دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

در جستجوی زخمها…

همیشه بر این باور بوده ام که برای شناختن انسانها، نباید در داراییها و پیروزی ها  و سکه ها و مدالها و خانه ها و ماشینها و مدارک تحصیلی و مدارج علمی و … غرق شویم. برای شناختن انسانها و نزدیک شدن به آنها باید زخمهایشان را شناخت.

انسانها زخمهایشان را فریاد میزنند: در حرفهایشان، در رفتارشان، در انتقاداتی که از شما میکنند، در پیشنهادهایی که برای شما دارند، در رویاهایشان و حتی در شکل نگاهشان.

wound

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


83 نظر بر روی پست “در جستجوی زخمها…

  • یاسمن گفت:

    سلام
    خیلی زیبا بود چندین بار خوندم وبهش فکر کردم ، بارها به این موضوع دقت کردم و در دیگران دیدم مخصوصا” در شکل نگاهشون.
    چند وقتی بود به سایتتون سر نزده بودم چقدر عالیه که میشه به نظر دیگران رای داد ،جذابیت سایت بیشتر شده.

  • دانشجو گفت:

    سلام به همه
    امیدوارم بهترین روز زندگیتون رو در حال سپری کردن باشید
    امیدوارم روزی برسه که زخمی نباشه …. دردی نباشه………….
    اما خصلت دنیا همون طور که توی قران اومده با درد و رنج همراهه…
    پس وظیفه ما چیه ؟

  • نهال گفت:

    سلام
    مرسی استاد عزیز که باز هم یکی از حقیقت ها رو اثبات کردید؛؛
    “ز” مثل زلزله؛؛
    “ز”مثل زخم؛؛
    می دانی زلزله با آمدن تو روستای ما را شناختند!!می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد؛؛ درست ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ثواب ندارد؟؟
    چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به شش ریشتر لرزه احتیاج دارند؟؟
    می دانی به چه فکر میکنم؟؟
    به زلزله بعدی…به روستای بعدی…لودر بعدی…درمانگاه بعدی و به زنده های لودر و کمپوت ندیده
    به پدر هایی که با تنگدستی آوار های بعدی را تکه تکه بر سقف خراب خود می چینند تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند
    می دانی زلزله ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند.
    “ز”مثل زندگی

  • علی گفت:

    من انسانم؛
    زخم عمیق زمین
    آهوی تیرخورده‌ای بر شانه‌های خداوند
    : احمد عزیزی

  • بهنود گفت:

    آنچه مرا نکشد قوی ترم می سازد ” نیچه”

  • ناشناس گفت:

    آنکه زخمی را ناخواسته به کسی که بیشتر از هر کسی در دنیا او را دوست دارد وارد میکند ، خود از کسی که زخم خورده بیشتر زخمی میشود. آنقدر این زخم عمیق و چرکین هست که تا ابد امکان التیام اون وجود نداره.

    • شهرزاد گفت:

      دوست عزیز ناشناس
      چقدر این کامنت شما توجهم رو جلب کرد.
      بخش اول این داستان خیلی به نظرم آشناست … ولی باور کردن بخش دومش خیلی سخت! و …”ناخواسته” واژه ای عجیب… !
      در هرصورت، ای کاش هیچیک از آدمیان ، مشمول هیچ بخشی از این داستان تلخ نمی شدن…

    • امید گفت:

      زخم خواسته یا ناخواسته! بر خاسته از یک روح بیمار است.کاملاً با این ناشناس!!! موافقم.کسی که نتوانسته با زخم خودش درست کنار بیاید به هر دلیل، نداشتن عزت نفس، ضعف عقلانی، جسمی، اخلاقی، روحی و…..سعی می کند با آزار دیگران به آرامش برسه. حالا او خودش تبدیل شده به یک زخم مجسم بر پیکر جامعه…

      • شهرزاد گفت:

        امید جان …. باهات موافقم … ولی تعجب من از واژه ی “ناخواسته” بود که دوستمون در این شرح حال، به کار بردن و به نظرم این کلمه، فقط توجیهی برای زخمهایی است که به دیگران می زنیم! … و باز هم این “ناخواسته ها” و این زخمها، تکرار خواهند شد و تکرار و تکرار… اگه نخواهیم مسئولیت رفتارمون رو در هر لحظه بعهده بگیریم …

  • shirin گفت:

    چرا دیدگاه من هنوز در حال بررسی است این روزها 🙁 شاید سوالم کلی بوده

  • مجتبی گفت:

    من خیلی از این نوع شناخت برام پیش اومده به ویژه در حرفهای طرف مقابل که بیشتر طرف برونگرا بوده…

  • رویا گفت:

    سلام محمد رضا جان
    درسته .. فقط یه نکته … به نظرم برای شناختن انسانها بیشتر از زخمها باید دغدغه هایشان را شناخت .. زخم معمولا ً نشانگر ضربه روحی و رنج ناشی از یک عامل خارجی است که خیلی informative و اطلاع دهنده نیست شاید دانستن زخمها همدردی را افزایش دهد اما بیشتر ما را در شناخت وضعیت افراد یاری می دهد تا شخصیت آنها … اما “دغدغه ” نموداری از اولویتهای ما در زندگی است.
    رنج و زخم مشترک ما را به یکدیگر نزدیک می کند اما با نگاهی به گذشته .
    دغدغه مشترک سبب تشریک مساعی و همدلی می شود و نگاه به آینده دارد.

    • ما با آدمها سه نوع گفتگو داریم:
      future – oriented یا آینده گرا
      Present – Oriented یا حال نگر یا معامله گرا
      Past – Oriented یا گذشته نگر

      گفتگوی آینده‌نگر بر پایه‌ی دغدغه است همچنانکه تو گفته‌ای
      گفتگوی حال نگر بر اساس معامله‌ی منافع
      و گفتگوی گذشته نگر بر اساس زخم‌ها و رنج‌ها.
      ۰
      تا آنجا که من دیده‌ام و حس کرده‌ام، عموم انسانها گذشته‌نگر حرف می‌زنند و فکر می‌کنند (چند درصد مردم ما از دوران کوروش می‌گویند و آه و ناله می‌کنند و چند درصد از ایران ۱۵۰۰ شمسی؟!). بخش قابل توجهی هم حال نگر هستند و فرصت طلب.
      و البته اقلیتی آینده نگر.
      واقعیت این است که به نظر من «دغدغه‌» را محور بحث قرار دادن معیار این گروه است که هستند اما زیاد نیستند!
      البته خیلی خوشحالم از نوشته‌ی تو. چون احتمالاً جز این گروه هستی که چنین مسئله‌ای رو حس کرده‌ای. 🙂

      • مجتبي گفت:

        من اينطور نتيجه گرفتم كه همه ي آدما به هر حال زخم دارن و بايد براي شناختشون به اونها توجه كرد،ممكنه يه آدم آينده گرا زخم اينرو داشته باشه كه فلان دغدغش كي تحقق پيدا ميكنه،حال نگر زخم اينو داره كه چرا الان تو فلان شرايط نيست و چند وقتيه فرصتهاش كم شدن،گذشته گرا هم زخم اينو داره كه چرا گذشته گذشته. ميگما يه نكته اي،به نظر من اصلا اين تقسيم بندي غلطه،فكر ميكنم اينطور باشه بهتره:۱-آدم آينده گراي گذشته نگر،۲-آدم حال نگر گذشته نگر،۳-آدم گذشته نگر گذشته نگر،ميدونيد چرا چون به نظر ميرسه همه ي اين سه نوع آدما يه وجه اشتراك دارن كه اون گذشتست.

  • نیکی گفت:

    “گرم تو زخم زنی به که دیگری مرهم
    وگر تو زهر دهی به که دیگری تریاق”
    به نظر شما این نوع زخم با اون که شما گفتین فرق میکنه استاد؟؟؟

  • دانشجو* گفت:

    به قول صادق هدایت“در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را اهسته مي خورد و مي تراشد ”
    بعضی دردها آنقدر غیر معمول است که کسی آن را باور نمی کند، ولی وجود دارد.زخمی سربسته که از درون چرکین شده.مردم این سرزمین زخم های عمیقی از روزگار سخت بر تن و جان خود دارند، اما پس از مدتی نه تنها عوام بلکه آنانکه خود نیشتر در دست داشتند منکر همه چیز شدند.
    پذیرش اینکه تو زخم خورده ای، دردی را دوا نمی کند اما انکار اصل موضوع، خشونت و زخم سنگین گناهی نابخشودنی است.
    فریاد زخم سالیان، زخمی کاری تر بر جانمان نشاند.
    زبان اعتراض را بستند تا تعفن زخم همه جا را پر نکند.
    و زخمها، کابوس شبهایمان شد…

    • دانشجو* گفت:

      محمدرضا…
      حرفهایم تلخه! اما حقیقته
      میدانم حرفهایم را میفهمی، با تائیدش هم قرار نیست کسی بیش از آنچه دیده و از کنارش گذشته، چیزی بفهمه!!!
      نمی دانم چرا اینجا همه فکر می کنند، تائید کامنتشان یعنی تائید تو و این برایشان مهمه
      برای من …
      فارغ از اینکه تو چه عقیده ای داری! فقط بیان حرفهایم مهمه

  • سیمین-الف گفت:

    سلام استاد عزیز
    سلام دوستای عزیز این خونه
    نمی دانم چرا وقتی این مطلب را خواندم ،یاد معلم کلاس اولم افتادم.
    نمی دانم درس را جواب نداده بودم و یا مشقم را ننوشته بودم . ولی به وضوح یادم می اید که خودکارش را بین دو انگشتم گذاشته بود و می فشرد.
    آن زمان کودک خجالتی و ترسویی بودم.شاید دیدگاه و رفتار آن معلم باعث شد تا زمان دانشگاه نیز به همان صورت بمانم.
    اثر آن زخم بر روی انگشتانم نماند، اما بر روی ذهنم حک شد.
    اما امروز
    کودک خجالتی کلاسم را که از خجالت ناخن هایش را می کند، به خوبی حس می کنم و سعی می کنم به او حس بهتری از خودش وتوانایی هایش بدهم.
    امروز وقتی رضایت را دراین جمله “دوستت دارم”از شاگردانم خطاب به خودم می شنوم ،می بینم زخم سازنده ایی داشته ام.
    امید آنکه زخم های مان مرهمی باشد بر روح انسانها .

  • maliheh khammar گفت:

    عاااااااااااالی
    واقعا درسته

  • lli@ گفت:

    سلام دوباره
    توي اين فاصله چند بار ديگه اين نوشته رو مرور كردم همينطور نظرات دوستان اما چرا پي به كنه مطلبتون نمي برم. خيلي سنگينه برام. شايد سواد خوندن ندارم يا شايد خيلي سخت گرفتم يا نوشته شما خيلي بالاست.

  • شمسی گفت:

    از دید من زخم مانند واکسن ب ، ث ، ژ ،هست که بعداز ۳هفته بدن کودک جواب که بده وجای تزریق واکسن چرک میکنه..بهش دست نزنیم خودش برسه تخلیه میشه، ……. ایمنی بدن کودک را افزایش میده
    نشان دادن زخم بعضی جاها کاربرد داره ولی تکرار آن با رشد ناقص مواجهه میشیم
    زخم مثل سرماخوردگی کلافه گی ،انزوا ،ونقاحت ومرحم خودشو لازم داره
    ارتباط با فرد زخمی درمان نشده آگاهی میخواد

  • lli@ گفت:

    اگر من از فهم اين نوشته عاجزم كاملا به من بر مي‌گرده نه به نوشته شما.
    سلام استاد عزيز
    من چند بار اين پارگرافتون و خوندم و هربار سعي ميكنم جوري يه مصداقي براش پيدا كنم تا درك بهتري ازش بهم دست بده، ولي واقعيت اينه كه هنوز به واقع نتوستم معنا و مفهومش و تفسير كنم. اين نوشته ي شما در نظر من بيشتر شبيه تريلر يك فيلم هست كه لازمه من كل فيلم و ببينم. شايد شما بتونيد برا فهم بهتر نوشتتون مصداق،ياداشت و يا فيلمي رو معرفي كنيد.

    • ببین راستش نمی‌دونم چه جوری میشه خلاصه کرد. راستش تجربه به من نشون داده که مثال زدن بیشتر از اینکه مسئله رو شفاف کنه ممکنه منجر به گمراهی مخاطب و غرق شدن در مصداق‌ها و … بشه. اما با این وجود بیا ببینیم با این مثال میشه به یک دیدگاه مشترک برسیم یا باید دنبال مثال بهتری بگردم:

      فرض کن خانم «صادق» با آقای «رویایی» دوست میشه و چند سال با هم دیگه دوست هستند. خانم صادق همیشه فکر می‌کنه که بهترین شریک عاطفی دنیا رو داره و بسیار به زندگی خوش‌بینه. دوستانش به خونه رفت و آمد می‌کنند. صادق و رویایی مسافرت های دو نفره و گروهی زیادی رو می‌روند و …
      بعد از سه سال خانم صادق بفهمه که مثلاً آقای رویایی، دقیقاً با خانم «نظرباز» که همکار «صادق» هست و هر هفته یکی دو روز هم با اونها رفت و آمد می‌کنه دوست شده و این دوستی یک ساله که ادامه داره.
      «تصویر زیبایی که صادق از رویایی دارد می‌شکند» و وقتی این تصویر شکست، خانم صادق یکی از این زخم‌ها رو روی روح خودش تجربه می‌کنه.
      هر چه تصویر ذهنی زیباتر، خاص‌تر، قدیمي تر و ریشه‌دار تر، از آن طرف زخم هم عمیق‌تر و دردناک‌تر.
      این زخم‌ها در یک روز از بین نمی‌روند. روزها و ماهها می‌مانند و شاید تا آخرین لحظه‌ی زندگی با ما همراه بمانند (مثل جای زخمی که روی صورت ما می‌ماند. درد می‌رود اما جای زخم مانده).

      از این به بعد، زمانی که زنی با مردی دوست می‌شود و خانم «صادق» در مورد این دوستی نظر می‌دهد، وقتی خانم صادق در مورد «شریک عاطفی بعدی‌اش تصمیم می‌گیرد» و وقتی خانم صادق در مورد «ازدواج کردن یا نکردن» فکر می‌کند. وقتی خانم صادق به دوستانش در مورد نحوه‌ی برخورد با دوست و همسر نظر می‌دهد، در بسیاری از مواقع، این «زخم» سر باز می‌کند و خونابه‌های آن نظر صریح و شفاف و دقیق خانم صادق را آلوده می‌کند. در بسیاری از مواقع بدون آنکه خود او دقت داشته باشد و بفهمد.

      درد اینجاست که در زمان و مکانی زندگی می‌کنیم که از این زخم‌ها در محیط خانواده و کار و جامعه کم نخورده‌ایم و نمی‌خوریم…

      • سمانه گفت:

        من فکر میکنم «مکانش »خیلی فرق نمیکنه.البته شاید درست نباشه بگم «فکر میکنم»،چون این فقط یه «حس»، و «اعتبار علمی» نداره.
        حس من میگه این زخم ها درجوامع به ظاهر با فرهنگ تر هم وجود داره،این نوع از زخم ها وجود دارن،چه برای من روستایی،چه برای کسی که تو شهر زندگی میکنه،چه برای کسی که خارج از این مکان زندگی میکنه،چه برای کسانی که هم اینجا و هم خارج از اینجا رو تجربه کردن.
        در کل ،خانم «صادق» های زیاد و «آقای رویایی» های بسیار زیادی رو سراغ دارم ،هم در جوامع غربی و هم اطراف خودمون.درسته میگن “شنیدن کی بود مانند دیدن”.اما “تا نباشد چیزکی،مردم نگویند چیزها”.اینجاست که دیگه فرقی نمیکنه طرف کنسرت رفته باشه و آروم بودن رو تو اون محیط حس کرده باشه و یا یادگرفته باشه.چند ده تا کتب خونده باشه یا نخونده باشه و….
        عوامل بیرونی خیلی مهم هستن ،اما بیشتر از هرچیزی عامل عزت نفس هست و آنچه به درون ما برمیگرده.
        و متاسفانه ،همین عزت نفس هم در ارتباط با دیگران تحت تاثیر قرار میگیره.

      • ناشناس گفت:

        محمد رضا جان یه سوال؟
        اگه آقای رویایی از دوستی نادرست و پنهانی که داشته بینهایت شرمگین و پشیمون باشه و همه جریان رو خانم صادق بدونه ، حتی پشیمونیشو و به خاطر دوست داشتن آقای صادق اونو ببخشه و به زندگیش با اون ادامه بده، در آنصورت زخمی که آقای رویایی برداشته خیلی عمیقتر و چرکینتر از زخم خانم صادق خواهد بود. چون با هر بار دیدن خانم صادق و عشق و محبت و بزرگواری اون کوچک و کوچکتر میشه و خرد میشه و به خودش میگه من چقدر بد بودم ، من چقدر کور بودم، من چقدر احمق بودم و …. و در نهایت اونقدر خرد میشه و شکسته میشه که در نهایت هیچی از اون باقی نمیمونه… من دارم تو زندگیم اینو میبینم که زخمی که خانم صادق برداشته سریعتر و بهتر درمان میشه ولی زخمی که آقای رویایی برداشته حالا حالاها کار داره و گاهی وقتها از التیام گرفتن اون زخم ناامید میشم. از اولش هم آقای رویایی خانم صادق رو بیش از حد عادی دوستش داشته ، اما اما اما … حیف و افسوس و صد افسوس ….
        به نظرم بزرگترین زخمی که یه انسان میتونه برداره اینه که به کسی که عاشقانه دوستش داره در اثر ..(نمیدونم چی اسمشو بذارم) ضربه ای رو وارد کنه که حتی با بخشش اون ، خودش خودش رو نتونه ببخشه…

      • lli@ گفت:

        سلام و عرض ارادت به استاد
        آفرين به شما كه به من پاسخ داديد. عين هميشه ساده و دلنيشن و مطابق با درك توضيح داديد و مثال آورديد. كاملا مفهوم شد، تنها يك مسئله وجود داره، آيا ممكنه ما با فردي روبرو بشيم كه خيلي از رفتارهاش برآمده از تجربه هاي شيرين و شاد زندگي گذشته اش باشه؟ و بشه از روي شاديهايش اون را شناخت؟ يعني شادي اون متر و معياري باشه واسه شناختنش؟
        دوباره هم آفرين

        • قطعاً ممکنه. چرا که نه.

          چیزی که مهمه اینه که از لحاظ روانشناسی شناختی، شادی آگاهانه به رفتار تبدیل می‌شه و ترس و خشم و انتقام ناآگاهانه.

          به عبارتی اگر تو از من دلگیر باشی و زخم بخوری برخی جاها نمی‌فهمی و ناخواسته اون رو روی من و دیگران تخلیه می‌کنی.
          اما اگر شادی و رضایت در ذهنت از یک رابطه یا زندگی یا شغل یا تجربه شکل گرفته باشه، برای انتقال همین حس به دیگران، «آگاهانه» تحلیل می‌کنی…

          من هم در اون نوشته خواستم به برخی ریشه‌های ناخودآگاه رفتارها و مواضعمون اشاره کنم.

  • شهرزاد گفت:

    سلام. ممنوووون و تبریک بابت این امکان جدید کامنت ها، خیلی خوبه و این نیاز احساس میشد واقعاً … ( و یه پیشنهاد … به نظرتون اگه اون جمله : “موافق یا مخالف این دیدگاه هستم:” دیگه حذف بشه و فقط همون دو آیکون ” +” و ” – ” بمونه بهتر نیست؟ فکر میکنم همون دو آیکون، خودش گویا باشه … البته این یه پیشنهاده فقط 🙂 )
    درضمن درمورد زخمها، واقعا با این پست موافقم. و به نظرم اگه همه ما آدمها سعی کنیم از زخمهای کوچیک و بزرگ زندگیمون که به هر حال اجتناب ناپذیرن، درس بگیریم و سعی کنیم از اونها به عنوان عاملی برای بهتر شدن و بهتر بودن استفاده کنیم خیلی خوبه. و اینکه … تا جایی که به ما مربوط میشه و از دستمون بر میاد، نذاریم آدم های دیگه ، اون زخم ها رو تجربه کنن …

  • آوا گفت:

    سلام آقای شعبانعلی.با سخن گرانبهاتون یاد دو نفری از نزدیکانم افتادم که از نظر دستاوردهای بیرونی مورد تحسین هستند ولی وقتی پای حرفشون راجع به مسائل شخصی زندگی شون میشینم اثری از قدرتی که همه انتظار دارند نمی بینم.

  • فوژان گفت:

    بعضی آدمها با زخم هایشان به این دنیا می آیند.زخم هایی که پدر و مادر بدون آنکه بدانند، بر روح و جسم آنها وارد کردند. بعضی زخم ها را هم تو مسیر زندگی از خانواده ، جامعه ، دوستها!! و دشمنهایت می خوری.
    استاد گرامی، معلم عزیز، محمدرضا….
    من، تو ، همه ما…
    با این زخمها چه کنیم؟
    برای بعضی از زخمها به تو مدال افتخار می دهند!!!
    ولی بعضی زخمها را باید از ترس طرد، طعن ، تحقیر و حتی مرگ پنهان کنی!
    بعضی وقتها آدمهای زخمی ، برای التیام زخم های سربازکرده خودشان، دیگران را زخمی می کنند…
    بعضی وقتها آدمهایی را میبینی که تک تک سلولهایشان درد را فریاد می زند ، اما آرامشی که در نگاهشان هست خبر از درد درونشان نمی ده…
    شاید بگویی دارم با حرفهایم ، زخمی را فریاد می زنم! اما می تونی بگویی چه زخمی؟ چرا؟ کجا؟ چگونه؟
    آدمها پیچیده تر از آن هستند که بتوانی جواب این سوالها را با حرفها و نگاه هایشان پیدا کنی…
    آره …میفهمی دردی هست، اما برای اینکه آن آدم را بشناسی اول باید جواب تمام آن سوالها را داشته باشی وبعد زندگی آن آدم را از روزی که نطفه اش بسته شد تا امروز مرور کنی، بعد …شاید!!!! بتوانیم آن آدم را ، زخمش و دردش را بفهمیم.

  • عظیمه گفت:

    سلام
    بسیار عالی بود…
    من نیز دقیقاً امروز ساعاتی را به همین موضوع فکر میکردم و با تصمیمی که گرفتم، انسانهای دیگری را پیدا کنم…
    انسان ها را نه در بزرگی نامشان به خاطر هر آنچه که امروز میشناسم انتخاب کنم…؛ بلکه آنانی را پیدا کنم که با اندیشه بزرگشان خواستند انسانهای بزرگتری را بسازند که اثرماندگارتری در دنیا بگذارند
    اندیشه های بزرگ در جانهای تشنه ای همچون کویر می روید…

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser