دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره خیانت سفید و سایر ماجراهای دنیای سیاه و سفید من

پیش نوشت: از آنجا که برای بعضی دوستان عزیز، هر گردی قطعاً گردو محسوب می‌شود و این گونه دوستان، هر جا هر چیز گردی ببینند بلافاصله موضع خود را در قبال گردو یادآوری می‌کنند لازم به تذکر است که آنچه در اینجا به عنوان سیاه و سفید می‌گویم، با آن مفهوم سنتی که می‌گویند همه چیز را سیاه و سفید نبینید و طیف خاکستری را هم ببینید خیلی فاصله دارد. در واقع هر آنچه هست، صرفاً شباهت اسمی است.

مقدمه: چند وقت پیش احمدرضا نخجوانی در یک جمعی من رو مسخره می‌کرد که در دنیای محمدرضا، همه چیز به دو دسته تقسیم می‌شود: سفید و سیاه. فکر می‌کنم زمانی بود که داشتم مرگ سفید و مرگ سیاه رو می‌گفتم. نمی‌دونم. شاید هم استعفای سفید یا استعفای سیاه. شاید هم شورش سفید و شورش سیاه. درست یادم نیست. ممکن هم هست که آن موقع موضوع بحثم خشونت سفید و خشونت سیاه بوده باشه! به هر حال همین که الان نمی‌دونم سر کدوم بحثم با من شوخی کردند، ظاهراً تاییدی بر حرف احمدرضاست.

تاریخچه: اولین بار بحث سفید و سیاه را سالها پیش در مورد اعتیاد خواندم. سال هشتاد و سه یا چهار بود و می‌خواستم مطلبی در مورد اعتیاد به اینترنت بنویسم. آن موقع اینترنت مثل این روزها رایج نبود و افراد کمی به آن دسترسی مستمر داشتند. اما من نگران این روزها بودم و ده سال پیش یکی از نخستین مطالبی که در وبلاگ برای فراموش کردن نوشتم، نگرانیم از شکل گیری اعتیاد به اینترنت بود.

بگذریم. از میان مقاله‌هایی که مرور می‌کردم دیدم که نویسنده‌ای، در قسمت پایانی مقاله‌اش، چند جمله‌ای نوشته که اگر چه کلمات را واضح به خاطر نمی‌آورم ولی پیام آن نوشته چنین چیزی بود:

اعتیاد به اینترنت می‌تواند حتی از انواع اعتیادهای شیمیایی شناخته شده خطرناک‌تر باشد. چون اعتیادهای شیمیایی دیده می‌شوند. جامعه هم نسبت به آنها نگرش بدی دارد. کسانی که به مواد شیمیایی معتاد هستند حتی شغل خود و زندگی خانوادگی خود را در معرض تهدید می‌بینند. به عبارت  دیگر جامعه با بازخوردهای منفی تا حد خوبی اعتیادهای شیمیایی را کنترل می‌کند و این سیستم از حالت پایدار خارج نمی‌شود.

اما اعتیاد به اینترنت، جدی گرفته نمی‌شود. بخش عمده‌ای از جامعه آن را به عنوان اعتیاد قبول ندارند. گاهی اوقات حتی ممکن است تصاویر مثبتی مانند «به روز بودن» و «آنلاین بودن» و «مدرن بودن» به آن نسبت داده شود. این در حالی است که این اعتیاد رفتاری، دقیقاً می‌تواند اثرات محسوس فیژیولوژیک ایجاد کند. می‌تواند موجب از دست دادن شغل شود و حتی زندگی خانوادگی انسانها را از هم بپاشد.

اگر اعتیاد شیمیایی را اعتیاد سیاه بنامیم، اعتیادی که زود دیده می‌شود و جامعه با آن مخالف است و برای خود شخص هم تصویر نامطلوبی در میان اطرافیان ایجاد می‌کند، می‌توان اعتیاد به اینترنت را اعتیاد سفید نامید. چون زود دیده نمی‌شود. جامعه مخالفت صریح – لااقل در حد اعتیاد شیمیایی – با آن ندارد. برای خود شخص تصویری  تا آن حد نامطلوب ایجاد نمی‌کند. اما اثرات آن کمتر از اثرات اعتیاد سیاه نیست.

سه یا چهار سال بعد، در یک سمینار دیدم که یک روانپزشک در حاشیه‌ی بحث خودش، در مورد الگوهای رفتاری انسانها بعد از طلاق و جدایی عاطفی حرف می‌زد. او گفت که: نشانه‌های افسردگی در این شرایط را به دو شکل مختلف می‌توانید مشاهده کنید. یکی زیاد خوابیدن و خسته و فرسوده بودن و گریستن و سر کار نرفتن و لختی و بی حوصلگی. دیگری کم خوابیدن و بسیار پرانرژی بودن و بیشتر کار کردن و بیشتر مهمانی رفتن و قهقهه‌های مستانه و رقصیدن‌های شادمانه.

در ادامه توضیح داد که:

متاسفانه نوع دوم خطرناک‌تر است. چون نوع اول را اطرافیان می‌بینند. نگران می‌شوند. حتی برای درمان فرد تلاش می‌کنند. اما در نوع دوم، همه فکر می‌کنند همه چیز عادی است. خوشحال هستند که عزیز دلبندشان، از جدایی لطمه‌ی چندانی ندیده. خوشحال هستند که مثل همیشه و حتی بیشتر از همیشه کار می‌کند. خوشحال هستند که شاد و خندان است. آنها نامتعارف بودن این رفتار و افراطی بودن آن را نمی‌بینند. آنها نمی‌فهمند که فرد، از غم‌های خود به رقصیدن فرار می‌کند و از تنهایی خود به میان جمع می‌گریزد و برای فراموش کردن غم‌هایش، ساعات حضور در خانه را کم می‌کند و در محل کار خودش را با کارها مشغول می‌کند.

این مکانیزم‌ها اگر همراه با تلاش برای حل ریشه‌ای مشکل باشد ایرادی ندارد، اما اگر اطرافیان همه فرض کنند که مشکل حل شده و فرد را رها کنند، او دیر یا زود اثرات این افسردگی را به شکل دیگری بروز خواهد داد.

شاید بتوان گفت این افسردگی دوم، از آن افسردگی سیاه نخستین، خطرناک‌تر است. چون دیده نمی‌شود و بازخورد منفی نمی‌گیرد.

به محض شنیدن این جملات، یاد آن مقاله‌ای افتادم که در پایانش اصطلاح «اعتیاد سفید» به کار رفته بود. با خودم گفتم اگر آن نویسنده نازنین این روانپزشک دوست داشتنی را می‌دید، به او می‌گفت که: می‌توانی این نوع دوم افسردگی را،‌ افسردگی سفید نامگذاری کنی.

این مفهوم در ذهنم ماند تا یک سال بعد، وقتی با دوستان خوبم در بنیاد کودک آشنا شدم، خواستم برای معرفی آنها متنی را در نشریات بنویسم. آن زمان زلزله آمده بود و هر روز عکس کودکانی که آواره بودند منتشر می‌شد و همه‌ی ما – از جمله خود من – به آنها کمک می‌کردیم. دیدم که چه جالب! اینجا هم همان ماجراست. زلزله‌ی سیاهی در کار است که همه می‌بینند و زلزله‌ی سفیدی که هیچکس نمی‌بیند. در آن زمان متن زلزله‌ سفید را برای دعوت به کمک به بنیاد کودک و همه‌ی موسسات خیریه‌ای نوشتم که «نگون بختی‌های سفید» را هم در کنار «شوربختی‌های سیاه» می‌بینند و می‌فهمند.

زمانی در جمع دانشجویان صنعت نفت اهواز بودم و یکی از بچه‌ها از من در مورد زندگی محافظه کارانه پرسید. چند دقیقه‌ای صحبت کردیم و در آخر حرفم را برایش اینگونه جمع بندی کردم که: خدایی که من می‌شناسم، ما را به خاطر گناهان کوچکی که کرده ایم مجازات نخواهد کرد، اما باور دارم که ما را به خاطر هزاران کار خوب بزرگی که می‌توانستیم بکنیم و نکرده ایم، بازخواست خواهد کرد.

همان لحظه اصطلاح «خطای سیاه» و «خطای سفید» در ذهنم شکل گرفت و آنجا برای بچه‌ها در موردش صحبت کردم و بعد از آن این تقسیم بندی جدید هم به ادبیاتم اضافه شد.

مدتی گذشت و یک بار در صفحه‌ی اینستاگرام خودم، جمله‌ای را نقل کردم به این مفهوم که: «ما شاید حرفهای دشمنانمان را فراموش کنیم، اما سکوت دوستانمان را هرگز». دوست خوبم سپهر فریدی، در زیر آن جمله نوشت: همیشه دنبال اسمی برای این مفهوم بوده‌ام.

من سریع یاد تقسیم‌بندی‌های سیاه و سفید خودم افتادم و گفتم: شاید نام درستش خیانت سفید باشد!

امروز در دنیای من سیاه ها و سفیدهای زیادی هست. هر روز هم بیشتر می‌شود. سفید نه در برابر سیاه (که آن دوستان سطحی شتابزده، زود از طیفهای خاکستری هم نام ببرند). سفید به عنوان پوششی برای سیاه. چیزی که سیاهی را پنهان می‌کند اما از سیاهی آن نمی‌کاهد.

هر وقت مفهوم تلخی را دیدید مانند دزدی، خیانت، قتل، تجاوز، نفرت، تهاجم، توحش و …

از شما خواهش دارم: در همه‌ی سالهای بعد اگر یاد من بودید، لطفاً یک بار پسوند سفید را به آن اضافه کنید و پنج دقیقه فکر کنید. اگر بیشتر از این هم به من لطف داشتید، بیایید اینجا و زیر این نوشته برای من هم بنویسید. دیدن درد، نیمی از درمان است. شاید بتوانیم اینجا آن را ببینیم.

پی نوشت: حدود سه سال پیش، به یکی از دوستانم که مرکز آموزشی بزرگی را مدیریت می‌کند، گفتم می‌خواهم هر آنچه را آموخته‌ام، بنویسم و در وب منتشر کنم. یا حرف بزنم و ضبط کنم و منتشر کنم یا به هر شیوه‌ی دیگری منتشر کنم. او به من گفت: محمدرضا. می‌دانی که دوستت دارم. این کار را نکن. تو امروز اگر چشم و گوشت را هم از دست بدهی، با تکرار همه‌ی آنچه می‌دانی، یک عمر ثروت و سعادت را تجربه می‌کنی. دانش ما محدود است. اگر همه‌ی آن را در دسترس دیگران بگذاری، خودت چه خواهی کرد؟ اینها سرمایه‌های توست. سالها برایش زحمت کشیده‌ای. هر ساعت تکرارش سر هر کلاس، برای تو صدها هزارتومان پول است. ما هیچکدام چنین کاری نکرده‌ایم. اگر هم چیزی منتشر شده، تبلیغی است برای درسهایمان و مشاوره‌های سازمانی‌مان. تو هم نکن. بهتر است ریسک نکنی. هیچکس به تو نخواهد گفت چرا تمام آنچه را آموخته بودی ننوشتی. همان لحظه، یک لغت بود که در مقابل تمام آن وسوسه‌ها که می‌شنیدم ایستاد: خطای سفید!

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


137 نظر بر روی پست “درباره خیانت سفید و سایر ماجراهای دنیای سیاه و سفید من

  • پروانه گفت:

    من عدم توجه والدین در تربیت وبستر نامناسب خانواده در رشد شخصیتی را خیانت سفید می دانم.
    واتسون، این نظریه را در شکل افراطی آن بیان کرد: ‘چند کودک نوپای سالم به‌من بدهید و امکاناتی را که برای پرورش آنها لازم می‌دانم در اختیارم بگذارید، آن‌وقت تعهد می‌کنم صرفنظر از استعدادها، علاقه‌ها، تمایلات، توانائی‌ها، شغل و نژاد اجداد این کودکان، از بین آنان به‌طور تصادفی یکی را انتخاب و طوری تربیت کنم که هر متخصصی که می‌خواهم بشود: پزشک، حقوقدان، هنرمند، تاجر، و حتی گدا یا دزد’ .

  • مسلم گفت:

    مدیر من در شرکت خیلی مهربان است و با این مدیریت مهربانانه چنان ضربه ای به زندگی پرسنل زده
    که هیچ دشمنی این کار را نمیتواند انجام دهد.بی مدیریتی سیاه و سفید هم داریم

  • آذرخش اولادزاد گفت:

    همین امروز یکی از دوستام آقای یزدانی در face book مطلبی نوشت در باب اینکه ازدواج بدون عشق و فقط بخاطر پول بدترین نوع فاحشگی است ( این جمله قبلا در صفحه فرهنگ+ به اشتراک گذاشته شده بود)، حالا شما این مطلب رو گذاشتی عبارت” فاحشگی سفید ” تو ذهن من اومد. متن ایشون رو در زیر آوردم:
    “مسلما هر کس آزادی و اختیار آن را دارد که آن‌گونه زندگی کند که می‌پسندد؛ ولی به یاد داشته باشیم یک فاحشه (حتی اگر به اختیار این شغل را برگزیده باشد) برای مدت محدودی جسم خود را در خدمت مشتری می‌گذارد؛ هیچ فاحشه ای به مشتریان خود ابراز علاقه نمی‌کند، به خود دروغ نمی‌گوید، تنها خدماتی ارائه می‌کند و دستمزدی دریافت می‌کند. ولی کسی که حاضر می‌شود به ازدواج بدون عشق تن دهد، حاضر می‌شود برای مدت نامحدودی جسم، روان، حریم خصوصی، احساسات و اساسا «بودن» خود را به صاحب ثروت «بفروشد».

    شرایط حاضر کشور نیز به هیچ وجه نمی‌تواند توجیه گر این انتخاب باشد. مسلما این «انتخاب»، روش ساده‌ای برای رسیدن به ثروت و آسایش حاصل از آن است، ولی به هیچ وجه «تنها راه زندگی» و حتی رسیدن به ثروت نیست. این انتخاب یک میانبر است برای فرار از تلاش و کوشش در جهت پیشبرد زندگی. مسلما نپذیرفتن این روش زندگی، به معنای نابودی نیست، بلکه به معنای نیاز به تلاش بیشتری است.
    دیگر آن‌که اگر دست به این انتخاب می زنیم، در واقع بودنمان را فدای ثروت می کنیم. از آنجایی که «خود» آدمی، مهمترین فرد در زندگی هر کسی است، ارزش «ثروت» در این حالت در نزد ما، به مراتب بیشتر از ارزش ثروت در نزد کسانی است که دیگران را برای کسب آن به قتل می‌رسانند، چون در واقع در این حالت دست به قتل خود می‌زنیم. ضمنا، پس از این انتخاب صحبت از «عشق در زندگی»، «برابری حقوق زن و مرد»، «محبت در خانواده»، «تعهد اخلاقی طرف مقابل به ازدواج» و با نگاه دقیقتر حتی صحبت از «اخلاق»، «دین»، «جامعه مدنی» و «انسانیت» سخنانی باطل است.”

  • علی بزرگی گفت:

    سلام
    با خوندن این پست یاد فایل صوتی همایش انتخاب افتادم: http://www.shabanali.com/?p=539
    و مفهوم «خطای سیاه» و «خطای سفید» حسابی کریستالیزه شد 😀

  • فواد گفت:

    به نظرم دروغ و فریب و اشتباه سیاه و سفید ندارد دروغ کوچک هم دروغ است منتهی ما برای قالب کردن آن مجبور میشویم از توجیه کردن استفاده کنیم متنهی نمیتوانیم همیشه آن را توجیه کنیم و یا به قول شما همیشه آن را سفید نگه داریم چون به مرور زمان این سفیدی کنار می رود و سیاهی نمایان می شود . با این دسته بندی شما نتوانستم ارتباط برقرار کنم . ولی به قول شما نوع سفید یا نوع همراه با توجیه خیلی خطرناکتره من اسمشو میزارم توجیه .
    نمیدونم ربطی به این قضیه دارد یا نه ولی یه جایی خوندم : اگر خدا را از جهان برداریم ، هر جنایتی قابل توجیه می شود

  • milaaaaaad گفت:

    من وقتی داشتم این مطلب تاثیرگذار میخوندم یاد واژه های مقدس و نتایج نامفدس افتادم.
    هرچند تفاوت هایی بین این دو مطلب هست اما اون مطالب برای من تداعی شد.
    ممنونم که اینقدر خوب می نویسید هرچند برای فهمیدن و هضم مفاهیمی که بیان می کنید باید چندین و چند بار اونها رو خوند و فکر کرد
    راستی استاد عزیز باز هم به اهواز بیاین ، قول میدم مهمان نوازای خوبی باشیم و با کلی خاطره و حس خوب برگردید
    با تشکر فراوان

  • فرزانه ایپکچی گفت:

    آقای شعبانعلی از مطالبتون متشکرم .
    اخیرا این رو یک نیاز اساسی می دیدم که بتونم رفتارها رو نسبت به عمق و تاثیراتی که بعد از خودشون بر جا می گذارنددسته بندی کنم . این سیاه و سفید بسیار بجا بود . با خوندن مطالبتون سرقت سیاه و سفید اولی چیزی بود که به ذهنم اومد .دزدی هایی که هر روز می بینیم و به نسبت مقدار سرمایه ی مادی که از افراد کم کردند سر و صدا می کنند که این رو سرقت سیاه می دونم و در مقابل سرقت یا دزدی از اندیشه ها و ایده های افراد یا گروه ها است . چه بسا صدها بار خطرناک تر از دسته ی اول هستند . و اینطور که به نظر من می آد ریشه ی سرقت های سیاه هم همین سرقت های سفید هستند . که نمونه ی اون به نظرم میتواند نقل قول های ناقص و تحریف و کاستن از صحبتهای یک نفر و نقل مجدد آن ها دانست که امروزه به وفور همه جا شاهد آن هستیم که اغلب پیامد های جبران ناپذیری رو به همراه دارند و کمتر حرفی از اونها زده میشه.
    و موضوع دیگری که می خواستم مطرح کنم این بود که با توجه به برداشت من از صحبت های شما این دنیای سیاه و سفید قالبی است که ما رفتار های ناهنجار رو در اون قرار می دیم اما من رفتار عده ای از دوستان روهم می خواستم در این قالب قرار بدهم ، نظرات دوستان در زمینه برخی کارهای دانشگاه و کارهای هنری و از این قبیل همیشه برای من اهمیت داشته است . در برابر این نظرخواهی ها همواره دو دسته افراد در برابر من قرار می گرفتند دسته اول دوستانی که با وجود اینکه کار شایسته ای هم انجام نداده بودم اما تحسین و تمجید می کردند و در پی شادی آنی من بودند و اغلب سبب می شدند تا متوقف شوم و از سطح خودم بالاتر نیایم و عده ای دیگر که نظرات خود را حتی با وجود مخالفت کامل به طور جامع به من ارایه می دادند به جرات بسیاری از پیشرفت هایم را مدیون آنها هستم حتی اگر لحظاتی ناامیدم کردند .
    لطف سیاه که یاس آنی را در بر دارد و در پی اون مشکلات رو حل خواهی کرد به نظرم صد ها بار برتر از لطف سفید است که تو را ساکن می کند و اغلب مشکلات رو بغرنج تر . من این دو دسته را در قالب لطف سیاه و لطف سفید قرار دادم هر چند شاید شایسته نباشد و جایگاهش در این قالب نباشد .

  • شرمین گفت:

    خوشحالم که هستید.که در دوره ای از تاریخم که شما هم هستید. من از شما خیلی خیلی خیلی خیلی ی آموخته ام.

  • علیرضا حقگو گفت:

    در واقع اگه چیز بد رو به یه سکه شبیه کنیم یه روی این سکه
    تمام وکمال اقدام به عمل بد (وضعیت سیاه)
    و روی دیگر سکه
    تمام وکمال عدم اقدام به عمل خوب (وضعیت سفید)
    و جالب اینکه علیرغم بار معنایی متضاد برای سیاه و سفید شما چه زیبا هر دو ی اونها رو برای یک مفهوم بکار بردید .ممنونم

  • رسول ايرانشناس گفت:

    به نظرم در مورد مقابل تربيت سياه كه براي بعضي از والدين در گذشته بيشتر مطرح بود و با تنبيه فيزيكي شديد و حرفهاي زشت همراه ميشد و بعضي اوقات به ظهور افراد جنايتكار در جامعه منتهي ميشد ، ميشه تربيت سفيد رو براي بعضي ديگر از والدين در اين روزها به كار برد . به اين ترتيب كه آن قدر حمايتها و نوازشهاي مخرب و تضعيف كننده شخصيت فردي و اجتماعي از طرف اونها براي فرزندانشان ايجاد ميشه كه در نتيجه افراد با توقع هاي عجيب و غريب رشد مي كنند و بعضا به مصرف مواد مخدر نيز كشيده مي شوند .

    • رسول ايرانشناس گفت:

      با عرض پوزش از دوستان عزيز هم خونه ، اگر مشابه سوء مصرف مواد مخدر به جاي لغت تربيت تركيب سوء تربيت رو مي نوشتم مناسب تر به نظر مي رسيد.

  • سهیلا گفت:

    الان که داشتم به حرفاتون فکر میکردم یاد کتاب ژوزه سارا ماگو افتادم کوری…. توی کتاب به این نوع کوری می گفت کوری سفید…

  • محمدحسن بهرامی گفت:

    با سلام،
    نمی خواهم اینجا شما رو وسوسه کنم ننویسید اما خیلی ها از کمتر از حرف های شما خیلی در می آورند اما شخصیت و منش انسان ها همه شبیه هم نیست به همین خاطر بعضی اوقات به شما فکر می کنم چه جوری دونسته هاتونو نشر می دهید یک دلیل پیدا کردم و فکر کنم آنقدر اطلاعات و بینش شما زیاده که اینها سرریز می کنند. ترس برای ضعیف هاست

    بی سوادی سیاه و بی سوادی سفید
    وسواس سیاه و وسواس سفید
    بیکاری سیاه و بیکاری سفید

    خیلی مفهوم جالبیه آدم می تونه خیلی بیشتر فکر کنه یعنی ظرفیت فکری آدم بالاتر می ره که همه مسائل رو در ظاهر نبیند. این مطلب هم مثل یادگیری تطبیقی جالب بود

    • محمدحسن بهرامی گفت:

      یادم رفت اینو بگم این باکس های کناری که از متمم و webmindset آوردید خیلی جالبه در ضمن در این webmindset علت داره اسم خودتونو نمی نویسید. امکان این هست سایت انگلیسی ات را هم مثل این سایت و سایت وزین متمم باکس های کناری براشون بگذاری؟؟ و بعضی اوقات در webmindset جواب بدهی
      محمدرضا دیشب کلی فکر کردم از تقریباً ۹ ماه قبل چه تغییری شده که من خیلی فرق کردم و از خودم بیشتر راضی ام و روی کاغذ علت هاش رو می نوشتم که یاد شما افتادم.
      هر روز فایل هارو گوش می دهم همه خوب هستند مخصوصاً فایل های مربوط به منابع و فایل های مربوط به یادگیری.
      همچنین ممنون از اینکه به من آموزش دادید هر خواندنی و مطالعه ای به معنای یادگیری نیست. اگر نوشته جدیدی می نوشتید در مورد اینکه از کجا بدونیم آیا یاد گرفته ایم عالی می شد.
      چند وقت ژیش یعنی وقتی که اینجا خوندم هر مطالعه ای یادگیری نیست رفتم و کمی در مورد تفاوت های سیستم های آموزشی مطالعه کرده ام (هر وقت جایی می نویسم و یا می گویم مطالعه کرده ام یاد این می افتم یاد گرفته ام یا نه؟)
      مثلاً جایی در فوربس خوندم که دانشگاه های خارجی دو سوال می دهند و جواب اونو می خواهند و مثل اینجا نیست که استاد سعی کنه هر روز از جزوه اش بگه و شما بنویسید و آخرش هم امتحان بگیره چقدر خنده دار!!!
      محمدرضا چه کارهایی می توان انجام داد که کلی تر نگاه کنیم یعنی فکر کنم انسان ها به دو حالت هستند بعضی ها کل به جز هستند و بعضی ها جز به کل ( آیا این شخصیت قابل تغییر هست) تا آنجا که می دونم کل به جز ها موفق تر هستند (البته می دانم که بحث موفقیت را شما جور دیگه ای تعریف می کنید)
      نمی دونم چرا باز هم احساس می کنم این سوالات را هم جواب خواهید داد چون دفعه قبل هم احساسم همین بود و شما جواب دادید
      (از اون شخصی که کامنت های شما رو جمع آوری کرده بود هم تشکر می کنم)
      با تشکر از شما معلم فرهیخته

    • سپیده.ر گفت:

      ایشون یکبار گفتند که هرکسی از متوسط اطرافیانش خیلی بالاتر نمیره (مفهوم این بود)
      خب با این کار نشر دادن تجربیات، امید هست ما هم کم کم بالا بریم و طرز فکر نداشتن خطای سفید باعث رشد کلی تر جامعه بشه. خیلی افراد تحصیل کرده حتی در محیط کار که برایش حقوق میگیرند، میبینم که حاضر به نشر مطلبی با درجه اهمیت ۳ و ۴ نیستند، حالا ما درجه ۱ و ۲ را نخواستیم.
      در مواجهه با این افراد با خودم میگم حتی شرکت های تولید کننده محصولات با تکنولوژی بالا و صنعتی فهمیده اند که برای رسیدن به سود کلان تر خودشان باید یک راهنمای کامل کار با محصول در اختیار دیگران قرار دهند، اینها نمیدانند برای پیشرفت شرکتشان باید کمی آب اطلاعاتی و راهنمایی از دستشان بچکد! و این گونه جهان سومی ادامه پیدا میکند!
      البته خودم هم معترفم که در این سیستم گاهی همینطور آلوده شده ام.

      البته آقای شعبانعلی این کار شما بسیار نادر است و من تمام قد سپاسگزارم از این نگرش و به پایش ایستادن.

  • الان داشتم فکر می‌کردم دیدم این شعر زیبای محمد علی بهمنی که علیرضا قربانی هم به زیبایی خونده، به شکلی چنین مفهومی رو تداعی می‌کنه:

    خون هر آن غزل که «نگفتم» به پای توست!
    آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

  • سهیلا گفت:

    یک دنیا ممنون به خاطر اینکه هستی و همچین نگاهی به محیط و ما داری حضورت باعث دلگرمیه… خیلی مواقع واسه ما هم همین مسایل در محیط کارپیش میاد و اینکه دانش خودمون رو در اختیار دیگران قرار ندیم که بعدها جامون رو بگیرن و.شاید هم خاطرات تلخی ازین دست داشته باشیم ولی کار درست پیشرفت مستمره و مسلما شنیدن تجربیات شما و احساس مشترک و جایگاه اکنون شما آدم روتشویق میکنه به درست کار بودن در هر شرایطی
    زنده باد محمدرضا

  • محمد امجدی گفت:

    مطلب زیبایی بود. به محض خواندنش یاد عبارتی افتادم که لااقل برای خودم خیلی پرمعناست. اگرچه شاید دقیقا منطبق بر دسته بندی سیاه و سفید مطلب بالا نباشد.

    “فرسایش سفید” یا به بیانی افراطی تر “شکنجه ی سفید”
    به این معنی که فرد تحت تاثیر فشارهای اجتماعی، اقتصادی و هزار فشار دیگر… مجبور به انتخاب شغلی میشود که اصلاً به آن علاقه ای ندارد. ۳۰ سال روزی ۸ ساعت از عمر را صرف کاری میکند که نه تنها هیچ لذتی از آن نمیبرد؛ بلکه انرژی منفی ناشی از این ۸ ساعت، ۱۶ ساعت باقیمانده را نیز به تباهی (!) خواهد کشید.

    ممکن است اطرافیان این شغل را بسیار تحسین کنند و حتی گاهاً به آن غبطه بخورند. اما این یک شغل نیست. شکنجه ای مستمر است در لباس یک شغل که فرد را هر روز فرسوده تر از دیروز میکند.

    باز هم ممنون. اگرچه هنوز فکر میکنم استراتژی قبلی شما در اینستاگرام بسیار مناسب بود. الان هم تقریبا تمام پست های شما به همان تعداد قبل لایک میخورد. با این تفاوت که در گذشته من، روی هرکدام از پست ها لااقل یک دقیقه تامل میکردم. اما امروز این تامل شاید در حد چند ثانیه باشه…بازم ممنون

  • zoorba.booda گفت:

    محمد رضا به نظرم اكثر خطاهاي سفيد (يا ساير چيزهاي سفيدي كه اشاره كردي) تا حدي به غير سيستمي فكر كردن ما بر ميگرده.
    اينكه رويداد هايي كه جلو چشم ما قرار ميگيرن و ما تا نوك انگشتمون رو بيشتر نميبينيم، در وقع افق زماني ما در تحليل اتفاقات محدود و كوتاه مدته…
    وقتي كه اتفاق يا رويداد سياهي رو ميبينيم (و همه هم تاكيد ميكنند كه بعله خيلي سياهه) ،آنچنان آستين هامونو براي كمك بالا ميزنيم كه انگار… ولي از نزديكترين اعضاي خانواده مون يا دوستانمون كه ممكنه خيلي بيشتر نيازمند آستين بالازدن! ما باشن غافل ميمونيم … (مطمئناً دوستان ميفهمن كه منظورم اين نيست كه به ديگراني كه دورترن كمك نكنيم.)

  • محمدجواد مقومی گفت:

    به نظرم گاهی خیانت سفید میتونه “سکوت” هنرمند مردمی باشه اون موقع که باید به درستی در مقابل ظلم با مردمش همراه و هم صدا باشه
    خیانت سفید میتونه ازدواج کردن پسری باشه صرفا برای منافع مادی که رویاها و عشق و علاقه و کلا زندگی یه دختر رو تباه می کنه.
    نمیدونم چقدر مفهوم رو درست متوجه شدم اما این ها به نظرم رسید.به شخصه از شما برای تشخیص خطای سفید خط آخر متشکرم که حتما سر منشا تحول هایی بزرگ و کوچک در زندگی شاگردانتون بوده و هست.

  • سارا گفت:

    این بحث هم از لحاظ زندگی شخصی وهم مسائل اجتماعی خیلی میتونه تاثیر گذار و کاربردی باشه.مثلا وقتی برای حل مشکلاتمون منتظر کمک شخص دیگه و یا تغییر شرایط بیرونی باشیم،به نوعی خطاهای خودمون به فراموشی سفید میسپاریم که نتایج سیاهی به بار می آره.خیلی عالی مطرح کردید.ممنون

  • صائمه گفت:

    استاد عزیز سلام .. خسته نباشید

    همین حالا که توی کتابخونه ی دانشگاه نشستم خوندن این مطلب دقیقا چیزی بود که منتظرش بودم.

    ممنونم…

    به خاطر همه چیز

    و اینکه به جز این نمیتونم کاری بکنم ناراحت میشم…

  • علی گفت:

    سلام محمد رضا جان
    من تمام حرفات رو فهمیدم و در مورد پی نوشت همین بس که کار سختی که وسیله امرار معاش و راحتی کارت رو از دست بدی به خاطر درست بودن عملت و سخت تر اینکه امثال من چجوری منبع درامد خودشون رو داغون کنن و خودشون رو به زحمت بندازن به خاطر اینکه خطای سفید نکنن، سخته، خیلی سخته

  • محمد گفت:

    سلام معلم عزیز محمدرضا
    الحق که ادبیات جالب و کاربردی ای هست این ماجرای تقسیم بندی سیاه و سفید که ما رو وادار میکنه وقتی یک ناهنجاری رو میبینیم فقط (به اصطلاح) ویترین قضیه رو نبینیم و علاوه بر پوسته ، به هسته هم فکر کنیم شاید اون ناهنجاری به شکل دیگه ای هم وجود داره اما نمود بصری نداره.
    این مطلب خیلی به من کمک میکنه تا در تحلیل پدیده های مختلف از جمله آسیبهای اجتماعی بتونم بهتر و دقیقتر منظورمو به مخاطبم بگم
    به عنوان مثال مساله جهل سیاه و جهل سفید (یا بی سوادی سیاه و بی سوادی سفید) که واقعا” منو آزار میده . امروز شاید بیسوادی سیاه خیلی رواج نداشته باشه و کمتر کسی رو بشه تو مملکت پیدا کرد که حروف و اعداد رو نشناسه اما زنهار از بیسوادی سفید! چیزی که خیلی از کارشناسان از ادبیات شبه علم براش استفاده میکنن که به اندازه ادبیات شما جامع نیست و حق مطلب رو ادا نمیکنه
    اشاره من به اون قشر از شهروندان و هموطنانمون هست که علی رقم داشتن مدرک تحصیلی انگار تحصیل نکردند و درس خوندنشون حاصل نداشته یا حد اکثر حاصلش همون برگه کاغذی هست که روش نوشته فلانی فلان تعداد واحد درسی رو گذرونده. افرادی که تا زمانی حرف نزدن ، نمیتونیم قضاوت منفی ای راجع بهشون داشته باشیم اما وای از اون لحظه ای که دهن باز میکنن و تراوشات ذهنشون رو به زبان میارن و به قول معروف: بیسوادیشون رو فریاد میزنن!
    اینهارو نمیشه تو دسته بی سواد سیاه گنجوند چون مدارکی دارن که دسته بندی مارو زیر سوال میبره ولی شاید همه جز خودشون بدونن که این افراد به دسته ی پر جمعیت بی سواد سفید تعلق دارند. متاسفانه داستان به اینجا ختم نمیشه و فاجعه زمانی رخ میده که این افراد به پشتوانه مدرک تحصیلیشون به خودشون اجازه میدن پیرامون هر موضوعی اظهار نظر کارشناسی مطرح کنن و مانیفست بدن و از اون بدتر عده دیگه ای که از شنیدن سخنان کارشناس همه چیز دان داستان ما لذت میبرن و خودشون رو مرید و پیرو و فدایی اون میدونن
    نمیدونم شاید خودم به یکی از دو گروه فوق(بیسوادان سفید و پیروانشون) تعلق داشته باشم و با نوشتن این کامنت تعلقم رو اثبات کرده باشم . اما خوب میدونم مراوده و معاشرت با این افراد چقدر میتونه حال آدم رو بد کنه و شنیدن حرفهای بیسوادان تیریبون دار چقدر مشمئز کننده ست.
    .
    من نوشتن بلد نیستم ولی خیلی سعی کردم موقع نوشتن این درد و دل از اشاره به مثال و مصداق پرهیز کنم تا مبادا به اشتباه کسی یا گروهی رو مورد انتقاد قرار داده باشم.

  • حمید رضا گفت:

    آقای شعبانعلی عزیز
    در ابتدای بعضی از دل نوشته های شما که من تا الان خوندم، توضیحاتی میدین که بعضی ها فکر دیگه ای نکن به غیر از نظر و نیت اصلی شما. دوست محترم بگذار هر کسی آزادانه برداشت خودش رو داشته باشه از دل نوشته های شما. کسی که قراره جان کلام شما رو بفهمه و نوش جان کنه، حتما میکنه . بعضی وقتا در جواب طرز فکر و صحبت بعضی آدمها، فقط باید بهش نگاه کرد و رفت . بعضی ها رو نمیشه براشون توضیح داد مغزشون یخ زده.

    • حمیدرضا جان.

      قبلاً این کار رو می‌کردم. اما بعداً میومدم کامنتها رو می‌خوندم. انقدر حرص می‌خوردم که تا یه هفته‌ حوصله‌ی نوشتن نداشتم.
      بعد فکر کردم که چه کاریه. یه مقدار اولش توضیح می‌دم که اونهایی که توانایی درک و صبر تحلیل ندارند اما متاسفانه سواد نگارش دارند، متوجه بشن یه چیزی ننویسن که هم من حرص بخورم هم آبروی خودشون بره!
      با همین سبکه که تونستم هنوز زندگی مجازیم رو ادامه بدم.

      ضمن اینکه حفظ آبروی بندگان خدا واجبه! اگه می‌دونیم بعضیهاشون نمی‌فهمن یا حوصله ندارند برای فهمیدن انرژی بذارن، می‌تونیم کمکشون کنیم که حضور آبرومندانه‌تری در فضای مجازی داشته باشند!

      • آذرخش اولادزاد گفت:

        یه چیزی بگم، آقای شعبانعلی من و میدونم خیلی های دیگه که شما رو میشناسن و به شکلهای مختلف مطالب شمارو دنبال میکنن همه به درستی میدونیم که شما واقعا یه شخصیت استثنایی و فوق العاده باهوش و توانمند هستید، شخصا خیلی دوستون دارم ، مطالبتون رو دنبال میکنم و سعی میکنم از شما یاد بگیرم، اینکه چقدر تو این امر موفق باشم و اونچه که مدنظر شماست رو بفهمم بستگی داره به خودم، ولی گاهی اوقات پستهایی اینچنینی از طرف شما باعث میشه یاد بعضی از معلمهای دوران مدرسه بیفتم که با یک نگاه از بالا بطور دایم متذکر میشدند که شاگرداشون شایستگی و قدرت درک و فهم چیزی رو ندارن، که البته این موضوع خیلی آدم رو دلگیر میکنه و گاها شوق یادگیری رو کم میکنه،، کاری که شما فروتنانه عملا (از طریق همین وبلاگ و متمم و … ) دارید برای ما میکنید کاملا با این رویه ای که گفتم در تضاد هست و من ممنون شما هستم، ولی اینم در نظر بگیرید که قدرت درک و فهم و تحلیل مسایل به خیلی از عوامل ژنتیکی، محیطی و تربیتی بستگی داره (البته من منکر نقش هر فرد در رشد خودش نیستم ) و خیلی از ما داریم از شما و دیگرانی که صاحب اندیشه و نظر هستید یاد میگیریم و اگر گاها نظری میدیم میخوایم خودمونو محک بزنیم و دلمون میخواد شما مارو تصحیح بفرماییید، شما معلمی و ما شاگرد، شاگردا از زرنگ تا تنبل همه شاگردایی هستن که با میل و اشتیاق خودشون دارن از شما یاد میگرن، امیدوارم سلامت باشید و سایه تون بر سر ما مستدام.

        • سارا گفت:

          سلام آذرخش عزیز.آقای شعبانعلی معلمی هست که دریچه روحش به روی بقیه باز هست در روزگاری که بقیه گوشه لباسشون رو جمع میکنن تا نفعی به بقیه نرسه.برداشتی که من داشتم اینه که تجربیات و هوششون رو در اختیار بقیه میذارن حتی از دردهاشون میگن تا ما اون تجریات تلخ نداشته باشیم.وقتی کسی با عشق و خلوص نیت کار میکنه به نظر من نمیتونه از بالا به پایین به دیگران نگاه کنه.خدا رو شکر میکنم به خاطر چنین معلمی و همه شما دوستای عزیزم

          • آذرخش اولادزاد گفت:

            بله سارا جان دقیقا همینطور هست که شما میگی، به همین خاطرم هست که همچین پستهایی از طرف ایشون بعضی اوقات واسم ناآشناست، چون همونطور که گفتم کاری که ایشون داره در عمل واسه ما انجام میده عین مهربونی و سخاوت و تواضع هست، من یه دنیا ازشون ممنونم. قربونت ؛)

    • علیرضا داداشی گفت:

      سلام حمیدرضا.
      ببخش من رو که دخالت کرده و یادداشتی روی کامنت کاملا منطقی شما می نویسم.
      قطعا این نظر منه نه جناب استاد.( این هم از همون نوع توضیحاته انگار)
      به جناب شعبانعلی حق بدهید. ایشون وب سایتی دارند با چند ده هزار بازدید کننده در روز، صفحه ی اینستاگرام ایشون تا امروز بیش از سیزده هزار فالوور داره. تعداد شاگردان و مراجعین و بازدیدکننده های ایشون تو سایر فضاهای مجازی و غیر مجازی رو با هم جمع بزنید و اون وقت ببینید اگر درصد کوچکی از اونها که شناخت کمتری از استاد دارند وگاه خواننده ی عبوری هستند، موضوعی را اشتباه برداشت کنند، و بر اساس برداشت خودشان کامنت که هیچ ، تجزیه و تحلیل کنند چقدر نوشته ی ایشون از مسیر اصلی به مسیر دیگری سوق داده خواهد شد؟
      گاه بعضی دوستان من و تو از یک نوشته با موضوع و هدفی کاملا مشخص، به تحلیل از شخصیت ایشون می پردازند. اون هم چه تحلیلی!
      به یکی از این آدرس ها از جمله صفحه ی اینستاگرام شون که بالا لینک داده اند مراجعه کنید- اگر نکرده اید- و ببینید چه خبر است.
      به عنوان نمونه شما دوست عزیز رو به لینک زیر ارجاع می دم تا ببینید منظورم چیه:
      http://www.shabanali.com/ms/?p=4274
      عنوان کاملا شفاف است، محتوا جزییات در حد مناسب دارد، مقدمه ی خیلی مهمی هم برایش نوشته شده، آن وقت بعضی کامنتها… خودت مرور کن و ببین.
      سخته تو جایگاه ایشون بودن.
      بازهم از شما و از استاد عزیزم عذرخواهی می کنم.
      برقرار باشید.

      • سعید عباسپور گفت:

        آقای داداشی از اون لینک و کامنتها سرگیجه گرفتم!! جان مطلب درمورد عزت نفس بود و چقدر زیبا بیان شده بود اما کامنتها درمورد قانون و قضاوت و صدور حکم! از یک رفتار کاملا شخصی! و کاملا بیراهه از موضوع … فکر میکنم این مقدمه‌ها واقعا باید باشه!

  • مجتبی مهاجر گفت:

    سلام
    محمدرضاجان به یاد این عبارت از خودت افتادم که اگه اشتباه نکنم، میگی: به نظرم انسان فقط باید به یک نفر و در یک لحظه پاسخگو باشد.
    خودش در لحظه مرگ.
    شاید بخش اعظمی از پاسخهای اون لحظه مربوط به موضوعات و مسائل و اشتباهات سفید باشه.
    راستی حوزه ی دیگه ای از دنیای سیاه و سفیدها به ذهنم رسید.تو سازمانها امورات سیاه و سفید مربوط به کارکنان هم میتونه باشه.نوع اول میتونه خودش رو با اعتراض و اعتصاب نشون بده ولی نوع دوم که امورات سفید هستن تو کیفیت و بهره وری تاثیر گذارن.مسائلی که شاید کارگران و کارکنان هیچ گاه به زبون نیارن.

  • حسین گفت:

    سیاه ترین سیاهی ها زیر این رنگ سفید پنهان است.
    شاید این مورد برای کسانی که آخرای عمرشان است بیشتر موضوعیت داشته باشد،پرده های سفید می افتند و چیزی جز سیاهی نمی بینند.
    تشکر نکردن از شما هم یکی از همین خطا های سفید است!

  • محمد معارفی گفت:

    به نظرم تو اونقدر سرمایه داری که دانشت فقط بخش کوچیکی از اونه… مثلا باوری که مخاطبانت به حرفات دارن، یا صداقتی که به وضوح میشه در اغلب نوشته هات دید و …

  • سپیده گفت:

    سلام استاد عزیزم. من مدتی ست به دلیلی از موبایل کوچکم پیگیر کلمات سحرآمیز شما هستم. خیلی سخت است تایپ کردن در این شرایط. ولی انقدر امروز دلم تنگ و گرفته هست که دوست داشتم بی درنگ و حتی بدون تفکر عمیق بیام بنویسم که ممنونم بر روی خطاهای سفید چشم نمی بندید. ما این خونه رو به خاطر همین تقوای شما داریم!ممنونم استاد عزیز.
    من مدتهاست خواننده خاموش اینجا هستم و از همین امروز تصمیم گرفتم سعی کنم دیده بشم و سپیده ی سپید نباشم! فکرکنم بابت خوندن مطلبی از شما انقلاب سپیدی در من رخ داده!
    راستی ازدواج سپید رو چند وقت پیش شنیدم ! قول میدم حالم بهتر شد عمیق فکر کنم و مثال های بهتری اضافه کنم.

  • زهرا گفت:

    تغییر دربیان مفاهیم ،باعث تغییر درکل پروسه دریافت،آنالیز وبازخورد مطلب می شود. سیاه وسفید کردن مطالب ،مثل سرعت گیر خیابان درذهن عمل می کند. نمی گذارد زیادازحد منفی ویازیاد ازحدمثبت فکرکنی.سعی می کنم این مدل رفتاری رااجراکنم ونتیجه اش راببینم.ممنون ازشما.

  • مهدي خاني گفت:

    ۱-سياه :بيسواد بودن ؛سفيد:به شكل امروزي به مدرسه ودانشگاه رفتن ومدرك داشتن
    ۲-سياه :بيكار بودن ؛سفيد: كارمند دولت بودن

  • .... گفت:

    سلام من مدتی پیش برحسب تصادف با شما مطلبهاتون اشنا شدم الان بطور مستمر هرروز به سراغ مطالب شما میایم فط تو زندگیم یه استاد خوب دارم که ازش بعنوان الگو استفاده میکنم اما جدیدا شماهم به الگو های من اضافه شدید بسیار لذت میبرم ازاینکه هنوز انسانهایی هستند که به این جمله اقتدا میکنند اولین جمله ای که استاد من بهم یادداد که باید یادبگیرم تا ادم مفیدی باشم حالا میبینم شماهم مقید به این جمله هستید
    زکات علم نشر اونه
    موفق وموئید باشید.

  • آتی گفت:

    متن بسیار زیبایی بود. طوری که من بی حوصله با دقت خوندمش ولذت بردم. ممنون. فکر میکنم خیلی وقت ها منفعل بودم بایدفکر کنم و ببینم چه اثری بر زندگی دیگران و خودم داشته.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser