعور من نه پدر کم سواد من.
    این روزها که میام اینجا هر روز یه چیز جدید هست برای یادگرفتن.
    حیف اون ۴ سال دانشگاه که به اندازه این ۹-۱۰ روز بودن اینجا به من اضافه نکرد.
    البته اعتراف میکنم که مقصر خودم بودم که البته به قول شما پیدا کردن مقصر الان مهم نیست.
    استاد شما چطور زمانی که میخواین یه کار جدید شروع کنید و هیچ پیش زمینه ای درش ندارید, به این نتیجه میرسید که از پس اون کار بر میاید؟
    چطور توانایی های پنهانتون رو میشناسید؟
    من چطور بفهمم که میتونم تو حوزه مدیریت موفق بشم یا نه؟
    استاد قبول دارم که شما هم مثل همه ی آدمها توی زندگیتون سختی هایی کشیدین, چطور تونستید زیر بار اون مشکلات قد راست کنید؟ منظورم اینه که چه کاری روی خودتون کردین که مشکلی مثل مشکل دو سال پیشتون نمیتونه به روحتون آسیب بزنه؟
    دلخوشی تون توی زندگی چی هست؟

  • مرجان گفت:

    استاد ولی بعضی وقتها آدم مسیرش رو گم میکنه, درواقع خودش رو گم میکنه
    همه ی آدمها شخصیت قوی ای ندارن, وقتی آدم مدام با شکست مواجه میشه و اعتماد به نفسش از بین میره طوری که حتی نمیتونه خودش و توانایی هاش رو بشناسه چه کاری باید بکنه؟
    شما در بهترین سالها یعنی زمانی که همدوره ای هاتون درگیر این بودن که دو تا تست بیشتر بزنن که فوق یه رتبه خوب بیارن, تونستین به کمک ایشون خودتون رو بهتر بشناسید.
    این اتفاق کمی نیست…

    • shabanali گفت:

      اگر سابقه تحصیلی من رو بدونی میبینی که اوضاع پیچیده تره.
      من تیزهوشان (علامه حلی) درس میخوندم و به دلیل اینکه نظام آموزشی سنتی رو قبول نداشتم اخراج شدم و سوم دبیرستان در مکانیکیها و تعمیرگاه ها کار کردم.
      یکی از دلایل رشد من در اون شرکت سواد فنی بود. من سواد مهندسی رو در دبیرستان یاد گرفتم نه در دانشگاه.
      اگر مثل دوستام درس میخوندم و به نظام آموزش و پرورش احترام میگذاشتم، الان جایگاه خاصی نداشتم.
      موفقیت من با اعتراض به سیستم آموزشی و اخراج در دبیرستان شروع شد…
      ضمناً تو یک مورد موفقیت من رو دیدی، صدها مورد شکست من رو ندیدی. یکیش برای نابودی یک زندگی کافیه.
      من دو سال پیش، تمام پول و ثروت و زندگیم رو – به دلایلی که جاش اینجا نیست – کنار گذاشتم و دوباره از مستأجری و زندگی کنار خیابون شروع کردم.
      و ده ها مورد دیگه که یک موردش برای خودکشی کردن کافیه.

      نمیخوام بگم شانس هیچ جا باهام نبوده. اما میخوام بگم «محاله» من تو زندگی بدشانسی بیارم. بیارم هم یک مورد. ده مورد. هزار مورد. ده هزار مورد. بالاخره یک خوش شانسی پیدا میکنم…

      من شدیداً معتقدم که ابزار پیشرفت، آشنا و پول و پارتی نیست. «کتابه». نمیگم خیلی کتاب بخون. ۱۵۰۰ تا کتاب خوب مدیریت بخون. تو زیرزمین خونه ات هم باشی من درآمد ماهی ۱۰ میلیون به بالا رو برات تضمین میکنم. این اون چیزیه که پدر کم سوادم بهم یاد داد. نه هیچ آدم دیگه.

      • آرشام گفت:

        این مسئله که ما همیشه ناراحتیم وجود داره؟
        این که ما همیشه به اهدافمون نرسیم انگار برای همه وجود داره.
        آیا این همیشه هست که ما به رویا هامون نرسیم چون رویاهامون هم باهامون بزرگ میشن؟
        یعنی چطور میشه این احساس عالی نبودن رو وقتی که داری کاری رو میکنی که چند سال پیش خوابشو هم نمیدیدی دیگه نداشت؟

  • ندا گفت:

    سلام.خوش به حالتون که همچین راهنمایی داشتید.شاید خدا هم ما را با شما آشنا کرده که بتونیم کاری کنیم واسه خودمون و بقیه.

  • مرجان گفت:

    استاد صادقانه بگید
    فکر میکنید اگر ایشون سر راه شما قرار نمی گرفتن و اون آموزش ها رو به شما نمیدادن و به عبارتی به شما تو کشف توانایی هاتون کمک نمی کردن, الان چه جایگاهی داشتین؟ از نظر تحصیلی, کاری و اجتماعی…

    • shabanali گفت:

      هر جوابی به این سوال غلطه. چون اون شرایط پیش نیومده.
      ولی من به هر حال تلاشم رو میکردم. اونقدر که یک نفر یک روز بیاد کمکم کنه.
      زندگی مثل ورق بازی کردن میمونه. همیشه دست خوب نمی آد. اما اگه تو درست و با دقت و حوصله بازی کنی، بالاخره دیر یا زود نوبت برنده شدن تو هم میرسه.

      من همین الان هم آرزوهایی دارم که خیلی بلندپروازانه حساب میشن (انقدر که حتی نمیتونم اینجا بنویسم)
      اما دارم براش تلاش میکنم. نمیدونم شرایطش چه جوری مهیا میشه. اما مهم نیست برام.
      از نظر من نتیجه اصلاً مهم نیست. مهم تلاش منه. من فقط تلاش میکنم و چشمم رو می بندم ببینم دنیا بهم چی جایزه میده. همین. این کاریه که سالهاست میکنم.

      من از ۱۵ سالگی شبی ۲ ساعت میخوابم و روزی ۱۰۰ صفحه کتاب میخونم. روزی ۱۰ ساعت هم کار میکنم.
      این شامل تعطیلی عید، جمعه ها، تعطیلیهای مذهبی و … هم میشه.
      فکر میکنم کسی که انقدر تلاش کنه حتماً شانس به سراغش می یاد. من به این باور دارم.

      • عابدين گفت:

        باز هم ياد يكي از مباحث مطرح در روانشناسي بنام ” خطاي بنيادين اسناد” افتادم كه ميگويد:
        انسانها معمولا” نقش صفات و ويژگي هاي يك شخص را مهمتر از نقش موقعيت و شرايط محيطي ارزيابي مي كنند و همه چيز را به شخص نسبت ميدهند نه موقعيت و محيط.
        و البته دنيا بسيار پيچيده است و انسان فراتر از درك انسان است!

      • رها معتمد گفت:

        سلام
        میشه بگید چطوری میتونید با روزی ۲ ساعت خواب، اینقدر انرژی داشته باشید؟ آخه من گاهی با بیشتر از ۸ ساعت خواب هم کم میارم

  • حامد احمدی گفت:

    با سلام
    محمد رضا جان، بنظر خودتون ۱۳ سال پیش چه دلیلی داشت که به یه جوان ۲۰ ساله(سال دوم دانشگاهی) اینطور اعتماد کرد و یه جورایی ریسک(صرفاً از لحاظ مادی، ریسک پرهزینه)کرد، آیا:

    ۱٫ چون صرقاً رتبه ۱ و دانشجوی شریف بودید؟

    ۲٫ چون تونسته بودید همون موقع هم قابلیت های خودتون رو خوب معرفی کنید(بقول خودتون، خوب بفروشید/پرزنت کنید)؟

    ۳٫ جو اون موقع جامعه درقیاس با زمان حال(سال۹۱) از لحاظ رشد و ثبات اقتصادی، سیاست خارجی و… برای کارفرمایان تأثیر گذار بود که به (روی) یک جوان ۲۰ ساله اعتماد/ اطمینان/ سرمایه گذاری کنند؟(هر چند میدونم که سال ۷۸ از لحاظ اوضاع داخلی و شرایط کوی دانشگاه، برای دانشجویان جو متشنجی بود)

    – شخصیت و ویژگی های اخلاقی آقای خلیلی در قبال رشد و پیشرفت شما چقدر تأثیر گذار بود؟

    – آیا به شخصه حاضرید نقش یک Mentor (مانند نقش آقای خلیلی در قبال شما) را برای فردی بی تجربه داشته باشید؟(هرچند که بنظر بنده، شما با ارائه رایگان فایل های صوتی، یک Mentor برای امثال من در فضای مجازی هستید)

    شاید پاسخگویی به این کامنت، زحمت یه مطلب جدید برای شما باشد.

    با تشکر از زحمات و وقتی که برای ما می گذارید”

    • shabanali گفت:

      خیلی سوال پیچیده ایه. شاید بهتر باشه از خود همون آدم بپرسید. اما من قسمت هایی از جوابها رو میدونم:
      – اون فرد خودش فوق لیسانس مدیریت داشت، اما به دانشگاه اعتقاد نداشت. میگفت دانشگاه آدم نمیسازه. به من میگفت تو اگر درست کار کنی و خروجی داشته باشی، بدون دیپلم هم قبولت دارم و اگر بی عرضه باشی دکترا هم به دردم نمیخوره. بعداً هم با ادامه تحصیل من موافق نبود. پس قاعدتاً مدرک و دانشگاه نمیتونه دلیل باشه.
      – من اون سالها بی عرضه و دست و پا چلفتی بودم و مهارت پرزنت هم نداشتم. خودم فیلم اون سالها رو که می بینم خجالت میکشم.

      به نظرم اون آدم شخصیت شناسی بلد بود و تونست در من چیزی رو ببینه که خودم در خودم نمی دیدم.
      میگن میکل آنژ میگه فرق آدم عادی و هنرمند اینه که آدم عادی فقط یک سنگ بزرگ میبینه اما هنرمند در دل اون سنگ میتونه یک اسب سنگی بزرگ رو که پنهان شده ببینه و با ضربه و تیشه به تدریج اون اسب رو از دل اون سنگ نجات میده!

      من هنوز شخصیت شناسی رو مهارت اصلی ایشون میدونم به همون دلیل شاید سه سال است که شبانه روزی در حال مطالعه این علم هستم.

      راستش من با گذاشتن فایلها دارم تلاش میکنم در فضای مجازی یک Community ایجاد بکنم که همشون در یک حوزه اطلاعات مشابه دارند (من فکر میکنم هر دوره تخصصی کارشناسی در دانشگاه حدود ۴۰۰ ساعت درس مفید داره و دارم تلاش میکنم ۴۰۰ ساعت درس مذاکره آماده کنم که بشه کارشناسی مذاکره). در ادامه دلم میخواد شنوندگان این فایلها رو در قالب یک NGO تخصصی تحت عنوان چیزی شبیه انجمن مذاکره کنندگان حرفه ای ایران، جمع آوری کنم و تازه وارد حوزه تخصصی بشیم.
      به امید اینم که روزی روی ارتباطات داخلی و بین المللی کشورمون هم تأثیر مثبت بگذاریم. خودم البته از حالا کارهایی رو هم شروع کردم و جاهایی درگیر هم هستم.

      • عابدين گفت:

        سلام بر شما! من فقط يه دليل احتمالي رو كه به ذهن من ميرسه كه علي خليلي از محمد رضاي جوون خوشش اومده را ميگم.
        در روانشناسي (فصل آخر با عنوان شناخت اجتماعي از كتاب هيلگارد) يه بحثي است بنام ” اولين برخورد” كه در پي پاسخ به اين سواله كه چرا يكي از يكي خوشش مياد.و در ادامه مباحثي رو از عشق و دوست داشتن مطرح ميكنه كه تلاش داره توضيحاتي و آزمايشاتي رو در اونجا مطرح كنه.
        من با الهام از اين فصل و بحث ناهشيار فرويد و همچنين روانشناسي تكاملي فكر مي كنم ريشه دوست داشتن رو نبايد در كاراكترها و يا تلاش محمد رضا كه در شخصيت علي خليلي جستجو كرد و ديد در ناهشيار ايشون چي ميگذره!

  • ocean گفت:

    به نظر من بزرگترین نعمت خداوند به بشر اشخاصی یا به قول شما راهنمایی هستند که در مسیر زندگیمان قرار میگیرند کسانی که اندیشه و شیوه رفتارشان مسیر زندگی را دگرگون میکند

  • لیلا گفت:

    سلام
    یعنی میشه شما یه علی خلیلی و ما …؟؟؟

  • جواد گفت:

    سلام اقا محمدرضا

    من مرید توام مراد تویی من غلامم چو کیقباد تویی

    شاید ما نتونیم یه اقا محمدرضا باشیم ، اما مطمئن باشید که شما می تونید یه علی خلیلی برا دوستان باشید .
    یعنی یه Mentor ، یه مرشد
    به امید آن روز ….

  • مهین گفت:

    فقط یه نکته ای که هست اگه به طور متوسط هر فایلی که میذارید ۱۵ دقیقه باشه و هر هفته یه فایل بذارید رو سایت و از اونجایی که یه سال ۵۲ هفتس بعد از ۳۰ سال دیگه ۴۰۰ ساعت تموم میشه :((

    • shabanali گفت:

      فایلها به تدریج بزرگتر و کاملتر میشن. ضمناً تلاش من اینکه که هفته ای دو تا فایل بگذارم. ضمناً الان دوره های مذاکره که تو کشور هست و خیلیهاش رو خودم درس میدم ۲۰ تا ۴۰ ساعت هستن.
      بنابراین تو در کمتر از یکسال در حد یک مذاکره کننده حرفه ای آموزش دیده ای و بعد از اون هم حرفها و دوره های تخصصی شروع میشه.
      کمی جلوتر که بریم، من کتاب هم معرفی میکنم و کمک میکنم که کار سریع تر اتفاق بیفته.

      • حامد احمدی گفت:

        امکانش هست، زودتر اسامی کتبی را که باید از بازار تهیه کنیم، اعلام کنید(چون به شخصه تا یکماه دیگه تهران هستم و بعد دانشگاه شروع میشه و ۱۵۰۰ کیلومتر دورتر از تهران)

        با سپاس

      • رضا گفت:

        مهندس سلام

        من با اینکه سر کلاس مذاکره تو بودم ولی فایلهایی رو که اپلود میکنی میگیرم و بارها گوش میدم. کتابهای تورو هم تو این حوزه بارها خوندم.این موضوع NGO رو هم که مطرح کردی به نظرم ایده جالبیه. به نظرم میتونه خیلی کاربردی باشه مخصوصا برای به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی تو حوزه مذاکره. من به عنوان کسی که چند سالیه تو حوزه بازرگانی و فروش کار میکنم مستقیما با این مبحث درگیرم و از وقتی با تو و این حوزه اشنا شدم حس میکنم تو جلسات خیلی منطقی تر و حساب شده تر رفتار میکنم.
        موفق باشی.

  • مهین گفت:

    سلام

    ممنون به خاطر بودنتون .

    میخواستم یه در خواستی داشته باشم اگه ممکنه از بین کتاب هایی که مطالعه می کنید اون هایی که به نظرتون برامون میتونه مفید باشه معرفی کنید

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser